اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

havijjj

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۳ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

یادش بخیر میدونی چه ایام خوشی داشتیم در کودکی یعنی ایام دبستان می فهمیدیم سحر و صبح یعنی چه یه حس دیگه ای داشت فرق داشت شب و روز با سحر یه مستی ای داشت یه نسیمی میومد حالا نمی دونم اینا نیست یا اثر گناهه که من نمیفهممش دیگه البته دومی درسته... چه خواب عمیقی انگار خواب زمستانی بود و مادرم که بیدارم میکرد اصن حال نداشتم صح که برم مدرسه مدرسه برام اسارتگاه بود که مجبوری قبول کرده بودم و قرداد بسته بودم که باید رفت مثل دوران آمادگیم.مامان میگفت که تا 5نجم دبستان هم خودش شلوار پام میکرده... اصلا حال نداشتم برم خیلی خوش بودیم اون موقع ها بارونم که میومد خوشحال میشدیم و یه بارونی میزد حالا هم همونم نمیاد.انگار خدا میخواست با آمدن بارون گناهان رو بشوره...مردم هم متدین بودند گرچه دشمنی ها و پستی ها بیش از این بود که هست با انقلاب اون موقع ها و پنهانی تر بود ولی یه بارون میومد همه خوشحال میشدیم همه بچه ها الان پیر شدیم تو جوونیمون اصلا نشاط نداریم همش گناه و گناه روی هم انباشته باور کن اگه تو دبستان شعر حافظ رو میزاشتن شاید حال و هواشو بیشتر از الانه میفهمیدیم الان اصلا انگار نفرین شدیم و من تعجب میکنم که بتونم بهشت رو پیدا کنیم روی زمین دوباره ودوباره حیواناتی که نسلشون منقرض شده رو احضار کنیم و ستنجاقک و پروانه های سفید و پروانه هایی که زرد وسیاه بودند دوباره بیان پیش بچه ها آخه چطوری میشه حس الان حس بزرگ شدنه حس بچگی نیست و جوانی در روح انسان ها به بچه اهمیت نمیدن بچه باید خودش رو مرد بگیره بزرگ بگیره از همون کودکی کتاب غصه هام تغییر میکنند نقاشی هایی که بهشت و پرندگان رو نشان میداد چه شد کجا رفتن نشاط عادمی چه شد چقدر افراط کردیم همش پرید دیگه کودکان پیر شدن الان بچه ها کم شدن الان حرف حرف بچه نیست باید بزرگ بگیره خودش رو چقدر متلک های کودکانه داشتیم ما چقدر بزرگترا گذشته از گناه و زشتی هم که بود چیز میز یاد بچه ها میدادن و براشون شعرهایی میساختند الان بچه ها با زور شعر یه توپ دارم رو برات بخونند...چقدر شعر زیاد بود محبت به کودک در مهدکودک از روی عشق و نه پول زیاد بود الان شده توسعه و تعاون و پول و ماشین سازی محبت گم شده احسان نیست نمیدونم من بچه ی قبل انقلاب که نیستم نمیدونم شاید دوران من که 8سال جنگ و این همه شهید بود اینطوری بود شهدا کجا رفتن اصلا...مردم دعا می کردن بارون بیاد تو خونه تو خلوت با خدا بیشتر راز و نیاز میکردن خدا رو بیشتر صدا می کردن اعتقادات بیشتر بود بعد انقلاب حالا قبلش رو که من نبودم که ببینم چه طوری بوده ولی خوش بودیم فردا معلوم نیست با علم شیمی یه غذایی درست کنند بدن بخوریم کیک ها شیرکاکائو ها همه چیز مشتی و دلچسب بود الان کیک که درست میکنن خمیره و برکت نیست انگار انگار داریم دور میشیم و نفرین انگار راه ها عوض شده البته نه همه جا وهمه کس جمع کلی رو دارم میگویم و همه چیز پولی شده و تبلیغات بد نیست ولی کو محبت و عشق...انگار خدا نیست.....خوشحال نمشیم و از کرده ام راضی میدونی چند وقته از دل و رضایت ربم نخندیده ام و مسرور ماله گناهه...

  • محمد علی رضائیان جهرمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی