یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

ای که به دور کعبه و منکر حیدری / کعبه ولادتگه اوست دور حیدر مگرد

بایگانی

۲۳۰ مطلب با موضوع «سخنرانی بزرگان!!» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۴ ب.ظ | علی | ۰ نظر

تفسیر سوره فتح جلسه 09 (1395/03/12)

 
 
 
   00:00           
 
 00:00  
 
 
 
 
 

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿مُحَمَّدٌ(صلی الله علیه و آله و سلم) رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً سِیَماهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً (۲۹)﴾

این بخش، آخرین قسمت سوره مبارکه «فتح» است؛ یک مقدار اگر به طور خلاصه بحث شد، برای اینکه به پایان این سوره در آخر فصل تحصیلی برسیم که ـ إنشاءالله ـ در موقع کتابت ممکن است آن مقداری که به طور اجمال بیان شده، به طور تفصیل نوشته بشود.

علّت آوردن نام پیامبر در آیه با توجه به منادا واقع نشدن آن
در بخش پایانی چون بردنِ نام مبارک حضرت ضروری به نظر میرسید، نام مبارک حضرت را بردند؛ گاهی ممکن است به عنوان «رسول» و گاهی به عنوان «نبیّ» و مانند آن گفته بشود و چون قرائن و شواهد برای تعیین اقامه شده است نیازی به تصریح نیست. گاهی ضرورت اقتضا میکند که نام مبارک حضرت «بالصّراحه» گفته شود. قبلاً هم طبق روایتی که از بعضی از ائمه(علیهم السلام) نقل شده است، عظمت و شکوه وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن تبیین شد.[1] آن امام هُمام فرمود خدای سبحان از سایر انبیا که نام میبرد به اسم نام میبرد و آنها را به اسم مورد ندا قرار میدهد؛ ﴿یَا إِبْرَاهِیمَ﴾،[2] ﴿یَا نُوحُ﴾،[3] ﴿یَا مُوسَی﴾،[4] ﴿یَا عِیسَی﴾؛[5] اما درباره حضرت سخن از ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾،[6] ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾،[7] ﴿یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ﴾؛[8] ﴿یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ﴾[9] و مانند اینهاست و اگر نام مبارک حضرت را میبَرد، مورد ندا و خطاب نیست در صورتی که مبتدا برای خبر و مانند آن باشد، مثل اینکه ﴿مَا کَانَ﴾ حضرت ﴿أَبَا أَحَدٍ﴾[10] الا کذا، یا در همین جا به عنوان مبتدا قرار گرفت و بر طبق روایتی که از وجود مبارک امام(سلام الله علیه) وارد شد، منادا قرار نگرفت.

بیان اوصاف مبسوط پیامبر اسلام و یاران او در تورات و انجیل
پیغمبر را ذات اقدس الهی در کتابهای آسمانی پیشین به عنوان «بشارت» یاد کرد که وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) گفت: ﴿مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی﴾[11] کذا و کذا. این تبشیر در زبان انبیای قبلی بود؛ اما وصف آن حضرت و وصف همراهان آن حضرت به صورت مبسوط، هم در تورات آمده و هم در انجیل. اوصافی که برای آن حضرت و همراهان آن حضرت ذکر شده است، بخشی مربوط به احکام اعتقادی، فقهی، اخلاقی و تزکیه است، بخشی هم مربوط به مسائل سیاسی و مبارزاتی است. در سوره مبارکه «اعراف» از وجود مبارک حضرت در تورات و انجیل به این امور یاد شده است؛ آیه 157 سوره مبارکه «اعراف» این است: ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ﴾، به صورت مشترک؛ چه در تورات و چه در انجیل، نام مبارک حضرت با این اوصاف و خصوصیات آمده است، ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ﴾.

دو احتمال و ادله آن در نحوه ذکر دو وصف پیامبر در تورات و انجیل
اصرار بر اینکه این دو عنوان را کنار هم ذکر میکنیم برای آن است که به نظر سیدنا الاستاد[12] و برخی از مفسّران، این تعبیر بخش پایانی سوره «فتح» دارد که: ﴿ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ﴾، نه ﴿ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ﴾ مربوط به ﴿تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً﴾ باشد، ﴿وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ﴾ این طور نیست، گرچه آن هم محتمل است و برخی از بزرگان هم آن راه را رفتند؛[13] اما از قرینه سوره مبارکه «اعراف» بر میآید، اینکه در آیه محل بحثِ پایانی سوره «فتح» آمده است: ﴿ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ﴾ کذا، این محتمل است که این مَثَل در هر دو کتاب به این صورت ذکر شده باشد. اما آن بزرگانی که احتمال دادند آنچه را که ﴿تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً﴾ مربوط به مَثَل آن در تورات باشد؛ اما مَثل اینها در انجیل ﴿کَزَرْعٍ أَخْرَجَ﴾ است، آن تکرار کلمه «مَثَل» است؛ اگر این دو مَثَل در دو کتاب بر دو نحوه نبود، میفرمود: «ذلک مثلهم فی التوارة و الانجیل کزرع»! تکرار کلمه «مَثَل» نشان میدهد که این دو مسئله هست برای دو کتاب؛ اما آنچه در سوره مبارکه «اعراف» آمده، تبیین اوضاع پیغمبر و همراهان اوست به طور یکسان در این دو کتاب، ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ﴾ و دیگر «مکتوبا فی التوراة و مکتوبا فی الانجیل» نیست، بلکه ﴿مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ﴾ که ﴿یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾. بنابراین این احتمال که ﴿ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ﴾ جدای از ﴿مَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ﴾ باشد بعید نیست، گرچه سیدنا الاستاد این را به عنوان احتمال دوم ذکر کردند.

رهاسازی امت از آداب و سنن جاهلی یا استعماری از وظایف پیامبر
به هر تقدیر آنچه درباره حضرت هست یکی اصل تبشیر است که ﴿مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی﴾ کذا، یکی بیان احکام اعتقادی و اخلاقی و تربیتی و حقوقیِ اینهاست که در آیه 157 سوره «اعراف» است که خدای سبحان حضرت و مؤمنانِ به حضرت را در تورات و در انجیل به این وصف ستود و معرّفی کرد: ﴿یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ﴾ که ﴿یَأْمُرُهُم﴾؛ حضرت پیروان خود را امر به معروف میکند ﴿وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ﴾؛ این زنجیری که در دست و پای اینهاست حضرت باز میکند. حالا آداب و سُنن جاهلی است که به عنوان زنجیر هست یا استعمار و استثمار و استکبار و استحمار بیگانههاست که زنجیر سیاسی و اخلاقی است که در دست و پای اینهاست؟ به هر تقدیر فرمود آن إصر، آن زنجیر و آن غُلی که در گردن و همچنین در پای اینهاست، إصری که در اعضا و جوارح اینها دست و پای اینها را بَست و آن غُلهایی که در گردن اینهاست را برمیدارد. اگر استثمار است، اگر استعمار است، اگر استعباد است، اگر استحمار است، همه این عناوین رَذل چهارگانه، یا زنجیری است در دست و پا، یا غُلی است در گردن؛ کار پیغمبر این است که هم این إصر را برمیدارد و هم آن غُل را. گاهی هم ممکن است برخی از آداب و سُنن جاهلی دست و پا گیر باشد، قیود و توهّم دست و پا گیر باشد، همین اعتقاد به صبر و جخد، همین اعتقاد به شانس، اینها یک زنجیرهای وَهمی و خیالی دست و پا گیر است. کسی میخواهد سفر برود صبری بیاید، صبر یک برکت است، عطسه یک برکت است؛ لذا شایسته است به کسی که عطسه میکند به او بگویند: «یَرْحَمُکَ اللَّهُ»،[14] او هم بگوید: «یَغْفِرُ اللَّهُ لَک‏»، این یک برکت و نشانه سلامت است، این نحس نیست! اعتقاد به صَبر و جَخد، اعتقاد به شانس، اعتقاد به فالگیری، اعتقاد به کفبینی، اینها یک سلسله زنجیرهای آداب و سُنن باطلی است که دست و پاگیر است. دین بر اساس حق و عقل و عدل، این زنجیرهای دست و پاگیر را که آداب و سُنن باطل است از اینها گرفته، نحس دانستن دختر را، فرق گذاشتن بین دختر و پسر، اینها هم جزء نحسهای جاهلی بود. یک سلسله سُنن بود که إصر و زنجیر دست و پاگیر بود، غُل و زنجیر گردنگیر بود، اینها را برداشت.
پس اگر آن عناوین چهارگانه سیاسی باشد، إصر است و غُل. این آداب و سُنن جاهلی باشد، فرق بین زن و مرد باشد، فرق بین عطسه یکی و دو تا باشد، فرق بین شانس خوب و شانس بد و امثال آن باشد، اینها را هم برداشت ﴿یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ﴾.

بیان شرایط رستگاری همراهان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
بعد در پایان فرمود کسی که ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ﴾، یک؛ ﴿وَ عَزَّرُوهُ﴾، او را توقیر کردند و وقار او را حفظ کردند، دو؛ و یاری کردند ﴿وَ نَصَرُوهُ﴾، سه؛ ﴿وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ﴾؛ پیرو کتاب او و مکتب او و قرآن او بودند، چهار؛ ﴿أُوْلئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾. این معنا به ضمیمه آنچه در بخش کنونی از پایان سوره مبارکه «فتح» آمده که مسئله مبارزات سیاسی است، جهاد است، طرد دشمن هست، نفوذناپذیری هست، اینها را در این بخش پایانی سوره مبارکه «فتح» ذکر کرده است، ضرورت اقتضا میکرد که نام مبارک حضرت را ببرد.

 شدت بر کفار و رحم بر مؤمنان، وصف پیامبر و یاران او
مطلب دیگر این است که آیا این ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾، مخصوص همراهان حضرت است، یا شامل خود حضرت هم میشود؟ از آن مَثَل برمیآید که این مُمَثَّل اختصاصی به همراهان حضرت ندارد، خود حضرت و همراهان او اینها ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ هستند، ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ هستند، ﴿تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً﴾ هستند، ﴿یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ﴾ هستند و مانند آن. ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾؛ آن غضب و خشم خود را نسبت به برونمرزی حلّ میکنند و آن لطف و رحمت و مهربانی را نسبت به درونمرزی.

مقصود از شدت بر کفار و عدم دلالت آن بر جنگ‎طلبی اسلام
نسبت به بیگانگان فرمود: ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ باشید، سِتَبر باشید، غلیظ باشید، ﴿وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾،[15] چقدر این آیه بوسیدنی است!! نفرمود حمله کنید: «اُغلظوا علیهم»! نفرمود نسبت به دیگران خشن باشید! فرمود طرزی باشید ـ این امر غایب است نه امر حاضر، «اُغلظوا علیهِم» نیست ـ که حتماً بیگانه شما را مثل یک کوه ببیند؛ یعنی مثل کوه باشید. امر غایب که نیست «اُغلظوا علیهِم» باشد، آن در میدان جنگ است، ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾[16] که در میدان نبرد است؛ اما در حال عادی، حتماً و حتماً این امر غایب است، امر غایب را هم که آنها گوش نمیدهند، آنها به امر حاضر و غایب گوش نمیدهند، در حقیقت امر به ماست؛ یعنی الا و لابد شما مثل قله دماوند باید باشید که هیچ کس طمع به نفوذ نکند، ﴿وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾. الآن هیچ آدم عاقلی کُلنگ نمیگیرد برود به جنگ قله دماوند یا هیمالیا! سرش به سنگ میخورد، برای اینکه میداند اینجا نفوذناپذیر است. فرمود شما طوری باشید، دولت شما، ملّت شما، مسئولین شما نفوذناپذیر باشید، همین! نه اینکه حمله کنید به دیگران؛ به دیگران حمله نکنید، آن مسئله اسلام و دعوت اسلام راه خاص خودش را دارد؛ اما طرزی باشید که در کلّ جهان، همه نسبت به شما احساس عظمت و جلال بکنند و هیچ کس به خودش اجازه نفوذ ندهد، برای اینکه این قله دماوند یا کوه هیمالیا را کدام عاقلی است که میگوید من میخواهم در آن نفوذ کنم؟ فرمود نفوذناپذیر باشید، مستقل باشید، محکم باشید، مُتقن باشید، ﴿وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾. اگر یک آدم عاقلی که دیوانه نیست و میداند اینجا هیمالیا است، اینجا قله دماوند است، این نفوذناپذیر است، او که سعی نمیکند تا نفوذ پیدا کند! فرمود این گونه باشید، این سفارش قرآن است. این هم که فرمود: ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾، نه یعنی حمله کنید! البته اگر دیوانه قصد حمله کرد دفاع میشود ضروری؛ اما طرزی باشید که هیچ عاقلی به خودش اجازه نفوذ ندهد.

نمونه‎ای از شدت پیامبر و نفوذ‎ناپذیری آن حضرت
ببینید اینکه آدم حَرم میرود دَر و دیوار را میبوسد، چون اینها در حقیقت ما را آدم کردند! در همین کتاب شریف تحف العقول است[17] که یک مسیحی با آن وضع زیبا و لباس تمیزش وارد مدینه شد، یکی از افراد مَدنی به حضرت عرض کرد که «مَا أَعْقَلَ هَذَا»؛ عجب آدم متمدّنی است؟! حضرت فرمود: «مَه»؛ ساکت باش! او لباس زیبا دارد، بدن تمیز دارد، «الْعَاقِلَ‏ مَنْ‏ وَحَّدَ اللَّهَ»؛ او که در دام تثلیث است عاقل نیست، او که متمدّن نیست. شما یک قیافه خوبی یا یک لباس خوبی دیدی، همین! «مَه»؛ ساکت باش! «إِنَّ الْعَاقِلَ‏ مَنْ‏ وَحَّدَ اللَّهَ». این منطق استقلال میآورد، نفوذناپذیری میآورد، عظمت میآورد، روی پای خود ایستادن میآورد. همین روی پای خود ایستادن را این آیه به صورت مَثَل ذکر کرده که الآن کاملاً توضیح داده میشود، فرمود این گونه باشید. از مَثَل معلوم میشود که این ﴿أَشِدَّاءُ﴾؛ یعنی خود حضرت با همراهان او.

ضرورت  نفوذ‎ناپذیری امام و مأموم در همه بخش‎های جامعه
 این ﴿وَ لْیَجِدُوا﴾ هم برای خود حضرت و همراهان اوست؛ یعنی امام و مأموم مثل کوه باشند که کسی نتواند در آنها نفوذ بکند، همین! اگر مکتبی خواستند و برهانی خواستند مثل کوه باشید و برهان اقامه کنید. حالا اگر شما مثل کوه باشید در داشتن اسلحه؛ ولی مثل کوه نباشید در مسئله برهان، نفوذناپذیر هستید. اگر چهار تا شبهه از هِگِل و کانت و این طرف و آن طرف آمده و حوزه و دانشگاه نتواند پاسخ بدهد که ﴿وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ نیست! او از راه جنگ نیامده، از راه نیرنگ میآید، «به رنگ آمده دشمن اگر به جنگ نبُرد»،[18] او با شبهه میآید. اگر با شبهه آمد که بدتر از جنگ است! اگر با آن فضای حقیقی ـ حقیقی یعنی حقیقی! ـ مبادا بگوییم که این فضا فضای مجازی است، چون سیم حقیقت نیست که بیسیم بشود مجاز! این شیشه تلویزیون حقیقت نیست تا بیشیشه بشود مجاز! این فضا فضای حقیقی است. وقتی فکر، اندیشه، انگیزه، دلیل، برهان میآید فضا فضای حقیقی است. هیچ کس خیال نکند و نگوید این فضا فضای مجازی است. اینکه بیشتر از فضای با سیم قدرت اثر دارد کجایش مجاز است؟ آنجا که فکر و اندیشه را به هر وسیله که بخواهد منتقل میکند و تسخیر میکند کجایش مجاز است؟ مگر ما سیم را حقیقت میدانیم؟ مگر چهره تلویزیون را حقیقت میدانیم؟ که اگر بیشیشه بود بیسیم بود بشود مجاز!؟ این خیال باطل را از سر دور کنید، این فضا فضای حقیقی است، اندیشه میآید و عوض میکند. شما ذیل این آیه ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾[19] را ببینید این روایت نورانی از وجود مبارک امام صادق است؛ به حضرت عرض کردند که «أَ قُوَّةُ الْأَبْدَانِ‏ أَوْ قُوَّةٌ فِی الْقَلْبِ»؛[20] اسلحه زیاد یا فکر زیاد؟ فرمود: «فِیهِمَا جَمِیعاً»؛ هم با عقل و درایت و قدرت علمی حوزه و دانشگاه، هم با قدرت سپاه و سلاح و ارتش. «بقوة القلوب بقوة الابدان»، تنها اسلحه مشکل را حلّ نمیکند. فرمود که حالا شما بر فرض اسلحه داشتید، آنها هم همین را دارند یا بیشتر! نفوذناپذیری تنها از راه مرز زمینی نیست، مرز زمینه هم مطرح است؛ باید حوزههای شما، فضای دانشگاهی شما، فضای جوانهای شما طوری باشد که اینها هر شبههای که دیدند بتوانند پاسخ بدهند.
فتحصّل که این جریان، اختصاصی به همراهان حضرت ندارد، خود حضرت با همراهانشان این طور هستند، یک؛ شدّت هم به معنی نفوذناپذیری است، این دو؛ نفوذ هم اعم از آن چهار راه استحمار و استعباد و استثمار و استکبار و نفوذهای دیگر است، مثل نفوذ فرهنگی و مانند آن، چهار یا پنج؛ و همهتان باید طوری باشید که کشورتان سالم بماند؛ هم از نظر قدرت بدن، هم از نظر قدرت فکر و اندیشه و برهان. حالا مَثل ذکر کرد، پس آنچه که در تورات و انجیل آمده، در سوره مبارکه «اعراف» هم آمده که وضع آن مشخص شد که مسائل اعتقادی و اخلاقی و حقوقی و فقهی است؛ اما آنچه اینجا آمده مسئله مبارزات سیاسی هم ضمیمه آنها شده که ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾.

خشم‎زدایی از صفات مؤمنان در جامعه اسلامی و حصول آن در مقابله با بدی‎ها
وقتی انسان تمام خشم خود را نسبت به بیگانه به کار بُرد، نسبت به آشنا خشمزدایی دارد، نه خشم متقابل. فرمود شما نسبت به بیگانه باید ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ باشید؛ اما نسبت به آشنا در درون خود چه کار بکنید؟ در درون خود با بد مبارزه کردن هنر نیست، با بدی مبارزه کردن هنر است. با مخالف درگیر شدن کار شما نیست، با مخالفت مبارزه کردن کار شماست. شما باید مخالفت را، اختلاف را، تنازع را بردارید، نه مخالف را و منازع را، ﴿وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾[21] نه «اَلسَّیِّیء»! ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾[22] نه «اَلسَّییِّء»! بد را برداشتن هنر نیست، بدی را برداشتن هنر است. فرمود مردان الهی سیّئه را برمیدارند، حالا چهار نفر با شما مخالف بودند آنها را زیر پا لِه کنید، کار شما نیست! سعی کنید مخالفت را، مشکلات اینها را حلّ کنید و حرفهای اینها را گوش بدهید، مخالفت در بین شما نباشد، نه اینکه مخالف خود را لِه کنید. ﴿یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾، ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ﴾[23] اینها برادران و همدین شما هستند، همآیین شما هستند، هممرز شما هستند، همخاک شما هستند، هموطن شما هستند، مگر اینکه ـ خدای ناکرده ـ نفوذی باشد که این بیگانه است که فرمود: ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ﴾،[24] آنها بحث دیگری است؛ اما اگر آشناست، منتها نظرش مخالف است، شما مخالفت را بردارید. پس نسبت به درون، وضع مشخص شد، نسبت به بیرون، وضع مشخص شد؛ نفوذ فرهنگی و آن اقسام چهارگانه مشخص شد، نفوذ نظامی مشخص شد.

تفهیم نفوذ‎ناپذیری یاران پیامبر با ذکر تمثیل
 حالا این مطلب را قرآن به صورت مَثَل ذکر میکند. این مَثَل در بسیاری از موارد هست که فرمود: ﴿لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ﴾،[25] یا ﴿ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾.[26] مَثَل دو تا اثر مثبت دارد: یکی اینکه دامنه مطلب را که بالاست پایین میکشد، یکی دست فکر را میگیرد بالا میبرد تا فکر کوتاه بالا بیاید، مطلب بالا پایین بیاید، همسطح هم قرار بگیرند، دست فکر به دامن مطلب برسد؛ این خاصیت تمثیل است. مَثَل زدن که یک معلِّم پای تخته میرود مَثل میزند یا یک ادیب مَثل میزند که فاعل مرفوع است، مفعول منصوب است، مَثل میزنند، دو تا سهم تعیین کننده علمی دارد: یکی دامنه مطلبِ اوج گرفته را پایین میکشد، یکی دست شنونده را که پایین است میگیرد بالا میبرد و همسطح مطلب میکند؛ لذا شخص این مطلبی که با مَثل روشنتر شده است و در پای تخته نوشته شده یا روی کاغذ آمده را بهتر میفهمد. فرمود: ﴿لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ﴾، ﴿صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾، ﴿وَ تِلْکَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾[27] گرچه ﴿وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلاّ الْعَالِمُونَ﴾ و مانند آن. حالا این مَثل این تأثیر را دارد.

تمثیل نفوذ‎ناپذیری یاران پیامبر به درخت تنومند دارای ریشه و شاخه
 مَثَلی که در این بخش پایانی سوره مبارکه «فتح» آمده این است، اینها که ما گفتیم نفوذناپذیر هستند، بله! اگر نفوذناپذیر هستند باید یک پایگاه مستقل داشته باشند، اگر کسی روی زمین باشد و پایگاه مستقلّی نداشته باشد، لرزان باشد، این نمیتواند بگوید نه شرقی نه غربی! هر بادی بیاید این را میاندازد، باید جایی باشد که بتواند بگوید نه شرقی نه غربی! فرمود اولاً اینها مثل آن بذری هستند که رفتند در دل خاک، مهندسی شده، کشاورزی شده، آبیاری شده، این بذر ریشه پیدا کرده است؛ این بذری که ریشه پیدا کرده تنها بخواهد بیاید بالا، میشود تکبرگ که قدرت مقاومت ندارد. باید از پایین تا بالا جوانههایی ـ نه دو طرف، بلکه چهار طرف ـ جوانههایی بزند و بِروید که این را تأیید کند، از ریشه او کمک بگیرد، از راه هوایی که خودش استنشاق میکند به او عطا کند؛ این تعاطی متقابل و موازِرَت متقابل، هر کدام بار دیگری را به دوش می‎گیرند، این میشود یک درخت تنومندی که میتواند ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّماءِ﴾[28] باشد و دیگر هیچ چیزی این را تکان نمیدهد، چرا؟ چون ریشه دارد، یک؛ چهار طرفش جوانه زده، دو؛ این جوانه حافظ آن است که هم در پناه او رشد میکند و هم او را تقویت میکند، هر دو وزیر یکدیگر هستند. وزیر، آن عنصر فعّال دقیقِ عمیقی است که وِزر مملکت را بکشد. وِزر یعنی بار سنگین، ﴿کَلَّا لاَ وَزَرَ﴾[29] این است. این گناه را که میگویند وِزر، برای این است که بار سنگینی است. آن‎که بار سنگین مملکت را میکشد ـ نه اینکه دیگری باید بار او را بکشد ـ او را میگویند وزیر. فرمود این شاخه، وزیر این تَنه است، این تَنه از راه ریشه به این شاخه کمک میرساند، این میشود سلطان و آن میشود وزیر این سلطان، این میشود حاکم و آن میشود وزیر این حاکم، این میشود امام و آن میشود وزیر این امام و هکذا، ﴿فَآزَرَهُ﴾. از کجا اینها رشد میکنند؟ اینها که میخواهند رشد بکنند، بیرون از محدوده این بذر نباید رشد بکنند، بلکه از همین بذر و اطراف و جوانب بذر باید رشد بکنند، وگرنه این را تقویت نمیکنند و وزیر این نیستند. فرمود: ﴿کَزَرْعٍ﴾ که خود این زرع، ﴿أَخْرَجَ شَطْأَهُ﴾، «شَطْأ» یعنی جانب، «شاطیء» یعنی پهلو. اینکه کربلا را میگویند «شاطیء الفرات»، چون در جنب فرات است. آن نهر عظیمی که از دجله منشعب میشود و به شمال شرقی کربلا میریزد آن را میگویند فرات و آن جایی که مشهَد وجود مبارک حضرت هست این را میگویند «شاطیء الفرات» که حضرت وقتی روز دوم محرَّم وارد این سرزمین شد سؤال فرمود که این ارض چیست؟ عرض کردند غاضریه، نینوا، «شاطیء الفرات» و کربلا، این «شاطیء الفرات» یعنی جانب. در جریان کوه طورِ وجود مبارک موسای کلیم آن هم به همین منظور است: ﴿شَاطِئِ الْوَادِ الأیْمَنِ﴾،[30] این ﴿شَاطِئِ الْوَادِ الأیْمَنِ﴾؛ یعنی جانب أیمن. در سوره مبارکه «قصص» آیه 29 و 30 این است: ﴿فَلَمَّا قَضَی مُوسَی الأجَلَ وَ سَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً﴾[31] بعد فرمود: ﴿فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الأیْمَنِ﴾؛ ما چیزی به عنوان وادی «أیمن» نداریم که وادی «أیمن» جای بابرکتی باشد! این «أیمن» از «اِیمِن» و امنیت و اینها نیست، بلکه «أیمن» یعنی دست راست. آن «أیمن» برای آن «شاطیء» است و آن «شاطیء» صفت «أیمن» است؛ یعنی جانب راست وادی. وادی «أیمن» ما نداریم، بلکه «أیمنِ» وادی داریم. حالا برای اینکه فواصل آیات رعایت بشود و «نون» میخواست، آنجا «نون» آوردند. ﴿نُودِیَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الأیْمَنِ﴾؛ یعنی از جانب «أیمنِ» وادی که این «أیمن» صفت میشود برای آن «شاطیء»؛ جانبِ راست وادی، نه جانب وادیِ «أیمن»! وادیِ «أیمن» ما در اسلام نداریم! جانب راست «أیمن»؛ چه اینکه کربلا هم «شاطیء الفرات» است، «شاطیء» یعنی جانب، «شَطَأ» یعنی جانب، «اَشطأ» یعنی جوانب. اگر این بذری که غرس کردند این تکبرگ باشد، این کجا میتواند کشور را اداره کند؟ این باید طوری باشد که از جوانب او، از همه نواحی او، شاخه و خوشه و «فَرخ» به اصطلاح مثل جوجه ـ تعبیر این کتابهای تفسیری این است که فرخ او؛ یعنی جوجه او ـ اینها از اطراف او درمیآیند و نفسهایی که اینها میکِشند آن ریشه را تقویت میکنند و این مجموعه یک ساقه مستحکم و سِتَبر تشکیل میدهد، بعد این بذر که اوّل با هر بادی ممکن بود از پا دربیاید ﴿فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ﴾؛ حالا چندین ساقه دارد، این «سُوق» جمع ساق است، روی ساق خودش ایستاده، روی پای خودش ایستاده است.

ضرورت مقاوم‎سازی کشور با اقتصاد مقاومتی و مبارزه با ربوی بودن بانک‎ها
این کشور همه چیز دارد، ولی منتظر قاچاق است! شما الاّ و لابدّ ناچار هستید این بندرهای قاچاقزا را کنترل کنید تا بشود اقتصاد مقاومتی. همه چیز در این مملکت هست؛ اما متأسفانه یک عده بیکار هستند، یک عده اشتغال ندارند، یک عده نمیدانند که این ثروتهای بانک‎ها را کجا به کار ببرند؟ یک عده هم نمیدانند که خدا وقتی گفت گزینه نظامی روی میز قرآن من است، با ما چه خواهد کرد؟ این ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾،[32] را خیلیها باور نکردهایم! این جنگ با خداست! آن‎که واقعاً کاری از او ساخته نیست[آمریکا]، همین که گفت گزینه نظامی روی میز من است بعضیها نگران میشوند؛ اما قرآن صریحاً گفت گزینه نظامی روی میز قرآن من است، با من طرف هستید ﴿فَأْذَنُوا﴾. تا بانکها اصلاح نشود، ببینید یک کسی میگوید چه در شرایط تحریم، چه در شرایط رکود، چه در شرایط تورّم، این معاملهای که با ما میکنید سود میدهد و یقیناً سود میدهد و بیست درصد هم سود میدهد، این یک علم غیب میخواهد! این همان ربا هست؛ منتها به صورت عقود اسلامی! با این کار نمیشود جلوی ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ ایستاد. چگونه میشود که این معامله در تمام حالات سود بدهد؟ آن هم بیست درصد سود بدهد؟ آن هم «علی الحسابی» باشد که تا آخر همین «علی الحساب» درمیآید!؟

بنابراین ما اگر واقعاً همراه پیغمبر هستیم راه این است. این احکام ـ معاذالله ـ برای سابق که نبود، این کتاب «إلی یوم القیامه» هست، فرمود او وزیر را خودش تأمین میکند، آن وزیر هم از او کمک میگیرد، او هم به وزیر کمک میکند ﴿فَآزَرَهُ﴾، بعد روی پای خودشان ایستادند، آن وقت میتوانند بگویند نه شرقی نه غربی! شما که علف را از برزیل میآورید، این علف که انرژی هستهای نیست، این نه سواد میخواهد، نه کود میخواهد، نه سَمّپاسی میخواهد، فقط یک مقدار غیرت اقتصادی میخواهد که این زمینهای فراوان را تسطیح بکنند و این علف را تأمین بکنند، آن وقت دامداری تقویت میشود، کشاورزی تقویت میشود، شیر و لبنیات ارزان میشود، گوشت ارزان میشود. این که این کتاب بوسیدنی است برای همین جهت! البته بهشت را معرفی کرده، جهنم را معرفی کرده، ملائکه را معرفی کرده؛ اما درد ما را هم گفته است؛ درد ما را با این بیان گفته، اینکه فرمود: ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾[33] همین است.

مَثَل یاران پیامبر در تورات و انجیل به درخت تنومند مستقل
فرمود مَثَل اینها در تورات و انجیل این است: ﴿کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ﴾؛ اینکه در جانب راست اوست، در جانب چپ اوست، در جلوی اوست و در پشت سر اوست، خودش استخراج کرده، دیگری پیوند نزده است؛ یعنی مستقل است. دیگری نیامده چیزی به او بدهد؛ یعنی مستقل است، خودش همه شئون را تأمین میکند. آن وقت ﴿فَآزَرَهُ﴾، این جوانبی که زده، این را «آزَرَهُ»؛ یعنی «قَوّاهُ جَعَلَهُ وَزیراً لهُ»؛ بار مملکت روی دوش اوست، بار او همین درخت اصیل است؛ لذا ﴿فَاسْتَغْلَظَ﴾، دیگر سِتَبر میشود. با «فاء» تفریع فرمود از این به بعد روی ساقه خودش ایستاده، این میتواند بگوید «لا شرقی و لا غربی»، ﴿فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ﴾ که جمع ساق است. آن وقت ﴿یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ﴾؛ کشاورزها را به شگفت میآورد!
در همان اوّل سوره مبارکه «حشر» ـ که به خواست خدا خواهد آمد ـ فرمود: ﴿مَا ظَنَنتُمْ أَن یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ﴾؛[34] یک چیز شگفتآوری بود؛ نه شما فکر میکردید که پیروز میشوید و نه دشمنان فکر میکردند! یک چیز شگفتآوری بود! ﴿لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ﴾؛ کفار را به خشم میآورند.

ایمان و عمل صالح دو شرط شمول مغفرت الهی بر انسان
بعد همان طوری که در بخش پایانی آیه سوره «اعراف» فرمود مغفرت الهی شامل فقط کسانی میشود که با حُسن فاعلی، ایمان درون را حفظ کردند و با حُسن فعلی، عمل صوم و صلات و عبادات و مبارزات و جهاد را حفظ کردند، این دو حُسن را دارند، از رحمت ویژه برخوردار هستند، آنجا فرمود همه آنها این طور نیستند «منهم» این طور هستند، اینجا هم میفرماید همه آنها این طور نیستند «منهم» این طور هستند. ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ مربوط به حُسن فاعلی و توحید و ایمان، ﴿وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ نسبت به احکام شریعت؛ ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم﴾ از همینها مغفرت و اجر عظیم دارند که ما از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم به حق قرآن و عترت، این نظام را، این رهبر را، این مراجع را، این مردم را، این حوزه را، شما بزرگواران و علما و فضلا و اساتید و آیات و حُجج را، آن عزیزان دانشگاهی را، همه و همه را در سایه قرآن و عترت به برکت دعای ولیّ عصر(ارواحنا فداه) حفظ بفرماید.

«و الحمد لله رب العالمین»

[1] . معانی الاخبار، ص22.

[2] . سوره انبیاء، آیه62.

[3] . سوره هود، آیه48.

[4] . سوره اسراء، آیه101؛ سوره طه، آیه19.

[5] . سوره آل عمران، آیه55.

[6]. سوره انفال, آیه64.

[7]. سوره مائده, آیه41.

[8] . سوره مزّمل، آیه1.

[9] . سوره مدّثر، آیه1.

[10] . سوره احزاب، آیه40.

[11] . سوره صف، آیه6.

[12] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏18، ص300.

[13] . روح المعانى، ج26، ص126.

[14] . الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏2، ص655. «إِذَا عَطَسَ‏ الرَّجُلُ‏ فَلْیَقُلِ‏ ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ إِذَا سَمَّتَ الرَّجُلُ فَلْیَقُلْ یَرْحَمُکَ اللَّهُ وَ إِذَا رَدَدْتَ فَلْیَقُلْ یَغْفِرُ اللَّهُ لَک‏».

[15] . سوره توبه، آیه123.

[16] . سوره توبه، آیه73.

[17] . تحف العقول، النص، ص54. «قَدِمَ الْمَدِینَةَ رَجُلٌ نَصْرَانِیٌّ مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ وَ کَانَ فِیهِ بَیَانٌ وَ لَهُ وَقَارٌ وَ هَیْبَةٌ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَعْقَلَ هَذَا النَّصْرَانِیَّ فَزَجَرَ الْقَائِلَ وَ قَالَ مَهْ إِنَّ الْعَاقِلَ‏ مَنْ‏ وَحَّدَ اللَّهَ وَ عَمِلَ بِطَاعَتِهِ».

[18] . منظومه «به رنگ آمده دشمن»، با عنوان اولیه «بار دیگر مسجد ضرار» منظومه‌ای است کوتاه با 56 بیت در قالب مثنوی که در آن استاد حمید سبزواری شیوه‌های فرهنگی دشمنان انقلاب و اسلام را پس از پذیرش قطعنامه 598 بیان کرده است. این منظومه که بار نخست در روزنامه کیهان به چاپ رسید، به دلیل اهمیت ویژه به سفارش و تأکید رهبر معظم انقلاب به صورت جزوه‌ای مستقل با ابیاتی افزوده به چاپ رسید که آن را سازمان تبلیغات اسلامی در سال 1368 چاپ و منتشر کرده است؛ «به رنگ آمده دشمن، اگر به جنگ نبرد ٭٭٭ به خدعه خاست، چو خمپاره و تفنگ نبرد».

[19] . سوره بقره، آیه63.

[20] . بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج‏67، ص178.

[21] . سوره رعد، آیه22.

[22] . سوره مؤمنون، آیه96.

[23] . سوره فصّلت، آیه34.

[24] . سوره مائده، آیه52.

[25] . سوره محمّد، آیه3.

[26] . سوره روم، آیه58.

[27] . سوره عنکبوت، آیه43.

[28] . سوره ابراهیم، آیه24.

[29] . سوره قیامت، آیه11.

[30] . سوره قصص، آیه30.

[31] . سوره قصص، آیه29.

[32]. سوره بقره، آیه279.

[33]. سوره اسراء، آیه82.

[34]. سوره حشر، آیه2.

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۲ ب.ظ | علی | ۰ نظر

جلسه درس اخلاق (1395/05/07)

   00:00            00:00    
 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین، سیّما بقیّة الله فی العالمین، بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».

 مقدم شما بزرگواران را که به مناسبت شهادت رئیس مذهبمان امام صادق(صلوات الله و سلامه علیه) حضور پیدا کردید گرامی می‌داریم و این سوگ و ماتم را به پیشگاه ولیّ عصر و عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت و به شما برادران و خواهران ایمانی تسلیت عرض می‌کنیم. از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم که توفیق فراگیری معارف آن حضرت را به همه مرحمت کند و توفیق اطاعت از رهنمودهای آن ذات مقدس و ائمه اطهار(علیهم السلام) را به ما عطا کند!

هر کدام از ائمه(علیهم السلام) نور و ذات مقدسی‌اند که در عصر و مصر خودشان خلافت الهی را به خوبی انجام دادند، سعی کردند که دین را از آسیب سیاست اموی و مروانی و عباسی حفظ کنند اوّلاً; جامعه‌ای تربیت کنند که قرآنی و عترتی باشد ثانیاً; مردان الهی را به بار بیاورند که به نوبه خود خلیفةالله باشند ثالثاً و الگوی جوامع بشری باشد رابعاً. کار امام صادق(سلام الله علیه) در سخت‌ترین دوران عباسی بود؛ یعنی بعد از انتقال قدرت اموی و مروانی به عباسیان و اقتدار شدید عباسیان، آنها سعی کردند هم مذهب‌تراشی کنند، هم قرآن را به رأی خود تفسیر کنند، هم روایاتی که تازه زنده شده است بعد از عمربن عبدالعزیز، اسرائیلیات فوج فوج به روایات راه پیدا کردند آنها را مفسّر قرآن قرار بدهند و جبریه را بپرورانند که حکومت آنها را تأیید می‌کند و آزاداندیشان معتزله و امثال معتزله را سرکوب کنند و اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را با بدترین وضع تحت شکنجه قرار بدهند؛ وجود مبارک امام صادق در چنین عصری بود.

 حضرت سعی کرد افرادی را تربیت کند که به این اصولی که الآن به عرض شما می‌رسد آشنا شوند. اوّلاً آمد قرآن را با عترت نه با روایت, قرآن را با عترت و عترت را با قرآن همتای هم قرار داد. یک وقت ما حرف خدا را از کلام خدا به نام قرآن می‌شنویم، یک وقت حرف خدا را از انسان کامل معصوم مثل این دوازده امام می‌شنویم که از هر خطا و از هر خطیئه مصون و محفوظ‌اند می‌شنویم.

فرمود عترت آن سهمی را دارد که قرآن همان سهم را دارد، این قرآن و عترت را، جایگاه عصمت را, جایگاه معصوم بودن را, حرف امام را کاملاً تبیین کرد؛ گاهی با استدلال برای متفکّران، گاهی به صورت دعا برای افراد عادی تبیین کرد. وقتی زراره از وجود مبارک حضرت سؤال می‌کند، ما اگر عصر غیبت را ادراک کردیم چه دعایی بخوانیم! همین دعایی که اختصاصی به نماز یا تعقیب نماز ندارد در بین نماز, بعد از نماز, قبل از نماز, در جمیع حالات این دعا از دعاهای نورانی امام صادق(سلام الله علیه) است فرمود شما این مطلب کلامی را به صورت دعا در بین مردم منتشر کنید در عصر غیبت بگویید: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی‏»؛[1] این یک مسئله عمیق کلامی است و به قول اهل کلام، برهان لِمّ در آن هست؛ این را به صورت دعا آورد که ما در هر حالی چه در نماز, چه قبل از نماز, چه بعد از نماز, چه در راه رفتن, بعضی از دعاهاست که جزء تعقیبات است، این جزء تعقیبات نیست جزء تعلیمات است.

 آیا امام و رهبران الهی وکیل مردم و منتخب از طرف مردم‌اند که سقفی و سقفیه‌ها و امثال ذلک بر آن باور هستند یا نه, امام وکیل مردم نیست نماینده مردم نیست خلیفةالله است، ولیّ الله است چه اینکه غدیری‌ها بر آن هستند؛ این مطلب عمیق کلامی را وجود مبارک امام صادق به صورت دعا وظیفه همه ما قرار داد، به ما فرمود بخوانید خدایا! ما امام را به عنوان وکیل نمی‌شناسیم، امام نماینده ما نیست ما امام را انتخاب نمی‌کنیم ما اهل سقیفه نیستیم ما سقفی نیستیم ما تحت ولایت امامیم، امام جانشین پیغمبر است، پیغمبر جانشین شماست، خلیفه را بدون مستخلف‌عنه نمی‌شود شناخت ما اگر خواستیم پیغمبر را بشناسیم. اگر پیغمبر نماینده ما بود منتخب ما بود ما به او رأی می‌دادیم او می‌شد نبیّ, حرف ما را باید بزند؛ اما پیغمبر, نماینده شماست خلیفه شماست، خلیفه حرف مستخلف‌عنه را می‌زند نه حرف ما را، نه حرف مستخلفعلیه را! اگر خلیفه‌اند، یک و خلیفه حرف مستخلف‌عنه را می‌زند، دو؛ نه حرف مستخلف‌علیه را، سه؛ از طرف خدا ولیّ بر مستخلف‌عنه هست، چهار؛ ما تا مستخلف‌عنه را نشناسیم خلیفه را نمی‌شناسیم، «اَللّهُمَّ عَرِّفْنی‏ نَفْسَکَ» این برهان مسئله است. گاهی دعا می‌کنیم خدایا عاقبت امور ما را ختم به خیر کن و به ما بهشت بده این دعاست؛ اما این مسئله عمیق کلامی است برهان در آن هست، «اَللّهُمَّ عَرِّفْنی‏ نَفْسَکَ» چرا؟ برای اینکه من اگر خدا را نشناسم، خلیفه او را نمی‌شناسم آن‌که از طرف خدا می‌آید وقتی من او را می‌شناسم که مستخلف‌عنه او را بشناسم منوب‌عنه را بشناسم «اَللّهُمَّ عَرِّفْنی‏ نَفْسَکَ» شما در دعاها چنین برهان عقلی فلسفی پیدا می‌کنید؟ خدایا گناهان مرا بیامرز پدر مرا بیامرز مادر مرا بیامرز! برهان در آن نیست. این استدلال است نه استدعا، «اَللّهُمَّ عَرِّفْنی‏ نَفْسَکَ» من اگر تو را نشناسم پیغمبر را نمی‌شناسم چون پیغمبر از طرف تو می‌آید و خلیفه توست «فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ»؛ خدایا! توفیقی بده نبوّت را بشناسم, نبیّ را بشناسم؛ چون امام, خلیفه نبیّ است نه وکیل مردم، امام در غدیر مشخص می‌شود نه در سقیفه؛ «فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ»؛ من امام را وقتی می‌شناسم که پیغمبر را بشناسم «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی‏».[2] این امام هم از آن طرف هشام را تربیت می‌کند, هم از آن طرف همه ما را با دعا می‌پروراند این دعا یک مسئله استدعایی نیست استدلال است. خدایا گناهان مرا بیامرز! در آن نیست, پدران مرا بیامرز! در آن نیست, خدایا به من فهم بده, عقل بده, استدلال بده, برهان بده, کارهای کلامی به من بده! من توحید را بشناسم, نبوّت را بشناسم, امامت را بشناسم. فرمود اگر زمان غیبت را درک کردید این کار را بکنید. وجود مبارک امام صادق کادرسازی کرد، می‌بینید درست است که همه ما در اثر ارتباط به این خاندان امید بهشت داریم؛ ولی نسوختن و جهنم نرفتن هنر نیست؛ بسیاری از افرادند که جهنم نمی‌روند، بچه‌ها و دیوانه‌ها جهنم نمی‌روند, کفارِ مستضعف دورافتاده کشورهای کفر که هیچ دسترسی به اسلام ندارند جهنم نمی‌روند؛ نسوختن, هنر نیست، به بهشت رفتن هم هنرِ والا نیست، بهشت رفتن جزء هنرهای میانی است؛ اما می‌بینید امام صادق از ما چه توقعی دارد، وجود مبارک امام صادق فرمود شما در شهری که زندگی می‌کنید نگذارید جمعیت شما در دستگاه‌های قضایی فراوان باشد در مسجد و حسینیه کم باشد «مَنْ کَانَ الرَّهْنُ عِنْدَهُ أَوْثَقَ مِنْ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ فَأَنَا مِنْهُ بَرِی‏ء»[3] فرمود شما در جامعه زندگی می‌کنید، تجارت دارید, اقتصاد دارید, رهن دارید, بیع دارید؛ ولی مهم‌ترین عامل پیشرفت و موفقیت و هماهنگی شما، قول شما و شرافت شما و عزّت شما و اعتماد شما باشد. اگر کسی به دیگری بدهکار بود و خانه خود را در رهن او قرار داد و این رهن مهم‌تر از قول او بود او شیعه خاص من نیست شما باید طرزی زندگی کنید که قول شما مهم‌تر از رهن گذاشتن خانه شما باشد؛ «مَنْ کَانَ الرَّهْنُ عِنْدَهُ أَوْثَقَ مِنْ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ فَأَنَا مِنْهُ بَرِی‏ء»، جامعه را این زندگی حفظ می‌کند نه دستگاه قضایی. شما الآن این پانزده میلیون پرونده که در دستگاه قضایی است شاید مثلاً پنج درصدش یک سلسله پرونده‌های حقوقی علمی باشد؛ نظیر رژیم حقوقی دریای خزر و امثال ذلک، آن چهارده میلیون و نیمش، جزء الفبای دین است، کسی چک بی‌محلّ کشیده, دروغ گفته, اجاره را نمیدهد، خلاف گفته، اینها جزء بدیهیات دین ماست. این الفبای دین است که چهارده میلیون پرونده شد این چهارده میلیون برای 28 میلیون است برای اینکه هر پرونده‌ای به هر حال دو طرف دارد، پرونده یکطرفه که نیست، این سی میلیون هر کدام سه، چهار نفر وابسته دارند جمعاً می‌شود هفتاد, هشتاد میلیون؛ هفتاد هشتاد میلیون گیرِ این پروندهها هستند، گیرِ عمل کردن به دستورات ابتدایی امام صادق هستند. فرمود جامعه می‌شود که حرفش معتبر نباشد؛ ولی وقتی خانه را رهن می‌گذارد معتبر باشد؟! «مَنْ کَانَ الرَّهْنُ عِنْدَهُ أَوْثَقَ مِنْ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ فَأَنَا مِنْهُ بَرِی‏ء» اینها جزء ابتدائیات است.

مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد، فرمود مملکت باید عزیز باشد, باشکوه و جلال و عزّت باشد. کشور شیعه به برکت خود اینها کشور عزّتمند است. این را مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَی الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ کُلَّهَا وَ لَمْ یُفَوِّضْ إِلَیْهِ أَنْ یُذِلَّ نَفْسَه‏»؛[4] فرمود ذات اقدس الهی مؤمن را آزاد خلق کرد هر کاری می‌خواهد بکند در مرز حلال آزاد است؛ اما کاری بکند که حیثیت او و عزّت و شکوه و جلال او از بین برود حق ندارد؛ چون آبرو حقّ ما نیست، ما باید بدانیم بعضی از امور را ما امین و بعضی از امور را مالک هستیم، خدا این مال را از راه حلال که به ما داد فرمود مال شماست ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾[5] مال, مِلک ماست خواستیم به کسی بدهیم، خواستیم ندهیم؛ اما آبرو برای ما نیست ما امینیم نه مالک. آیا کسی حق دارد حرفی بزند که آبروی او برود یا معصیت کرده؟ اگر کسی آبروی دیگری را ببرد حرام است، خود شخص کاری بکند که آبرویش برود حرام است، آبرو برای ما نیست، آبرو امانت خداست نزد ما. چرا اگر ـ خدای ناکرده ـ تجاوز جنسی بشود همه بستگان این زن پس بگیرند شکایت را و رضایت بدهند پرونده همچنان باز است؛ برای اینکه ناموس زن یا ناموس مرد مال کسی نیست اینها مال خداست حقّ الله است ما به عنوان امین, حافظ او هستیم اگر کسی ـ معاذ الله ـ به یک زن تجاوز عمدی کرد همه بستگان او رضایت بدهند پرونده هنوز باز است این مثل خون نیست. اگر کسی را کُشتند اولیای دم رضایت دادند مسئله حلّ است ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً﴾[6] او آمد رضایت داد، قصاص نمی‌شود؛ اما تجاوز جنسی از این سنخ که نیست. این گونه از آبروها مال خداست و انسان، امین است و باید این را حفظ کند.

بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) این است که هیچ کشوری حق ندارد خودش را ذلیل کند؛ این را مرحوم کلینی در باب عزت و شکوه از وجود مبارک امام صادق نقل کرد. حضرت در بحث‌های کلامی شاگردان فراوانی داشت، چون همه مردم که در یک سطح نیستند، افراد عادی از حضرت توحید سؤال می‌کردند. مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) این دو روایت را در کتاب شریف توحید نقل کرد، کسی آمده خدمت امام(سلام الله علیه) عرض کرد که «دلِّلْنِی عَلَی التُّوحِید»؛ توحید خدا را برای من تبیین کنید! فرمود: «هُوَ الَّذِی أَنْتُمْ عَلَیْه‏»؛[7] همین که دارید توحید است، خدا یکی است. این جواب به یک فرد عادی است؟! امّا هشام از شاگردان متخصّص حضرت است، وقتی وارد محضر حضرت شد خود حضرت ابتدائاً سؤال می‌کند که هشام! «أَ تَنْعَتُ اللَّهَ»؛ آیا خدا را نَعت می‌کنی؟ گفت آری، فرمود: «هَاتِ»؛ بگو ببینم چه میگویی؟ گفت: ﴿هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیر﴾ از این قبیل, فرمود: «هَذِهِ صِفَةٌ یَشْتَرِکُ فِیهَا الْمَخْلُوقُون‏»؛ اگر خدا سمیع است دیگران هم سمیع‌اند, اگر خدا علیم است دیگران هم علیم‌اند؛ آن وصف مختصّ به خدا چیست؟ هشام عرض کرد پس شما بفرمایید تا من بفهمم, فرمود نگو خدا علیم است، بگو «هُوَ عِلْمٌ» اینجا ممکن است کسی بگوید آیا مشتق در آن ذات معتبر است یا نه؟ آیا «ذاتٌ ثبت له العلم» یا نه؟ «هُوَ نُورٌ لَا ظُلْمَةَ فِیهِ وَ حَیَاةٌ لَا مَوْتَ فِیهِ وَ عِلْمٌ لَا جَهْلَ فِیه‏»[8] او حیات است نه حیّ, او علم است نه علیم, او بصر است نه بصیر, او نور است؛ یعنی این عینِ مبدأ است؛ این را که وجود مبارک امام به همه افراد نمی‌گوید، این می‌خواهد هشام را تربیت کند؛ این هشام‌ها هم که در خدمت حضرت بودند فرمود در نظریهپردازی، در مناظرات کلامی شما هر جلسه‌ای حقّ شرکت ندارید، گاهی اوج می‌گیری؛ ولی گاهی سقوط می‌کنی تو با هر کسی بحث نکن؛ اما «و هو یطیر و لا یقع» او خوب تربیت شده این اوج می‌گیرد و سقوط هم نمی‌کند. این شاگردان را پروراند و در جمع، به ما این راه را نشان داد. فرمود: این «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلُ الْبَیت»[9] تنها پیغمبر نبود که سلمان تربیت کند ما هم می‌توانیم سلمان تربیت کنیم. همان مکتبی که سلمان پروراند همان مکتب الآن دست ماست. «لَیْسَ مِنَّا»؛ این «سَلْمَانُ مِنَّا» در بُعد اثباتی است،«لَیْسَ مِنَّا» در بُعد سلبی است. فرمود من می‌خواهم شما مثل سلمانِ عصر بشوید «لَیْسَ مِنَّا وَ لَا کَرَامَةَ مَنْ کَانَ فِی مِصْرٍ فِیهِ مِائَةُ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ الْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ مِنْه‏»؛[10] شما اگر بخواهید «سَلْمَانُ مِنَّا» ما باشید جزء شاگردان خاصّ ما باشید؛ اگر در شهری که صد هزار جمعیت است، چون آن روزها جمعیت کم بود در قرآن دارد ما فلان پیغمبر را فرستادیم ﴿إِلی‏ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزیدُونَ﴾[11] آن روز صد هزار رقم سنگینی بود، آن روزها اصلاً کلمه میلیون مطرح نبود؛ اینکه می‌بینید فلان شخص «الف، الف»می‌گوید، می‌خواستند مبالغه کنند، کلمه میلیون اصلاً آن روزها مطرح نبود، در لغت و لغتنامهها نبود، میگفتند فلان شخص «الف، الف»می‌گوید، یعنی مبالغه میکند و از میلیون حرف میزند، این اغراق بود، بعداً کلمه میلیون درآمده. در آیه دارد که ما فلان پیامبر را فرستادیم ﴿إِلی‏ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزیدُونَ﴾؛[12] در این حدیث نورانی حضرت فرمود اگر کسی در شهری زندگی می‌کند که صد هزار جمعیت یا بیش از صد هزار جمعیت در آن هست، در آن شهر مردی از او پارساتر پیدا بشود او از ما نیست: «لَیْسَ مِنَّا وَ لَا کَرَامَةَ مَنْ کَانَ فِی مِصْرٍ فِیهِ مِائَةُ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ الْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ مِنْه‏»؛ یعنی «سَلْمَانُ مِنَّا» ما داریم, «لَیْسَ مِنَّا» هم ما داریم، این «مِنَّا» خصوصی است؛ البته جزء شیعیان است عادل هم ممکن است باشد؛ اما حضرت می‌فرماید ما هم می‌توانیم «سَلْمَانُ مِنَّا» تربیت کنیم، این «مِنَّا أَهْلُ الْبَیت» درباره خیلی از افراد آمده، درباره بعضی از محدثان قم آمده «وَ هُوَ منَّا»،[13] بعضی از زن‌های که اهل دیانت و تقوا و فقه بودند وارد شده است که «هی منّا اهل البیت»؛[14] پس می‌شود.

حضرت آمده کادرسازی کرده، فرمود در مسئله تجارت و اقتصاد طرزی باید زندگی کنید که حرف شما بهتر و قوی‌تر و اثربخش‌تر از رهن خانه‌تان باشد، این برای این. شکوه و عزّت و جلال را باید بدانید حقّ الله است در اختیار شما نیست شما امین الله هستید، حق ندارید هیچ کشوری حق ندارد خود را ذلیل کند، این دو مطلب؛ ما هم می‌توانیم «مِنَّا أَهْلُ الْبَیت» بپرورانیم، الآن هم وجود مبارک ولیّ عصر «مِنَّا أَهْلُ الْبَیت» می‌پروراند. وجود مبارک امام صادق کادرسازی کرد با اینکه حکومت عباسی بود، فرمود تا آنجا که ممکن است به مجتهدان خود مراجعه کنید؛ این مقبوله عمر بن حنظله در عصر امام صادق در بحبوحه قدرت عباسی‌ها نازل شد اینها که حکومتی نداشتند بگویند ما کسی را نصب کنیم، فرمود شما می‌توانید تا آنجا که ممکن است در برابر حکومت عباسیان برای خودتان مکتبی داشته باشید دستگاهی داشته باشید با اینکه خود امام صادق تحت تعقیب بود. مرحوم کلینی نقل می‌کند که خانه حضرت را چند بار آتش زدند و حضرت فرمود: «أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَی أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ‏» این آتش اثر نکرد. فرمود اگر خدا به آتش فرمود: ﴿یا نارُ کُونی‏ بَرْداً وَ سَلاماً عَلی‏ إِبْراهیمَ﴾[15] من هم فرزند ابراهیم هستم، به هر حال آتش اثر نکرد.[16] در همان بحبوحه که خودِ حضرت تحت فشار بود سعی می‌کند مردانی تربیت کند که اینها کارهای قضایی را انجام دهند «فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا»؛[17] در بحبوحه قدرت عباسیان بود، مقبوله عمربن‌حنظله همین بود، معتبره أبی خدیجه[18] همین بود، این درباره کادرسازی در آن روز بود.

درباره عناصر دین فرمود همه مسائل دینی محترم و معتبر است و اما بعضی از چیزها خیلی معتبر است، آن رکن اساسی است، اوّل قرآن است و عترت که همتای هم هستند؛ بعد فرمود: «لا یَزَالُ الدِّیْنُ قَائِمَاً مَا قَامَتِ الْکَعْبَةُ»؛[19] مادامی که کعبه هست مطاف مسلمین است, قبله مسلمین است دین محفوظ است که باید تلاش و کوشش کرد با دعا و غیر دعا این کار و امانت الهی را از دست آل‌سعود گرفت.

یک بیان نورانی حضرت امیر در عهدنامه مالک دارد که به مالک فرمود: مالک! «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا»[20] این در بیان نورانی حضرت در نهج‌البلاغه است، فرمود مالک! حالا که به مصر رفتی بدان ما انقلاب نکردیم که ما آزاد شویم، بشر بنده خداست تابع دستورات الهی است، ما انقلاب کردیم که دین را از چنگالِ بیگانه‌ها دربیاوریم: «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا» امروز مطاف مسلمین مثل قدس در اسارت یا آل‌سعود است یا صهیونیسم؛ امروز قبله مسلمین، چه قبله اوّل چه قبله دوم در اسارت بیگانه‌هاست «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا» فرمود مادامی که کعبه آزاد است دین آزاد است. بعد جریان کربلای سیدالشهداء را چقدر اصرار دارد، چون اینها اساس دین است، درست است همه ائمه این چهارده معصوم وجود مبارک صدیقه کبرا(سلام الله علیهم اجمعین) همه اینها سهم تعیین کننده در حفظ دین دارند؛ اما کربلا حساب دیگر است، جریان کربلا را وجود مبارک امام صادق خیلی اصرار دارد، فرمود فریضه است فرمود شما اگر صدها بار مکه بروید تا کربلا نرفتی فریضه الهی را انجام ندادید،[21] تعبیر فریضه دارد. جریان امام زمان هم این‌چنین است. چند امر است که وجود مبارک امام صادق بر آن خیلی تکیه می‌کند: قرآن است, عترت است, جریان کعبه است, جریان کربلاست, جریان وجود مبارک ولیّ عصر است، فرمود حضرت که ظهور کرد جاهلیت را برمی‌دارد و عقلانیت ظهور می‌کند این است که وجود مبارک امام صادق برای همه حرفی برای گفتن دارد اگر کسی خواست «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلُ الْبَیت» بشود، الآن هم با همان دستورهای نورانی امام صادق می‌تواند به آن مقام برسد. فرمود اگر در شهری زندگی می‌کنید سعی کنید اعلم آنها ,اتقای آنها, اصلح آنها، افضل آنها باشید اینکه مال دنیا نیست اینکه غرور نیست که چیز بدی باشد همان حرف‌هایی که وجود مبارک حضرت امیر در دعای «کمیل» به دیگران آموخت، همان‌ها را وجود مبارک امام صادق دارد، ما در دعای «کمیل» در شبهای جمعه چه می‌خوانیم؟ «أَقْرَبَهُمْ مَنْزِلَةً مِنْکَ وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْک»؛ خدایا من از همه بالاتر, از همه بهتر و از همه به تو نزدیک‌تر باشم؛ اینکه چیز بدی نیست، اینکه دنیا نیست، اینکه غرور و خودخواهی نیست. خدایا توفیقی بده که من از همه مردم به تو نزدیک‌تر باشم, پاک‌تر باشم, منزّه‌تر باشم «أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْک‏ وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْک‏»[22]همین بیان‌ها را که وجود مبارک حضرت امیر به صورت دعا در دعای «کمیل» به ما آموخت، وجود مبارک امام صادق به صورت صریح فرمود اگر بخواهید «مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ» باشید در شهری که زندگی می‌کنید از شما بهتر نباید باشد، این می‌پروراند. این راه برای همه باز است که در همه عصر و مصر این راه‌ها باز است که امیدواریم ذات اقدس الهی آن توفیق را به همه ما مرحمت کند که جزء شیعیان راستین این ذوات مقدس باشیم و فرمایشات و دستورهای اینها را به خوبی ادراک کنیم اوّلاً; باور کنیم ثانیاً; عمل کنیم ثالثاً و منتشر کنیم رابعاً.

من مجدداً مقدم شما را گرامی می‌دارم از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم هر قدمی که برداشتید مشمول آیه سوره مبارکه «یس» باشد که فرمود: ﴿وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم‏﴾[23] سعادت و سیادت دنیا و آخرت را نصیب شما بفرماید!

پروردگارا امر فرج ولیّات را تسریع بفرما!

نظام ما رهبر ما مراجع ما دولت و ملّت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما!

روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرما!

خطرات سلفی و تکفیری و داعشی‌ها را به استکبار و صهیونیسم برگردان!

مشکلات دولت و ملّت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها به بهترین وجه حلّ بفرما!

این کشور ولیّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطری محافظت بفرما!

جوانان و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بده!

و این دعا را در حقّ همه مؤمنان عالم مستجاب بفرما!

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص337.

[2] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص337.

[3] . المحاسن، ج1، ص102.

[4] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج5، ص63.

[5] . سوره نساء، آیه32.

[6] . سوره إسراء، آیه33.

[7] . التوحید(للصدوق)، ص46؛ «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام عَنِ التَّوْحِیدِ فَقَالَ: هُوَ الَّذِی أَنْتُمْ عَلَیْه‏».

[8] . التوحید(للصدوق)، ص146.

[9] . عیون اخبار الرضا عَلَیْهِ السَّلَام، ج2، ص64.

[10] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص78.

[11] . سوره صافات، آیه147.

[12] . سوره صافات، آیه147.

[13] . الإختصاص، النص، ص68.

[14] . کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص905.

[15] . سوره انبیاء، آیه69.

[16] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص473.

[17] . کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص484.

[18] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص412.

[19] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص271.

[20] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، نامه53.

[21] . کامل الزیارة، النص، ص122؛ «لَوْ أَنَّ أَحَدَکُمْ حَجَّ دَهْرَهُ ثُمَّ لَمْ یَزُرِ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام لَکَانَ تَارِکاً حَقّاً مِنْ حُقُوقِ اللَّه».

[22] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص850.

[23] . سوره یس، آیه12.

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۴۲ ق.ظ | علی | ۰ نظر

جلسه درس اخلاق (1395/04/31)

   00:00            00:00    
 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین، سیّما بقیّة الله فی العالمین، بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».

مقدم شما بزرگواران را گرامی می‌داریم و ایام شهادت حمزه سیدالشهداء(سلام الله علیه) را گرامی می‌داریم و ایام ارتحال حضرت عبدالعظیم حسنی(رضوان الله تعالی علیهما) را هم گرامی می‌داریم و از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم برکات و فیوضات این بزرگواران را بهره همه ما قرار بدهد. در بحث قبل مقداری درباره حضرت حمزه سید الشهداء(سلام الله علیه) مطالبی ارائه شد و امروز حدیث نورانی از حضرت عبدالعظیم حسنی به عرض شما می‌رسد.

وجود مبارک حضرت عبدالعظیم آن عرض ایمانش که معروف همه ماست، او معاصر امام هادی(سلام الله علیه) صاحب زیارت «جامعه کبیر» بود. مهم‌ترین مطلبی که حضرت عبدالعظیم به عرض امام زمان خود رساند این بود که عقاید خود را و ایمان خود را به محضر حجّت زمان خود عرضه کرد به وجود مبارک امام هادی که امام زمان آن روزگار بود عرض کرد من عقاید و ایمانم را به حضور شما گزارش می‌دهم هر کدامش درست بود امضا کنید و اگر کم بود یا زیاد بود راهنمایی کنید. وجود مبارک امام زمان آن روز یعنی حضرت هادی(سلام الله علیه) امام دهم به عنوان مستمعِ سخنان حضرت عبدالعظیم را گوش داد، حضرت عبدالعظیم هم عرض کرد من به وحدانیّت خدای سبحان معتقد هستم با اسمای حُسنایش او را می‌شناسم، مراحل توحید را که پایان برد در جریان رسالت انبیا سخن گفت، در رسالت وجود مبارک پیغمبر اسلام(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) سخن گفت، درباره امامت ائمه(علیهم السلام) سخن گفت تا رسید به امامت خود حضرت هادی. وجود مبارک امام هادی فرمود بعد از من امام یازدهم امام عسکری است و بعد از او وجود مبارک حضرت حجّت است و او را کسی نمی‌بیند یک سلسله مطالبی درباره دشواری زمان غیبت ذکر کرد. حضرت عبدالعظیم حسنی(رضوان الله علیه) عرض کرد بعد از این اصول، از نظر فروع دین من معتقدم به نماز، روزه، زکات، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، این مسائل را ذکر فرمود، معتقدم به اینکه معراج پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) حق است. وجود مبارک امام هادی غیر از آن مسئله امام یازدهم و امام دوازدهم را که اضافه کرد و تعلیم فرمود، فرمود این دینی است حق و ثابت باش «وَ ثَبَّتَکَ اللهُ».[1] این نشان می‌دهد که انسان باید عقیده خود را عرضه کند بر کتاب و سنّت الهی، بر قرآن و عترت یعنی بر ثقلین.

وجود مبارک حضرت عبدالعظیم حسنی چندین حدیث از وجود امام هادی و ائمه قبلی نقل می‌کند، یکی از آن احادیث این است که «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة»؛[2] اگر کسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد مرگ او مرگ جاهلیت است. در زمان وجود مبارک حضرت امیر، امام زمان علی بن ابیطالب بود و همچنین تا زمان حضرت حجّت هر کسی باید امام زمان خود را بشناسد، گذشته از اینکه ائمه قبلی را باید بشناسد. این حدیث نورانی نشان می‌دهد که جاهلیتِ مرگ به جاهلیتِ حیات وابسته است؛ اگر زندگی، زندگی جاهلی بود مرگ هم مرگ جاهلی است. اگر زندگی عقلانی بود مرگ هم عقلانی است. ائمه(علیهم السلام) فرمودند: «مَنْ مَاتَ» از خود حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم)[3] هم رسید: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة» مرگ، عصاره زندگی است، اینکه خدا فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ،[4] یعنی انسان در هنگام مرگ، عصاره زندگی خود را می‌چشد. به تعبیر حکیم فردوسی(رضوان الله علیه):

 اگر بار خار است خود کِشتهای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشتهای[5]

یک وقت انسان مشغول غرسِ درخت میوه شیرین است درخت گلابی می‌کارد، درخت میوه ثمربخش شیرینی می‌کارد، آن وقت عصاره آن میوه را به او می‌چشانند. ما این درختی را که داریم غرس می‌کنیم اگر ـ إن‌شاءالله ـ شجره طیبه بود میوه شیرین می‌دهد، عصاره این میوه در هنگام مرگ ما می‌چشیم؛ ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ، مرگ عصاره زندگی است، شیرین است برای ما. مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همین جلد پنجم کافی نقل کرد که هیچ لذّتی برای مؤمن بالاتر از لذّت مرگ نیست. چون در آن حال انسان ائمه(علیهم السلام) را می‌بیند. الآن تمام فخر ما این است که دست ما به ضریح سالار شهیدان برسد، ولی طبق نقل مرحوم کلینی در کتاب جنائز کافی، این چهارده معصوم به بالین محتضر می‌آیند که لذّت بالاتر از این فرض ندارد؛ لذا در همان باب، مرحوم کلینی نقل کرد که هیچ لذّتی برای مؤمن به اندازه لذّت مرگ نیست.[6] خود پیغمبر را می‌بیند امیرالمؤمنین را می‌بیند و در جریان صدیقه کبرا(سلام الله علیها) گفتند برای همه نقل نکنید، چون خیال می‌کنند که آنجا هم مَحرم و نامحرم در کار است، فرمود این را برای همه نقل نکنید، مگر آن شیعیان خاص که می‌دانند آن چشم، چشم مَحرم و نامحرم نیست. در آن روایت دارد که هیچ لذّتی برای مؤمن به اندازه لذّت مرگ نیست؛ برای اینکه این شربتی که انسان می‌نوشد عصاره زندگی اوست. همین گونه احادیث را مرحوم حکیم فردوسی که از بزرگان علمای شیعه است آن روزی که نام مبارک حضرت امیر بردن قتل را به همراه داشت او به صراحت و به شهامت گفت:

که من شهر علمم علیام دَر است ٭٭٭ درست این سخن قول پیغمبرست[7]

مگر آن روز از غیر فردوسی این حرف را کسی تحمّل می‌کرد!؟ روز حکومت جبّار ثقفی‌ها. اگر ایشان می‌گوید:

اگر بار خار است خود کِشتهای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشتهای

محصول همین احادیث نورانی است و هیچ دردی برای انسان بدتر از درد مرگ نیست. سرطان و امثال سرطان درد دارد، ولی قابل تحمّل است، برای اینکه انسان می‌ماند؛ اما مرگ قابل تحمّل نیست، برای اینکه از تمام ذرّات بدن، از پوست و جِلد و گوشت و استخوان، از همه اینها در حال حیات، روح را می‌کِشند؛ لذا مرگ نظیر ندارد. چرا اگر مقداری از گوشت دست ما را ببُرّند درد می‌آید؟ چون روح را دارند جدا می‌کنند، این هم مرده است، این گوشت هم نجس است چون «مُبان من الحی» است این هم مرده است میته است. اگر گوشت دست کسی را قطع کردند این «نجس العین» است، چون مرده است. چرا درد می‌آید؟ برای اینکه این زنده است بدون تخدیر، بدون بیهوشی این روح را دارند از او می‌گیرند که این درد دارد.

در هنگام مرگ کسی را تخدیر نمی‌کنند، آمپول بیهوشی نمی‌زنند، از گوشت، پوست، استخوان از همه اینها روح را می‌کِشند؛ لذا به هیچ وجه قابل تحمّل نیست و چون قابل تحمّل نیست انسان تسلیم می‌شود. همین مرگ برای مؤمن روح و ریحان است. همین حضرت عبدالعظیم از وجود مبارک امام هادی(سلام الله علیهما) نقل می‌کند حضرت به او فرمود اینکه اسامی ائمه را می‌شماری، بهترین موقع و حسّاس‌ترین موقعی که این اسامی و شناخت ائمه به درد انسان می‌خورد آن وقتی است که نفس به اینجا بیاید، حضرت اشاره کرد. این است که در بعضی تعقیبات نماز فرق می‌کند در این کتاب‌های دعا می‌بینید برای نماز صبح یک تعقیب است برای نماز ظهر یک تعقیب است برای نماز مغرب و عشا یک تعقیب است؛ اما یک تعقیبی است مشترک بین همه نمازها، این «رَضیتُ بِاللَّهِ رَبّاً»[8] از آن تعقیبات مشترک است که بعد از هر نمازی انسان می‌تواند این را بخواند، برای اینکه در قبر از ما سؤال می‌کنند که ائمه شما چه کسانی هستند؟ ما اینها را باید در زبانمان باشد، اگر مرحوم ابن طاووس(رضوان الله علیه) قصه‌اش را شنیده بودید، این اسامی مبارک ائمه(علیهم السلام) را روی نگین انگشتری حک کرد و وصیت کرد که بعد از مرگ من این را روی زبان من بگذارید تا فرشته‌ها که آمدند سؤال می‌کنند امام اوّل کیست؟ امام دوم کیست؟ من زبانم باز باشد.[9] این است که انسان تا می‌تواند اسامی این ذوات قدسی را تکرار کند این جزء تعقیبات مشترک است که بعد از هر نمازی می‌شود خواند. وجود مبارک حضرت هادی به حضرت عبدالعظیم(سلام الله علیهما) فرمود نام ائمه در همه موارد نافع است، ولی ضروری‌ترین و مهم‌ترین وقتی که به درد انسان می‌خورد آن وقتی است که روح به گردن برسد، اینجا به درد می‌خورد؛ لذا این روایت را حضرت عبدالعظیم نقل کرد که «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة» وقتی مرگ، مرگ جاهلی است که حیات، حیات جاهلی باشد، وگرنه انسان در حال مُردن، نه عقلانیّت دارد نه جاهلیت، کاری نمی‌کند. در حال مرگ او را می‌برند، کاری انجام نمی‌دهند، ولی مرگ عصاره زندگی است، اگر زندگی عقلانی بود که «ماتَ میتة عقلانیّةً» و اگر جاهلی بود «ماتَ میتةً جاهلیّةً»، این یک مطلب.

مطلب دیگر هم مستحضرید که قرآن از عترت و عترت از قرآن جداشدنی نیست. هر فضیلتی که برای قرآن ذکر شده برای عترت(علیهم السلام) است، هر فضیلتی که برای عترت ذکر شده برای قرآن هست «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة»، «من مات و لم یعرف القرآن مات میتة جاهلیة». آنکه می‌گوید: «حَسْبُنَا کِتَابُ‏ اللَّهِ»[10] «مات میتة جاهلیة». آنکه می‌گوید «حسبنا العترة»، «مات میتة جاهلیة»؛ چون اینها «لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض‏».[11] اگر قرآن هست با عترت است، اگر عترت هست با قرآن است.

بنابراین ما همان طوری که وظیفه داریم عترت را بشناسیم ائمه را بشناسیم سخنان و راهنمایی‌های اینها را، موظفیم که قرآن را بشناسیم سُور را بشناسیم احکام و حِکَم آیات قرآن را بشناسیم، این هم مطلب دوم.

مطلب سوم آن است که این کارهای خیری که ما انجام می‌دهیم، خدای سبحان فرمود هر کاری که شما انجام می‌دهید اوّلاً من بهتر از آن را به عنوان پاداش می‌دهم ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا[12] بعد فرمود اگر کسی کار خیر انجام داد من دَه برابر پاداش می‌دهم: ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا[13] بعد هم در سوره مبارکه «بقره» آن قصه ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ﴾[14] را ذکر کرد که به هفتصد برابر، به 1400 برابر در ذیلش هم فرمود: ﴿وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾ که رقمش مشخص نیست، چقدر خدا عطا می‌کند معلوم نیست! این مربوط به آن عمل و کیفیت عمل و اخلاص عامِل و اخلاص عمل و امثال آن است که درجاتش فراوان است، اینها را خدا می‌دهد. ولی محور اصلی اینها این نیست که کسی کار خوب بکند، محور اصلی، کار خوب کردن نیست، محور اصلی «من فعل الحسنة» نیست محور اصلی ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ است. وقتی به محکمه الهی می‌آید دستش پُر باشد. اگر کسی کار خوبی کرده بعد ـ خدای ناکرده ـ اوضاع را به هم زده، او دیگر «لم یجیء الحسنة»، بلکه او «فعل الحسنة»، نه ﴿جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾. وقتی به حضور ذات اقدس الهی در محکمه عدل الهی می‌آید، باید دستش پُر باشد؛ لذا می‌گویند کار خیری که انجام دادید مواظب باشید به هم نزنید. نه تنها ریا به هم می‌زند باطل می‌کند، چه داعی دارید که بگویید؟ در روایات ما این است که این کار خیری که شما انجام دادید این مثل گل معطّر است، یکبار گفتید دوبار گفتید مثل این است که این برگ گل را یکبار دوبار دست زدید چندبار دست بزنید پژمرده می‌شود، چه داعی دارید که بگویید؟ چه داعی دارید که خودتان را مطرح کنید، حالا که کردید به نام خدا حفظ بکنید. یک وقت است که برای تشویق دیگران انسان سخن می‌گوید آن مطلبی جداست. فرمود کاری که انجام دادید این کار را بگذارید محفوظ بماند. در دستتان باشد که وقتی وارد محکمه الهی بشوید نگویید خدایا من در دنیا کار خیر کرده‌ام، از فعل ماضی خبر بدهید، از «فَعَل» خبر بدهید، دستتان پُر باشد، وقتی وارد محکمه الهی می‌شوید ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا.

این کارهایی که ما می‌کنیم، این کارها را ذات اقدس الهی دَه برابر یا بیشتر می‌کند چه کار می‌کند؟ یک وقت است از همین قبیل اضافه می‌کند، این یک برداشت است. یک وقت است که نه، اینها را به عنوان مصالح ساختمانی، اینها به عنوان ابزار کار، یک کسی خودش کشاورز نیست، اما زمینه‌ای تهیه می‌کند بذری تهیه می‌کند و مانند آن، به یک کشاورز ماهر می‌دهد که این کشاورز ماهر این بذر را شکوفا کند. در سوره مبارکه «واقعه» فرمود خدا کشاورز حقیقی است شما زارع نیستید شما حارث هستید، «حرث» یعنی بذرافشانی، «زرع» یعنی مُرده را زنده کردن. یک کشاورز کارش این است که این بذرها را از انبار به زمین می‌برد، جمادی را از جایی به جایی منتقل می‌کند به زیر خاک دفع می‌کند آب هم می‌دهد. اما آنکه این مُرده را زنده می‌کند این بذر را از دو طرف شکوفا می‌کند یک بخش آن را به عنوان ریشه به دل خاک می‌برد و بخش دیگر را به عنوان خوشه و شاخه بالا می‌آورد این کار خداست. این تفصیل ـ به اصطلاح طلبه‌ها ـ قاطع شرکت است، فرمود: ﴿أَ فَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَ أَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾[15] کار شما حرث است نه زرع، زارع ما هستیم، شما فقط این ذرّات را، این حبّه‌ها را از انبار به دل خاک می‌برید؛ یعنی جامدی را از جایی به جایی منتقل می‌کنید؛ اما مرده را زنده نمی‌کنید، آنکه مرده را زنده می‌کند ما هستیم. اعمال ما هم همین طور است اگر بخواهد این عملِ مرده زنده بشود، این باید در کف دست ما باشد به هم نزنیم، با اخلاص هم باشد. مهم‌ترین کاری که ذات اقدس الهی می‌کند در بخش پایانی سوره مبارکه «مجادله» مشخص کرد، فرمود که اگر شما این کار را انجام دادید مؤمن بودید عمل صالح انجام دادید، ﴿کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ﴾؛[16] ذات اقدس الهی ایمان را در قلب شما ثبت می‌کند. یک وقت شما خودتان مؤمن می‌شوید می‌گویید «آمَنتُ بالله» این یک وظیفه تکلیفی است این مثل بذر است؛ اما این بذر را در دل حَک کردن، طوری که ریشه‌اش به درون جان برسد، یک؛ و خوشه‌اش از زبان و قلم و چشم و گوش دربیاید، دو؛ این کار خداست. اینکه می‌بینید بعضی‌ها مواظب چشم و گوش خود هستند هر حرفی را نمی‌زنند، دیدنی‌ها در عالَم زیاد است، شنیدنی‌ها هم زیاد است، اینها خوبش را انتخاب می‌کنند وقتی چشمش راحت باشد گوشش راحت باشد قلبش هم راحت است. این ایمان را ذات اقدس الهی چندین کار می‌کند: یکی اینکه در دلِ اینها فرو می‌برد مثل ریشه؛ یکی از زبان اینها به قلب اینها بیرون می‌آورد مثل خوشه ﴿کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ﴾، این تثبیت می‌کند، این می‌شود شجره طیبه. اگر در بعضی از موارد مثال زدند ﴿کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا﴾[17] چه کسی این اصل را ثابت می‌کند؟ ما آن قدرت را نداریم که مرده را زنده کنیم! آن قدرت را نداریم که عمل مرده را زنده کنیم، به صورت فرشته دربیاوریم! ذات اقدس الهی همین عمل را به صورت فرشته درمی‌آورد. شما در این مسئله جریان سؤال قبر ملاحظه بفرمایید، مؤمن را وقتی در قبر گذاشتند، هشت فرشته اطراف او را محاصره می‌کنند، طرف راست، طرف چپ، طرف پایین، بالا، یکی بالاتر از همه است که ولایت است فرمود اگر از هر طرف بخواهند به شما حمله بشود و از شما برنیاید من دفاع می‌کنم. این را چه کسی به صورت فرشته درمی‌آورد؟ این عمل را، این کار را چه کسی به صورت فرشته در می‌آورد؟ این ﴿کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ﴾ این می‌شود روح تأییدی. این راه باز است، این که مخصوص امام و پیغمبر نیست، برای شاگردان اینهاست. این حضرت عبدالعظیم حسنی(رضوان الله و سلامه علیه) که پیغمبر نبود امام نبود، این به جایی رسید که انسان در کمال فخر به او عرض ادب می‌کند و ثواب زیارت او هم شبیه زیارت سیدالشهداء(سلام الله علیه) است، این راه باز است.

بنابراین اگر به ما گفتند «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة»، باید هشیار باشیم که ارتباط ما هم با قرآن این چنین باشد و اگر درباره قرآن گفته شد علوم اوّلین و آخرین در قرآن هست؛ یعنی به برکت راهنمایی اهل عصمت و طهارت و خاندان پیغمبر که امیدواریم همه شما مشمول این دو اصل اصیل اسلامی باشید.

من مجدّداً مقدم شما را گرامی می‌دارم و از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم به همه شما برادران و خواهران ایمانی سعادت و سیادت دنیا و آخرت مرحمت بفرماید.

پروردگارا امر فرج ولیّات را تسریع بفرما!

نظام ما رهبر ما مراجع ما دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما!

روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرما!

مشکلات دولت و ملت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها در سایه لطف ولیّات حل بفرما!

خطرات سلفی و تکفیری و داعشی‌ها را به استکبار و صهیونیسم برگردان!

این کشور ولیّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطری محافظت بفرما!

مشکلات اقتصادی و ازدواج جوان‌ها را در سایه لطف ولیّات حلّ بفرما!

جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بده!

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1] . وسائل الشیعة، ج1، ص21.

[2]. تمام الدین و کمال النعمة، ج2، ص409.

[3] . المحاسن، ج1، ص154.

[4]. سوره آل عمران، آیه185.

[5]. شاهنامه فردوسی, فریدون, بخش20.

[6] . الکافی(ط ـ دارالحدیث)، ج5، ص339؛ «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ یُکْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَی قَبْضِ رُوحِهِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِکَ فَیَقُولُ لَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ یَا وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لَأَنَا أَبَرُّ بِکَ وَ أَشْفَقُ عَلَیْکَ مِنْ وَالِدٍ رَحِیمٍ لَوْ حَضَرَکَ افْتَحْ عَیْنَکَ فَانْظُرْ قَالَ وَ یُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ‌ ‌وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ عَلَیْهِمُ السَّلَامْ فَیُقَالُ لَهُ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ عَلَیْهِمُ السَّلَامْ رُفَقَاؤُکَ قَالَ فَیَفْتَحُ عَیْنَهُ فَیَنْظُرُ فَیُنَادِی رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ فَیَقُولُ ﴿یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ إِلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ ﴿ارْجِعِی إِلىٰ رَبِّکِ رٰاضِیَةً﴾ بِالْوَلَایَةِ ﴿مَرْضِیَّةً﴾ بِالثَّوَابِ ﴿فَادْخُلِی فِی عِبٰادِی﴾ یَعْنِی مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ ﴿وَ ادْخُلِی جَنَّتِی﴾ فَمَا شَیْ‌ءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَ اللُّحُوقِ بِالْمُنَادِی».

[7]. شاهنامه فردوسی, آغاز کتاب, بخش7.

[8] . المصباح للکفعمی(جنة الأمان الواقیة)، ص25.

[9] . فلاح السائل و نجاح المسائل، ص75.

[10]. الأمالی (للمفید)، النص، ص36؛ نهج الحق و کشف الصدق، ص273؛ «قَوْلُهُ عَنِ النَّبِیِّ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)‏ لَمَّا طَلَبَ فِی حَالِ مَرَضِهِ دَوَاةً وَ کَتِفاً لِیَکْتُبَ فِیهِ کِتَاباً لَا یَخْتَلِفُونَ بَعْدَهُ وَ أَرَادَ أَنْ یَنُصَّ حَالَ مَوْتِهِ عَلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(عَلَیْهِ السَّلَام)‏ فَمَنَعَهُمْ عُمَرُ وَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ لَیَهْجُرُ حَسْبُنَا کِتَابُ‏ اللَّهِ‏ فَوَقَعَتِ الْغَوْغَاءُ وَ ضَجِرَ النَّبِیُّ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)‏»؛ صحیح البخاری، ج1، ص120.

[11]. بصائر الدرجات، ج1، ص413؛ «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض‏».

[12]. سوره نمل, آیه89؛ سوره قصص، آیه84.

[13]. سوره انعام, آیه160.

[14]. سوره بقره, آیه261.

[15]. سوره واقعه, آیات63 و64.

[16]. سوره مجادله, آیه22.

[17]. سوره ابراهیم, آیه24.


بسم الله الرحمن الرحیم

پنجشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۲ ب.ظ | علی | ۰ نظر


بازگشت به صفحه کامل

جلسه درس اخلاق (1395/04/24)

   00:00            00:00    
 

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی‏ جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین سِیَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الأَنجَبین سِیَّمَا بَقِیَّةَ اللَّه فی الْعَالَمِین بِهِمْ نَتَوَلَّی‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

مقدم شما بزرگواران، علما، فضلا، طلّاب محترم، برادران و خواهران ایمانی و مسئولان محترم عفاف و حجاب و سایر بزرگوارانی که از نهادها و ارگان‌ها شرکت کرده‌اید، مقدم همه شما را گرامی می‌داریم. اعمال و عبادات ماه مبارک رمضان شما را ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ خداوند به أحسن وجه بپذیرد و عید خجسته فطر را هم برای همه شما مبارک بگرداند!

هشتم شوال سالروز هَدم قبور ائمه بقیع(عَلَیْهِمُ السَّلام) به دست همین وهّابیون بود که(عَلَیْهِم خِذْلَانَ اللَّه) در اثر آشنا نبودن به معارف توسل، شفاعت و مانند آن، این جاهلیت را، سعودی‌ها مرتکب شدند؛ چه اینکه هم‌اکنون هم این جاهلیت را دامن می‌زنند.

در جمع ما طلّاب آمل و نور حضور دارند که اینها در برنامه‌های تابستانی در مدرسه‌ای که به نام آن شهید بزرگوار، مرحوم آیت الله آقا شیخ فضل الله نوری(رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالَی‏ عَلَیه) سامان پذیرفته است، مشغول فراگیری علوم و معارف الهی‌ هستند.

 مسئله علم و عمل برای همه ما حرف اول را می‌زند؛ لذا مقداری درباره ضرورت آگاهی معارف الهی به عرض شما برسد، بعد مسئله عفاف و حجاب هم که مسئله ضرورت روز است، چند جمله‌ای در این‌باره صحبت کنیم. وجود مبارک پیامبر(عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِه‏ آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء) ضمن اینکه سحرخیز بود و نمازشب می‌خواند، قبل از اینکه نمازشب را بخواند، بخش پایانی سوره مبارکه «آل‌عمران» را قرائت می‌کردند، نگاه به آسمان می‌کرد، این ستاره‌ها را می‌دید و این جمله بخش پایانی سوره «آل‌عمران» را می‌خواند: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً؛[1] خدایا این صحنه و این نظام، باطل نیست! اگر آسمان و زمین یک عمر خاصی داشته باشد و بعد هم از بین برود، می‌شود باطل، ولی اگر تبدیل شود به صحنه‌ای که ما در آن صحنه به آسمانِ دیگر، با زمینی دیگر محشور خواهیم بود، این دیگر باطل نیست. فرمود: ما این نظام را باطل خلق نکردیم که مرگ عبارت از پوسیدن باشد و انسان بعد از مدتی بپوسد؛ بلکه نظام را به حق خلق کردیم و مرگ از پوست به درآمدن است، بعد از مدتی انسان پوست می‌اندازد، لُب می‌شود، مغز می‌شود و به «دَارُ الْحَیَاة» می‌رسد که حیات آخرت مرگی در آن نیست.

در مشرق عالَم، مغرب عالَم این حرف را غیر از انبیا کسی نیاورد و آن حرف این است که انسان با یک خطر مهم روبه‌رو هست و آن مرگ است. اگر از چیزهای دیگر می‌ترسد برای اینکه منتهی به مرگ می‌شود. دین آمده به انسان بگوید که انسان مرگ را می‌میراند، در مصاف با مرگ انسان پیروز است، نه مرگ انسان را از پای در‌بیاورد، ما هستیم که مرگ را می‌میرانیم، زیر پای خود لِه می‌کنیم، از این پل می‌گذریم و وارد صحنه أبد می‌شویم ما هستیم و مرگ نیست. این حرف را در زیر آسمان غیر از انبیا کسی نمی‌زند. پیامبران آمدند که به ما بگویند انسان مرگ را می‌میراند، نه بمیرد. تعبیر قرآن کریم این نیست، «کلّ نفس یذوقها الموت»؛ هر کسی را مرگ می‌چشد؛ تعبیر قرآن این است: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ؛[2] هر کسی مرگ را می‌چشد. روشن است که هر ذایقی مذوق را هضم می‌کند، اگر یک لیوان شربت، یک استکان چای میل کردید، شما که ذایق هستید، او را هضم می‌کنید، نه او شما را. ما مرگ را می‌میرانیم، ما مرگ را می‌چشیم نه او ما را، ما می‌شویم موجود أبد. غیر از انبیا کسی این حرف را نزد! ما مرگ را می‌میرانیم؛ لذا آن‌که گفت: «مرگ اگر مرد است گو نزد من آی»؛ درست است که یک مرد بزرگی است؛ اما این حرف خیلی از او بزرگ‌تر است. چطور ما بزرگانی در ایران داشتیم قبل از اسلام از این حرف‌ها نبود! بعد از اسلام این حرف‌ها آمد:

 

مرگ اگر مرد است آید پیش من ٭٭٭ تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ

من از او جانی برم بی‌رنگ و بو ٭٭٭ او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ[3]

او از من یک تن می‌گیرد و من جانم را از او نجات می‌دهم و أبدی می‌شوم.

بنابراین آمدند به ما بگویند، این نظام باطل نیست، انسانیّت باطل نیست، آسمان باطل نیست، زمین باطل نیست، انسان نمی‌پوسد، انسان از پوست به درمی‌آید و ابدی می‌شود. همیشه این حرف زنده است، ولی وجود مبارک پیغمبر(عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِه‏ آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء) سحرها که برای نماز شب برمی‌خاست، اول به آسمان و ستاره‌های آسمان نگاه می‌کرد، این بخش پایانی سوره مبارکه «آل‌عمران» را می‌خواند: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ،[4] خدایا این نظام باطل نیست، چون این نظام باطل نیست، در قرآن کریم وقتی سخن از حرف پیغمبر، سیرت پیغمبر، سنّت پیغمبر، سریرت پیغمبر(عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِه‏ آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء) است، اول فهم و عقل، بعد عمل است. شما می‌بینید در بخش پایانی سوره مبارکه «بقره» این است که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ،[5] اول معارف دین، سوم معارف دین، وسط عمل است. وقتی به ما می‌خواهد بگوید، راه پیامبر را ادامه بدهید، می‌گوید پیامبر به خدا و قیامت و مؤمنین و فرشتگان و معارف الهی معتقد است، آخر آن هم می‌گوید: ﴿رَبَّنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ؛[6] مصیر با «صاد» صیرورت است و شدن، نه «إِلَیْکَ الْمَسِیر» با «سین»! ما به طرف تو سیر نداریم، صیرورت داریم؛ به جایی می‌رسیم که با فرشته‌ها همنشین خواهیم بود. فرشته‌ها بر ما درود می‌فرستند، خیلی‌ها هستند که هنگام مرگ، ملائکه را می‌بینند، ملائکه به آنها سلام می‌کنند: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ،[7] چه در هنگام مرگ ملائکه سلام می‌کنند، چه در هنگام ورود به برزخ، ورود به بهشت. این کم مقامی نیست که انسان به راحتی وارد مرحله وحی شود و فرشتگان او را ببینند، او فرشتگان را ببیند! ملائکه به او سلام کنند: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ! درهای بهشت برزخی را باز کنند، درهای بهشت أبد را باز کنند! ما برای این مقام آمدیم، از این کمتر اگر خود را عرضه کنیم، خسارت است.

بنابراین اینکه به ما گفتند راه رسول خدا را ادامه دهید، اینها آمدند گفتند که ما هرگز از پای درنمی‌آییم، ما وقتی مرگ را می‌میرانیم، بیان نورانی سیدالشهدا حسین ‌بن ‌علی بن ابی‌طالب(عَلَیْهِ آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء) هم در بحبوحه روز عاشورا همین بود؛ آن وقتی که«أَقْبَلَتِ السِّهَامُ مِنَ الْقَوْمِ کَأَنَّهَا الْقَطْر»؛[8] مانند قطرات باران تیر می‌آمد، حضرت فرمود: «صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»،[9] یاران من! دوستان من! بزرگواران! یک مقدار صبر کنید؛ مرگ، پلی است که زیر پای شماست، شما از این پل عبور می‌کنید. مرگ، دشمن شما نیست، مرگ مَعبر است نه عدوّ. «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»، قنطرة؛ یعنی پُل، «تَعْبُرُ بِکُمْ»؛[10] تمام برکات آن طرف پُل است، مرگ زیر پای شماست. این حرف‌ها را انبیا آمدند به ما گفتند؛ آن وقت چنین دینی انسان را کریم بار می‌آورد. می‌بینید مسئله بگیر و ببند و جهنّم و کُتَک و اینها آن آخرها بود! سوره مبارکه «علق» این شش آیه آن طبق نقل مشهور، اوّلین آیاتی است که بر وجود مبارک پیغمبر نازل شد و خود سوره «علق» جزء عتایق سور است؛ یعنی اوایل نزول بعثت، همین سوره مبارکه ﴿اقْرَأْ نازل شد که پایان آن سجده واجب دارد. در این‌گونه از سوَر سخن از جهنم نیست، سخن از حیا است: ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی،[11] انسان نمی‌داند که خدا او را می‌بیند؟! او در حضور خداست، بعد دارد خلاف می‌کند؟! این دین است. آن آخرها سخن از ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ،[12] اول ما را به فرشته‌خویی دعوت کردند، حالا که اثر نکرد، سخن از بگیر و ببند شروع شده است؛ وگرنه اول سخن از جهنم نیست. جهنّم حق است، بهشت حق است، حساب و کتاب حق است؛ اما وقتی شما بخواهید یک عده را کریمانه بپرورانید و تربیت کنید، او را که تهدید نمی‌کنید: ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی، انسان نمی‌داند که خدا او را می‌بیند و در حضور خداست؟! این انسان را کریم بار می‌آورد، این انسان را عزیز بار می‌آورد.

الآن شما این سال‌ها می‌بینید که وزارت بهداشت که یک وزارت وزین علمی است، جشنواره‌ها، همایش‌ها، کنگره‌هایی دارند، برای تشخیص بیماری‌های مشترک انسان و دام که یک کار علمی است؛ اما انسان تنها مشترکات او با دام نیست؛ انسان با فرشته‌ها هم مشترکات فراوانی دارد. بسیاری از بیماری‌هاست که مشترک بین انسان و دام است و دوز آن هم فرق دارد و مقدار داروی آن هم فرق می‌کند؛ اما همین است؟ انسان مشترکاتی با فرشته دارد یا ندارد؟ خیلی از اوصاف است که قرآن کریم بین ما و فرشته‌ها مشترک است. ما بدنی داریم که مشترکات فراوانی با دام دارد، جانی داریم که مشترکات فراوانی با فرشته‌ها دارد، این کرامت را که خدای سبحان در قرآن برای انسان قائل شد، گفت: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ،[13] برای فرشته‌ها قائل است: ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭کِرَامٍ بَرَرَةٍ،[14] آن طهارت روح را که خدای سبحان برای فرشته قائل است، برای انسان قائل است. آن قربی که برای فرشته‌ها قائل است، برای انسان قائل است. آن حشر خاصی که برای فرشته‌ها قائل است، برای انسان قائل است. برای اینکه انسان را فرشته کند، فرمود اهل عفاف و حجاب باشید. سخن از بگیر و ببند آن آخرهاست! شما در سوره مبارکه «احزاب» می‌بینید، به وجود مبارک رسول می‌فرماید، به همسران خود بگو: ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً،[15] به اعضای خانواده، به دختران خود، به همسران خود بگو، اگر خواستند با مرد حرف بزنند، مردانه حرف بزنند، نه زنانه! آهنگین سخن نگویند. اگر اینها زنانه حرف زدند، آن مردی که قلب او مریض است، طمع می‌کند! معلوم می‌شود طمعِ در نامحرم، مرض قلب است:﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً، فرشته این مرض را ندارد. تلاش دین در سوره «احزاب» این است که انسان عفیف باشد، مریض نباشد، این بیماری اگر درمان نشود، خانمان‌برانداز است. این طلاق‌ها از همین‌جا نشأت گرفته، این ائمه که ما وقتی وارد حرم اینها می‌شویم، در و دیوار را می‌بوسیم؛ برای اینکه نسبت به ما حقّ حیات دارند، فرمودند خانه‌ای که با طلاق ـ خدای ناکرده ـ ویران شده است، به این آسانی آباد نمی‌شود.[16] این بافت فرسوده شهر نیست که شهرداری بعد از مدتی آن را درست کند و بسازد! اگر این خانه ـ خدای ناکرده ـ با طلاق ویران شد، به این آسانی‌ها این خانه، خانه نخواهد شد. فرمود نگاه به نامحرم نکنید، شما فرشته‌اید.

تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک ٭٭٭ برگ توت است به تدریج کنندش اطلس[17]

اینکه می‌بینید برای حکیم سنایی و امثال او این همه حرمت قائل هستند، از حکمای بزرگ ما بود، این دویست سال قبل از حافظ بود، صد سال قبل از مولوی بود، از حکمای بزرگ بود، گفت شما چطور وقتی یک برگ توت که تُفاله زیر دست و پاست، این وقتی مَکتب می‌رود مدرسه می‌رود استاد می‌بیند، می‌شود پرنیان؟ شما مگر پارچه‌ای، پرده‌ای، فرشی، گران‌تر از ابریشم دارید؟ این ابریشم را که همین برگ توت است، آن کِرم تربیت کرده! حرف حکیم سنایی این است، وقتی یک برگ توت می‌رود مکتب، می‌رود نزد استاد، می‌شود پرنیان، تو چرا فرشته نشوی، اگر پیش استاد بروی؟

تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک ٭٭٭ برگ توت است به تدریج کنندش اطلس

اگر وقتی رفت در مکتب کِرم ابریشم، می‌شود پارچه استبرقی، پارچه اطلس، پرنیان و ابریشم، انسان هم وقتی وارد حوزه علمیه آمل شد، وارد حوزه علمیه نور شد، وارد حوزه علمیه دماوند شد، وارد حوزه‌های علمیه دیگر شد، می‌شود فرشته. چرا فرشته نشوی؟

بنابراین ما یک دشمن داریم به نام مرگ، دین به ما می‌گوید، شما این دشمن را از پا درمی‌آورید و زیر پایتان لِه می‌کنید و برای أبد زنده‌اید، این یک؛ مشترکات فراوانی داریم با فرشته‌ها، می‌توانیم با فرشته‌ها مشترکات خود را در کنار هم با هم زندگی کنیم با ملائکه محشور شویم، دو؛ عفاف و حجاب را به عنوان بهترین فضیلت جامعه حفظ کنیم، سه؛ سحرخیز باشیم و آسمان را نگاه کنیم، با ستاره‌ها حرف بزنیم، بگوییم شما باطل نیستید، ما هم باطل نیستیم، شما هم دگرگون می‌شوید، از بین نمی‌روید، ما هم دگرگون می‌شویم، از بین نمی‌رویم؛ این در سوره مبارکه «ابراهیم» آمده است: ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الأرْضُ غَیْرَ الأرْضِ وَ السَّماوَاتُ،[18] این ﴿السَّماوَاتُ، هم نایب فاعل ﴿تُبَدَّلُ، است؛ یعنی در صحنه‌ای، زمین عوض می‌شود، آسمان عوض می‌شود، انسان‌ها هم عوض می‌شود، این‌طور نیست که کل این ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ[19] شد، ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ[20] شد از بین بروند. نه! تبدیل می‌شوند به یک زمان دیگر، به یک زمین دیگر، به یک سپهر دیگر، همه اینها شهادت می‌دهند؛ مسجد شهادت می‌دهد، مدرسه شهادت می‌دهد، حسینیه شهادت می‌دهد. زمین شهادت می‌دهد؛ مسجد شهادت می‌دهد که فلان همسایه مرتب به نماز ما می‌آمد و درباره فلان همسایه شکایت می‌کند که به نماز من نمی‌آمد، من مسجد بودم، آماده بودم؛ ولی او نمی‌آمد اینجا نماز بخواند. این مسجدها می‌فهمند، حسینیه‌ها می‌فهمند، زمین می‌فهمد. ما چیزِ نفهم در عالم نداریم؛ اما کسی که گوش کند این ندا کم هست!

 خیلی‌ها هستند که این توفیق را دارند که صدای اشیا و تسبیح اشیا را می‌شنوند و ما که محروم هستیم، باید حرف انبیا و اولیا را گوش بدهیم که به ما می‌گویند اینها با شما سخن می‌گویند. اگر در بخش پایانی سوره مبارکه «بقره» این است که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ،[21] در بخشی از سوره مبارکه «نساء» هم مقابل آن هست که ﴿وَ مَن یَکْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ،[22] او در ضلال مبین است. معیار اصلی، آن معارف و اعتقادات دینی است، وقتی آن حاصل شد، هم عفاف و حجاب پدید می‌آید، هم بی‌راهه نمی‌رویم، هم راه کسی را نمی‌بندیم، هم خود در مسیر هستیم، هم دیگران را به این مسیر هدایت می‌کنیم.

من مجدّداً مقدم همه شما، مخصوصاً علما، فضلا، طلاب بزرگوار این دو مدرسه و سایر عزیزان مسئول به حجاب و عفاف را گرامی می‌دارم، از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنم که به فرد‌فرد شما برادران و خوهران ایمانی، سعادت و سیادت دنیا و آخرت مرحمت بفرماید!

 پروردگارا امر فرج ولیّ خود را تسریع بفرما!

 نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را، در سایه ولیّ خود حفظ بفرما!

 روح مطهّر امام راحل و شهدا را، شهدای حرم را، شهدای مدافعان از حرم اسلام و مسلمین را با انبیا و اولیا محشور بفرما!

 روح مطهّر شهدا، شهدای بزرگوار، روحانیت، مخصوصاً شهید شیخ فضل الله نوری(رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالَی‏ أجمَعین) را با اولیایت محشور بفرما!

 خطر سلفی و تکفیری و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگردان!

 مشکلات دولت و ملت و مملکت، مخصوصاً در بخش اشتغال و ازدواج و تولید کار و اقتصاد مقاومتی و مانند آن همه مشکلات را در سایه لطف ولیّ خود برطرف بفرما!

این نظام را تا ظهور صاحب اصلی‌ خود از هر خطری محافظت بفرما!

 عاقبت امور همه را به خیر و سعادت ختم بفرما!

«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَکُمْ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه»

 


[1]. سوره آل عمران، آیه191.

[2]. سوره انبیاء، آیه35.

[3]. مولوی، دیوان شمس، غزل شماره1326

[4]. سوره آل‌عمران، آیه191.

[5]. سوره بقره، آیه285.

[6]. سوره بقره، آیه285.

[7]. سوره زمر، آیه73.

[8]. اللهوف علی قتلی الطفوف(فهری)، ص100.

[9]. معانی الأخبار، ص289.

[10]. معانی الأخبار، ص289.

[11]. سوره علق, آیه14.

[12]. سوره حاقة, آیات30 و 31.

[13]. سوره اسراء، آیه70.

[14]. سوره عبس, آیات15 و 16.

[15]. سوره احزاب، آیه32.

[16]. الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج6، ص54؛ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ الْبَیْتَ الَّذِی فِیهِ الْعُرْسُ وَ یُبْغِضُ الْبَیْتَ الَّذِی فِیهِ الطَّلَاقُ وَ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَبْغَضَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الطَّلَاق». وسائل الشیعه، ج18، ص30؛ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(عَلَیْهِ السَّلَام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا أَلَا فَمِنْ حَظِّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِنْفَاقُ قِیمَةِ أَیِّمَةٍ وَ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَیْتٍ یُعْمَرُ بِالنِّکَاحِ وَ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَبْغَضَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَیْتٍ یُخْرَبُ فِی الْإِسْلَامِ بِالْفُرْقَةِ یَعْنِی الطَّلَاقَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(عَلَیْهِ السَّلَام) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا وَکَّدَ فِی الطَّلَاقِ وَ کَرَّرَ الْقَوْلَ فِیهِ مِنْ بُغْضِهِ الْفُرْقَةَ».

[17]. سنایی، قصاید، قصیده90.

[18]. سوره ابراهیم, آیه48.

[19]. سوره تکویر, آیه1.

[20]. سوره تکویر, آیه2.

[21]. سوره بقره، آیه285.

[22]. سوره نساء، آیه136.

بسم الله الرحمن الرحیم

پنجشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۹:۲۲ ب.ظ | علی | ۰ نظر

متن سخنرانی طاعات و عباداتتون مقبول. حالا...؟! "2" - 95/4/13
اگر بتوانی یک داشته ی نورانی ات را سالم با خودت به قبر ببری، همان یک داشته مستقیم تو را از صراط به سمت بهشت رد می کند!

یا انیس
سخنرانی حجت الاسلام انجوی نژاد
موضوع: طاعات و عبادات مقبول. حالا...؟! - قسمت دوم
شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان
95/4/13


صوت سخنرانی
◄ عناوین اصلی که در این سخنرانی به آن پرداخته شده:
» چرا حفاظت از داشته ها سخت است؟
» شیطان پیشنهاد خراب کردن تمام سرمایه را نمی دهد، درجه ای سرمایه ات را خراب می کند!
» شیطان برای اینکه فطرت پاک نوجوانی و جوانی را به فطرت صدامی تبدیل کند، پروژه می چیند!
» اول بدختی مؤمن چه زمانی است؟!
» حفظ داشته نورانی، باعث بهشتی شدن می شود.
» اثر و نتیجه حفظ یک داشته، چیست؟!
» مسیر نزدیک شدن انسان به عصمت کدام است؟
» اگر خدا ببیند فردی برای حفظ داشته هایش تلاش می کند، به او کمک می کند.
» "خوشا به حال جوانی که احساس می کند پیر شده است"، یعنی چه؟
» اعضاء و جوارح برای خفظ داشته، همکاری می کنند!

جلسه قبل بحث خدمات اجتماعی و موانعی که در خدمات اجتماعی وجود دارد گفته شد، مثل فساد موجود در بدنه جامعه که فعلاً یک راه حل هم برای آن اندیشیده شد. 

» چرا حفاظت از داشته ها سخت است؟

قسمت دوم بحث کنترل داشته ها است. به این معنا که خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم و پیامبر(ص) در احادیث تکیه زیادی بر این داشتند که داشتن و اندوختن و پاک شدن چندان سخت نیست؛ انسان در یک لحظه و با یک اتفاق می تواند پاک شود، البته به شرطی که فقط حق الله باشد. آنچه که سخت است، حفاظت کردن از داشته هاست. یعنی سرمایه دار شدن معنوی، به سختی نگهداری سرمایه نیست! که این مسئله به دو دلیل است:
1. خود انسان.
2. کید شیطان.


خود انسان به معنای نفْس است. نفْسِ انسان توانایی اینکه آرام آرام داشته ها را بر باد دهد دارد، به گونه ای که خودش هم اصلاً نفهمد! شیطان هم به همین شکل عمل می کند، او نیز می تواند داشته های انسان را بر باد دهد، بدون اینکه انسان بفهمد!یعنی در حقیقت هیچ آدم عاقلی نیست که 30 روز ماه رمضان، دهه فلان، کربلا، حج، مشهد و برخی عبادت های بسیار پر زحمت مثل جهاد و جبهه و جنگ و مجروحیت و درد کشیدن را حاضر باشد که بفروشد!

حاضر نیست یک روز از ماه رمضان که رنج و تعبی کشیده است و تشنگی و گرسنگی را تحمل کرده است را از دست بدهد، اگر به من و شما باشد خیلی از داشته هایمان مراقبت می کنیم و چون امثال ما حاضر نیستیم که این ها را از دست بدهیم و یا معامله ای بکنیم که با سودهای زودگذر و لذت های آنی، این همه زحمت را بر باد بدهیم، نفْس و شیطان توطئه هایشان را شروع می کنند.

+ با یک مثال قدیمی عرض می کنیم که برای ادامه و کنترل و محافظت چه باید کرد. 
یکی از بحث های آموزش در گشت های شناسایی، حرکت با قطب نما است. مثلا می گویند شما باید در شب تاریک از این مسیر حرکت کنی و به هدف برسی! هدف، 30 کیلومتر آن طرف است. چگونه؟ با قطب نما! در تاریکی بدون قطب نما حرکت کردن رسماً به معنای گم شدن است. بچه ها در ساعت 4 بعد از ظهر، برای آموزشِ کوهستان حرکت می کردند و قرار بود که چندین ساعت راه بروند تا برای نماز صبح به فلان منطقه رسیده باشند.

آن کسی که جلودار بود، یک درجه یک درجه و دو درجه دو درجه به راست می پیچید! ما بقی فکر می کردند که دارند مستقیم می روند. فرمانده، ساعت ها همینطور به راه خود ادامه می داد. فردی هم که جلودار بوده، در هر یک کیلومتر مثلاً حدود دو درجه، فقط به مسیر انحراف می داده است. ماحصل این می شد که بعد از چندین ساعت به آن ها می گفتند که برادرها آماده باشید تا نیم ساعت دیگر به جایی می رسیم و می توانیم نماز صبح بخوانیم! یک دفعه به یک تپه ای می رسیدند و زمانی که می آمدند پایین می دیدند که سنگرهایی که پشت سرشان بود، الان در مقابلشان است و می فهمیدند که این مسیر را دور زده اند و به سر جای خود برگشته اند! این بچه ها چنان ذوق می کردند؛ یا حسین(ع)، یا ابالفضل(ع)! و بسیاری از آن ها هم فکر می کردند که این از امداد های غیبی است. نه عزیز من! تمام این مدت را پیچیده ای، اما خودت خبر نداری! چرا؟ چون 90 درجه یا 40 درجه نپیچیده ای، فقط 2 درجه پیچیده ای! 

» شیطان پیشنهاد خراب کردن تمام سرمایه را نمی دهد، درجه ای سرمایه ات را خراب می کند!
برداشت جدید از این مثال قدیمی این است که از روز عید فطر به بعد برای بردن داشته هایت و برگرداندنت به جای قبل از رمضان 95، شیطان در هر دو سه روز، یک درجه تو را به راست می چرخاند! قطعاً به تو پیشنهاد نمی دهد که بیا این ها را خراب کن! فقط یک درجه!

مثلاً می گویند خیلی ماه رمضان خوبی بود، بیا پنج شنبه به جایی برویم و همه چیز را خراب کنیم، حاضری؟ نه، مگر دیوانه ام؟!! 4 سال جنگیدی و مثلاً سال 1394 تمام شد، بیا تا سال 95 برنامه ای بگذاریم و همه را خراب کنیم؛ مگر من دیوانه ام؟! من در این راه خون داده ام، تو دردهای بعد از مجروحیت من را احساس کرده ای که بفهمی چقدر من بیچارگی کشیده ام؟!!

شیطان می گوید: شنبه یک جمله بگو، یک درجه به راست! دوشنبه یک نگاه کن، سه شنبه یک جمله را گوش کن، چهارشنبه یک فریاد بزن و...! تو احساس نمی کنی که داری داشته هایت را بر باد می دهی! اول ماه رمضان 1396، می بینید با همان حال و حسرتی وارد ماه رمضان می شوی که در سال 95 وارد شده بودی! یک دفعه می گویی خدایا چه شد؟ پس چرا ما رشد نمی کنیم؟ درجه به درجه، وسوسه به وسوسه، کلمه به کلمه، نیت به نیت، نفْس و شیطان روی این ها حساب باز می کنند و تو را یک درجه به راست می پیچانند، یک دفعه می بینی در آخر به سر جای اولت رسیده ای، پیچیده ای و خودت خبر نداری! 

» شیطان برای اینکه فطرت پاک نوجوانی و جوانی را به فطرت صدامی تبدیل کند، پروژه می چیند!
آدم بدهای مؤمنین و مؤمنات و آدم بدهای غیر مؤمنین و مؤمنات، هیچ کدام یک ساله و دو ساله و پنج ساله به آن درجه ای از جنایت نرسیده اند، حتی رئیس جمهور آمریکا و اسرائیل و صدام حسین و حتی یزید! شیطان برای اینکه فطرت پاک نوجوانی و جوانی را به فطرت صدامی تبدیل کند، یک پروژه بیست ساله می گذارد و نیم درجه فقط می چرخاند. 

مثلاً اگر شیطان پیشنهاد بدهد حالا که شب 27 رمضان هم تمام شد، سر راه یک شیشه عرق هم بخر و همه چیز را خراب کن، آیا می پذیری؟! شیطان انقدر احمق است که چنین پیشنهادهایی به ما بدهد؟! اینگونه عمل می کند که شب، هنگام خواب تا به یاد یک درجه انحرافت به راست افتادی، به تو می گوید که چقدر وضع مردم خراب است! عرق و ورق و جنایت ها و چه دنیای کثیفی شده است!! که تو فراموش کنی که یک درجه پیچیده ای! کلاً شیطان به بسیاری از افراد چندان کاری ندارد، اما تو برایش مهم هستی! مراقب درجات پیچیدن باش، حداقلِ این مسئله این است که دور زده ای و سال دیگر هم همچنان همین جا هستی!! 

از آیت الله بهجت(ره) سوال کردند دلیل اینکه مرحوم آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی به این مراتب رسید چه بود؟ فرمود: هیچ، فقط داشته هایش را حفظ می کرد، همین! اگر چیزی را جمع می کرد، آن ها را بر باد نمی داد، و این برایش باعث برکت می شد. 

» اول بدختی مؤمن چه زمانی است؟!

بعد از طاعات و عبادات، تازه اول بدبختی مؤمن است. مثلاً زمانی که فردی پولی را از بانک می گیرد، خوشحالی اش آن لحظه ای است که می خواهد پول را تحویل بگیرد، اما از بانک که بیرون می آید تازه اول بدبختی شروع می شود، چون باید بدهد برود! پیامک می آید که یک ملیون و دویست هزار تومان حقوق به حساب ریخته اند، خوشحال می شود و همین که پایش را از بانک بیرون می گذارد، ذهنش به هم می ریزد؛ 200 هزار تومان را که باید بابت قسط یخچال بدهیم، 150 هزار تومان را باید بابت قسط فلان بپردازیم، در نهایت هنوز به خانه نرسیده تمام شده است!

اول بدبختی ما این است که در این دنیای سیاه و تاریک بعد از عید فطر، باید از جیب بخوریم! چیزی جمع کرده نداریم!
 یک ملیون و دویست هزار تومان را در شش الی هفت روز اول خرج کرده ایم!! ما که شهروند نیستیم، یک ملیون و دویست هزار تومان بوده است و همه خرج شده اند، از ما بهتران کسانی هستند که حقوق می گیرند و نمی دانند که با آن چه کار کنند!!

بنده خدایی چهار، پنج سال پیش از بیت المال حقوق می گرفت، یکی از دوستان رفته بود خانه شان و تعریف می کرد که خانم و بچه هایشان یک اتاق بزرگ داشتند که درش بسته بود و می گفت در این اتاق تا سقف اجناسی که خریداری شده، اما هنوز فرصت نکرده اند که آن ها را باز کنند، چیده شده بود! چرا این همه جنس خریده اید؟ خرید عشق زن است دیگر، باید بخرد!! برخی از اجناس دو سال بود که هنوز باز نکرده بودند! یک بیت المالی داریم که همه دارند از آن استفاده می کنند به جز صاحبان اصلی بیت المال!! 

امروز عکسی پخش شده بود که داشتند اطراف دروازه کازرون بساط یکی از دستفروش ها را جمع می کردند و فکر می کردند که دارند به مملکت خدمت می کنند، شما را به خدا دست از سر این ها بردارید، مردم دارند به ریش اسلام می خندند!! من اگر در خیابان ببینم که دارند بساط یک دستفروش را جمع می کنند پیاده می شوم و دعوا راه می اندازم!! حداقل در این مدتی که حقوق بگیران نجومی رو شده اند، بساط این ها را جمع نکنید، این کار خیلی ضایع هست!!

امثال ما وقتی در ماه رمضان سرمایه جمع می کنیم، از اول عید فطر باید از جیب بخوریم. چرا؟ چون شاید این رمضان اولین رمضانی باشد که من می خواهم پس انداز کنم. در سال 94 برای امروزم پس انداز نکرده بوده ام! زمانی که من به حرم حضرت شاهچراغ(ع) می آیم، نوری می گیرم که هنوز به بازرسی نرسیده آن را از دست داده ام و شیطان جلوی در به من گیر می دهد! خدا آشیخ حسین آقای انصاریان را حفظ کند، سال 63 این حرف را به من زدند و من آن سال بسیار خندیدم و در ذهنم ثبت شد. می گفتند ما در ماه رمضان خیلی گناه می کنیم، سال هاست که داریم شیطان را لعنت می کنیم، درحالی که کاری با ما نداشته است، چون شیطان در ماه رمضان در غل و زنجیر است و اصلا شک نکنید، به همان اندازه ای که من در ماه رمضان خیلی راحت گناه می کنم، قبل و بعدش هم گناه می کنم. یکی از شاکیان جدی ما در روز قیامت شیطان است که می گوید این فرد 2700 بار به من فحش داده است، در حالی که من اصلاً او را نمی شناسم!! 

» حفظ داشته نورانی، باعث بهشتی شدن می شود.
بعد از عید فطر درها باز می شوند و شیطان از غل و زنجیر آزاد می شود، در ماه رمضان درصدی قدرت کنترل بیشتری داشته ایم، بعد از عید که می آید باید به فکر حفظ داشته ها باشیم. اگر بتوانی یک داشته ی نورانی ات را سالم با خودت به قبر ببری، همان یک داشته مستقیم تو را از صراط به سمت بهشت رد می کند!! 

- طرف خدمت امام صادق (ع) آمد و گفت مادر بزرگم از دنیا رفته است، در خواب که او را دیدم وضعش خیلی خوب بود، این رویا صادقه است؟
- بله صادقه است!
- مادر بزرگ من کار چندان بزرگی نمی کرد، برای من جای تعجب است!
- این آدم بی سواد، تسبیحات حضرت زهرا(س) را بعد از نماز واجب، هیچگاه ترک نکرد! 
پیامش این است که اگر بتوانی یک داشته را سالم با خود ببری، می تواند راهی از نور را برایت باز کند که خدا دیگر به هیچ چیز تو نگاه نکند! 

مرحوم آقای شوشتری در نجف نقل می کردند که یکی از اولیاء خدا پیش من آمد و گفت: فلانی فردا خواهد مرد! اگر الان حرکت کنیم به تشییع جنازه اش خواهیم رسید. اما زمانی که ما رسیدیم هنوز نمرده بود. (می خواهم بگویم که این قطعا معجزه است) یک ساعت بعد مرد، بعد از فوتش دیدم که همه دارند در مورد او بد می گویند؛ راحت شدیم که رفت، عوضی! به آن ولی خدا گفتم: ببخشید تو مرا برای تشییع جنازه چه کسی آورده ای؟ 

او یک داشته داشت؛ به عشق حضرت علی اصغر(ع) اگر کودکی را می دید، هرکاری که لازم بود می کرد. خدا از بالا به پایین یک نگاهی کرد و گفت این فرد نسبت به طفل چون صغیر و دست بسته است و زور ندارد رحم کرد، الان دست بسته او را در قبر گذاشته اند، همین یک داشته اش برای من بس است، من از او کم نمی آورم! فلذا شیطان نمی گذارد که حتی یک داشته ات را سالم نگه داری، هرطور که شده آن یکی را هم خراب می کند!

» اثر و نتیجه حفظ یک داشته، چیست؟!
آیا این توصیه شما از نظر اخلاقی تام و کامل است؟ بله، چون اگر یک داشته را به سلامت نگه داری، قدرتی دارد که مابقی داشته هایت را نیز حفظ کند و بعد از چند ماه می بینی که داشته ها دو برابر و سه برابر و ... می شود!

» مسیر نزدیک شدن انسان به عصمت کدام است؟
به قول آیت الله العظمی جوادی آملی نزدیک شدن انسان به عصمت، از همین مسیر است! یکی را حفظ می کند، جلوتر می رود. بعد کم کم این ها می شوند دو تا و سه تا و ... بدون اینکه حتی نیّت کند، خودش خود به خود کارش را انجام می دهد.

» اگر خدا ببیند فردی برای حفظ داشته هایش تلاش می کند، به او کمک می کند.

مثلاً یک نفر می گوید من می خواهم از بعد از ماه رمضان حتی یک کلمه خلاف نگویم، زبانم را کنترل کنم. هرجا هم ببینم که احتمال دارد که از کنترل خارج شود آن را می بندم. در این چند ماهی که زبانش را کنترل کرده است، آرام آرام چشمش هم به سمت خود کنترلی بیشتر می رود، کم کم گوش و قلبش هم به سمت خود کنترلی می روند و زمانی که خدا ببیند که این فرد دارد برای حفظ داشته هایش تلاش می کند؛ "أنَّ اللهَ یحولُ بینَ المرءِ وَ قَلبِه"، خداوند بین خودش و قلبش یک حائل می کشد و او را در حفظ داشته هایش کمک می کند.

اگر تو برایت مهم نباشد که از دست برود، خدا هم می گوید برایش مهم نیست، اما اگر مهم باشد، من کمکت می کنم. "اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ"، حائل می گذارم و مراقبت می کنم. یک ماه بعد از اتمام ماه رمضان 95 می بیند آنقدری که کنترل دل و زبان و چشم و دست و پایش برایش در قدیم سخت بود، دیگر برایش سخت نیست. 

» "خوشا به حال جوانی که احساس می کند پیر شده است"، یعنی چه؟
بنده خدایی می گفت من توبه کرده ام و اکنون میلم به گناه خیلی کم شده است، احساس می کنم که پیر شده ام، این که انقدر غرایضم ضعیف شده، پیر نشده ام؟؟ نقل از پیامبر(ص) است که فرمودند: "خوشا به حال جوانی که احساس می کند پیر شده است"! به این معنا نیست که بگوید الان دیگر وقت مردن است و رفتم تابوت خریده ام، نه! بلکه به این معناست که "خوشا به حال جوانی که آنقدر بر غرایض خودش مسلط است که احساس می کند غرایظش پیر و ضعیف هستند". 

» اعضاء و جوارح برای خفظ داشته، همکاری می کنند!
این، بر اثرِ یک داشته است. یک داشته را جدّی گرفته ام و باعث شد که ما بقی داشته های من را تقویت کند. زمانی که آرام آرام تمام اعضاء، جوارح و ذهن من شروع به بازسازی خود و حمایت از همدیگر کنند، به گونه ای که اگر چشم خطایی کرد، زبان آن را جبران می کند، اگر زبان خطایی کرد گوش آن را جبران می کند، اگر گوش خطایی کرد اعضاء و جوارح جبران می کنند و ناخودآگاه من را به سمت سجده می کشانند و می فهمم که اعضای من هم دارند از کنترل من حمایت می کنند، اینجاست که خداوند می فرمایند چون استجابت کرده ای؛ "اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ"، خدا هم می آید و آن را حمایت می کند؛ "أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ".

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۳۱ ق.ظ | علی | ۰ نظر

متن سخنرانی طاعات و عباداتتون مقبول. حالا...؟! "1" - 95/4/11
مسیر روشن و صاف است. باید عبادت خاص و عامت بال به بال با هم بزند، اگر نزند یا مرتجعی یا التقاطی! اسلام التقاطی، اسلامی است که به بهانه عدالت و خدمات اجتماعی، ما را از عبادت خاص دور می کند. اسلام مرتجع، اسلامی است که به بهانه عبادت خاص، ما را از خدمات و عدالت دور می کند، درحالی که مؤمن وسط است.

یا انیس
سخنرانی حجت الاسلام انجوی نژاد
موضوع: طاعات و عباداتتون مقبول. حالا...؟! - قسمت اول
چهارمین شب جمعه ماه رمضان
95/4/11

◄ عناوین اصلی که در این سخنرانی به آن پرداخته شده:
» فرق عبادات عام و خاص چیست؟
» غفلت از عبادت عام به کجا می انجامد؟
» ایام قدر باید بستر تحول رفتاری شود، نه آرامش تخدیری!
» هدف از "لیعبدون"، "لیعرفون" بوده است.
» عبادات عام و خاص باید به موازات هم انجام شود.
» نقطه خطر پرداختن به عبادات خاص، چیست؟
» بدون عبادت خاص، در مسیر عبادت عام نمی مانی!
» چرا خداوند نماز شب را بر پیغمبر(ص) واجب کرده؟
» دو بال عبادت خاص و عام نباید رقیق شود، و الا نمی مانی!
» اشتباه امثال مجاهدین خلق و حزب توده و چریک های فدایی چه بود؟
»‌ فرق اسلام التقاطی و اسلام مرتجع در چیست؟
» شهید چمران در قله عبادت های خاص و عام قرار داشت!
» اگر بالِ عبادت خاص و عام با هم نزد، یا مرتجعی یا التقاطی!
» زندگی یعنی تلفیق عبادت عام و عبادت خاص.
» متقی واقعی چه کسی است؟
» شفافیت در زندگی باید از بالا شروع شود.
»‌ خفا یعنی عدم شفافیت، سرپوش گذاشتن بر دردها، ناراحتی ها و مشکلات اجتماع! 
» » وقتی انسان تحت نظارت، کنترل و بازرسی نیست، قطعاً نفر دوم شیطان است!
» نقطه فساد شما آن جایی است که نسبت به فساد مردم خو بگیرید.
» ائمه(ع) با عبادت عام، دیندار درست می کردند!
» وظیفه ما بعد از شب های قدر، چیست؟


» فرق عبادات عام و خاص چیست؟

+ در متون دینی عبادات و طاعات به دو قسمت تقسیم شده:
1- عبادت های خاص.
2- عبادت های عام.

منظور از عبادت های خاص عبادت هایی است که در قرآن یا متون دینی تحت عنوان "ذکر" به ما تأکیده شده، مثل: نماز، خودِ ذکر گفتن، روزه گرفتن، حج، زیارت و خیلی از واجبات و مستحبات که در قرآن و متون ما قرار دارد. این ها دلالت بر عبادت خاص دارد، یعنی رو به قبله بنشیند، وضو بگیرد، نماز و دعا بخواند، کتاب را باز کند.

عبادت عام کارهایی است که در عبادت های خاص نیامده. خیلی از آن ها هم واجب نیست، اما اگر برای خدا انجام بشود، عبادت عام محسوب می گردد. منظور از "عبادت مگر خدمت خلق نیست"، همان عبادت عام است.

+ نکته اول:
» غفلت از عبادت عام به کجا می انجامد؟
برخی از مردم به هوای عبادت های خاص، از عبادت های عام غافل می شوند و عبادت خاص آن ها را به نقطه ای از ارضای معنوی می رساند که گمان می برند نسبت به خداوند تبارک و تعالی وظیفه ی دیگری در مسیر عبودیت ندارند. مثلاً یک شب قدر بسیار عالی برگزار یا شرکت می کند، حال خیلی مناسبی پیدا می کند، توبه می کند، قطعاً خدا می بخشد و همه چیز ردیف می شود، بعد به نقطه ای از ارضای معنوی می رسد که احساس می کند وظیفه ی عبودیت در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی همین بوده است.

» ایام قدر باید بستر تحول رفتاری شود، نه آرامش تخدیری!
جوشن را کامل خوانده ای، ابوحمزه تمام شده، سخنرانی گوش داده ای، غسل زیارت کرده ای، به مشهد یا کربلا رفته ای. ایام قدر به جای اینکه برای عده ای بستر یک تحول رفتاری را ایجاد کند، بستر یک آرامش تخدیری را ایجاد می کند، یعنی به جای اینکه این ها با شب قدر به قیام و حرکت در مسیر عبودیت وا داشته شوند و انگیزه پیدا کنند، به یک آرامش تخدیری که الحمدلله همه چیز خوب و ردیف شد و چقدر عالی بود.

بعد هم می نشیند، عکس ها و برنامه ها را نگاه می کند و می گوید الحمدلله مردم هم پای کار هستند. این اشکال را در کسانی داریم که بعضاً ٥٠-٦٠-٧٠ سال به عبادت خاص می گذرانند و کاملا از وضعیت خودشان راضی هستند. وقتی قرآن می گوید: "یا ایها الذین آمنوا" خودشان را مخاطب احساس می کنند، می گویند با ماست. کاری به این نداریم که یک عده از این ها در دامن کبر قرار می گیرند، آن ها در لشکر شیطان ثبت نام کرده اند.

کسی که متکبر نمی شود، حتی متواضع تر هم می شود، خضوع و خشوعش هم بیشتر می شود، اما این آدم در بهترین گمانی که می توانیم نسبت به او داشته باشیم این است که جزء کسانی است که خداوند تبارک و تعالی می گوید: نفهمید عبودیت یعنی چه! این خوش گمان ترین جمله ای است که می توانیم برای این ها بگوییم! با نهایت حسن ظن، نفهمید!

» هدف از "لیعبدون"، "لیعرفون" بوده است.

مثال تاریخی برخورد امیر المؤمنین(ع) با خواجه ربیع که یکی از هفت نفر ذاکرین کل تاریخ اسلام بوده را برایتان می زنم. نمی توانیم بگوییم خواجه ربیع الان جهنم است، چون دور از کرم خداست، ولی حسن ظن این را می گوید: کسی که امر امامش را برای عبادت عام به بهانه عبادت خاص که من یک جا بنشینم، ذکر بگویم و در شبهات هم نباشم، ترک کند، خداوند روز آخرت به این آدم می گوید: نفهمید!

سه، چهار آیه قرآن برایش قرائت می کند که همه می دانستند هدف ما از بحث "لیعبدون"، "لیعرفون" بوده؛ "ما خلقتُ جن و الانس الا لیعبدون". منظور ما عرفان بوده، عرفان یعنی شناخت وظیفه ات نسبت به خداوند تبارک و تعالی. الان وظیفه ات چیست؟ یک برهه ای فقط عبادت خاص؛ مثلاً حج و زیارت رفته، اعتکاف رفته، از جامعه کنار کشیده، سه روز در مسجد فقط عبادت خاص، این یک اشتباه، اشتباه دوم کسانی هستند که عبادت عام را انجام می دهند و به عبادت خاص نمی پردازند! یعنی فقط نیت می کند: کار برای خدا، حتی جهاد! از جهاد بالاتر در عبادت عام نداریم.

» عبادات عام و خاص باید به موازات هم انجام شود.

مثلاً با نهایت افسردگی شب قدر را کنار می کشد، به زائران یا در حرم آقا احمد بن موسی(ع)، کربلا، سرویس می دهد، دارد عبادت عام را انجام می دهد. این آدم خیلی ناراحت است که شب قدر همه ذکر گفته اند و قرآن به سر گذاشته اند، ما حتی وقت نکرده ایم قرآن را باز کنیم، چه برسد به اینکه بخواهیم ذکر بگوییم! شب قدرمان خراب شد، که خراب نشد چون عبادت عام بوده است! یا به خدمات اجتماعی می پردازد، یتیم خانه می زند، دارالایتام باز می کند، رسیدگی می کند. این چه کسی است؟ این هم اگر همینطوری از دنیا برود، ما نمی توانیم بگوییم به جهنم رفته. در نهایت حسن ظن که نگاه می کنیم، که باید نگاه کنیم، خداوند به این هم می گوید: نفهمید عبودیت یعنی چه!

من چهارده الگو، صد و بیست و چهار هزار الگوی دیگر از یک مدل دیگر، میلیون ها الگو از اولیاء جلویش قرار دادم، در قرآن هم نوشتم: "لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه"، از این باید الگو بگیرید، چرا که این الگو، عبادت خاصش در بی نهایت، عبادت عامش هم در بی نهایت به موازات هم بوده، نه وقتی سراغ خدمات اجتماعی می رفت ذکرش را تعطیل می کرد، نه اینکه وقتی سراغ ذکر می رفت، خدماتش را تعطیل می کرد!

+ نکته دوم:
» نقطه خطر پرداختن به عبادات خاص، چیست؟

چه مشکلی پیش می آید؟
آنجا خدا می گوید: نفهمید! این بنده نفهم بود، به بهشت تشریف ببرید. حالا ما می گوییم یا بفهم یا نفهم، ما داخل بهشت بشویم، خیلی فرق نمی کند! خدا هرچه می خواهد بگوید، بگوید! مثلاً بگوید: "ادخلوها بسلام آمنین"، با سلام و صلوات وارد شوید. می تواند هم بگوید: بی شعورها داخل بروید، ما هم برویم! 

هرچه بگوید برای ما خیلی فرق نمی کند! می گوییم نه، یک نقطه خطرناک اینجا داریم، آن هم اینکه آن هایی که فقط به عبادت خاص می پردازند، بعضی وقت ها به درجاتی از غفلت هم دچار می شوند؛ "اقترب للناس حسابهم و هم فی غفلة معرضون"، یعنی این ها پشت کرده اند.

نگفته در غفلت به سر می برند، گفته این ها عمداً رویشان را برگردانده اند. معرضون یعنی اعراض کرده اند. یعنی شاید روز قیامت یک دفعه خدا به این ها گیر بدهد، تو مگر کور و کر بوده ای؟ مگر می شود نشنیده باشی، همه شنیده اند تو نشنیده ای؟

من مشغول حج، زیارت و هیئت بودم، الحمدلله شب قدر گرفتیم، جمعیت هم خیلی خوب آمده بود، الان هم داریم عکس هایش را ویرایش می کنیم که روی کانالمان بگذاریم، مشغول این ها بوده ایم. می گوید چه کسی گفته این ها عبادت است؟ دو، سه ساعت شب قدر را گفتم عبادت خاص انجام بده. که چه بشود؟ که بعد از قدر، برایت یک قیامی اتفاق بیفتد، نه که بعد از قدر یک قعود و خمودی برای تو اتفاق بیفتد و به نقطه ای از ارضا برسی که خوب شد، دیگر رفتیم و آدم شدیم و الان هر کسی التماس دعا دارد، من دیگر خجالت نمی کشم بگویم چشم، می گویم چشم دعایتان می کنم.

یکی از نزدیکان مقام معظم رهبری(مد ظله) به ایشان گفته بود آقا ما را دعا بفرمایید. حضرت آقا(حفظه الله) فرموده بودند: من چه ارزشی دارم تو را دعا کنم، من چه هستم که تو را دعا کنم، اصلا ارزش ندارم!

» بدون عبادت خاص، در مسیر عبادت عام نمی مانی!

می گوید اعتکاف و شب قدرِ چه؟! برو به کار مردم رسیدگی کن، بدبختی ها را برطرف کن، خدمت کن، درس بخوان، پزشک و دکتر شو، از مردم یک دردی را درمان کن، این جلسات و گریه و عزاداری به چه دردی می خورد؟! چه دردی از ما درمان کرده؟! ١٤٠٠سال داریم شب قدر می گیریم، چه اتفاق مثبتی در کره زمین افتاده؟! وقتی این ها تخته گاز در آن مسیر می روند که گفتیم اگر بمیرند، نمی توانیم بگوییم که خداوند می گوید به جهنم برو، اما اشکال بزرگ این است که بدون عبادت خاص، این ها در مسیر عبادت عام باقی نمی مانند، بالاخره می بُرند!

اینقدر آدم داشته ایم که گفته می خواهم برای امت حزب الله کارتل اقتصادی راه بیندازم تا دردهای مردم را درمان کنم و دیگر وقت هیئت، ذکر، شاهچراغ و کربلا رفتن ندارم، پول هایم را جمع می کنم و دنبال کار و زندگی ام می روم. تا شش ماه، یک سال، دو سال هم همین بوده، بعد آرام آرام پول هایش را برای زندگی خودش جمع کرده! یعنی انگیزه های معنوی انسان هایی که به عبادت عام می پردازند، خیلی معلوم نیست که استواری خودش را تا ده، پانزده یا بیست سال حفظ کند!

» چرا خداوند نماز شب را بر پیغمبر(ص) واجب کرده؟

در قرآن که گفته: "لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة"، پیغمبر(ص) اینگونه بود، تو از پیغمبر(ص) هم پیغمبرتر شده ای! پیغمبر(ص) عبادت خاصش را ترک می کرد؟ مثلاً می گفت من بخوابم، استراحت کنم و نماز شب نخوانم؟! خدا بر او واجب کرده؛ "قم اللیل الا قلیلا". این یک سومش است، یک سوم شب را می توانی بخوابی، بقیه اش را باید بلند شوی. واجب است برای من نماز بخوانی، چرا؟ چون خدایی که ما را خلق کرده و پیغمبر(ص) را الگو قرار داده، می داند که نوع انسان بدون عبادت خاص، در سنگر عبادت عام نمی ماند.

برای صبح هم گفته باید اینقدر بدوی که باز من خدا سر و صدایم در بیاید که "ما انزلنا علیک القرآن لتشقی"، دیگر اینقدر هم نمی خواهد بدوی! چقدر غصه می خوری؟ چقدر مشقت داری؟ قرار نیست کل کره زمین را به بهشت تبدیل کنی! کمی استراحت کن.

» دو بال عبادت خاص و عام نباید رقیق شود، و الا نمی مانی!

غالب مؤمنین و مؤمناتی که ده، بیست، سی سال مانده اند و کار کرده اند، کسانی هستند که دو بال عبادت خاص و عامشان رقیق نمی شود. در فرمایشات حضرت امام(ره) نسبت به کسانی که عبادت عام انجام می دهند، یعنی در جمهوری اسلامی مسئولیت دارند و برای خدا کار می کنند. اصلاً هر جا آدم برای خدا کار کند، در جمهوری غیر اسلامی یا در اتیوپی برود کار کند، پزشک بدون مرز باشد و برای خدا کار کند، عبادت عام است.

ایشان می فرمودند: هر چقدر مسئولیتتان یعنیسطح عبادت عام بالا می رود، ذکر و توسلتان باید بالاتر برود، وگرنه نمی مانید!پیامبر(ص) و امامانمان هم، همین را گفته اند و عمل کرده اند.

» اشتباه امثال مجاهدین خلق و حزب توده و چریک های فدایی چه بود؟

دو آتشه هایی که اول انقلاب به خط عدالت اجتماعی می زدند، اغلبشان یا فدایی یا حزب توده یا مجاهدین خلق بودند و به قول شهید مطهری اسلام التقاطی داشتند. این ها اول انقلاب یک دفعه موجی راه انداختند که بساط عزاداری و سینه زنی و دعا و مسجد و آخوند را جمع کنید! آخوند خوب کسی است که وسط روستا کارگری می کند. پنجاه درصد حرف هایشان درست بود، اما جمع کنید اشتباه بود!

الان مجاهدین خلق، چریک های فدایی اکثریت و اقلیت، حزب توده، حزب پیمان دارند کار اجتماعی می کنند یا دارند نان BBC و CNN را می خورند؟؟! یا آب به آتش فلسطین می ریزند، یا نفت به آتش فلسطین و التیام دردهای اسرائیل، کدام عبادت عام؟؟! هنوز این مردم دارند عبادت های عام را انجام می دهند، مگر نگفتید جمع کنیم و برویم عدالت اجتماعی را مستقر کنیم، کجاست؟

»‌ فرق اسلام التقاطی و اسلام مرتجع در چیست؟

با مسئول شاخه مجاهدین خلق صحبت کردیم، نامه ای در آورد و گفت: این را به حضرت امام(ره) نوشته ایم و تقاضای ملاقات کرده ایم. امام(ره) بگوید تعطیل کنید، ما تعطیل می کنیم. در نامه نوشته بود؛ مگر ما غیر از عدالت چه می خواهیم؟ مگر ما غیر از برابری و برادری و استقلالی که خودتان در دین به ما آموزش داده اید، چه می خواهیم؟ پدر مهربان، اجازه دهید ما خدمتتان برسیم و گزارش کار بدهیم. حضرت امام(ره) فرمودند: اگر یک درصد، احتمال صدق در این ها می دادم، قبول می کردم.

اسلام التقاطی، اسلامی است که به بهانه عدالت و خدمات اجتماعی، ما را از عبادت خاص دور می کند. اسلام مرتجع، اسلامی است که به بهانه عبادت خاص، ما را از خدمات و عدالت دور می کند، درحالی که مؤمن وسط است.

» شهید چمران در قله عبادت های خاص و عام قرار داشت!

اگر بخواهیم نام کسانی که در جهان زندگیشان را برای مردم وقف کرده اند را بگوییم، مسلمان باشد یا نباشد، هر جای جهان و خارج از هر دینی می خواهد باشد، بین پنج نفر که بنده چهار نفر را اسم نمی برم، قطعاً نفر پنجم چمران است!

در ١٨کشور مبارزه کرد! بعد نگاه که می کنی، می بینی چمران در قله عبادت های خاص هم قرار دارد؛ بهترین مناجات، بهترین نماز، بهترین توسل، بهترین اشک را دارد. شب های قدر سنگین در بعلبک برقرار کرده است. بچه شیعه لبنان نحوه صحبت کردن با خدا را از چمران یاد گرفته اند، نمی دانستند مناجات یعنی چه، شیعه های لبنان قبل از ظهور چمران خیلی فرقی با علوی های فعلی سوریه نداشته اند، این ها آنجا یاد گرفته اند، بعد هم می بینی این آدم بالاترین خدمت را کرده است. در مبارزه با ظلم، در مبارزه برای عدالت، در خدمات اجتماعی، در کمک رسانی، در دستگیری به ایتام، در رسیدگی به فقرا، این آدم را داریم.

» اگر بالِ عبادت خاص و عام با هم نزد، یا مرتجعی یا التقاطی!

مسیر روشن و صاف است. باید عبادت خاص و عامت بال به بال با هم بزند، اگر نزند یا مرتجعی یا التقاطی! یکی از این دو هستی و هیچ راه سومی نداری.
این یعنی دغدغه های معنوی تو باید دو قسمت بشود:

١- عام.
٢- خاص.

مثلاً می گویند پنجاه و پنج بار به حج عمره رفته. دو بار کافی است دیگر، یک بار هم معلوم نیست ضرورت داشته باشد. این مال آن هایی است که غرق شده اند! خدا حج واجب را هم، یک بار واجب کرده. "لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة"، "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم".

امام صادق(ع) می فرمایند: سالی یک دفعه به کربلا، می رویم. از این طرف بام نمی افتم که نه، می خواهم پول کربلا را جمع کنم، برو! گفته سالی یک بار برو. راجع به حج، چرا بیست و پنج بار می روی؟!

وسط حرکت کردن، خیلی سخت نیست، راه خیلی روشن است. یعنی اصلاً هیچ ابهامی در فرمایشات خدا و رسول و ائمه(علیهم السلام) نداریم که بخواهیم بگوییم گیج شده ایم، دقیق مشخص شده. می فرمایند آنچه ما در قول و فعل و تقریر گفته ایم، همین را ادامه بدهید. ما چه کار کرده ایم، شما همان کار را کنید.

- یا رسول الله(ص) من همه زندگی ام را برای فقرا داده ام، خودم هم در بیابان زندگی می کنم.
- پیامبر(ص) فرمودند: من اینگونه بوده ام؟!
- من گوشت نمی خورم.
- پیامبر(ص) فرمودند: من گوشت نمی خورم؟!
- من زن و بچه ام را ترک کرده ام به بیابان زده ام.
- پیامبر(ص) فرمودند: من ترک کرده ام و به بیابان زده ام؟!

+ نامه امیرالمؤمنین(ع) به عمر بن حنیف:
چرا سر سفره فلان نشسته ای، در حالی که تو حاکم فلان جا بوده ای! کسی به تو اجازه داد اینقدر با ثروتمندان باشی؟ دارد مشخص می کند، بودن با ثروتمندان، تو را از فقرا و مستضعفین محروم می کند.

سال ٦٩-٧٠ مقام معظم رهبری(مد ظله)، در جمع مسئولین و کار گزاران نظام فرمودند: این چه وضع زندگی کردن شماست؟! مردم زندگی های ما را می بینند. شما حق ندارید اینگونه زندگی کنید، فاصله بین حقوق شما و مردم نباید اینقدر بالا باشد، چه کسی به شما گفته اسلام دین تبرّج و تجمّل است؟! اینگونه، مردم را از دست خواهید داد! ما باید بین التقاط و ارتجاع، مسیر وسطی را انتخاب کنیم.

» زندگی یعنی تلفیق عبادت عام و عبادت خاص.

این مسیر وسط، باید از بعد از شب قدر، در سبک زندگی ما شروع شود. یک وقتی این صحبت ها را کل ایران می شنوند و می گوییم اصلاً جواب نمی دهد! باید این صحبت ها از سخنرانی خارج شود و این جمع های خاصِ شب جمعه ی شاهچراغی بشنوند که ما بعد از شب های قدر، باید تکلیفمان را برای عبادت عام و خاص کاملاً مشخص کنیم، که وقتی مردم به ما نگاه کردند، نه از عبادت عام ما برداشت شعار زدگی کنند و بگویند صدایش از جای گرم بلند می شود، نه به این سمت بیفتند که راست می گویند ما هم به دل کوه و بیابان بزنیم و دردی از خلق دوا کنیم!

مردم باید در صف اول عبادت عام، افراد صف اول عبادت خاص را ببینند. برادران طلبه و غیر طلبه، منشور روحانیت حضرت امام(ره) را برسی کنند. چقدر تاکید دارند به اینکه زندگی شما بیشتر از منبر شما تاثیر دارد. زندگی یعنی چه؟ یعنی تلفیق عبادت عام و عبادت خاص.

» متقی واقعی چه کسی است؟

آنچه که مردم از رفتار نه، از زندگی ات می بینند، خیلی تاثیر دارد. چون آدم می تواند رفتار را اصلاح کند، زندگی یعنی باید با مردم طوری زندگی کنی که زندگی ات را ببینند. امام باقر(ع) می فرمایند: متقی واقعی کسی است که اگر زندگی اش را بر طبقی بنشانند، بر سرش بگذارند و در شهر بگردانند، احساس بدبختی و بی آبرویی نکند!

یک بار دیگر برادران را به متن عربی اش ارجاع می دهم؛ زندگی اش را، نه نماز و رفتار و گناهش را! چون خداوند، اصلاً گناه و ثواب ما را بر طبق نمی ریزد.

در حال حاضر ما چند نفر از مؤمنین داریم که  زندگی اش را صاف بگوید؟؟ می گوید این زندگی ما، بیا نگاه کن! این سر و ته زندگی ام، این نحوه رفتارم، این عبادت های عام و این هم عبادت های خاصم. غیر از چیزهای مشخصی که بنده روی منبر می نشینم و به زیارت می روم. خیلی از جاهایی که ما برای عبادت می رویم، کسانی مانند ما که چهار نفر آن ها را می شناسند، بیشتر ما را می بینند تا اینکه خدا ببیند!

راهپیمایی برویم مردم ببینند، نماز جمعه برویم مردم ببینند، منبر برویم مردم ببینند، این موارد که خیلی معلوم نیست چیست! زندگی چیزی غیر از این است که الان دارم انجام می دهم. نه اینکه چهار خبر گزاری عکس بگیرند و بگویند الحمدلله فلانی پای کار است. پای کار بودن را خدا تشخیص می دهد. آنجا پای کار نیست، پای تبلیغات است!

» شفافیت در زندگی باید از بالا شروع شود.

+ از کجا باید شروع شود؟
آقا امیر المؤمنین(ع) در نهج البلاغه می فرمایند: "الناس علی دین ملوکهم"، مردم بر دین ملوکشان هستند. ملوک چه کسانی اند؟ تا اسم ملوک می آوری، فکر می کنند منظور مسئولین هستند. ملوک یعنی بزرگ ترها. ملوک یعنی مالکان مادی و معنوی.مالک خانه کیست؟ پدر یا مادر. در محله، امام جماعت یا مسئول شورا مالک هست. در شهر، شهردار، در استان، استاندار و در کشور، رئیس جمهور است.

شفافیت باید از بالا شروع شود و نباید بترسند. یک کسی مثل بنده، متقی صد درصدی نیست، حداقلِ شفافیت این است که من اگر شفاف باشم، سعی می کنم که به سمت تقوا بروم، کلاً سر پوشیده بودن یعنی فساد!

»‌ خفا یعنی عدم شفافیت، سرپوش گذاشتن بر دردها، ناراحتی ها و مشکلات اجتماع! 

روایت دیگری را از این منظر باز کنیم؛ می فرمایند:  اگر در مکانی خودت تنها بودی، نفر دوم شیطان است.
در حالی که ما دستور به خلوت داریم و می بینیم بعضی از خلوت هایمان چقدر خوب است! زمانی که مفهوم روایت را اشتباه برداشت می کردم با خودم می گفتم: یا من با خلق الله فرق دارم، یا خدا اشتباه گفته یا روایت سند ندارد! چون خیلی وقت ها در خلوت هایمان، حال های معنویمان خیلی بهتر است، تا جلوی مردم!

بعد که خوب دقت و بررسی کردم، چهار تا شرح دیدم و سوال کردم، دیدم منظور از خلوت پوشیده بودن است. خفا! چقدر زشت است که سال ها، خفا را به این خلوت معنا کرده ایم! خفا یعنی پوشیدگی، عدم شفافیت و سرپوش گذاشتن بر دردها، ناراحتی ها و مشکلات اجتماع!

» وقتی انسان تحت نظارت، کنترل و بازرسی نیست، قطعاً نفر دوم شیطان است!

به آن اتفاقاتی که زیر میز و پشت پرده می افتد و قابل بازرسی و کنترل نیست، خفا می گوییم. وقتی خفا اتفاق می افتد، نفر دوم شیطان است! اصلا وقتی انسان تحت نظارت، کنترل و بازرسی نیست، قطعاً نفر دوم شیطان است!

یکی مثل امام، معصوم و... خدا را حاضر می بیند. یکی هم مثل ما، اصلاً جنبه خفا ندارد! برخی اوقات از رویاهای بچگی ام می گویم که هنوز هم بعضی وقت ها که اعصاب یا خوابم به هم می ریزد، همان رویا را مرور می کنم؛ رویای ناپدید شدن! بعد با خودم فکر می کنم، ناپدید بشوم، سریع خودم را به آقا می رسانم و می گویم: آقا، من می توانم ناپدید بشوم، مثلاً چه کسانی را ترور کنم؟ از زمان بچگی در این فکر بودم که اگر بشود، ماده ای روی خودمان بریزیم و ناپدید بشویم، خوب است. بعد در همین فکر، با خودم می گویم اگر ناپدید بشوم، هزار تا کار دیگر می شود کرد!

خفا، خطر است! من در ذهن کودکانه ام فهمیده ام که شیطان در خفا وجود دارد. تا در این رویا می روم، با خودم می گویم در همین مسیری که دارم خدمت آقا می روم، کاری باید بکنم، حیف است این خفا، هدر برود!

+ حالا که شب قدر گذشته، چه می خواهیم بگوییم؟
می خواهیم بگوییم: طاعات و عبادات قبول؛ عبادت خاص.
سهم جدّی عبادت عام کجاست؟

+ برای اینکه عبادت عام را شروع کنیم، باید چه کار کنیم؟
- باید مراقب باشیم سرپوش قرار داده نشود.

» نقطه فساد شما آن جایی است که نسبت به فساد مردم خو بگیرید.
سرپوش هایی که به بهانه های مختلف، ما را به همین جایگاه می رساند. در شب های قدر یکی از عکاس های کانون، در حاشیه مراسم، از یک کودکی که داشت دست فروشی می کرد، عکسی گرفته بود، خیلی ناراحت شدم! که این چه وضعی است، ما داریم شب قدر منبر می رویم، راجع به انسانیت حرف می زنیم و این بچه اینجا بوده و هیچ کس او راه ندیده، بعد هم که دیده، هیچ کاری انجام نشده! پیدایش کردیم و الحمدلله به او رسیدگی هایی می شود. باز خوردهایش خیلی عجیب بود!

- برو آقا جمع کن، این مدل بچه ها در شهر ریخته! کجا را می خواهی جمع کنی؟!
- دیگری گزارش مفصل برای ما فرستاده بود راجع به باند مافیایی استفاده در حد برده داری از این بچه ها در شیراز! 
- یکی دیگر، گزارش کامل از فسادهای شب های قدر فرستاده!

خوب شد، ما یک عکس زدیم !!ما با این فضا خیلی هم بیگانه نبوده ایم، ولی آدم زمانی اذیت می شود که همه شما می دانستید و اینقدر ساکت بوده اید؟! در این مدتی که تو می دانستی ریخته، یکی از این ریخته ها را برداشتی یا نه؟! چون ریخته، رهایش کنیم؟؟!
جزء برنامه های مرحوم آقا سید مهدی قوام این بود؛ از ریخته ها جمع می کرد، هر کسی به پستش می خورد! آقا، این بدکاره است، این دزدِ، این یتیمِ، این فقیرِ و... یکی را که می توانم جمع کنم!

گرچه ما غافلیم، ولی داریم کار می کنیم؛ بعضی جاها را جمع می کنیم، چهار تا از این طرف، دو تا از آن طرف.
- پیام داده که آن شب، پانزده نفر از این ها را دیده ام!
- دیدی؟! هیچ کاری نکردی؟ پنج هزار تومان هم از جیبت در نیاوردی؟! نپرسیدی پدرت کیست؟ هیچی به هیچی!
آقا امیر المؤمنین(ع) می فرمایند: نقطه فساد اجتماع شما آن جایی است که مردم نسبت به فساد خو بگیرید.

اگر ده سال پیش می گفتند یک کسی از بیت المال انقدر زیاد می گیرد، راهپیمایی راه می افتاد و همه در خیابان بودند! الان می خندیم! چرا می خندی؟ نسبت به بیت المال، حساسیتت را از دست داده ای؟؟! عرق نکردی؟ تب نکردی؟ هنوز هم دلت می آید عکس شهید مدافع حرم را بزنی و زیرش بنویسی: خلاصه، رفت...

رفت که تو به فساد بخندی؟! که حساسیتت را از دست بدهی؟! که بترسی؟! که بگویی دیگر نمی گذارند حرف بزنم؟! که بگویی دیگر مستمعم می ریزد؟! که بگویی باندها نمی گذارند و برایم پرونده درست می کنند؟! بچه های کانال ما، نسبت به فساد اینگونه آبکی شده اند!

- مردم دارند زندگیشان را می کنند، خراب ترش نکن!
- پس بیست سال است داری این مدل فقر و حسرت و برده داری و بیچارگی را می بینی و اینگونه توجیه می کنی؟! 
- بالاخره دارند زندگی می کنند، ما برویم خراب تر می شود!
- واقعاً این هایی که تا به حال در شبکه های سیما گفته شده، زندگیشان خراب تر شد؟ یک برنامه گذاشته اند و به مشهد می فرستند. یک برنامه جهیزیه می دهند، یک برنامه به معلولین می رسند. این ها وضعشان خراب تر شد؟! باور کنید بعضی از کسایی که ما شناسایی می کنیم و بالا می آوریم، پنج برابر آن چیزی که لازم دارد، در شب اول مهیا می شود.

بابت غفلت چند ساله ای که دیدی ریخته و هیچ کاری نکردی، هیچ احساس ناراحتی نداری که عبودیتت یک جایی لنگ می زند؟ واقعاً فکر می کنی تمام ثروتمندان شهر، حیوانند و اگر کسی به آن ها رجوع کند، هیچ کمکی نمی کنند؟! به شدت اشتباه می کنی، از شمای بچه حزب اللهی حساسیتشان بیشتر است که می گویی ریخته و هیچ کاری نمی کنی! هنوز انسان تر از ما هستند. به مردم کمک می کنند، نسبت به فساد در اجتماع و برطرف کردنش کمک می دهند.

تا اسم فساد آورده می شود، طرف بدحجابی می رود! فساد یعنی بی عدالتی، یعنی ظلم! یعنی باندهای برده داری کودکان کار! فساد یعنی زور گویی بر یتیم که پیامبر(ص) فرمود اگر در جامعه ای اشک یتیمی به ظلم ریخته شود و خدا بر آن جامعه بلا بفرستد، تعجب نکنید!!

با باند کودکان یتیم دارند پول جمع می کنند، خبر داشتی و برای من گزارش می فرستی؟ اسم و فامیل و آدرس و همه چیز را می دانستی و باز ساکت بودی؟ خیلی ضعیف شده ایم، انقدر گرفتار مسخره بازی های داخلی خودمان شده ایم که چه کسی خوب تر یا بدتر است که یادمان رفته مردم دارند چه می کشند! من تعجب کردم! طی یک ساعت چقدر اخبار آمد، همه الحمدلله خبر داشتند!!

» ائمه(ع) با عبادت عام، دیندار درست می کردند!

معصومین ما اینگونه دین را ترویج می کردند؛ کار خوب انجام می دادند، می گفتند این کیست کار خوب انجام داده؟ شاگرد امام صادق(ع)، آفرین بر امام صادق(ع)! دینش چیست؟ کلاسش کجاست؟ چشم، ما هم می رویم.
محبت می کردند،  نتیجه اش را  دین اسلام می برد. خدمت می کردند، نتیجه اش به دین می رسید. هر کاری می کردند نانش را دین می خورد. با عبادت عام، دیندار درست می کردند!
هنوز هم که هنوز است، کل نیروهای جهادی کشور مثل خود شما هستند. سنگر هنوز دست ماست. بچه های خالص و جوان که خودش هزار گرفتاری دارد، در این بساط وارد شده. 

» وظیفه ما بعد از شب های قدر، چیست؟

+ باید چه کار کنیم؟
شب قدر تمام شده، با انجام قسمت اولش یعنی عبادت خاص، به سنگر دوم بیایید. قدم اول را گفتیم خفا است، یعنی فساد، افشاء. یک بار دیگر باز خوانی کنیم و ببینیم در شهر و مملکتمان چه خبر است؟ چون خیلی از ما خبر نداریم که چه خبر است، وگرنه انقدر راحت زندگی نمی کردیم، انقدر راحت و بدون درد هم نماز نمی خواندیم و انقدر بدون درد در مقابل التماس دعا و طاعات و عباداتتان قبول باشد، لبخند نمی زدیم!

منبر رفته ایم، هنر کردم که یک ساعت حرف زده ام؟! اگر به حرافی مشکل دین حل می شد که می رفتیم مجری حرفه ای استخدام می کردیم، خیلی هم بهتر از ما حرف می زد! به عمل کار برآید، به سخن دانی نیست!

- قدم اول: افشاء.

- قدم دوم: وقتی افشاء کنی، دو اتفاق می افتد:
1- ظالم خودش را جمع می کند.
2- مظلوم دیده می شود.

- قدم سوم: به خدا بسپار.

به خدا قسم، مردم پای کارند! با یک شبکه اجتماعی کوچک، دو، سه ماه است داریم کار می کنیم، چند هزار نفر یتیم را پوشش داده ایم. فقط با مردم، بدون یک ریال از هیچ نهادی! از شما بالایی ها آبی گرم نمی شود، باید وسط جامعه کار کرد. افشاء که اتفاق افتاد، قدم بعد، ظالم و مظلوم عریان می شوند. ظالم خودش را جمع می کند، مظلوم هم یاور خودش را پیدا می کند. بسم الله بگویید؛ "ان تنصروا الله ینصرکم"، شک داری راه نیفت! به شرط "یثبّت اقدامکم". اگر می خواهی مسیر قبلی را ادامه بدهی، آخرش با هم به جهنم می رویم!

کمی از این دفاترمان بیرون بیاییم. کمی از این خانه هایمان خارج بشویم. کمی از حلقه اطرافمان بیرون بزنیم و ببینیم چه خبر است. کار امروز و دیروز نیست! ان شاء الله حد مسولیت و فعالیت ما با این قضیه بالا می رود. عبادت عام تمام شد، وقت عبادت خاص است. بدون ذکر و دعا و توسل و زیارت و کربلا و شاهچراغ، هرکسی هرچه بگوید، یکی دو سال بعد سرد می شود! اصلاً شک نکن!

یک مسئول خیریه که پانزده، بیست سال در این شهر کار کرده را بیاورید که صف اول نماز جماعت نباشد، قیافه اش نشان ندهد که چقدر اهل ذکر است، کربلا می رود و...

بسم الله الرحمن الرحیم

چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۲ ق.ظ | علی | ۰ نظر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین، سیّما بقیّة الله فی العالمین، بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».

مقدم شما بزرگواران و برگزارکنندگان مراسم عید فطر را گرامی می‌داریم. از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم اعمال و عبادات همه علاقه‌مندان قرآن و عترت مخصوصاً شما برادران و خواهران بزرگوار را به أحسن وجه بپذیرد و کسانی که در این مدت به این مسجد و حسینیه خدمات صادقانه ارائه کردند ذات اقدس الهی پاداش دنیا و آخرت مرحمت کند! به همه خدمتگزاران مساجد و حسینیهها در سراسر جهان تشیّع سعادت و سیادت دنیا و آخرت مرحمت بفرماید!

ماه مبارک رمضان که گذشت طبق بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) «سالی که نکوست از بهارش پیداست»؛[1] این حرف را افراد عادی می‌زنند که بهارشان فروردین است؛ اما وجود مبارک امام صادق این حرف را می‌زند برای اینکه بهار مؤمنین ماه مبارک رمضان است. افراد عادی سال نوی آنها از فروردین شروع می‌شود، تقریباً این یک رشد گیاهی است؛ حیات گیاهی به این است که از فروردین جامهٴ نو در برمی‌کنند سبز می‌شوند و به فکر شکوفایی و میوه دادن‌ هستند که اوّل سال آنهاست، باران رحمت هم اگر در بهار ببارد می‌گویند «سالی که نکوست از بهارش پیداست»؛ اما وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) طبق نقل مرحوم سیدبن‌طاووس در کتاب شریف اقبال فرمودند ماه مبارک رمضان اوّلین ماه از دوازده ماه سال است و اوّل ماه مبارک رمضان هم «رَأْسُ السَّنَة» است. ماه مبارک رمضان «غُرَّةُ الشُّهُور»[2] است، یک؛ «رَأْسُ السَّنَة» است، دو; چه در روایات, چه در ادعیه این دو عنوان برای ماه مبارک رمضان هست که اوّل سال، ماه مبارک رمضان است یا اوّلین ماه از دوازده ماه, ماه مبارک رمضان است. حضرت فرمود: «سالی که نکوست از بهارش پیداست»، ماه مبارک رمضان، بهارِ یازده ماه دیگر است و در این ماه، سفره ضیافت و مهمانی خدا پهن است، چه ماهی از ماه مبارک رمضان بهتر! چه بهاری از بهار رمضان بهارتر! فرمود: «إِذَا سَلِمَ شَهْرُ رَمَضَانَ سَلِمَتِ السَّنَةُ»؛[3] فرمود اوّل سال که سالم شد تا آخر سال سالم است, اوّلین ماه که سالم بود یازده ماه دیگر سالم است و ذات اقدس الهی اوّلین ماه را که ماه مبارک رمضان است سعی کرد ما را به مهمانی دعوت کند تا یازده ماه دیگر این ضیافت را همچنان حفظ کنیم, این اصل اوّل بود که از نظر ائمه(علیهم السلام) اوّل سال، اوّل ماه مبارک رمضان است، ماه مبارک رمضان بهار انسان‌های مؤمن است که انسان باید ذخیره کند که امیدواریم ما این یازده ماه دیگر را در سایه این ذخیره حفظ کنیم!

مطلب دیگر آن است که آنچه ما در این ماه کسب کرده‌ایم ـ در بحث قبل به عرض شما رسید ـ یک ضیافت متقابل است؛ خدا فرمود من گرچه با همه هستم اما شما را به عنوان مهمان دعوت کردم، اگر مرا هم به عنوان مهمان دعوت کنید حاضرم بیایم! ماه مبارک رمضان یک زمان ضیافت است که انسان مهمان خداست و جزء «ضیوف الرّحمان»[4] است و سرزمین وحی هم که مکه است آن‌جا حاجیان و معتمران جزء «ضیوف الرّحمان»[5] هستند، آن‌جا مکان مهمانی است و این‌جا هم زمان مهمانی است؛ فرمود من در هر دو جا شما را به عنوان مهمان دعوت کردم و پذیرایی هم می‌کنم، اما اگر مرا هم به عنوان مهمان دعوت کنید من می‌آیم، اما من مهمان قلب شکسته‌ام! این حدیث قدسی از غُرر روایاتی است که ما را به میزبانی حق دعوت می‌کند که شما سعی کنید میزبان خدای سبحان باشید، فرمود: «أَنَا عِنْدَ الْمُنْکَسِرَةِ قُلُوبُهُم‏»؛[6] هر جا دل شکسته است من مهمان آن دلم، این راه دارد! ما وقتی احساس کنیم چیزی در اختیار نداریم می‌شویم دلشکسته؛ چون هر چه داریم از خارج است و بعد همه را هم از ما می‌گیرند. این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) را در دعای «عرفه» صحیفه سجادیه[7] بخوانید، امام سجاد(سلام الله علیه) دو فرمایش دارند که مثل همه فرمایشات اینها حق است و صدق؛ بیانی دارد بالای منبر شام که فرمود مردم! در تمام کُره زمین مردی به عظمت من نیست که درست هم گفت! «أَنَا ابْنُ [کذا]»؛[8] ما رفتیم که حکومت ستم را سرنگون کنیم، رفتیم و برگشتیم و پیروز برگشتیم ما رفتیم نام پیغمبر را زنده کردیم، خودش را معرفی کرد. فرمود در شرق عالم, غرب عالم مردی به عظمت من نیست که این را هم درست گفت.

 یک بیان نورانی هم در دعای «عرفه» دارد که در صحیفه سجادیه است آن را با خدای خود در میان می‌گذارد؛ عرض کرد خدایا در تمام روی زمین موجودی ـ نه مردی ـ موجودی پَست‌تر از من نیست: «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا»؛ خدایا آبرویی که دارم از توست، تو اگر آن را از من بگیری من چه دارم؟! در بالای منبرِ مسجد شام فرمود مردی به عظمت من نیست, در دعای «عرفه» که در صحیفه سجادیه است عرض کرد موجودی پَست‌تر از من نیست، چون هر چه که دارم از توست، اگر بگیری من چه دارم! اگر ما با این دید باشیم که هر چه داریم احترام کنیم, حفظ کنیم, کشورمان را, عزّتمان را, مملکتمان را, دولتمان را اینها عزت ماست که باید حفظ کنیم، اما باید بدانیم نسبت به ذات اقدس الهی هیچ هستیم و اگر این احساس در ما پیدا شد یک قلب شکسته است و این قلب شکسته هم میزبان خداست «أَنَا عِنْدَ الْمُنْکَسِرَةِ قُلُوبُهُم‏»، وقتی خدا با ما باشد ما هیچ هراسی نداریم! یک بیان نورانی دیگری از وجود مبارک امام سجاد مرحوم کلینی نقل کرد که فرمود: «لَوْ مَاتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَکُونَ الْقُرْآنُ مَعِی‏»،[9] این را مرحوم کلینی در جلد دوم کافی از وجود مبارک امام سجاد نقل کرد؛ فرمود اگر من تنها در روی زمین باشم و هیچ‌کسی نباشد وقتی در خدمت قرآن هستم هیچ هراسی ندارم! این قرآن کریم به ما آموخت که دو کتاب را خدا برای شما قرار داد: یکی کتاب تدوین است که گاهی به صورت تورات است, گاهی به صورت انجیل است, گاهی به صورت صُحُف ابراهیم است, گاهی به صورت زَبور داود است و گاهی هم به صورت کلّ به نام قرآن کریم است، در قرآن کریم ما این حرف‌ها را که گفتیم ﴿إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی‏ ٭ صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی‏﴾؛[10] ما حرف‌های مشترکی داریم که به همه انبیا گفتیم، به همه اُمَم گفتیم و به شما هم می‌گوییم، چون همه شما در فطرت سهیم هستید. این کتاب آسمانی است که ما را به این کتاب دعوت کرده است، به تفسیر مطالب این کتاب دعوت کرده است. دوم یک کتاب تکوینی است به نام آسمان‌ها و زمین، نظام سپهری است که الآن همه ما بهره بردیم از تلاش‌ها و کوشش‌های کسانی که جزء نخبگان این مملکت‌ هستند که خدا بر عزّت و توفیق آنها بیافزاید! این را ما می‌توانیم احیا کنیم که این کشور روی پای خود بایستد و به بیگانه نیازمند نباشد و مستقل باشد. مستحضرید کسی که توان ایستادگی ندارد بیگانه بر او مسلّط می‌شود، ما با علم و عمل صالح می‌توانیم روی پای خود بایستیم و اینکه به ما گفتند قیام کنید برای همین است! قرآن کریم ما را به علم و دانش دعوت کرده است که این حرفی در آن نیست، فرمود عالِم بشوید، عاقل بشوید؛ اما فرمود کشور را علما اداره نمی‌کنند، کشور را عقلا اداره نمی‌کنند، کشور را ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾[11] اداره می‌کنند،﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾[12] اداره می‌کنند، این نکته را خوب توجه کنید! اگر کسی عالِم شد، این شخص یا به درد حوزه می‌خورد یا به درد دانشگاه! در قرآن کریم دو تعبیر دارد: یکی اینکه علما مقامشان کذا ﴿إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ﴾[13] یا عقلا کذا که بهره فراوانی دارند اگر کسی عاقل بود اهلِ بهشت است, اگر کسی عالم بود اهل بهشت است، اما مملکت را عاقل اداره نمی‌کند, مملکت را عالم اداره نمی‌کند، مملکت را ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾ اداره می‌کند, ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ اداره می‌کند. ما که قوم عالِم و عاقل نداریم! ما عرب داریم, عجم داریم، قوم یعنی قائم به عقل! ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ یعنی «قائم بالعلم»! هزارها عالم آمدند یک قائم به علم در آنها درآمد که شده امام. با «عالِم» حوزه اداره می‌شود، ولی انقلاب نمی‌شود! با «عاقل» دانشگاه اداره می‌شود، ولی نظام اداره نمی‌شود! عقلا مشکل خودشان را حلّ می‌کنند, علما مشکل خودشان را حلّ می‌کنند؛ اما ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ این قوم به معنی نژاد نیست! ما نژاد عرب و عجم و لُر و فارس و ترک داریم که همه اینها محترم‌ هستند، اما ما قوم عاقل یعنی چه؟ شناسنامه کسی هم نوشته این قوم عاقل است؟ قوم یعنی قیام! تا نایستد و ایستادگی نکند قومِ عاقل نیست, قومِ عالم نیست. وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) که جهان را اداره می‌کند به آن لقبِ پرافتخارِ قیام است! معصوم جهان را اداره نمی‌کند ولو امام صادق باشد! ولیِّ عصر که مظهر این نامِ قائم است اداره می‌کند! این سِمَت را اگر ذات اقدس الهی به امام دوم و سوم و چهارم تا امام یازدهم به هرکدام هم می‌داد میشد، چون همه اینها  یک نور هستند «کُلُّهُم نورٌ واحِد»[14] می‌باشند، فرقی که ندارند اما این مأموریت را ذات اقدس الهی به دوازدهمی داد، اگر به یازدهمی داد می‌شد, به دهمی داد می‌شد, به امام صادق، به امام کاظم یا به امام سجاد به هرکدام که می‌داد می‌شد، اما فقط به ذات مقدس امام عصر داد، او چون قیام به عدل دارد جهان را اداره می‌کند! فرمود کشور را کسانی اداره می‌کنند که ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾ هستند؛ یعنی «قائم بالعقل» باشند, «قائم بالعلم» باشند، این نخبگان، پرچمداران ریزند که اگر یک «قائم بالعقل» و «قائم بالعلم» پیدا شد اینها او را همراهی می‌کنند و ما در کشور به اینها نیازمندیم، اینها ستون‌های کوچکی می‌باشند که در کنار آن ستون بزرگ می‌توانند خیمه دین را حفظ کنند؛ آن ستون اصلی را که زیر خیمه است اگر بتوانند حفظ کنند، آن وقت علمای حوزه اداره می‌کنند, , دانشگاهیان اداره می‌کنند نخبگان حوزه، نخبگان دانشگاه اینها اداره میکنند، توده مردم هم که یقیناً تأیید می‌کنند. ذات اقدس الهی فرمود: ﴿إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾؛[15] آسمان را هم قوم عاقل اداره می‌کند! ﴿أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ﴾؛[16] آسمان را نگاه نمیکنید؟! آسمان را هم اگر کسی بخواهد اداره کند منجّم و ستاره‌شناس و سپهرشناس و اینها اداره نمی‌کنند، بلکه ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾, ﴿لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾, ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾. به ما گفتند عدل یک چیز خوبی است در سوره مبارکهٴ «نحل» دارد که ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ﴾[17] هر کس که عادل بود مشکل خودش را حلّ می‌کند؛ اما با عدل و با افراد عادل کشور اصلاح نمی‌شود! در سوره مبارکهٴ «حدید» فرمود انبیا آمدند از این بالاتر ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾؛[18] تا افراد به عدل قیام کنند؛ عدلِ نشسته مشکل را حلّ نمی‌کند، بلکه عدلِ ایستاده مشکل را حلّ می‌کند، بعد فرمود اگر مسئولیت قضایی داشتید یا مسئولیت‌های سنگینی داشتید قائم به عدل هم باشید مشکل را حلّ نمی‌کند ﴿کُونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ﴾،[19] باید کمر را محکم ببندید تا کشور را حفظ کنید، آن وقت این کشور میشود مستقل؛ نه به غرب وابسته است و نه به شرق وابسته است که می‌شود عزت و می‌شود استقلال! این دعای روز عید را که ملاحظه فرمودید, فرمود این عید است «جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِینَ عِیداً»[20] اما برای اهل بیت «ذُخْر» است و «شرف» است و «کرامت» است و «مزید»،[21] بعد به ما دستور دادند بگوییم خدایا هر چه به اهل بیت دادی به ما بده! یعنی «ذُخْر» بده, «شرف» بده, «کرامت» بده, «مزید» بده. می‌بینید این سه بخش از آیات قرآن کریم گاهی ما را به عدل دعوت می‌کند؛ اما عدلِ نشسته مشکل نشسته‌ها را حلّ می‌کند و عدل ایستاده مشکل ایستاده‌ها را حلّ می‌کند؛ اما عدل کسانی که «قوامین بالقسط» هستند هیچ کسی نمی‌تواند آنها را منحرف کند؛ مثل امام(رضوان الله علیه) او می‌تواند کشور را حفظ کند، ما هم می‌توانیم چنین باشیم! نخبگان ما هم می‌توانند این‌طور باشند که دیگر هیچ کسی در این مملکت نفوذ نکند و طمع نکند یک; و کسی هم از این کشور به بیگانه توجه نکند دو; نه به جای دیگر برود سه; آن وقت حیف است کشورِ خودش را رها کند! به ما گفتند طرزی زندگی کنید که هیچ بیگانه‌ای در شما طمع نکند، ببینید این کتاب چقدر بوسیدنی است! فرمود: ﴿وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً﴾،[22] این امر غایب است؛ یعنی طرزی زندگی کنید که حتماً بیگانه در شما احساس قدرت کند، نفرمود «اُغلظوا علیهم» که شما خشن باشید! الآن این کوه دماوند با ما چه حرفی دارد؟ حرفش این است که هر خدماتی که از من بیاید، سینه‌ام را سپر کردم برف و تگرگ و یخ را می‌گیرم و در خودم ذخیره می‌کنم، به تدریج از دامن من چشمه‌ها می‌جوشد، تمام این بخش‌ها که در دامنه سلسله جبال البرز هستند از همین قلّه استفاده می‌کنند، فرمود من خدمات به اینها می‌دهم، شما که نمی‌توانید آن برف و سرما را تحمل کنید، من تحمل می‌کنم این برف‌ها و یخ‌ها را به سینه می‌خرم، ذخیره می‌کنم و به تدریج چشمه میکنم و تحویل شما می‌دهم. پیام دیگر این قلّه این است که هیچ کسی نمی‌تواند به جنگ من بیاید، خودش را خسته می‌کند! هیچ عاقلی که با بیل و کلنگ به جنگ قلّه دماوند نمی‌رود؟ فرمود شما این‌طور باشید: ﴿وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً﴾ نه «اُغلظوا علیهم»؛ نه اینکه خشن باشید! طرزی باشید که دیگران حتماً در شما احساس قدرت کنند، این امر غایب است امر حاضر که نیست! نگفت شما خشن باشید، فرمود طرزی زندگی کنید که بفهمند شما نفوذناپذیرید، این هم شد دعای روز عید فطر برای اینکه ما گفتیم عظمت برای شماست, «ذُخْر» و «شرف» و «کرامت» و «مزید» برای شماست، بعد هم می‌گوییم خدایا هر چه به اهل بیت دادی ما هم شاگردان آنها هستیم، به اندازه لیاقت ما هم به ما بده! ما «ذُخْر» و «شرف» و «کرامت» و «مزید» می‌خواهیم، اینها برای نماز عید فطر است, برای دعاهای ماه مبارک رمضان است که اوّلین ماه از دوازده ماه سال ماست و ما طبق بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که فرمود: «إِذَا سَلِمَ شَهْرُ رَمَضَانَ سَلِمَتِ السَّنَةُ»؛ یعنی «سالی که نکوست از بهارش پیداست»، فرمود اوّلِ سال خوب است، تا آخر سال که شما مهمانی را باید حفظ کنید ـ ان‌شاءالله ـ حفظ بکنید.

من مجدداً مقدم شما بزرگواران را گرامی می‌دارم از هیئت امنا از همه مهمانداران و پذیراییکنندگان مسجد و حسینیه حق‌شناسی می‌کنیم! از همه بزرگوارانی که در اداره این حسینیه تلاش و کوشش کردند سپاسگزاریم. از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم اعمال و عبادات همه شیعیان را مخصوصاً شما بزرگواران را به أحسن وجه بپذیرد!

امر فرج ولیّ‌‌اش را تسریع بفرماید!

نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و دولت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرماید!

روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرماید!

خطرات داعشی و سلفی و تکفیری را به استکبار و صهیونیست برگرداند!

مشکلات دولت و ملت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوانها را به بهترین وجه حلّ بفرماید!

جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بدهد!

بین ما و قرآن و عترت در دنیا و برزخ و قیامت جدایی نیندازد!

این نظام را تا ظهور صاحب اصلی آن از هر خطری محافظت بفرماید!

همه حوایج مشروعه شما برادران و خواهران را به بهترین وجه برآورده بفرماید!

«غفر الله لنا و لکم والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1]. دیوان اشعار شیخ بهایی،  رباعیات، رباعی16؛ «تا منزل آدمی سرای دنیاست ٭٭٭ کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست

خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود ٭٭٭ سالی که نکوست، از بهارش پیداست».

[2]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص66؛ «...فَغُرَّةُ الشُّهُورِ شَهْرُ اللَّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ وَ هُوَ شَهْرُ رَمَضَان...‏».

[3]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحدیثة)، ج‏1، ص31؛ «...مَوْلَانَا الصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلَامْ أَنَّهُ قَالَ إِذَا سَلِمَ شَهْرُ رَمَضَانَ سَلِمَتِ السَّنَةُ وَ قَالَ رَأْسُ السَّنَةِ شَهْرُ رَمَضَان‏».

[4]. امالی(للصدوق)، ص93؛ «قَدْ أَقْبَلَ إِلَیْکُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَکَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَیَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَیَّامِ وَ لَیَالِیهِ أَفْضَلُ اللَّیَالِی وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ هُوَ شَهْرٌ دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أَهْلِ کَرَامَةِ اللَّهِ أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیحٌ و...».

[5]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص189؛ «...أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَام سُئِل ‏... قِیلَ لَهُ فَلِمَ حُرِّمَ الصِّیَامُ أَیَّامَ التَّشْرِیقِ قَالَ لِأَنَّ الْقَوْمَ زُوَّارُ اللَّهِ وَ هُمْ فِی ضِیَافَتِهِ وَ لَا یَجْمُلُ بِمُضِیفٍ أَنْ یُصَوِّمَ أَضْیَافَه‏».

[6]. منیة المرید، ص123.

[7]. الصحیفه السجادیه، دعای47.

[8]. بحارالانوار، ج45، ص138؛ «أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَی أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَی أَنَا ابْن‏...».

[9]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص602.

[10]. سوره أعلی, آیات18 و 19.

[11]. سوره بقره, آیه230.

[12]. سوره بقره, آیه164.

[13]. سوره فاطر, آیه28.

[14] . ر.ک: الغیبة(للنعمانی)، ص93؛ «یَا مُحَمَّدُ إِنِّی خَلَقْتُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ‏ نُورٍ وَاحِد...».

[15]. سوره نحل, آیه67.

[16]. سوره روم, آیه8.

[17]. سوره نحل, آیه90.

[18]. سوره حدید, آیه25.

[19]. سوره نساء, آیه135.

[20]. من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص513؛ إقبال الأعمال(ط ـ القدیمة)، ج‏1، ص289.

[21]. إقبال الأعمال(ط ـ القدیمة)، ج‏1، ص289؛ «ذُخْراً وَ شَرَفاً [وَ کَرَامَةً] وَ مَزِیداً».

[22]. سوره توبه, آیه123.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۴ ق.ظ | علی | ۰ نظر
چهارشنبه 16 تیر 1395نسخه چاپی
متن سخنرانی مشکلات رو به رو و اعتماد به خدا "3"- سه شنبه 95/4/9
- "انّ الارضَ یَرثُها عبادیَ الصالِحُون". زمین در آخر کار، دست عباد صالح خداست، داستانش داستان خوشی است. امام صادق(ع) می فرماید: اگر می دانستید بعد از ظهور امام زمان(عج) چه دنیایی در انتظار شماست، اهمّ حاجاتتان را دیدن زمان بعد از ظهور قرار می دادید. 
                                                                                           صوت سخنرانی
یا انیس
سخنرانی حجت الاسلام انجوی نژاد
موضوع: مشکلات رو به رو و اعتماد به خدا - قسمت سوم
شب بیست و سوم ماه رمضان
95
/4/9

◄ عناوین اصلی که در این سخنرانی به آن پرداخته شده:

» چه اصولی برای حل مشکلات رو به رو وجود دارد؟ 
» نقش روح و جسم در حل مشکلات چگونه است؟
» انسان می تواند روی ذهشن کار کند و مشکلاتش را حل کند.
» خیلی از اوقات، دردهای ما به ذهنیات منفی ما بر می گردد.
» مشکلی که گناه برای ما ایجاد می کند، چیست؟
» خداوند چه کسی را نمی بخشد؟
»  چه بسا جنگل هایی از عبادت، با یک چوب کبریت آتش می گیرد. 
» چشمِ فاسد برخی از مردم و مؤمنین را ملاک خدا قرار ندهید!
» از نظر امام صادق(ع) مؤمن باید چگونه باشد؟
»‌ خداوند در قوانین اجتماعی ما دخالت نمی کند.
» قانون اخلاقی خدا؛ با هم بخوریم، با هم شاد باشیم و برای هم گریه کنیم.
» زمین در آخر کار، دست عباد صالح خداست و داستانش خوش است.
» راه حل خیلی از مشکلات، قبول کردن قلبی دین است.
» اگر بنده به خاطر اطاعت سختی بکشد، خدا جبران می کند.
»‌ یکی از نقش های مشکلات، صیقل دادن قلب ما است.
»‌ دلیل شیرینی مؤمن چیست؟
»‌ ما ملت عزا نیستیم، ملت بکائیم.
»‌ خداوند به اعتمادت نگاه می کند.
» به میزان اعتقادت به اینکه آخر بازی هر چه شد، حل است، خدا دوستت دارد.


» چه اصولی برای حل مشکلات رو به رو وجود دارد؟ 
عناوینی که امشب راجع به آن صحبت می کنیم، استفاده از اصولی است که خداوند در خلقت برای ما قرار داده و کمک گرفتن این اصول برای حل مشکلات رو به رو است. 

اصل هایی که خدمتتان عرض می کنم، اصل های خلقتی است یعنی خداوند ما را ذاتاً اینگونه آفریده است:
» نقش روح و جسم در حل مشکلات چگونه است؟
1- اصل روح و جسم.

انسان از دو قسمت روح و جسم تشکیل شده که این دو قسمت در مواقعی که کم می آورند می توانند از یکدیگر سرویس بگیرند و استفاده کنند. مثلاً یکی از دواهای مشکلات روحی، دویدن است. اگر یک دور بزند، روحش سبک می شود. دقیقا در مشکلات جسمی هم، همین گونه است. یکی از راه هایی که انسان می تواند مشکل جسمی را برای خودش رقیق و قابل تحمل کند، بحث کار کردن روی روح یا ذهنیت است.

» انسان می تواند روی ذهشن کار کند و مشکلاتش را حل کند.
بحثی که بارها خدمتتان عرض کردم تحت عنوان معنا درمانی در غرب که شما را در فضای ذهنی بعضاً مالیخولیایی می برد که بدون استفاده از مواد مخدر با تلقین، مدیتیشن و هیپنوتیزم، احساس می کنی به شما خوش می گذرد، صورت عادی این راه در ما قرار دارد. یعنی الزاماً نباید به سمت معنا درمانی برویم، چون انسان می تواند روی ذهشن کار کند و مشکلاتش را حل کند.

چند مدت پیش این مثال را خدمتتان زده ام؛ شهید سید سیروس یگانگی به بچه هایی که به جبهه می آمدند، اول آموزش مجروحیت می داد. می گفت: یکی از چیزهایی که شما را در خط می ترساند، مجروحیت است. وقتی مجروحی را دیدید که استخوانش بیرون زده و دارد از درد نعره می زند، شما دفعه بعد اگر خواستی بروی و بجنگی، احتیاط می کنی و می ترسی! وقتی ضربه می خورد، کسی که فریاد می زند، ترسیده چون ضربه آنقدر آنی و فوری است که اولش درد ندارد. تا بخواهد درد بیاید، دارو و دکتر رسیده. شما بیشتر از ترس فریاد می زنی تا از درد.

بار دیگر اینگونه توضیح می داد؛ امام صادق(ع) می فرماید: اگر مؤمنی سرش درد بگیرد، خداوند تبارک و تعالی به خاطر سر دردش گناهانش را می بخشد. می گفت: فکرش را بکنید؛ شما که برای جهاد به جبهه آمده اید تا بجنگید، ببینید جهاد فی سبیل الله چقدر تاثیر دارد! گناه بری بخشش ندارید، به شما درجه می دهند. ذهن انسان را برای برخورد با این مشکل آماده می کرد. ذهن درمانی استفاده از روحی است که خدا در ما برای حل مشکلات جسمی، قرار داده. جسم هم جسمی است که برای استفاده از مشکلات روحی از آن استفاده می شود.

مثلاً کسی که مشکل روحی دارد، اگر در خانه بنشیند، بدتر می شود! افسردگی پیدا کرده، خمود می شود، باید به ورزش برود.خاطرات کسانی که معلول جسمی اند و قهرمان المپیک شده اند را بخوانید! دوره کاملاً افسردگی را هم پشت سر گذاشته اند، تحمل معلولیت سخت است. دیدند فایده ای ندارد و الان به جایی رسیده اند که خوشحالند. می گویند اگر سالم بودم نمی توانستم به این محبوبیت و شهرت و مقام برسم و لذت موفقیت را بچشم. روح می تواند جسم را درمان کند و برعکس.

» خیلی از اوقات، دردهای ما به ذهنیات منفی ما بر می گردد.
خیلی از اوقات، دردهای ما به ذهنیات منفی ما بر می گردد. چند روز دیگر کنکور است، دانش آموز ما از الان با خودش بسته که اگر کنکور قبول نشوم، بدبختم! چه کسی این قانون را برای تو منظور کرده؟!! ذهنیت است، یا خودت بافته ای یا اطرافیان! اتفاقاً کنکور قبول شوی و به دانشگاه بروی، بدبخت شده ای! برای اینکه دنبال مدرک می روی و در آخر هم شغلی پیدا نمی کنی!

» مشکلی که گناه برای ما ایجاد می کند، چیست؟
2- اصل امید.

"لاتقنطوا مِنْ رَحْمَةِ الله إنّ الله یَغْفرُ الذّنوبَ جَمیعاً ". یکی از مشکلات ما، گناه است. مشکلی که گناه برای ما ایجاد می کند، برای این است که فکر می کنیم از چشم خدا افتاده ایم و مشکلی که فکر می کنیم از چشم خدا افتاده ایم این است که احساس می کنیم خدا دیگر در زندگی به ما کمک نمی کند و در نتیجه در زندگی هم احساس شکست و ترس می کنیم.

اگر این ریسک را انجام بدهم و بگویم یا خدا، خدا نمی گوید مرد حسابی تا به حال کجا بوده ای؟! به ریسک رسیدی و گفتی یا خدا؟!! آیه شریفه می گوید:
- اولاً، نا امید نباشید.
- ثانیاً، به میزان عبادت و پاکی هایت، به تو نگاه نمی کنیم. به میزان اعتمادت به ما نگاه می کنیم.


» خداوند چه کسی را نمی بخشد؟

اگر مشکلاتت باعث نا امیدی از رحمت خدا بشود، برای ما بد است! از نظر ما بزرگ ترین مشکل و گناه کبیره یک انسان، که حتی من خدا هم نمی توانم او را ببخشم، این است که از من نا امید شود! خیلی به من بر می خورد! این آدم نیم وجبی با شصت و پنج کیلو وزن، برای بخشش از من نا امید است! 
- شخصی خدمت پیامبر بنی اسرائیل آمد و گفت: گناهی کرده ام، به خدا بگو ببخشد.
- خدا گفت بخشیدم.
- دفعه دوم گفت: گناه را انجام داده ایم. باز به خدا بگو ببخشد. 
چندین دفعه تکرار شد، پیامبر گفت دیگر نمی گویم! 
- رفت در بیابانی نشست و سرش را به آسمان کرد و گفت: می بخشی یا دوباره گناه کنم؟!! اگر می بخشی که هیچ، اگر نمی بخشی، گناه می کنم، گناه می کنم، گناه می کنم! 
- بلافاصله خداوند به پیامبر وحی کرد که: من هم می بخشم، می بخشم، می بخشم!
جمله آخر خدا خیلی مهم است؛ به این بنده بگو در بحث رحمت با من یکی به دو نکن! حریف رحمت من نمی شود!


در آیه "لاتقنطوا مِنْ رَحْمَةِ الله إنّ الله یَغْفرُ الذّنوبَ جَمیعاً "، انّ یک تاکید است. با إن الله شروع شده، تاکید دوم. یغفر چون مضارع است تاکید سوم. الذنوب را می بخشد نه حسنات را، این هم تاکید چهارم. جمیعاً موکد در موکدِ موکد، تاکید پنجم! خداوند با پنج تاکید یک جمله درست کرده است. یک نفر را نمی بخشم؛ کسی که از من نا امید شود.

کسانی را که نمی بخشد، داستانشان چیست؟ کسانی که پرُ رو هستند و عذرخواهی نمی کنند!! 
می خواهی پرُ رو باشی، در عذرخواهی کردن پرُ رو باش، نه در عذرخواهی نکردن! در توبه پرُ رو باش، هر جا شیطان گفت: پرُ رو باز هم برای توبه آمده ای؟! بدان شیطان است! بگو به کوری چشم تو، بله!

»  چه بسا جنگل هایی از عبادت، با یک چوب کبریت آتش می گیرد. 
3- اصل احباط و تکفیر.

احباط اصلی است که می گوید حسنات شما به وسیله سیئاتتان، خراب می شود. چه بسا جنگل هایی از عبادت، با یک چوب کبریت آتش می گیرد. تکفیر یعنی پوشاندن. "انّ الله یُبدّل السّیئاتِ بِالحَسَنات"، یکی از مواردی که خداوند گناه را می بخشد و می پوشاند، عبادات شماست.

شب قدر آمده ای، در اعمالت منظور می کنند. نه اینکه منبر و مداحی گوش داده ای یا فریاد زده باشی و گریه کنی، همین که نیت کرده باشی که می خواهم امشب با خدا باشم، از اذان مغرب امشب تا اذان مغرب فردا شب، این با خدا بودنت، یک حسنه بیست و چهار ساعتِ بزرگ است. 

» چشمِ فاسد برخی از مردم و مؤمنین را ملاک خدا قرار ندهید!
این حسنه، گناهان قبلت را تکفیر می کند(می پوشاند). برادران و خواهران، چشمِ فاسد برخی از مردم و مؤمنین را ملاک خدا قرار ندهید! آن ها چیزی از تو ببینند فراموش نمی کنند، خداوند اهل تکفیر است، می پوشاند. در روایت داریم؛ از ملائکه رقیب و عتید هم می پوشاند و آن ها فراموش می کنند ما گناهی کرده ایم. وقتی این ها گناهان ما را به خاطر توبه خط می زنند، یعنی از ذهنشان هم خط می زنند و پاک می کنند.

» از نظر امام صادق(ع) مؤمن باید چگونه باشد؟
مشکل ما ذهنِ فاسد برخی از مردم است که بعد از توبه گناهت را به رخت می کشند. امام صادق(ع) می فرماید: مؤمنی از کنار من رد شد و گناهی کرد. به پشت دیواری رفت، یک ثانیه بعد، برگشت. باید بگویم رفت، توبه کرد و برگشت. امام صادق(ع) می گویند مؤمن باید اینگونه باشد.

مدیون هستید اگر یک بار غیر از این برخورد از من دیده باشید و به گوش من نزده باشید که شعار نده! این را گفتم که کسی نگوید شعار نده! مؤمن اگر بزرگ ترین گناه را از مؤمن دیگری ببیند، تکفیر می کند. اگر امشب خودت را مهمان خدا می دانی، گناهان این جمع بدون هیچ شکی، بخواهی یا نخواهی، نیت کنی یا نکنی، الهی العفو بگویی یا نگویی، تکفیر می شود.

از ذهن ملائکه خارج می شود، از ذهن خود خدا هم پاک می شود. نه اینکه خدا علم ندارد، خدا می گوید وقتی من چیزی را بخشیده ام، یعنی بخشیده ام. متاسفانه مردم اینگونه اند؛ تهمت بی عرضگی در رحمت به خدا می زنند! فردا صبح، ملائکه از گناهان چیزی در پرونده تو نمی بینند! شب قدر، شب رحمت است، اگر من در باب رحمت خدا غلو می کنم، خدا لعنتم کند! عده ای باورشان نمی شود و به کارشان ادامه می دهند!

تکفیر یعنی می پوشاند، پاک می کند، برطرف و حذف می کند. پیامبر اکرم(ص) در وصف توبه می فرماید: کأن لم یکن. گویا این کار را نکرده است! 

»‌ خداوند در قوانین اجتماعی ما دخالت نمی کند.
4- اصل اجتماع.
"إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم".
باید برخی از مشکلات را خودمان برطرف کنیم یا جامعه باید برطرف کند. اگر مشکل اقتصادی داریم، درصدی از آن تقصر خودمان است. نه مطالبه نداریم، هرکسی هم هر کاری دوست دارد انجام می دهد و ما چیزی نمی گوییم. خداوند از این قوم، مشکل اقتصادی را برطرف نمی کند! اقتصاد مقاومتی را عمل نمی کنیم، خدا مشکل را برطرف نمی کند. فاصله بین کاخ و کوخ را کم نمی کنیم، خدا برطرف نمی کند.

خداوند در قوانین اجتماعی ما دخالت نمی کند. نسبت به دزدی، ارتشاء، فساد و بی عدالتی حساس نیستیم، فریاد نمی زنیم، در نتیجه خدا آن فساد را برطرف نمی کند. وقتی نسبت به مشکلات اجتماع تمکین می کنیم، خدا می گوید پس راضی هستند. برخی از مشکلاتی که در شیراز داریم، اگر در شهرهای دیگر بود، مردم دویست بار مسئولین را محاکمه کرده بودند! 

پدر و مادر وقتِ درستِ رفاقتی و صمیمی برای تربیت بچه نمی گذارند و بچه را به تبلت، موبایل، تلوزیون و شبکه پویا مشغول می کنند، آن ها تربیتش می کنند، بعد می گویند جامعه بچه ام را خراب کرد! شما باید وقت بگذاری و مشکل خانه ات را حل کنی. باید وقتی در خانه برای تربیت داشته باشی. خدا را شکر می کنیم که برخی از مردم وقتی برای تربیت نمی گذارند، چون نمی دانند چگونه تربیت کنند! باید وقتی را برای یاد گرفتنِ تربیت بگذارند، بعد وقتی برای تربیت در خانه.

» قانون اخلاقی خدا؛ با هم بخوریم، با هم شاد باشیم و برای هم گریه کنیم.

باور کنید جمعیتی که شب قدر اینجا هستند، تعاونی راه بیندازند و بگویند ما سعی می کنیم با هم بخوریم، این جمعیت تا پنجاه سال دیگر زندگی بدون مشکلی خواهند داشت. فقط تعاونی باشد، دولت و مجلس هر که می خواهد باشد، تحریم باشد یا نباشد، دلار سه هزار یا سه هزار و پانصد بشود.

قانون اخلاقی خداوند تبارک و تعالی این است؛ قرار است با هم بخوریم، با هم شاد باشیم و برای هم گریه کنیم. در برخی از فامیل ها، با صد نفر تعاونی تشکیل می دهند و مشکلات خانوادگی خودشان را حل می کنند. 

» زمین در آخر کار، دست عباد صالح خداست و داستانش خوش است.

5- اصلاح کار.

اینکه می گویند آخر شاهنامه خوش است، ضرب المثل غلطی است، چون آخر شاهنامه خوش نشد! رستم سهراب را کشت. شاید منظور شاهنامه فردوسی نیست! ولی این شاهنامه خلقت، یعنی کره زمین، آخرش خوش است.

- "انّ الارضَ یَرثُها عبادیَ الصالِحُون".
زمین در آخر کار، دست عباد صالح خداست، داستانش داستان خوشی است. امام صادق(ع) می فرماید: اگر می دانستید بعد از ظهور امام زمان(عج) چه دنیایی در انتظار شماست، اهمّ حاجاتتان را دیدن زمان بعد از ظهور قرار می دادید. 

شیعه نقطه عطفی دارد و آن هم این است که وقتی به اوج نا امیدی رسید، می گوید حداقل آقا که می آید! و حتی آدمی که با آرزوی جدّی دیدن مهدی(عج) و ظهور بمیرد، طبق اصل رجعت شیعه، او را بر می گردانند و می گویند این آرزو به دل مرده است! در وصف حکومت امام زمان(عج) نمی خواهیم برویم که رفاه، امنیت، اخلاق و انسانیت اوجِ اوج است، یعنی صد است.

در روایت داریم کسانی که در حکومت امام زمان(عج) هستند، با اینکه می دانند اگر بمیرند به بهشت می روند، خیلی راغب به مردن نیستند، چون خوش می گذرد. البته بعد که به بهشت می روند می فهمند خوشی اصلی یعنی چه.

» راه حل خیلی از مشکلات، قبول کردن قلبی دین است.

6- اصل "لا اکراهَ فی الدّین".

دینداری با فشار جواب نمی دهد. "لا اکراهَ فی الدّین" این نیست که اگر کسی در خیابان عرق می خورد و بگویی عرق نخور، گناه دارد. "لا اکراهَ فی الدّین" یعنی دین اجباری نمی شود. اصلِ اینکه انسان دین را با قلب قبول کند، راه حل خیلی از مشکلات است. وقتی انسان دین را قبول کند، یعنی به درجه ای از اطاعت می رسد، که این اطاعت فی نفسه برایش شیرین است.

می گوید من اطاعت می کنم، پس به اجر و مزدی می رسم، ممکن است این اطاعت با شادمانی همراه باشد، ممکن است با ناراحتی! برخی اوقات خوش می گذرد، برخی اوقات خوش نمی گذرد. برخی اوقات از جلسه ای لذت می بریم، برخی اوقات لذت نمی بریم، هر دو هم اطاعت است. بعضی وقت ها دوست دارم نمازی را بخوانم، بعضی وقت ها انگار دارم جان می دهم! آقا امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: صحبت با خدا سنگین است. 

» اگر بنده به خاطر اطاعت سختی بکشد، خدا جبران می کند.
"لا اکراهَ فی الدّین" چه می گوید؟ می گوید دین اجباری نیست، قسمت هایی که به اجبار انتخاب کرده ای را پای اطاعت بگذار و سعی کن با قلبت قبول کنی تا بتوانی لذت هم ببری. با اجبار قبول کردن تو، برخی مشکلات را برایت برطرف می کنیم. مثلا باید فلان کار را بکند، دلیلش را نمی دانست، می پرسد چه کسی گفته؟ خدا گفته است. می گفت باشد و انجام می داد. اینکه می فرماید: "افضلُ الاعمالِ أحْمَزُها"، به این خاطر است که خدا می گوید بنده به خاطر اطاعت من سختی می کشد، من جای دیگری برایش جبران می کنم. لذا اولیاء خدا لذت می بردند کاری را انجام بدهند و دلیلش را ندانند.

به مالک اشتر نخعی که می خواست به مصر برود، گفتند: به علی(ع) بگو و قانعش کن که به مصر نروی تا اذیت نشوی! گفت: اجرم را خراب کنم؟! ناراحت بود که می خواست از علی(ع) جدا شود، گفتن برو ناراحتی ات را نشان بده، دلش می سوزد و تو را نمی فرستد! گفت: اولاً امام را نشناخته اید، ثانیاً اجرم را خراب کنم؟! با خنده از امیرالمؤمنین(ع) جدا شد.
دنیا سختی هایی دارد، یا سختی هایی که در راه من داری را تحمل کن، من سختی های دیگر را برایت آسان می کنم، یا همین سختی ها را تحمل چون کفاره گناهان است.

»‌ یکی از نقش های مشکلات، صیقل دادن قلب ما است.

حضرت آیت الله صدیقی می فرمودند: نوجوانان و جوانانی که گناه می کنند، خدا مشکلاتی در زندگیشان ایجاد می کند و آن ها را صاف می کند. برای گناهان ظاهری و خیابانی، سر دردی، مریضی یا بی آبرویی می آورد و صافشان می کند. بترسید از گناهان قلبی مثل حسد، کینه، کبر، غرور و منیّت که در ما وجود دارد و کسی نمی بیند و چون کسی نمی بیند برای ما مشکلی ایجاد نمی کند و می ماند!

این یعنی در هفتاد سالگی به خرسی تبدیل می شوی که اگر باطنت را ببینی، خودت وحشت می کنی. امام صادق(ع) می فرماید: شما مؤمنین و مؤمنات فکر نکنید وقتی گناهی می کنید، می توانید فرار کنید! یا باید توبه کنید، یا شما را توبه می دهیم!نمی گذاریم خراب کنید! یا امشب با زبان خوش الهی العفو می گویی، یا فردا با زبانِ تَر تمامش می کنیم. شما آبرو و عزت ما جلوی ملائکه هستید. مگر من می گذارم جلوی امت های دیگر کم بیاورید؟! برخی مواقع هم به شما سخت می گیریم.

شیخ رجبعلی خیاط می گوید خواستم گناهی بکنم، شتری پایش را از کنار بینی ام گذراند! فهمیدم خداست و گفتم این کار را که نکردم! الهام شد، من هم که نزدم! اگر کرده بودی زده بودم! مگر من می گذارم آبروی من را ببری؟! خدا را شکر می کنیم بابت اینکه نا پاکی ما را تحمل نمی کند یا می بخشد یا مشکلی، ناراحتی پیش می آید و حل می شود. باید صیقل بخورد و صاف شود. پس یکی از نقش های مشکلات، صیقل دادن قلب ما است.

»‌ دلیل شیرینی مؤمن چیست؟

مرحوم دولابی فرمودند: مشکلات مؤمنین "میم" ندارد یعنی شکلات است. چرا؟ المؤمنون حلویون. مؤمن شیرین و حلوا است. دلیل شیرینی مؤمن این است که چون مشکلاتش "میم" ندارد و با همین مشکلات و از اینکه خدا نا پاکی را در وجودش تحمل نمی کند لذت می برد و دائماً به توبه ای، به اشکی و بهانه ای صیقلش می دهد. دلیل شیرینی مؤمن این است که یکی از قوانین اصلی با خدا را رعایت می کند.

برخی اوقات ایرادی به ما می گیرند که آیا این روایت را برای امام حسین(ع) دیده اید؟ "مَن بَکیˈ أو أبْکیˈ أو تَباکیˈ وَجَبَت له الجَنّة"، کسی که گریه کند، یا بگریاند یا ادای گریه را در بیاورد، بهشت بر او واجب است. این مسخره نیست؟! 

گریه آدم را سبک می کند. جنتی که اینجا می گوید، یکی از معانی اش آرامش است. باغ شاداب، سر سبزی و شادابی. از طرفی وقتی کسی صیقل پیدا می کند، به بهشت می رود. گریه انسان را سبک می کند و بار گناه را کم می کند. لذا قسمت مسخره ای که برای امام حسین(ع) به ما می گویند این است: مرحوم شیخ شوشتری در خصائص الحسینیه می فرماید: "مَن بَکیˈ أو أبْکیˈ أو تَباکی"، اگر برای امام حسین(ع) گریه ات نگرفت، به یاد مشکلاتت بیفت، با دل شکسته گریه کن، بعد به پای امام حسین(ع) بریز، قبول است! 

مسخره نیست، می دانی اصلش چیست؟؟ این است که آن ها دنبال اشکی هستند که خصوصیتی غیر از شستشوی چشم دارد که قلب را شستشو می دهد. برای هر چه می خواهد باشد. صاحب خانه کریم است و می گوید همین قبول است. تو سبک بشو! گریه یک روش درمانی است. از برخی وقتی پرسیده می شود آخرین باری که گریه کردی چه زمانی بوده؟ فکر می کنند! مثل اینکه بپرسی آخرین باری که آب خورده ای چه وقت بوده؟

»‌ ما ملت عزا نیستیم، ملت بکائیم.
آیا شما ملت عزا هستید که مدام جمع می شوید و گریه می کنید؟! خیر، گریه روش درمانی است. الان، سینمای درام و ملودرام در جهان طرفدار دارد. ما ملت عزا نیستیم، ملت بکائیم، یعنی با اشک انرژی می گیریم. بیست و چهار ساعت هم اینگونه نیستیم! نیم ساعت برای درمانمان با خدا وقت می گذاریم. آدم دعایی بخواند، هفته ای یک یا دوبار توسلی داشته باشد. 

یکی از دوستان مداح تعریف می کرد که جایی مراسم داشته و وقتی شروع به خواندن می کند، نگاهش می کنند. می گفت: از خدا و توبه خواندم، باز هم نگاه کردند. شعرهای ادیبانه خواندم شاید تأدیب شوند، باز نگاه کردند. دشتی خواندم تا شاید با نوا و نغمه ای اشکی بریزند، نگاه کردند. سراغ امام حسین(ع) و کربلا رفتم، نگاه کردند. به گودی قتلگاه رسیدم و کار تمام شد، باز هم نگاه کردند! بعد از جلسه گفتم چرا گریه نمی کنید؟ گفتند: حاج آقا مرد که گریه نمی کند!!!

اتفاقاً مرد گریه می کند، چون نیاز دارد. شب بیست و سوم شب بهجت ما است. الان امام زمان(عج) دارد مقدرات را می نویسد. با امیدواری نشسته ایم. اگر چشممان با اضطراب به قلم نوشتن تقدیرات باشد، کم لطفی در حق امام زمان(عج) است. ممکن است آدم خوبی نباشم و بهترین مقدراتم آنچنان دندان گیر نباشد، اما بهترین را می نویسد. می گوید توأمان بهترینِ دنیا و آخرتش را می نویسم، ممکن است بهترینش هم خیلی چیزی نشود، چون تقصیر خودش است، ولی من بهترین را انتخاب می کنم و اجازه نمی دهم خراب شود.

»‌ خداوند به اعتمادت نگاه می کند.

برای هر چه می خواهی بروی و هر کار می خواهی بکنی، باید وقت بگذاری، به خدا که می رسی خیلی دنبال وقت نیست! مثلاً بگوید دیشب شب قدر آمد؟ بله. چه چیزی خواند؟! اصلاً سوال نمی کند. ابوحمزه را تمام نکرد؟ نه. فایده ندارد، باید ابوحمزه را تمام کند! چقدر خدا را گیر می دانیم؟؟

خدا به چه نگاه می کند؟ به اعتمادت. بنده مطئنم مهدی فاطمه(س) بهترین مقدارت را برایم امضا می کند. به اندازه اعتماد می دهند، بقیه اش صفاست. کسی دوست دارد جوشن کبیر و ابوحمزه را کامل بخواند، قرآن به سرش چهل و پنج دقیقه یا پنج دقیقه باشد.

» به میزان اعتقادت به اینکه آخر بازی هر چه شد، حل است، خدا دوستت دارد.
- "أنا عند حُسنِ ظنّ عَبدیَ المُؤمن"؛
- باز گردد عاقبت این در؟ بلی.
- رخ نماید یار سیمین بر؟ بلی.
کسانی که می گویند بلی، به آن ها می رسد. کسانی که می گویند امشب هم نشد، نمی رسد.

امشب به میزان اعتمادت، می گیری. به میزان اعتمادت، بهترین مقدرات برایت می نویسند. به میزان توجه و اعتقادت به اینکه می تواند، به تو می دهند. به میزان اعتقادت به اینکه آخر بازی هر چه شد، حل است، خدا دوستت دارد. این دوستی خدا را امشب، بخرید.

چند وقت پیش مشهد بودم، در حرم یکی از دوستان گفت: می دانی اینجا کجاست؟ اینجا هما جایی است که موقع خداحافظی برای جبهه، شهید دیزجی رو به حرم گفت: آقا دیگر نمی خواهم قبرت را ببینم! می خواهم خودت را ببینم. همین رفیقم می گفت: تا به حال صد یا دویست بار به امام رضا(ع) در جاهای مختلف همین حرف را زده ام. می گفت: وصال را به من نداده، اما در خدا شک نکرده ام که چرا نداده! بیست، سی سال است به خدا نمی گویم چرا نداده ای؟! گفتم روایت داریم آدمی که اینگونه است، غیر از اینکه به خدا اعتماد دارد، خدا دوستش دارد.

کسانی که شب قدر حکم خدا را تمکین می کنند، خدا می گوید من، دوستت دارم. از فردا هر اتفاقی افتاد بگو: الحمدلله. اگر احیاناً اذیت شدی، بگو خدایا اذیت می شوم، اما اعتمادم را نسبت به تو از دست نمی دهم.


بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۹ ق.ظ | علی | ۰ نظر
متن سخنرانی مشکلات رو به رو و اعتماد به خدا "2"- یکشنبه 95/4/6
در هر گروهی هستی، سیم اتصالت را با آسمان قطع نکن! 
                                                                                        صوت سخنرانی
یا انیس
سخنرانی حجت الاسلام انجوی نژاد
موضوع: مشکلات رو به رو و اعتماد به خدا - قسمت دوم
شب نوزدهم ماه رمضان
95/4/6


◄ عناوین اصلی که در این سخنرانی به آن پرداخته شده:
» دلخوری ما بیشتر به دنیا بر می گردد.
» دلخوری از خدا، نباید باعث خراب شدن آخرت شود!
» برای ارتباط با خدا و مشکلاتمان چه کار باید بکنیم؟
» ترس آگاهی یعنی تنبیه و هشداری که تو را آگاه می کند.
» مرگ اندیشی یعنی عاقبت نگری.
» دلیل بی حیایی و پُر رویی ما چیست؟
» تذکر معصومین وقتی فاصله با خدا را درک نمی کنیم، چیست؟
» ما شأن خدا را نمی شناسیم!
» شناخت خدا در ارتباط با او خیلی تاثیر دارد.
» بسیاری از اوقات، عدم سخت گیری خدا از درکش است.
» چرا بسیاری از مؤمنین، بیشتر از گناهکاران حرفه ای لحظه مرگ جا می خورند؟
» رحمت خدا واسعه و بی نهایت است.
» دغدغه ی معصوم "ستر" است! یعنی مشکل معصوم، مردم است!
» کسی که علی(ع) را دوست بدارد، خدا او را دوست می دارد.
»‌ در دین ما خداوند برای بخشش، دنبال بهانه می گردد!
» ذکر علی(ع)، عبادت است.
» بگذارید خدا انسان ها را درست کند.
» سیم اتصالت را با آسمان قطع نکن! 
» ذکر توصیه زمان خوف، "سبحانَ الله" است.
» هر وقت ترس شما را به نقطه بد آمدن از خدا رساند، شیطان است!
» مؤمن، در خط مرزی بین خوف و رجاء حرکت می کند. 
» اگر بندی نباشد، عصیان می کنیم.
» برداشتن عذاب خداوند، حد یقف دارد!
» قول خداوند تبارک و تعالی بالاتر از رحمت است.
» خداوند لجنِ نفاق بین قول و عمل را تشخیص می دهد!
» اگر مریض باشی، خداوند تو را فاش می کند!‍
» مرض های قلبی: حسادت، بخل، کینه!
» گناهان شهوتی شمال و جنوب شهر خیلی با هم فرق دارد.

بحث دیشب در رابطه با مشکلاتمان و اعتقاد و اعتماد به خداوند تبارک و تعالی بود. تا اینجا رسیدیم که بنده می تواند با خداوند تبارک و تعالی ارتباط برقرار کند، در عین حال دلخور هم می تواند باشد، و توضیح دادیم که این دلخوری نباید مانع بشود که ما به خودمان خیانت کنیم و لطمه بزنیم، ما باید خودمان کارمان را راه بیندازیم.

» دلخوری ما بیشتر به دنیا بر می گردد.
دلخوری ما بیشتر راجع به دنیاست، آخرت را که ما ندیده ایم! فوق دلخوری ما این می شود که خداوند در دنیا خیلی ما را تحویل نگرفته. حتی یک نفر هم نمی تواند بگوید خدا آخرت هم من را تحویل نگرفته! تو که هنوز نرفته ای! و امام صادق(ع) وعده جدّی می دهند که در آخرت حتی یک نفر از آنان که به جهنم می روند هم از خداوند ناراضی نیستند. یعنی حتی آن کافر شمشیر کشیده قاتلِ معاند هم، وقتی روز قیامت به جهنم می رود، به اطرافیانش می گوید: خیلی با من خوب رفتار کردند! باورم نمی شد، چه برسد به شما که بحثتان جداست.

» دلخوری از خدا، نباید باعث خراب شدن آخرت شود!
دلخوری دنیایی از خدا که به دلیل کوچکی ماست، نباید برای ما دلیلی شود که خودمان آخرتمان را خراب کنیم. گاهی وقت ها اینقدر ناراحت و دلخور می شوی که می گویی اصلاً معلوم نیست آخرتی باشد! این را هم می گوید، اما طبق خیلی از اصولی که ما در جهان رعایت می کنیم، می گویند دفع خطر محتمل عقلانی است.

معلوم نیست آخرتی باشد، بله. شما ساعت دو نیمه شب که هیچ ماشینی در خیابان نیست، موقع رد شدن یک نگاهی به آخر خیابان می اندازی. به این می گویند دفع خطر محتمل! حتی زمانی هم که به این جا رسیدی که می گویی معلوم نیست آخرتی باشد، باز هم عقل تو ایجاب می کند که خرابش نکنی! حالا که دیگر دلخوریم، یا خدا درست می کند یا نمی کند. 

» برای ارتباط با خدا و مشکلاتمان چه کار باید بکنیم؟

+ اینکه برای ارتباطمان با خدا و مشکلاتمان چه کار باید بکنیم، دو سه تا نکته به ما خیلی کمک می کند که من امشب به این ها می پردازم:
1- ترس آگاهی.
2- مرگ اندیشی. 

» ترس آگاهی یعنی تنبیه و هشداری که تو را آگاه می کند.
ترس آگاهی چیست؟ اول ریشه ترس را برایتان باز کنم:
ما یک ترس داریم که در زبان عربی و کلمات قرآنی که به آن "خوف" می گویند. خوف با این چیزی که مثلاً بچه می گوید ترسیدم فرق می کند. معنی فارسی خوف ترس آگاهی می شود، یعنی یک تنبیهی، یک هشداری که تو را آگاه می کند. ما در عربی به این خوف می گوییم. و وقتی که به سمت خداوند تبارک و تعالی می آییم، معنای ترس از خدا خوف است، یعنی ترس آگاهی. این یک بحث است.

» مرگ اندیشی یعنی عاقبت نگری.
یک بحث دیگر هم مرگ اندیشی است که ممکن است این را بد ترجمه کنند، مرگ اندیشی به معنای زیر خاک رفتن و اینگونه مباحث نیست! مرگ اندیشی یعنی عاقبت نگری! یعنی انسان بداند که دنیای او یک انتهایی دارد که این انتها برای همه انسان ها لازم است. به هرکس بگویند که این انتها چیزی نیست، این فرد در زمان مشکلات خودش را می کشد، این دو بحث را امشب بررسی می کنیم.

» دلیل بی حیایی و پُر رویی ما چیست؟
دلیل پُر رویی و بی حیایی برخی از ما و گاهی وقت ها اینقدر خودمانی بودن ما با خداوند تبارک و تعالی، انسانی است.
+ من مثالش را برایتان عرض می کنم:
رئیس جمهوری از یکی از خیابان های مملکت رد می شود. بچه کوچکی می رود و به رئیس جمهور مملکت گیر می دهد که برای من یک آبنبات بخر. بعد می گوید: الآن من وقت ندارم، رئیس جمهور هستم و کار دارم. آن بچه حتی توهین و اعتراض می کند که برایم آبنبات نخریدی!

هیچ کس حتی محافظین، پدر و مادر کودک و ... بچه را سرزنش نمی کند که تو چرا با رئیس جمهور اینگونه حرف می زنی؟! بچه از روی ناآگاهی نسبت به شأن رئیس جمهور این برخورد را می کند، حالا شما خودتان را فرض کنید، نه با رئیس جمهور بلکه با خدا!

» تذکر معصومین وقتی فاصله با خدا را درک نمی کنیم، چیست؟

خیلی وقت ها دلیل پُر رویی من و شما نسبت به خداوند تبارک و تعالی، ندانستن شأن اوست، فاصله مان را درک نمی کنیم! و چون فاصله مان را رعایت نمی کنیم، معصومین دو نکته را به ما تذکر می دهند:
1- اینکه فعلاً ما تو را درک می کنیم.
تو با خدا هر طور که می خواهی حرف بزن، چون تو فکر می کنی خدا اندازه خودت است!!

2- معصومین ما را به معرفت سوق می دهند.

می گویند برو خدا را بشناس، او اینطور که فکر می کنی نیست! چند بیت از مولوی که قبلاً در بحثی برایتان باز کرده بودم را می خوانم، خیلی قشنگ است! گاهی وقت ها نگاه مولوی به خدا خیلی قشنگ است.

وقتی، حضرت امام(ره) مثنوی مولوی دستشان بود، بعضی ها گیر می دادند که این کتاب مشکل دارد. یک نفر از امام(ره) سوال کرده بود که این چیست؟ گفته بودند: تفسیر قرآن مولانا! و او هم فکر کرده بود، منظور ایشان یک مولانای دیگر است و هیچ حرفی نزده و رد شده بود! واقعاً گاهی وقت ها نگاه مولوی به خداوند تبارک و تعالی، نه نگاه خود مولوی، بلکه این نوع نگاه عرفانی در تفسیر قرآن راهگشاست. مولوی هم اشتباه داشته، حافظ و سعدی هم داشته اند، چه کسی ندارد؟؟!

» ما شأن خدا را نمی شناسیم!
+ چند خط ساده اش را برایتان می خوانم:
می گوید یک فرد روستایی یک طویله داشته و در این طویله گاوی نگه داری می کرده. یک شیر گرسنه گاو را می خورد! آن گاو آنقدر خوشمزه بوده که شیر سنگین می شود و همان جا استراحت می کند. زمانی که در طویله سر و صدایی می آید، شیر از خواب می پرد! مرد روستایی نصف شب، بدون چراغ، در را باز می کند. شیر با خود می گوید: ما که الآن گرسنه نیستیم و با او که کاری نداریم. در تاریکی پیش او رفت!

روستایی هم به هوای اینکه این گاوش است، گفت: دلم برایت تنگ شده بود و شروع کرد به نوازش کمر و سر و دم شیر و سپس رفت! مولوی می گوید شیر اینجا اینگونه با خود زمزمه می کند:
دست می مالید بر اعضای شیر                         پشت و پهلو، گاه بالا گاه زیر
گفت شیر، ار روشنی افزون شدی                   زهره اش بدریدی و دل خون شدی
شیر گفت: الان در تاریکی است و فکر می کند من گاو هستم. زمانی که روشنی بیاید، زهره اش می ترکد. در حقیقت همان ترس را دارد می گوید.
بعد می گوید:
 این چنین گستاخ زان می خاردم                   کو در این شب گاو می پنداردم!
خدا دارد می شنود و من خودم را می گویم: این بنده اینقدر گستاخ و خودمانی، با این همه عظمت، به این دلیل با من صحبت می کند که من را در حد خودش پایین می آورد! دلیلش چیست؟ دلیلیش تاریکی است! به همین دلیل است که امام صادق(ع) معرفت را توصیه می کند.

امام سجاد(ع) زمانی که می خواهد با خداوند حرف بزند، بدنش رَعْشه می گرفت! چرا؟ چون ایشان در روشنی با خدا صحبت می کند، اما من در تاریکی!

بنابراین یکی از بحث ها و مشکلاتی که ما با خدا داریم این است که ما شأن خدا را نمی شناسیم، خدا و پدرم، خدا و دوست و رفیقم خیلی با هم فرق ندارند! همان طور که از رفیقم ناراحت می شوم، از خدا هم ناراحت می شوم! و همان گونه که از رفیقم توقع دارم از خدا هم توقع دارم و همان گونه که رفیقم می تواند من را خوشحال کند، خدا هم می تواند من را خوشحال کند!

خدا با مصلحت اندیشی و عاقبت نگری و از بالا نگاه کردن و اشراف بر قبل و حال و آینده من نمی تواند من را خوشحال کند! خدا با عقل خدایی رفتار کردن، با من نمی تواند مرا خوشحال کند. خدا الآن باید مشکل رو به روی من را حل کند، همین!!!
این چنین گستاخ زان می خاردم                  کو در این شب گاو می پنداردم!
این، فکر می کند من رفیقش هستم! نمی داند من خیلی بالاتر را دارم می بینم! 

» شناخت خدا در ارتباط با او خیلی تاثیر دارد.
خیلی وقت ها امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) در دعاهای اصلیشان به خداوند تبارک و تعالی التماس می کنند که خودت را به ما بشناسان. اینکه تو خودت را به ما بشناسانی، در اینکه ما ارتباطمان را با تو درست کنیم، خیلی تأثیر دارد. دلیل اینکه ارتباط کوچک ها با بزرگ ها به هم می خورد، بزرگیِ بزرگان و کوچکی کوچک هاست! اگر کوچک ها بزرگیِ بزرگان را بفهمند، بزرگ ها کوچکی کوچک ها را درک می کنند. این خیلی مهم است.

یعنی خدا نمی خواهد هیچ کاری بکند، اگر ما بزرگی خدا را بفهمیم، او هم ما را درک می کند. بسیاری روایات عجیبی داریم که اصلاً منطقی نیستند و فقط برای درک خداوند است! خدا ما را درک می کند، می گوید بنده ام است، خلقش کرده ام و اینطوری است! دقیقاً همان طوری که تو بچه دو ساله و چهار ساله را درک می کنی. در مقیاس بی نهایتش، خدا ما را درک می کند.

» بسیاری از اوقات، عدم سخت گیری خدا از درکش است.
فلذا در بسیاری از وقت ها عدم سختگیری خدا به خاطر مهربانی اش نیست، بلکه به خاطر درکش است. ما خیلی گناه کاریم، اما خداوند مهربان است و بخشیده. می گوید فقط بحث مهربانی نیست! خدا درک کرده و بخشیده. این قسمت اول که ما می گوییم جهلش است.

+ بحث دوم مرگ اندیشی است.

» چرا بسیاری از مؤمنین، بیشتر از گناهکاران حرفه ای لحظه مرگ جا می خورند؟
مرگ اندیشی یعنی اعتقاد به یک چیزی در انتهای کار که خدا یک برنامه ای را برای ما ترتیب داده. حضرت امام(ره) در میان صحبتشان می گفتند: خانه پرُ و آخرش، پنجاه سال دیگر هیچ کداممان نیستیم! آن موقعی که نیستیم، باید بنشینیم و فکر کنیم آیا خداوند تبارک وتعالی با ما خوب برخورد کرده یا نکرده! بسیاری از مؤمنین، خیلی بیشتر از گناهکاران حرفه ای لحظه مرگ جا می خورند!

چون گناهکار حرفه ای به دلیل اینکه هیچ چاره ای نداشت، الا اینکه همه زندگی خود را توجیه کند که خدا مهربان است، آنقدری که شب اول قبر رحمت می بیند را توقع داشته! برخی از مؤمنین انقدر به عالم بد نگاه کرده اند و مهر و محبت خداوند را مرزبندی کرده اند، زمانی که رحمت خداوند را می بینند جا می خورند و می گویند اگر می دانستیم این طوری است، اینقدر نه به خودمان، نه به بقیه سخت نمی گرفتیم.

» رحمت خدا واسعه و بی نهایت است.

مرگ اندیشی یعنی یک عاقبتی که به آن راضی می شویم. خیلی عجیب است اگر شخصی فکر کند که در لحظه مرگ، کمتر از توقعی که از خداوند دارد، خدا به او رحمت نشان دهد. توقع ما هر چقدر هم که زیاد باشد، هیچ وقت به آن زیادی که هست، نمی رسد! خیلی وقت ها به هم می گوییم تو دیگر خیلی خدا را مهربان فرض کرده ای، پُر رو شده ای! رحمت خدا واسعه است، واسعه یعنی از هر شش طرف آزاد است. اصلا رحمت زیاد وجود ندارد، تو هر قدر هم که رحمت را زیاد فرض کنی، باز به حد آن نمی توانی برسی، چرا که رحمت خدا بی نهایت است، چه زیادی می تواند بیشتر از بی نهایت باشد؟!

اینگونه که مردم پُر رو می شوند!! مدت هاست نگفته ایم خدا چیست که مردم گناه نکنند، پُر رو نشوند و خوب بشوند! حالا مردم خوب شده اند؟! همه می گویند حداقل این را در ملأ عام نگو، در شب قدر نگو! آیا کتمان رحمت خداوند در این صد سال اخیر، مردم را در این مدت باحیاتر کرده؟ الآن شیب، دارد به سمت ایمان و باحیایی بالا می رود یا به سمت پایین؟! عجیب است که خود خدا دارد می گوید این طوری نیست! می گوید برای اینکه من را به مردم معرفی کنید، رحمت را سبقت دهید. ما فقط مهربانی خدا را متصور می شویم، یعنی به تصویر می کشیم، اما نمی توانیم بگوییم این چیست! 

» دغدغه ی معصوم "ستر" است! یعنی مشکل معصوم، مردم است!
+ داشتم روی این فراز مناجات شعبانیه فکر می کردم:
"اِلهی قَد سَتَرتَ علیّ ذُنوباً فیِ الدُنیا و أنا اَحوَجُ اِلی سَترِها علیَّ مِنکَ الاُخری".
معصوم به خدا چه می گوید؟ می گوید: خدایا در دنیا گناهان من را پوشاندی، من محتاج ترم که روز قیامت هم گناهانم را بپوشانی.
من اینگونه نتیجه گرفتم که معصوم از اینکه خدا گناهش را دیده و بخشیده مشکلی ندارد، از اینکه اگر مردم گناهانش را ببینند و نخواهند بخشید، مشکل دارد!

می گوید تو در دنیا گناهانم را پوشاندی، شکر و الحمدلله. موضوع این است که شاه همیشه می بخشد، اما شاه قلی ها نمی بخشند! تو که می بخشی و حلّ است، تشکر می کنم که این چشم های کوچک و تنگ مردم گناهانم را ندیدند، وگرنه من را نمی بخشیدند. روز قیامت هم، دغدغه معصوم همین است؛ "أنا اَحوَجُ إلی "سَترها". پوشاندن گناهان! نه بخشیدن و غفرانش! من به پوشاندن گناهانم در قیامت محتاج ترم! این مردم در قیامت هم همین گونه هستند، اگر گناهانم را بشنوند، در بهشت می نشینند و غیبت من را می کنند!

این مناجات ها را که بنده از پشت کوه نمی آورم! مناجان شعبانیه است که حضرت امام(ره) می گویند: به شما پیشنهاد می کنم هر هفته یک بار بخوانید! 

دغدغه ی معصوم "ستر" است! یعنی چه؟ یعنی مشکل معصوم، مردم است! همان حرفی که من ده سال پیش برای زندانیان عادل آباد عرض کردم، گفتم: بسم الله الرّحمن الرّحیم، من از شما بدتر هستم! مشکل این است که گناه من را خدا دیده، گناه شما را مردم دیده اند! تمام شد! اگر گناه من را هم مردم دیده بودند، الآن پیش شما بودم و اگر گناه شما را فقط خدا دیده بود، الآن شما داشتید در کانون منبر می رفتید! با هم فرقی نداریم!

داستان این است؛ یعنی خیلی وقت ها مؤمنین و مؤمنات خودشان، خودشان را عذاب می کنند! وگرنه، رحمت خدا خیلی واسعه است!

یک بار دیگر مرور می کنیم: "و أنا اَحوَجُ اِلی سَترِها علیَّ مِنکَ الاُخری". پس خداوند تبارک و تعالی امام سجاد(ع) را در دنیا بخشیده، تکلیف قیامت چه می شود؟ خداوند می گوید: چیزی را که من در دنیا بخشیده ام، در قیامت حتماً بخشیده ام! وقتی خدا در دنیا بخشید، یعنی بخشیده است دیگر! رحمت واسعه این است!

» کسی که علی(ع) را دوست بدارد، خدا او را دوست می دارد.
خدا توفیق داد که صبح روایتی را درباره امیرالمؤمنین(ع) شنیدم و داشتم روی آن فکر می کردم. این روایتی را که ما داریم در تلوزیون می گوییم، چند نفر از برادران ادیان دیگر که می شنوند، از دین داری ما می خندند! می گویند این چرت و پرت ها چیست که در تلویزیون می گویی؟!

بعد با خودم فکر می کردم که این روایت بسیار خوب و درون شیعی است، برای چه؟ برای این که خداوند تبارک و تعالی خواسته یک قطره از دریای رحمتش را نشان دهد! که در دروایات اینگونه می فرماید: کسی که علی(ع) را دوست بدارد، خدا او را دوست می دارد. همه ادیان دیگر می خندند و می گویند دیوانه ها!

»‌ در دین ما خداوند برای بخشش، دنبال بهانه می گردد!

می دانید مشکل ادیان دیگر چیست؟ مشکل ادیان دیگر این است که فکر می کنند خداوند تبارک و تعالی برای بخشش باید عادل باشد! در حالی که در مکتب ما، خداوند برای بخشش عدالت نمی ورزد، بلکه دنبال بهانه می گردد!

خدا می گوید علی(ع) را دوستش دارم و هر کسی که علی(ع) را دوست بدارد، من هم او را دوست دارم! هرکس! ایقدر هرکس به هرکس هست! عشق دارم، رحمتم را هرکس به هرکس کنم! بعد می گوید این ها که کنار امیرالمؤمنین(ع) نشسته اند ضایع نیست؟!!
 در ینابیع می گوید: اگر کسی فضایل امیرالمؤمنین(ع) را بشنود، هر چه که با گوش خود شنیده را پاک می کنیم. کثیفی های گوش، با شنیدن این فضایل پاک می شود، الآن شما شنیدید و گوش هایتان پاک شد!

» ذکر علی(ع)، عبادت است.
با این چشم های کثیف و گناهکار، در کنار امیر المؤمنین(ع) نشستن نادرست نیست؟ و در ادامه روایت می گوید: اگر با همین چشم ها هم فضایل علی(ع) را بخواند، چشم هایش را هم پاک می کنیم. یک جا نوشته: "ذکرُ علیٍ عبادة". می خواند و چشمش را پاک می کند.

» بگذارید خدا انسان ها را درست کند.
بقیه مکتب ها می گویند این ها را نگاه کن، دلشان به چه چیزهایی خوش است! دیوانه، بیا برو خودت را درست کن! اینقدر که شما تلاش کردید در این جهان هشت میلیاردی خودتان را درست کنید چه شد؟ خودت نمی توانی خودت را درست کنی، بگذار خدا درستت کند! هشت میلیارد انسان هستید و سیصد و پنجاه هزار دین آورده اید، با این کارها کجا را گرفته اید؟ چند آدمِ درست تحویل جامعه داده اید؟ بگذارید خدا انسان ها را درست کند.

به خدا قسم، ما هم فلسفه و منطق و اصول خوانده ایم، این ها دردی را دوا نمی کند. "از درس و بحث مدرسه هم حاصلی نشد"، خدا باید نگاه کند، یک نگاه بکند حل است! چقدر ما طولش می دهیم!! چقدر فرایند بخشش را پیچیده می کنید؟! خدا می گوید: در جایی که ذکر علی(ع) گفته می شود، ملائکه را در همان مکان می فرستم تا قیامت برای آن ها طلب استغفار کنند!

این مسخره بازی ها چیست؟ خداوند کریم است و برای بخشش دنبال بهانه می گردد. تو می خواهی از طریق منطق به دنبال این باشی که چرا اینگونه شد؟ نمی توانی! چه کسی می تواند بگوید من الآن می توانم با چشم هایم کل آسمان را ببینم و با عقلم می توانم بگویم اول و آخر آسمان کجاست؟؟ تو حتی نمی توانی با عقلت اندازه آسمان را بفهمی، آن وقت می خواهی با همین عقل اندازه رحمت خدا را بفهمی؟؟!

عاقبت اندیشی! که چه بشود؟ خواهران و براداران وضعیت قیامتمان ان شاء الله خوب است، دنیا را هم در کنار هم می گذرانیم. روال دنیا این است که دو روز خوب است، دو روز بد. حتی اگر همه چیز هم بر وفق مرادت باشد، بالاخره یک چیز پیدا می کنی که بابتش غصه بخوری! اگر همه چیز بر خلاف میلت باشد، غصه می خوری که چرا هیچ چیز خوب نیست! خودمان دنبال غصه خوردن هستیم! الآن نمی توانی یک نفر در شیراز پیدا کنی که از شرایط راضی باشد! همان شخص ثروتمند برای مثال یک غصه دارد، در فضای مجازی دو نفر رهایش کرده اند! شکست عشقی خورده!

نیازمندش هم به دنبال نان است! بالاخره میزان غصه هر دو به یک اندازه است، همان قدر که نیازمند از گرسنه خوابیدن اذیت می شود، فرد ثروتمند هم زمانی که برای مثال در اینستاگرامش به او می گویند بینی ات عمل نیاز دارد، اذیت می شود. چه فرقی می کند! در عالم، بالاخره همه یک بهانه برای غصه خوردن پیدا می کنند! الحمدلله افطار خورده ایم و دور هم نشسته ایم، هوا هم خوب است و مناجات می خوانیم، ان شاء الله فردا و پس فردا را هم بر همین منوال می گذرانیم. زندگی به همین سادگی می گذرد...

» سیم اتصالت را با آسمان قطع نکن! 

لقاء الله شیرین است، اینقدر در دنیا سخت نگیرید، بگذران و بیخیال باش! هر جای دنیا که با تو راه نیامد، بگو به درک! آسمان را رها نکن. ببینید، بحث من اصلاً عبادتی نیست، اعتقادی است. آسمان را رها نکن به این معنی نیست که نماز شبت را قطع نکن، اگر بخوانی که خدا خیرت بدهد، بالاخره نباید این سیم اتصال قطع بشود.
- چه کسی حوصله نماز شب دارد؟!
- نخوان! چه کسی گفت بخوانی. من فقط می گویم آسمان را رها نکن!! ما ز بالاییم و بالا می رویم، بالا را رها نکن! یک عده ای هم دوست دارند صبح تا شب عبادت کنند، که توفیق است ! چه کارشان داری؟! بگذار آن ها هم عبادتشان را بکنند. یک عده هم دوست دارند دائم در مسجد و حرم باشند، این ها هم اینگونه دارند می گذرانند.

یک نفر در جنوب کشور لذت می برد، یک نفر در شمال کشور. یک نفر دوست دارد به دبی برود، یک نفر دوست دارد به کربلا برود! چه فرقی می کند؟ دارند دنیایشان را می گذرانند. یک نفر تماماً با آسمان می گذراند، یکی با زمین و آسمان، آسمان را رها نمی کند، اما روی زمین است. یک نفر دارد خودش را می کشد که مثلاً در فلان اداره یک پستی پیدا کند، یک نفر هم دارد خودش را می کشد که من را به سوریه بفرستید، می خواهم از حرم دفاع کنم و شهید شوم. به ما ربطی ندارد! بالاخره یا لیبرال هستیم یا نیستم! هرکس یک مدل است. 

چقدر شاعر زیبا می گوید: "هر کس به زبانی صفت وصف تو جوید، بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه". هرکس یک مدل است. آیا من از شما پرسیده ام که چرا شلوارت چهار سانت کوتاه است و یک قسمت را هم پاره کرده ای؟! تو هم به من نگو که چه می پوشی، چه کار داری؟! نه نفر اول اُمّل است، نه نفر دوم! 

در شب قدر رحمت خدا واسعه است، این رحمت واسعه پس از ماه مبارک رمضان تقسیم می شود، یک عده دوست دارند همیشه در خانه ی این رحمت واسعه بمانند و یک عده هم دست دارند بروند و برگردند، شب قدر می آید و بعد می رود و دوباره می آید! 
صحبت کل من این است: در هر گروهی که هستی سیم اتصالت را با آسمان قطع نکن! 

+ می خواهم بحث را جمع کنم:
» ذکر توصیه زمان خوف، "سبحانَ الله" است.
وقتی که مؤمنین به نقطه خوف یا ترس آگاهی که خدمتتان عرض کردم می رسند، ذکر توصیه شده "سبحانَ الله" است. ریشه سبحان در عربی یک ریشه ایست که به زبان پهلوی در اَوِستا هم آمده. سبحان معرب زِبایش پهلوی است، زِبا در پهلوی به سبحان در عربی تبدیل شده است. معنای حقیقی سبحان که برای خدا آن را به کار می بریم، ترس آگاهی است. یعنی موجودی که به دلیل شناختی که داریم، از او حساب می بریم. یکی از صفاتی که در اَوِستا برای معرفی خداوند نام می برد "زبا" است. بعد همین کلمه را از پهلوی در آورده اند و می گویند "زبایش". سبحان الله یعنی منزه است، یعنی وجودی که باید از آن حساب ببری!

- "و لِمَن خافَ مَقامَ رَبِه جَنَّتان". کسی که از جایگاه خدای خود خوف داشته باشد، دو بهشت به او می دهند. باید از جایگاه خدا ترسید، چگونه از خود خدا بترسم؟!! سبحان یعنی وجودی که ما از روی آگاهی از او حساب می بریم. می گوییم این قابل حساب بردن است. اصلاً نمی شود گردن ما در مقابل خدا کلفت باشد!

» هر وقت ترس شما را به نقطه بد آمدن از خدا رساند، شیطان است!

بعد سراغ خودمان می آید. می گوید بنشین و با خودت صحبت کن، داستانت چیست؟ اگر یک جایی ترس که به معنای آگاهی است، باعث شد که از آگاهی فراتر بروی، زیرا آدم از وجودی که می ترسد بدش می آید. هر وقت ترس شما را به نقطه بد آمدن از خدا رساند، از اینجا به بعد دیگر شیطان است.

- این کار را نکن خدا تو را می زند!
- خدا پدرت را در می آورد!
- تو را به یک جایی می برد، سرب مذاب در دهانت می ریزد که از معده ات بیرون بریزد! 
- دفعه آخر می گوید: اصلاً این خدایی که می خواهد من را اینگونه بزند، نمی خواهم!! از این جا دیگر شیطان است! آیا خدا می تواند این باشد؟ بله. من برخی اوقات خیلی پُر رو می شوم! به نقطه ای می رسم که احساس می کنم روز به روز دارم بی حیاتر می شوم. اینجا می گوید عذاب جهنم را برای تو گفته ایم! برای آن  آدم بدبختی که چهار گناه کوچک داشت و داشتند بیچاره اش می کردند و پدر و مادرش فکر می کردند جلد دوم شمر را گیر آورده اند و محاصره اش می کردند که به او را دست مختار بدهند! تو، با او خیلی فرق داری! تو داری بی ادب می شوی. تو داری شاخ و شانه می کشی، جهنم مال توست!

به این قسمت خیلی دقت کنید، چون دو گونه اش را در جامعه خیلی می شنوید. هم آن هایی که خیلی عذابی اند، هم آن هایی که خیلی رحمتی اند و به قول خودشان اسلام رحمانی!

» مؤمن، در خط مرزی بین خوف و رجاء حرکت می کند. 

امام صادق(ع) می فرمایند: مؤمن وسط حرکت می کند. در خط مرزی بین خوف و رجاء. خوف برای چه لازم است؟ برای اینکه من دارم بی حیا می شوم. اینجا بحث جهنم پیش می آید، می گوید جهنم؟؟! خدا اصلاً ما را به جهنم نمی برد! می گوییم پس خدا برا چه گفته؟! خدا جهنم را برای کسی گفته است که انکار می کند، مثل تو! در جناح آن طرف می گوید: خسته شده ایم دیگر، پس رحمت خدا کجاست؟! این جا باز شیطان به میان آمد! ما وسط حرکت می کنیم. دست خودت است، خودت را می شناسی.

» اگر بندی نباشد، عصیان می کنیم.
اگر بندی نباشد، عصیان می کنیم. "انا ربکم الاعلی" که فرعون گفت، زمانی بود که احساس کرد هیچ بندی نیست. زمانی که بند و بست نباشد، خیلی از ما عصیان می کنیم. حضرت امام(ره) می فرمایند: اگر بهشت و جهنم نبود، منِ خمینی یک دقیقه عبادت نمی کردم! بروید در کتاب اربعین حدیث بخوانید. خودمان را می شناسیم؛ اگر پاداش بهشت و عذاب جهنم نبود، عبادت نمی کردیم.

درباره نعمت های بهشتی که در قرآن بیان شده، بعضی از ما ادای عرفان و فکر را در می آوریم که دیگر ما شاگرد اول امام صادق(ع) هستیم و می گوییم ما برای این چیزها نمی خواهیم نزد خدا برویم! یعنی چه؟ زشت است! این هایی که قرآن می گوید، نعمت هایی در بهشت است که ما اصلاً نمی توانیم بفهمیم! یک جلسه راجع به بهشت صحبت کردم و توضیح دادم که نعمت های بهشتی که قرآن نام می برد، برای تقریب ذهن است!

ما نمی توانیم درک کنیم، اماخوب است و خوش می گذرد! عذاب های جهنم را هم که می گوید نمی توانیم درک کنیم. آن هم در همین حد به شما بگویم که بد است و بد می گذرد. 

+ کلیاتش این است:
- یک جایی تحت عنوان بهشت داریم که خوب می گذرد. "لا یبغون عنها حولا"یعنی شما را در جایگاهی قرار می دهیم که آرزو نمی کنید هیچ جای دیگری باشید، همین یک صفت از بهشت در قرآن قطعی است. 

- راجع به جهنم می گوید: "نفیر ظالمین" در جهنم به آسمان بلند است که آن چیزی که از دنیا به دست آوردم، به این عذاب نمی ارزید، این هم قطعی است! بدان بد می گذرد!


» برداشتن عذاب خداوند، حد یقف دارد!

البته عذاب برداشتن خداوند تبارک و تعالی یک حد یقفی دارد، تا یک جایی است. ان شاء الله شامل همه ما بشود. اما یک جایی که خدا نمی تواند عذاب را بر دارد! چون قول داده! چون وقتی تو را زدند، زن و بچه ات را کشتند و تو دستت به جایی نمی رسید، نصف شب در بیابان ضجه زدی که خداوندا به فریاد من برس، با این ظالمین چه می کنی؟ خدا به تو قول داده که این ظالمین را عذاب می کنم! یک جاهایی اصلاً خدا نمی تواند بگذرد. وقتی به حق الناس می رسد، کسی که مورد غیبت و تهمت واقع شده، خدا به او قول داده است. گفته کوچک بودی، زورت نمی رسید، مظلوم واقع شدی، ظالمی دهانش را باز کرد و هر چه دوست داشت گفت و تو نتوانستی کاری کنی، من به تو قول می دهم تقاصت را می گیرم.

» قول خداوند تبارک و تعالی بالاتر از رحمت است.
قول خداوند تبارک و تعالی بالاتر از رحمتش است. می شود در این دنیا بگوییم، هیچ به هیچ باشد؟!! یک عده خوردند و بردند و دزدیدند و ظلم کردند، رفتند در قبر خوابیدند و بعد من روی منبر بنشینم و بگویم خدا همه را می بخشد! می گوییم اگر می بخشد؛ این ملت شاکی خصوصی اند! این ها و هشت هزار سالی که انسان ها روی کره زمین بوده اند، از هابیل تا الآن، شاکی خصوصی داریم! خدا نمی تواند قابیل ها را ببخشد! لذا یک جاهایی عذاب خداوند قطعی است.

ما وسط حرکت می کنیم، بین خوف و رجاء. مؤمنی که فقط به سمت رجاء می رود، قطعاً در پازل شیطان قرار دارد و مؤمنی هم که فقط به سمت خوف می رود، قطعاً در پازل شیطان قرار دارد. پازل معصوم، پازل الهی، حد وسط است. کسانی که با یک بال هر طرف می زنند، قطعاً زمین می خورند. بالا رفتن با دو بال ممکن است. خودم، خودم را کنترل می کنم. الان فرصت خوف است یا رجاء؟ من باید تشخیص دهم.

+ راجع به اولین فراز دعای ابوحمزه فکر می کردم:
"الهی لا تؤدبنی بعقوبتک."
خدایا عجله نکن، مرا با عقوبت ادب نکن، با زبان خوش جلو بیا. داشتم فکر می کردم و در قرآن و آیات مختلف می گشتم که ببینم خداوند متعال چه زمانی عجله می کند و چه زمانی عجله نمی کند، تا به سوره محمد(ص) رسیدم. اول آیه 30 را پیدا کردم و بعد به ذهنم رسید که حتماً اینگونه صحبت کردن خداوند تبارک و تعالی مبنایی دارد که دیدم مبنای آن، آیه 29همین سوره است.
در آیه 30 خداوند می فرماید: " وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ".

خداوند تبارک و تعالی، هر چیز که در دلتان و در صورتتان دارید و هر چه در درون و قلبتان و پشت این لبخند ملیح و زبان بسیار زیبا و شیرینتان پنهان کرده اید و تمام کثافات و نجاسات درونیتان را می شناسد و می بیند. 


» خداوند لجنِ نفاق بین قول و عمل را تشخیص می دهد!

از لحن قولت می فهمد. وقتی که صدایت را آرام می کنی و زاهدانه می گویی: ای مردم مال دنیا فلان است و...، خداوند قشنگ لجنِ نفاق بین قول و عمل را تشخیص می دهد! و اشک هایی که پشت تلویزیون برای یتیم می ریزی، خداوند فریب این ها را نمی خورد. خداوند فریب بسم الله الرحمن الرحیم گفتن معاویه را نمی خورد.

بعد می گوید پیغمبر، اگر بخواهیم(ولو نشاء) این ها را فاش می کنیم، با تمام خباثت های درونیشان به تو نشان می دهیم. وقتی دارد حرف می زند و انقدر با خودش کار کرده و بادی لنگوئیج کار کرده و تُن صدا را آموزش دیده تا در قلوب نفوذ کند، ما هستیم که ضریب نفوذ را مشخص می کنیم! لذا وقتی مرحوم شاه آبادی می گوید "بسم الله الرحم الرحیم"، یک عده آدم همه توبه می کنند. ضریب نفوذ به لحن قول بستگی ندارد! حضرت امام(ره) که بسم الله الرحمن الرحیم می گفت، چند نفر غش می کردند.

» اگر مریض باشی، خداوند تو را فاش می کند!‍
خداوند می گوید اگر بخواهیم  همه این ها را عریان می کنیم. یک دفعه به خودم آمدم که این "لا تؤدبتی بعقوبتک" که اشاره این آیه هم به همان است و خیلی خوب به هم گره می خورد، عریان نکند! چه می شود که فاش می کند؟

سمت آیه 29 برگشتم، این را می گوید: " أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ ". شرطش یک چیز است! مریض باشی! "الهی لاتؤدبنی بعقوبتک و لا تَمکُربی فی حیلتِک". چه کسانی می توانند به خدا بگویند ما را سریع عقوبت نکن و منتظر باش آدم می شویم؟ آن هایی که مرض ندارند! "آیا آنان که مرض دارند و گناهانی که دارند انجام می دهند از مرض های قلبیشان نشأت می گیرد، گمان می کنند ما در عقوبت کردنشان صبر می کنیم؟!"

» مرض های قلبی: حسادت، بخل، کینه!

مرض های قلبی چیست؟ حسادت، بخل، کینه!
این حرفی که زد از جهالت بود. از بیشعوری اش بود، خدا می گوید بیشعور بودن اشکال ندارد! می گوید این از چه بود؟ از حسادت! آیا کسانی که در قلبشان مرض دارند، فکر می کنند ما صبر می کنیم؟ فکر می کنند در قیامت آنان را می بخشیم؟

این شخص چه کار کرد؟ دزدی کرد! چرا دزدی می کند؟ فقیر بود! تو چرا دزدی می کنی؟ مریض است! این اگر بخواهد تا قیامت نان و طلا هم بخورد، دارد. پنجاه میلیون حقوق می گیرد! مریض است که می رود وام سیصد میلیونی هم می گیرد. این را دیگر باید افشایش کنی. در روزنامه بزن، تا آبروی خودش و هفت جد آبادش برود! خدایا، به حق حضرت زهرا(س)، هر کس حقِ این ملت محروم که برای پنج میلیون وام ازدواج مانده اند، دارد از بیت المال می خورد را فردا صبح امیر المؤمنین(ع ) رسوایش کند.

» گناهان شهوتی شمال و جنوب شهر خیلی با هم فرق دارد.

فلانی چه کار کرده؟ شهوت رانی کرده! چرا؟ کم آورده! این بدبختِ بیچاره کم آورده، تو چرا شهوت رانی کرده ای؟! تو که حرمسرا داری دیگر چرا؟!! این مریض است! رسوایش کن! لذا گناهان شهوتی شمال و جنوب شهر خیلی با هم فرق دارد. تنوع طلبی، تکثر گرایی، همه چیز خواهی با آب خواستن یک تشنه خیلی فرق دارد.

بخل، کینه، حسد، این سه منشأ مرض هستند. اگر هر گناهی از این سه منشأ باشد، خداوند در آیه 29 سوره محمد وعده داده که من از این ها نمی گذرم و اگر از غیر این سه منشأ باشد، خداوند تبارک و تعالی گفته بررسی می کنم، می گذرم ان شاء الله.چندین جای قرآن درباره مرض قلبی صحبت شده. خدا بر روی مرض قلبی حساس است. بروید خودتان را درمان کنید.

چرا اینطور نگاه کرد؟ چون حسود است! غلط کرده حسود است. چرا اینگونه نگاه کرد؟ تا این حد ثروت ندارد و حسرت زده است. مثلاً فرض کنید من یک شرکتی دارم. مثالی می زنم که این مثال اصلاً مبتلا به خودم نباشد. چون بعضی حرف ها را که می زنم بعضی ها در کشور فکر می کنند که با او هستم! من یک شرکتی دارم، یک شرکتی از من کوچک تر است، هر چه سعی می کند به من نمی رسد! نیش و طعنه می زند! کم آورده!

ولی یک شرکتی که هم رده ی من، یا فرضاً بزرگتر از من است، اگر چنین کاری کند، می گویم تو دیگر چرا من را خراب می کنی؟ مگر مریض هستی؟! این منشأش حسد بود، ولی قبلی منشأش حسرت. خدا از شرکت بالایی نمی گذرد! و من که شرکت خوبی دارم و شرکت پایینی را درک می کنم که حسرت زده است و کم دارد و هر چی سعی می کند به شرکت من نمی رسد، یک جمله ای هم گفته، حتی دعایش می کنم. باید اینگونه باشید، چون خداوند اینگونه است.
ان شاء الله خدا به همه ما توفیق عمل کرامت بفرماید.



کانال تلگرام رهپویان  کانال تلگرام حجت الاسلام انجوی نژاد

نام شما : 
پست الکترونیک : 

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۳ ق.ظ | علی | ۰ نظر
یکشنبه 30 خرداد 1395نسخه چاپی
متن سخنرانی کرامت"4" - 95/3/28
امام صادق(ع) می فرمایند: خدمات اجتماعی قرار دادن یک مقدار مشخصی از اموالت برای محرومین، نیست!! از نظر امام صادق(ع) خدمات اجتماعی نشستن کنار محرومین و سفره محرومین، برخورد چهره به چهره با محرومین، دست کشیدن بر سر یتیم و ارتباطات اجتماعی برای تبلیغ خدا در قشر محروم است.

یا انیس
سخنرانی حجت الاسلام انجوی نژاد
موضوع: کرامت - قسمت چهارم
دومین شب جمعه ماه رمضان
95/3/28


◄ عناوین اصلی که در این سخنرانی به آن پرداخته شده:

» انسان کریم، نماینده خداست.
» یکی از راه هایی که شیطان با خدا مقابله می کند، زدن مؤمنان است. 
» پخش کردنِ بدی آشکار، مساوی است با ریختن قبح بدی!
» کار زشت را بولتن و اطلاعیه کردن، اشاعه فحشاست.
» از خصوصیات آخرالزمان چیست؟
» از موجبات کرامت، وقت گذاشتن برای خداست.
» خدمات اجتماعی یعنی ارتباطات اجتماعی برای تبلیغ خدا در قشر محروم.
» خیریه های موفق ایمانی چه کسانی هستند؟
» ائمه(ع) با خدمات اجتماعی، اسلام را ترویج می دادند.
» خداوند چه کسی را در جامعه کریم جلوه می دهد؟
»‌ اگر کسی با شما دو رو بود، در حقیقت دارد کرامت شما را پایین می آورد!
»‌ اگر دنبال کرامت و نجات در دنیا و آخرت و سرافرازی هستی، رو و صاف بازی کن!
» تمام مشکل گناه در جایی است که مردم ببینند.
» مشکل ما مردمی هستند که در شناسنامه مسلمانند، اما اخلاق الهی و علوی ندارند!
» غضب یکی از بالاترین مصادیق شهوت است!
» چه چیزهایی برای ما کرامت می آورد؟
» هر چه می توانید باید بدی هایی که نسبت به هم کرده اید را فراموش کنید.


راه های رسیدن به کرامت را عرض کرده ایم. امشب عوامل خارجی که در کرامت نقش دارند را بررسی می کنیم. یکی از موانعی که کرامت انسان های کریم در جامعه تابلو نمی شود، شیطان و شیطان های انس و جنی هستند که تلاش می کنند تا این ها را زمین بزنند.
این فراز که امام سجاد(ع) می فرماید برای رفع وسوسه ها و حواشی دعا کنید، بر همین قضیه دلالت دارد که غیر از بحث و فحش و نفرین است.

+ در این فراز، موانع بیرونی را معرفی می کند.

» انسان کریم، نماینده خداست.
- اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ لِی یَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِی وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِی وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِی‏وَ هَبْ لِی مَکْراً عَلَى مَنْ کَایَدَنِی وَ قُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِی وَ تَکْذِیباً لِمَنْ قَصَبَنِی‏وَ سَلاَمَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِی وَ وَفِّقْنِی لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِی.

افرادی که شیطان آن ها را وسوسه کرده و برخی در نفسشان قدرتی است که آن ها را تحریک کند، برعلیه کرامت من جبهه ایجاد کرده اند. چرا؟ وقتی انسانی در جامعه کرامت داشته باشد، نماینده ای برای خداست و وقتی جامعه به این آدم نگاه می کند، تبلیغ خداست. اگر کریم مؤمنی در جامعه زمین بخورد، در حقیقت عَلَم خدا زمین خورده است!

» یکی از راه هایی که شیطان با خدا مقابله می کند، زدن مؤمنان است. 

اگر فرضاً بتوانند مرحوم شیخ انصاری نامی را از شهری به دلایلی بیرون کنند، این پرچم خداست که زمین خورده. چون این آدم داشت پرچم خدا تکان می داد. لذا یکی از راه هایی که شیطان با خدا مقابله می کند، زدن مؤمنان است. 

» پخش کردنِ بدی آشکار، مساوی است با ریختن قبح بدی!
+ ابزارهای شیطان برای کم کردن کرامت های اجتماعی:

1- قرآن کریم رسماً می گوید: اگر یک بدی آشکاری دیدید، آن را پخش نکنید!
چرا پخش نکنید؟ چون با پخش کردنِ بدی آشکار، قباحت بدی ریخته می شود! نود درصدِ افشاگری، روشنگری و شفافیت ها، اشاعه فحشاست!

به عنوان مثال آدمی در اداره شما دزد است. راهش این است که به حراست اداره گزارش بدهی که این آدم دستش در بیت المال کج است و بررسی کنید. یا به مدیرش بگویی، اگر مدیرش دزد است به مدیر بالاتر بگویی. بالاخره یک جایی، بالاتر بدون دزدی پیدا می شود. مسیر نهی از منکر و برخورد با فحشاء مشخص است.

شما این فحشاء را در سایت و روزنامه می ریزی! می گویی اینجا می ریزم و مطالبه عمومی ایجاد می شود. مردم مطالبه می کنند و با این آدم برخورد می شود. قرآن کریم می گوید: اشاعه فحشاء اولاً تهمت عام ایجاد می کند. ده یا بیست مدیر، صد میلیون حقوق می گیرند، وقتی این موضوع را پخش می کنی، مردم اینگونه برداشت می کنند که فقط همین ده، بیست نفر نیستند، ده، بیست هزار نفر هستند! حتی اگر دو مدیر صادق داشته باشیم که در کشور کار می کنند، این ها هم خراب می شوند!

» کار زشت را بولتن و اطلاعیه کردن، اشاعه فحشاست.

وقتی دزدی کارمند اداره را کلیپ کردی، آبروی کارمند اداره شما نمی رود، آبروی کارمندان می رود. آیا همه مسیر را جلو رفته ای که مطمئن شوی برخورد نمی کنند؟!‍

به عنوان مثال در فامیل شما آدمی کار خلافی می کند و به خواستگاری می رود. با شما مشورت می کنند، در مسیر مشورت می توانی بگویی و قطعاً باید بین شما دو نفر بماند که این آدم چنین مشکلی دارد. ولی اگر اطلاعیه بزنی که این آدم اینگونه است، گرچه این کار را کرده، قرآن به این کار اشاعه فحشاء می گوید. اگر اشاعه فحشاء نیست، پس چیست؟! کار زشت را بولتن و اطلاعیه کردن، اشاعه فحشاست.

2- شیطان بر روی شایعه چیزی که نیست، حساب باز می کند!
اگر بگوییم فلانی چهار هزار میلیارد تومان دزدیده، حتی اگر این خبر تکذیب شود، مردم می گویند چهار هزار میلیارد نبوده، اما یک میلیارد که دزدی شده!! شیطان از این ابزار استفاده می کند و می گوید دروغی را پخش می کنیم، صد نفر می شنوند. نود نفر تکذیبیه ی آن را می شنوند، اما ده نفر باقی می مانند و دست ما را می گیرد. یک دروغ است و برای ما هزینه ای ندارد! بعدها آن نود نفر هم، می لرزند!

» از خصوصیات آخرالزمان چیست؟
3- شیطان بر روی مردمی که نسبت به شایعه حساس نیستند، حساب می کند.
از خصوصیات آخرالزمان این است که مردم برای شنیدن زشتی ها و پخش کردن آن ها، رغبت بیشتری نسبت به شنیدن خوبی ها و پخش کردن آن ها، دارند! مردم دید انتقادی دارند که زشتی ها را می بینند و آن را پخش می کنند.

» از موجبات کرامت، وقت گذاشتن برای خداست.
ـ وَ وَفِّقْنِی لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِی.
در روایت داریم؛ اگر برای یاری عَلَم خدا، متن روایت می گوید (ولی الله)، وقتی را در زندگی خودت مشخص نکرده ای، همان وقت و بیشتر از آن وقت را قطعاً شیطان از تو خواهد گرفت!
- الان چه کار می کنی؟
- دارم برای کنکور می خوانم.
- طوری می گوید کنکور که انگار هیچ کدام از ما در عمرمان کنکور نداده ایم!
- می پرسم قسمت "ان تنصروا الله ینصرکم" را که تعطیل کرده ای، وقت یاری خداوند کجاست؟! 
- می گوید: ان شاء الله بعد از کنکور.
- نه، اگر در روز وقتی را برای خدا قرار ندهی و وظیفه بندگی ات را در روز انجام ندهی، همان وقت و بیشتر از آن را شیطان وقت تو را تلف خواهد کرد!

شیطان نه به این معنا که خدای نکرده دارد فحشاء انجام می دهد! لهو و لعب و بطالت هم شیطان است. از موجبات کرامت، وقت گذاشتن برای خداست. هر کس در رشته خودش؛ بنده روحانی هستم، باید برای خدا صحبت کنم، ترویج کنم، وعظ کنم و وعظ بشنوم. باید برای خدا وقت بگذارم و مطالعه کنم. کارمند یا خانه داری، قسمتی برای خدا بگذار. کسی تخصصی ندارد، قستی از زندگی اش را برای خدا بگذارد و صدقه بدهد. هر کسی در جامعه می تواند برای خدا کاری بکند.

کسانی که برخی اوقات به بهانه های درس، کار، زندگی و ... کرکره ی کار برای خدا و معنویت را پایین می کشند، امام صادق(ع) می فرمایند: شیطان همان وقت را از آن ها می گیرد و عملگی او را خواهند کرد! کار برای خدا فقط بحث ذکر و عبادت نیست، نیتش برای خدا باشد.

+ کار برای خدا دو مدل است:

1- شما راضی می شوی، آرامش می گیری و خدا هم راضی می شود.
2- شما راضی می شوی، آرامش می گیری، خدا راضی می شود، خلق خدا هم راضی می شوند.

ما به این قسمت سوم، "خدمات اجتماعی" می گوییم.

یکی از بحث هایی که امروز در جهان وجود دارد این است؛ کسانی در سطحی از انسانیت هستند که مشغول به خدمت رسانی به خلقند و حتی برخی از این ها دین و اعتقاد به معاد و ثواب را هم ندارند، اما زندگیشان را وقف خلق کرده اند. عده ی دیگری هم هستند که به شدت دیندارند و برای مردم کار می کنند.

به ایرانِ خودمان برمی گردیم؛ عده ای که دین ندارند، آدم های خوبی هم هستند و دارند برای خلق با شعار انسانیت کار می کنند، باعث بدگمانی خیلی از مردم به جامعه ایمانی شده اند که مشغول سخنرانی گوش دادن، سینه زدن، هیئت گرفتن و سمینار برگزار کردن هستند و یادشان می رود که مردم نیاز به کمک دارند. انقدر درگیر استراتژیست های عمیق جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی هستند که یادشان می رود مردم فقیرند! جبهه فرهنگی انقلاب، محرومین را فراموش کرده و مبانی می نویسد. سخنرانی کند و ولایت مداری را توصیه کند.

» خدمات اجتماعی یعنی ارتباطات اجتماعی برای تبلیغ خدا در قشر محروم.
امام صادق(ع) می فرمایند: خدمات اجتماعی قرار دادن یک مقدار مشخصی از اموالت برای محرومین، نیست!!
تا می گویی خدمات اجتماعی می گوید من دو خانواده تحت پوشش دارم، راست هم می گوید. تمام هیاتی ها و سینه زن ها و سخنران ها خط اول کمک به محرومین هستند، اما اسم این کار از نظر امام صادق(ع) خدمات اجتماعی نیست! از نظر امام صادق(ع) خدمات اجتماعی نشستن کنار محرومین و سفره محرومین، برخورد چهره به چهره با محرومین، دست کشیدن بر سر یتیم و ارتباطات اجتماعی برای تبلیغ خدا در قشر محروم است.

لذا کمیته امداد هر چه خانواده تحت پوشش داشته باشد، جای خالی شما بچه حزب اللهی ها را در بین محرومین پُر نمی کند. قطعاً برای خیلی از ما که سال به سال یک وعده، طعم و مزه گرسنگی را نچشیده ایم، از نظر امام صادق(ع) خدمات اجتماعی وجود نداشته است! اگر کاری کرده ایم، اسمش صدقه است.

شمایی که هفتاد و چند سالت است و در این سال ها طعم گرسنگی نچشیده ای، به درد خدمات اجتماعی نمی خوری! حضرت امام(ره) اول انقلاب فرمودند: جدا بودن از نوع و سبک زندگی محرومین، صلاح مسئولین جمهوری اسلامی نیست! تا یک روز ناهار گیرت نیاید، نمی فهمی ناهار گیر نیامدن یعنی چه! بالاخره صبحانه، ناهار یا شام گیرم می آید، یک روز در هفته ناهارت را نخور! گرسنگی را بچش.

بعد چه اتفاقی می افتد؟
پزشک بدون مرز از اتریش به جزایر بدوی استوا رفته. با آن ها می خورد و می خوابد و زندگی می کند. وقتی خواست برود می گویند دلمان برایت تنگ می شود!
- راستی دینت چه بود؟  
- مسیحی.
تمام شد، رفت! مسیحیت ترویج پیدا کرد‍.

» خیریه های موفق ایمانی چه کسانی هستند؟

صندوق خیرات و خیریه و کمیته امدادها، نقص حضور ما را در جامعه محرومین برطرف نمی کند! خیریه های موفق ایمانی کسانی هستند که با محرومین هستند. از سی افطاری که داده ای، چند سفره کنار محرومین نشسته ای؟! بفهمد شما فکر می کنی که او هم آدم است! محروم، به پول تو نیاز ندارد، به زیارت تو نیاز دارد. 

از نظر امام صادق(ع) خدمات اجتماعی یعنی ترویج اسلام نه با پول، با حضور در بین محرومین. به او دست بدهی، صورتش را ببوسی، آب برایش بریزی او هم برای تو آب بریزد. با او رفیق و دوست باشی. 


» ائمه(ع) با خدمات اجتماعی، اسلام را ترویج می دادند.

از شمالی ترین نقاط شهرهای ما، عده ای که در عمرشان یک رکعت نماز نخوانده اند و یک هزارم برخی از خواهرهای ما حجاب ندارند، با عشق وسط سفره محرومین در جنوبی ترین نقاط می آید و با خلوص هم کار می کند. فقط یک اشکال کوچک دارد؛ محروم دیگر به نماز علاقه ندارد، به این شخص علاقه دارد. اصلاً نمی گویم نرود، کارش درست است. ولی ببین چقدر مشغول چیدمانِ جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی و مبانی شده ای که یادت رفته برخی از این کارها در خلق و خوی امامان ما بود که اسلام ترویج پیدا کرد.

همه امامان ما برنامه ریزی می کردند. امام حسن(ع) در سفره دادن به اندازه کل مدینه سفره می انداخت! بهترین غذاهای آن روز عربستان را در سفره می گذاشت و کنار محرومین می نشست و از کنار این ها بودن، لذت می برد. امام حسن(ع) اگر می دید که این ها اذیت می شوند از اینکه آقا فقط دارد لذت می برد و نمی خورد، می خورد. یکی از خادمان گفت شما نمی خوری، آقا فرمودند ما امامان نمی توانیم انقدر چرب اطعام کنیم و غذا بخوریم! گفت: ما به دلمان نمی نشیند، فرمودند: می خورم. امام حسن(ع)، برای زهد خودش دکان باز نکرده!

» خداوند چه کسی را در جامعه کریم جلوه می دهد؟

برخلاف بعضی که گمان می کنند کرامت با بزرگان بودن و سلفی گرفتن با آن هاست، خداوند کسی را در جامعه کریم جلوه می دهد که با فقرا و مستضعفان باشد. از نظر دین اسلام، بزرگی در بودن با کوچک هاست...

نمی توانیم در روز قیامت به خدا بگوییم منتظر دولت بودیم! می گوید پس وظیفه شما به عنوان یک شیعه و یک انسان چه بوده؟! خدمت امام حسین(ع) آمد و گفت: ما نیستیم، اما اسب و پول و سرمایه و باغ ما برای شما. آقا فرمودند خودت را می خواهم، پولت را برای چه می خواهم!! خدا محتاج این پول ها نیست، محتاج خودت است. وقتی فاصله گرفتی، خواهی فهمید ضربه ای که اسلام خواهد خورد، از پولدارها و فئودال ها نخواهد بود! ضربه اسلام از مستضعفینی خواهد بود که تو رهایشان کرده ای!!!

»‌ اگر کسی با شما دو رو بود، در حقیقت دارد کرامت شما را پایین می آورد!

- " وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ".
جدیداً اسم مکر و فریب و خیانت را پیچاندن گذاشته اند، و چون طنز مخفی در این کلمه است، قباحتِ خیانت و مکر و فریب را می ریزد!!! اگر کسی با شما دو رو بود و به قول معروف لایی کشید، در حقیقت دارد کرامت شما را پایین می آورد، اذیت می کند و نارو می زند!

+ اگر کرامت می خواهی دو کار انجام بده:

1- بفهم.
بفهمد که می دانی. در جایی وقتی خودمان را به سادگی بزنیم، برای مردم بد آموزی دارد.

»‌ اگر دنبال کرامت و نجات در دنیا و آخرت و سرافرازی هستی، رو و صاف بازی کن!
2- برعکس برخورد کن.
با آنان که با تو دو رو بازی می کنند، رو و صاف بازی کن. نگو در جامعه گرکان ما هم باید گرگ باشیم! می گوید من چقدر چوب صداقتم را خورده ام! خودت را فریب نده، صداقت نداشته ای، وگرنه صداقت چوب خوری ندارد. صداقت، بُرد بُرد است، مگر با دشمن! با دشمن صداقت داشته ای چوبش را می خوری، اما در بین خودی ها صداقت چوب خوری ندارد. می گوید صداقت داشته باشم، باورشان نمی شود، مگر برای باور مردم رو بازی می کنی؟! اگر دنبال کرامت و نجات در دنیا و آخرت و سرافرازی هستی، رو بازی کن!

- "وَ أُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالْبَذْلِ‏ وَ أُکَافِیَ مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَةِ وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَى حُسْنِ الذِّکْرِ وَ أَنْ أَشْکُرَ الْحَسَنَةَ وَ أُغْضِیَ عَنِ السَّیِّئَةِ".
اگر کسی در جهت تخریب و بدی بر آمد به من قدرتی برای کنترل غضب بده که غیر از اینکه سکوت کنم، در جهت صلاح او اقدام کنم. 

» تمام مشکل گناه در جایی است که مردم ببینند.

مثلا چند سال پیش در مناجات می گفتیم؛ در روز قیامت کارهای زشتت را خدا، ملائک، حضرت زهرا(س) و امام زمان(عج) دیده اند و وای بر من! چه بلایی بر سر من می آید؟! الان هم می گوییم اشکالی هم ندارد. بعدها به تجربه و مطالعه، فهمیدیم تمام مشکل گناه در جایی است که مردم ببینند. برای مؤمن عذابی که خدا نازل می کند این است که مردم گناهش را ببینند.

اگر مردم گناه تو را ببینند بلایی به سرت می آورند که به ذهن خدا هم خطور نمی کند! مشکلی که گناه برای ما پیش می آورد، مردم هستند. قدیم می گفتیم اگر فردا آقا امام زمان(عج) تشریف بیاورند، با چه رویی بروم؟! بعدها فهمیدیم اگر ان شاء الله آقا فردا بیاید، چشم در چشمش می گویم این غلط ها را کرده ام! آنقدری که اعتراف جلوی بچه چهار ساله، برای ما سخت است، برای امام زمان(عج) سخت نخواهد بود. چرا؟ چون ارتباط ما با این آدم ها کاملاً مشخص است.

» مشکل ما مردمی هستند که در شناسنامه مسلمانند، اما اخلاق الهی و علوی ندارند!

مشکل اصلی ما این است که مردم شیعه امام سجاد(ع) نیستند، اسمشان شیعه است. مشکل ما مردمی هستند که در شناسنامه مسلمانند، اما اخلاق الهی و علوی ندارند و اگر ما خطایی بکنیم، دهن ما را آسفالت می کنند!

» غضب یکی از بالاترین مصادیق شهوت است!
منشأ این کار چیست؟ غضب است. غضب یکی از بالاترین مصادیق شهوت است. بدانید از نظر ائمه(ع) و قرآن کریم، آخرین مرتبه شهوترانی به کسی اطلاق می شود که شهوت جنسی را رعایت نمی کند. چون شهوت جنسی از نوع دیگری است و حالت ژنی دارد. وقتی اهل بیت(ع) به کسی شهوتران می گویند، منظور کسی است که غضبش بر او سوار است. 

+ غضب دو مدل جسیتی می شود:
1- مردها فریاد می زنند، فحش می دهند، ضربه می زنند و حمله می کنند. دیده می شوند و آبرویشان می رود.
2- زنان سرزنش می کنند، نیش و کنایه می زنند، در ضمن بیست هم یادشان نمی رود!

وقتی زن در مسیر غضب می افتد با نیش و کنایه و بیست سال از یاد نرفتن، صد رحمت به یک کامیون مرد که فریاد بزنند!!! وقتی زن یک نیش می زند، مرد تا هفت جدش که از مغول های ترک بوده و به اینجا هجرت کرده، در مغولستان می لرزد! زن نمی فهمد که با کنایه چه بلایی بر سر مرد می آورد!

باور کنید امام زمان(عج) بیاید، همه چیز را می گویم. حکمش اعدام است؟ چشم. شلاق است؟ چشم. تبعید است؟ چشم. زندان است؟ چشم. اصلا وظیفه شما، پاک کردن ما است. خجالت نمی کشی؟ نه، شما خجالت دارید که بعداً ما را آسفالت می کنید، این ها کریمند. 

» چه چیزهایی برای ما کرامت می آورد؟
امام سجاد(ع) دعا می کند و می گوید می خواهم به کرامت برسم؛ خدایا اگر کسی دو رو بازی کرد، به من نارو زد و خیانت کرد، توفیق بده صدایش را در نیاورم، برایش دعا کنم، به او محبت کنم. این ها برای آدم کرامت می آورد.

» هر چه می توانید باید بدی هایی که نسبت به هم کرده اید را فراموش کنید.
- و مرا به آن دسته از خلق واگذار نکن که دنبال این هستند مچی بگیرند و اطلاعیه بدهند!
چه روزگار بدی شده است! چقدر مردم ما نسبت به قوم و خویششان بد و بی رحم شده اند! چقدر برادران و خواهران ما نسبت به نوع جامعه ایمانی و انسانیت بی تعصب شده اند! گرگ جلوی خرس، هوای گرگ را دارد. دشمن مشترک(شیطان) عَلَم بلند کرده، هرچه می توانید بدی های همدیگر را بپوشانید و خوبی های همدیگر را فریاد بزنید. هر چقدر می توانید باید همدیگر را دوست داشته باشید. و هر چه می توانید باید بدی هایی که نسبت به هم کرده اید را فراموش کنید.

در شب قدر قرآنی که خود امیرالمؤمنین(ع) نوشته بر سرت بگذار، ده هزار بار هم الهی العفو بگو، این ها را نمی خرند! شب قدر بگو یا علی(ع) ما چگونه با مردم برخورد می کنیم، همانگونه با ما برخورد کن. بتوانی این شعار را شب قدر بدهی، توفیق داری.
هر وقت توانستی این شعار را بدهی، بدان مؤمنی...
شک نکنید اگر چنین تعهداتی را اجرا نکنید، ضربه اش را می خورید!