اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

mosibat

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۳۲ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

گوشه ای از مصیبت که نه فساد اینا ها در مصیبت حضرت زینب رو براتون بیان کنیم که آقا این عزیزان کربلا و اسرا رو شبیه به خارج شدگان از دین و حکومت فاسدشون در آورده بوده اند این ها و توی مجلس رقص و شراب وارد می کردند یعنی حجاب درست و حسابی نداشتند و مرد هر مردی که ببینه که این ها اینجور بودند در نگاه اول یاد یکی مثل بدحجاب های دوره و زمونه ی ما میشه بدون اینکه در نگاه اول و بی اطلاعی اش بفهمد که این ها حجابشون کامل بوده کار به این نداره مردکه و مردمی که ایشان را تماشا کردند نه چه برسه صحبت هم کرده باشند این ها رو با زور می خواستند دینشون رو هدفشون رو آیین شون رو تغییر بدن زن هایی که غیرت خدا بودند و روزی حجابشون کامل بوده.و شما اینو هم حسا ببر و داشته باش  که اینا از پیراهن کهنه ی حضرت حسین (ع) هم نگذشتند و همه چیزشون رو غارت نمودند.

 آقای فاطمی نیا هم در جایی در سخترانیشون می فرمود این ها یعنی کسانی که اسرای کرب وبلا رو میبردند به طرف شام یا کوفه بچه ها رو که میخواستند سوار مرکب و شتر و ناقه ها کنند بغلشون می کردند دیگه نگم که...............................

zanaann

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۳۰ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

حالا که بحث این شد آقا مگه دست خود ماست که پنهانی و توی خلوت بگیم مثلا یا زینب(س) خدا غیرت داره چرا زنی که پیغمبر باشد هیچگاه نازل نشد چون خدا شرم داره غیرت داره نسبت به زنا چون هر چی پیامبر اومد به غیر از پیامبر خاتم النبیین(ص) همه ضایه شدند و مردم تکفیرشون کردند یا کشتندشون حالا من نمی دونم همین ایمان نصفه و نیمه هم که داریم در جامعه از همین زناست یا نه البته زن های مومن ها وگرنه زن اگه نبود مرد به بهشت میرفت حدیثه اینو خوندم توی کتابی و بعضی مردها هم خیلی نامردند طفلکا به نظر من هر کاری میکنند می سپارند به مادر شهید یا زنشون که براشون دعا کنه اینا میرن سرکار و دنیا پرستیش  و دنبال پول زنه باید براش دعا کنه که اعصاب درست و حسابی و تعادل داشته باشه مرده که از بیرون خونه میاد  و از کوره خارج نشه و غیره.البته زن تا زن داریم ها گفتم که

 


dddqqqwww

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۹ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

ما خدا رو هم به بازی گرفتیم و شوخی گرفتیم یادمه آقای فاطمی نیا از قول کسی می فرمودند که خوبان ما هم خدا رو آزمایش می کنند!!! حالا بازی گرفتن و ندیدن خدا که دیگه یه حرفی دیگس البته ولی امروز قبل از که برم مسجد صبحی داشتم می گفتم که اون موقع جواب خدا رو چی بدم یا بدند بعدا حالا درست یادم نیست ولی احتمالا مسئله در مورد خودم بود بالاخره و این سوال که چه جوابی دارم بعدا برای خدا بدم از یه جهت خوبه که باعث توبه کردن بشه و از یه جهت که ما قبل عمل باید به فکر این می بودیم نه حالا که کار از کار گذشته انگار یه نوع فریب خداست انگار هیچ وقت همراهت نبوده که بخوای جواب بدی نه فقط انگار همون موقع حساب و کتاب و یوم الحساب باید جواب پس بدی در صورتیکه اینطوری نیست اصلا.

تو مسجد هم در مورد یهودیان بحث شد و میگفتند که اینا فکر میکرند که زرنگند و میخواستند خدا رو گول بزنن و شتبه که تعطیل بود خدا آزمایششون می کرد و روزی رو بیشتر می کرد و از این حرفا ولی گفته بودند که نباید شنبه کار کنند و حکم خدا بود و خلاصه اینا یه حوزچه هایی درست میکردند برای اینکه ماهی بیاد توش و فقط راه آب رو میبستند و مادی گرا بودند بعد این ماهی ها که گیر افتاد یکشنبه می رفتند می گرفتنش و به خیالشون خدا رو دور زند و سر همین بحث ها بود که مسخ شدند به بوزیانه و میمون و خدا ازشون نگذشت

و درست بنگریم خیلی از ما هم در مقابل که نه در مقابله با رب العظیم خیلی حرفا داریم و سوال ها که بخوایم بپرسیم نه ما میخوایم سر خدا رو هم شیره بمالیم با کارهامون حالا بحث چه الان باشه که خودمون رو آروم کنیم چه برزخ چه آخرت که پیش بیاد که آقا مثلا میپرسه  یا فرصتی  که فکر میکنه قیامت است  میخواد اون موقع از خدا  بپرسه که چرا ما رو خلق کردی خوب تو هدفت اول از این سوال چیه عناد نباشه اصلا حرفی برای گفتن داری؟؟

و اینو هم بگویم که و لقمان به پسرش سفارشاتی داشته من باب اینکه و اینکه که هرچقدر عمر هم بکنی آخرش می میری و مرگ به سراغت میاد و همچنین عاقبت هر پیوندی جدایی ای هست.

یه چیز دیگری که در مسجد می گفتن در مورد اعتقاد یهودیا بر اینکه خدا جهان رو ول گذاشته در صورتیکه می گفتن که اقدر خلق و نمی دونم چیز خدا سریع اتفاق می افتد روزانه که ما نمی فهمیم اصلا خدا چی کار داره میکنه در مورد سیارات بحث کرد یه نفر که در دور دست جهان همینطور کره هایی ساخته میشند و نابود میشن که گفتن این پدیده ی ظاهری است در باطن تغییرها بیشتره و ...

در مورد حضرت زینب (س) هم صحبت شد که اصلا مصیبتش رو نمیشه تصور کرد یه همچین زنی و بعد ایشون می فرماید در جواب بن زیاد ملعون که ما رایت الا جمیلا و...

توی مسافرت امسال که بودیم از راه جاده تابلو هایی بین راه بود که با پارچه ی سفیدی پوشانده شده بود که اولا این اشتبااه رو در نظر ناظران که  می بینند دچار نشند قسمتی از تابلو بین راهی دوم این پارچه های سفید کثیف شده بودند و آدم رو یاد قیامت و کربلای حسین می انداخت وبعدش.

اصلا یه نفر مثل حضرت ام البنین و فرزندانش و حتی حضرت آخر ما یعنی صاحب الزمان (عج) بیمار زینب (س) هستند به نظر من و خوشی ندارند اینا چه برسه زنداری یکی هم بدل و جعل امام زمان  مثل ما چون میدونید که رژیم صهیونیسم هم جعلی است یعنی یهدویان نورانی هم اینا و یکی مثل من از بس تفریط و افراط کرده خوشی نداره خوب ما که نمیتونیم مثل امام زمان معصوم باشیم میتونیم؟؟؟ مخصوصا توی این دوره زمونه حق بدین به ما جوانان دیروز و پیرمردان جوان!!!البته تفریط صد البته بیشتر میشد باشه ولی از حد گذشته بود و برای ما بد بود که اینطور شد و از دعای امام زمان بود که دل ایشون بیشتر نشکنه از گناه من.حالا بدون امکانات خودم انتخاب می کنم پیروی خدا باشم یا نباشم و دعا بخونم توسل بکنم توکل بکنم  یا نه بدون گناه و از گناه قبل خویش آدم بشم یا نه عوض بشم یا نه بدون احساس گناه اصلا دنیا و خدا خیلی پیچیده است که من آیا انتخاب میکنم همراهی با خدا رو و رفیق می شم که دیگه اینکارارو نکنم یا مثل سابق آخه دو تا بحثه و یاد خدا توشه ودیگه اینجا یه نکته ای گفتند آقای فاطمی نیا که یادم نیس..

و تو مسجد میگفتند که این یهودیان که خدا گفته بود بهشون که غرض نیکو به من بدهید اینا فکر می کردند که خدا کم آورده و این ها اینطور آدم های سبک و نادونی اصلا بودندهااا

fozzto

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۲ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

یادمه چند پست قبل داشتم صحبت می کردم که اللهم عجل لولیک الفرج ان شالله یعنی اینکه فوزت برب الکعبه امام علی(ع) خودمون و گفتم هم که این القا شده بود بهم و نمی دونم چند درصد اصلا درسته یا نه و گفتیم دعا برای فرج می کنیم و فرج م یا حالا حاصل میشه یا نه ولی خدا اگه نمیشود خدا راه رو گذاشته و امید داده که برای فرج مولامون دعا کنیم و گفتیم همیشه بد نیست این شهادت حضرت طوری که خودشون عرضه داشتند که فرج شما هم هست و قیامته دیگه و قیامت که رخ بده از دست برزخ هم رها می شیم!!!!

خلاصه داشتم فکر می کردم امشب به شعر امام خمینی (رهکه می فرمایند که(( انتظار فرج از نیمه ی خرداد کشم )) یعنی درست القا شده بودیه!


night

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۰ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

تو چرا اینجوری فکر می کنی امروز داشتم خواب خطرناک میدیدم ما آقا چی چیو هدفمون اینه که قیام کنیم یه خون از دماغ بچه ها بیرون بیاد کی میخواد جواب بده خمینی؟ ما خودمون زخم خورده ای.. تو درسام هم ضعیف بودم و نمیکشید چه در این جور کارای حساس!که کارمون کشید به اینجور محل ها برای گذراندن اوقات و خوشی همــــین.تا بخوان فردا پس فردا دستگیرمون کنند از توی خیابون جلوی خونمونم نمی تونم با زور عبور کنم چه برسه سوار تاکسی!

ashk

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۸ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

من همیشه به اینکه گناه ها هیچکدومش کوچیک نیستند از منظر انجام ندادن هیچ گناهی اعم از کوچیک تا بزرگ فکر می کردم اینطوره که نباید و انجام نباید داد اما تف تو ریا داشتم نماز شب می خوندم گفتم العفو که میگم برای گناهانی که کوچیک میشمارم  و میگم مگه من کاری نکردم(حالا بزرگ بوده ها) خلاصه همونا هم عفو باید بشه و در نظر گرفت اصلا اومدیم یه بنده تو روز جزا گناهش کمتر بود حتی صغیر تر منکر این نیستیم که خدا عادله اما بالاخره شاید گیر افتاد نسبت به کسی که گناهانش بیشتر بوده و اصلا رفت تو جهنم پس نباید هیچ گناهی رو کوچک شمرد و درنتیجه انجام نداد گناه رو اصلا و یا اگرم انجام داد درنظرش گرفت و استغفار نمود من باکسی هم که داره الان میگه گناه  چیه اصلا و توی عقل و سیستم بندیش چیزی به نام گناه وجود نداره خواهر عزیز کاری نداریم!!!!!!!!!!! 

گناه کردیم باید غمشو بخوریم تا درست شه قانونشه و باید طبق قانون ناراحت شد و غم کشید حالا یا استغفارش یا بلایی و... ولی اشک بیاد و جاری بشه خیلی چیزا درست میشه مثلا به یاد کرب و بلا بیافتیم و گریه کنیم درست میشه کارهامون.


folm

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۲ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

البته من نمی دونم هدف از این چیزایی که میخوام بگم چنه (چیه)اما خوب بیخیال.

الان اگه به شما بگن مهم ترین کار سینمایی یعنی ساخت فیلم نامه رو (به نظر من) بر عهده بگیر چی میسازی البته منکر این نیستیم که همش ممکنه به احتمال قوی کار یه نفر نباشه اما خوب البته فیلمنومه تا فیلمنامه داریم بستگی داره چچی بخوای بسازیم و هم اینکه بسیاری از کارهاست که ما می کنیم که یا ابرجدش یا هم برعکس قسمتی کوچک از یه فیلمنومه است اما خوب ما چه چیزی در چنبره ی از علم و دانش و آگاهی و فهم و شعورمون و غیره روی هم چه داریم که بسازیم درسته که دیگه مجبور نیستیم بعضی فیلم های سینمایی بسازیم و میتونیم حتی بعد این جند ساله فیلم خیالی بسازیم اصلا اما باز چه داریم که متناسب با نیاز روز باشه و فرهنگ روز رو در چنگال بگیره و عوض کنه مثل اکثر فیلم های سینمایی که میزنه همه چیز رو داغون میکنه و البته یه سری بازیگر و نقاش کارمون.

زن ها که مثلا اگه بخوان فیلنومه بنویسند مثلا اگه 85% تقلیدی از یه سری سوژه ها باشه در مورد مردهای فیلنمامه نویس هیچگاه اینطور نیست مثلاا45% از دیگرانه بقیه اش حساب کار خودشه و تقلیدی هم باشه از سوژه های واقعی اما به نسبت خلاق کارند و خوبندا ولی زن ها طبق طبع زنانگی باید از یه سری مدها تقلید کنند و پیروی کنند از یه سری افراد به همین دلیل میگم خوبه کارشون ولی نمی تونن خط بدن به یه سری جوون مگر تقلیدی باشه در فیلنامه شون وتقلید سوژه دیگه حرف اول رو نمیزنه بلکه شاید باید یه راه رو نشون بده و یه سری چیزایی که خلاق هم باشه و گول نخوره وگرنه زنا همیشه تو روانشناختی گیرند.و آیا ما حرفی فیلمنامه ای برای نسل جوان و خط دادن به جامعه داریم یا نه از خود؟


talghin

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۸ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

داشتم به این فکر می کردم که یه موقعی داشته ام به این فکر می کردم که آقا ما به مرده ها که تلقین می کنیم که یادشون باشه و جو گیر نشن از مرگ خودشون خوب این تلقین باعث میشه که خدا رو بر زبان بیارند در مقابله با آزمایش سخت نکییر و منکر که میگیم مثلا رب تو خداست خوب این میقهمه چی بگوید و لو میره البته شاید اون موقع که همچین اعتقاد که نه باوری داشتم ایمانم قوی تر بود چون حالا می بینم با اینکه در صف نماز جماعت(که یه عبادت خاصی است و ثواب داره و جای داره که تغییر کنیم و بالاتر از این حرفاست و جمعی ای هم هست و توفیق بیشتر وغیره) می بینم که نه تغیببری پیدا می کنم نه اثر خاصی داره که مثلا خدا بیشترتر یادم بمونه در حالیکه دارن سوره ی حمد و سوره ای دیگر رو میخونند بلند و مثلا میگیم ایاک نعبد و ایاک نستعین نه انگار کار خاصی هم صورت نگرفته (چه بساااا.!!)

shaikkna

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۶ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

آقا ما قبل خواب شب داشتیم فکر میکردیم به یه عارفی کسی که آیا ایشون قبل از جوانی حتی جوانی لغزش پیدا می کردند که از خدا پشیمون بشن و درگاهشون عوض بشه و برن سراغ یه چیز دیگر مثلا حالا میگم کسب و کاری خلاصه چطور بود شیخ جعفر ناامید نمیشد از خدا یعنی گناهی نمی کرد اصلا...

خلاصه تو همین فکرا بودم که آیه ای به ذهنم انداخت خدا که آقا إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

ببین خوب توجه بفرموی میگه گفتند خدا و استقامت کردند یعنی اینطور نیست که ول باشیم و ولگرد تو که گفتی خدایا خدایا باید استتقامت کنی و میان سراغت از شیاطین و غیره هات و این نکته ی مهمیه اگه توجه کرده باشی که باید استقامت کرد و همینطور نیست الکی بگی خدا خدا هم بگه باشه تو دیگر هیچ بی خیال باش برو ول بگرد نه!همین

yadeayami

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۳ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

یادمه آخرین باری که رفتم جهرم پیش بابا بزرگم که فیلمشو از ایشون رو هم گذاشتمش اینکه آقا خلاصه نشستیم پیش هم و ایشونم ناشنواست و نشست صحبت کردن یه ریز و حالا که موضوعمون اجتهاد و مجتهدیدن شده بود یادم افتاد که چیا میگفت زیاد گفت ولی خلاصه هم نه اینا که برام جالب بود و مونده توی ذهنم و تازگی داشت رو میگم که:

آقای خامنه ای (ره) رساله شون رو برای مردمان دیگر جهان نوشتند چون اعتقاد داشتند که اعلم تر از من هم هست  و بعد من گفتم کی؟؟ و میگفت همین مجتهدا و یکی یکی نامشون رو میبرد و فهمیدم خودشم الانه در حال حاظر مقلد آقای صافی اند حالا شایدتم به من دروغ گفته و آقای خامنه ای باشه من نمی دونم خلاصه در مورد مجلس خبرگان صجبت میکرد که باید رهبر مملکت بتونه بیاد بره با سفرا صحبت کنه و اینا میشینن و سه نفرو انتخاب می کنن از بین خودشون رئیس مجلس هم میگفت میتونه خودشم بین این سه نفر انتخاب کنه بعد رای گیری میکنن مجتهدا و انتخاب میکنن بعد میگفت ما الان شاید بیش از 200 تا مجتهد داشته باشیم که کتاب بیرون نمیدن و همین چیزا برام میگفت و غیره.

و اگه بخوایم که یه کمی بیشتر باز کنیم این غیره رو در مورد نخست وزیری صحبت می کرد که منهل شد و هم اینکه این میرحسین موسوی چیز بوده نخست وزیر بوده و حالا معاون اول بجاش اومده بعد درمورد قائم مقام رهبری یعنی آقای منتظری صحبت کرد که لتگ و ترک و جفتک انداخت تا بر کنار شد مثلا میومدن خانواده های زندانی ها و این دلش میسوخت و جفتک می انداخت تا گفتند که باید استعفا بدی و میگفت این دولت هم نخست وزیر که نه معاون اولش رو یه نفر پیر انتخاب کرده تا...

filefactory

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۰ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

امروز صبح قبل و حین رفتن مسجد سوالی توی ذهنم بود که برای خود شیرینکی یا چیز دیگرم شده گفتم پپرسم بعد اتمام مجلس که دیدم فرصت خوبی پیش اومد با سوالی که دیگران پرسیدند و جوابی که میدادند و من حین مجلس سوالمو پرسیدم ولی اول سوال اون ها رو میگم که میگفتند که خرافی نیست که برای میت دو تا چوب تر بزاریم تو قبرشون!!! یا یکی دیگرشون در مورد همین دعای ماه رجب ک دستمون رو تکان میدیم این خرافی نیست و جواب هم شنیدیم که مثلا پشت دیوار رو ما نمیدونیم کیه بعد یکی منفی میگه یکی مثبت یه همچین چیزایی تا بریم ببینیم یا مثلا دکتر نسخه می پیچه که این دارو رو بخورین حالا شما اگه خودت خواستی نخور بعد میگفتن خوب ما میگیم چیه این دارو و جواب شینیدم که شاید بگه تو عقلت نمیرسه و همچنین در مورد فیلسوف و طبیب معروف بن سینا صحبت کردند که ایشون جمله ای رو داره که میگه چیزی که با گوش خود میشنوی (و نمی دانی صحیحه یا غلطه) نه ردش کن نه قبول بلکه تو بقعه ی امکان پذیر بودن بگذار.خلاصه دعوای مفصلی بود.....منم که سوالم از پیش آماده بود توی جمع پرسیدم که آقا این مجتهدا که احکامشون رو میخونیم احکامی که میگن شهودی و مکاشفه هست یا مثلا بر اساس علمه و گفتند جوابشون که نه شهود مال عرفاست گفتم خوب مجتهدا عارفند بعد یه جوابی هم برای ما دادن که از بحث جداست ومنم خوب نفهمیدم که امام (ره) دعوا می کردند که اینو که شما نمی دونید جرا حکم دادید وغیره.

اما برای برگشتن از مسجد هم یه نفرشون بود که میگفت میترسم اینجا تیله مجتهد بدیم بیرون و از این حرفا که خندیدیم  و در مورد مس پا و آیه ای از سوره ی مائده هم صحبت شد و کتابی از آِیت الله سبحانی داشتیم تو مسجد که آوردند و توضیحاتی دادند از طرف خود سنی ها و غیره..
البته چیزای دیگری هم مطرح شد مثلا اینکه احادیث بر اساس فهم مردم میومده و هم حدیثی هست که من نفهیمدم چی بود یعنی اینطور بود که حدیث ما رو جز فرشته های مقرب و انسا
ن های نمیدونم کی نمیفهمد یعنی فرشته ی عادی هم نمیفهمه حدیثه میگفت و توضیح هم دادند که اگه اون چیزی که توی دل سلمان بود رو به ابوذر میگفت ایشون رو می کشتند و حالا اگه ما بیایم مثل مسائل جنسی رو برای یه فرد و بچه ی نابالغ بگوییم چیزی نمی فهمد و اینطوری بوده که مثلا ما نمی دونیم چرا  دو چوب تر در قبر می گمارند و شاید میگفتند روزی بفهمیم و غیره.

این چه وضعیه من هر روز صبح یه سوژه ای چیزی پیدا میکنم برای حرف زدن ه ه ه هه  خدا کنه نگیرمون و جرم نباشه یا آّبروی کسی بره.

FILE

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۵۵ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

این فایل را دانلود کنید:

از استاد فاطمی نیا در مورد معدن علم بودن ائمه هست فکر کنم هنوز خودمم کلشو گوش ندادم و انقدر جالبت بود که نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و نزارمش تو بلاگ.تو رو خدا دانلود کنید یاد بگیرید بفهمید و.......

اولش قبل گوش دادن گفتم بعضی هاش شاید بعدا نوشتم تو وبلاگ بعد دیدم قشتگه گفتم رو نویسی کنم گفتم دیگه فایل رو بزارم اصلا.

http://ali.bloglor.com/p125.html

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۵۳ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

امروز چند ساعت پیش یکی از همین افراد اومده بود تو ذهنم و داشت اشک می ریخت و می گفت که اگه میخوای بری اون دنیا ما هم هستیم و می دونی که اگه بیان تو ذهنم هم معمولا من نمیشنوم و حق صحبت ندارند مگه با ایما یا حتی باید خیلی قوی باشند ولی بیچاره خبر نداشت که من کولبارم رو نبستم و یه مدت بود قبلانا آماده بودم همه ی با هم بریم هوا ولی نشد دیگه و توفیق سلب الیهم اجمعین گشت ه خلاصه نمی دونم بگم خوشحال شدم که اومد ایشون یا بگم ناراحت شدم که آماده نیستم!!!

آقا مت فیلم های جمشید خان آریا رو که فرمودم حتی ایشان قبلانا بر اساس سیاست روز یا نیاز جامعه به عنوان قاچاقچی (استغفرالله) انتخاب میشدند و خط می دادند مثلا یه جمله شون این بود که من اصلا نمی فهمم وطن یعنی چه و این جمله ی بدیه ولی پرمعنا البته اکثرا قاچاقچی ای بودند که متحول می شدند و فیلم چی بود؟ یادم نیست چون خیلی وقته نگاه نکردم و خراب شد سی دیش و خط افتاد روش آهان" قارچ سمی" خیلی فیلم بحالی بود و یکی چند بار دیدمش و الان نمی دونم جز اندوخنه های جدیدم باشه این فیلم یا نه و باید یه نگاه کنم چند روز پیشم هوس کردم  نگاه کنم خوب نشد!!

korrri

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۵۱ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

داشتم فکر میکردم که من بد چی ام(یعتی بد چیزیم) داشتم تصور میکردم که اگه یه نامحرم منو به خودش بخونه استجابت می کنم نه به این دلیل که نیاز دارم یا مریضم میرم به سمتش چون شیطان منو خریده نه یعنی فکرم دست شیطانه دیگه کار به زنه ندارم که لخت شده یا نه فرصت دیدم درسه جرات ندارم هیچ گاه ولی اگه چشمک زد و دعوت کرد که بیو تو دم در بده دیگه فکرم کار نمیده به خاطر شیطان و امر شیطان رو رعایت میکنم و اینطور آدمی هستما. البته باید اینو هم بدونیم و در نظر داشته باشیم که یه زن و مرد نامحرم که خلوت کنند شیطان خودش میگه من سومیش بینشون که در اونجام!! و عقل من که کاری نداره که زنه چی اصلا گفته فقط یه راه ضاله نشون داده عقله دیگه کار نمیکنه و نفسم شاید به خاطر مریضی خیلی نخواد ولی امر عقل شیطان اجابت پذیر هست یا نه؟ و مختل میشه یا نه؟ خوب البته ممکنه به ما هرسه خوش بگذره ظاهرا ولی چی رو فروختیم؟؟

خلاصه تصورشم شما شاید اگه به کار باندازین در مورد خودتون به نتایج بهتر یا بدتر برسید آخه چه مانعی در این دنیا وجود داره که دو کبوتر عاشق به هم نرسند مانع فراخدایی شاید...

البته درکت میکنم بییشترتون رو ممکنه شیطان قدرت فکرکردن رو هم بگیره حالا من داشتم مینوشنم بر اساس تصویر دهنی که اومد وگرنه طرح شیطون خیلی پیچیده س به منکه نمیاد بگه نماز نخون یا دروغ بگو ولی در این مورد ممکنه نزاره تو فکرکنی و تو موقعیتش قرار بگیری بعد بعدا حالتو بگیره و بیچاره ت کنه.

البته منکر این نیستیم که توفیق داد و دست حضرت یوسف (ع) رو گرفت خدا وگرنه اونم اما محض همین چیزاست که آقای فاطمی نیا می فرمودند که نقطه ی خشم رو کور کنید شاید به این دلیل که اون قسمتی که دست ماست درست کارکنه و عقله جمع باشه بعد در این موارد دیگه دست خدا بسپارنمون آخه شیطان وقتی میخواد عصبانیت کنه تو رو توی موقعیتی و یادی می اندازه و خشمت دست خودت نیست دیگه و یه فضایی رو نشونت میده که دیگه نمیتونی خودت روکنترل کنی مگر اینکه نقطه ی خشم رو به قولا کور کنیم و خیلی هم سفارش شده این..

resumminggame

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۳۴ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

resuminggame.blogfa.com

اینم یه وبلاگ دیگرم که میدونی من از بازی های کامپیوتری که خوشم اومده رو گزاشتم توش البته جای کار زیاد داره ولی یادمه یه خواب خوش دیدم و بعد هم اسم این وبلاگ اومد لب زبونم که ثبتش کنم هم خوش گدشت تو خواب کاش دوباره از این خوابا ببینم خیلی وفته شاید که خواب خوش ندیدم!!!

یادمه بچه بودیم و شیرشاه بازی می کردیم بعد این خیلی تاثیر فکری و الهامی و ... داشت چون فکرت متمرکز می شد و بعضی موقع ها دیگه  حفظ بودی بازی رو و شیاطین نمیتونستن وسوسه ی قبلی رو که از این راه رد میشدی تو بازی تکرار کنند و دائم داشت فکر کنترل می کردیم و میفهمیدیم شیطونه داره کار میکنه و گفتم دوباره که رد میشیدم تو بازی بعد از اینکه سوخته و باخته بودیم یه خاطراتی که چه وسوسه هایی رو داشته تکرار نمی شد ین یا وقتی دعوا می کردیم یا اذیت مامان بابا یا کار زشتی الهامات و وعده و بشارت ها قطع میشد ولی اقدر شقی بودم که ادامه میدادم بازی رو میخواستم از اون موقع ایام کودکیم(حالا بازی شیرشاه رو دارم میگم که فضای سبز و خوبی داره) میخواستم با زور مثل پدرم همه ی کارارو درست کنم اونم بنده ی خداست و دعوا بود بین الهامات الهیه و شیطانیه تو بازی و ما نمی دونستیم حواسمون به چی باشه فقط بازی می کردیم ولی خود به خود و تا خودآگاه در بازی شیرشاه سخته میشدیماهمش میسوختیم او یه چیزایی عجب آموزش میدیدیم چه ایام خوبی بود وبازی جالبیه! بازی های دیگرم هرکول و از این حرفا بود که دیگه بزرگ تر شده بودیم ولی باز بچه.

-------------------------------------------

البته همین الان که دارم شیرشاه (lionking) بازی می کنم نکاتی دیگر از این بازی در ذهنم اومد یادگار دوران کودکیم اینکه آقا ما تنها که نبودیم تو فضای بازی حالا نمی دونم جن و روح هم داشتند از همون موقع نظارت می کردند در کار ما و این بازی یادمه شیره وقتی کوچک بود و هنوز بزرگ نشده بود آخه در مراحل بالاتر بزرگ میشه و من تا عموش هم رفتم که بکشمش ولی نشد و جان و جون کم آوردم و باختم خلاصه آقا وقتی این کوچیک بود و عادی داشتیم مثلا مرحله  ی یک رو بازی می کردیم این یهو نر بودا از دید دیگرون ماده به نظر میرسید و جاش عوض میشد و ما میفهمیدیم این شیره رو یکی داره بازیمون رو نگاه میکنه البته وحی و الهام هست و حتی درس به بچه ها میده اما جون دیدنی نیست و بزرگترا یا کمک نمیکنند یا البته دورند از عالم بچگی و الهامات اون موقع که ما تا بزرگسالی معمولا نگه نمیداریمش و گناه میکنیم و آموزش های الهیه رو که آروم و کاری نداره از طرف امام زمانه رو  در قالب جنین بازی هایی رو نگه ش نمیداریم و حالا که بازی می کنم چیز خاصی تو این سن دیگه مثلا یاد نمیگرم فقط خاطرات زنده میشه و چه چیزایی یاد گرفتیم این درست اما بچه ها فرق داره خلاصه ی مطلب نکته ی بدی که یادداشت کردم اینکه وقتی گناه می کردم صدا ها اذیت کننده میشد درسته که آهنگ بازی شیرشاه همیشه آروم کننده و تسکین بخشه آهنگ ضمینه ولی وقتی یه پشه ای رو مثلا میکشتم چون گناه کرده بودم صداش اذیتم می کرد یه خورده که یعنی گناه کردیها نکته ی بعدی بعضی موقع ها بود انگار کار دست ما نبود و الهام که اقدر دوست بودیم که اصلا در نظرش نمیگرفتیم و عادی شده بود برامون و در موردش صحت کردم که بزرگ تر ها و بزرگ میشیم خلاصه الهام بعضی موقع ها دخل و تصرف میکرد تو بازی میگفت :«باید اینجاشو میسوختی اما رد شدی!!! اما دیگه مثلا فکرت مشغول نباشه !!!» یه همچین آموزشایی میدیدیما و خودمون هم نمی فهمیدیم روی فکرمون کار میشد و زندگیمون و سوختن که آقا زندگی سخته و از این حرفا و... که توی همه ی بازی ها هم البته سوختن هست ولی این بازی شیرشاه یه طور دیگست مثلا مرحله ی 3شو ببینید(من که دوباره بازی کردم توی 3اش گیرم مرحله ی 3 البته رد میشدم اما یه غفلت میشد و اینا هم دارند دلیل اشتباه منو یادداشت میکنند!!!) خلاصه مطلب مرحله ی 3ش البته همه مراحلش روش فکر شده اما مرحله ی 3ش تا آخرش برو بعد یه پرشش رو اشتباها آخر نپر بعد میای اول بازی یعنی نمیسوزی از اول باید شروع کنی تا آخرش بری این طراحی جالبش عجیبه البته کسانی که نتونستند یا نمیتونن برن ببخشند مرو که یعنی به مرحله ی 3 ش نرسیده اند.یه گریزی هم بزنیم دیروز داشت بابام توی یه سایتی یه مطلبی رو میخوند که یه نفر دانشمندی  چیزی گفته بود که من کارهای سخت رو به تنبل ترین ها میدم تا اینا با آسونترین و راحنترین راه های خودشون اون رو حل کنند و منم تنبلم خیلی ها ولی شما فکرکنی شاید من کار بزرگی و خسته کننده ای می کنم نه بابا این چیزا نیست. خلاصه در مورد انشتین هم بود فکر کنم یه جمله که میگقت درس منو یا چیز دیگری رو هیچگاه یاد نگرفته ای تا بتونی برای مادربزرگت تعریف کنی. خداییش من بعد توضیح میدم؟؟

 ---------------------------------------

الان نکات دیگری از بازی یادم اومد حالا یا چون الان که صبحه دیشب زیادی بازی کردم یا شما بازی کردید خلاصه یکی دیگر از نکات داخل خود بازی اونجاس که از بالای درخت و شاخه اش باید خودت رو باندازی پائین در مرحله ی یک و یه سوسک قرمز رنگ رو حتما بخوری این کارو بکن حتما چون برای خودت جان خودت و ظرفیتش حتی اگر بسوزی در مرحال بالاتر مفیده این و اینو من همین الان یعنی امروز کشف کردم و روزای دیگر یادم نبود یعنی یادم شاید رفته بود (مرحله ی یکه و خشت اوله که تا ثریا ادامه داره ها) این یک دوم اینکه داد زدنش هم قدرت و ظرفیت داره که با یه سوسک دیگری اگه بخوری ظرفیتش میره بالا و ما هم از همون موقع به این نکته که ظرفیتامون بره بالا بالاخره توجه داشتیم نه همش جنسی ایم ها!!! خلاصه گناهه این ولی نمی دونستم که این داد زدن در ایام کودکی شیر که ظرفیت نمیخواست برای چیه این بعد بازی رو اون موقع ها که پنتیوم کامپیوترمون 2 بود و بازی رو هم از یکی از همسایه های محترممون روی یه سی دی به نام پاورگیم که توش پر از بازیه(خدایش 2/14  مگ آهنگشم نمیشه ها توش جا داد) خلاصه ی مطلب آقا گرفته بودیم و بازی قشنگیه (شیرشاه) نکته ی بعدی اینکه آقا این یوزپلنگه کفتاره که باید بزاری خسته بشن و جاخالی بدی بعد بپری روی سرششون و بکشیشون اینا یه خنده  ی مرموزی دارند و داشتند و ما میگفتیم اینا حیوانن ما هم گاهی حیوان میشیم این درست و گناه میکنیم این درست ولی خنده اشون یه طوری بود انگار دیوانه ها که آدم بزرگواری هم باشه و دنیا و جهان اون موقع و سال ها این بلا رو سرش آورده بود که اینطوری میخندید و مریضش کرده بودند ایشون رو...

نکته ی بعدی اینکه وقتی جوگیر میشدیم و خنده ام میگرفت که یعنی کار بزرگی کردم  و یعنی اینکه از خودمون خوشم میومد و خوشحال میشدیم و شاید مغرور از خود بعد یه  آن یه غفلتی مشکلی پیش میومد میسوختم(باخت لحظه ای نه که بعدا فکر کنم چی شد اون نکته ی بعده) که مثلا رد شدم از اینجای سختش و اینا داشتند نگاهمون میکردند و بازیمون این باعث میشد بالاخره نگاهشون یه تاثیری داشت و جو گیر میشیدیم معمولا اینجاش می سوختیم و یه دلیلی داشت که سوخته بودیم غیر از اینکه سخت باشه ها سخت بودنش به کنار!

نکته ی بعدی اینکه آقا اینا ما رو از روی عشق و امتحانی که داشتند هر کاری میکردیم ایراد میگرفتند تا اونجا که باعث شد اصلا فکر نکنیم و بازی کنیم و همین باعث شد سرعت بازیم بره بالا و از حفظ بشم بازی رو آخه اگه میخواستم به اینا گوش بدم یا شک کنم زیاد اینا(جو مخفی بازی) ایراد می گرفتن ولی وقتی میسوختیم به این فکر بودیم که چه اشتباهی کردیم یا از خود راضی شده بودیم یا مغرور یا غفلت یا خندمون گرفته بود و جوگیر وخودبینی و از این حرفا مثلا یکی از ایرادها این بود که باید تو همه ی این ها رو بکشیشون وگرنه مثلا ضعیف هستی باید تک تکشون رو بکشی و من عادت کرده بودم ولی بازی پسر همسایه مون رو که دیدم که توی مرحله ی 3  بود و فکر میکردم خیلی قوی هستم و کسی نمیتونه(بعد بچه ی همسایه مون میگفت که من تا اخرش رفتم و عموشو کشتم که من تعحب می کردم که یعنی قوی تر از من بوده ایشون...) دیدم اینکه اون و ایشون اصلا این ها رو نمیکشد و فرار میکرد بیشتر ازشون و کار درستی هم میکردا ولی من ازم ایراد گرفته بودند چون یا گناهی کرده بودم یا داشتن میپیچوندندمون که بعدها ایرادها زیاد میشه و از این حرفا که ناخواسته تن میدهیم ولی نباید اصلا گوش شنیدن داشته باشی و بازیت رو بکنی حتی اگر وحی رو میشنوی دارن امتحانت میکنن که مقامت بالا بره و نیش میزنن و... شما هم همینطور ممکنه باشید نسبت وبلاگ من مخصوصا این زنا و دخترا که قبلا نیششون کم نبود و ایرادات که دیگه بسته شد بابش و حالا محض ترسه یا سیاست بماند و جو روزگاره و اگه میخواستن بازی رو دوباره بسازند یه جور دیگه میشد حالا...

---------------------

الان که داشتم بازی می کردم رسیدم به مرحله ی 5نجش و مرحله ی 3 و4 رو رد کردم شما شاید هنوزا نتونین اما دیگه ماییم دیگه... خلاصه آقا این مرحله یه آن یاد کوچیکیم افتادم و هنوز از حفظم شاید بیش از 10 سال باشه این مرحله رو بازی نکرده باشم اما از کوجیکی از بس بازی کردم حفظ بودم و از خودم نپرسیدم کجا باید برم شاید برای چنین روزی از حفظ شدم ولی یه سوال برام همیشه وقتی کوجیک بودم بود که آیا من باید این بازی رو یواش و با صبر بازی کنم یا تند و بدون فکر وقتی به این مرحله رسیدی میفههمی که باید تند بازی کرد و بدون فکر اگه تند بازی نکنی حالا شاید این مرحله اینجور باشه و هنوز هم شما حفظ نباشید اما اگه در مرحله ی 5 تعلل کنی یه کم سنگ از آسمون میافته روی سرت و جانت کم خواهد گشت و باید یه طوری بازی رو از حفظ باشی و خودت رو برسونی با جان اولت به جایی که عکس شیر هست حالا اگه سوختی عیب نداره و با جان های بعدی که بازی دیگه اینبار از اونجا (عکس شیر) شروع مییشه آغاز خواهد شد یعنی توجه میکنی در این مرحله باید حداقل دو جان داشته باشی و یه نکته ی دیگه که قبل از اینکه این بازی در این مرحله از حفظ بشم خیلی اعصابم خورد میشد چون من نمی دونستم کجا باید برم و با زور مرحله ی 4رش رو هم رد کرده بودم بعد اینم از آسمون هی سنگ میومد شانسکی میخورد به سرت و جانت کم می شد و اعصاب من هم خورد میشد خلاصه کنم من اولش وای میسدم  برای که حالت تعادل اون موقع نداشنم خلاصه اولش که هنوز وارد بازی هم نشدی همونجام سنگ میاد خلاصه میزاشتم و جاخالی میدادم تو (مرحله ی 5 ) تا اینکه یه سنگ بخوره توی سرم حالا که خورد اصابم خورد میشد و تند میرفتم و تند تند که دیگه هیچی فکر نکنم تا برسم به عکس شیر و از این حرفا یه جاش هست که 100% باید فکر نکنی اصلا و اونجایی است که داری صخره نوردی میکنی و زیر پات یا خوار هست یا هیچی نیست و دره هست یعنی اونجا دیگه باید فقط به فکر پرش درست باشی الان داشتم فکر اضافی میکردم میسوختم ولی آخر نتونستم فعلا مرحله ی5 رو رد کنم ولی میدونم مرحله ی6 آبشاری هست.

بگذریم بچه ی همسایمون بازم یه دفعه ی دیگه که من رفتم خونشون علاوه بر کامپیوتر پلی استیشن داشتند و بازی تکنویه چیه همون موقع میکردیم و بازی توی استوری(toy story) اون موقع و خوش میگذشت...و اونا حرفه ای بودند ولی من بلد نبودم بازی کنم پس بازی نمی کردم یا اگر کردم میسوختم زود...

-----------------------------

ضمن اینکه اگر مشکلی در بازی بود تا این مراحلی که مو رفته ام میتونید در میان بزارید مثلا مرحله ی دو میمونها چه طوری رد میشن نظر بدید تا بگویم ضمن این موضوع اینکه آقا این بچه شیره تا بزرگ بشه خیلی رنج داد به باباشا الان شما نگاه کن در مرحله ی دوم پیش باباشه خوب چرا رها میکنه میره جنگل یعنی میخوام بگم یه جرمی داره این بازی کردنش و اگه بچه ها علاقه ندارند اصلا مهم نیست و من همیشه نگاه میکردم در کودکی که این باباشو رها کرده رفته بازی میکنه و جنگ خاصی هم نیستا یعنی کسی رو نمیکشه حشره هه که چیز میشه از درونش بعد میترکه خود وقتی روش بپری و یه نوع ماجراجویی کرده بچه شیره بعد سوسماره هم که زبونش رو در آورده و مانند بقیه مزاحم هست بعد این کفتاره هم خودش رو میزنه به مردن و اگه بین بازی ها توجه کنی یه بار از کنار عمویش رد میشه یه کفتاری انگار پیکش هست و حشره هم که میخوره نوش جان اما کارش به جایی میرسه که با عموش دعواش میشه در نهایت و باید بکشتش اینو...یعنی باباش رو رها کرده که اینطور ماجراجو شده حالا شاید دلیلی داشته باشه و بابا رب هست و الرب هم که خدا الرب

تو مرحله ی دو باید هر میومن صورتی رو سرش دادد بکشی و بابام وقتی کوچیک بودم یه طوری که باورم شده بود میگفت بهم که بزار که این قدرت فریادش زیاد بشه بعد سرش داد بکش و مام باورمون شده بود تا دیدیم بچه ی همسایه اینکارو نمیکنه فهمیدیم نه خلاصه اونایی که صورتی هستند میمون ها رو باید سرشون داد کشید بعد دو تا درخته بعد باید از درخت دوم پایین اومد و رفت توسط روی جلبک ها به درخت اول فقط یه میمون هست در درخت اول که پایینه و دو بار باید سرش داد کشید و فریاد این نکته شه فقط اگه تونستید سوسکه رو بگیرید بخورید تا بتونید به مرحله ی بین 3 و2 یه فضایی هست برای جمع 10 تا سوسک که یا جون میده یا خورشید...

--------------------------

ضمن اینکه میخواستم یعنی گفته بودیم و خواسته بودیم که یه مدتی در مورد این بازی ننویسیم دیگر!!! اومدم چون چند مرحله ای رو رفته بودم دوباره از 5 اینکه این مرحله نکته ای که داشت اینکه آقا به ما چه...یعنی یادم رفت تا یادم بیاد میریم مرحله ی 4 در اونجا باید از کنار رد شد و پاتوقم کودکیا سمت کناره بود که جلو این حیوانات و وحوش نباشیم ولی الان که فکر میکنم باید جلو سنک ها هم بیایم و جایی که از رویشان بپریم ولی پاتوق هنوز همونجاست...مرحله ی 3 آقا این کفتارا دوباره وحشی و دیونه شدند و حمله می کردند چون من درموردشون صحبت کردم اینجا و هی میسوختم اینبار!!! و انگار صحبت می کنند و دیونه تر از اینا هیچ بچه ای نیست...مرحله ی دو آقا این اسب آبی ها به دلیل کثرت رد شدند از روی شون دیدم که هاشور هایی زیر صورتشون و روی پاشون هست که دقت نمی کردم بهشون و کودکیم هم دیده بودمشون بعد دیدن این ها رو به فال نیک میگرفتم و میگیریم دیدن هاشورها رو...مرحله ی 1 هم که هیچی مرحله ی 5 چی شد؟ از بس طول کشید اومدنمون اینطوری شده والا...ولش کن یه نکته ی دیگه اینکه اگرچه گفتم این بازی یه نوع جرم برامون توی دوران کودکی جرم خفیه داشت که یعنی از زندگی و ننه باباش جدا شده بود ما هم میرفتیم جای ساکت و هنوز با سر و صدا ساختن عادت نکرده بودیم برای تمرکز و ما هم از ننه و بابا و مامان و پدر یعنی جدا میشدیم اینکه ماجراجویی داشت و از این حرفا درست ولی این حیوان شیره یه عزتی داششت و هیچ وقت خوار نمیشد مگر خودمون بباخیم و خواری معنا داشته باشه وبعد سوختن میمونه تیز هوش و پیری میومد که آقا بعضی موقع ها نا امید میشد ولی اینبار از بس رفتم صداش عوض شد و نکه اذیت  کنه ناراحت بشه ها آخه من تو مرحله ی 3 هی خورشید میگرفتم هی میسوختم بعد اینطور نیست که ناامید بشیم از اینکه ظرف جان کم بشه و هی برخورد کنیم به پرنده ها و چی میگن بهشون یادم رفته خلاصه آهان لاشخورا بعد عیب نداره ظرفیتش کم بشه یه سوسک درست وحسابی یا معمولی بخوری پر میشه پر پر مثل بازی های دیگر نیست که یه کم پر بشه کامل ظرفیت جان پر میشه و عیت نداره یه کم جونت کم شد آهان یادم اومد مرحله ی 5 هم در مورد جانش شاید میخواستم صحبت کنم که سوسک نداره که بخوری باید بدوی وگرنه میباخی و قیامتیه برای  خودش...

-----------------------------------------------------

آقا خلاصه ما و ما خلاصه ردش کردیم تا رسیدیم به مرحله ی 8 و فکر کنم 9 تا مرحله ای داشته باشه و دیروز که بار اخیر و آخرین بارم بود که داشتم بازی می کردم 5 تا خورشید داشتم که میشه 10 تا جوون که میشه به 15 تا هم کشوندش یا بیشتر حتی 20 تا یا شایدتم اگه خیلی حرفه ای باشی 25 تا جوون خلاصه حواسم نبود 5 تا خورشید داشتم و میمونه آخرش اومد تو فکر بودم yes و no  نزدم بعد خودش اومد بیرون البته وقتی کوچیک بودم اینطور میشد و یادم میرفت یس و نو بزنم خودش میرفت بیرون ولی خلاصه اینکه آقا نکته ی بازی اینکه وقتی شیره بزرگ شد سرعت بازی کند میشه یعنی تند نمیشه بازی کرد خود به خود و سرعت بازی محتاطانه میشه و مرحله ی 7 آسونه ولی باید دقت کرد و شانس مهم نیست زیاد ولی در مرحله ی 8 طوری شد که به عموش نرسیدیم متاسفانه و سوختم یا خورشید ها رو از دست دادم که گفتم چی شد و حالم گرفته شد نکته ی بعدی که یادم اومد نباید به شیره نگاه کرد و بازی کرد اینم وحی میشد و باید به بازی و شرایطش نگاه کنیم همین دیگه.

--------------------------------------------------

داشتم بازی شیرشاه می کردم باز بعد مدت ها و به یه نکته رسیدم درهمون مرحله ی اولش که بودم یه بار بازی کردم و سوختم در مرحله ی دو و ادامه ندادم دیگه بعدش در مرحله ی بین دو و یک سوسک مخصوص خورده بودم و یعنی اینکه می تونستم سوسک های بیشتری بخوری در بین دو مرحله ی دو و یک و حتی خورشید بگیرم یا جون اضافه اما نگران بودم در دور جدید نتونم زیاد مثل دفعه ی قبل که 35 بار خوردم سوسک و خورشید و جون هم گرفتم نتونم برسم بعد یاد کودکی افتادم که در کودکی حالا دو نفر بودیم با خواهرم سرانجام ضایه میشدیم یا حتی فضای دیگر ساخته شده اینکه همین موضوع برام پیش اومده یعنی همین دیگه که مثل اولش نتونم زیاد سوسک بخورم و ضایه بشم و یه نگرانی ای داشتم اما یادم میاد تو کودکیم که بازی میکردم این خودش اصلا وقتی میرسیدم یا توجیه میشد مشکلم یا اصلا یادم میرفت چنین نگرانی داشتم و درس خوبی بود برای زندگیم اما حالا نه الان نگرانی ضایه شدن جاسوسی بود که اسرائیل مثلا ضایه بشم میخوامم ضایه بشم و اینترنتم هم وصله که بازی میکنم و خوب آنتی ویروسم دارم!!! خلاصه این شد که بازی رو ادامه دادم تا مرحله ی یک تمام شد و توجیه اینکه سوسک اشتباهی خوردم و اگه نمیخوردم و از توی هوا نمیگرفتمش هم میسوختم پس ناچار بودم بخورم گرچه ضایه شدم اما دیگه برام مهم هم نبود!!!

khaste

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۷ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

حالا دوست دارم فیلم های جمشید هاشم پور رو ببینم و مجموعه فیلم هاشو گرفتم توی 4 تا دی وی دی هست جمشید (آریا) خیلی باحال بازی میکنه و اگه چشم داشتی روزی مامور گمنام امام زمان رو ببینی ایشون رو تصور کن به جز روحانی عزیزانی که وزیر میشن.چون ایشون امام زمانی است و واقعا مرده.

 

 

دقت کنید که اینا همشون کچل و تاس و بی مو میشن طبق روال جامعه و ریش هم ندارند!!!!!!طبق هدایت امام زمان اصلا و باید برای سلامتی و دوری امام زمان خوبه دعایی بکنیم در فراقشون البته گفتم که در وبلاگ جیگرار هم که آقا عجل لولیک الفرج شاید یعنی بیاد روز قیامت و فوزت برب الکعبه ی امیرالمومنین باشه و اینکه امام زودتر شهید بشن و دقت هم که کردم آقای فاطمی نیا می فرمودند که عجل و سهل لولیک الفرج..البته به ایدوئولزی خودمون بستگی داره این همه ما گفلتیم نشده ولی خوب تا کی میخوای این دنیای پلید رو بکشونیم و شاید و حتما برای ما خوبه این واقعه ی پردرد و بد شاید چون حدیثه که برای خود ما هم هست فرج خواسنن حالا این همه مردم خواستند و فرج برای خودشون حاصل نشد و خدا نخواسته نباید به هر حال به قول ایشان نا امید شد!!! البته من ضد حضرت نیستم که این حرفا رو میزنم و همچنین این عجل لولیک الفرج هم معنیش برام القا شده بود شاید چه میدونم واقعا دارم چرت میگم دیگه؟؟اشکال نداره امروز زیادی فشار آوردم و خسته شدم شاید ولی روزهای پرکارتر هم داشته ام.خدایا کی ما رو شهید میکنی بره اگه نفس زکیه هم یکی نیست (اگر نداشت) خلاصه مثلا شما در نظر بگیر شهید فداکار نوجوان که رهبر امام امت ما خوانده شد و نارنجک بست خوب کی بالاتر از این و خلاصه زمان تا زمان داریم و آدم تا آدم تا ظهور چه معنایی داشته باشه گفتم تیان حالا بدزدنم؟؟؟ ها؟؟


tirdad

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۵ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

داشتم فکر میکردم که اگه من یه روز امام زمان رو از نزدیک زیارت کنم در حالیکه در هچل گیرافتاده باشم بعد اگه روم بشه و فرصت داده بشه و جرات حرف زیادی غیر از سلام و علیک داشته باشم و گفتم جرات داشته باشم در هچل شما چه معجزه ای رو که هیچ پیغمبری انجام نداده میخوام از ایشون؟ البته جوابش القا شده بود تو حمام که نوشتم چی گذشته در دوره ای برای تیمارستان سومین بار که مفصل در جیگرار نوشتمش خلاصه القا شده بود این جواب سوال + اینکه همون نام گذاشتن علی و حسین و حسن و.... روی پیامبران قبل از ائمه که همشون بودند غیر از خاتم انبیاء خلاصه این سوال هم همونجا توی خونه ی خالیمون القا شده بود اینم القا شده که بخوام اگه جرات  کنم و مال این حرفا هم نیستما ولی میگم ای امام زمان(عج) این حیوان را انس کن!!!!!! آخه یه همچین چیزی تعریف نشده بر حسب نظم خدا مگر مرده باشه طرف و حیوان شده باشه که اسلام اینو من نمیدونم قبول داشته باشه و  آبرو میره اگه حقیقت داشته باشه و بازنکنم دیگه نمیشه میشه یعنی؟؟ شنیدم سید حسنی علیه رحمه هم که بیاد یه نشانه ای از آقا امام زمان میخواد آخه میدوند قلابی ایششون زیاده که چهره تقریبا مثل هم باشه کما اینکه شکل من و شما هم قلابی داره البته قلابی ها با ارزشند مال ائمه ولی خوب دیگه بالخره از معجزه ای که من  میخوام سوال کنم آیا بهترشو میگه در مقابل هچل شما و مردم سید حسنی؟؟ حالا ما هم گویی نیستیم ها القا شده بود اینا..کما اینکه سید حستی هم یکی نیست ما گفتیم اینا رو ککه همه ی سید ها حستی حسیتی و ائمه حالا من سید هم نیس اما بالخره همه شون رو مادرشون حضرت زهرا به یه اندازه دوست داره تقریبا و فرصت داده ولی اگه سید حسنی بیاد اینطور نیست که مانند سید حسینی (رهبر عزیز و عظیم الشان) باشه من فکر میکنم باتوجه به تجربیاتم وخیلی بزرگان بالاترشو هم داریم این یک فرصت است فقط برای ایشان که کامل کنه و محور باشه..البته از این آرزوهای خام یه زمانی داشتیم مخصوصا خامی از اون وقتی که جز 313 نفر باشیم هر جوان ایمانی باید داشته باشه ولی نه ما خراب کردیم ولی بهترشو داریم خدا که هست.

saggggggggg

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۲ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

بابا سگم سگ قدیم الان دیگه گوشت و استخوون هم براشون باندازی ناز میکنن و به نظرشون نمیاد دیگه البته مو در سایت که نه وبلاگ جیگرارم در مورد سگ ولگرد زیاد که نه تا حدودی صحبت شد باز ...اینا اگه ولگرد باشن و شاید دیده باشین در بیابون هاکه علفم اگه باشه میخورند دیگه چه برسه نان خشک و گفتیم که سگ ولگرد نیاز داره نه من باب اینکه بترسونه مردم رو سگ ولگرد از باب اینکه آقا بولخره یکی باید پیدا بشه در مقابله با زن های آموزش و اسیر شده و آموزش دیده ی در آزمایشگاههای اسرائیل که چیزی برای خوردن ندارن و در یه سالن هایی جمع و  اسیرند و لختند و قاطی و لشکر سفیانی که حدیث وارد شده که مردان در آن زمان در خانه بمانند و بر زنان عیبی نیست و یا باید زنای با غیرت ما بیان جاو در مقابله با حوریان لخت سفیانی که چیزی جز چیز ---نمیفهمند و از گوشه و کنار اروپا چه زنان فلسطینی اسیر مظلوم جهش یافته به سمت پوچی خلاصه یکی باید مقابله کنه و سگ ولگرد صاحبش امام زمانه اینا و اینا پلیس میشن امتحانشم مجانیه حالا مرده اگه چاوی خودش رو بگیره و وارد خیابون نشه تا با این حوریان که گفنیم بعضی شون واقعا حیوان بوده اند به این صورت که از زندگی سیر شدن رفتن تو جزایری لخت شدن و پوچ گرایی بعضی هم جهش یافته و اسیر و ناچار و مظلوم مظلوم مظلوم ایتا رو اسیر کردن بعدش و داشتم میگفتم مردا میخوان چه جوری برخورد کنند؟؟؟ درصورتیکه حالا یه پلاستیک هم روشون بندازن فرداش چی... اینارو یه بار گفتما باور کن دیگه حس نوشتن هم ندارم امروز دیگه ولی خوابم نمیبره و داشتم مطلبمو مرور ذهنی می کردم که در مورد سگ چیزی نوشته بودم گفتم کاملش کنم شب و روزتون بخیر..


nadidan

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۱۸ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

الان از مسجد اومدم و نمی دونم لامصب به یه موضوعی گیر جزئی دادم و اشتباه بود که یه نفر رو تو مسجد که همون ایشون رو که صبح در نظر گرفتم بعد دیدم اشتباهه ولی این تجسم افراد که اتفاقا ربط داره به موضوع وبلاگ و تجسمی که یه بار مفصل قبلا صحبت کردم ولی هشیار نبودم باز کار دستم داد و این نظریه که نباید افراد رو به طور مستقیم و خود به خود مگر هدایت باشه  و ما همه با امام زمان در رابطه نیستیم که تصور کنیم و میره که باشیم یعنی ما همه که چهره ی امام معصوم رو ندیدم که حق بدیم بهش...خلاصه از هر بابی که وارد میشم می بینم که این نظریه درسته حالا چه نظریه ای همین دیگه که گفتم که نباید افراد رو تجسم کرد و... که وغیره شو بعدا توضیح میدم... من باب چی... من باب اینکه آقا نباید (در عرفان بالا و نفی شرک بت پرستی متناسب با خودت که بتونی شاید کنار بیایی و یا شاید یه کم زور بزنی درست بشه و بتونی خودت خودت رو عوض کنی) خلاصه من باب جی؟؟

من باب اینکه نباید مستقیم به صورت افراد نگاه کرد که شرک غیر خدا وارد میشم www.nadidan.mihanblog.com توضیحاتی درش دادم...............

من باب اینکه نباید این جا که نشستی و شنستی به کسی غیر خدا فکر کنی برای اینکه شاید بزرگ بدونی و این بزرگ دونستن کار دستت میده شاید ازش بترسی کار دستت میده و همه ی اینا شرک به خداست

من باب چی ؟ من باب اینکه آقا اصلا وقتشو نداریم که روی دیگران به جز خدا وقت تلف کنیم و در نظر بگیریم

و من باب های دیگه حالا حدیث و روایتشو من در خدمت ندارم ولی شما از هر دری وارد بشی این نظریه ی شرک به خدا توسط فکر و تجسم در صورتیکه برای هدایت نباشه و خودمون دست به دامان حضرات نشده باشیم یا خودش خود به خود از نظر الهیه وارد نشده باشه غلطه کار و شرکه به اندازه ی خودش......

خلاصه همین الان بهتون عرض می نمایم که هرچی فکر دارید و یا تجسم میکنید با اختیار خودتون و نه من باب هدایت بریزش دور! آهان


karbobala

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۱۴ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

امروز صبحی مسجد رفته بودم برای احکام و قرآن بعد نماز و هم موندم تا بشنوم چیزهای عجیب و غریب اصلا داستانی داشت رفتنم به اونجا مخصوصا اونجایی که قرآن تفسیر میشد بر اساس یه کتابی که نمیدونم چی بود و عجیب بوداا و تعجبم برده بود بدجور به یه آیه که نه یه حدیثی از حضرت موسی (ع) بود یا نه نمی دونم ولی چند تا چیز گفته شده بود که کاشکی ضبطی چیزی برداشته بود ضبط می کردم ولی زشته کاشکی می نوشتم ولی اونجا صبح به این زودی پیرمردا ترجیح میدن اذیت و آزار برسونن تا قلم بدست لب گور..

خلاصه اینکه میدوتستی اکثر مومن ها طبق آیه های آخر سوره ی یوسف مثل من مشروکند و شرک دارند همین که شما بسپاری کاری رو که فلانی برات انجام داده و خدا رو درنظر نیاری طبق چیزی که امروز از ایشون تو مسجد فهمیدم شرکه خودش و ...

 

حدیثه میگفت که نا شیطان رو مرده نیافتی از مکر و حیله اش در امان مباش حالا همین جمله رو سرچ میکنم تو نت تا این حدیثی که در مورد من بود اکثرش رو پیدا کنم بعد ایشون هم  توضیح میدادند که حواس ما باید جمع باشه مثلا توی اتوبانی که داریم میرویم حواسمون هست که به ماشینی نخوریم یا ماشین بهمون نزنه باید همیشه حواسمون جمع باشه البته میگفتند که بدتر از اونم حتی در زندگی هست!!! و حدیثه دیگه چی میگفت؟ میگفت تا گنج های من (خدا) در زمین هست ناامید نشو یا چیز دیگری که ایشون توضیح میدادند که همین که مردم شکمش پره بسه برای روزی خدا تا بره بزنه دله دزدی کنه و روزی حرام بیاره واینها که دنبالش هستند معمولانم میگفت دچار بیماری هایی میشن ومریض می شن و چربی شون بالا میره و باید از بعضی غداها حتی پرهبز کنندو لذت هم نمیبرن از زندگی معمولا... و اینا بود که منو تسکین میداد بعد حدیثه دیگه چی میگفت؟ میگفتند که تا توبه نکردی و گناهات بخشیده نشده دیگران را امر به معروف مکن و ... و عجب حدیثی بود حیف که همش یادم نیست ولی همش درسی بود برام حالا سرچ هم میکنم تو نت ببینم پیدا میشه البته احکام هم میگفتند و احکام رسیده هر روز صبح ان شالله میگن و رسیده بود به جایی که در مورد میت بود و یکی از دوستان هم همش بدش میومد از این میت احکام هاش گفتن و برای همین شاید نیومده بود امروز چون چند روز دیگر همش میگفت که رد بشیم حالا بگذریم از این در مورد کتاب حضرت داوود (زبور)صحبت شد که 150 فصل داره  ومانند صحبفه ی سجادیه ی خودمون میگفتند هستش و دعا مانتده و در مورد کتاب صحیفه سجادیه هم صحبت شد که دست امام بسته بوده و براساس سیاست اون موقع نوشته شده این کتاب و اینکه به این کتاب میگن زبور آل محمد (ص) ودر مورد ائمه هم صحبت شد و چیزهای دیگر حتی در مورد ائمه که نوری بودند داشتند میگفتند که بله این ها نوری از خدا بودند و نمیشه خدا رو توصیف کرد چون ناقص میشه و یه همچین چیزایی که فضولیم گل کرد یه سوالی بپرسم و تا اومد توی ذهنم و ایشون هم همون موقع داشتند صحبت می کردند همینطور قلبم میزد تلوپ تلوپ که بخوام بپرسم سوالم رو و آخرش رفتم پرسیدم از ایشون بعد از سلام الیکم که شده (آیا) پیامبری بوده باشه که  نامش مثلا علی باشه بعد گفتند که نه یا چیز دیگری گفتند بعد گفتم که این پیامبرها میدونستند که نوری بوده (دور عرش) و خدا هم فاش نکرده باشه (در قرآن) آیا شده؟ ایشون گفتند نمی دونیم ما که 124 هزار پیامبر اومده ما که خبر نداریم شما از امام معصوم بپرسید!!! و تشکر کردم و برگشتم.

آره پبداش کردم ولی انگار حدیثه از امام علی (ع) ببخشید اگه اشتباه توضیح دادمش و نوشتم حدیث رو ببخشید ولی:

امام علی (ع) فرمودند: خداوند چهار سفارش به موسی کرد و فرمود که سفارش مرا در چهار چیز نگهدار .

نخست تا گناهان خود را آمرزیده ندانی به خرده گیری دیگران مپرداز.

دوم تا دانی که گنج های من ته نکشیده، غم روزی مخور.

سوم پادشاهی من پایدار است به دیگری امیدوار مباش.

چهارم تا شیطان نمرده است از مکر و فریب وی ایمن مباش.

 

-----------------

باور کنید اگه من نصیحت میکنم چیزی و خرده میگرم فکر میکنم گناهام بخشیده شده(فونته رو هر کاری کردم کوچیک نشد نامصب) خلاصه ببخشید اگه اینکارو کردم شاید بخشی از توبه کردنم همین وبلاگ باشه و نتونم در خفا دیگه مثل قدیم که بچه بودم و بدنم میلرزید و دعای صحیفه میخوندم در مورد توبه هاش توبه کنم دوباره و گرفتار شدیم دیگه عیالبار شدیم ه ه ه ه و از بس خوشحالم که حدیثه پیدا شد منبع وبلاگشم رو هم مینویسم اینجا:http://holy.iranblog.com دستش درد نکنه..