اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

abnabat

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۴۲ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

یه بار یادمه چند هفته ی پیش در مورد استغفار کردن صحبت می کردم و یه چند نفری رو هم از کسانی که میشناختم گفتم خوبه در نظر بگیرم و برایشون استغفار کنم تا در رحمت الهیه بر روی مویم واز شه یه همچین.خلاصه یه نفر بود امام زمانی که حالا چون سر و رازی پیش هم داریم از دوستان حالا من که اونو نمیشناسم ولی اون خیلی بیشتر منو میشناسه از خیلی وقت پیش(بابا مرده!) خلاصه ایشون رو که از نزدیک هم دیدمشون از دوستان بابام رو در نظر گرفتم و دیدم که حالا ارتباطش قوی بود و قدرتمند بود و چی بود که فهمیدم این برای این گناه انتظار داره من استغفار کنم براش که در رانندگی مگر حق کسی رو خورده باشه مثلا جلو زده باشه از کسی و حق و ناحقی (ناخواسته ها) پیش اومده و همون موقع داشتم فکر می کردم ما کجاییم و چه کارا می کنیم و ایتا چه...


zandegi

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۱ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


timtime

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۱۹ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

یادمه اون موقع ها که مناجات من با خدا بیشتر بود و همیشه از دری وارد میشدم تو وبلاگ نویسی که راه تازه و امید بخش بود تا جایکه شاید بعضیا رو دیونه هم کرده باشم خودم خبر ندارم آخه یه جملاتی میگفتم مثلا 5 6 سال پیش و خیلی بد بودم به قول شما خلاصه یک جملاتی میگفتم بعدا که  میرفتم میخوندمش میدیدم تو پهلو و زیباست و چه خوب گفتما یا اصلا میومدم بعضی چیزا رو بنویسم که اگه میگفتم یا آبروی خودم میرفت یا بدرد نخور و پوچ بود مثل الان نبود که هرچی بگم بزرگان کار رو به جایی رسونده بودند که الهامات قلبیه داشتم و جملات عجیبی به ذهن و زبانم میومد که گفتم اولش حتی خودمم نمی فهمیدم و خدا خیلی پرمعنا بود چون مستغنی نبودم که طغیان کنم و غریزه بود جوان بودیم دیدی این معتادا چقدر خدای اند بعضی موقع ها میگم این سیگاریا آدم های خاصی اند و زن و زندگی اش رو درسته بعضی معتاد ها به باد میدن ولی در دل دل به هیچ زن دیگری ندارند که بخوان.......بگذریم خلاصه همیشه  اینا جلوی من یک بن بستی میذاشتن و من باید حلش میکردم با وبلاگ یعنی ما گروه ما از بچه ها تا چه میدونم چند نفر بودیم تا اینکه یه مدت ننوشتم و حالم هم خوب نبود و از فیلتر هم نمیشه گفت ولی رد که میشدم و معناد شده بودم ولی باور کن هدفم رسیدن به زن نبود ( به معنای ازدواج )او آن چنان که میدونم برعکس بود و از جرشونم شده و... تا اینکه الان مریض تشریف دارم و میبینی که دیگه نمیجنگم و نبرد و انقلاب درونی خاصی ندارم و خاموش شده این شعله ام و گریه هم نمیکنم برای ابی عبدلله و اشک و صفا نداریم و خلاصه مریضی بحمدلله خلاصه توی این بحبوحه ها که نمی نوشتم و به بن بست خورده بودیم چون همش مانع تراشی میکردن رفته بود بابام یه روانشناس آورده بود خانه مان چون میگفتم برید بیارید که من نمیام جایی و بعدا هم فهمیدم که همسایه ی جدیدمون بوده خلاصه این میومد با من حرف میزد و غالب صحبتش این بود که بعضی آدم ها هستند که نه قدرت جر و بحث دارم(حالا همینطوری میگما از قولش نمیگم)و نه قدرت آزار رساندن به دیگران و چیزی دارند فقط مثل گیاه اند که آب میخوره و میخواست این  منو بفرسته تیمارستانی بیمارستانی جایی و منتظر بودن که من دست از پا خطا کنم تا فتنه ی ایجاد شده در منزل ما رخ بدهد البته کسان دیگری هم بودند که کم محلی میکردند و نظری نداشتند که من بستری بشم توی تیمارستان یا نه ولی خلاصه من خودم با کبریت کاری کردم که گفتمش اینو و خلاصه این شد که برای اولین بار پام اونجا  باز. یعنی میخوام بگم هر کسی یه گرفتاری داره و نمیشه البته اینو نمیخواستم بگم هاولی حقیقتیه..البته اونم بیچاره میخواست ببرتم بیمارستان کنار خونمون بیمارستان رواتی که بیماران جنگ رو جمع می کنن ولی خانواده ام گفتند نه و جای دیگر بردندم و قبول نکردند وداستانم اینه که بابام که خودشم جانبازه  جنگه همیشه توی کودکیم منو که میزد هیچ سرمون هم داد میزد (ولی با این وضعی که برام پیش اومد دیگه صداشو هم بالا نمیاره خوشبختانه و حساب کار دستشه مگه خیلی کم و از رووش دیگه بهره میره )ولی من یه کبریت روشن کردم و خونه رو ریخته م بهم و صندلی ها رو میانداختم زمین یا هل میدادم بابام که خودش از جای دیگه ترسیده بود نمی دونست چه کنه و گرفتار بود زنگ زد به همین یارو و اونم زد به اورژانس و اورژانسی هام که (البته من قبول دارم که حالت عادی نداشتم و فراخونده شده بودم از طرف امثال شماها) ولی خوب اورژانسم میگفت یه آمپول بزنیم یا ببریمت جایی که چک آبت کنند من هم هیچکدومش رو قبول نکردم و گفتم حالا که  میخواین چکم کنید من خودم میام دکتر بعد  گفتن خوب با اورژانس بریم قبول نکردم و با ماشین همراه مامانم سوار شدیم بعد گفتند خوب له دنبال اورژانس حرکت کنید تا اینکه اینو هم نذاشتم مامانم برونه به دنبالشون تا اینکه رفتیم بامامانم دکتری که میشناختم و گفتم آقای دکتر من چیزیم هست اینا منومیوان بفرستند اونجا اونم گیج و واج مونده تا اینکه گفت خصوصی میخواد حرف بزنه با مامانم و بعد قرار شده بود آمپول و سرنگ رو همونجا بزنیم و بابام هم آماده سرنگ رو آورده بود که من زدم بیرون وبه مامانم گفتم سویچ ماشین رو بده که میخوام برم خونه و نداد تا اینکه پیاده اومدم خونه یه 30 دقیقه ای راه بوده تا اینکه دیدم اورژانس اولی رفته و به جاش یه اورزانس دیگه ای که بابام به همسایه مان گفته بود و دستش تو این کار بود گفته بود و اومد و من باز امتنا کردم تا اینکه زنگ به پلیس 110 زنگ زدن اومد ختی میرفتم تو حیاط که در رو ققل کنم بعدی مامانم همرام میومد و نذاشت تا اینکه پلیس 110 هم (بار اول که میخواستن ببرنم ها) گفت که یا با  زور یا آمپول رو بزن و منم گفتم باشه ولی گول خوردم گفت چرا گول خوردی گفتم شاید یه زنی هم بیاد همینارو بگه بهم و اون موقع هم همش از زن میترسیدم که بیان و اغفالم کنند و من رفوزه بشم چون خوبی پشتم بود و و به پلیسه هم گفتا شما ماموریت واجبی چیزی ندارید بعد دیدم همکارش اومد و توی گوشش هم گوشی چیزی بود گفت آقا ما برای شما اومدیم اینجا وکرنه باید چند جای دیگری هم میرفتیم. منم قبل از که پلیس بیاد رفتم چاقو آشپرخانه ور داشنم که اگه بیان مثلا بگم جلو نیان وگرنه خودمو فلان می کنم و این حرفا دیدم پلیسند و لباس برشونه و هیبت دارند روم نشد کارد رو بردارم شایتم ترسیدم بدتر بشه بعد پلیسه اومد روی تختم نشست و من هم کامپیوتر یعنی لب تاپم رو روشن  کرده بودم و همش میگفتم مگه من طوریمه به خودم میگفتم تا اینکه این نشست کنار پتوم و کامپیوترم رو هم نگاه کرد بعد من گفتم به پلیسه که اینجا یه کاردی هست نشین و بلند شو و دید درسته زیر پاش کارد بود و خلاصه بردنم و آمپول رو که زدم بیدار شدم دیدم توی حیاط تیمارستانم بعد دیگه مقاومتی هم نکردم ولی دست و پام رو بستند چون اولین بارم بود شاید و برندندم توی اتاق ایزوله و دست و پامو گفتم بستند ودوربین بالای سرم وغیره تا یه 20 روزی هم بیمارستان بودم و دوستان جدید و خوبی پیدا کردم بحمدلله ولی خوب طولی نکشید که خودمم قرص نمیخوردم و میگفتم که دلم میخواد فحش بدم وقتی قرص میخوردم و الهاماتم هنوز باهام بود تا اینکه میخواستن برق به سرم وصل کنند و پزشک بود پرستار بود هرچی اومد و گفت اگه خانواده راضی باشند اینکارو نمیکنند و نکردند هم خوشبختانه و یه زنی هم بود اونم روانپزشک بود و صحبت در مورد دو قطبی می کرد و حالا مگه عارفا دو قطبی نیستند همشون یه روز شادند یه روز بست میشه و قبض میشن همه هیمنطورن علی(ع) میفرماید یه روز له تو ست یه روز علیه ت اگه اشتباه نگفته باشم و حالا هم که دو بار دیگه پام اونجا به دلایلی باز شده رسپریدون 2 مصرف میکنم طبق تجویز دکتر و قرص اصلیمه که تو اینترنت نوشته بود برای همین دو قطبی ها است و ضد جنون هست و..........

darya

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۱۱ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

یادمه یه بار در مورد اینکه چه آسیب هایی میزنه مدرسه و چه بلایی دارن سرمون میارن و گفتم یه موقعی داشتم فکر می کردم در این مورد اما چی فکر میکردم................................................................................

البته دید کلیه و مهم اینه که تقوا داشته باشی نجات پیدا میکنی اما بالخره چیزیه که هست.خلاصه ما درمورد نفوس مستعد میخوایم به اصطلاح شما افشا گری کنیم که آقا شما اول در نظر بگیر میخوای بری یه لیوان آب نوش جان کنید خوب اولش به خودت طبق سیستم مدارس صحبت میکنی همین درسی هم که شما داری توی دلت میخوانی همین صحبت رو یه عده حالا من نمی دونم جن حساب کنم یا روح سرگردان حسابش ببرم یا حتی اداره اطلاعات خلاصه نفس مستعد گفتیم چون شیطون هم با خیلی ها کار نداره و شیطون میخواد من و تو رو اسیر کنه و برنامه ی امروز تو را که اگر مستعد هستی را ریخته که آقا این فلان کارو تمام میکنه امشب.

خلاصه ی مسئله اینکه درس خوندن از یه طرف اسارت به بار میاره که یه عده ای که معلوم نیست برای من که خدایی ان یا شیاطانی روی سرت سوار بشن یا اصلا دوستت شوند و با هم درس بخوانیم مخصوصا اینکه مجردم که هستیم شیطونه هم رفیقه بالاخره و دوستمون داره بیشتر از خدا خلاصه شیطونه هم یه سری دوست بالاتر داره که رئیسشونه و بهت خیانت میکنه اینه که من میگم هرجور بچه دوست داره بزار درسش رو بخونه و باید بزارن وگرنه صدا و سیما؟؟ نه همون مدرسه با یه سری افراد در بعضی مدارس که ول نیستند و رتبه دارند توسط معلمین کار میشه که مثلا از روی نوشته بخونن خوب داری کنترل عزیز از طرف شیاطین وحرف دلتو میشنون و گفتم باید متقی باشی ومتقی هم نشانه داره یکی به خودش میگه برم آب بخورم بعد پامیشه میره یکی دیگه میگه بریم آب بخوریم و پا میشه میره و اگه میخوای گولشون هم بزنی نمیشه چون اینا روانشناس های خبره ای هستند و میفهمند که چند درصد درسته چون یه عمری به چشمات و رفتارت نگاه کرده شیاطین و یکی هم مثل من یه بلایی سرش میاد که اصلا با خودش حرف  نمیزنه دیگه (اینا رو گفتم از مدارس آموخته اند جه در کتب چه از بچه ها و معلم ها که باخودشون صحبت کنن) خلاصه من با خودم حرف نمیزنم و روال کارم فرق میکنه و دشمنی ایشان و اینان هم با من بییشتر میشه قاعدتا چون نمیوتنن از این روش سوار شن بزرگان رو تهدید میکنن وباعث میشه یکی مثل من وقت بزرگان رو بگیره تا بالاخره اینا روی سر من هم سوارشن طبق ریاضت هایی که ککشیده اند یا اصلا الهی اتد و خدایی و خیر منو هم بخوان ولی با شیاطین که قدرت دارند دست دوستی میدن چون شیطان تهدید میکنه اگه بر فرض روی نفس مستعدی مثل من سوار نشه فلان میشه.خلاصه شما هر کاری که میکنی به خودت قبلش حرفی میزنی ذهنی و درد دلی داری با خودت لذا میبینی بعضی ها اصلا بلند فکر میکنن که بریم حالا سر فلان کار و بلند میگن حالا یا غرض دارن که ما هم همینطور بشیم یا نه بیچاره واقعا گرفتاره ولی معمولا اونایی که بلند میگن که برم مثلا توی مهمونی یا جای عمومی که برم فلان کار رو کنم دارن خط میدن به بچه که با خودش صحبت کنه و این که صحبت کرد دیگه یه نوع اسارته حالا من روایات رو نمی دونم ولی میشه در این زمینه تحقیق بیشتر کرد!!!

دو نکته ای که جاموند اول اینکه وقتی میگه به خودش و تو فکرش و حرف دلش که مثلا ما بریم بیام این ما که میگه خیلی با یکی که داره نمیگه و من میگه و میگه برم فرق داره این اول داره اظهار دوستی میکنه و شیطونه هم فکر میکنه با اون دوست شده و هم اینکه شاید منظورش با دوست فرشته ها یا مخصوصا شهدا باشه که داره توضیح میده به خودشون و اگه لو بره افکارش این متناقض نماست دوم اینکه در حالت فعلی که الحمدلله داریم برای یکی مثل من زشته قرآن بخونه وقتی کنترل میکنم با تقوای نصفه و نیمه ام اینکه زشته که آقا مثلا قرآن بخونه حواسشم در بیرون باشه  یا فکرش منظورمه ها که یه جای دیگه باشه اونی که فکرش پیش دختر مردمه که هیچ دیگه اینو کار ندارم نه فکرش یه جای دیگری باشه و قرآن بخونه این دیگه زشته بعد از سنی و دیگه اصلا رحمتی نازل نمیشه و هم قرآن رو بد میخونه طبیعتا هم ممکنه چیزی عایدش نشه البته نمیگیم اگه فکرمون جابه جا شد گناه کردیم یا اگه نکته ای از قرآن رو نفهمیدم عیب داره نه قرآن تمامش نکته است.و یکی مثل من تو قرآن خوندن اگه فکرش جای دیگه رفت غیر از چیزی که میخونه میفهمه اشتباه است و معمولا این رخ نمیده من معمولا اگه بخواد حواسم توی قرآن خوندن پرت بشه به غیر از لغزش انحراف فکر میرم در حالت فکر نکردن به هیچ چیز مثل روال زندگیم که فکر به چیزی موقع زندگی عادی نمیکنم مثلا بخوام غذا بخورم دوساعت نمیشینم فکر کنم که چه کار باید کرد اتوماتیک انجام میدم ولی همین حالت خلسه و بی فکری هم مضره برای هنگامی که قرآن میخونه و باید حواست جمع باشه  که خدا چی داره همین الان میگه.

نکته ی بعدی اینکه اگه بخوام یه نکته به دو نکته ی قبلیام بگم مثلا پیرمرده بابا رنده عالم سوزه اینم با  خودش که بخواد طبق روال زندگیش و از نظر سقلجیشی و انفورمانیک ممکنه یه سری حرف های دلی رو با خودش بزنه به غیر از ذکر ها ذکر بحثش جداست داره مثلا فیلم بازی میکنه و گنول شیاطین بر حسب رندی اش میزنه این بحثش با ما جداست که فکر نکنیم نه جوانیم زورمون میرسه فکر نمیکنیم عمل می کنیم و منتظر و آماده خوریم که یه چیزی بریزند از بالا توی کاسه مان و بیام برای شما مثلا بگیم وگرنه میگن خوشا آنان که دائم در نمازند.

و یه چیز دیگری که محاسبه می کردیم شنیدیم که یکی میگفت در مدارس عادی بدتره حالا اگه من اشتباه کردم و گفتم بعضی مدارس و همه ی مدارس شیطانی اند و بچه ها شیاطنی میشن.............

 

dane2

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۰۴ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

راستیتش دیروز صبح که از خواب بلند شدم یه خوابی رو شبش تا صبح که شد داشتم می دیدم که مامانم هم اومد بیدارم کرد وگرنه نمازم قضا بود و بعضی بزرگان بوده اند که با فرشته هاشون هم اگه نخوام از بحث جدا شم دوست بوده اند و بیدارشون میکردند موقش یا موقعی که باید یا موقعی که میخواستن ولی حالا خیلی از ما رو اگه بیدار کنن گله مند ممکنه بشیم یا بخوابیم و حالا حسش نیست یا اصلا دوس نباشیم گرچه عاشق خواب نداره و از این حرفا.

خلاصه آقا ما توی یه خوابی بودیم که عجیب بود یعنی اون چیزی که میدیدم تو خواب و رویا و دیروز گفتم نگمش و داشتم هم فراموشش میکردم که دیگه بگم آخه شاید به شما ربط خاصی نداشته باشه و مشکل گشا هم نباشه ولی از باب وبلاگ نویسی عرض میکنم شاید یه راهی باز شد برای ادامه ی وبلاگم که چی شد.

خلاصه آقا ما داشتیم خواب میدیدم که رویای عجیبی هم بود چون اولا معلممون زن بود و زن درس فیزیک به ما میداد که بچه ها هم دبیرستانی بودند که اینا به هم جور در نمیاد!!!

خلاصه ما یعنی منی که خواب میدیدم از درس فیزیکی که ایشون درس داده بود هیچی نفهمیدم و قرار شد امتحان بگیرند ازمون خوب من چیزی بلد نبودم و ضعیف هم بودم شاید نمی دونم بچه های دیگر هم مثل من بودند یا نه یعنی کلاسی جایی میرفتند یا اینکه اصلا سرکلاس حواسشون جمع بود یا توی خونه حتی درساشون رو خونده بودند و آماده بودند چون اصلا چیزی نمیگفتند وهیچکس جرات حرف زدن نداشت خلاصه برگه های امتحان رو پخش کرده بودند(حالا من دارم خوابم رو تعریف می کنم ها) و من هیچی بلد نبودم یه مرتبه اعصابم خورد شد و جرات که نداشتم به معلمه اعتراض کنم پاشدم کاری رو کردم که الان توی بیداری هم نمی کنم و هنوز ندارم جراتشو حساب که کردم آخه معلم ابهت داره و روم که نمیشه هیچی حق برگردن ممکنه داشته باشه خلاصه فضای بدی بود و من نمیدونم این فضای اینکه جرات اعتراض رو ندارم به معملمم رو که برم مستقیم دعوا کنم چون من اهل دعوا هم نیستم خلاصه بگذریم بهونه ای پیدا کردم و  بلند شدم گقتم با حالت و لحن دعوا که برگشت پذیر نباشه دیگه کارم گفتم خودکار قرمز من رو فلانی یعنی بغلدستیم بر داشته حالا ما سر کلاس درس و امتحان بودیم و لحن من لحن دعوا بود و میدونستم اگه شاگرد قوی یا زرنگی بودم معلمه برای دانش آموز زرنگه میرفت خودکار قرمز رو میگرفت از بغلدستیش تا برگه ی امتحانش دورنگ و زیبا بشه ولی من جلوی بچه ها بودم و معلمه هم میدونست شاید چیزی رو و فضا فضای بدی شده بود بعد هم فرستاد منو دفتر(محله ها نه دفتر مشق) پیش ناظم ناظمش هم مال دوران راهنمایی ام بودکه بعد از یه مدتی کوتاه  فرستاد منو یه کلاس دیگری و من همش ناراحت بودم و به معلم و کلاس قبلیم فکر میکردم چون دائمی که رفع نشده بود بلا.ولی ایراد از خودم بود کلا وریدم در مقابله و روش غلطم در مواجهه با معلم شاید نمی دونم باید اعتراض میکردم جلو همه یا یه روش دیگری بر میگزیدم اصلا..

البته توی مهدکودک که نه توی دبستانم هم یه همچین چیزایی برام پیش اومد که فرق داشت.

sage dargahe rab

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۰۰ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

داشتم به یه موضوعی فکر میکردم درمورد موج شیطان که امروز صبح دعای فلان رو نخوندم و حالا شاید...........

خلاصه گفتیم به خودمون که آقا مهم اطاعت خداست شاید خدا اگه گفته بود یه پخ بگید و ما اطاعت میکردیم برای دفع جنیان شرور و شیاطین این خودش مفید بود البته منکر نیستیم که لرزه می اندازه اسم الله و یاد خدای بزرگ به اندازه ای که شما میشماریش گفتم جای دیگه بعضی ها خداشون رو اندازه ی یه یچه ی کوچیک هم حساب نمیکنن اونا که خوبترن یه بچه ی کوچیک معصوم هست اندازه ی خداش چه بزرگی درونی چه بیرونی خلاصه منکرش نیستیم ولی اگه خدا میگفت مثلا فلان ورد بی معنی رو بگید هم ارزش داشت و ما باید پیروی میکردیم تا دفع بشه نه اینکه کلمه ی خاصی در این دعا ها باشه جز نام خدا که باعث چندش و حالت چگونگی و آزار دهنده باشه چون اینا از خدا دورند نام خدا رو که میاری و بزرگ هم میشماری اینا یه طوریشون میشه حالا چه  خوبه به جای اون ورد عجیب غریب خدا گفته بگید اعوذ بالله من الشیاطان رجیم یعنی پناه بیاریم به خدا از شرش یا بگیم بسم الله الرحمان الرحیم در حالیکه اینا دارند شاید میرقصند دورت و اذیت می کنند بالخره یه کاری می کنند دیگه و خوبه براتون حالا که اینطور شد حدیثی از پیامبر اکرم(ص) بگم که فرمودن که برای دفع شیاطین جن لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم بگوید و برای شیاطین انس صلوات بفرستید برای دفعشون. خلاصه حالا که موضوع شیطان شد بگیم که بله شیاطین هم نباشن که مسخره کنند یا کسل کنند کار رو این طور نیست که ما ول باشیم شما یه باغی در نظر بگیر این اگه باغبان نداشته باشه معلوم نیست سال بعد میوه بده این آب میخواد کود میخواد سم میخواد و سرپرستی شاید بعضی از شاخه هاش باشد شکسته بشه دردش میگره درخت اصلا اگه کوچیک بود  شایدلازم شد به یه چوبی آویخته بشه و مراقبت نیاز داره و شرایطش فرق میکنه درختی که در خانه است یا  توی اون باغ خلاصه ما که بشر و انسانیم حالا بماند برای تولید مثل ما هدفمون بالاتره که اومدیم اینجا و کارای مهمتری داریم و ایدولوزی و خدا شناسی و جهان بینی گرفته تا ترک معصیت حالا میگی ولیم و هیچی به هیچی خدا گذاشتتمون بین شیاطین و رفته نه اگه ما خودمون خودمون رو با معصیت ول کنیم و ولگرد بشیم و قطع رحم کنیم و بی سرپرست بشیم خلاصه آقای فاطمی نیا تعریف می کرد فلان کس(یادم نیست کی بود) خلاصه دید حوریان دور حوزی چیزی جمع شده اند و دارن دست میزن و میگن چرا خدا نمرود رو کشت؟ چرا خدا نمرود رو کشت؟(و دشمنش بود) و بعد می فرمودند که به خاطر فکرهایی است که نفسش کرده بوده و سوالانی که پرسیده بوده. خلاصه ما ول نیستیم و همش تقصیر شیطان نزاریم بعضی کارهای دیگه هست بعضی امتحانات دیگری هست که از عالم بالا میشه شاید.. شاید که نه ولی خدا امتحانمون نمیکنه یعنی..

و یه چیزی هم که یادم رفت بگم اینکه مثلا جنیان اذیت می کردند یه نفرو میومدن پیش عارفی کسی بعد این میگفت برو از قول من بگو فلانی گفت گمشو یا یه چیز دیگری حالا یادم نیست خلاصه فلانی طردش کرد برو بگو و این میرفته میگفته و از ترس بوده حالا یا بزرگی این یارو اینا میترسیده اند و دیگه اذیت و آزار نمیکردند برای مدتی شاید اگه لج کرده  باشه...

و خلاصه ی مطلب خدا میبنه حالا که تو میخوای جدا بشی از شیاطین و مثل بعضی ها پناه نیوردی و خدا رو پسندیدی و حالا به هر بهونه ای میخواد تو رو به یه بهونه ای جدا کنه میگه این دعا رو بخون!!!و گفتیم طاعت مهم تره از اینکه ما بگیم سر و رازی در دعاهه وجود داره وکلمات خاصی این دعا داره که اون دعای دیگر نداره نه بحث بالاتره به یه بهونه ای خدا میخواد کارش رو بکنه وچه بهونه ای بالانر و قشنگتر از اینکه بگیم به خدا پناه میارم و بگیم با نام خدا آغاز می کنم و پوز شیطان را به زمین بمالیم.آخه میدونی تو گوش بچه حزب اللهی ها داخل کردند که بسم الله الرحمن الرحیم یه خواصی داره که شیاطین دور میشن بله داره مخصوصا نام خدا ولی نه اینکه چشمامون رو ببندیم و با صوت و لحن زیبا بگویم بسم الله الرحمن الرحیم و شیاطین و جن ها بگن الله الله و داستان اون بشه نه ما خودمون باید بخوایم جدا بشیم وگرنه شیطان که کار خودش رو میکنه مثل اینه که دختره بگه وی ی تو ایران چقدر چشم چرون داریم من روسریم رو مقتعه ام رو که یه جوری میگیرم و موهام رو بیرون می اندازم هزار نفر نگام میکنه در صورتیکه تو آمریکا اینطوری نیست .خوب میگیم ما باید خودمو خودمون رو حفظ کنیم و جدا کنیم و پناه بیاریم نه اینکه در اون صورت تازه بدبین هم میشیم و فکر نکنم با این وضعی که پیش اومده دیگه نگاه سگم به این دخترا پسرا بندازن خودشون نه نگاهشون خرابه و دنبال این چیزا هستند فکر میکنن همه دارن نگاهشون میکنن و دنبالشونن مخوصا این نوجوانات و دختران به نظر من.ما که قرار داد با شیطون نبستیم که بیا حالا فردارو یه کاریش کن میخوام توبه کنم برم پیش خدا و با خدا هم نبستیم که برم پیش شیطان پیش میاد خدا خودش راه داده.

naalbaki

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۵۳ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

خدایا توکه همیشه در دسترسی پس مظلوم تری(اگه درست گفته باشه!!!)

خدایا من باورکن ازاین دوریم خودمم نا امیدم و ناراحتم و دلم میخواد هر روزم شده باری یکبارم که شده بهت سر بزنم و توی اینترنت کثیف العاش باهات درد دل کنم اما از چند تا چیز میترسم اول اینکه این روانشناسا میگن کو خدا ونمیشه به خاطر دوریشون از تو خلاصه روی منم تاثیر گذاشته و من باید باهاشون کنار بیام و جلو نزنم ولی ترسم از این نیست. دوم اینکه اطرافیام که گوش میدن فکر میکنن من محتاج به دنیا و زن و چه میدونم پولم که باهات صحبت می کنم توی نت درصورتیکه من محتاج به فقر دعای شمام.

همین دیگه امروز هم که نمازمو خوندم دیدم چشم دل کوره اصلا وقتی گشنه هستیم اون موقع یه طور دیگه دنبال غذای جسمی هنستیم و لحن صحبت عوض میشه انگار راس راسکی با یکی طرفی ودیگه کنایه وجود نداره و میگی ماماآاان غذا (مثلا) ولی در غذای روح و نماز نه با هیچی طرف نیستی تازه ریا هم یه کمی مستحب میشه انگار و ما از خود خدا تا حالا نخواستیم و روبرو نشدیم و چشم دلمون رو با گناه کور کردیم انتظارات واهی هم داریم بابا لااقل تو نماز بدون داری با کی حرف میزنی والا با دوستت قشنگتر صحبت میکنیم.

bazar

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۵۱ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

من میدونم شماها آگاه تر از مایید برای دلگرمی میگم این چیزارو و دیدم بازار گرمه و حرف دل زیاد گفتم اینو هم قبل مرگم به یادگار برای شما بزارم چون ممکنه تا قیام قیامت بر حسب نظام نوین حضرت زهرایی بعضی چشم های گنهکار حالا بدل امام زمان (عج) که امام خمینی بدون ریش باشد را دیده باشند ولی خوب نبینند..................

خلاصه آقا بگذریم بزار حرفمون رو بزنیم اگرم دزدیدنش جایی چه میدونم به خودش و نفس خودش واگدار میکنم. ببین من یه خورده جو گیر شدما و ممکنه تند برم ولی خوب داشتم وبلاگ jigrar مو میخوندم بعد یه سخنرانی از آیت الله فاطمی نیا رو وارسی کردم که نوشته بودمش و رونویسی کرده بودم بعد حرف دلم باز شد متاسفانه و باید بعضی چیزا رو بگویم ولی گفتم یه کم تند ممکنه بگم ولی من ضد انقلابی نیستم حقیقتیه خودش اما از کجا شروع کنم از سخن آقای فاطمی نیا یا از استاد آیت الله خمینی(ره) بله حالا که نزدیکتره میگیم ولی اینو که میگم گفتم ضد انقلاب نیستم و دید شهدا رو هم ندارم و دیدم تا چند متر اونورتر بیشتر نیست و اینو که میگم میخوایم یه نتیجه ای بگیریم برای خودمان...

خوب بگیم آیت الله قاضی (ره) امام خمینی را که دیدند گفتند این جوان انقلابی میکنه که موفق میشه(و چرا بسنده کردند به همین جمله موفق شدن ایشان؟؟؟) و شد هم و درست در اومد چرا بیشتر نگفتند که انقلابش مثلا ختم به مهدی میشه و خلاصه با این علمی که من داشنم اگر جای آقای قاضی بودم هزارتا بشارت ناب میفرستادم که آقا خدایا خدایا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما و هزار تا مقدس نمایی بیش از حد این سوالی بود که همیشه توی ذهنم بود. البته پیرمرده ها رو نمیدونم ولی برای ما نسل جدیدیا و سومی ها شاید خیلی خوب شد انقلاب و بچه های خوبی تربیت شدند نسبت به قبل ه ه  کمیت رو نمیگم کیفیتو میگم ولی خلاصه بگذریم هنوز حرفم مونده نوشته بودم تو وبلاگم از قول آقای فاطمی نیا (ره) که خواجه ی طوسی عبارتی داره که می فرماید "وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا".

حالا بنویسم چی گفتن تا کم کم جلو بریم و بازش کنیم:

اعوذبالله من الشیطان الرجیم (قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاء مَّعِینٍ) این آیه ای بود که دیشب مطرح کردیم و خدمت عزیزان مانوس شدیم آیه ی 30 از سوره ی مبارکه ی ملک سوره ی ملک از سوره های بالخصوص قرآنه و بر حسب روایات و تجربیات اولیاء اسرار زیادی در بر دارد که اگر مباحثمون در آینده اقتضا کرد چیزایی خدمت شما خواهیم گفت و حالا دنباله ی بحث دیشب رو خدمتون عرض می کنیم إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًاگفتیم که تاویل آیه امام است امام معصوم علیه صلاه و السلام إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا یعنیاذا فقدتم امامکم  فماذا تصنعون؟ حدیثه امامتون رو اگر نیافتید چه می کنید بعد عبارت خواجه ی طوسی را برای عزیزان عرض کردیم خواجه می فرماید وجوده لطف , بودن امام لطفی است و تصرفه لطف آخر تصرف امام که بیاد و عرض کنم به حظورتون تصرف کنه امر کنه نهی کنه این لطف دیگری است و عدمه منا یعنی نبودن تصرف هم از ماست ماها اهلیت نداریم و اگر اهلیت داشته باشیم اونموقع حضرت ظاهر میشه و در ما تصرف میکنه خوب این عدمه منا رو یه قدری صحبت بکنیم( و...)

 

خوب این رو کپی کردم از وبلاگ قبلیم خوب یعنی چه یعنی یکی مثل آیت الله قاضی و عرفا اینا با امام زمان در ارتباطند و مثل ما گیچ نیستند که تا انقلاب مهدی خمینی رو نگه دار بلکه ما میخواهیم که امام زمان بیاید (این یک) ما دستور دهیم(این دو) مسلط شویم بر او (این سه) و در نهایت شهیدش کنیم طبق روایات . خوب بابا مگه امام خمینی نیومد؟؟؟ چه کار کردیم همون میشه دیگه در صورتیکه شاید مادرش حضرت زهرا این تصوراتی که ما داریم رو نخوان ایجاد بشه در مورد حضرت بله ما امید داریم ولی چشمان گنهکار و آدم فاسد فاسق اگر هم توبه نکند اگر هم امام را ببیند میبینی یه عمریه دربه در کوچه ی تنهایه ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر و ازاین چروت ولی نخواهد شناخت ان شالله تعالی...

یعنی چه؟ یعنی وجودش لطف اسنت و عدمه منا یعنی نبودن تصرف از ماست بیا و با دل دوست شو با امامت اینا که رفتند یه عمری دنبال امام زمان گشتند که ببینند برای این داستانش تعریف میشه که امام زمانی زنده هست وگرنه اینا همشون اشتباه کردند وگرنه امام ظاهره عدمه منا. حالا نمیخواد زیادی خونم رو آغشته کنم.همین دیگه گفتم نکته ی دیگری به ذهنمم نمیرسه تا اینکه هرجا امام ظاهرشد بین مردم شهیدشون کردند و دوستی دل قوی تره عزیز و اگر طبع زن دارید یا چهره شناس زن مانند هستید چون زنا که میدونی تو زیبایی شناسی و توی ظاهرند بیشتر از مردا  و طبع زنانگی بهتره اگر چشممون کوتاه شده از دیدار امام زمان آخه بعضی از بچه کوچیکا محله ی خوبی داشتند پدرشون خوب بوده امام زمان رو دیده اند و اینا دیگر چهره ی زیباتر و مرد بالاتر را طبغا نمی پذریرند چون حقه حق را دیده اند خلاصه میتونید به عکس های امام خمینی مراجعه کنیم چون امام خمینی رو به همه جا کشیده اند و چهره های واضح و خوبی داره با حالت های درونی مختلفه ولی درسته عدم امام هست گفتم برای زن ها چون زن دیگه باید شوهرش رو بشناسه زیاد خارج نشم از بحث و کسی که دختر میمونه و عغتش رو حفظ میکنه ممکنه امام زمان رو ببینه و بشناسه ولی زن دیگه باید پیش شوهرش باشه...دیگه بیشتر ازاین نخندونمتون خدا نگه دار.و حالا حرف زن  که شد ما نمیدونیم اصلا چند درصد مردم امام زمان رو دیده اند حالا حتی نشناخته باشند هم من خبر ندارم ولی یه پیر زن و یه پیر مرد حقشه دیگه و زن پیر شد دیگه مثل زن جوان نیست که همه چیزش مردش باشه و زن های جوان مظلومترند حالا ما هم سگی نیستیم ولی اگه بخوان ببینند امام زمان رو حتی حالا میخوان چه کار کنند مثلا دستش رو ببوسند... خلاصه تصرف هم ایجاد میشه که زیاد جلو نریم ولی گفتم چه بسا آدم هایی که می بینند و ما هم خبر نداریم و کنار شوهرشون هم زندگی میکنن. دیگه بسه خندوندن بای.

baba

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۴۲ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

اول به عنوان مقدمه یه مسئله ای که شایتم ربط خاصی نداشته باشه رو میگم که بعدا نگین چرا برای ما اتفاق نیافت؟ چی شد؟ کجا بود؟ و تعجب مغزی نکنید و اون مطلب اینکه یکی مانند محمد اصفهانی که اینطور زیبا آهنگ هایی رو به یادگار گذاشته که هنوز زیباست خیلی هاش و کهنه نشده و جای تشویق همون آهنگ هاشو داره الان بیشتر نسبت به زمانی که تنها تر بوده است و تشویق میشده و منظور از تنهاتر یعنی رقیب که نه ولی بالاخره الان خواننده ها زیاد شدن و کسی هست ایشون که نمی دونم بتونن مثلشو بخونند(جمله تمام نقطه.). اینکه آقا این باید به یه مستی ای برسه حالا شما حاج محمود کریمی حتی که سرزده و بدون وسایل موسیقی رو نگاه کنید جمع یاریش میدن و اولش حسین حسین میگه که مست بشه این کلیپ هایی رو که میزارند برای ما که خیلی قشنگه خلاصه اگه منم بشینم طبق دستور استادی اگر پیدا شد ذکر خدا رو مثلا از صبح تا شب بگم صرفا برای موسیقی صبح که شد از خواب که بیدار شدم مثل خود اصفهانی که نه با همون حس و احوال و زیبا میخونم و این باید مستش کرده باشند آقای اصفهانی رو که اینطوری میخونه و نه مستی که زنی در کار باشه ها ولی بالاخره.

خلاصه خارج از مقدمه آقا ما امروز رفتیم اون خونه و شروع کردیم به قرآن خوندن و خوندیم و خوندیم و خوندیم حالا نمیدونم یه کم مست شده بودیم و خلاصه توفیقی پیدا نمودیم که مثل صحیفه ی سجادیه بود که گفتم خدا میبخشه و از این حرفا خلاصه رسیدیم به این کلمه((والله غفور رحیم)) بعد یه طوریم شد بلندم داشتم میخوندمش ها ولی میگه خدا غفور و رحیم است شوق پیدا کردم که انگار با لحنی که بلند میخوندم همون موقع خدا نگاهی کرده باشه و داره میبخشه خوب آخه همه میدونن خدا میبخشه پس چرا خودش این همه تو قرآن آورده از خودش تمجید کرده که ما دلمون رو به رحم بیاره و با همین یاد کردنش ما رو ببخشه و بهمون بفهمونه که بنده دارم میبخشمت حتی اگر نخواد بفهمونه هم همینطوره داستان و حسیه این که گفته بهمون و همون موقع خدا داره با بنده حرف میزنه و بنده هم جوگیر میشه البته درسته که مال من قوی نبود این بشارت (همین دنبال کلمه ی بشارت میگشتم کلمه ی توفیق یادم افتاد) بله بشارت داده. حالا با این اوضاع ما باید چه طوری وقتی میرسیم به همچین آیه هایی باید چه طوری بخونیمش در صورتیکه دست ما نیست این بخشش گناهان و جوگیر بشیم باید خود خدا بشارتت بده و بگه بهت از طرف خودش نه اینکه ما خودمون از پیش خودمون بگیم بله بخشیده شدیم نه بشارت میده و خلاصه تا به این بشارت رسیدم  گفتم مگه چیه برای خدا که منو ببخشد... و زود رفتم نکات بخشیده شدنم و این توفیق وبشارتی که دریافت نموده ام رو نکاتشو نوشتم که بیام توی وبلاگ یادم بمونه بعد رفتم ادامه ی آیه رو بخونم که تعجبم برد حالا آیه چی بود:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَیَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ

خلاصه به این غفور رحیم که رسیدم بشارت داده شد بعد رفتن آیه ی بعدیش رو خوندم و متعجب شدم

لِئَلَّا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَلَّا یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِّن فَضْلِ اللَّهِ وَأَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ

آیه ی 28 و 29 سوره ی حدید حالا جوگیر شدنم زیاد نبود با این بشارت ولی تعجبم بیشتر شد به آیه ی 29 که رسیدم خودش گفته دیگه من نمیگویم چی شده..............................

هیچی بابا میگه که تا اهل کتا ببدونن که خدا از فضلش میده و فضل زیادی داره چرا میگه تا بدونند اینا؟ شاید به خاطر آیه ی قبلی هست که مومن ها که میخوننش و  آِیه ی عجیبی است احساس منو دارن اگه جوگیر بشن از طرف خدا و این احساس از طرف خدا برای وبه خاطر فضل زیادالرب است.

gardane

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۳۷ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

داشتم امروز صبحی یا خودم یه مروری می کردم که دیروز یه چند تا سوره خوندم سوره ی واقعه هم امروز بخونم آخه تو این خونه نبودم ولی طلبکارانه و مسخره که نه سبکشمارانه از مسئله گذشتم انگار طلبکار هم بودم که میخوام این سوره رو بخونم(دلتم بخواد!) بعد که فهمیدم دارم سبک میشمارم گفتم به خودم که همین سوره ی واقعه که همینطور رد میشیم و میخونیم و بعد سوره ی بعد چه گردنه ها و مشکلاتی داره که مفسران توش موندند بعد گفتم حالا نمیخواد منم گیر بدم بهش چون نه درسش رو خوندم نه عقلش رو دارم همین اصطلاحاتی که معلوم نیس چیه از بهشت و جهنم برای امثال ما همینا.خدا که نیومده بگه تو قرآن بگه که گلابی بخورید که من که خدای شما هستم دستور داده ام ساخته شود و برای شادابی موثر است رنگ مو را خوشبو میکند و... و حتی تمام قوای خویش را جمع نکرده در دنیا نشون بده بله حدیثه از صد یکی از رحمت هاش در دنیا نصیب ما شده که اسب کره ی خویش را دوست داره و گربه به واسطه ی این رجمت به بچه اش شیر میده و بقیه ی محبتش رو نگه داشته برای آخرت یا بدست حضرت علی (ع) و ذریه اش پخش نموده. بله خدا با گیلاس و گلابی که آیات واضحی برای مان چه در دنیا در بحث معاد چه نشانه های دیگر وجود خدا و جهانی منظم و ... خلاصه با گیلاس و گلابی نه کلاس گذاشته نه دردی مانند ایدز رو درمان میکنه نه اونقدر خوشمزه اس که بالاتر نباشه خلاصه این همه اصطلاح که ما نمیفهمیم چیه رو فعلا آورده در سوره ی حشر هر سوره ای و کلاس گذاشتنش از بهشت هم تماشایی است که ما و امثال ما درک نمیکند که چه خواهد شد خلاصه داشتم اینارو میگفتم به خودم که سبک نگیرمشون و گفتم دیگه.چیز عظیمیه گرچه درکش نمیکنم..


http://ali.bloglor.com/p130.html

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۳۸ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

ببین من نه فیلسوف خاصی ام نه نظریه پرداز ماهری که نظر موره ور دارن بخشنامه کنن که اینطوری فلانی گفته و نظرش اینه چه خره این خلاصه نگردین در کل مطلب مو و انتخاب کنید موضوع خاص خودتون رو و بازگو و بخشنامه کنید چون من اصلا کسی نیستم و شاید از روی مصلحت حرفی در موضوعی زده باشم که الانه الانشم ردش میکنم همون رو شاید که گفتم چون شرایط داره و زمان هم که میدونی چه بلایی سر ما میاره و با زمان کار میکنیم ساعنمون شاید و میدونی که الان من بگم الانه 30 ثانیه دیگه چراغ مثلا سبز میشه دروغ گفته ام اگر نشرش کنید بعد از 5 ثانیه دیگه یعنی چه؟ یعنی همین دیگه 5 ثانیه بعدش ارزش نداره کلام من و شاید دروغ محسوب بشه اصلا حالا همشم زمان نیست سیاستم هست و چیزای دیگر..

nbmkj

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۳۶ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

خلاصه ی مطلب حالا که کارمون به اینجا کشید داشتم فکر میکردم که یکی مثل من اگه جرایم اینترنتی هم داشته باشه بوالخره کار کیه که یقه بگیره من خودم میترسم که گیر بیافتم پلیس سایبری که میگه مگه شوخی داریم پرونده دنیا دنیا مجازیه  پلیس راه که به من چه پلیس میگه مگه شوخیه باید کار از بالا و دستورش صادرش بشه از از اونجا و خلاصه وقتتون رو نگیرم قاضی میگه مگه شوخی بازیه هر چی پرونده ی شوخی بازی بود میارن برای ما بازی و دروغ بازیه.

توجه میکنید؟؟؟ شوخی نقش مهمی بازی میکنه اصلا در مسولین کشور و هیچ کس به هیچ کس اعتماد نداره در دنیای ما و کار هیچکس درست نیست چرا؟ چون شوخی گفتم نقش مهمی بازی میکنه در بین مسولین و جدی نمیگرند و معلوم نیست بینشون که رهبرشون باید اجازه بده اول تا یکی مثل من بدبخت بشه و رهبرش هم محرومش میکنه با دعاش اگه داره یکی مثل من خلاف میکنه ... این مطلب رو هم (هنوز ننوشتما) در راستای شعری که میخوام بنویسم و گفته امش در وبلاگ reza.bloglor.com می نویسم که بفهمیم ما ها هم محروم میشیم و مورد شماتت قرار میگیریم ولی فعلا از دست یه سری تیمارستانی گیر بودیم که بفرستنمون اونجا و بازی کنیمو امروز داشت آی فیلم فیلم شهریار رو میذاشت جو گیر شدم گفتم شعر بگویم!!!! به قول آقای فاطمی نیا حضرت امام حسین(عمنبع فیض رسانی به عالم هستی اند و حضرت ابو فاضل هم (نفهمیدم) چی کاره شان.

hehe..

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۳۳ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

داشتم به یه مساله ای فکر می نمودم بعد یاد نمودم از کسانی که یعنی دختران منظورمه که دماغشون رو عمل می نمایند (حالا کار به دختر و زن ندارم تو فکرم دختر بود ای بابا) خلاصه داشتم میگفتم به خودم که خوبه یا بده و از این حرفا بعد یه نکته ای به ذهنم رسید یه کم خندم گرفت که اینا با عمل کردن بینی شان و دماغشون خلاصه خودشون رو می پوشونن(حالا من نفهمیدم منظورش از پوشاندن این بود که فکر می کنند که خوشکل و قشنگ شدن و محل کمتر میزارند و خودشون رو به حسابا بیشتر میگیرند و بالا و تکبرم که برای زن قربه الی الله خوبه خلاصه نفهمیدم که منظورش این بود یا خیر.)

ahghabiat

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۳۲ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

البته میدونی عالم پس از مرگ خیلی پیچیده تر باید باشه از دنیا ولی هر چی هست این ما نیستیم که جلو تریم از کسانی که مرده  اند بلکه عقب افتاده ترین و ائمه در دسترس نیستند و غلطه که فکر کنیم این دنیا بزرگتره و مرده ها رو محدود به یک سری  قبرستون بکنیم و نه بالاتر درسته دست ماکوتاه شده از اونا ولی این ماییم که دور افتاده و عقب مانده ایم نه اون ها اون ها تازه راهشون باز شده تازه حقیقت عالم رو کشف کرده اند و چشم و دلشون باز شده و اگه خوب آدمی باشن یا حتی متوسط حسرت که نمیخورند هیچ چون حسرت مال الان نیست مال یوم الحسرت و قیامته خلاصه نباید کج اندیشی کرد و وابسته به دنیا بود که همینه اول و آخرش و مثل من کج اندیش شد بلکه میگن مثلا به ما که بالای این تپه یک چمنزاری است و یک آبادی زیبایی است و طبیعتی دست نخورده که چشم همگان رو خیره میکنه اگه همین هم باشه ما که زیر تپه هستیم هوس میکنیم بریم بالا ببینیم چه خبره حالا اصلا بعضی موقع ها هست چیزی هم نمیدونیم ها که پشت این کوه بلند چیه و نقششو هم نداریم ولی میگیم بزار بریم بالا ببینیم چه خبره پشت کوه و چه مکانی است اونجا چه برسه خدا وعده داده که بنده ی من از دستت راضی هستم  و میخوام یه جای خوب بفرستمت این دیگه چیه و آدم اگه عاقل باشه یا گنهکار نباشه و سیمش وصل باشه هر دم آرزوی اونجا رو در ذهنش به یاد می آره و همچین چیزایی! پس اینطور نیست که توی عالم برزخ جا نباشه مثل دنیا و ما یه برتری داشته باشیم نسبت به مردگان نه راهیه که باید رفت و ما گفتم عقب مونده ایم و مانند جنینی که در شکم مادره خبر از عالم بیرون نداریم تا بمیریم و با خبر شویم..


gonahekabire

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۲۹ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

من خودمم غافل از اینکه گناهان ریشه باز کرده در جان من به خودم القا می کردم که آدم خیلی خوبی هستم ولی باور کن در شرایطش قرار نداشتم که رفوزه بشم در حالیکه الان که امتحان شدم جلوی چشمای خودم اصلا روم نمیشه با بعضی ها ملاقات کنم و رودررو بشم مثلا با امام زمان(عج) در حالیکه قبلا اصلا اینطور نبود از خودم یه بت مظلوم هم جلوی چشم شما هم خودمم باورم شده بود ساخته بودم که کناهی هم نداره آقای فاطمی نیا هم میگفتن گناه ظلمه و کوچیکش حتی چون میدونی در مقابل چه کسی است و ابر و ماه و مه و خورشید و فلک در کارند که من به جایی برسم و حالا رفتی نظم جهان رو به هم زدیم با گناه کوچیک و گفتیم هر چی ما بگیم و در مقابل خدا ایستاده ایم و دیگه خودت وخامت اوضاع رو درک کن! خلاصه روم نمیشه دیگه جلو بیام چون شناخت نسبی ازخودم پیدا شد که اگه تو شرایطش بودم گناه گنده تری هم میکردم چون با خیالم به ناموسی از حق حمله کردم و دیدم که چه بدم همین


rahekaj

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۲۷ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

نمی دونم والا چی بگم حرف تو مجامع از امام زمان (عج) غیر از اون دروغ ها ها حرف شعر مانند رو میگویم که خیلی کم شده و دیگه کسی صرف نمیکنه براش مثل جناب مرحوم آغاسی شعر بگه و پا به میدون بزاره و خلا وجود نداشتند یگانه ی عالم رو پر کنه در بین ما و امام ما شک نکنیم که تنهاست بالاخره و عاشق که نه ولی منتظراش کیان؟ و اصلا غیر تخصصی شده حالا یا میخواد وقتش رو پر کنه طرف با یه داستان سر هم کردن یا قصد و غرض داره یا هر چیز دیگری جزراه باز کردن که در مورد امامش صحبت می نماید انتظار چیه؟ انتظار شاید یعنی همین راه بازکردن برای یه  نفراینکارهم تخصصی است یعنی راهی که بازمیکنم برفرض مثال بنده باید بااون راهی که شما میخوای باز کنی برای خودت یکسان باشه  و هدف آمدن یک عامل معصوم در میان ما باشه نه اینکه راه خودمون رو باز کنیم متاسفانه کاری که داره انجام میشه به نام حضرت.

و جناب آغاصی میگفت که نام تو بردم لبم آتش گرفت این دروغ نمیومده تحویل ما بده این داشته از عشق میسوخته و برای خودشم مهمه  اینو هم حالا میگیم گفته تا اهمیت کارش رو برای ما بازگو کنه که حقیقی است ولی امثال آغاسی چه شدند شده اند یه سری آدم های کثیف الان و دیگه صرف نمیکنه امام زمانی هابراشون که پاشن بیان برای ما شعر امید بخونند و ما هم گمشده ایم و این خلا پر نشده برای ما نبودن امام در بین خود و اصلا داریم رو به سوی جایی میریم که بگیم آمدنش افسانه است در صورتیکه باید امید ها خیلی بیشتر باشه. الان در ایران خودمون عرض میکنم نه اینکه جهان شاید توی سوئدی سویسی جای باشه برای ایشون که در بین مردم عادی توجه کنید که میگویم مردم غرض دارم که میگم نه مرض ها جایی باشه خلاصه که تا حدی امام زمان رو قبول کنن نه تا حد جان ها تا حدی که غیر مسلمونا می پرستند و عقلشون اگه شراب نخوردن بکشهخلاصه ولی توی ایران ما نه توی ایران ما کسی حتی امام زمان حق نداره قدرت نمایی کنه و گفتیم امام زمان متاسفانه تنهاست بنابر این باید اقدر ما بکشیم دوری و ظلم و ستم را تا بپذیریم که امامی لازم داریم الان نگاه کنید کشور عراق آماده تر از ماست و قدرت بیاد توش سرکوب نمیشه و به خاطر از یه طرف ضعفه ولی خوب تا آقای خامنه ای رو داریم غم هم نداریم که سرکوب بشه حکومت مهدی (عج) ولی بالاخره شوخی نداریم میشه دیگه بین مردم و اگه بخوایم حکومت مهدی (ع) رو در ایران خودمون پیاده کنیم باید جلوی چشم عراق و نیروی مسلح کشورمون یه انقلاب دومی بین خودمون رخ بده که فقط توی ایرانی که این همه ادعا داره حکومت عدل بر قرار بشه.و خلاصه اتتظارها به فساد کشیده شده همشم روضه و گریه نیست بله بخش عظیمی از انتظار عشق بازی است بین ما ولی خوب بچه ای که نمیفهمه چی و سنش کمه و رابطه ی خودش با امامش رو فقط از طریق فساد و گناه جامعه درک کرده این باید یه سری اردوهای فرهنگی بره به نظر من تا اینکه از روش های دلگیر که اگه باقی مونده باشه در مورد انتظار بشه باش صحبت کرد و صدا و سیما هم مبتذل شده اصلا یه جای تنگ و تاریک در نظر گرفته میشه برای برنامه های امام زمانی و درک نمیشه.

shootball

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۲۳ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

آخه بابا میشه همه زندگی رو فوتبال گرفت یا خیر آخرش؟؟؟

امشب رفتم مسجد برای نماز خوندن و برای من دیدم که خدا خیلی کم معلومه و عناصر و افراد دیگه بیشتر به یادمند ولی خوب تقصیری هم نداشتم کسی که خداش رو گم کنه دیگر چه کسی است که او را براش نمایان سازد.ربا میخوای؟ توش  هست ترس میخوای توش یه جور دیگست خلاصه توجه بفرمایید که زمین تا آسمونش زندگیش فرق میکنه کسی که خدا باهاشه و کسی که خدا رو فراموش کرده حالا رفته مسجد هر چقدر دلت میخواد تلاش کن اصلا بیش از حدی که باید تلاش بشود تلاش کن ولی توپ رو توی تور نمیتونی باندازی و گل بزنی ولی با خدا باش یا لازم نیست گل کنی یا اگه لازم باشه هم گل کردی خودت نمیدونی بستگی داره هدف چه باشه و چه هدفی بالاتر از رضای رب؟؟ یعنی بعضی موقعا هست که آدمی بیشتر از اینکه برایرضای خدا کار کنه عرق  میریزه آقا این مستحب اون نافله اینا خوبه ها و هزار تا چیز بدم توش هست از عجب و ریا و ... ولی به هدفش که خدا رو راضی کنه نمیرسه حالا من میگم خدا رو راضی کنه این میگه مگه خدا کیه اصلا کجاس خلاصه این توی یه هوای دیگس و خداش مرده و در نظرش نداره و اسلام هم همینی هست که ما میگیم همین نمازی که ما میخونیم همین و همین اگه هم نمازشو بخونه  و حالی هم نداره نمازاش خلاصه اینم از این داشتیم میگفتیم ما چه طوری میتونیم فوتبال در نظر بگیریم زندگی رو در حالیکه بعضی موقع ها زیادی تلاش میکنیم و نمیشه گل زد و شیاطین نمیزارند و وایسادند جلوی چشم ما که گل نزنیم آیا این مثال درسته؟؟ در زندگی میگیم بله از جهاتی درسته در دنیا ولی نه در آخرت یعنی چه؟ یعنی همین دیگه تو دنیا ممکنه زیادی بدوی ولی باز برات حساب میشه در آخرت و نتیجه ی دنیا ممکنه اصلا معکوس رخ بده در مقابل چیزی که توی حسابت ریختن در آخرت!!!!!!

riaa

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۱۹ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

الان ساعت 3 صبحه تقریبا و تازه از مسافرت برگشنیم خلاصه خودم رو دیدم که خیلی مشغول زرق و برق دنیام و همه چیزمو نذاشتم به کنار و آماده ی مرگ باشم یا لاقل لا مصب آزاد باشم از هر چیزی درسته زن گرفتن آزادی رو تا حدودی حالا بستگی داره حدش در افراد مطمئنه ی دیگر چقدر باشه خلاصه ما نمی دونیم ولی کولبار خودم رو نبستم و همین وبلاگ هم از جمله وسایلی است که منو پیچیونده حالا اینا آسیب نیست آسیب اینه که برای خدا حالا خدا خیلی بزرگه و ادعای بزرگیه که برای خدا کار کنیم ولی لااقل برای دنیا دارم کار می کنم و این خطرناکه و فکرمو که کنترل کردم دیدم دنیا میاد جلو چشمم کم میارم بعضی مواقع و ریشه زده در وجودم متاسفانه و ایدوئولوژیم و غیره رو تغییر داده شما ممکنه نظز دیگری داشته باشی و از نوشته هام مثل خودمم که شده نفهمی که چه آدم دنیا پرستی هستم ولی خبر نداری که تو یه جمعی که نشستیم و یه زنی وجود داره حالا بگدریم فکرم خرابه و دنیا رو انتخاب میکنم تا حالا آخرتم نه خوبی های دیگر و اینو درک کردم که خیلی گرفتارم متاسفانه خیلی ها بدجور حالا ممکنه با خودم کنار بیام که ریا کاریم کم باشه و از 95% رسیده باشه به مثلا 45% ریا کاریم (معیار و میزان دقیق نیست همینطوری یه چیزی پروندم وگرنه خودم از ریام خبرم ندارم که چقدر فقط کمی سعی دارم بعضی وقتا مخصوصا که از بابام کمتر باشه مثلا اگه بفهمم ها اگه نفهمم که هیچ)ولی خوب مرد آزادی نیستم و گرفتار هوام.

haghighatan

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۱۴ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

الان حدودا ساعت 6 صبحه اینجا و من تازه از خواب بیدار شدم و خوابی رو دیدم که خیلی چیزا مشخص شدند برام متاسفانه البته یه خورده ای از خواب یادم نیست ولی خلاصه ش اینکه آمریکا یه رباطی ساخته بود قد یه بچه و این رباط کارهای فوق العاده ای انجام می داد که الان یادم نیست و برنامه ریزی شده بود به نحوی که شگرف و شگفت انگیز بود بعد آمریکا و رئیس جمهورش و سخنگوی وزارت خارجش(همون زنه کلینتون) هم بودند تو خوابم و اتفاقا توی ایرانم بودند و توی کوچه و خیابون های محلمون(توی خوابم) و اینو وسط یه عده بچه ی هم سن و سال من بودند که سی دی فیلم آمریکایی می فروختند تو خوابم خلاصه این رئیس جمهورآمریکا و سخنگوش چشم دوخته بودند به این رباط و بعد ریاطه اومده بود پیش من و کار عجیب می کرد تا اینکه من گفتم به رباطه که تو انسانی و کم کم  متحول شد این رباطه و از آگاهیی که بهش داده بودم و آمریکایی هام شنیده بودند همینطور دنبال من میومد و تاثیری روش (رباطه) گذاشته بود از گفته ی من که باعث شده بود که اولا رباطه تغییر رویه بده و میخواست عوض بشه دوما این دو مقام آمریکایی اصرار میکردند و عصبانی که نه و به زبان آمریکایی باهاش صحبت میکردند و چشم امید شون به رباطه بود و کار خارق العاده ش که چرا به حرف من داره عوض میشه تا اینکه یه انفجاری رخ داد و منم آخرشو دیگه نمیتونم بگم چی شد با خانم کلیتنون و داشت چه اتفاقی بینمون رد و بدل میشد که خوشبختانه پریدم از خواب ولی چند نکته رو فهمیدم اول اینکه حق خیلی پنهان شده و آمریکایی شده اصلا یعنی اولا این دو مقام آمریکایی که نام بردم حق میگن متاسفانه فقط درسته روسری ندارند خوب ما هم جوان هامون تو خونه روسری که ندارند نمازم که نمیخونند اغلب بعضی شون دیگه و با ابن اوضاع موج حق گویی اینا جابه جا میشه عقیده شون دوم اینکه اینا (این دو مقام آمریکایی)سگ آمریکایی هان و دست اینا چیزی نیست و کاره ای نیستند درسته از بین خودشون نظر میدن ولی اگه ببینند حالا ما گفتیم رباط ولی هر چیز دیگه شون از نقشه هایی که دل بستند که نفوذ پیدا کنند در ایران ما اگه ببینن کار نمیکنه عصبانی میشن و ناراحت میشن این مقامات آمریکای سوم اینکه باید حرف حق رو جوان هامون یاد بگیرند بزنند (اینا نتیجه هایی است که از خوابم گرفتم ها) و تا جوان های ما که آینده سازند نخوان چیزی رو و حرف حق نزنند این رباطه توسط پیرمردهای خوبمون هک نمیشه و پیرمردها مون به خاطر اینکه حق نمایان نیست در بین ما راه رو نمیبندند و تا حق گفت جوان ما و خواست همه چیز عوض میشه و بستگی داره جوان ما چی رو بخواد و متاسفانه توی این زمینه لنگ میزنیم و حق رو که نمیخوایم هیچ سخن حق جوان ها رو هم پخش نمیکنیم بین خودمون بعد چی میشه؟؟ رئیس جمهور آمریکا باید بیاد کسی که مزدوره و سگ آمریکای بزرگ وشیطان بزرگه باید بیاد توسط تبلیغات با ما روبرو بشه و اصلانم اینطور نیست که دشمن ما باشه رئیس جمهور فعلی آمریکا نه این بهترینشونه وحق گوترینشونه این اومده نظام ما رو بزنه زمین و تا دشمن ما باشه توسط جنگ نرم که چیزی رخ نمیده و زمین نمیخوریم اینم پنجمیش ولی منظورمون از دشمنی این نیست که نظام فعلی رو قبول دارن بله دارن ولی میخوان دستی داشته باشند در کار و سیستم ما و چشم امید دارن به کارهای جدید و رباط هایی که ساخته اند مثلا تا حق رو یه طور دیگری که هست نمایان کنند و هفتم اینکه البته دارن اشتباه میکنن و پشت صحنه شون که اصلا رئیس جمهور آمریکا برای ضربه زدن به ما بخش عظیمش برای این بوده که سر کار اومده و اشتباه میکنن اینا تا موقعی که خود جامعه ی ما خودکار په زن های چادری و چه مردهای ریشی داره که دارن حق رو چابه جا میکنن دیگه نیازی به اوباما نیست به نظر من و نقش کمی رو داره بازی میکنه و خوشبختانه خوبم جلوی اینا رو با بصیرت مصیرت گرفته نظام ما  ولی باز  باید جوان ما حق طلب باشه که حمایت بشه خلاصه ش..و هشتم هم همینکه آدم تا بخواد جوانه از حقیقت ناب با خبر بشه و حق بگه این باید یک سری آزمایش های خاص رو طی کنه خوبه خود و شکست انقدر خورده باشه یا به هر نحوی اصلا شکست منظورم نیست منظورم اینه که خبره باشه اقدر که راه شکست و پیروزی اصلا راه حق رو بلد باشه از طریق اهل بیت وگرنه توی عربستان هم نماز میخونند اینا ولی معلوم نیست اگه بخوان و یه روزی دستشون خدایی نکرده به ملت ما دراز شه چی رو بخوان اصلا.

ashkaboos

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۰۹ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

حالا که اینا رو گفتم خوبه و دلم میخواد در مورد اشک هم یه خورده صحبت کنم البته توی مجلس اشک ریختن خوبه ها ولی بعضی موقع ها هست که آدم تو خلوت اشک میریزه و جانسوز هم اگه باشه و داع و گرم مخصوصا به به چه خواهد شد و همین نگاه ویژه است ولی بعضی موقع ها هست نگاه ویژه هستا ولی اشک ریخته نمیشه و چه بسا در مجالس جای ریا هم باشه و فریاد هایی که مثل مال ما بالا نمیره یا آمیخته به گناه شده ولی همینام خوبه ها و خریدار داره و ما نمیدونیم چقدر و چی به حسابمون ریختند همین که وارد شدیما توی مجالس و خلاصه نگاه ویژه ای که میگفتم به ما میشه یا نمیشه همون اشکاس غالبا تا چه مرحله ای ارضا بشیم..