شاید شما که خط فکریم رو دونبال کردید من فهمیدم که چند لحظه قبلش یعنی قبل از اینکه (هنوز که نگفتم) بدونید که در مورد خونه ی مادر بزرگه میخوام چند خطی بزنم بر نوشته ها اینو شما میدونی حالا من نمی دونم چه طوری کنترل میشم و این دانستن قبلش چند دقیقه چقدر سرش رقابته و این می ارزه اصلا مثلا خوبه بده مام تنها تو خونه نشستیم اولا بگم که خوشی آقا افراط کردیم توش وگرنه شاید بتونه بچه ی دهه ی 80 دی خوشتر از ما دهه ی 60 تی که جو آرومتری به لحاظ عموما جنگ نرم و افراط گناهی و ماهواره ای و اهورایی اینکه آقا گناه نکن خوشی میگن آقا هرکی گناه نکنه همون روز عیدشه پس حالا اینطور نیست که راه ها بسته شده و ما چون علقمون بیشتره بچه فراموش شده و انقدر نظرمون بد باشه و بگیم مثلاا ما دهه ی 60 تی ها بادبادک داشتیم چه میدونم توپگوشتی داشتیم تیرکمان و تفنگ بادی و چه میدونم از اینا که تو فیس بک هست و اینا حالا من کاری ندارم که خوشتر بودیم یا نه ولی گناهکار که شدی فاسق دیگه خوشیتم فرق داره شاید گناه کردی خوش بزار باشه.حالا دیدی؟ بله دیگه اینکه آقا ما پس همون گنهکار افراطی هستیم و خودمون که از خودمون میدونیم چه خبره از قرائن هم معلومه دیگه بس کنم برم سر اصل مطلب اینکه...
خونه ی مادر بزرگه رو ما چند تا چیز گفتیم که مال دهه ی 60 و سال 66 اتمام گشت اینکه آقا ما اونمقع که کار به صدای مخمل و جوجه نداشتیم بچه بودیم مینشستیم برای خوشی هم که شده تماشا و این فیلمه من همش ترسی داشتم انگار تاریکی برزخ بود و چیزی هم نمیفهمیدم ولی همینکه جوجه ها صداشون بلند میشد دو کلوم حرف میزدن خیلی توش نکته بود مثلا مخمل خواب بود و این صداشون در میومد و میترسیدند مثل خواب بودن بابام بود که اگه صدامون دربیاد یعنی میگم قضای بچگی رو آموزش میداد در حالیکه مورد هجمه و حمله هم نبودند این دوبلور ها اگه الان همون صدا ها باشه مردم پدرشون رو در و ما الان داشتیم اونموقع کار به صدا نداشتیم و بچه بودیم اصلا و اینا و گفتیم اینا در مکاشفه کشفشده داستانش و الکی ساخته نشده مثلا این 20 قسمت و مادر بزرگ داستان هم یه طوری بود چشماش و من از سگه اون موقع خوشم میومد بیشتر از مخمل مخمل هم خوب بود و جوجه ها رو نمیخورد ولی الان که نگاه میکنم حالم بیشتر به مخمل میخوره تا سگه می فهمی خلاصه اینکه آقا جوجه بودیم سگ شدیم گربه شدیم آخرشم مادربزرگ. و اینو بگم که هم که مثلا این فیلمه از نظر ساخت عروسک ها هیچ جای دنیا به این زیبایی ندیدیم و اصلا گرداندن عروسک رو شما نگاه کن میگی اینا چه طوری میچرخن این چه طوری گربه میره تو صندوق الان میگم نه کوچک بودم و آیا اگه با بندی چیزی هست پس چرا دکور صحنه نشون نمیده و به صحرا و نمی دونم جنگل هم که میرند بعد میگی اینا نکنه جن تکون میدتشون و اصلا گوش مخمل مثلا چه طوری تکون میخوره و یا چه طوری یه حلزونی اونم توی دهه ی 60 درسته اون موقع چیزای الکی اجازه ی پخش نداشت یعنی میگم اون موقع برای دوربین ارزش قائل بودند تا حالا که خودمونی تر شده و اومده توی خونه دوربین اصلا اینکه آقا حلزونه داشتیم میگفتیم که آقا این چه طوری از لونه و خونه اش بیرون میومد و دراز میشد این هیجا اصلا صرف نمیکنه همچین چیزی بسازند بعد میگی با دست تکون میخوردن نه با انگشت بلکه در خانه بود خروس و مرغه و دم پنجره و مادربززگه مثلا پشت پنجره تکون میخورد خوب این باید همه جاش سوراخ سوراخ باشه دکور یعنی آخرشم تو اون بحران جنگ باز نشد که چه سری در کارشون بود محتوایی و تکنیکی و اینا در دوران کودکی مهم برامون نبود چون روزی اهل بیتی داشتیم ما بچه ها و اهل بیت مهم تر بوده و الانه که دور میشیم و نیمخوایم هم حمله کنیم و سنی دیگه گذشته و میبینم که دیگه به اون قوی ای جمع نمی شن متاسفانه که کار کنند و خونه ی مادر بزرگه 2 رو بسازند و بچه ها هم کمترند و مشکل و مریضی روانی و چنسی مخصوصا و افراطش و این فیلما دیگه عوش شد تاریخمون و خوشی ها عوض شد...