یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

ای که به دور کعبه و منکر حیدری / کعبه ولادتگه اوست دور حیدر مگرد

بایگانی

۱۲۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۲۹ ق.ظ | علی | ۰ نظر
تاریخ خبر:1394/10/14 - 08:16
کد خبر:119322
درس اخلاق 1394/10/10
دانلود صوت جلسه 


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیما خاتمهم و افضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء إلی الله».

مقدم شما بزرگواران حوزوی و دانشگاهی و عزیزان سپاهی و بسیجی و سایر نهادها را گرامی می‌داریم. از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم به همه شما برادران و خواهران خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت مرحمت کند و برکت این ایام که با میلاد وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) و وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) مزیّن شده است، این ایام خجسته برای همه شما خیر و رحمت را به همراه داشته باشد.

چون میلاد وجود مبارک آن حضرت است، قرآن کریم برکات فراوانی را برای آن حضرت یاد می‌کند. یکی از آن برجسته‌ترین حرکت‌ها و رهاوردهایی که در سوره مبارکه «انفال» بیان کرده است این است که فرمود: استجابت دعوت و دعای آن حضرت شما را زنده می‌کند.[1] یک استجابت است که خدا نسبت به نیایش افراد دارد که فرمود: ﴿إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ﴾[2] این خواسته‌های انسان را که با خدا درمیان می‌گذارد، خدا اجابت می‌کند، از غیر خدا هم هیچ کاری ساخته نیست، مگر اینکه وسیله باشند. اما به ما فرمود پیامبر دو حرف دارد: یک دعوت دارد, یک دعوا; دعوت او به توحید است و معاد, دعوای او این است که او مدّعی است من نبیّ‌ هستم, اگر دعوت او که مربوط به مبدأ و معاد است بپذیرید, ادّعای او را که مربوط به وحی و نبوّت است بپذیرید، زنده می‌شوید. حیات را یک بیان مشترکی قرآن دارد موت را هم یک بیان مشترکی. وقتی گیاهان زنده می‌شوند, حیوانات زنده می‌شوند, انسان‌ها زنده می‌شوند، از این امور به عنوان حیات یاد می‌شود. مرگ هم برای همه اینها هست؛ اما آن تفاوت اصلی که برای انسان هست هم به موت برمی‌گردد هم به حیات. یک حیات انسان دارد که موجودات دیگر ندارند, مرگی انسان دارد که موجودات دیگر ندارند. درباره حیات قرآنی در سوره «انفال» فرمود: ﴿إِسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾؛[3] وقتی رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) آمده، دعوت خود را راجع به مبدأ و معاد طرح کرده, دعوا و ادّعای خود را درباره وحی و نبوّت طرح کرده، شما استجابت کنید بپذیرید، پذیرشِ این شما را زنده می‌کند خدا شما را به حیات جدید می‌رساند. این حیات, مرگ ندارد، حیات گیاهی مرگ دارد حیات حیوانی مرگ دارد؛ اما حیات انسانی اگر گفته شد: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[4] یا فرمود: ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ﴾[5] این مرگ را معنا کرده است و «توفِّی» هم به همراه آن هست، گیاه می‌میرد؛ اما این‌چنین نیست که فرشته‌ای بیاید روح آن را قبض کند, حیوان می‌میرد؛ اما این‌طور نیست که فرشته بیاید روح او را قبض کند. انسان که می‌میرد خدا مرگش را معنا کرده است، فرمود گرچه کلمه «موت» یک جامع مشترکی است بین حیوان و نبات و انسان; ولی انسان که می‌میرد وفات می‌کند نه فوت, گیاه که می‌میرد فوت دارد، حیوان که می‌میرد فوت دارد، انسان فوت نمی‌کند وفات دارد. مستحضرید که در وفات این «واو» جزء کلمه است و اصل است و «تاء» زائد بر کلمه است و جزء کلمه نیست. وفات از مادّه‌ای است که «إستیفاء, توفِّی, متوفّیٰ» با آن همراه‌ هستند، اگر کسی همه حقوق خود را گرفت می‌گویند حقّ خود را استیفا کرد, اگر استادی در تدریس همه مطالب را خوب بیان کرد می‌گویند بیانش مستوفا بود، اگر سخنران و خطیبی چیزی کم نگذاشت، صدر و ساقه حرف او مبرهن بود می‌گویند سخنش مستوفا بود. «إستیفاء, وفیٰ» آن اخذ تام است که چیزی نمی‌ریزد. فرمود شما فوت نمی‌کنید وفات دارید و «توفِّی» شما هم در درجه اوّل به دست ذات اقدس الهی است که ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها﴾؛[6] بعد به وسیله دستور ذات اقدس الهی فرشته مرگ, عزائیل(سلام الله علیه) روح شما را قبض می‌کند که ﴿یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾،[7] در بخش سوم فرشتگانی که زیرمجموعه عزرائیل(سلام الله علیه) هستند، آنها مسئول توفّی‌اند که فرمود وقتی مرگ بعضی‌ها رسید: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾[8] مرگ را درباره گیاه یک طور دیگر معنا کرد, درباره حیوان طور دیگر معنا کرد, درباره انسان کلّاً وضع را برگرداند. آن حیات گیاهی مرگ دارد، حیات حیوانی مرگ دارد؛ اما حیات انسانی مرگ به معنای فوت ندارد، مرگ به معنی وفات دارد; یعنی انسان یک موجود ابدی خواهد بود. این تفاوت فوت و وفات یک تفاوت جوهری است، مرهون آیه سوره مبارکه «انفال» است، فرمود اگر دعوت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، یک؛ دعوا و ادّعای آن حضرت را، دو؛ بپذیرید زنده می‌شوید، وقتی زنده شدید دیگر موت به معنای فوت ندارید، موت به معنای وفات دارید؛ بنابراین شما هستید که هستید. آن حیاتی که ابدیّت شما را تأمین کند در سایه استجابت پیام ذات مقدس رسول خداست که فرمود: ﴿اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾؛ چنین انسانی چه بمیرد چه زنده باشد زنده است، آثار علمایی که رخت بربستند مثل زمان حیات آنها زنده است. برخی‌ها قبل از اینکه بمیرند مرده‌اند، یک جنازه عمودی‌اند، بعد که بدنشان سرد شد می‌شوند جنازه افقی. این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) را ملاحظه کنید، فرمود: یک عدّه حیاتشان در خوردن و نوشیدن و پوشیدن است و دیگر هیچ! به مسائل و معارف دیگر نمی‌اندیشند: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ ... وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء»؛ او در بین زنده‌ها مُرده‌ای است که حرکت می‌کند و ایستاده است، یعنی جنازه عمودی است؛ بعد هم می‌افتد می‌شود جنازه افقی. فرمود اینها مُرده‌اند و اینها فوت دارند نه وفات, اگر اینها حیوان‌اند و حیات انسانی پیدا نکردند مرگ اینها هم مرگ فوتی است نه مرگ وفاتی، ««فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ ... وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء»؛ اما درباره خودش و دودمان خودش و به تبع آنها عالمان و مؤمنانی که به اینها ملحق شدند فرمود: «یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِمَیِّتٍ وَ یَبْلَی مَنْ بَلِیَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِبَال‏»؛[9] ممکن است از ما کسی بمیرد ولی مرگ به سراغ او نمی‌آید, ممکن است بدن برخی افراد بپوسد ولی هرگز اینها پوسیدنی نیستند، اینها از پوست به درمی‌آیند، کهنگی برای مردان الهی نیست: «یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِمَیِّتٍ وَ یَبْلَی مَنْ بَلِیَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِبَال‏»؛ مردان الهی کهنه نمی‌شوند و تاریخ مصرف ندارند، چون فوق زمان و زمین‌اند. اگر موجودی «زمانی» نبود، متزمّن نیست, «مکانی» نبود متمکّن نیست، از این دو نبش که بالا آمده است تاریخ در آنها اثر ندارد، جغرافیا در آنها بی‌اثر است، برای همیشه زنده‌اند، فرمود: ما از آنها هستیم که برای همیشه زنده‌ایم، کسانی هم که به ما ملحق‌اند برای همیشه زنده‌اند: «یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِمَیِّتٍ وَ یَبْلَی مَنْ بَلِیَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِبَال‏»، پس انسان می‌تواند یک موجود ابدی شود؛ البته ابدیّت موجودات غیر الهی، «ابدیّت بالعرض» است, «بالمجاز» است, «بالغیر» است، آن‌که ابدی بالذّات است ذات اقدس الهی است.

پس برکت نبوّت این است که انسان را ابدی می‌کند, انسان را به یک حیات جدیدی می‌رساند این حیات جدید, مرگ به معنای فوت ندارد مرگ به معنای وفات دارد؛ آن‌گاه متوفّی او فرشتگان‌اند و او متوفّای فرشته‌هاست و اگر آن لیاقت را داشته باشد ذات اقدس الهی متوفِّی او خواهد بود، چه اینکه در هنگام قبض روح رسول، خدا ذات اقدس الهی شخصاً روح او را گرفته و به عزرائیل(سلام الله علیه) تحویل دادند، این‌طور نبود که عزرائیل قبض روح کند.

به هر تقدیر این راه برای انسان باز است که بخواهد به مرحله‌ای برسد که ابدی شود و اگر گیاهی فکر کرد یا حیوانی فکر کرد در همان حدّ است, اگر گیاهی و انسانی فکر نکرد فرشته‌خوی شد در حدّ فرشته‌هاست. خیلی از فضایل را قرآن کریم برای ملائکه نقل می‌کند، از یک سو؛ برای انسان‌های وارسته نقل می‌کند، از سوی دیگر و انسان‌ها را هم تشویق می‌کند که در مرز فرشته‌ها راه پیدا کنید. بارها به عرض شما رسید سالانه چندین همایش تشکیل می‌شود ـ همایش علمی هم است, کار مفیدی هم است ـ برای تشخیص بیماری‌های مشترک بین انسان و دام و فتوای این همایش را هم آزمایشگاه جواب می‌دهد و درست هم است یک کار علمی است؛ منتها مقدار مصرف درمانی‌اش فرق می‌کند. خیلی از بیماری‌ها مشترک بین انسان و دام است و هر چه در آزمایشگاه تجربه شده است کارآمد است؛ منتها حالا با یک تفاوت در حیوانات و در انسان با تفاوت دیگر. این همایش‌ها, همایش‌های علمی است بسیار خوب هم است. اما یک سلسله همایش‌هایی جایش خالی است و آن همایش این است که تشخیص فضایل مشترک بین انسان و فرشته‌ها، ما چه چیزی از ملائکه کمتر داریم. ما قبول داریم بدنِ ما با دام مشترکات فراوانی دارد, قبول داریم که این آزمایشگاه، آزمایشگاه خوبی است جواب خوبی هم می‌دهد این را قبول داریم؛ اما آنها را هم باید قبول کنیم که ما مشترکات فراوانی با فرشته‌ها داریم. فرشته‌هایی که می‌آیند فرّاشی بشر را به عهده می‌گیرند پر پهن می‌کنند یعنی هر طلبه, هر دانشجوی الهی متدیّن، وقتی وارد کلاس می‌شود آن خادم به حسب ظاهر در را باز می‌کند، اتاق‌ها را آماده می‌کند، برق را روشن می‌کند و مانند آن; ولی فرّاشان واقعی که فرش پهن می‌کنند فرشتگان‌اند. این روایت نورانی از بس مورد احترام است که از کافی کلینی تا معالم صاحب معالم و از معالم صاحب معالم تا کافی کلینی همه این روایت را نقل کردند که «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْم‏».[10] این کم مقامی نیست که فرّاشی محافل علمی را فرشتگان عهده‌دار باشند، همین ﴿أَجْنِحَةٍ﴾ که در آغاز سوره مبارکه «فاطر» آمده است: ﴿أُولی‏ أَجْنِحَةٍ مَثْنی‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾[11] این پرهای ویژه فرشته‌ها به صورت فرش زیر پای طالبان علوم پهن می‌شود، اینها که آمدند: ﴿اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾ دعوت خدا و پیغمبر را قبول کردند و زنده شدند، فرّاشانِ اینها فرشته‌اند تا انسان فرشته‌خوی شود کسی که روی بال فرشته نشسته است پرواز می‌کند. بارها شنیدید پرواز «در جهت» نیست، «از جهت» است. این مرغ‌ها شما می‌بینید از قطب به استوا, از استوا به شمال یا از شمال به جنوب از جنوب به شمال یا از شرق به غرب از غرب به شرق به طمع تالاب حرکت می‌کنند، این پرواز در جهت است. یک روحانی, یک عالم, یک دانشمند, یک دانشجوی الهی «از جهت» حرکت می‌کند نه «در جهت» کشور را اینها به خوبی اداره می‌کنند، دیگر سخن از طعم تلخ اختلاس و اختلاف و امثال آنها نیست، نام اختلاس را اینها بشنوند متعذّر و متأثرند، بوی بد اختلاف اینها را رسوا می‌کند، انسان به جایی می‌رسد که شامّه‌اش باز می‌شود بوی گناه را استشمام می‌کند. این بیان نورانی پیغمبر که فرمود: «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ لَا تَفْضَحْنَّکُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوب‏»؛[12] خود را با استغفار معطّر کنید وگرنه بوی بد گناه شما را رسوا می‌کند. بعضی از گناه‌ها بویش به شامّه کسی که دارای شامّه هستند می‌رسد و اگر کسی به آن شامّه نرسید لااقل همین بگیر و ببندها و امثال آنها همان بوی بد است که درمی‌آید، فرمود: «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ». اینها که شاعرانه سخن نگفتند, اگر کسی شاعرانه حرف بزند: «أَحسَنُهُ أَکذَبُه»[13] که در کتاب‌های ادبی خوانده‌اید؛ اما اینها «أَصدَقهُ أَحسَنُه», «أَصدَقُ کَلِمَةٍ قَالَتِ العَرَبُ کَلِمَةُ لَبِید»؛ وقتی وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) سخن می‌گوید، وضع ادبیات را عوض می‌کند. شما غالباً باید مطوّل خوانده باشید در آن‌جا آمده است که «أَحسَنُهُ أَکذَبُه». بهترین شعر آن است که غلوّ, کثرت‌گویی, تشبیهات, استعارات و کنایات آن بیشتر باشد می‌گوید، این‌قدر من اشک ریختم که طوفان نوح نزد آن یک قطره است، این از سنخ «أَحسَنُهُ أَکذَبُه» است؛ اما وقتی شعر در مکتب وحی مطرح شد، می‌شود «أحسنه أصدقه»، بهترین شعر آن است که برهانی‌تر باشد, حکیمانه‌تر باشد, راست‌تر باشد. حضرت فرمود: «أَصْدَقُ کَلِمَةٍ قَالَتْهَا الْعَرَبُ کَلِمَةُ لَبِید» است که فرمود:

أَلَا کُلُّ شَیْ‏ءٍ مَا سِوَی اللَّهِ بَاطِلٌ وَ کُلُّ نَعِیمٍ لَا مَحَالَةَ زَائِل‏[14]

اگر کسی این‌چنین شد دیگر به طمع تالاب حرکت نمی‌کند، درس نمی‌خواند که جای بالا بنشیند یا درس نمی‌خواند که به او عظما بگویند، این بازی‌ها را دربیاورد، این درس می‌خواند ببیند ملائکه چه می‌گویند, حرف فرشته‌ها چیست, حرف قرآن چیست, حرف پیغمبر چیست. حیف آدم است که مردار بشود! فرمود شما مردار می‌شوید: «وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء» از بدترین مردارها همین مردار انسانی است که بویش از همه بدتر است که می‌گویند فوراً اینها را دفن کنید. چرا ما مردار بشویم؟ ما که می‌توانیم مثل فرشته‌ها طیّب و طاهر شویم و راه هم برای فرشته شدن باز است و ملائکه با ما مصافحه کنند، چرا مردار شویم؟

این بیان نورانی مرحوم کلینی در جلد هشتم کافی در روضه کافی نقل کرد،[15] فرمود: اولاً رسول خدا صبح که می‌شد از شاگردان سؤال می‌کرد: «مَا فَعَلتُم بِالبَارِحَة» شما نخوابید که بخوابید, بخوابید که به کلاس بروید! خیلی از علوم در عالم رؤیا برای انسان حلّ می‌شود، آدم این‌قدر می‌خورد, این‌قدر می‌خوابد که هیچ خواب خوب نبیند. فرمود: اگر خواستید خواب راست ببینید مواظب زبان و قلم خود باشید، آدم دروغگو خواب راست نمی‌بیند, آدم بداندیش خواب خوش نمی‌بیند, آدم بدطینت خواب خوب نمی‌بیند؛ تا فرشته‌منش نشدیم رؤیای خوب نصیب ما نمی‌شود. فرمود: «مَا فَعَلتُم بِالبَارِحَة». خوابیدن برای شاگردان حضرت کلاس درس بود، حضرت فرمود: دیشب چه دیدید؟ این را مرحوم کلینی در جلد هشت کافی نقل کرد. اینها رؤیاهای خوبی داشتند و مشاهدات خوبی داشتند همه حرف‌ها که در کتاب‌ها نیست اگر همه حرف‌ها در کتاب‌ها بود که علم ترقّی نمی‌کرد، فرمود: خیلی از حرف‌های از جای دیگر به شما می‌رسد از درون شما باید بجوشد، آدم تا چه وقت می‌تواند استخر باشد، استخر بالأخره آب آن عاریه است از جای دیگر می‌آید. فرمود شما می‌توانید چشمه بشوید از درون خود بجوشید. غالب ماها گرفتار استخریم؛ محفوظات داریم, در آخر عمر هم «من آنچه خوانده‌ام همه از یاد من برفت»[16] بالأخره آب استخر تمام می‌شود؛ اما فرمودند بالأخره یک آب از خودت تهیه کن! «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِه‏»؛[17] فرمود تا می‌توانید سعی کنید چشمه باشید؛ حالا کم یا زیاد, پس چشمه شدن ممکن است همه‌اش انسان جدولی داشته باشد، حرف‌ها را از این و آن بگیرد بعد از چند وقت تمام می‌شود و خشک می‌شود؛ اما چشمه باشد همیشه تر و تازه است. فرشته‌ها پر پهن می‌کنند که انسان مثل مَلک پر دربیاورد و از بازیگری و بازیگران پرواز کند، این راه باز است همیشه این هست و حیف است انسان عمری را به بازیگری صرف کند و تعبیر لطیف و نمکین قرآن کریم این است که آنها می‌میرند, فوت می‌کنند؛ اما شما وفات دارید ما خودمان شخصاً شما را جذب می‌کنیم.

مگر عزرائیل فرشته کمی است، مگر عزرائیل(سلام الله علیه) برای قبض روح هر کسی می‌آید، این جزء حاملان عرش است، غالب افراد را زیرمجموعه عزرائیل(سلام الله علیه) قبض روح می‌کنند: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾[18] آنها که ﴿یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾[19] گروه اندک‌اند؛ ولی به هر حال راه باز است، فرمود: شما باید درس بخوانید این سمع را به شما دادیم, چشم را دادیم که استخرگونه آب را از کتاب‌ها و اساتید بگیرید این مقدار، لازم است ولی کافی نیست شما باید:

چو دریا به سرمایه خویش باش٭٭٭ هم از بود خود سود خود برتراش[20]

کسی که در دریا آب نریخت فرمودند: «چو دریا به سرمایه خویش باش»؛ اگر می‌خواهی مردار نشوی؛ امّا اگر می‌خواهی مردار بشوی مختار هستی، «هم از بود خود سود خود برتراش». وقتی ما می‌توانیم ابدی باشیم فوت نداشته باشیم وفات داشته باشیم و به دست خود ما هم هست چرا نرویم؟ یک بیان نورانی از وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) در کتاب شریف تحف‌العقول هست، حضرت فرمود بالأخره برای هر کسی چه کسانی که کارهای دولتی دارند, چه کسانی که کارهای شخصی دارند برای همه، دنیا دو روز است: یک روز است که اقبال دارد, یک روز است که ادبار دارد; یک روز نعمت می‌رسد انسان به مقامی می‌رسد, یک روز است که گرفته می‌شود. حضرت فرمود: «فَنِعْمَتِ الْمُرْضِعَةُ وَ بِئْسَتِ الْفَاطِمَة» [21] دنیا دو روز است و دو رنگ بیشتر ندارد: یک روز برای انسان مرضعه است، یک روز برای انسان فاطمه. شما می‌دانید این کودک که به دنیا آمد اوّلین لحظه‌ای که لذّت می‌برد همان شیر پستان مادر است، مادر که پستان را در کام کودک می‌گذارد این می‌شود مرضعه. بهترین لذت برای این کودک همان وقتی است که پستان مادر را دارد می‌مکد، بعد از دو سال که لحظه فِطام فرا رسید؛ در کتاب‌های فقهی در مسئله رضاع، مستحضرید گفتند: «لا رِضَاعَ بَعدَ الفِطَامِ»؛[22] یعنی وقتی دو سال تمام شد بچه را از شیر گرفتند، اگر یک زن دیگری به این بچه شیر بدهد دیگر مسئله محرمیت مطرح نیست. «فطام»؛ یعنی انقطاع؛ آن لحظه‌ای که مادر پستان را از کام کودک می‌گیرد، این لحظه را می‌گویند لحظه «فطام».[23] فرمود دنیا دو روز است یک لحظه رضاع دارد که به انسان پُستی را می‌دهند, یک لحظه فطام دارد که برگه عزل به دست او می‌رسد فرمود: «فَنِعْمَتِ الْمُرْضِعَةُ وَ بِئْسَتِ الْفَاطِمَة»، برای همه همین‌طور است؛ یک روز این پستان پُست را به دهن انسان می‌گذارند این برایش لذیذ است، همه تبریک می‌گویند, یک وقت این پستان را از دهنش می‌گیرند می‌شود دوره فطام، برای همه هست. فرمود: دنیا دو روز دارد: «فَنِعْمَتِ الْمُرْضِعَةُ وَ بِئْسَتِ الْفَاطِمَة» و انسان می‌تواند در هر دو دوره طرزی زندگی کند که راحت باشد. دوره رضاع که کودک است اگر از پدران خوب و مادران خوب به دنیا بیاید او می‌فهمد دارد چه می‌کند ولو قدرت حرف زدن ندارد؛ این روایت از غرر روایات ماست که خدا سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی را غریق رحمت کند! که شرح خوبی نسبت به این روایت کردند، مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) این را در توحید نقل کرد که گریه کودک در آن چهار ماه اوّلش اقرار به وحدانیت حق و مانند آن است, در چهار ماه دوم، فصل دوم مربوط به احترام به پیغمبر, گرامیداشت مقام شامخ نبوّت و رسالت است, فصل سوم چهار ماه سوم نسبت به پدر و مادر دعا کردن است؛[24] ایشان یک شرح خوبی دارد که کودک چطور فصل اول را توحید, فصل دوم را وحی و نبوّت و فصل سوم دعا نسبت به پدر و مادر؛ ولی به هر حال آنها می‌فهمند که دارند چه می‌کنند. این را «ابن‌سبعین» درباره وجود مبارک پیغمبر نقل می‌کند[25] که این ایام, ایام میلاد آن حضرت است؛ می‌گوید: به ما این‌چنین رسیده است که انبیای قبلی(سلام الله علیهم) که هر کدام از آنها حامل این نطفه بودند؛ اینکه ما در زیارت این ذوات قدسی می‌گوییم: «لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِیَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تَلْبِسْکَ مِنْ مُدْلَهِمَّاتِ ثِیَابِهَا»[26] و شما در ارحام مطهّره و اصلاب شامخه بودید این بزرگوار می‌گوید هر پیغمبری که نطفه از صُلب او به رَحِم همسرش منتقل شد او کمبودی احساس می‌کرد چه خلیل حق, چه ذبیح حق بالأخره این نطفه آمد حالا یا به تعبیری ژن یا به تعبیری نطفه «أو ما شئت فسمّه»؛ اینکه در زیارت این ذوات قدسی می‌گوییم در اصلاب شامخه و ارحام مطهره بودید، بالأخره یک اصل و نور و چیزی است که این راه‌های طولانی را طی کرده. اگر از صُلب پیغمبری به رحِم همسرش منتقل می‌شد از آن به بعد آن پیغمبر یک احساس کمبودی می‌کرد، این مقام شامخ نبوّت است که الآن به صورت قرآن و عترت درآمده و ما در کنار این سفره‌ایم و این یک موجود عادی نیست. فرمود برای همه هست: «فَنِعْمَتِ الْمُرْضِعَةُ وَ بِئْسَتِ الْفَاطِمَة». این بیان نورانی حضرت در کلمات نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) ظهور کرد؛ ریشه هر دو هم قرآنی است که حضرت فرمود: زهد را خدای سبحان در دو کلمه از کلمات قرآن کریم در سوره «حدید» مشخص کرد: ﴿لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ﴾[27] عرض کردند، «مَا الزُّهدُ؟» فرمودند: دو کلمه از کلمات قرآنی شرح حال و جنس و فصل زهد را مشخص می‌کند: ﴿لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ﴾؛چیزی را که از دست دادید نگران نباشید جبران می‌شود, چیزی را هم که به دست آوردید فضیلت نیست عاریه‎ای است که چند روز شما نگه می‌دارید بعد منتقل می‌شود؛[28] این همان بیان نورانی حضرت است که فرمود: «فَنِعْمَتِ الْمُرْضِعَةُ وَ بِئْسَتِ الْفَاطِمَة».

من مجدداً مقدم همه شما برادران و خواهران را گرامی می‌دارم، از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم به همه شما و به عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت صلاح و فلاح دنیا و آخرت مرحمت کند! پروردگارا امر فرج ولیّ‌ات را تسریع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما! روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرما! خطر تکفیری و سلفی و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگردان! خطر آنها را به خود آنها مسترد بدار! مشکلات دولت و ملت و مملکت را در سایه لطف ولیّ‌ات برطرف بفرما! مشکلات اقتصاد مقاومتی و ازدواج جوان‌ها را در سایه لطف ولیّ‌ات حلّ بفرما! جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بده! بین ما و قرآن و عترت در دنیا و برزخ و قیامت جدایی نینداز!

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

[1] . سوره أنفال، آیه24.

[2] . سوره بقره، آیه186.

[3] . سوره أنفال، آیه24.

[4] . سوره آل عمران، آیه185؛ سوره أنبیاء، آیه35.

[5] . سوره زمر، آیه30.

[6] . سوره زمر، آیه42.

[7] . سوره سجده، آیه11.

[8] . سوره أنعام، آیه61.

[9] . نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه87.

[10] . الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج1، ص34.

[11] . سوره فاطر، آیه1.

[12] . وسائل الشیعه، ج‏16، ص70.

[13] . ربیع الابرار و نصوص الاخیار, ج5, ص218.

[14] . مصباح الشریعة، ص60.

[15] . الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج8، ص142.

[16] . دیوان سعدی، شماره421؛ «آنها که خوانده‌ام همه از یاد من برفت ٭٭٭ الّا حدیث دوست که تکرار می‌کنم».

[17] . جامع الأخبار(الشعیری)، ص94.

[18] . سوره انعام، آیه61.

[19] . سوره سجده، آیه11.

[20] . نظامی، خمسه، شرف نامه، بخش22.

[21] . تحف العقول، النص، ص35.

[22] . دعائم الإسلام، ج2، ص241.

[23] . الحدائق الناضره فی أحکام العترة الطاهرة، ج23، ص365.

[24] . التوحید(للصدوق)، ص331؛ «لَا تَضْرِبُوا أَطْفَالَکُمْ عَلَی بُکَائِهِمْ فَإِنَّ بُکَاءَهُمْ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ الصَّلَاةُ عَلَی النَّبِیِّ وَ آلِهِ وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ الدُّعَاءُ لِوَالِدَیْه‏».

[25] . أنوار النبی صلّی الله علیه و آله و سلّم أسرارها و أنواعها، ج1، ص167: «و عن ابن عباس رضی اللّه عنهما مرفوعا قال:«إن قریشا کانت نورا بین یدی اللّه عزّ و جلّ قبل أن یخلق آدم علیه السّلام بألفی عام، یسبح ذلک النور فتسبّح الملائکة بتسبیحه، فلما خلق اللّه آدم جعل ذلک النور فی صلبه، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: فأهبطه اللّه علی الأرض فی صلب آدم علیه السّلام، فجعل فی صلب نوح فی السفینة، و قذف فی النار فی صلب إبراهیم، و لم یزل ینقلنی من أصلاب الکرام إلی الأرحام حتی أخرجنی من بین أبوای، لم یلتقیا عل سفاح قط».

[26] . مصباح المتهجد، ج2،ص721.

[27] . سوره حدید، آیه23.

[28] . تحف العقول، النص، ص278.

بسم الله الرحمن الرحیم

يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۴۷ ب.ظ | علی | ۰ نظر
درس اخلاق 1394/10/17
دانلود صوت جلسه


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء إلی الله».
مقدم شما فرهیختگان, بزرگواران حوزوی و دانشگاهی و قرآنی و عزیزان سپاهی و بسیجی و نیروهای رزمی را گرامی می‌داریم. ایام پربرکت میلاد خاتم انبیا(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) و همچنین میلاد پربرکت امام صادق(سلام الله علیه) را به پیشگاه ولیّ عصر و به همه علاقه‌مندان قرآن و عترت و به شما بزرگواران و برادران و خواهران ایمانی تهنیت عرض می‌کنیم! روز مبارزه مردم فداکار قم؛ یعنی نوزده دی را هم گرامی می‌داریم و همه شهدا مخصوصاً شهدای نوزده دی را هم از خدای سبحان مسئلت می‌کنیم که با شهدای صدر اسلام محشور بفرماید!
ایام متعلّق به وجود مبارک رسول گرامی و امام صادق(سلام الله علیهما) است. قرآن کریم در عین حال که کتاب آسمانی است، نظم علمی این عالم را هم رعایت می‌کند، در غالب امور این‌طور است که اولاً به صورت کلّی یک سلسله بیاناتی را دارد؛ ثانیاً خطوط جزئی و برنامه‌های جزئی آن را تبیین می‌کند؛ ثالثاً کسانی که متّصف به این‌ها هستند جمع‌بندی می‌کند، نتیجه را یکجا ذکر می‌کند؛ رابعاً کسانی که مخالف این مسیر حرکت کردند جمع‌بندی می‌کند و ثمرِ تلخ آن را یکجا ذکر می‌کند. درباره قرآن‌شناسی این‌طور است, پیغمبرشناسی این‌طور است, امام‌شناسی این‌طور است, انسان‌شناسی این‌طور است, جامعه‌شناسی این‌طور است یک کتاب عمیق علمی می‌شود، این‌طور نیست که آیات آن پراکنده باشد و نظم علمی در آن نباشد. همه ما می‌دانیم که ذات اقدس الهی درباره رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) فرمود: ﴿إِنَّکَ لَعَلی‏ خُلُقٍ عَظیمٍ﴾؛[1] اما این محصول جمع‌بندی چند طایفه علمی و عملی است؛ یعنی یک سلسله خطوط کلّی را به عنوان وحی و نبوّت بیان کرد, برنامه‌های علمی پیامبر را تشریح کرد, برنامه‌های عملی پیامبر را تشریح کرد, برنامه پیوند پیغمبر با خدا را بیان کرد, برنامه پیوند پیغمبر با فرشتگان آورنده وحی را مشخص کرد, برنامه پیوند پیغمبر با امّتش را مشخص کرد, برنامه آموزنده پیغمبر در صحنه‌های نبرد را مشخص کرد, همه این‌ها را در کنار آن بازگو کرد که پیغمبر عمل کرد و جمع‌بندی کرده فرمود: فتحصّل که پیغمبر ﴿إِنَّکَ لَعَلی‏ خُلُقٍ عَظیمٍ﴾؛ ولی این‌چنین نیست که ابتدا بفرماید: ﴿إِنَّکَ لَعَلی‏ خُلُقٍ عَظیمٍ﴾، شما این قسمت‌ها را تنظیم می‌کنید می‌بینید که هر جا سخن از دستور هست کنار آن امتثال هست. فرمود پیامبر آمده است که ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ﴾،[2] هم معلم باشد، عقل نظری و اندیشور جامعه بشری را شکوفا کند, هم مزکّی باشد؛ عقل عملی و انگیزه‌مدار جامعه را رهبری کند. برنامه‌های فراوان حضرت را در سوره‌ها و آیات گوناگون ذکر کرد که در فلان‌جا پیامبر تعلیم داد, در فلان‌جا تزکیه کرد, در فلان‌جا اندیشه مردم را راه‌اندازی کرد, در فلان‌جا انگیزه مردم را راه‌اندازی کرد. پس در بخش ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ﴾ کارآمد بود. از نظر رعایت مسئله عاطفه و محبّت و رحمت که فرمود: ﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾،[3] در بخش پایانی سوره مبارکه «توبه» فرمود: ﴿ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیم‏﴾[4] مستحضرید این دو اسم از اسمای حسنا درباره ذات اقدس الهی است، خداوند رئوف و رحیم است «یَا رَئُوفُ» و «یَا رَحِیم» چه در «جوشن کبیر»,[5] چه در روایات دیگر[6] و چه در قرآن کریم این دو اسم درباره اسمای حسنای ذات اقدس الهی است؛ منتها این‌ها صفت فعل‌اند نه صفت ذات و صفت فعل, مظهر می‌طلبد، بهترین مظهر برای این‌گونه از اسما انسان کامل, وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که در بخش پایانی سوره «توبه» فرمود: ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ﴾.
مرحوم امین‌الاسلام نقل می‌کند که وجود مبارک پیامبر به جبرئیل فرمود: من که «رحمةٌ للعالمین» هستم آیا فیض من به تو هم رسید، تو هم از فیض رسالت من بهره بردی؟ عرض کرد بله «یا رسول الله». این جزء غرر روایات ماست که صدر آن خیلی عمیق و علمی است؛ البته ذیل آن مشکلی دارد که باید جداگانه حلّ شود. عرض کرد ما هم از فیض شما بهره بردیم، ما هم اگر چهارتا کار علمی شد به برکت شما یاد گرفتیم، ما یاد گرفتیم که آوردن وحی برای ما یک برنامه بود، این مراحل عالیه را به وسیله شما ما آموختیم، شما معلّمان ما هستید، این را امین‌الاسلام در ذیل آیه ﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ نقل می‌کند.[7] حالا وقتی جبرئیل از علم حضرت استفاده می‌کند دیگران وظیفه‌شان چیست؟ پس معلّم هست, مزکّی هست, از نظر اندیشه و انگیزه؛ نسبت به مؤمنین کمال رأفت و رحمت را دارد: ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ﴾ و اگر جامعه‌ای در اثر یک حادثه و رخدادی که برای درون خود آنهاست یا از بیرون بر آن‌ها تحمیل شده در زحمت باشد، فرمود بر پیغمبر گران است، سخت است: ﴿عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ﴾؛[8] این «ما», «ما» مصدریه است، ﴿عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ﴾؛ یعنی «عَنتَکُم»؛ یعنی رنج شما, غصه شما برای او دشوار است، حضرت گاهی خوابش نمی‌برد از اینکه جامعه معتاد دارد، فرقی نمی‌کند بین بیداری و خواب آن‌ها. شما وقتی که مدینه مشرّف می‌شوید، در حرم‌النبی این آیه را می‌خوانید، ذات اقدس الهی فرمود: اگر این‌ها گناه کردند توبه کردند از ذات اقدس الهی درخواست مغفرت کردند به حضور تو آمدند تو هم برای این‌ها طلب مغفرت کردی: ﴿جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً﴾[9] این در زمان حیات حضرت است، همین آیه را ما در زمان رحلت آن در کنار حرم النبی هم می‌خوانیم؛ البته توسعه دارد در خارج از حرم هم می‌شود خواند؛ ولی منظور آن است که آیه می‌فرماید اگر این‌ها بیایند در حضور شما و استغفار کنند، شما هم برای این‌ها استغفار کنید: ﴿جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً﴾؛ پس معلوم می‌شود حیات و مماتش یکی است.
الآن هم ما آن‌جا می‌رویم همین دعا را می‌خوانیم، الآن هم وقتی ببیند جامعه در زحمت و فشارند، بر آن حضرت رنج است: ﴿عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ﴾، اگر این «ما», «ما» مصدریه است، چه اینکه هست؛ یعنی «عَنَتَکُم» رنج شما, درد شما برای حضرت زحمت است، اگر حضرت فرمود: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»،[10] پدر از رنج پسر رنج می‌برد این‌طور نیست که حالا جامعه معتاد باشد یا بیکار باشد یا تولید کم باشد یا اشتغال کم باشد یا رنج فراوان باشد یا ـ خدای ناکرده ـ طلاق زیاد باشد و حضرت غصه نخورد. همین خاندان به ما فرمودند: خانه‌ای که با طلاق خراب شده به این زودی بازسازی نمی‌شود؛[11] این یک بافت فرسوده‌ای است که سال‌ها باید بگذرد؛ حالا یکی خراب شده دو سال, سه سال, پنج سال بالأخره این را می‌شود بازسازی کرد، همین خاندانی که ما حرم این‌ها می‌رویم در و دیوار حرم این‌ها را می‌بوسیم همین‌ها فرمودند, فرمودند خانه‌ای که با طلاق خراب شده دیگر به این آسانی بازسازی نمی‌شود خودشان هم برای ما غصه می‌خورند؛ این‌طور نیست که فقط وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) غصه بخورد، همه این ذوات قدسی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) همین‎طور هستند، ﴿عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ﴾.
بنابراین در تعلیم, این‌ها کارآمدند, در تزکیه کارآمدند, در رأفت کارآمدند, در رحم کارآمدند و در اینکه با جامعه همدردی می‌کنند کارآمدند. در مسائل دیگر سوره مبارکه دارد که عده‌ای می‌آیند که حرف خودشان را بزنند، بالأخره با این‌ها باید برابر خودشان عمل کنید: ﴿الَّذینَ یُجادِلُونَ فی‏ آیاتِ اللَّهِ﴾؛[12] یعنی این‌ها که نمی‌آیند حرف تو را گوش بدهند آمدند که حرف خودشان را بزنند آن‌ها حکم دیگری دارند که در همان سوره مبارکه «انعام» مشخص فرمود: ﴿وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ﴾؛[13] فرمود اگر عده‌ای آمدند در محضر شما که آیات الهی را بشنوند، حرف خدا و پیغمبر را بشنوند، قبل از اینکه شروع به سخن بکنی بگو: ﴿سَلامٌ عَلَیْکُمْ﴾ این‌ها می‌شود خُلق عظیم؛ این‌ها را گفت و گفت؛ بعد فرمود: ﴿إِنَّکَ لَعَلی‏ خُلُقٍ عَظیمٍ﴾؛ فرمود اول به این‌ها سلام بکن.
مستحضرید این آیه سوره مبارکه «انعام» که فرمود: وقتی مؤمنین به حضورتان آمدند شما اگر این کتاب‌های روضه‌خوانی‎های سابق را دیده باشید، خطیب رسم بود اول که بالای منبر می‌رفت، قبل از اینکه خطبه بخواند اول به حضّار سلام می‌کرد؛ برای اینکه مجلس روضه, مجلس علم بود, مجلس تفسیر، حدیث و روایت بود, نقل نهج‌البلاغه بود, نقل صحیفه سجادیه بود، وقتی می‌فرماید: ﴿وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ﴾، اوساط از مستمعان, سلام را از خود حضرت دریافت می‌کنند؛ یعنی سلام نبیّ بر آن‌هاست, اوحدیّ از اهل محضر، گذشته از دریافت سلام پیامبر, «سلام الله» را هم دریافت می‌کنند، این ﴿فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ﴾؛ یعنی سلام ما را برسان یا سلام خودت را برسان؟ اوساط از شاگردان حضرت, سلام را از پیامبر دریافت می‌کردند، اوحدی از اصحاب آن حضرت سلام را از «الله» دریافت می‌کردند: ﴿وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ﴾؛ ذات اقدس الهی که بر مؤمنین به طور عموم سلام می‌فرستد.
در جریان ابراهیم, موسای کلیم و عیسای مسیح(سلام الله علیهم اجمعین) مخصوصاً در جریان موسی و هارون وقتی فرمود: ﴿سَلامٌ عَلی‏ مُوسی‏ وَ هارُونَ٭ إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ﴾؛[14] همین‌طور که ما بر موسی و هارون سلام فرستادیم این‌چنین ما مؤمنین را پاداش می‌دهیم؛ یعنی بر این‌ها هم سلام می‌کنیم. پس «سلام الله» برای افراد باایمان هست، این‌چنین نیست که «سلام الله» مخصوص انبیا و مرسلین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) باشد؛ البته مستحضرید در همه این مباحث آ‌ن قلّه‌‌اش مربوط به اینهاست. در همان سوره مبارکه «احزاب» ملاحظه فرمودید دو تا تصلیه هست: یک تصلیه و صلوات فرستادن برای حضرت رسول است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ﴾؛[15] یک تصلیه در همان سوره مبارکه «احزاب» برای مؤمنین است، فرمود: ﴿هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾[16] مؤمن اگر قدر خودش را نشناسد ضرر کرد، چه مقامی بالاتر از اینکه خدا بر مؤمن صلوات بفرستد, این کم مقام است که ملائکه بگویند: «اللهم صلّ علی الشیخ الانصاری» این کم است؟! ﴿هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾، فرمود برای اینکه شما را نورانی کنند صلوات خدا و ملائکه لازم است این کم مقامی نیست که حالا ملائکه بر محقّق صاحب شرایع, علامه حلّی, محقق اردبیلی, مقدس اردبیلی، شیخ انصاری و این‌ها صلوات بفرستند این راه باز است، اینکه مخصوص پیغمبر و امام(علیهم السلام) نیست؛ وقتی این راه باز است ما را هم تشویق کردند چرا این راه را نرویم. پس همان سوره مبارکه «احزاب» که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾، در همان سوره فرمود: ﴿هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ این صلوات خدا بر مؤمنین است, آن هم «سلام الله علی المؤمنین» است که فرمود: ﴿سَلامٌ عَلی‏ مُوسی‏ وَ هارُونَ ٭ إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ﴾، نه «نجزی النبیین»؛ فرمود سلام ما شامل مؤمنین هم می‌شود. اگر یک وقت در قلب انسان گرایشی پیدا شود به طرف خیر بداند این «سلام الله» است, اگر در دل انسان مطلبی القا شود که از کسی نشنید در کتابی نخواند بداند این «سلام الله» است, فیض خداست که نازل می‌شود این راه باز است.
پس در جریان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعلیم و تزکیه او‌ مشخص, رأفت او مشخص, محبّت و ایمان او به الله و محبّت و رأفتش نسبت به مؤمنین مشخص و رنجور شدن پیامبر از رنج مردم این هم مشخص, درباره دشمنان دیگر هم فرمود، حضرت و همراهانش ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾[17] این هم مشخص, راه نفوذ را بستن هم مشخص, راه درون را باز کردن برای مؤمنین مشخص, همه این‌ها را که وقتی جمع‌بندی کرد فرمود: ﴿إِنَّکَ لَعَلی‏ خُلُقٍ عَظیمٍ﴾؛ نباید گفت که حالا این در اوّل نازل شد، این آیات بعد نازل شد؛ چون ذات اقدس الهی دو گونه در قرآن کریم با ما سخن می‌گوید: یک وقت است که یک متن را اوّل نازل می‌کند در سوَر مکّی، بعد در سوَر مدنی این را شرح می‌دهد؛ این اجمال قبل از تفصیل است. یک وقت شرح حال را در سوَر مکّی و مدنی بیان می‌کند، جمع‌بندی را در پایان ذکر می‌کند، این اجمال بعد از تفصیل است, گاهی انسان یک متن را می‌خواهد شرح کند این اجمال قبل از تفصیل است، یک وقت از بحث‌های مبسوط نتیجه‌گیری می‌کند این اجمال بعد از تفصیل است؛ درباره وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) همین‌طور است، گاهی می‌فرماید: ﴿إِنَّکَ لَعَلی‏ خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ این به منزله متن است که در مکه نازل شد، در اوایل نزول آیات و سوَر مکّی، این سوره مبارکه است که جزء عتایق سُور است، بعد شرح حال آن در سور مکّی و مدنی مشخص شد. یک وقت است که نتیجه‌گیری بحث‌های علمی و عملی حضرت است مثل بخش‌های پایانی سوره مبارکه مدنی که در مدینه نازل شد؛ آن‌گاه زمان و زمین را به برکت حضرت مورد احترام قرار داد, اگر به سرزمین مکه احترام می‌گذارد: ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَ أَنْتَ حِلٌّ﴾[18] ما اگر برای مکه حرمت قائلیم به احترام توست ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَ أَنْتَ حِلٌّ﴾ در حالی که تو در این سرزمین هستی, اگر تو این سرزمین نباشی برای ما سنگلاخی بیش نیست، ما برای او حرمت قائل نیستیم. یک وقت است ما این‌جا با ابرهه بساط این قوم را ویران کردیم؛ اما ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾؛ درباره عصر هم همین‌طور است، درباره عصر نبوت و عصر رسالت و عصر امامت مخصوصاً عصر وجود مبارک حضرت(سلام الله علیهم اجمعین) هم فرمود: ﴿وَ الْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ﴾[19] اگر به زمان قسم می‌خورد به احترام آن حضرت است, اگر به زمین قسم می‌خورد به احترام آن حضرت است، این جمع‌بندی‌هاست این روش در قرآن کریم هست. حالا شما درباره قرآن بخواهید بحث کنید که خدا چگونه قرآن را معرفی کرده، می‌بینید همین عناصر چندگانه را درباره قرآن ذکر می‌کند. درباره امامت و ولایت و اهل بیت(علیهم السلام) بخواهید بحث کنید می‌بینید همین‌طور است, درباره انسان مؤمن بخواهید بحث کنید می‌بینید همین‌طور است؛ این می‌شود کتاب عمیق علمی؛ یعنی دعوای او مدلّل است هر دعوایی کرده در کنار آن علّت ذکر می‌کند یا اول تفصیل بعد اجمال, یا اول اجمال بعد تفصیل, آن‌جا که اجمال اول است و تفصیل بعد به منزله متن و شرح است, آن‌جا که اجمال آخر است و تفصیل اوّل به عنوان نتیجه‌گیری تفصل است این کار, کار قرآنی است می‌شود کتاب علمی. لذا وجود مبارک امام سجاد فرمود: «لَو مَاتَ مِن بَیْن الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب ِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَکُونَ الْقُرْآنُ مَعِی‏»؛[20] فرمود اگر همه مردم بین شرق و غرب عالم؛ یعنی همه مردم روی زمین بمیرند و من در روی زمین تنها باشم مادامی که قرآن با من است من احساس وحشت نمی‌کنم، چون یک متکلّم خوبی با من سخن می‌گوید، من هم خواسته‌های خودم را قبل از اینکه خودم درمیان بگذارم، آفریننده من در همین کتاب درمیان گذاشت، «لَو مَاتَ مِن بَیْن الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب ِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَکُونَ الْقُرْآنُ مَعِی‏»؛ آن وقت همین حضرت به ما فرمود علمی فرا بگیرید، این از بیانات نورانی حضرت است: «الْعِلْمُ رَائِدٌ وَ الْعَقْلُ سَائِقٌ وَ النَّفْسُ حَرُون‏»[21] مستحضرید که «رائد»[22] غیر از نبیّ, غیر از رسول, غیر از امام, غیر از خلیفه, غیر از عالم, غیر از معلم است، این‌ها هر کدام عنوانی است مخصوص خودش, «رائد»؛ یعنی پیشرو کسانی که می‌خواهند به حج مشرّف شوند یا جای دیگر اول یک عده پیشرو می‌روند راه را مشخص می‌کنند وضع را مشخص می‌کنند بعد می‌آیند به این قافله خبر می‌دهند این قافله حرکت می‌کند می‌رود، این را می‌گویند «رائد». در بیانات نورانی حضرت امیر هست ائمه دیگر فرمودند, فرمودند: «إِنَّ الرَّائِدَ لا یَکْذِبُ أَهْلَهُ»[23] ما از دور خبر نمی‌دهیم که معادی هست بهشتی و جهنمی هست، ما از نزدیک رفتیم دیدیم و می‌رویم و برمی‌گردیم؛ چون قیامت الآن موجود است. این بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) است که «لَیْسَ مِنَّا» کسی که نگوید بهشت و جهنم الآن موجود است،[24] بهشت الآن موجود است جهنم موجود است. همه این ذوات قدسی مشمول این بیان نورانی‌اند که «لَو کَشَفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِینَا»[25] فرمودند ما از دور که خبر نمی‌دهیم با یک سلسله مفاهیم حصولی بگوییم بهشت این‌طور است جهنم این‌طور است «بین البهشت و الجهنم»، اعراف این‌طور است، مردم چند دسته‌اند ما پیشرو شماییم، ما رفتیم و آمدیم و باخبریم و هیچ وقت دروغ هم نمی‌گوییم، «إِنَّ الرَّائِدَ لا یَکْذِبُ أَهْلَهُ».
حالا برای ما که افراد عادی هستیم چندین راه وجود دارد: یکی اینکه از همین قرآن و آیات و روایات به برکت این ذوات قدسی یاد بگیریم, یکی هم باور کنیم که قبرستان مدرسه است. این قبرستان از آن جهت که گفتند فاتحه بخوانید رأفت و رحمت است برای مؤمنین طلب مغفرت است، یک تذکره هم برای خود ما هست. آن سلام اول، یک عرض ادب است, این قرائت فاتحه و قرآن و آیات دیگر ترحّمی نسبت به آن‌ها است, اما آن دعای مخصوص دعای‏ مدرسه است: «السَّلَامُ عَلَی أَهْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مِنْ أَهْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یَا أَهْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِحَقِّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مِنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»؛ بعد در پایان: «یَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِحَقِّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ اغْفِرْ لِمَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ احْشُرْنَا فِی زُمْرَةِ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه» تا پایان.[26] آن جمله‌های نورانی این است که ای اهل «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه» شما را به حقّ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه» قسم به ما بگویید آن‌جا چه خبر است. پس معلوم می‌شود خیلی‌ها می‌توانند بروند قبرستان که چیز یاد بگیرند، حالا یا در عالم رؤیاست یا عالم بیداری است به هر وسیله است می‌شود از اهل قبرستان چیزی شنید؛ حالا یا به خواب آدم می‌آیند یا در راه‌های دیگر آدم را یاری می‌کنند. خیلی از این بزرگان نجف شاگرد همان وادی‌السلام بودند این دعا که لغو نیست این‌طور نیست که «آن را که خبر شد خبری باز ناید»؛ نه خیر، آن را که خبر شد خبری هم باز آمد.[27] آخر به ما گفتند بروید آن‌جا آن‌ها را به حقّ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه» که بهترین قسم است، قسم بدهید بگویید آن‌جا چه خبر است؛ پس معلوم می‌شود راه باز است. «یَا أَهْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِحَقِّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مِنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»؛ پس معلوم می‌شود راه, تنها راه حوزه و دانشگاه نیست راه قبرستان هم هست, راه مدرسه و این‌ها هم هست که انسان چیز یاد بگیرد.
این‌ که ائمه(علیهم السلام) فرمودند: «إِنَّ الرَّائِدَ لا یَکْذِبُ أَهْلَهُ»؛ یعنی ما پیشرو شما هستیم ما رفتیم آن‌جا آمدیم خبر داریم می‌دانیم آن‌جا چه خبر است، ما که دستی از دور بر قیامت نداریم که فقط با علم حصولی بگوییم چون خدا عادل است یک محکمه باید باشد بله این را خیلی‌ها بلدند؛ اما آنکه ائمه(علیهم السلام) بلدند فرمودند همان مسئله «لَو کَشَفَ الْغِطَاءُ» است، فرمود: «إِنَّ الرَّائِدَ لا یَکْذِبُ أَهْلَهُ». یک بیان نورانی از پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) است که این سه جمله را دارد: «الْعِلْمُ رَائِدٌ وَ الْعَقْلُ سَائِقٌ وَ النَّفْسُ حَرُونٌ‏»؛ فرمود علم پیشرو خوبی است, عقل یک راننده خوبی است و نفس هم سرکش است. این نفس یا در بخش اندیشه گرفتار وهم و خیال است یا در بخش انگیزه به دام شهوت و غضب افتاده است به هر حال سرکش است، این پیشرو مرتب می‌گوید آن‌جا خبر خوبی است, آن‌جا جای بدی است, آن طرف بد است این طرف خوب است مرتب دارد خبر می‌دهد این عقل هم ما را سوق می‌دهد و این نفس سرکش است. این سه جمله است که سه جمله هر کدام می‌تواند پیام خاص داشته باشد، آن «وَ النَّفْسُ حَرُونٌ‏» از واقعیتی خبر می‌دهد که جمله, جمله خبریه است؛ اما این جمله اوّل و دوم در عین حال که به حسب ظاهر خبری است می‌تواند به داعی انشا القا شده باشد: «الْعِلْمُ رَائِدٌ»؛ یعنی علمی پیدا کنید که پیشروی شما باشد، علمی که درباره زمین و زمان است، این مشکل شما را حلّ نمی‌کند، این لازم هست، ولی کافی نیست؛ چون بساط زمین و زمان یک روز برچیده می‌شود: ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[28] است, ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾[29] است چیزی پیدا کنید که وقتی زمین و زمان برچیده شد به درد شما برسد. این «الْعِلْمُ رَائِدٌ»، جمله خبریه است می‌تواند به داعی انشا باشد؛ یعنی علمی فراهم کنید که پیشرو باشد؛ یعنی بیاید آن‌جا به شما خبر بدهد. «وَ الْعَقْلُ سَائِقٌ»، هم عقل را طرزی بشناسید که شما را حرکت بدهد؛ یعنی صِرف دانستن این دو جمله کافی نیست که بشود خبریه محض این دیگر آموزنده نیست «الْعِلْمُ رَائِدٌ, الْعَقْلُ سَائِقٌ»؛ اما وظیفه ما چیست؛ یعنی «یا ایها الذین آمنوا» علمی تهیه کنید که رائد باشد, «یا ایها الذین آمنوا» عقلی داشته باشید که سائق باشد؛ این‌ها راه هست که امیدواریم ذات اقدس الهی به برکت قرآن و عترت همه علاقه‌مندان به این دو عنصر اصلی و شما بزرگواران را از رهنمودهای اهل بیت عصمت و طهارت حداکثر بهره را مرحمت بفرماید.
مجدداً مقدم شما بزرگواران را گرامی می‌داریم و از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم به همه خواسته‌های شما پاسخ درخور و لیاقت شما عطا کند. پروردگار امر فرج ولیّ‌ات را تسریع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان(عج) حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرما! خطرات سلفی و تکفیری و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگردان! مشکلات دولت و ملت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد مقاومتی و ازدواج جوان‌ها را به بهترین وجه حلّ بفرما!

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»



[1] . سوره قلم، آیه4.
[2] . سوره بقره، آیه29.
[3] . سوره انبیاء، آیه107.
[4] . سوره توبه، آیه128.
[5] . المصباح الکفعمی(جنة الأمان الواقیة)، ص247 و 254.
[6] . الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج2، ص561.
[7] . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج7، ص107.
[8] . سوره توبه، آیه128.
[9] . سوره نساء، آیه64.
[10] . علل الشرائع, ج1, ص127.
[11] . الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج6، ص54.
[12] . سوره غافر، آیات35 و 56 و 69.
[13] . سوره انعام، آیه54.
[14] . سوره صافات، آیات120و121.
[15] . سوره احزاب، آیه56.
[16] . سوره احزاب، آیه43.
[17] . سوره فتح، آیه29.
[18] . سوره بلد، آیات1 و 2.
[19] . سوره عصر، آیات1 و 2.
[20] . الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج2، ص602.
[21] . بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج74، ص174.
[22] . معجم المقاییس اللغة، ج2، ص458؛ «رائِدُ العَین: عُوَّارها الذی یَرُود فیها؛ و الرَّائد: العُود الذی تُدار به الرَّحَی‏».
[23] . إعتقادات الإمامیة(للصدوق)، ص64.
[24] . الأمالی(للصدوق), ص461؛ «فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ أَ هُمَا الْیَوْمَ مَخْلُوقَتَانِ فَقَالَ نَعَمْ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ رَأَی النَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَی السَّمَاءِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ فَإِنَّ قَوْماً یَقُولُونَ إِنَّهُمَا الْیَوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَیْرُ مَخْلُوقَتَیْنِ فَقَالَ(علیه السلام) مَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ مَنْ أَنْکَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَقَدْ کَذَّبَ النَّبِیَّ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وَ کَذَّبَنَا وَ لَیْسَ مِنْ وَلَایَتِنَا ...».
[25] . تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص119.
[26] . بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج99، ص301.
[27] . سعدی، گلستان، دیباچه؛ «این مدعیان در طلبش بی خبرانند ٭٭٭ کانرا که خبر شد خبری باز ناید».
[28] . سوره تکویر، آیه1.
[29] . سوره ابراهیم، آیه48.

بسم الله الرحمن الرحیم

يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۱۰ ق.ظ | علی | ۰ نظر
درس اخلاق 1394/11/01
دانلود صوت جلسه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین، سیّما بقیّة الله فی العالمین، بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».
مقدم شما بزرگواران حوزویان و دانشگاهیان و عزیزان سپاهی و بسیجی و برادران ایمانی و خواهران قرآنی را گرامی می‌داریم. سالروز رحلت بانوی کرامت را به پیشگاه ولیّ عصر و عموم علاقه‌مندان به قرآن و عترت و شما برادران و خواهران تعزیت عرض می‌کنیم از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم به برکت قرآن و عترت به ویژه بانوی کرامت, این نظام ما و امت اسلامی را در سایه ولیّ‌اش حفظ بفرماید!
مستحضرید مقامی که برای بانوی کرامت ذکر شده است یک مقام عادی نیست. در زیارتنامه آن حضرت عرض می‌کنیم: «فإِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ شَأْنَاً مِنَ الشَّان»[1] که این تنوین, تنوین تفخیم و تعظیم است؛ یعنی خیلی شأن عظیم داری. دو إذن ذات اقدس الهی به این بانو داد: یکی اینکه اذن شفاعت داد در همین زیارتنامه هست, دیگری إذن سخن گفتن داد؛ هیچ کسی حقّ شفاعت ندارد مگر اینکه مأذون باشد: ﴿مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ﴾[2] و از آن طرف «مشفوع‌له» باید «مرتضی‌المذهب» باشد؛ این را باید شفیع بداند و شفیع هم باید مأذون باشد؛ بنابراین إذنی ذات اقدس الهی به این بانوی کرامت مانند سایر اهل بیت عطا کرده است که به این‌ها حقّ شفاعت می‌دهد. اگر کسی «مأذون‌الشفاعه» بود مشفَّع است «مشفَّع»؛ یعنی «مقبول‌الشفاعة». اینکه درباره اولیای الهی گفته می‌شود در قیامت به این‌ها می‌گویند: «قِف تَشفَع لِلنَّاس»[3] آن جواب این امر است و مجزوم است؛ یعنی بایست, شفاعت کن, شفاعت تو مقبول است. «شفیعِ مشفّع»؛ یعنی شفیعی که «مقبول‌الشفاعة» است؛ سرّ «مقبول‌الشفاعة» بودنِ این‌ها اذن الهی است، خدای سبحان به هر کسی إذن نمی‌دهد، مگر اینکه آن شخص «مقبول‌الشفاعة» باشد. إذن دومی که ذات اقدس الهی به این ذوات قدسی و به بانوی کرامت داده است این است که آن روز سخن گفتن ممنوع است؛ هیچ کس حقّ حرف ندارد، نه اینکه تحریم شده باشد، چون آن‌جا جای تکلیف نیست, جای تشریع نیست هر چه هست سخن از تکوین است، هیچ کس زبانش گویا نیست توان سخن گفتن نیست: ﴿لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً﴾[4] صحنه قیامت این‌طور نیست جهنم حساب دیگری دارد و بهشت حساب دیگری؛ ولی در ساهره قیامت کسی حقّ حرف ندارد؛ با اینکه: ﴿إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی‏ میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[5] هیچ کس حقّ حرف ندارد، یک گروه خاصّی حق حرف دارند: ﴿لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ﴾ و آن مأذون هم ﴿وَ قالَ صَواباً﴾ حتماً سخنِ حق می‌گوید. در آن روز به این‌ها إذن تکوینی داده می‌شود که حرف بزنند و از دیگران شفاعت کنند. اگر این مقام برای فاطمه معصومه(سلام الله علیها) است نشان می‌دهد این تنوین‌ها, تنوین تفخیم است: «فإِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ شَأْنَاً مِنَ الشَّان»، آن شئون ویژه‌ای که ادراک آن آسان نیست به این ذات قدسی داده شد، همه این برکاتی که شما در حوزه‌های علمیه مخصوصاً قم می‌بینید به برکات اهل بیت است و به برکت این بانو، این حوزه بالنده است که امیدواریم همه ما در کنار این مأدبه و مائده الهی حداکثر بهره را ببریم!
مطلب دوم جریان ششم بهمن بود. مستحضرید این متّحدین و این کمونیست‌ها و توده‌ای‌ها و همه ضدّ انقلاب که وابسته به بیگانه بودند، گفتند تنها راه ارتباط با بیگانه, شمال است و آمل هم دروازه شمال است، ما اگر آمل را فتح کنیم ارتباط با شوروی آن روز آسان است؛ چون آن روز شوروی با کشورهای دیگر علیه ما کار می‌کردند، کاری به نفع نظام اسلامی از هیچ کس نبود. همین بمب‌ها، هواپیماها و آواکس‎ها را شوروی‌ در اختیار اینها می‌گذاشت؛ بنابراین فکر می‌کردند که اگر دروازه شمال آزاد شود از راه جنگل, شمال آزاده شده است و ارتباط مستقیمی با شوروی پیدا می‌کنند و ایران می‌شود ایرانستان و مازندران تجزیه می‌شود.
البته این خوی فداکاری برای اسلام در سراسر ایران به لطف الهی به برکت اهل بیت بود. شما در غالب شهرها می‌بینید همین فداکاری بود؛ در یک روز می‌بینید، اصفهان چند صد شهید را بدرقه کردند هر جایی شما سخن بگویید می‌بینید مفاخر ما فراوان‌اند؛ حالا این اتفاق در آمل افتاده. این‌ها فکر می‌کردند که بتوانند شمال را آزاد کنند؛ ولی همین جوان‌ها در هر یک ربع یک جوان قربانی شد؛ یعنی در ظرف ده ساعت چهل جوان قربانی شد تا صبح شد و مردم از هر طرف رسیدند و این اتحادیه کمونیستی را متواری کردند و جنگل و آمل و دروازه شمال را از دست این‌ها آزاد کردند و فتح کردند. اینکه هر یک ربع یک جوان قربانی شود، اینکه در ظرف ده ساعت چهل جوان شربت شهادت بنوشند به استثنای آن زخمی‌ها، نشان آن است که ـ در همه جای ایران البته این‌طور هست ـ این کشور را ولیّ عصر به برکت قرآن و عترت حفظ می‌کند. مردم اگر دین خود را بخواهند حفظ کنند، هیچ عاملی توان آن را ندارد که ـ خدای ناکرده ـ آسیبی به این کشور برساند و اگر امام(رضوان الله علیه) حق‌شناسی کرد تنها برای این شهر نیست این خوی در سراسر ایران هست. غالب شما اگر جبهه رفته باشید یا وصیت‌نامه‌های این‌ها را خوانده باشید می‌بینید چیزی این کشور را جز علاقه به قرآن و عترت حفظ نکرد، آن روز می‌دانید مرثیه «آمدم آمدم کربلا کربلا» مهم‌ترین آهنگی بود که می‌توانست جوان‌ها را بسیج کند.
خدا مرحوم کاشف الغطاء را غریق رحمت کند! ایشان در کتاب شریف کشف الغطاء در بحث جهاد دارد که شایسته است در جهاد آن آهنگ‌ها و آن حماسه‌های تهییجی را بخوانند, شعر بخوانند تا اینکه این عزیزان رزمنده بهتر تهییج بشوند.[6] کاشف‌الغطاء به تعبیر مرحوم صاحب جواهر که می‌فرماید: من فقهیی به حدّت ذهن صاحب کشف الغطاء ندیدم.[7] خود صاحب جواهر هم یک فحل ممتازی است، ایشان در باره آقا باقر وحید بهبهانی و سایر فقهای نامدار شیعه تعبیری دارد؛ ولی من یادم نیست در هیچ جای جواهر از کسی به عظمت کشف‌الغطاء تعریف کرده باشد، می‌گوید در حدّت ذهن, فقیهی به عظمت او من ندیدم. همین کاشف‌الغطاء برای حفظ ایران گفت شعرها وآهنگ‌هایی تهییجی بخوانند، در آن روز این‌طور بود و مستحضرید که کربلا و نام مبارک حسین بن علی سهم تعیین‌کننده‌ای در آزادسازی ایران از شرّ بیگانه‌ها داشت و آن روزها این حرف‌ها خیلی مطرح بود.
یک بیان نورانی حضرت امیر در همان عهدنامه مالک دارد فرمود مردم! ما دینی داشتیم که بر ما حاکم بود، همان‌طوری که ما یک جهاد اصغر داریم, یک جهاد اوسط داریم, یک جهاد اکبر هم داریم؛ منتها آن جهاد اکبر چون در دسترس همه نیست، نیروی رزمی‌اش بسیار کم‌اند و خیلی شهرت هم ندارد، این جهاد اوسط را می‌گویند جهاد اکبر, وگرنه جهاد اکبر بین عقل و نفس نیست, جهاد اکبر در این نیست که انسان آدم خوب بشود, زاهد, عابد, اهل بهشت بشود، این جهاد اوسط است. جهاد اکبر آن‌ است که بین عقل و قلب جنگ باشد، عقل می‌گوید من می‌خواهم بفهمم, قلب می‌گوید من می‌خواهم ببینم, هر دو خوب‌اند, هر دو اهل بهشت‌اند, هر دو ملکوتی‌اند؛ منتها یکی از ملکوت می‌خواهد پرواز کند، یکی می‌خواهد در ملکوت بماند. آن جهاد اکبر بین حکمت و عرفان است, بین عقل و قلب است, بین علم حصولی و علم شهودی است که در دسترس خیلی نیست. این جهاد اوسط برای این است که آدمِ خوب شود, عادل شود, باتقوا شود, پارسا شود, اهل بهشت شود این با «خَوْفاً مِنَ النَّارِ » «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة»[8] این جهاد اوسط است؛ این سه قسم جهاد مصطلح است. اما یک جهاد فرهنگی که بین قطب دین و دشمنان دین مطرح است در بیانات نورانی حضرت امیر در نهج‌البلاغه هست حضرت وقتی استاندار مصر؛ یعنی مالک(رضوان الله علیه) را به مصر اعزام کرد فرمود: مالک! من وارث سقیفه بودم که سقیفه را به دستم سپردند که آن را اصلاح کنم به غدیر تبدیل کنم، آن‌ها غدیر را حذف کردند سقیفه را روی کار آوردند و در قطب فرهنگی, دین را به اسارت گرفتند: مالک! «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا» جنگ من تنها با قاسطین و ناکثین و مارقین و امثال آنها نیست که با شمشیر حلّ شود، در بصره من پیروز شوم, در صفین من پیروز شوم؛ جنگ من جنگ قطب فرهنگی است. این بیان رسمی حضرت است در عهدنامه مالک: «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا»؛ این‌ها غدیر را اسیر کردند دین را اسیر کردند، تنها دست من را با طناب نبستند که من با دست بسته سقیفه را امضا کردم، این‌ها کاری کردند که در جامعه دین اسیر شد، مردم حرف دین را فقط از آن‌ها می‌طلبند و از آن‌ها می‌خواهند, می‌خواهند بفهمند دین چیست؟ قرآن چه گفته؟ پیغمبر و عترت(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) چه فرموده می‌بینند اوّلی چه گفته, دومی چه گفته, سومی چه گفته، «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا». بعد فرهنگ اگر به اسارت برود کار فرهنگ‌بانان و متولّیان فرهنگ؛ مثل حوزویان و دانشگاهیان و فرهیختگان و نخبگان کار دشواری است و همیشه این خطر بود و همیشه این خطر هست: «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا». این بیان رسمی حضرت است در آن عهدنامه مالک؛ بعد به مردم هم یک سفارش کرد, به مالک هم یک سفارش کرد، گفت مالک! تو وظیفه‌‌ات این است، آن مسئله جهاد اصغر و اوسط و اکبر یک راه عادی دارد؛ اما غارت شدن فرهنگ را تو باید درمان کنی. این تمدّن را این‌ها به غارت بردند تو باید دربیاوری، من آمدم غدیر را زنده کنم, من آمدم دینی که به اسارت رفته است را زنده کنم. این بیان نورانی حضرت را شما در همین عهدنامه مالک می‌بینید که حضرت این تعبیر را فرمود؛ بعد از اینکه فرمود قضات تو این باشد, کارمندان تو این باشد, آن‌ها را از نظر حقوق تأمین بکن که مبادا ـ خدای ناکرده ـ در اثر کمی حقوق دست آنها به خیانت دراز بشود بعد فرمود: «الرِّجَالِ لَهُ عِنْدَکَ فَانْظُرْ فِی ذلِکَ نَظَراً بَلِیْغاً»؛ آن وقت استدلال کرد فرمود: «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا»[9] آن‌ها نخواستند دین را ذبح کنند, دین را اسیر کنند، ما «امّاره بالسوء» شنیده‌ایم: «کَمْ‏ مِنْ‏ عَقْلٍ‏ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»،[10] شنیده‌ایم؛ آن یکی در قرآن است،[11] این یکی در بیانات نورانی حضرت امیر است؛ اما این را هم باید بشنویم که این‌ها غدیر را از بین نبردند، غدیر را به اسارت گرفتند؛ یعنی امامت را, خلافت را نفی نکردند نگفتند جامعه خلیفه نمی‌خواهد, نمی‌گفتند جامعه امام نمی‌خواهد، گفتند خلیفه و امام ما هستیم. یک وقت است که کسی را از بین می‌برند, می‌کُشند، یک وقت به اسارت می‌گیرند و اسیر ناچار است که به دستور امیر حرف بزند؛ آن‌گاه همان‌طوری که در بیرون یک نفس امّاره‌ای هست که «امّاره بالسوء» است در بیرون هم خلیفه‌ای هست که «امّاره بالسوء» است. فرمود: «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا». این وظیفه همه را سنگین می‌کند, وظیفه همه را به یک جهاد قطب فرهنگی دعوت می‌کند. ما اگر طرزی زندگی کنیم گفتار ما, رفتار ما طوری باشد که دین در جامعه نهادینه شود دیگر هیچ بیگانه‌ای به تعبیر مقام معظم رهبری نفوذ نمی‌کند که بتواند مثلاً کشور را یا بعضی را تحت نفوذ خود قرار بدهد.
بعد می‌فرماید: «ثُمَّ انْظُرْ فِی أُمُورِ عُمَّالِکَ» و یکی پس از دیگری کمک بگیرد. در بخش‌های دیگر هم فرمود من اینکه به شما می‌گویم انجام بدهید جامعه را رها نکنید از نیروی مردمی هم کمک بگیرید آن تعبیر بلندشان در این نامه این است که «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّیْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِیْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ». درباره نماز گفته شد: «الصلاة عمود الدین»[12] اما به صورت تأکید «انّ» و این‌ها در آن عبارت نیست: «الصلاة عمود الدین»؛ اما در همین بیان نورانی حضرت این است که «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّیْنِ»، ستون دین, مردم‌اند: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّیْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِیْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ»، توده مردم هستند نشانه‌اش هم همین دفاع مقدس است. اگر مردم دین را با جان بپذیرند ما با دین بازی نکنیم, آنچه می‌دانیم بگوییم, آنچه نمی‌دانیم نگوییم, آنچه می‌گوییم عمل کنیم, آنچه عمل می‌کنیم بگوییم؛ مردم, مردم خوبی‌اند. فرمود مردم با فطرت آمدند با دست پر آمدند. خدای سبحان که کسی را با دست خالی خلق نکرد، بی‌سرمایه خلق نکرد همه را با دست پر به صحنه آورد، فرمود خودم معلّمی کردم, خودم یادشان دادم, در لوح دلشان من این حرف‌ها را نوشتم: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[13] من یادشان دادم کسی این‌ها را به حق دعوت نکرده مگر من, به صدق دعوت نکرده مگر من, به خیر دعوت نکرده مگر من, به حُسن دعوت نکرده مگر من. اگر باطلی هست و کذبی هست و شرّی هست و قبحی هست، عاریت است و عاریت را این‌ها می‌زدایند. مردم در مکتب پروردگار عالماً به دنیا آمدند، فرمود مردم بی‌سواد به دنیا نیامدند. شما یا چیزی یادشان بدهید که با صاحبخانه بسازد یا چیزی یادشان ندهید. ما موظفیم یکی از دو کار را بکنیم: یا اصلاً درس نخوانیم به همان فطرت باقی باشیم یا اگر درس می‌خوانیم مهمانانی را وارد کنیم که با صاحبخانه بسازد، وگرنه اوّل دعوا و درگیری درونی است، ـ خدای ناکرده ـ چیزهایی را یاد بگیریم که با توحید ما, فطرت ما, حقیقت ما سازگار نباشد این اوّلین لحظه تحیّر ماست. علمی می‌تواند نافع باشد که با صاحبخانه بسازد, اگر ـ خدای ناکرده ـ صحنه ذهن ما خالی از دو طرف بود، هر علمی را که می‌دادیم جای خودش را می‌گرفت؛ اما این‌چنین نیست. ما خانه‌ای داریم به نام دل, صاحبخانه‌ای داریم به نام فطرت و علوم توحیدی, هر دو با جمع ذکر کرد فرمود: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها﴾، این ﴿فُجُورَها﴾ را برای همه مردم گفته, آن تقوا هم مفرد نیست مطلق است جنس است؛ یعنی هر چه لازمه تقوا در حقیقت تقوا سهیم بود من به بشر گفتم؛ پس ما با سرمایه خلق شدیم, با علم خلق شدیم، علومی یاد بگیریم, اعمالی انجام بدهیم که با صاحبخانه بسازد. اینکه برخی‌ها متحیّر و سرگردان‌اند برای آن است که میزبانی دعوت کردند که با صاحبخانه نمی‌سازد؛ آن وقت همیشه سرگردان‌اند, همیشه متحیّرند, همیشه بین نفی و اثبات گاهی آن طرف, گاهی این طرف «یَحُوطُونَ بِهِ مَا دَامَتْ مَعَائِشِه» هستند. این ﴿مُذَبْذَبینَ﴾[14] بودن برای همین است گاهی کنار میزبان‌اند, گاهی کنار صاحبخانه‌اند، این متحیّر بودن برای همین است. فرمود من بشر را با سرمایه خلق کردم، هیچ انسانی هم بی‌سرمایه خلق نشده است. وجود مبارک حضرت امیر فرمود این‌ها با سرمایه آمدند؛ چون با سرمایه آمدند ستون دین این مردم‌اند.
مطلب بعدی آن است که یک کار هنرمندانه‌ای هم به ما سپردند و آن, این است که مظهر خالقیت خدای سبحان باشیم؛ البته تمام کارها مستحضرید به عنایت اوست, به اذن اوست, به تأیید اوست. ما آمدیم این‌جا خلقت کنیم, نوآوری داشته باشیم چیزی بیافرینیم, مسئله مهندسی در و دیوار و سدّ و این‌ها کارهای عادی است آن مهم نیست، آنچه مأموریت ماست این است که ما در درونمان یک انسان بیافرینیم و زیبا بیافرینیم. اینکه می‌گویند خُلق, اخلاق این با همان خلقت هماهنگ است متخلّق و ﴿لَعَلی‏ خُلُقٍ عَظیمٍ﴾[15] کسی است که خالقِ خوب باشد به اذن خدا, اگر مسیح خالق است می‌گوید به اذن خدا، این کلمه ﴿بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ به نحو تنازع, مفعول واسطه است برای همه. ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ﴾؛ برخی‌ها خیال کردند که ﴿فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ﴾؛[16] این ﴿بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ فقط به این ﴿طَیْراً﴾ می‌خورد؛ در حالی که این ﴿بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ مفعول واسطه است به نحو تنازع, هم برای ﴿أَخْلُقُ﴾, هم برای ﴿فَأَنْفُخُ﴾، هم برای ﴿فَیَکُونُ﴾, ﴿أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ﴾ آن به اذن الله است, ﴿فَأَنْفُخُ فیهِ﴾ به اذن الله است, ﴿فَیَکُونُ طَیْراً﴾ به اذن الله است. ما برای خالق شدن خلق شدیم، می‌گویند متخلّق بشوید؛ یعنی چه؟ اخلاق پیدا کنید, اخلاق پیدا کنید؛ یعنی چه؟ یعنی آدم خوب باشید؟ بله, آدم خوب باشید؛ ولی می‌خواهید در قیامت خلق بشوید بیایید با چهره زیبا می‌خواهید بیایید یا با چهره سیاه؟ اینکه در هنگام شستن صورت در وضو می‌گوییم: «بَیِّضْ وَجْهِی یَوْمَ تَبْیَضُّ فِیهِ الْوُجُوهُ وَ لَا تُسَوِّدْ وَجْهِی‏»[17] این یعنی چه؟ چه کسی ما را سیاه‌صورت می‌کند یا سفیدصورت می‌کند؟ چه کسی ما را زشت می‌کند یا زیبا می‌کند؟ ما اگر متخلّق شدیم به صورت یوسف‌جمال محشور می‌شویم خودِ ما باید خودمان را بیافرینیم و بسازیم، این کارِ ماست، این را می‌گویند اخلاق, اخلاق مستحضرید غیر از موعظه است موعظه علم نیست، باتقوا باشید, آدم خوب باشید, دروغ نگویید اینکه علم نیست اخلاق یک فنّ است موضوع دارد, محمول دارد, حدّ وسط دارد, ریشه‌شناسی می‌کند, ما چندتا شعبه داریم, چندتا شأن داریم, چندتا کار داریم, صحّتش چیست؟ سلامتش چیست؟ درمانش چیست؟ آن فن است زیرمجموعه علوم عقلیه است آن‌ها که کتاب‌های حکمت نوشتند یکی از فنونش اخلاق است اخلاق علم است مثل فقه و اصول است، «موعظه» پند و اندرز است آدم خوب باشید, گناه نکنید, بدرفتاری نکنید این نه موضوعی دارد نه محمولی دارد, نه حدّ وسطی دارد, نه برهانی دارد یک کلیّات است؛ اما اخلاق, تا ما نشناسیم چندتا شأن داریم, نشناسیم مسئول و متولّی اندیشه ما کیست, نشناسیم مسئول و متولّی انگیزه ما کیست, نشناسیم رابطه اندیشه و انگیزه چیست, نشناسیم صحّت و درمان اندیشه چیست, صحّت و درمان انگیزه چیست که خُلق نشد. وقتی عالِم شدیم رو به عمل می‌آوریم, وقتی متخلِّق شدیم می‌شویم خالق, فردا به صورت زیبا درمی‌آییم. مگر ما نمی‌خواهیم در قیامت زیبا محشور بشویم این دعای نورانی هنگام شستن صورت: «اللّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهِی»؛ یعنی توفیقی بده من خودم را زیبا کنم! اگر فردا سیه‌روی و روسیاه شدم چه کنم؟ این مثل دنیا نیست دنیا ممکن است کسی سیاه‌روی باشد, رنگین‌پوست باشد؛ ولی بلال حبش باشد، فرقی بین بلال و صهیب نیست چه آن سفید چه این سیاه؛ اما در قیامت اگر کسی سیاه است، منشأ آن سیّئات اوست ما می‌خواهیم در قیامت زیبا محشور شویم این وضو گرفتن و دعای هنگام وضو در شستن یکی از راه‌هایش هست؛ پس ما می‌توانیم بدن سالم, دست سالم, چهره زیبا, اندام زیبا با این وضع محشور بشویم این را می‌توانیم، این را می‌گویند اخلاق. خُلق آن است که بتواند خلاقیّت کند، مظهر «هو الخالق» بشود و چون تمام کارها به اذن خداست به عنایت الهی است محذوری ندارد, پس ما می‌توانیم هنرمندانه در دنیا زندگی کنیم و اگر در حدّ یوسف‌جمال یا بالاتر از او نشدیم در همین حدّ بشویم این ممکن است. هر کس علاقه‌مند است زیبا محشور شود چه بهتر که ما این علاقه را عملی کنیم، اخلاق برای همین است. انسان که با حوری‌ها زندگی می‌کند, با انبیا زندگی می‌کند دیگر نمی‌‌تواند با صورت زشت باشد. در بعضی از تعبیرات ما دارد که ـ معاذ الله ـ عده‌ای در قیامت محشور می‌شوند که «یَحْسنُ عِنْدَها الْقِرَدَة»؛ این بوزینه‌های بد صورت نزد این‌ها زیبا هستند؛ معلوم می‌شود این در اثر سیّئات است. پس ما دو راه داریم: یکی اینکه ـ خدای ناکرده ـ خود را بد بسازیم که «یَحْسنُ عِنْدَها الْقِرَدَة»[18] یکی اینکه خوب بسازیم اخلاق؛ یعنی این. در درون ما این دستگاه هست دستگاه سازندگی هست گاهی انسان خود را در عالم رؤیا به صورت‌های زیبا می‌بیند منشأ آن چیست؟ دعا تنها برای ثواب نیست این‌ها سازنده است. وقتی از امام(سلام الله علیه) سؤال می‌کنند این مسح سر یعنی چه؟ این مسح پا یعنی چه؟ یعنی خدایا فکر باطل, خیال باطل, مطلب باطل, اندیشه باطل که در سر پروراندم با این مسح سر دارم آن را تطهیر می‌کنم, مسح پا هم این است که خدایا آن‌جا که نباید می‌رفتم و رفتم، دارم پایم را تطهیر می‌کنم[19] که از سر تا به پا, از پا تا به سر پاک شوم در برابر تو بایستم بگویم: ﴿إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ﴾[20] پس این راه ممکن است، این‌چنین نیست که آن‌جا رنگ‌آمیزی کنند آدم را زیبا نشان بدهند یا بد نشان بدهند. به تعبیر جناب فردوسی:
اگر بار خار است خود کِشته‌ای٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشته‌ای[21]
این نیشی که آدم به دیگران می‌زند به صورت همان نیش در قیامت ظهور می‌کند. این بیان روشن قرآن کریم است که فرمود قاسطان, هیزم جهنم‌اند: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛[22] پس انسان اگر ـ خدای ناکرده ـ گرفتار اخلاق بد بود می‌شود هیزم جهنم و اگر خوب بود می‌شود روح و ریحان. در پایان سوره مبارکه «واقعه» همین است که مقرّبان ﴿فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ﴾؛ آن مفسّر متوسط می‌گوید این‌جا «لام» محذوف است؛ یعنی «له روح و ریحان»، آن متوسط عمیق‌اندیش می‌گوید: «خویش را تأویل کن نی این ذکر را»[23] خود شخص روح و ریحان می‌شود، همان‌طوری که خود شخص هیزم جهنم می‌شود اگر ـ خدای ناکرده ـ بیراهه برود, خود شخص روح و ریحان می‌شود اگر راه صواب را طیّ کند؛ اما اگر کسی جزء مقرّبان بود: ﴿فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعیمٍ﴾[24] این خدایی که می‌تواند گوشه‌ای از خون را به صورت مُشک در بیاورد: «فانّ المسک بعض دم الغزال»[25] که در مطوّل خواندید همین است. اگر خون را می‌تواند به صورت نافه در بیاورد که بهترین عطر روی زمین است چرا این کارها و اعمال ما به آن صورت درنیاید.
غرض این است که ما دوتا جنگ داریم: یک جنگ درونی که مسائل اخلاقی است که جهاد اوسط داریم, جهاد اکبر داریم, یک جهاد بیرونی که با آهن است، این‌ها روشن است؛ اما این جنگ فرهنگی را وجود مبارک حضرت امیر در آن نامه اشاره کرد، فرمود: مواظب باشید در جنگ فرهنگی بیگانه نیاید فرهنگ را به اسارت بگیرد بیگانه‌ای که با فرهنگ مبارزه می‌کند در صدد قتل فرهنگ نیست، در صدد اسارت فرهنگ است، می‌خواهد خُلق و خوی را اسیر خود قرار بدهد و اگر خُلق و خوی را اسیر خود قرار داد طولی نمی‌کشد که غدیر را به صورت سقیفه تبدیل می‌کند فرمود مالک! طولی نکشید که «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا».
من مجدداً این روز را به همه تعزیت عرض می‌کنم و مقدم همه شما بزرگواران را گرامی می‌دارم و از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنم به فرد فرد شما حسنات دنیا و آخرت مرحمت کند! پروردگارا! امر فرج ولیّ‌ات را تسریع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملکت ما را در سایه ولیّ‌ات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبیای الهی محشور بفرما! مشکلات دولت و ملت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد مقاومتی و ازدواج جوان‌ها به بهترین وجه حلّ بفرما! خطر تکفیری و سلفی و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگردان! دل‌های ما را متیّم به حبّ خودت و اهل بیت‌ات قرار بده! ظرف دل را ظرف معارف الهی قرار بده! جهل علمی و جهالت عملی را از جامعه ما برطرف بفرما! جوانان ما و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت قرار بده! این نظام را تا ظهور صاحب اصلی‌اش از هر خطری محافظت بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

[1] . بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج99، ص267.
[2] . سوره بقره، آیه255.
[3] . علل الشرائع، ج2، ص394.
[4] . سوره نبأ، آیه38.
[5] . سوره واقعة، آیات49 و 50.
[6] . کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء(ط ـ الحدیثة)، ج4، ص382 و 383.
[7] . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج‌13، ص 105؛ «و أستاذی المحقق النحریر الذی لم یکن فی زمانه أقوی منه حدسا و تنبها الشیخ جعفر».
[8] . علل الشرائع، ج1، ص57.
[9] . نهج البلاغة(للصبحی صالح)، نامه53.
[10] . نهج البلاغة(للصبحی صالح), حکمت211.
[11] . سوره یوسف، آیه53؛ ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾.
[12] . نهج البلاغة(للصبحی صالح)، نامه53.
[13] . سوره شمس، آیه8.
[14] . سوره نساء، آیه143.
[15] . سوره قلم، آیه4.
[16] . سوره آل عمران، آیه49.
[17] . جامع الأخبار(للشعیری)، ص64.
[18] . رسائل فیض کاشانی، ج2، رساله10، ص57؛ «یُحْشَرُ بَعْضُ النَّاسِ عَلَی صُوَرٍ یَحْسُنُ عِنْدَهَا الْقِرَدَةُ وَ الْخَنَازِیرُ».
[19] . علل الشرائع، ج2، ص315.
[20] . سورة الفاتحة، آیه5.
[21] . شاهنامه فردوسی, فریدون, بخش20.
[22] . سوره جن، آیه15.
[23] . مثنوی معنوی، دفتر اول؛ «کرده‌ای تاویل حرف بکر را ٭٭٭ خویش را تاویل کن نه ذکر را».
[24] . سوره واقعة، آیه89.
[25] . المطول، ج1، ص331؛ «فإنْ تَفُقِ الأنامَ وأنْتَ مِنهُمْ ٭٭٭ فإنّ المسکَ بَعضُ دَمِ الغزالِ».

بسم الله الرحمن الرحیم

يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۱۹ ق.ظ | علی | ۰ نظر
درس اخلاق 1394/10/24
دانلود صوت جلسه


اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجّیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین، سیما بقیّة الله فی العالمین، بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء إلی الله».
مقدم شما بزرگواران و عزیزان حوزوی و دانشگاهی و سپاهی و برادران و خواهران ایمانی را گرامی می‌داریم از خدای سبحان مسئلت می‌کنیم که توفیق ادراک معارف صحیح و عمل صالح را هم به همه علاقه‌‌مندان قرآن و عترت مخصوصاً به شما بزرگواران مرحمت کند!
در تعبیرات دینی به ما فرمودند: «مَنْ جَلَسَ مَجْلِسَاً وَ لَمْ یَزْدَد فِیهِ مِنَ الْعِلْمِ شَیْئَاً لَمْ یَزْدَدْ فِیهِ مِنَ اللهِ إِلاّ بُعْدَا»؛[1] نه تنها در هر زمانی ما موظفیم عالِم شویم و به هیچ وجه دوران فراغت از تحصیل برای انسان مطرح نیست بلکه در هر مکانی ما موظفیم عالمانه به سر ببریم یا عالمانه سخن بگوییم یا سخن عالمانه را بشنویم یا عالمانه گفتگو کنیم : «مَنْ جَلَسَ مَجْلِسَاً وَ لَمْ یَزْدَد فِیهِ مِنَ الْعِلْمِ شَیْئَاً لَمْ یَزْدَدْ فِیهِ مِنَ اللهِ إِلاّ بُعْدَا»؛ آن‌گاه به ما فرمودند وقتی در جایی شرکت کردید مطالبی از قرآن و عترت ائمه اطهار(سلام الله علیهم) شنیدید آن‌ را به دیگران منتقل کنید تا فضای جامعه فضای فرهنگی شود: «رَحِمَ اللَّهُ [نَضَرَ اللَّهُ‏] مَنْ سَمِعَ مَقَالَتِی وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَبْلَغَهَا»؛[2] این را تنها وجود مبارک حضرت در مسجد خیفه منا نفرمود، آن‌جا البته همه حاضر نبودند فقط زائران بیت خدا و حاجیان و مؤتمران و این‌ها حضور داشتند که فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ [نَضَرَ اللَّهُ‏] مَنْ سَمِعَ مَقَالَتِی وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَبْلَغَهَا»؛ فرمود خدا رحمت کند کسی که این سخنرانی را می‌شنود و به دیگران منتقل می‌کند یا خدا چهره کسانی را در قیامت بشّاش کند که حاملان علم و ناقلان علم‌اند، یا «رحم الله» یا «نضّر الله»؛ این «نضّر» ناظر به همان چیزی است که در سوره مبارکه «قیامت» آمده است ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلی‏ رَبِّها ناظِرَةٌ﴾؛[3] عده‌ای اهل نظارت و طراوت‌اند چهره‌های این‌ها در قیامت بشّاش و نورانی است، گذشته از اینکه سفید است: ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ﴾[4] بلکه شفاف و نورانی است: ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلی‏ رَبِّها ناظِرَةٌ﴾ گروهی در قیامت چهره‌های آن‌ها نورانی است. این دعا را حضرت در مسجد «خیفه» منا راجع به مستمعانی که خوب یاد می‌گیرند و بعد به دیگران منتقل می‌کنند فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ [نَضَرَ اللَّهُ‏] مَنْ سَمِعَ مَقَالَتِی وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَبْلَغَهَا».
در روایت دیگری از وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) رسیده است: «نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا».[5] بنابراین ما دو وظیفه داریم: یکی اینکه در مجلس عالمانه شرکت کنیم, یکی اینکه محصولات علمی که شنیدیم به دیگران منتقل کنیم، در درس و بحث این‌طور است, در همایش‌ها و جشنواره‌ها این‌طور است, در کنگره‌ها و سخنرانی‌ها این‌طور است، در همه موارد ما باید این‌چنین باشیم. آن‌گاه وجود مبارک رسول خدا صغرا و کبرا و همه را تبیین کرد.
دأب قرآن کریم این است که یا متنی را اوّل ذکر می‌کند، بعد به وسیله آیات و سُور آن را شرح می‌دهد یا شروح فراوانی را اوّل ذکر می‌کند بعد متنی را به عنوان نتیجه بحث‌های مبسوط ذکر می‌کند. گاهی هم ممکن است آن مدّعا را با دلیل یکجا ذکر کند; ولی این در قرآن کریم هست که گاهی متنی را اوّل ذکر می‌کند، بعد با براهین و شواهد آن متن را تشریح می‌کند که آن اجمال قبل از تفصیل است, گاهی یک سلسله مسائلی را مبسوطاً طرح می‌کند و نتیجه را به عنوان اجمال بعد از تفصیل ذکر می‌کند. هفته‌های قبل به مناسبت اینکه با میلاد وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) ارتباط داشتیم این ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلی‏ خُلُقٍ عَظیمٍ﴾[6] مطرح شد، این‌ها جزء عتایق سُور مکّی است؛ یعنی در اوایل سُور مکّیه این وصف وجود مبارک حضرت به عنوان ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلی‏ خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ نازل شد بعد به وسیله سُور و آیات فراوان, علم, تقوا, مدیریت و گذشت آن حضرت را شرح داد که می‌شود تفصیل بعد از اجمال. این ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلی‏ خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ متن است و سُور و آیاتی که در تبیین سیره و سنّت آن حضرت است به منزله شرح است آن می‌شود اجمال قبل از تفصیل, این می‌شود تفصیل بعد از اجمال, گاهی هم یک سلسله مطالب مبسوطی را ذکر می‌کند بعد نتیجه‌گیری می‌کند ﴿فبشِّر﴾ کذا؛ به فلان گروه بشارت بدهید یا فلان گروه را انذ ار کنید یا ﴿الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾،[7] این ﴿الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ نتیجه جمع‌بندی قصص و داستان‌های فراوانی است که قرآ‌ن کریم ذکر می‌کند.
در همین زمینه گاهی می‌فرماید: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[8] این یک متن است. فرمود به آن گروهی بشارت بدهید که در صدد بررسی مکتب‌ها و مبانی فکری‌اند، یک و قدرت تشخیص پیدا می‌کنند که کدام حق است و کدام باطل، دو؛ در بین تشخیص حق‌ها کدام حق است کدام أحق، سه؛ این را کاملاً می‌پذیرند ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ «احسن اقوال» را, «أحقّ الاقوال» را، «أصدق الأقوال» را این یک متن است. اما حالا «أحسن الأقوال» چیست؟ این بخش دوم, «أحسن الأقوال» را چه کسی آورد؟ بخش سوم, اینها را یکی پس از دیگری قرآن کریم تبیین کرد. پس متن را به صورت: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ قرار داد، بعد فرمود: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی‏ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾؛[9] فرمود: اینکه من می‌گویم «أحسن الاقوال»، «قول» تنها به معنای سخن نیست, به معنای مجموعه سیره و سنّت است, به معنای مجموعه عقیده و خُلق و رفتار و گفتار و منش و کرنش و گویش است؛ منظور این نیست که چه کسی خوب حرف می‌زند یا حرفِ خوب می‌زند, کسی که خوب حرف می‌زند یا حرف خوب می‌زند قدم اوّل است، عمل خوب انجام می‌دهد و خوب عمل می‌کند و مانند آن این‌ها مراحل بعدی است. ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ﴾ نه به خود دعوت کند. اگر یک گوینده یا نویسنده‌ای سخن او و کتاب و کتابت او مورد اقبال و استقبال مردم قرار گرفت، او خوشحال شد که مردم حرف او را گوش دادند, حرف او و کتاب او پذیرفته شد این معلوم می‌شود جزء «أحسن الاقوال» نیست، چون «أحسن الاقوال» این نیست که انسان «دعا الی الحق»؛ بلکه «دعا الی الله»، نه اینکه هم خوشحال بشود که مردم این حرف را پذیرفتند, هم خوشحال شود که کتاب او فروش رفته ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ﴾. خاصیت توحید این است که نشاط او در این است که مردم به طرف «الله» جذب شدند همین! حالا سخن او بود و کتاب او بود یا نبود این دخیل نیست, پس ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً﴾؛ تنها دعوت او برای مردم نبود خودش هم پشتوانه این دعوت را عمل صالح قرار داد: ﴿وَ عَمِلَ صالِحاً﴾, ﴿وَ قالَ﴾ این فعل مضارع مفید استمرار است منطقش این باشد که ﴿إِنَّنی‏ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ دائماً حرف او این باشد که من مسلمانم, من اهل تسلیم هستم. پس اگر فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾، «أحسن الأقوال» را از «أحسن القائلین», از «أحسن العاملین», از «أحسن العادلین» باید شنید: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ﴾، یک؛ ﴿وَ عَمِلَ صالِحاً﴾، دو و حرف و منطقش این باشد: ﴿وَ قالَ إِنَّنی‏ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ به صورت جمله اسمیه با تأکید «انّ»، من مسلمانم؛ یعنی من منقاد و من مطیع هستم, حرف این می‌شود «أحسن الاقوال». بخش سوم این است که حالا این کیست؟ آن‌که ﴿دَعا إِلَی اللَّهِ﴾ است ﴿وَ عَمِلَ صالِحاً﴾ است, ﴿وَ قالَ إِنَّنی‏ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ است. این چه کسی است؟ وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) مأمور شد که بگوید من او هستم بگو: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی‏ بَصیرَةٍ﴾؛[10] من مردم را به الله ﴿عَلی‏ بَصیرَةٍ﴾ دعوت می‌کنم خودم بصیرم, دعوتم بصیر است, راه من بصیر است و مردم را هم به بصیرانه بودن دعوت می‌کنم. بنابراین من حرفم «أحسن الاقوال» است؛ روش را هم که به من نشان دادید. تا این‌جا مربوط به وحی و نبوّت آن ذوات قدسی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است.
اما آنچه به ما برمی‌گردد این است که فرمود: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی‏ بَصیرَةٍ﴾ این بخش چهارم از سلسله مباحث قرآنی به ما مرتبط است: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی‏ بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾؛[11] امّتان من که علما وارثان انبیا هستند،[12] این‌ها هم «أحسن الاقوال» دارند مردم را به «الله» دعوت می‌کنند نه به خودشان و عمل صالح دارند و منطق مستمرّ و مستقیم این‌ها این است که ﴿إِنَّنی‏ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾. بنابراین وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) اگر فرمود من امام شما و اَمام و پیشوا و رهبر شما هستم، فرمود: برنامه من, دعوت «الی الله» است ﴿عَلی‏ بَصیرَةٍ﴾ و شما هم باید مردم را به الله دعوت کنید ﴿عَلی‏ بَصیرَةٍ﴾ و این با شما می‌ماند، وگرنه هنگام مرگ همه این‌ها از انسان گرفته می‌شود، خیلی سخت است انسان تنها وارد آن عالَم بشود، آن‌جا هیچ کس به داد انسان نمی‌رسد یک صحنه وسیعی است که ﴿إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی‏ میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[13] انسان باید یک آدرس دستش باشد کجا برود؟ کجا بایستد؟ چه بگوید؟ کسی, کسی را نمی‌شناسد آن روزی است که ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ ٭ وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ﴾[14] اگر آن روز هر کسی از دیگری فرار می‌کند و هیچ کس, کسی را نمی‌شناسد؛ چون ﴿فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ﴾[15] همه از خاک برخاستند مگر ذوات قدسی اهل بیت(علیهم السلام) که به هم مرتبط‌اند، انسان آن روز باید راهنما را همراه خودش داشته باشد. اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ درس و بحثش الهی نبود چیزی به همراه او نیست، این‌ها کودکانی هستند که برای همین عالم‌اند خسته می‌شوند همین‌جا می‌مانند، این‌ها «ابن‌السبیل»‌ هستند کارِ غیر خدا در راه ماندنی است، چون ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ﴾[16] آن‎که با آدم می‌آید و به همراه انسان هست و راهنمای انسان است آن دعوت «الی الله» است و عمل صالح است و قول مستمر ﴿إِنَّنی‏ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ است.
وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) در اواخر دوران زندگی خود که دیگر حالا احتضار نزدیک بود وجود مبارک حسین‌بن‌علی(سلام الله علیهما) گفت: من باید تا آن لحظه آخر در کنار برادرم باشم ببینم وضع او چیست. وقتی آمد خدمت امام مجتبی عرض کرد من می‌خواهم تا آخرین لحظه باشم، وجود مبارک امام مجتبی به امام حسین(سلام الله علیهما) فرمود: برادرم! پیغمبر به ما فرمود: عقل تا لحظه احتضار با ما هست، هرگز از ما جدا نمی‌شود، خاصیّت ما این است ما تا آن لحظه‌ای که عزرائیل(سلام الله علیه) را ببینیم به هوش هستیم. خیلی‌ها در اواخر عمر حواس آنها جمع نیست نمی‌شناسند، حرف‌های منظّم علمی ندارند در عالم خودش است، فرمود: ماآن‌طور نیستیم ما تا لحظه مرگ عاقلانه و عالمانه سخن می‌گوییم. به امام حسین فرمود برادر! من این را از پیغمبر شنیدم که ما این‌چنین هستیم. بعد وجود مبارک امام مجتبی و وجود مبارک حسین‌بن‌علی دست را در دست هم گذاشتند، دیگر معلوم بود لحظات آخر عمر پربرکت اوست. وقتی حالت احتضار رسید، وجود مبارک امام مجتبی مختصری این دست را فشار داد، فرمود: عزرائیل(سلام الله علیه) آمد و به من بشارت داد گفت: «أَبْشِرْ یَا حَسَن بِالْجَنَّة». این‌ها مخصوص آن‌ها نیست، مقامات آن‌ها به مراتب بیش از این است؛ این‌ها را گفتند که شاگردان آن‌ها که علما ورثه انبیا هستند این راه‌ها را طی کنند. ما می‌توانیم طرزی زندگی کنیم که تا آخرین لحظه عقلِ ما با ما باشد تا آخرین لحظه علمِ ما با ما باشد، این‌طور می‌توانیم زندگی کنیم و این راه هست. اگر بازی نکنیم و کسی را بازی ندهیم بیراهه نرویم، راه کسی را هم نبندیم این راه هست، فرمود می‌ماند: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی‏ بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾. اگر در سوره «احزاب» فرمود: ﴿کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾،[17] در این بخش از آیات هم وجود مبارک حضرت فرمود: پیروان من هم این‌چنین هستند نه تنها مشکل خودشان را حلّ می‌کنند مشکل جامعه را هم حلّ می‌کنند، جامعه را هم به الله دعوت می‌کنند: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی‏ بَصیرَةٍ﴾ این می‌شود انسجام قرآنی, این می‌شود ترتیب و تنزیل قرآنی.
وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) یک وقت جبرئیل(سلام الله علیه) که به حضورشان شرفیاب شد، حضرت فرمود چرا بیشتر نمی‌آیی؟ آیه نازل شد: ﴿وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾؛[18] ما هر وقت بخواهیم بیاییم باید به دستور پروردگارمان بیاییم، در اختیار خودمان نیستیم که این‌جا شرفیاب شویم.[19] او مشتاق بود که فرشتگان الهی را بیشتر ببیند, از طرفی هم مشتاق بود که دیگران را هدایت کند و از طرفی هم مشتاق بود شاگردانی را بپروراند که راهیِ راه او باشند، فرمود: «أحسن الأقوال» را شما بگویید؛ این «أحسن الأقوال» طوری است که شما را به «أحسن الحال» منتهی می‌کند و به آن‌جاها می‌رساند و در کمال عقل و علم زندگی می‌کنید, در کمال عقل و علم هم رحلت می‌کنید، این راه رفتنی است.
بنابراین گاهی قرآن کریم اجمالی دارد بعدش تفصیل مثل جریان ﴿إِنَّکَ لَعَلی‏ خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ که در اوایل سُور مکّی نازل شد بعد به وسیله آیات این را شرح داد, گاهی اوصاف متّقیان و امثال آنها را ذکر می‌کند، بعد می‌فرماید: «فلهم کذا و کذا» این نتیجه‌گیری است که اجمال بعد از تفصیل است. گاهی هم ترتیب برنامه‌ریزی علمی را طوری ارائه می‌کند که انسجام آن با خودش هست شرح و متن آن مشخص است که اول یک متن است بعد به وسیله آیات دیگر شرح می‌دهد. اگر مستمع را بشارت می‌دهند متکلّم را هم بشارت می‌دهند, اگر: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾, «بشّر عباد الذین یقولون الحق, یکتبون الحق, یدعون الی الحق»، این بشارت تنها برای مستمع که نیست برای متکلّم هم هست. گفتند سؤال کنید, سؤالات علمی مطرح کنید، چون در طرح سؤالات علمی چند نفر بهره می‌برند، آن سائل بهره می‌برد, آن متکلّم بهره می‌برد, آن مستمع ولو سؤال نکرده بهره می‌برد, معنای آن این نیست که فقط مستمع ثواب می‌برد و متکلّم بی‌بهره است آن سؤال‌کننده ثواب می‌برد, آن جواب دهنده بهره می‌برد, آن شنونده هم بهره می‌برد. ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾، «بشّر عباد الذین یقولون الحق, بشر عباد الذین یستمعون الحق»، گرچه تبشیر مستقیماً برای آن مستمع است؛ ولی تلازم این عمل, بشارتی را برای متکلّم و برای دیگران هم به همراه دارد؛ قهراً بشارت‌های دینی در محدوده کارهای فرهنگی است، آن وقت جامعه فرهنگی یک جامعه متمدّن و بالارونده و برجسته و فرهیخته است. اینکه شما می‌بینید مسجدهای ما خالی است و مراکز شکایت فراوان هست، برای اینکه ما در بسیاری از امور و در امور خیلی نازل, قدرت تحمّل نداریم و تمام دشمنی‌های ما از همان درون ما برمی‌خیزد. وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) فرمود شما اگر دشمن درون را حلّ کردید دشمن بیرون حلّ آن بسیار آسان است: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک‏».[20] شما غالب این پرونده‌های چند میلیونی را که نگاه می‌کنید می‌بینید غالب مشکلاتش همین مشکلات درون و غرور است یا انسان خیانت می‌کند یا بدبینی می‌کند یا تکبّر می‌ورزد یا می‌گوید به من اهانت شده است از این غرور و خودخواهی‌ها! هیچ کسی بدتر از این نفس امّارهٴ ما نیست و این نفس قبل از اینکه امّارهٴ بالسوء بشود «مسوّله» است، ما می‌توانیم آن را طرزی هنرمند بار بیاوریم که این خوبی‌ها را به ما نشان بدهد نه بدی‌ها را, طرزی آن را تربیت کنیم که به جای امّاره بالسوء بشود امّاره بالحُسن. خیلی‌ها کارهای خیر را به آسانی انجام می‌دهند، چون فرمانروایی در درون آن‌هاست، چطور بعضی‌ها کارهای بد را به آسانی انجام می‌دهند؟ به آسانی دروغ می‌گویند, به آسانی غیبت می‌کنند, به آسانی خلاف می‌کنند، چون یک امیر دارند امّاره بالسوء: ﴿ما أُبَرِّئُ نَفْسی‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾.[21] حالا اگر کسی فرمانروای حُسن داشته باشد زیبایی را دستور بدهد به آسانی کار خیر انجام می‌دهد به آسانی حرف خوب می‌زند به آسانی حرف‌های دیگران را تحمّل می‌کند, خود دیگران را تحمل می‌کند, این‌چنین نیست که ما فقط نفس امّاره بالسوء داشته باشیم، خیر! امّاره بالحسن هم داریم, این‌چنین نیست که ﴿سَوَّلَتْ لی‏ نَفْسی﴾[22] فقط تسویل کارهای شرّ داشته باشیم نه, کارهای خیر را هم به ما هنرمندانه نشان می‌دهند. کار نفس مسوّله این است که روانکاو خوبی است, روانشناس خوبی است در درون ماست همه قوا را می‌داند، یک؛ اشتها و علاقه و گرایش ما را می‌داند و می‌شناسد، دو؛ آ‌نچه مورد علاقه ماست اینها را از راه حرام جمع‌بندی می‌کند، سه؛ این‌ها را زیبا نشان می‌دهد، چهار؛ یک زرورق روی اینها می‌کشد به ما نشان می‌دهد، پنج؛ ما را به دام می‌کشد، شش؛ کار تسویل این است، آن حرام‌ها را, آن زشتی‌ها را, آن سمومات را جمع می‌کند یک زرورق خیر رویش می‌گذارد که این خدمت است, این فرهنگ است این عمل صالح است. این زرورق را روی آن سموم می‌کشد به صورت یک تابلوی زرّین در می‌آورد، این کار تسویل است؛ قبل از اینکه بشود امّاره بالسّوء, کار تسویل دارد گاهی برادر را به چاه انداختن از راه تسویل نفس صورت می‌پذیرد که وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) به فرزندانش گفت: ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ﴾[23] گاهی گوساله‌پرستی را ترویج شرک علیه توحید را این نفس مسوّله به عهده دارد که سامری گفت: ﴿سَوَّلَتْ لی‏ نَفْسی﴾ این یک کار عجیبی است؛ اینکه گفتند محاسبه کنید ببینید در درونتان چه غوغایی است چه کسی دارد فعالیت می‌کند چه کسی این سمومات را جمع می‌کند, چه کسی زرورق روی سمومات می‌کشد, چه کسی دارد تابلوسازی می‌کند, چه کسی دارد به شما نشان می‌دهد این را مواظب باشید، کار تسویل این است وقتی ما را به دام کشید؛ آن وقت همین مسوّل می‌شود امیر، ﴿لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾.
یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است در جریان شهادت دادنِ اینکه این خانه یک حدّش مرگ است، یک حدّش مثلاً مرض است، آن قصه معروفی که در نهج‌البلاغه هست. فرمود: خرید این خانه, سند این خانه را من تنظیم کردم و حدود ارضی آن را هم تنظیم کردم، شاهد آن هم این است که «شَهِدَ عَلَی ذَلِکَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَی»؛ اگر عقل از اسارت هوس بیرون بیاید زیر این سند را امضا می‌کند: «إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَی».[24] در همین جبهه جهاد درونی همین است که فرمود: «کَمْ‏ مِنْ‏ عَقْلٍ‏ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»،[25] گرایش‌ها و هواها و هوس‌ها گاهی عقل را به بند می‌کشد به جای اینکه عقل آن را عقال کند خودش به بند می‌افتد، تمام مراقبت‌ها و تلاش و کوشش این است که ما این نیرو را آزاد بگذاریم. کم کمالی نیست که انسان پشت سر پیغمبر برود و «احسن الاقوال» داشته باشد و حضرت هم دعوت کرد، فرمود شاگردان من این‌چنین هستند: ﴿وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾ که مخصوص اهل بیت(علیهم السلام) نیست، علمای حوزه و دانشمندان دانشگاه مشمول همین وعده الهی‌اند، پس انسان می‌تواند کاری انجام بدهد که پشت سر پیغمبر برود و جامعه را به عقل دعوت کند.
کافی مرحوم کلینی هشت جلد است، مقدمه‌ای مرحوم کلینی دارد که در حدود دو سه صفحه است که این مقدمه را مرحوم میرداماد جداگانه شرح کرده است خود کافی را بزرگان فراوانی شرح کردند؛ اما این مقدمه را مرحوم میرداماد در آن «الرواشح السماویة» جداگانه شرح کرد؛[26] آخرین خطّی که مرحوم کلینی در این مقدمه دارد این است که «إذْ کَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبُ الَّذِی عَلَیْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ یَحْتَجُّ وَ بِهِ یُثَابُ وَ بِهِ یُعَاقَبُ»؛[27] قطب فرهنگی یک ملت عقل آن ملت است نه علم آن ملت, علم گوشه‌ای از فرهنگ را تأمین می‌کند عقل آن است که جهل علمی را عقال می‌کند، جهالت عملی را عقال می‌کند و جلوی هر تجاوزی را می‌گیرد می‌شود: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان‏».[28] فرمایش مرحوم کلینی این است که عقل, قطب فرهنگی یک ملت است و انسان می‌تواند با داشتن این قطب پشت سر پیغمبر حرکت کند، در دنیا و آخرت راحت باشد این راه برای همه مخصوصاً وارثان علوم نبوی هست حوزویان و دانشگاهیان و علاقه‌مندان به قرآن و عترت و کسانی که در نهادهای علمی و عملی نظام اسلامی کار می‌کنند ـ ان‌شاءالله ـ مشمول این دعای خیر نبوی خواهند بود.
من مجدداً مقدم همه شما را گرامی می‌دارم و از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم که امر فرج ولیّ‌اش را تسریع بفرماید! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرماید! روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرماید! خطر تکفیری و سلفی و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگرداند! مشکلات دولت و ملت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد مقاومتی و ازدواج جوان‌ها همه را در سایه ولیّ‌اش حلّ بفرماید! این نظام را تا ظهور صاحب اصلی‌اش از هر خطری محافظت بفرماید! جوانان ما و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بدهد!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

[1] . ر. ک: الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج1، ص44 و 45.
[2] . عدة الداعی و نجاح الساحی، ص28.
[3] . سوره قیامت، آیات22 و 23.
[4] . سوره آل عمران، آیه106.
[5] . الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج1، ص403.
[6] . سوره قلم، آیه4.
[7] . سوره اعراف، آیه128؛ سوره هود، آیه49.
[8] . سوره زمر، آیات 17 و 18.
[9] . سوره فصلت، آیه33.
[10] . سوره یوسف، آیه108.
[11] . سوره یوسف، آیه108.
[12] . الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏1، ص34.
[13] . سوره واقعة، آیات49 و50.
[14] . سوره عبس، آیات34 و 35.
[15] . سوره مؤمنون، آیه101.
[16] . سوره نحل، آیه96.
[17] . سوره احزاب، آیه21.
[18] . سوره مریم، آیه64.
[19] . تفسیر الصافی، ج3، ص288؛ «عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله انه قال لجبرئیل ما منعک ان تزورنا فنزلت ﴿لَهُ ما بَیْنَ أَیْدِینا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَیْنَ ذلِکَ‏﴾ و هو ما نحن فیه من الأماکن و الاحانین لا ننتقل من مکان الی مکان و لا ننزّل فی زمان دون زمان الّا بأمره و مشیّته ﴿وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾ تارکاً لک».
[20] . عدة الداعی و نجاح الساحی، ص28.
[21] . سوره یوسف، آیه53.
[22] . سوره طه، آیه96.
[23] . سوره یوسف، آیات18 و 83.
[24] . نهج البلاغة(للصبحی صالح), نامه سوم.
[25] . نهج البلاغة(للصبحی صالح), حکمت211.
[26] . الرواشح السماویة فی شرح الأحادیث الإمامیة(میر داماد)، ص39.
[27] . الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج1، ص9.
[28] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص11.

بسم الله الرحمن الرحیم

يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۱۴ ق.ظ | علی | ۰ نظر

سوره ۸۴: الانشقاق - جزء ۳۰ - تغییر سوره و ترجمه

 
   

و در شعله‏های سوزان آتش دوزخ می‏سوزد. (۱۲)

 

وَیَصْلَى سَعِیرًا ﴿۱۲﴾

او در میان خانواده‏اش پیوسته (از کفر و گناه خود) مسرور بود! (۱۳)

 

إِنَّهُ کَانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُورًا ﴿۱۳﴾

او گمان می‏کرد هرگز بازگشت نمی‏کند. (۱۴)

 

إِنَّهُ ظَنَّ أَن لَّن یَحُورَ ﴿۱۴﴾

آری پروردگارش نسبت به او بینا بود (و اعمالش را برای حساب ثبت کرد). (۱۵)

 

بَلَى إِنَّ رَبَّهُ کَانَ بِهِ بَصِیرًا ﴿۱۵﴾

سوگند به شفق! (۱۶)

 

فَلَا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ ﴿۱۶﴾

و سوگند به شب و آنچه را جمع آوری می‏کند.(۱۷)

 

وَاللَّیْلِ وَمَا وَسَقَ ﴿۱۷﴾

و سوگند به ماه آنگاه که بدر کامل می‏شود. (۱۸)

 

وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ ﴿۱۸﴾

که همه شما دائما از حالی به حال دیگر منتقل می‏شوید. (۱۹)

 

لَتَرْکَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٍ ﴿۱۹﴾

پس چرا آنها ایمان نمی‏آورند؟ (۲۰)

 

فَمَا لَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿۲۰﴾

و هنگامی که قرآن بر آنها خوانده شود سجده نمی‏کنند؟ (۲۱)

 

وَإِذَا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لَا یَسْجُدُونَ﴿۲۱﴾

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۴۰ ب.ظ | علی | ۰ نظر
نمایش ویدیو های ۱ تا ۲۸
علیرضا افتخاری(پای پیاده!)
۳ بهمن ۹۴
۰ بازدید
ستون پنجم!
۳ بهمن ۹۴
۰ بازدید
شهدا شرمنده ایم V2
۳ بهمن ۹۴
۰ بازدید
شهدا شرمنده ایم v1
۳ بهمن ۹۴
۰ بازدید

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۰ ق.ظ | علی | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۲۹ ق.ظ | علی | ۰ نظر
آقا ما به امید شما اومدیما!!! راسیتش داشتیم تو اتاقمون خلوت کرده بودیم چند تا دعا خواندم دلیلش میخوای بگم خلاصه رسیدم به یه جمله ی ساده ای در جوشن کبیر که شاید دو سه نکته شو فکر کردم و به امید شما که یاریم بدین میخوام بگمش و اما اون دلیله هم اینکه ما داشتیم نیرنگ و خدعه میکردیم که آقا اگه پام باز شد بیمارستان چی بگم که نکشن و خلاصه قتلگاه نشه؟  مثلا دلم درد بگیره یا نیاز به عمل جراحی؟؟ بابا اصلا فکرشم خوب نیست!!! خلاصه ترسیده بودم که تو اخبار هم خبرای خوشی از بیمارستان نمیدن امیشب میگفت مثل شیر الاغ و شیر اسب و اینا میدن بهشون و حتی طرف دیشب بود میگفت که سر عمل جراخی به هوشش آورده بودن موقعی که جمجمه ش رو دراورده بودن آقا ما هم ترسیده بودیم و به فکر توی بیمارستان بودم و خدا برای هیشکس نیاره که مریض بشه و همه رو حفظ کنه از تمام بیماری ها خلاصه آقا گفتم چقدر خرمااا!!! بشینم دعای عاقبت بخیری و سلامتی و عافیت در صحیفه ی سجادیه بخونم حالا در دنیا مریضی و بلا خعلی ارزش داره برای خدا و کلی ثواب و گناه رد و بدل میکنن به نفعمون و امامان ما هم از برزخ ما میترسن بعد مرگ یعنی تا قبل قیامت!! ولی من الان بلا برام پیش بیاد دیگه ایمانم ضعیف میشه و اصلا طاقت فکر کردنشو ندارم آدم ضعیف و ترسویم کلا مثل زنان و خعلی از بیمارستان میترسم اصلا بدم میاد پا بزارم و یه خورده هم به ایمان بستگی داره که هرکه مقربتر باشه جام بلا بیشتر بهش میدن حالا نکه بلا بیشتر سرش بیاد جام دادن دستش شاید وافعا بیاد! یعنی اطراف بلاها میچرخه با خداش! حالاهرچی که باشه اینکه در دعا نوشته بود که ((یا من یصور فی الارحام ما یشاء)) خوب آقا ما همش میگفتم زن و مرد باید درست سکس کنن و بر روی بچه تاثیر داره ولی خدا اولا میگه ما شمارا با عجله آفریدیم حالا هرچی هست مرد و زن بیشتر با هر روشی میخوان خودشون رو ارضا کنن و مثل فیلمای خارجی خدایی نکرده نیست که اونا جلوی دوربینن به هم ممکنه بهابدن و به فکر هم باشن ولی در خلوت آدما از گرگ بدتر میشن و برای همه هم پیش میاد! لذا به هرروشی ممکنه این منی بیاد بیرون و بچه آفریده بشه که من فکر میکردم روی آینده ی بچه نوع بیرون آمدن یا خودبیرونی تاثیر داره که حالا هنوزم نمیدونم و این فکرا به ذهن هرمجردی میرسه ولی بگذریم اینجا شما نگاه کنی میفرماید درون رحم مادر خدا آنچه بخواهد میسازد یعنی بعد از حاملگی زن اونوقته که خدا فرصت داده به ما که تازه حالا یا با غذا و علم یا با توسل و توکل بچه ای مثلا زیبا به دنیا بیاد! بله انگار خدا میگه ما برای خوبی ها و بدی ها چه ظاهر و باطن فرصت دادیم که شما در رحم مادر که هست روی بچه کار کنید پس وقتی بچه در رحم مادر هست باید بهش توجه خاص بشه به طوریه از خدا بخوایم که عوض بشه ختی ممکنه بچه حلال زاده نباشه ولی پاک بشه در رحم مادر طبق این فرموده که عرض شد!!ترجمه ش اینه که یه مرحله توجه و خواستن خدا برای شکل دهی ظاهری و باطنی یکی از مراحلش که خداصبر کرده و یا دنبال ما میگرده و توجه و انتظار داره به ما اون موقعی هست که بچه در رحم مادر است!!! والسلام!پس مهلت عوض یا بهتر شدن بچه در رحم مادر هست طبق این فرموده با توجه به خواست الهی!

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۵۳ ب.ظ | علی | ۰ نظر


101 تصویر

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ق.ظ | علی | ۰ نظر

87 تصویر

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۲۳ ق.ظ | علی | ۰ نظر

بعضی مواقع هست باید نگاه ها رو آورد پایین یعنی زنانه فکر نکرد به زنان نگاه و توجه کرد نه به عنوان الگو همش بلکه آدم با مخ میخوره زمین اگر سطح فکری و الگویش رئیس جمهور شدن باشه حالا ما که تحصیلات نداریم و اصلا بیخیالیم برای دیگران میگم که میخوادحالا وارد مجلس بشه یا چیز دیگر بحث فعلا اینه! یعنی آقا شما توجه  که بکنی اسلام میگه آمال نداشته باش یعنی آرزوی دراز حالا خوبه اهداف انسان بالا باشه ولی نه که تو فکرش برسه به محالات که حالا بخواد رئیس جمهور بشه بلکه اگر فکر بکنه به نازل تر و یک زن بدبخت رو با خودش مقایسه کنه مثلا بگه نگاه کن علی آقا (خودم) ننه ت چقدر زحمت میکشه و ظرف میشوره و غذا میاره توچی؟ حالا ما اگر بریم خودمون رو بالا بگیریم خوب نمیتونیم برسیم به اوج ها که بلکه با مخ میخوریم زمین و همینه آرزوی دور و دراز که اسلام خطرناک میدونتش! پس باید مراقب بود اگر الگوی حسنه هست پیامبر(ص) اولاا الگوی (احسن) برای خعلی از ما نیست یعنی بهترین الگو یعنی در حالت مقایسه با هیچکدام از ما نیست وهیچکس نباید به او برسه اگر ما آدم تر بودیم از ابعاد برخورد بالاتری از پیامبر (ص)شناخت میداشتند اون مردمان جاهل زمان پیامبر (ص) و خود پیامبر(ص) هم میفرماید به اندازه ی عقلشون صحبت میکنم دوما اصلا همین الگوی حسنه بودن پیامر (ص) برای ما هم به خاطر تواضع ایشانه که متواضع اند و مردمی وگرنه شما دیده ای پادشاهی که بر تخت پادشاهی نشسته مردم بخوان ازش تقلیدی کنن و خدا خواسته باشه؟ نه بلکه پیامبر(ص) پادشاهی نکردند و متواضعانه مردمی رفتار کردند و خاکی و با فقرا مینشستند و برای همینه که دوستشون دارن و الفت و نکته ی دیگرم همینه که ما تا هرجا پیش بریم پیامبر(ص) هست و غیر مستقیم یاری میشویم اینطور نیست که درک نشویم حالا چون عقلمون بیشتر از مردم جاهلیت ممکنه باشه بازم پیامبر (ص) در دسترس غیرمستقیم ما هستند نه که درک نشویم هیچوقت و مظلوم بمانیم مگر اینکه مرجع تقلید ها اینطوری باشند که بروند از این دنیا و با خود عالمی را هم ببرند!!! پس دید و افق رو بیاریم پایین چون شیاطین کار میکنن روی افکار ما واهداف و الگوی ما هرچند متدین و با تقوا باشیم نگاه میکنن که کی رو دوست داریم و از اون طریق وارد بر دل میشن و حاکم لذا برای پیشرفت باید قدم به قدم گام برداشت و نگاه به پایینی ها و متواضعان کرد نه به اوج قله همش نگاه کرد یعنی مقایسه میگما نه مثلا کر شدن در مقابل حق!بلکه مقایسه ی خودیت!یعنی اینو که میگم برام پیش اومده ها یا خرم کردند یا خودم خر شدم و خودم رو در حد بزرگان دیدم و یا میبینم و بعد  شکست عشقی روحی گناهی روانی و... خوردیم!!

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۰۳ ق.ظ | علی | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۳۶ ق.ظ | علی | ۰ نظر

یه نکته ای هست که میگیمو روانشنان هم توش میمومنند من خودم وقتی بهم بگن حالت چطوره میگم کی من؟ چطورم واقعا؟ یعنی واقعا نمیدونم فی الواقع که دروغ نگم مثلا نکنه حالا دارم اشتباه فکر میکنم که به دکتره بگم خوبم؟؟!!!نکنه از حال خودم خبر ندارم؟؟ و شک میکنم به خودم که روانی ام یا نه؟؟؟!!! ولی آدم کی خوشه؟موقع عید!!! یعنی اسلام میگه هر موقع گناه نکردی همون عیدته!! من شخصا خودم برای خودم که الان سنجیدم یا بخوام بسنجم چه طورم نگاه میکنم ببینم معنویتم و ذکرم و عبادتم چه طوره ولی هیچ وفت ندیدم یک روانشناس کار به نماز و روزه و حالا بهتر بگم کیفیت نماز حالا جاسوسی نشه بلکه خود آدم باید بسنجه که با خدا آیا امروز قهره؟ خوبه؟ چقدر حرف زد؟ حالا گناه هم به کنار! چقدر خدا رو در یادشه و میپرسته اون موقع حالش معلومه بعضیا که انقدر فشار روشونه از بیرون که خدا رو فراموش کرده اند یا بهتر بگم اونقدر شیاطین روشون کار کرده اند ولی بیشتر تقصیر خودمونه که از یاد خدا غافلیم وگرنه شیطان ماموره که کسی که از یاد خدا غاقل شد بیاد پیشش!!! لذا به نظر من باید به سختی کسی رو که نماز میخونه به تمیارستان و زندان انداخت و یا تجدید نظر کرد یا پشتیبانیش کرد به نحوی چون اینا با خدا دوستن و خدا دوستشون داره! و روانشناس این چیزارو نمیدونه که مثلا من احوال خودم رو وقتی  خوب میدونم که معنویت و ارتباط با خدام خوب باشه نه موقعی که مثلا حالا ریاکارانه و چاپلوسانه مثلا برم برای دکتر گریه کنم که آقا قرصم بده عوضش کن نه من اینکارا نمیکنم اصلا ه عقلم نمیرسه که نقاشی بکشم برای دکتر و بیام اینجا تعریف  و تمجیدش کنم و بزرگش تا مثلا تخفیفی حاصل بشه نه ما نگاه میکنیم به خودمون و خدا و اونموقعی که ارتباط معنوی برقرار باشه اون موقع خوشالیم و خوب اوقاتی داریم با هزاران دشمن خونخوار علی!

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۰۰ ق.ظ | علی | ۰ نظر
نمایش ویدیو های ۱ تا ۲۸
حیله ی نادر در جنگ کرنال!
۲ بهمن ۹۴
۰ بازدید

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۲۴ ق.ظ | علی | ۰ نظر

درمورد فیتیله هم واقعا اولا بازیگرانشون مظلومن و نباید شخصی مورد اتهام قرار گیره و شخص مثلا بازی نکنه چون امر بازیگیر که نبوده یه نقشی بهشون دادن اینا بازی کردن البته بله باید عقل خودشون میرسیده منم مثلا کلی از فیلمامو پاک کردن ولی حذف نشدم که مینی؟ لذا اصلا کلا من این بازیگران رو مظلوم میدونم از قبل اوایل اصلا حسادت داشتم تا اینکه خودم کلیپ ساختم و فهمیدم چقدر سخته در دل مردم جای گرفت گاهی خعلی انتظارمون بالاست ولی نمیشه لذا شما نگاه کنیم میبینیم که همچین بازیگرانی که از نوجوانی همراه ما بوده اند دیگه جایگزین ساختن و مثل اونا پیدا  کردن باید یکی باشه که مثلا 20 سال در تلوزیون تجربه داشته باشه یعنی میگم هرکسی نمیتونه کار کنه مثل فیتیله ها و جایگیزین شاید اصلا نداشته باشن شما نگاه کنید جایگزین چارلی چاپلین نیست شاید صد سال دیگه یکی پیدا بشه ولی همون نقش چارلی رو بازی خواهد کرد یعنی چارلی شده اسطوره و هدف چارلیه و نهایت سعی و تلاش و قدرت چارلی هست لذا ما نمیدونیم الان شاید درست ولی هدف آیندگان هم میشه فیتیله ها لذا الان تلوزیون قدرشون رو میدونه و حتی انیمیشنشون رومیساخت ولی بچه ها که عقل تو کلشون نیست نمیدونن سطح زحمت و حرفه و تکنیک کارشون چه بالا بوده و چقدر زحمت کشیده بودن اوایل فقط شعر میخوندن و دست تکان میدادن ولی پیشرفته شدن وارد روستا ها شدن نمیدونم نمایش های مختلف و دیگه داشت کارشون به اوج میرسید ولی باز  انگار ما قدرشون رو ندانستیم یعنی خعلی مسائل باز شد که فقط خود ننه و مامان بچه ها میفهیدن و مخاطب بودن نه بجه ها یعنی خعلی حرفه ای کار میکردن اینا و مسائل به روز شما ممکنه خبر نداشته باشی و اینکاره نباشی ما که کلیپ میسازیم میفهمیم چقدر سطح کارشون دشوار و سخت و حرفه ای بوده و قدرشون رو ندانستیم که این بلا سرمون اومد نه سر اونا!!! و تحریم شدیم یعنی.من خودم که از اینترنت فیلماشون رو میدیدم یا شانسکی از تلوزیون حسرت میخوردم که چرا کامل ندیده ام و اگه مینشستم پاش معمولا تا آخر دنبال میکردم یا سراغ اینترنت میرفتم اگه حالم خوب بود!!! چون خودم اینکارم و خط میداد این برنامه به خیلی ها و میدونستم چقدر سخته کارشون و ارزش بالای کاریشون رو! و اونا مرحله به مرحله طی کرده بودن که اینجا رسیدن اولش شاید دست تکون میدادن و شعر میخواندن و فضای جامعه نزاشته بود که نمایش بدن ولی کم کم فضا خوب شد و سالیانی طول کشید تا اینا بلخره با کلی بدبختی نمایش و هزارتا چیز دیگه رو کردند  حالا میدونی چقدر سحته جایگزنشون؟؟ ما باید قدرت سنجی داشته باشیم که دیگه در سطح اینا کسانی نداریم که قدرت داشته باشن اینکار کنن مانند بازیگران در حاشیه مهران غفوریان مانند سیامک خان مانند نیما مانند آقای رضویان اینا واقعا نابغه ان و این فیلمشون دیگه بدون اینا اصلا معنا نداره یعنی بازیره اگه خدایی نکرده از دنیا بره کسی نیست که این فیلم رو بشه جایگزنشون رو آورد یعنی متناسب با بازیگر و کارش وتواناییش  این فیلمای اینچنینی ساخته شده و کشک که نیست جایگزین ندارن دیگه !!!!ا و شاید اصلا در آینده دیگه نشه بازیگری مثلا 40 سال در تلوزیون کار کنه!!!از نوجوانی مثلا شاید فضا و مهلت بهش ندن تازه خعلیا بودن دادن و خراب شد کارشون و دفن شدند و خبری ازشون نیست دیگه مینی؟یعنی اینا متناسب با مشکلات جامعه و روزو زور و سختی ها اینطوری شدن نه متناسب با صرفا استعداد و هتر یعنی واقعا مشکلات ریخته رو سرشون و مظلومند چنین بازیگرانی و مشکل روز رو میدونن و کم آدمی نیستن مثل خواننده نیست که صداش خوب باشه حالا بخواد بخونه بلکه خودشون شاعرن و خواننده یعنی خودشون هرکدومشون بازیگرانی اند که کارگردانند و اصلا یه پا نویسنده و میدونن نویسنده چی میخواد و کارگردان و اصلا خودشون رو دخالت میدن و عوض میکنن متناسب با شرایط فیلم و فیلم رو جذاب تر حالا همچین آدمایی کم اند؟ و باید تحریم شن؟؟بلکه باید مثل کوه پشتشون ایستاد!!!  اصلا قدر هنر و هنرمند رو نمیدونیم ما!

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۵۰ ق.ظ | علی | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۳۴ ق.ظ | علی | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

پنجشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۵۴ ب.ظ | علی | ۰ نظر


بانوی لطف و کرامت
بانوی لطف و کرامت 
خاطره ای از عنایت کریمه اهل بیت سلام الله علیها به مناسبت ایام رحلت آن بانوی مکرمه کاری از پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مد ظله العالی makarem.ir
10091تعداد بازدیدکنندگان:1394/10/30تاریخ انتشار:11 MBحجم:02:45مدت زمان:

بسم الله الرحمن الرحیم

پنجشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۱۹ ب.ظ | علی | ۰ نظر
الان بهترین مردمهای ما کیان؟؟بازم افراط و تفریط بینشون یا بزنیم خرابشون کنیم یا بی توجهی و یا دخالت یا کم توجهی به مردمان روستاها!! بدبخت این روستاعیا مرغ گرون بشه نشه نمیدونم لباس و اجناسی که مهمه گران بشن بشه و یا نشه بدبختا خودشون تولید میکنن خودشون میکارن درست میکنن همه چیز بعد نگاه میکنیم میبینیم که قبلانا در گذشته روستاهایان خعلی کلاس داشتن طفلاکا در بین شهرنشینان یعنی از شهر میرفتن پیش روستانشینان  و چیز میز یاد میگرفتن مردم و الانم همینطوره ولی همه چیز علمی ذهنی شده ولی مردم روستانشین محبت و صفا و قلبی کار میکنن لذا بازم درک نمیشن و اونکارشون رو نمیتونیم بکنیم یعنی هرچقدر شما درس بخونی و علم داشته باشی نمیتونیم مثل اونا کشاورزی کنیم یا دامپروری حالا نمیگم محبت به گوساله دارنا خلاصه آقا الان یا خودشونن و خودشون و محاصره شدن که به شهر نیان یا هم که داریم مخروجشون میکینم که بیان به شهر البته دیگه چیزی به نام روستا نمانده اگر روستا میگیم چیزی است که پرجمعیته یه خورده و الان دیگه سنتی هم نیستن مگر اینکه در راه های شهری نباشند و دور باشن از شهر ها و بین راه دو شهر بزرگ نباشن خلاصه تشکل روستایی و ماهیت و ساختارشون متفاوته و نمیشه بحث کرد تخصصی هرکدومشون یه مشکلی دارن و بلایی سرشون اومده ولی بهترین مردمان ما همین ها هستن که هیچ قدرتی هم متعصفانه ندارند دیگه یعنی جایگاهی و سرشون تو لاک خودشونه تا بمیرن و اگه بمیرن هم پرونده ی مهمی نداشته اند بین مسولان و شاید ناشناخته باشن اصلا و چطور شما موقع تشییع جنازه پیششن نمیری پس نباید دخالت کرد و نظامی و اقتصادی و به هر بهانه ای مثل کنترل شهر بینشون رفت که خعلی بدشون میاد!اینجا شهر نیست در روستا اونا خعلی بیشتر از ما میفهمند پیرمرداشون ولی در شهر اینطور نیست در شهر همه توقع دارن نون گران بشه غوغا میشه حالا شایدتم خوب باشه ولی میگم این روستاهایا داره خعلی ظلم بهشون میشه ولی اصلا راضی هم هستن انگار و کاری به دولت و دیگران ندارن و خودشونن و خودشون یا خودشون و خدا!!! حالا نتیجه شو نمیدونم دیگه خودتون بگیم گه باید سیاست چی باشه باید چه کنیم آیا شهر هم باید مثل روستا ساخت؟؟چه طور؟؟البته جا به جا فرق داره مثلا شما بری تبریز اصلا شهری است که همه کاره خودشونن و مثل شیراز وابسته نبست و اقتصادش خعلی قوی است مثل روستا ولی اینجا نه!!!توی تبریز خودشون یه پیوند و اتحادیه قوی ای دارن و منتظر تهران و قدرت های دیگه نیستن خودشون گلیم خودشون رو گرفته اند و تولید میکنن و البته لب مرز هم هستند!! وهیشکه نمیتونه بره بینشون تو تبریز نفوذ کنه و شهرشون رو خراب کنه بلکه نترس شجاع و آماده ی هر بخران و پیشبینی شده و با قدرت و از پیش برنامه شده و متحد و هم زبان و زبانشون هم ترکی و خاص دارن شهرشون رو کنترل میکنن و روستا هم اونجا زیاده باز نزدیکشون و واقعا کار میکنن وزحمت میکشن ولی ما شیرازیا اینطوری نیستیم ما اقتصاد شهریمون ریخته بهم و دلالی و نمیدونم فست فود همش و بلخره وابسته به دولتیم همش!!!

بسم الله الرحمن الرحیم

پنجشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۱۳ ب.ظ | علی | ۰ نظر
های فانتزی دخترونه
فانتزی عکس , تصاویر فانتزی دخترونه , عکس جدید فانتزی

دختر فانتزی عکس

فانتزی عکس , تصاویر فانتزی دخترونه , عکس جدید فانتزی

دختر زیبا و ناز فانتزی
فانتزی عکس , تصاویر فانتزی دخترونه , عکس جدید فانتزی

تصاویر زیبای فانتزی
عکس فانتزی دختر زیبا

فانتزی عکس , تصاویر فانتزی دخترونه , عکس جدید فانتزی
عکسهای ناز دخترونه

فانتزی عکس , تصاویر فانتزی دخترونه , عکس جدید فانتزی

فانتزی ترین عکسها
تصویر فانتزی جدید

فانتزی عکس , تصاویر فانتزی دخترونه , عکس جدید فانتزی
فانتزی عکس , تصاویر فانتزی دخترونه , عکس جدید فانتزی

عکس انیمیشنی فانتزی

فانتزی عکس , تصاویر فانتزی دخترونه , عکس جدید فانتزی
عکسهای دخترونه فانتزی

فانتزی عکس , تصاویر فانتزی دخترونه , عکس جدید فانتزی

تصویر کارتونی فانتزی

فانتزی عکس , تصاویر فانتزی دخترونه , عکس جدید فانتزی

عکس مرغ عشق و دختر
فانتزی عکس , تصاویر فانتزی دخترونه , عکس جدید فانتزی