اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

hggg

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۵ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

اینم یکی از  شعرای آلبوم رقص گلها از عباس بهادری است یادش بخیر وقتی کوچیک بودیم گوشش می دادیم با لینک دانلود

کسی صدای مرا شنیده آیا
نشسته قایق من به گل خدایا
کسی صدای مرا شنیده آیا
نشسته قایق من به گل خدایا

اسیر بند تنم فسرده شد چمنم
نظر گشاده منم به بی کران ها
مگر تو چاره کنی نظر دوباره کنی
مرا نظاره کنی از آسمان ها
مگر تو چاره کنی نظر دوباره کنی
مرا نظاره کنی از آسمان ها

گذشت فرصت و من خطی نخواندم
برای آینه ها غریب ماندم
گذشت فرصت و من خطی نخواندم
برای آینه ها غریب ماندم

تو را بهانه کنم مگر جوانه کنم
پر از زبانه کنم چراغ دل را
شبم چو محرم تو به سیر عالم تو
بگیرم از غم تو سراغ دل را
شبم چو محرم تو به سیر عالم تو
بگیرم از غم تو سراغ دل را

لینک دانلود


havijjj

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۳ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

یادش بخیر میدونی چه ایام خوشی داشتیم در کودکی یعنی ایام دبستان می فهمیدیم سحر و صبح یعنی چه یه حس دیگه ای داشت فرق داشت شب و روز با سحر یه مستی ای داشت یه نسیمی میومد حالا نمی دونم اینا نیست یا اثر گناهه که من نمیفهممش دیگه البته دومی درسته... چه خواب عمیقی انگار خواب زمستانی بود و مادرم که بیدارم میکرد اصن حال نداشتم صح که برم مدرسه مدرسه برام اسارتگاه بود که مجبوری قبول کرده بودم و قرداد بسته بودم که باید رفت مثل دوران آمادگیم.مامان میگفت که تا 5نجم دبستان هم خودش شلوار پام میکرده... اصلا حال نداشتم برم خیلی خوش بودیم اون موقع ها بارونم که میومد خوشحال میشدیم و یه بارونی میزد حالا هم همونم نمیاد.انگار خدا میخواست با آمدن بارون گناهان رو بشوره...مردم هم متدین بودند گرچه دشمنی ها و پستی ها بیش از این بود که هست با انقلاب اون موقع ها و پنهانی تر بود ولی یه بارون میومد همه خوشحال میشدیم همه بچه ها الان پیر شدیم تو جوونیمون اصلا نشاط نداریم همش گناه و گناه روی هم انباشته باور کن اگه تو دبستان شعر حافظ رو میزاشتن شاید حال و هواشو بیشتر از الانه میفهمیدیم الان اصلا انگار نفرین شدیم و من تعجب میکنم که بتونم بهشت رو پیدا کنیم روی زمین دوباره ودوباره حیواناتی که نسلشون منقرض شده رو احضار کنیم و ستنجاقک و پروانه های سفید و پروانه هایی که زرد وسیاه بودند دوباره بیان پیش بچه ها آخه چطوری میشه حس الان حس بزرگ شدنه حس بچگی نیست و جوانی در روح انسان ها به بچه اهمیت نمیدن بچه باید خودش رو مرد بگیره بزرگ بگیره از همون کودکی کتاب غصه هام تغییر میکنند نقاشی هایی که بهشت و پرندگان رو نشان میداد چه شد کجا رفتن نشاط عادمی چه شد چقدر افراط کردیم همش پرید دیگه کودکان پیر شدن الان بچه ها کم شدن الان حرف حرف بچه نیست باید بزرگ بگیره خودش رو چقدر متلک های کودکانه داشتیم ما چقدر بزرگترا گذشته از گناه و زشتی هم که بود چیز میز یاد بچه ها میدادن و براشون شعرهایی میساختند الان بچه ها با زور شعر یه توپ دارم رو برات بخونند...چقدر شعر زیاد بود محبت به کودک در مهدکودک از روی عشق و نه پول زیاد بود الان شده توسعه و تعاون و پول و ماشین سازی محبت گم شده احسان نیست نمیدونم من بچه ی قبل انقلاب که نیستم نمیدونم شاید دوران من که 8سال جنگ و این همه شهید بود اینطوری بود شهدا کجا رفتن اصلا...مردم دعا می کردن بارون بیاد تو خونه تو خلوت با خدا بیشتر راز و نیاز میکردن خدا رو بیشتر صدا می کردن اعتقادات بیشتر بود بعد انقلاب حالا قبلش رو که من نبودم که ببینم چه طوری بوده ولی خوش بودیم فردا معلوم نیست با علم شیمی یه غذایی درست کنند بدن بخوریم کیک ها شیرکاکائو ها همه چیز مشتی و دلچسب بود الان کیک که درست میکنن خمیره و برکت نیست انگار انگار داریم دور میشیم و نفرین انگار راه ها عوض شده البته نه همه جا وهمه کس جمع کلی رو دارم میگویم و همه چیز پولی شده و تبلیغات بد نیست ولی کو محبت و عشق...انگار خدا نیست.....خوشحال نمشیم و از کرده ام راضی میدونی چند وقته از دل و رضایت ربم نخندیده ام و مسرور ماله گناهه...

dardddd

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۴ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

یادمه مو البته در حیطه ی خودم نه مثلا فراتر همین جمع خونواده البته اگه فتنه هم نمی شد متخصص آروم کردن بودم ولی متخصص خراب کردن هم نیز ولی تو فضای خودم که دیونه باشه آروم میکردم قبلا با نوحه ای تازه هم یاد گرفته بودم اینکارو این بود ولی اینکاره بودم این درست ولی میدونی اگه معجزه هم بکنیا که ما میخوام از امام رضا بعدش تکفیره به احتمال 60 % بعد بدتر میشه میدونی.چون مردم که باور وایمان ندارند و منم یه بار گفتم امام رضا که میریم میگیم آقا تحویلمون نگرفت مثلا یعنی چه یعنی معجزه هه رخ نداد و معجزه ی درونی و قلبی بالاتره تا جسمانی و سختر حتی سیر ملکوتیش.

خلاصه آقا من به خاطر کارم دشمنی بام میکردند حتی نظرات خیلی بد بود و افتضاح با اینکه معرفت میگفتم وقتی گناه باشه و وقتی زن نظرش بیش از جنسی بالاتر نیست اینا هر چه مقام هم برسه عبد مرده و مردم هم که میدونی چی میخواد!!! خلاصه دشمن بودن با ما گرچه فرشته ها آسیب نمی زدند ولی حالا...مراقب میشد یعنی نه فرشته نه چیزی فقط خدا نوری که داری تو نمیزاره همین نوره نمیزاره نفوذ کنند اگر بدن و خاموشش نکنی یا فرنطینه و سهمه بندی نشه بین همه. خلاصه آقا از سر امتحانم حتی نه از سر دشمنی بعضی وقتا این شرورترین شیاطین رو میفرستادن بعد اینا درسته فتنه میکردند از جن و انس در منزل ما و احوالات قبلانا ولی اینو نمیخواستم بگم میخوام بگم پارسال که من متخصص آرام کردن تشویش در منزل و روحیه بودم نه تنها نتونستم در ماه مبارک اینکارو بکن آخه میدونی من میرفتم قبلانا نه ماه مبارک میرفتم بدترین و زشترین چیزا میدیدم و بابای آمریکایی که بازنش داشت چیز میکرد رو هک میکردم با گناه و یه ننوع ایجاد محبت هم هست بستگی داره خدا چی بخواد با گناه خودم بعد وضعم میریخت به هم و نوححه گوش میدادم و امام حسین به هر حال لطف میکرد بدترین نگاه ها و ظلمات رو رد که میکردم هیچ به دیگرانم میدادیم ما هر چی باشه محبتی اگه شعری اگه متنی اگر چیزی که آرام بکنند هر چی آقا امام حسین (ع) لطفش بیشتره و این بود که حالا هم بگم که امام حسین عزیزم کسی نمیتونه حمایتش کنه اینطور نیست که من دارم فکر کنی دارم یاری میدم این توی سیرم به خاطر گناهانم سری رو فهمیدم و باز میکنم به این نیست که گولشون بزنی درسته بعضی مداح ها میخوام با زور بگیرند ولی هر چی هست گول نمیخوره خدا موجود هوشمندی هم قبول نداری اگه باشه ایمانت پایینه خودمون رو گول میزنیم بعد میگیم پیغمبر گول خورد درسته رحمتشون زیاده و آمرزیده میشیم ولی گووول نخورده و اگه از راه ائمه بریم خیلی زودتر بخشیده میشیم هیچ چیزایی هم نصیبمون میشه و ادمین ممکنه بشیم این درست ولی ساده نباش. خلاصه اینو میخواستم بگم که من که متخصص بودم ازهر راهی رفتم پارسال تو ماه رمضان نتونستم اوضاعم رو آرام کنم و جو رو یعنی کار فرشته و نمی دونم جن و حور و پری و این حرفا گذشته بود در محظر تام بودن مجبور شدم تنها بشم رفتم توی خونه ی خالی تا خودم رو شناختم که چه مارمولکی ام و دیدم که حتی خودم رو لخت میکردم در اون جوی که اول آروم نبود دوم رحمانی بود لخت میگشتم میگفتم تو بهشت مگه لخت نیستن یعنی اصلا اعتقاداتم پوچ و بهشت و حال رو میخواستم البته ناچارا به این اوضاع افتادم چون خواسته ام در نیتم مشکل داشتم و دارم اینطوری شدم وگرنه اگر ریاضت میکشیدم و تحمل سختی حتی آقا نماز نمیتونستم بخونم آروم نبودم دست خودم نبود شیاطن هم نبودا شاید بود ارواح شیاطان ولی صورتم یه جوری شده بود غذا نمیخوردم انگار ریاضت که نه روزه هم گرفته بودم آزمایش میکردم تلوزیون که نگاه میکردم انگار اثر داشت روی برنامه اش و حتی خنده بازار رو که میدیدم میفهمیدم روزی امسال فرق داره و استاد روزی بودم یعنی بالاتر از حال ما جند تا روی دستمون کسی نیومد و ما میدونستیم که کار رو با هم اینجا کشوندیم حالا چرا این پیش اومده بود چون داشتن مردم انگار روی آنتن باشی ها داشتن نگامون میکردند و دروبین هم نبود که بببنیم جام جم بود جام جم چیه؟... یعنی نه شما ها بزرگان که از دل میبنند امام رو ول کرده بودند چسبیده بودند به من زمینی و منم میتونستم به مشابه هوشن بعضی چیزا رو تصور کنم که آخرش بستنم بردنم تیمارستان! به خیر گذشت ولی هر کاری میکردم میگفتن دیونه ها دارند میکنند تنها بودم تو خانه ی دیگرمون حتی برای اینکه تقلید نکنن و نمی دوستم چه کنم ور میداشتم دوچرخه بازی نصف شبی که کسی نتونه ادامو در بیاره و پیدا کردن دیگه... و ریدم. دیشبم ریدم و گریه کردم یعنی ریدم=گریه کردن یه معناشه در عرفان ...حتی یه دختر چاادری اخبار گوی نونهالان خوب میومد توی ذهنم و کسان دیگر گرچه تنها بودم موج ورم داشته بود و روانی شده بودم/..و هر کاری میکردم که اضاع خودم آروم بشه این داغ خاموش ناشدنی بود حتی محبت می کردنن و من حضرت اباالفضال ذو در ذهنم بود و مجسم میکردم و حرف حتی توی بهشت دنیوی بودم و همش توی حمام بیشتر یه صبح تا شب شب تا صحبی میرفتم خوابم نمیبرد حتی رحمت نازل میشد توی حمام و آب که میرختم روی سرم نوازش میکرد و انگار سنگین شده بود و یه طوری بود حتی حتی وقتی میخواستن ببرندم یکی گفت روسری نمیخوان بهش بدین اقدر وضعم خراب شکر خداا کن جوون که مثل من نمیشی و بلا سرت نیومد حتی روزی رحمانیت کم هست.....والی هرکاری میکردم که اوضاع روانیم آروم بشه جن  و اینا هم نبودند ولی نمیشد هر کاری هر هربه ای تا گناه حتی ولی خیلی عوض نمیشد حالم روضه حتی اوضاع بدتر میشد و میخواستندم حتی و دیگه حتی اگه جوش بزنه صورتم برام فرقی نداره اگه مریض بشم  شکایت نمی کنم چون هم خودم رو شناختم هم چیزای دیگر ولی قبلا اینطوری نبود همیشه بهترین چیز رو برام خواست امام زمان از فکر جاهلانه ی خویش...

البته بگم کاری به گناهه ندارم خودارضایی در مورد در نظر گرفتن یه زن کافر اگرچه در خود مسئله اشتباه است کار ولی هک محسوب نمیشه ولی درمورد زن مومن هست و گناه کبیره تری هست اصلا خیلی گناه کثیفیه که مرتکب شده ام حتی من شوخی ندارم که کارممون اینجاست...و این محبتشی هم که داره به معنای الخبثات للخبیثینه که پای ما در اول جوانی باز شده بود بر خبیثات ومشکل اونا چه کنیم.

والا شما اشک بریزید بر ابی عبدلله بعد نگاه به هر کی کنی این نفوذ داره نگات و خوشکلش میکنه اثر داره دعا حساب میشه نگاه به صورتشون الان نگاه کنید بازیگرا چقدر پیشرفت میکنن از دعای خیر و نگاه های خوب حالاقبلنا بیشتر که الان نگاه ها آلوده شده و ماهواره و حقشون این بازیگرا که مردم نمک نشناس وطن نگاهشون کنن و همش مال این دخترای پاکه نگاه که مثلا عاشقشون میشن و پسرا زنده میمونن بازیگرا وگرنه بازیگر حکم اول و آخرش قتل روانی شدنه ولذا ما نمیخواد بازیگر و بازیگردان بشیم ما ابی عبدلله گریه کنیم تو چشممون حالا من نه ولی شما نگاه میکنند تو چشموتون مادرتون حضرت زهرا نگاه میکنند(ع) و نیاز به محتاج شدن به خلق که نیست اصلا بالاتره خیلی هم باالاتر فقط خودشون باید بخوان من نمیگم باید اینکارو کنی ونکنی دست من نیست آقای فاطمی نیا بالانرین چیزی که در این مواقه میگن داشته باشیم صفات عالیه هست یه صفه عالیه هم داشته باشیم بسه ممونه .

jangal

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۲ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

سلام خواهر عزیز مجتهد...

 باور کن از وقتی که شما در زندگی من هستید و من فکر می کنم از کودکی.....

باور کن از وقتی که مرا در وبسایت های نامشروع پیدا کردید و دستم را گرفتید...

باور کنید از وقتی که دیگر نمی توان طعم خوشی زندگی را با لبخندی روی لبانتان بگذارم....

باور کن از وقتی که نمی توانم صدایم را نازک کنم و مثل بچه سوسول ها برایتان جلب توجه نمایم...

باور کن از وقتی که نمی دانم حیطه ی کاری و شغلی شما چیست...

باور کن از وقتی که شما را یکی از زن های امام زمان می شمارم...

من بوده ام که طعم خوش زندگی را از شما ربوده ام و من می ترسم از خود می ترسم که آنگونه که شما خوش خیالید به من که آینده ای تابناک داشته باشم نباشم و وقتتان را روی فاسقی بیش نگذاشته باشید از آن موقع که به یادتان نمی خندیدم یا به یادتان در آیینه ها ساکت می شوم چون شما را می بینم و نمی دانم خودم هستم یا خیر می گویم از جن هستند یا انس از آن موقع که حیطه ی کاری شما را شیطانی خواندم باور کنید مجبور بودم در صورتیکه هیچ گاه شما حتی میل ما را به سوی گناه شهوت نراندید و خود مایل بودم و شما را بد می خواندم چون می ترسیدم از موقعی که در باره ی شما فکر می کنم و شما فکر میکنید من آغاز و پایان زندگی شما هستم از سن تان بگویم؟ نمی دانم نمی دانم شما آن زنی هستید که مجرد بوده یا نمی دانم من در حیطه ای از زمان را میخواستند به شما قالب کنند همین بزرگان ولی از زمانی که امام زمان را در دل دیدیم فهمیدم یعنی آن نقطه ی عطف و می گویم شما همان زن نبودید کنارشان...

از موقعی که نمی توانم یعنی اصلا برعکس آرامش و آسایش دو گیتی را محروم خود کردم شما چگونه به پلیدی من می سازید و هیچ به من نمی گویید در صورتیکه من خودم را قبول ندارم و نه حالش را باور کنید من علی قبلی نیستم من گم شده ایم راه راه ضاله است باور کنید اگر بیرون نمی آیم از خانه حال ندارم برای شماست و شما غمی هستید که من به چهره تان نشانده ام و شما شاید مخالفت بدانید از وقتی که دستور دادید به وبلاک حمید جان مشایخی بروم و آنگونه در مورد مختار بنویسیم گفتم بقیه ی نوشتارم هم همینگونه گول خورده ام...نمی دانم چگونه کنار بیاییم ولی من که شما در ذهنم بودید را رمضان گذشته هک جنسی کردم و این گناه بزرگ را به دوش گرفتم و مدتی حالم بد شد و یاد زینب (س) افتادم که چگونه مصیبتی از امثال ما کشیده که خود را مسلمان و دیگران را یهودی و زشت است اما خارجی می نامیدند پسر رسول خدا و از خودم بدم آمد......من حتی نمی خندم چون شمایی را در زندگی و بال عظیمی را تحمل می کنم که هم لازم به دیدن و تصور کردن امامم دیگر نیست هم نمی خندم چرا اینکه شما می خواهید و اینگونه مرا یافته اید و شناخته اید و می دانم که تصور می کردید که من خیلی گمراه تر و جنسی تر باید می بودم خودم هم تعجب می کنم از زمانیکه آن بلا سرم آمد لز الطاف خفیه خدا برعکس می بینم شهوت نیست و کمتر شده گرفتار تر شده ام و همیشه برای همینکه نباشد و به امید آن روز از فیلتر رد میشدم که بسته شوم ولی حالا می بینم که فرو رفتن در ظلمات چه سخت است آدم خود را گم کند و شما همیشه شاید به من به نظر برادر مومن جنسی نگاه می کردید یا شاید بچه ی مومن هوس باز ولی می بینید دیگر خبری نیست...من نمی دانم حد صحبت با شما چقدر است و شما را هم برای خود میخواهم و رفتن به خانه ای دیگر را موجبات غم خویش می دانم گرچه در همین نوشته می توانند اگر بزرگان بخواهند نوشته ی شما را جدا کنند اما باز هم می ترسم از خود چه کنم نکنم چگونه من شما را راضی نمایم به خدا شما می دانید که من تا قبل از اینکه یا حتی الان شاید که بنویسم در مورد عشق پیامبر (ع) به زن همه اش نگاهم شهوت آمیز بود نسبت به زن و شما که می دانم می دانید وزن را موجودی می پنداشتم که باید به سرش زد و هر چه بخواهد مرد بلا سرش بیاورد پس چگونه این همه سال با من ساختید و زندگی خود را وقف من کردید شاید همه بدانند اگز شما نییایید با من من پریشان و ناراحت میشوم و کمبودی دارم در حالیکه به سادگی از نبودن شما در زندگی ام سخن می ورزم شما چگونه حالات بین مرا و امامم را می دانید یک زن با این قدرت شما بودید که جای امامم را در دل گرفتید و من شاکی ام گرچه تاب دیدار ندارم نخیر ولی من راه دوست مجرد را می خواهم دلم میخواهد به فکر یک مرد باشم درصورتیکه در کودکی یک فرد ضد انقلاب تا به حال مرا تصور میکردید شاید که بد بیاایم جلو و هیچ گاه به من توجه نکردید حالا که گمراه شدم در ذهن منید حالا که همه ی نقشه هایم را لو دادم حالا که فهمیدید پدرم بازیچه ی من بوده و خدا او را آفریده که من با او بازی کودکانه کنم و عقلش بیش از این نمیرسد یا خود را چنان کرده که هیچ کس نفهمد و به خری زده و هیچ کس سخن نمی ورزد و من خود را نشان دادم حالا....و من پشیمان از آمدنتان نیستم من پریشان از حالتان من بدون اجازه ی شما نمی توانم ناخن خود را بگیرم مانند همان چیزی که خاله شاهدونه میگفت و من میگفت خاله بیاد ناخنتو بگیره و من می گفتم خاله ای هم هست که دستان من و افکار من اوست...از یک مرد و بچه ای که جز هوس از زنان نفهمیده یک عمر چه انتظاری دارید چه آدم شدنی شما مرا بزرگ کردید و بزرگ دانستید و زنانگی خود را چه خوب قایم کردید در این نت گرگ آلود به کمک دوستان مرد پدرم و او...

ahanggaran

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۵۰ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

امشب که الان ساعت 3:26 دقیقه است ومردم رفتن بیرون دو پست قبل که هیچی یه سایتی سایت که نه یه وبلاگی راه انداختیم به نام این www.pirmard.blogsky.com  و دیدیم سرمون خوشبختانه خلوت شده از اون بابات بعد هیشکی نبود حوصله م سر رفت انگری بردز بازی کردم دعا هم خونده بودم بعد خلاصه تا نقاشی کشیدن بعد گفتم چی بکشم به دلم خورد پیره مرد حالا میخوام اگه شده هر دو سه روزی شاید اگه تونستم یه پیرمرد براش بکشم بزارم تو اون وبلاگه البته میدونی که من نقاشیم خوب نیست و حوصله ی وقت گذاشتن و تصرف و نصوف و چه میدونم تصورشو ندارم همینطوری در عرض ایکی ثانیه فقط یه چیز بگم که حالا اگه خواستید بکنیدا ولی خلاصه نامردی نکنید پیرمرد کشیدن سخته من باید یه طوری این آدم رو بکشم که گولتون بزنه که چشم شما پیرمرد ببینه حالا نخندین راست میگم جون شما حالا بگذریم و بگذرید فقط اگه یادم موند اینکارو خواهم کرد حالا چرا پیرمردشو نمیدونم ولی برام خطر نداره در ضمن کسی نباشه حوصله م سر رفت اینطوری میدونی یا اباالفضل(ع)...

nAHAVANDIAAN

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۸ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

 البته من با فرشته های معصوم بد نیستم و این از گناه من است که بعضی وقتا چیز میشه یعنی میدونی نظم دنیا و جهان با اینا است از طرف خدا وحی از ایناست دعا کردن از ایناست اگرم گیر میدم برای دیونگی شونه که نمی دونن چی کار کنند و قیامتی که بعد از امام حسین(ع) بود و دست خودشون نبود والا قبل از شهادت امام صدقه هفتاد بلا رو دفع می کرد حالا خراب شده و سیستم خرابه و لعنت بر دنیا شده و اگه این رحمت بخواد برگرده باید امامون بر روی زمین بیان این نظریه است فقط حالا حق بدین دیگه به مام...وگرنه بد نیستم مگه میشه بد باشیم با خدا هم از بدی خودمونه ما هم نفرین شدیم که باقی موندیم وگرنه بشریت بعد اون واقعه باید میرفتند و ما تاریخ میخونیم و نمی دونیم هم در چه زمان و دوران ظهوریم مثلا یا نه و نمی دونیم در چه کره ای هستیم یه کره ی زمین به این بزرگی هم نیست و دیدمان کوچک و گرفتاریم اصلا امام علی(ع)که می فرمایند دنیا این کجاست جا هاست ماله؟ زنه؟ کره ی زمینه؟ حاله؟ غفلته؟ پس ما همه اشتب میزنیم...مام فرشته ها روندیدم با چشم که بگیم خودشه.

eered

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۶ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

توضیحات و فرو رفتن بچگانه من در  بعضی جملات تا فراز 14 جوشن

 یَا رَافِعَ الدَّرَجَاتِ:

خدایی هست که درجات ما رو بالا میبره بعد بگو کار منو خودمو فلانیو هست!!!

سَامِعَ الْأَصْوَاتِ:

خدایی هست که در تنهایی در هرجا صدامو میشنود بعد بگو هیچکس نمیشنوه!!!

 یَا خَیْرَ الذَّاکِرِینَ:

خدایی هست که یاد کردنش بهترین یاد کردن هاست بعد برو به جاش غیرش رو یاد کن!!!

یَا مَنْ تَوَاضَعَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ لِعَظَمَتِهِ:

خدایی هست که تواضعش از عظمتش هست بعد یارو عظمتش رونمیبنه میگه تواضع دارم خدا رونمیبنه اصلا و در نظر نداره!!!

 یَا مَنْ ذَلَّ کُلُّ شَیْ‏ءٍلِعِزَّتِهِ:

خدایی هست که از عزتش همه ذلیل میشن بعد میگه چرا اولیای خدایی بعضیشون به نظر میاد در چهرشون ساده و مثل ذلیلان!!!

یَا مَنْ خَضَعَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ لِهَیْبَتِهِ:

خدایی هست که تواضع طرف از چیزی نیست جز هیبتشه که دید و ما نمی بینیم!!!

یَا کَاشِفَ الْبَلایَا:

وقتی خدایی هست که بلا ها رو دفع میکنه اینا فرشته ها حرفشون چیه و چرا آزمایش می کنند و دشمنی ضد خدا!!!

یا مُونِسِی عِنْدَ وَحْشَتِی:

خدایی هست که چه یادم باشه که برطرف شده وحشتم و کار اون بوده چه یادم نباشه ،کار اون بوده که شده و الان دیگه نمیترسم و راحتم!!!

صَاحِبِی عِنْدَ غُرْبَتِی:

خدایی هست که به واسطه اش غربتم بر طرف میشه و همیشه که غریب نیستم و نمیمونم!!!

یا دَلِیلِی عِنْدَ حَیْرَتِی:

خدایی هست که به واسطه ی اون بود که حیرتم بر طرف شد وگرنه هنگ میکردم و قفل میشدم در حیرت بعد از حیرت زدگیم خدا خواست ادامه بدم و بیام بیرون... !!!

یَا دَلِیلَ الْمُتَحَیِّرِینَ :

خدایی هست که هرکس متحیر شد(در فکر رفت یا تعجب کرد نه بیخال و حیوان باشه)اثر اویه...

یا أَمَانَ الْخَائِفِینَ:

خدایی هست که اگر ترسم برطرف شد شک نکن که خودش خواسته از ترس بیام بیرون...

 

 پس خدا هست

 

kkkoila

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۲ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

حالا که داستان یه زن فاسدی که حالا اگرچه توبه کرد و جوان رو منع کرد و رستگار شد رو گفتم یه داستان دیگری که یادم اومد و به دلم خورد رو رونویسی میکنم از کتاب تحفه ی دانشجو از استاد سید علی اکبر صداقت درمورد این کتاب جاهای دیگه بحث شد.داستانه خیلی عبرت آمیز هست.خلاصه ش هم میتوستم حالا شما خودت بعدا خلاصه کنید.

رونویسی:

((مقام زن بنی اسرائیل

امام صادق (ع) (در حدیث طولانی)فرمود: یک زن در بنی اسرائیل بود که اورر به عمل زنا دعوت کرند و قبول ننمود.حتی او را تهدید به قتل نمودند باز هم قبول تکرد.در نتیجه گرفتار ترس و وحشت شدیدی شد.خداوند او را از دست زناکاران نجات داد.

ولی بعدا او را با ستم به کسی عنوان کنیز فروختند.آن کسانی که او را خریده بودند او را با خود سوار کشتی نموده و رهسپار مقصد خویش شدند.پس خداوند آن ها را غرق نمود و آن زن را نجات داد تا اینکه آن زن در جزیره ای افتاد. سپس خداوند به یکی از پیامبران بنی اسرائیل وحی فرمودکه برود به پادشاه انها بگوید،مخلوقی از مخلوقاتم در آن جزیره است. همه شما بروید و او را پیدا کنید و بیاورید.بعد در نزد او به گناهان خود اعتراف کنید، بعد هم از او بخواهید که شما را ببخشد. چون اگر شما را ببخشد من هم شما را می بخشم.))

می اینی اصلا شوخی نداره خدا با کسی هر کاری هم کنه میبنیه بخشیده نمیشه یه اشتباهی که معلومم نیست که از کجاست و پیامبره هم خبر  نداره تا خدا نگه..............شوخی نداریم.

hghj,

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۰ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

آقا موضوع خاصی نیست داشتم فکر می کردم بعنی داشتم میدیدم تلوزیون و طرح بازسازی و کارای هنری که عتبات عالیات یعنی حرم حضرت علی(ع) رو شبکه ی 1 داشتن نشون میدادند و ما می دیدیم که طلاها سیاه شده بود حالا اینکه آقا آخرش طلاهای مردم رو نشون میداد فکرشم خطرناکه ولی یه مرتبه گفتم توی یه صحنه هم بیشتر نبود گفتم اینا هوس نمیکنن یه النگوش رو بردارند بعد گفتم فکر خوبی کردم یا نه یعنی یه طوری... بعد یاد کوچیکی هام افتادم که طلا جمع می کرند و بابامم مسخره میکرد یه طوری صحبت می کرد که این زنا رو اشکشون رو در میارن بعد آخرش طلا هاشون رو هوطوطو بعد من نمیگم حالا بد  شد یا نه اینو میگم اون موقع ها میگفتم اگه دزدی کردند و مثلا یه النگوش رو بر داشتند حروووومشون باشه و خلاصه کار زشتی میکنن بعد امروز میگفتم نه بابا مخصوصا اگه نیاز داشته باشن بد هست کاره و نیت اون زنه تغییری ایجاد نمیشه ولی اومدیو یکیشون حالا ما نمیگیم فساده و اینا آدم های خاصی اند اصلا ولی اومدیو یکی شون هوس کرد برداره من میگم کرم اقا امام علی زیاد و معصومین اینا که چیزی نیست براشون شاید گناهی هم نکرده اون جوری که دوران کودکی رفته بود توی ذهنم...میایی یعنی امام علی بیش از اینا به ما و کفار لطف دارند ومیدن و اگرم نمیدن و ما نمی بینیم  مثلا پولی مالی به صلاحمونه مثلا دنیا پرستی می کنیم یادمه شیطان هایی میخواستند جوانی رو از راه به در کنند داشته در کوه عبادت می کرده میگه ما باید کاری کنیم که این زنا کنه یعنی دنیا پرست بشه این دیگه خود به خود عبادت نخواهد کرد و داستانش رو میدونید دیگه که میاد شیاطنه پیشش و بیشتر از خود جوانه عبادت میکرده و بدون استراحت و اینا بعد این جوانه جوگیره میشه میگه تو چه کار کردی که اینطوری عبادت می نمایی  میگه من یه بار زنا کردم تو هم اگه میخوای مثل من عبادتت بشه بیا این پول رو بگیر برو پیش فلان زن فاسد اینم میره و از اینا بعد زنه بهش میگه تو رو کی فرستاده و گول میخوره بعد داستان رو تعریف میکنه بعد زنه میفهمه و میگه این شیطان بوده و برو ببین اگه هنوز توی کوه داره عبادت میکنه بفهم نبوده و میفهمه که شیطانه و هلاصه آخرشو یادم نمیاد ولی این زن فاسد به خاطر این کارش حتی رستگار میگن میشه خلاصه دنیا پرستی بده آقا که درگیر بشیم صلاحمون چیه پست ومقام واینا.

mjjjd

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۷ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

 با سلام دوباره اینکه درسته که الان سیاست تغییر کرده یعنی سیاستشون اما ایتا راه ما رو می بستند که وب ندیدم بزرگان هم می دیند پرونده ی ما خرابه اونام از یه راه دیگر مشکلات خودشون رو قاطی ما می کردند لذا راه ما بسته میشد وقتی پای بزرگان به وسط میومد و مجبور به کنکاش و خودمون رو نشون بدیم و بیام وسط داد بکشیم و قاطی کنیم عکس بزاریم چون معلوم نیست اینا دارن چه کار می کردند و اعتماد هم نبود و بدبینی بود یعنی ولی با این وجود آدم های بد دکتر روانی ضد انقلاب آقا نمیوتنه جلوی ما رو بگیره اینو من به شما به حق میگم چرا چون امام حسین (ع) رو نتونستند جلوشو بگیرند وگرنه الان هیشکس شهید نمیشد همه مثل آمریکا بودند کشته هم بده داد کو شهید؟ اگر بده ها راه شهادت و دین بسته میشد اگر امام حسین(ع) نبود پس ما خودمونیم که راه خودمون رو میبنیدیم ما مذهبی ها راه جوانات رو هم بعد بعد چی میشه اعتقادات غلط داریم قانون بد مخصوصا قضاوت و اجرای حکمش چرا چون ما میدونیم چی درسته فقط درصوتیکه غلطه اگه بچه ی خودت مومن اعدام میشد اینو نمیگفتی...درد نکشیدیم و اینا که اینطوری میشن حق میدیم که دست خودشون نیست...

حالا اینو نمیخواستم بگم میگم بابا آبروتم بره در راه غیر  خدا نه ها در راه خدا باشی خدا عزیزت میکنه دیگه بالاتر از آبرو که نیست پس دغدغه ی چی داریم تا اگه خدا باشه و حسش کنیم اگه دیده بشیم اگه بخوان هر کاری بکنند تا خدا پشتت دیگه بیشتر از آّبرومندی شهادت که نمیتونن کاری کنند دیگه چی...پس خدا خودش اصلاح و درست میکنه نگران نباش که اینو کردم آبروم میره یا دیده میشم یا نمیتونم اگر خدا رو داری (هاپشه عطسه...) حالا اگه خدا هم نیست در زندگی عیب نداره اگه یه وقت مثل من شدی فضات پیچیده شد عیب نداره اصلا کاری نداره یاد خدا کن وقتی داری دیده میشی یاد که میتونی بکنی حدقل کار و کاری هم به خدا نداشته باش بگو خدا هست.نمیتونی؟ من تونستم سعی کن... پس نگو چه کنم نکنم فکرتو عوض کن...همی

njhhhh

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۵ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

 با سلام اینکه شاید نتیجه ی کاملی نباشه ولی توی شهرهای بزرگ نسبت به شهر های کوچک مثلا جهرم ما اینا یه طوریه که نگاه میکنی یعنی ساده تر زندگی میکنن بعد میگی اینا یه امتیازی دارند  و نتیجه اینکه اینا چیزی دارند که ما تو شهرمون نداریم و ساد زیستند حالا نتیجه ش یادم رفت ولی میبینی تو شهرهای بزرگ میخوان بشن لندن میخواست سن فرانسیسکو بشن و مردم اون شهرهام انتظار دارند ولی از کلی موهبت های ساده زیستی و ساده گرفتن در شهر و همین طور چند تا ماشین مدل نه بالا البته میدونی ممکنه فساد هم بیشتر باشه در ساده زیستی و زنی که غرور داره و مغروره براش خوبه زنی که کلاس میزاره و همینطوری راحت تن به هر کس نمیده ولی داشتم فکر میکردم همیشه که میرم جهرم که اینا انگار قانغ هستند و زندگیشون راحتره نسبت به شیراز و تهران دیگه بدتر و ساده میگرن هم زندگیشون هم زندگیشون ساده و قانع و فکر میکردم مثلا خدایی ترند به خاطر گرما و موهبتی که در شهر مثلا جهرم هست بعد چی شد یه عکس از شهر هند دیدم که اینا دیگه کی اند اینا ساده تر از شهرهای مان و گیر و داد شهرنشینی لوس انجلسی نیستن و مسائل براشون ساده تر بازه و راحترم هستند خداییش ولی شما چه نتیجه ای میگیری از شهرهای هند رو که ببینی و مردم سوار دوچرخه های کهنه و گاری های درپیت من اول میگفتم یه امتیازی خدا داده ولی نمی دونم شما چه نتیجه ای میگیری و من به خاطر اینکه نتیجه نمی گرفتم درست نمی نوشتم این فکرمو ولی حالا که نوشتم چند تا نتیجه ی خودمونی گرفتم...و مردم قانع اند... حالا عکس شهرهای هند و اون کهنه شهری که همه راحتند و قانی حالا شایتم نه به رضای خدا و به یادش نه ولی یه موهبتی است...


yyy

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۲ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

 داشتم برآوردی می کردم که آقا چند درصد افکارم دست خودمه و مال من همین علی همین شخص خودم بلا نفوذ دیگرانه بعد دیدم بیش از 90% مال من نیست اصلا!!! و می دیدم که قبلا حتی در زندگی معمولیم در مسافرت در همه جا تحت نظرم اصلا و نمیخوان و نباید بعضی حرفا رو اصلا میزدم و خدا پیروزم کرد...همین الان میخوام بنویسم درموردش فکرم عوض میشه آهان یادم انداختن از یه جای دیگر شما در نظر بگیر اینا یه کار خوبی کردند از یه خوشی زنی از یه ارتباط نامشروعی امتنا کرده باشند حالا نه خودشون میدونن نمیگم داستان اینه میگم بعضی ها یه کارای خوبی کردند که ارتباطشون قوی است نه اینو هم نمیخواستم بگم میخواستم بگم که آقا ما دنبال خوشی و چه میدون ما جوونا دنبال مشهوریت هستیم و خودمون میخوایم و استعداد ناشکوفا داریم و خودمون میخوایم زنم که نداریم در دل دیگران جا بیافتیم و این فرصت خوبیه برای مانور بر روی ما آخه چند سال پیشم علاوه براینکه جوان ها محکوم به شکست بودند و باید اصلا کارایی میکردند و رویشون کار نمیشد اینا اصلا بد بین شده بودند که کاری نمی کنن این جوان ها ونظام باید تغییر کنه و اینا و دیدیم که روی ما کار شد وقت گذاشتند اصلا زندگیشونو دادند وقتشون رو که با مایی که شقی هم هستیم و به فکرشون نیستیم یا اصلا اجازه نداریم مستقیما بشناسیمشون خدا میدونه کین و میشناستشون ما کی باشیم خلاصه اینطوری شد..و به قولا خیلی وقتا اصلا لازم نیست اصلا به صلاحمون نیست که من بودنم کار کیه روی فکر من ولی بارها  هم گفتم که من یه نویسنده ایم حتی ویرایشش هم کار من نیست چیزای دیگرش دست من نیست ولی چون خبر ندارم هی فکرم در مورد خودم عوض میشه و میدونی اینو شما نمیدونی کی گفت ولی من در زندگی قبلا بیشتر تحت نظر و رحمت الهی بوده ام و میدونی اینونگفته کسی یعنی نمیدونی کی گفته وقتی گرمی در زندگی و نمی دونی داری چه کار میکنی و اینا هستند از طرف خدا بعد از مدتی که رفتند یا کار داشتند خلاصه میفهمی احساس دوری رو و میفهمی که چیزی نبودی یا اصلا اگه گناه کردی و لطف خدا کم شد میگی ای وای من پیش خدا بودم و خلاصه یه غمی میشینه در زندگیت با نبودشون...

,jhff

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۰ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

 امشب رفتم مسجد چند ساعت پیش و یه سخنرانی که داشتند می کردند رو شنیدم و تموم که شد دیگه حال نشستن نداشتم برگشتم خونه داشتند درمورد داستان شهادت امام عصر یعنی حضرت علی صحبت می شد درمورد امام عصر هم صحب شد اویلش بعد امسال که توی ماه رمضان اصلا سخنرانی آیت الله فاطمی نیا رو گوش ندادم ولی یاد شب های قدری که ایشون صحبت می کردند افتادم در ماه مبارک که آقا قرار بوده طبق چیزی که امشب شنیدیم و آقای فاطمی نیا و کلا اینطوری بوده داستان که امرعاص ملعون و معاویه (بدون تشدیده معاویه میگفتن) و حضرت علی (ع) در نماز شهیدشون کنند امامون رو ولی همه میدونیم داستانش رو اول نکته ای که آقای فاطمی نیا تعریف می کردند این بود که حدس میزنند که این امرعاص خبر داشته از این خوارج و اینا که تصمیم داشتند این سه رو بکشند و شهید کنند امامون رو این یک نکته که به مسجد نمیاد دومین نکته می گفتند که یه بار من فکرشو میکردم که چرا حضرت علی (ع) رو موفق شدند که شهیدشون کنند ولی این دو ملعون رو نه آقای فاطمی نیا می گفتنا بعد میگفتن به دلم اومد و خدا خواست فهمیدم که شهید محراب باشند اینا هم مثل حضرت علی (ع) ای که در خانه ی خدا به دنیا آمدن و در مسجد محرابش شهید بعد اگه اینا هم کشته می شدند اون موقع بد جا می افتاد اصلا حالا اینا حرف من نبود نکته بود...

gffm

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۸ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

 داشتیم اینو میگفتیم که امام که بیان صدقه حالا صدقه یکیشه که درست میشه و اینا بعد اینا فرشته ها چیز میشن دیگه هم لازم نیست که امام عصر برای من دعا کنه که زیر این فشارها ادامه بدم وبلاگمو روحیه ام رو نباخم و دعایی مخصوص نمایند البته برای همه دعا می کنند ولی میدونی این فرشته ها حقی رو ببنینند از در نفوذ وارد میشند که آقا این میشه کشتتش شکستش داد چون ما بالاتر نیستیم و نمیخوان باشیم ولی چرا پیامبر؟ چون پیامبر تواضع داشتند و اینا نمی دونن تواضع حدش چقدره فرشته ها رو میگم و مردم اون زمان وگرنه میگه چرا پیامبر به معراج رفت و آقای فاطمی نیا می فرمایند از قول صاحبدلی کسی که چرا اصلا روی زمین زندگی می کردند ایشون با اون مقام تواضعه که فرشته ها رو هم گول زده و نمی فهمند وگرنه مقامش بر هیچکس معلوم نیست فقط حرفش هست حتی در ملکوت برکوت...

gfgfjj

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۷ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

 داشتم بررسی می کردم که اگه یه آخوندی یا کسی که حق در دلشه کشته بشود بالاتر کشته شده یا علی (ع) یعنی نه که بالاتر منظورم نیست این یعنی اونی یعنی قاتلی که کشته است اون بدتره یا بن ملجم؟ اگر بدتر نیست چرا علی(ع) می جنگید با کفار ولی به قاتل خود شیر میداد شب قتلش...البته استدلال بالاست اون خوارج بود و تکلبفش برای ما مبهم نیست ولی به اسم شیعه چه می کنند و چه عذاب هایی می بینند مراجع و مثلا آقای کریمی آقای عرشی آقای احمدی و مراجع یعنی آقای مکارم آقای خامنه ای و ... اینا بدتر از کشته شدن هم  میکشند کشته شدن یعنی فوزت به زبان علی ولی کشیدن و زجر کشی و عذاب روحی دیگه چپه البته نمیخواستم اینو بگم همون حرف اول و ما نباید ساده باشیم.و امام زمان که هر روز یه کاری می کنند که برای فراموشی برای هر کوفتی اشکش دربیاد برای امام حسین و امام حسین (ع) می فرمایند که داغ حضرت علی اکبر یا اصلا حضرت فاطمه داغ کشته شدن فرزندانش تا روز قیامت بر دلشون هست حتی در نظر بگیر امام زمان  هم حک.مت عدل رو برقرار کردند هنوز داغه هست حتی اگر اول به سراغ قبر این ملاعین و انتقام مادرشون بروند داغه خاموش نمیشه هیچ فکر کردی چرا؟

kkkbbjj

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۲ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

خیلی  عجیبه من داشتم دعا میخوندم باز میگفتم مثلا ای خدا محروم میکنی بعد از فلان بعد از اینطور میشه عذاب میکنی؟ بعد چی داشتم در نظر یعنی داشتم میگفتن اول خوبه که این حال؟ این صحبت؟ این شرایط که من عذاب بشم از طرف خدا این برام خوبه یا نه بعد میگم این ائمه اطهار اینا چطوری حالشون حال یه گنهکار بوده یعنی چه طوری توانستند از زبان ما صحبت کنند و این حال گنهکاری داشته باشیم و غمش خوبه یا نه و دور باشیم از خدا چون ما که میدونی تحمل نداریم نزدیک باشیم پس هم دوریم...بعد میگم این حالو که پیدا کردند میدونی مثل چیه مثل اینکه شما یه بندی رو فرض کن میخوای گره بزنی دو سه بار میگردونیش خوب این چی میشه  دو سه بار حالش گرفته میشه کار بدی هم نمیکنی ها میگرده دور حول محوری و عوض میشه حالش...نمیشه قضاوت کرد در حال درسته آدم توبه کنه خوشحال میشه ولی ممکنه یه عارف هم به واسطه ی توبه کردن حالش دگرگون بشه پس چرا همیشه دعای مثلا توسل که نه دعای کمیل رو پنجشنبه ها دعای مظلوم به قول ایشون میخونیم؟ یعنی هر روز بریم گناه کنیم دوباره بیام سیرمون توش هست سیر هممون.امام میگه آیا میخوای تو آتیشم باندازی خوب من صبر میکنم بر این (یعنی آتیش خوبه شاید اگه ما بریم با اون حال) ولی چگونه صبر کنم بر دوریت یعنی اینم به منزله ی همون آتیشه است...گفتیم ما که نمیتونیم به خدا برسیم و خدا خودش رو در قبامته که نشون میده و جلوه میکنه یعنی جا الرب و ملائک صفا صفا خدا الان ممکنه با بعضی اسما بیاد روبروت ولی اونجا چه میشه خدا میدونه پس الان که قیامت نشده جا داره حالمون اینطور باشه که دوریم از خدا و خدا نیست و نزدیک نیومده پس چی ؟ پس ما هیچوقت نمیتونیم خودمون در حالیکه در محظرشیم نزدیک بشیم بلکه در عذابیم.

squlary

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۰ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

 امروز شب قدره یه کم پست های قبلی رو کامل نماییم

اینکه اول اینکه من که گفتم کوچیک بودم دستم زخمی شده بود میخواستم نماز بخونم و زخم رو برداشتمش زشته ولی بگم که فقط وضوشو گرفتم یا میخواستم ریا کنم ولی نمازو یادم نمیاد خوندم یا نه 

دوم شب قدر گفتیم چیزه یعنی میخواستم سوره ی هل اتی رو بخونیم نشد دیگه همون شب اول ده بار خوندم گفتم برم استراحت نشد دیگه برگردیم زیاد بود!!! و حالا نفهمیدیم

سوم در مورد نان الک نشده ی جوین و معشوق سعدی که حتما امام علی (س) شاید بوده اینکه آقا اخلاص برای ما مهمه یکی اومد توی ذهنم و شک نمی کنم کار اون باشه که آقا میگفت اگه هر کی تو عمرش یه بارم که شده نان جوین به یاد امام علی (ع) یه بارم که شده بخوره تا بفهمه چی هست و شاید اصلا اقبالش وشانسش این باشه که فقط ببینه حتی این نان رو و بررسی کنه نان خشک شده ای که باد دست به کمک زانو به سختی میشه شکست بزنه ی تو آب از روی اخلاص بخوره البته ما الان روزه ایم ها ولی بعدش نمی دونم دیگه چی میشه و بعدش اینکه آقا زشته که ما دنیوی باشیم اینو خودم دیگه فکرم ظاهرا جایی نبود زشته آقا وقتی امامون نونی رو میخوردند که اصلا شاید طعم خوشمزگیش رو نچشیده باشند این زشته که ما انقدر دنیوی باشیم که بگیم به به تو جمع بگیم چه خوشمزه بود و فکر خوشمزگیش باشیم این برای سیر و سلوک ما نیست وزن میگن برای شوهرش باید خوشمزه درست کنه هر چی هست اما تو عرف توی تلوزیون میدونی مثل چی میمونه بگن تو عرف و تلوزیون مثل اینکه البته به یاد امام علی (ع) باید اینطوری باشیم و اعلام نکنیم ولی وقتی دنیا پرستی و خوشمزگیش رو توی تلوزون میگی یعتی روابط جنسی هم انگار گفتی که به به چی دیشب چه کاری کریم درصورتیکه زشته اینا...

چهارم اینکه  البته اینا مهم نیست که من دارم میکنم و چیزی شده گفتیم شب قدره یه کولبار رو محکمتر. خلاصه آقا گذشته از نان جوین اینکه آقا بزرگان دین گفتیم که اینا چیز بوده باید راحتر زندگی می کردند از عشقی به خدا دارند محمود احمدی نژاد باید به خاطر خدماتش راحتر زندگی کنه ولی میبینییم اینا غالبا یا سکته میکنند یا چه میدونم مرضی دچار میشن دنیای بد رو نگاه کن و خلاصه هر کی یه طوری میشه از بزرگان که آدم میگه من که تابشون ندارم مثلا همین آقای انصاری کتابشو دارم به نام سوخته درموردش که ایشون میگفتن من هفتاد بار میخواستم بمیرم و اگه طبابت بلد نبودم...(هفتاد یعنی کثرته ها یعنی بیشتر از این حرفا بوده است) حالا ما نمیدونیم برای چی و چه حالی داشتن از خودشون بی خود میشدند و خودشون خودشون رو خوب می کردند و بیهوش بودند اصلا بری این کتاب روبخونی یه طوریت میشه که چه احوالی داشتند و اینا کجان و ما شاید توی سایت صالحبن هم باشند احوالشون  ولی جنگی که ما طرفیم و چیزای دیگر حال ما رو اصلاا امام زمان یه آدم دیگری میخواد اون موقع تبلیغ چه بوده سیرشون چی بوده خودشون رو مخفی می کردند مثل ما نبودند و میگه خدا خواست چون آقای قاضی (ره) معرفی ش میکنه کسی نمیشناخته حتی شیطون آقای انصاری همدانی رو که امام میگن گفته است نوحید را مستقیما از خدا گرفت حالا ما رو نگاه کنید.. ببین چه آدم هایی زندگی می کرده اند و بوده اند و داشته تاریخ...

adwaaa

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۱۵ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

ببین  من نمی گم ها این جمله نه کل مطلب رو داشته باش  اینو حالا :که دورخی یعنی میخواستم بگم عالم ملکوتی که فرشته ها دارند عالمی ملکوتی که دشمن خدا یعنی ابلیس رو میسازه دیگه انتظاری هم نیست شیطان که یه مرتبه ابلیس نشدو...

بگذریم پیامبر گفتیم بهشت مومتان بهشت هدف است ومحشوری پس این چه عالمی بود در معراج فرشته ها برای خودشان دستگاه و دستکی ساخته بودند حتی خجالت میکشم بگم جبریل بالانرینشون اما پیامبر (ص) خوار و کوچک شد اگه داستان رو بخونید چرا چون فرشته ها دستگاه و دستکی داشتند و عالمشون بهم نخورد حتی میومدند صحبت می کردند با پیامبر ومی رفتند یا بعضی هاشون محو در خدا شدند و شاید اصلا پیامبر رو هم ندیدند و توجه نکردند(من اینارو برای خودم نمیگم و نقشه ندارم فکرمه)بعضی ها کار خواسی می کرند بعضی ها خزان بودند هیچی نشد در معراج انگار نه انگار که پیامبری که ما داریم اصلا وارد که شده یه مرتبه داستان رو بخون چه پیامبر های دیگر هم چیزی نشده این فرشته هام که تعریف می کندد میان جایی که فضل امام علی (ع) گفته شده وخودشون رو به در و دیوار میزنن میخوان که خوشبو بشن و اینکارو میکنن که خوشبو بشن برن کلاس بزارن و از بوی خوشش هست نه چیز دیگری شاید! حتی یادمه یه موقعی داستان معراج پیامبر درمورد که صحبت شد(ص) اینکه پیامبر فرشته ای رو دید که مامور جهنم در ضمن اینا با زور سلام می کردند و حتی معرفی هم میکرد جبرئیل پیامبر رو یعنی اقدر مظلوم... خلاصه میگن که فرشته ی نگهبان بهشت که نه جهنم اصلا نخندیده بوده تا حالا  و من سوال برام پیش اومد که پیامبر برای این فرشته چه خواست؟ ودعا کرد که بخنده و در راه ماست.

fggdds

شنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۵۵ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

حالاکه در مورد توبه سخن به میان آمد لازم میدونم که یه نکته ای رو متعرض حظور عاضی عرش نمایم که آقا من در دوران کودکیم یعنی نوجوانی حالا گناهی که روم نمیشه و زشته رو این آقا احساس گناه داشتیم دیگه چه کنیم بعد رفتم کتابخانه خونمون که کتابی پیدا کنم شانسکی با صحیفه ی سجادیه آشنا که شدم و اینا آقا جا داشت فقط برای توبه یعنی میشستی توبه می کردی و اشک در نوجوانی حالا شما بگو جوانی بعد بدنتم میلرزید بعد میرسیدی به اینکه ای خدا بدنم داره میلرزه از شدت گناه یعنی انگار دعای مخصوص برات نوشتن خوب احساس گناه می کردیم شقی نبودیم که خلاصه آقا دعا رو میخوندی شاد میشدی و شنگول میرفتی دعاهای بعدی رو هم میخوندی ولی از فیلتر که رد شدیم گناهمون روی دوش دیگران بود یعنی دیگه باید صفحه ی نتی چک میشد که کجا رفتیم دیگه توبه وبلاگی به میان می آمد و اینطور نبود که در خفا بتونم کولبارم رو سبک کنم چون اینا گمراه که بودند از روی ما حتی فکر میکردند که باید اینکارارو مثل من بکنند تا بتونن اینطوری بنویسند حالا من کار ندارم خدا که نباشه در زندگی همینه و بعضی ها هم سو استفاده کردند و دیوانه هایی که پاشون هیچوقت به این  گناه ها باز نشده بود رو از طرق ما و صفحات و اعمال من خلاصه گناه اونام به ظاهر روی دوش من آقا جلو میرفتیم دیگه و این مشکل  ما شیاطین نمیخوان تو جلو حالا بگذریم حالا نوسینده ی خوبی شدم با این حال؟؟ یعنی بگذریم نکته رو بگیم آقا اون موقع که مستجاب الدعوه بودیم حساب اینجاشو کرده بودند یعنی اون موقعی که حال اشک و زاری داشتیم وصحیفه میخونیدم و گناهمون پنهانی و حس گناه بیشتر بود تا اینکه از فیلتر رد بشیم و گناه آشکاراایی به نحوا و خلاصه وبلاگ بزنیم و ای خدا ای خدا کنیم و بریم مسجد بگن چرا تو نمیری پیش خدا و خبر نداشته باشند که گناه های ما بخشیدنی نیست دیگه از داخل و مجبور بشیم توی همون مسجد هم دنبال امام زمان بگردیم و هم از دیگر جاهای شهر بیان و آخوند مسجد ما هم خوب میخوند  و توبه ی جمعی  کنیم که آقا بعد از فیلتر بهونه گریه ی مسجد و روضه ی اباالفضل و میگفت که هر کی احساس گناه داره برای امام حسین (ع) گریه کنه میگفت امام زمان از مصسبت عمه ش زینب(س) کبری است که.... میگفتن آقای بهجت (ره) فرموده به اون طلبه ی تازه کار بگین که بگوید به حق حضرت زینب خدای ظهور را نزدیک بگردان خلاصه میگفتن تو مسجد و مام میشنیدیم و بیماران هم حتی میگفتن شفا یافته اند حتی از روضه ای که ایشون میخونند حالا اینا داستان بعد فیلتر رد شدن این حساب بعدش رو کرده بودیم و نکته اینه که میخواستم بگم  که آقا دعا خونده بودیم و گریه کرده بودیم حالا آخر دعای 31 که ذکر توبه و در خواست از آن هست می فرمایند ومام میفرمودیم که((فجعل توبتی هذه توبه لا احتاج بعدها الی توبه)) نه توی مسجدا که گریه میکردم ومفم رو میکشیدم به شلوارم نه دوره ی جوانی شما بگو نوجوانی که هنوز درست از فیلتر رد نمیشدم و گناهام پنهانی تر بود و گیر نبودم و نمیخواستمن گیرمون باندازند و گناهان به دوش بگیریم و آقا وضع خراب بود از جاسوسی تا همه چیز و مامم نه مشهور اینکه آقا ما نمیخوام کلاس بزارم دعا کردیم که دیگه لازم  نباشه که بعد توبه کنیم همچنین توبه ای را تا سیممون وصل بود کرده بودیم و دیگ برای همین توبه ی اینترنتی می کردیم! خدا توبه هامو یادشه....

gsgn

شنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۵۴ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

شما وقتی میگن دعا کارخانه ی آدم سازی است در نظر بگیر حالا من برای اینبار یه جمله ای که شاید شما بگی پرته چون مناجات التائبین هست رو میخوام یه جمله ش رو بحث کنم البته اشتباهه که چند تاش رو بزارم همینطوری وسطش به دلم بیافته که این جمله رو بگم بعد دور از ذهنم هست یعنی جمله هه شما میگی شاید چه ربطی داشت به توبه و توبه کردن می فرمایند حضرت سجاد (ع):

الهی انت الذی فتحت لعبادک بابا الی عفوک سمیته التوبه فقلت توبوا الی الله توبه نصوحا فما عذر من اغفل دخول الباب بعد فتحه 

خدایا تویی که دری از عفو و بخششت به روی بندگان باز کردی و نامش توبه نهادی و فرمودی ای بندگان به درگاه من توبه باز آیید پس عذر آنکه از این در که باز کردی غافل است چه خواهد بود

اول نمیگم احساسی ترین جمله هست ولی مثل اینا نیست که میشنن در مورد سیاست کثیف جهان لب باز میکنند حالا  بخوایم در مورد این جمله ی احساسی هم همونطوری برخورد کنیم نه اینطور نیست

بعد اینکه نگاه کنی داره اخبار حساب می کنیم این جمله رو اصلا چون حس توبه در ما نیست چون دیوانه نشدیم از گناه وگرنه تگاه اولش میگه خدایا دری رو باز کردی اسمش توبه گذاشتی خوب اخبارم همینو میگه بشینی گنوش کنی و چیزی انگار رد و بدل نمیشه نه این یه حسیه اول داره مثلا رو روان تو کار میشه که با خدا از روی حست صحبت کنی از روی در به دری از روی خواهش میگه مگه ای خدا دری هم نبود که اسمش توبه بود وگرنه نمیخواد که بگه بله دری وجودداره ای بندگان خدا اسمش توبه هست خوب اینو همه می دونیم و داره یه فضایی باز میشه که با خدا صحبت کرد درد دل کرد و به خاطر توبه و گناهی که کردیم یاد بعضی چیزا می افتیم و شما اگه بری برای یه روان پزشک گریه کنی و احساساتی بشی خدایی بیشتر راحت میشی از مشکلات و روان زندگی یا برای خدا خداییش؟؟ خوب معلومه روانپزشکه کار از دستش بر نیاد با صحبتش یه آمپولی میزنه بهت که صبح تا شب بخوابی این نهایت کارشونه که میتونن در مقابل کسانی که نمیتونن خودشون رو جدا کنند و به پای خدا باندازند و یا توبه  کنند روانشون خرابه اعصابشون زیاد خرابه و داغون و ضعیف تر از این حرفا حالا نگاه حرف بزنی به خدا و از روی در به دری ای خدا یه دری هم بود که توبه اسمش بود این احساسی است جمله من نمی تونم منتقل کنم باید از روی صدق رفت جالو درصورتیکه برای یه آدم که توبه ش قبول شده و از این مرحله  و احساس یا رد شده یا حسشو نداره که با خدا صحبت کنه اصلا یه جمله ای است که خبریه چند بار گفتم؟ دو بار؟سه چهار