یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

ای که به دور کعبه و منکر حیدری / کعبه ولادتگه اوست دور حیدر مگرد

بایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۲۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۷ ب.ظ | علی | ۰ نظر

یه پست شخصی هم بدیم بیرون که پشت سرمون برامون داستان به خورد کسی ندن البته از این فتنه های داستان ساز هدفدار غرضکی کم شده این روزا ولی بازم باید بگیم دیگه هیچی امروز ما بیدار شدیم قلیون کشیدیم و نماز و صبح بود دیدیم بابام داره لباس ورزشی میپوشه میخاد مامانم برسونتش چون جمغه است امروز و از قضا تلوزوین شفکه ی 3 یه برنامه ی صبحگاهی جمعه ها پخش در یه شهری امروز از قضا جهرم پخش شد خلاصه مامانم گفت بیا باباتو برسونیم با ماشین کوهپایه بعد برگردیم خونه آقا ما هم زیر بار نرفتیم بعد دیگه مامانم هم در جایگاه اختصاصی بابام رو دیدش توتلوزیون امروز دیگه آقا ما هم صبح بود و اینا بابام که رفت به مامانم گفتم زنگ بزن زاهدان احوال خواهرم رو بپرس و بعدش دو کلوم با خواهرم که پزشکی میخونه صبت کردیم و قبلش هم کلیپ ساختم ولی بازم قبل اونم که ظهر بشه بابام رفته بود برسونتش آقا ما داشتیم حرف میزدیم نمیدونم چی گفتیم داشتیم دعوا میکردم با خودم و بلند صحبت میکردم دیدم اینطوری بده آبروم میره دیگه گفتم این درسته همینطوری میگفتم این درسته؟ این درسته دلمم میخواست مثل بازیگره هست تو همسایه ها سرایداره مثل آقای فرذوسی پور صحبت میکنه اسم شریفش یادم نیست خلاصه یه کم ناز اومدیم تو خونه کسی نبود یه مرتبه دیدم انگار یه زنی خوشش اومده باشه ها دیگه رفتیم زیر پتو آقا ما همینطوری داشتیم حال میکردیم یعنی وقتی هم مواد آرایشی میزدم به صورت مثلا دست میکشیدم به دماغم آقا اینا بدتر تحریک میشدن یعنی توی مغزشون میدونستن من زیر پتو ام و تحریک جنسی شدم و به یاد هم بودیم منم داشتم سیر میکردم و اینا بعد مامانم اومد کلیپ ساختم یه برنامه ای هم امروز دانلود کردم که سرعت لب تاب بالا بره و اینا دیگه ظهر شد و از قضا بابا بزرگم تو کلیپای 15 ثانیه ای هم که مامانم صحبت میکنه با مادربزرگم معلومه که دعوتمون کرده بود خونه شون آقا منم گفتم نمیرم و بهانه آوردم و رفتم لوبیا چیتی خریدم میلم هم کشیده بود با فلفل قرمز پودرش بریزم بخورم و نوشابه هم خوردم و مامانم هرچی گفت ناراحت میشن بابابزرگت میمیره پشیمون میشی بیا لباستو عوض کن که خواهرم از زاهدان برام اورده بود خلاصه بعد نرفتم دیگه دایی ایم اومد دنبالم گفت مادر میگه علی بیاد  و خلاصه ما هم مجبوری همین لباس تو کلیپ قبلی رو برکردم رفتیم خونه ی مادر بزرگ داییم اینا  هم که بودن خلاصه داشتیم کلیپامون رو نگاه میکردیم که دیدم نظر دادن که سوژه شدی و اینا خلاصه بگذریم دیگه قرار شده بود که مامانم همش میگفت علی بیا و اینا من نرفتم هرچی اصرار کرد بابا بزرگم هم همش ناله میزد و اینا دیگه قراربود که یا دایی برسونم خونه ما به دایی میگیم عادی یا بابام خلاصه غذا رو خوردن و من سر سفره غذا نخوردم نوشابه فقط و بعدش دیگه داشتم کلیپ و نظرات و اینا بودم که گفتم مامان قرار بود برسونیمونا بعد یهو دیدیم مادر بزرگ قلیون چاق کرده خلاصه رفتیم قلیون بکشیم این قلیون خودم بود که خراب شده بود ولی کوزه ی خاکی و وسایلاش بود خونه ی مادربزرگ آقا ما نوحه با سیم گذاشتیم توی گوش دیدیم که بله چقدر میچسبه دیدیم که خاک توی قلیان ما نبوده!!! چون توی خونه قلیانم شیشیه ای هست خلاصه من حتی چک میکردم به خودم میگفتم آتش آب دود همه چیز هست عیر خاک بعد یه خورده حتی توی کوزه ی شیشه ای خاک کردم خوب نبود ولی به عقلم نرسید باید دوباره کوزه ی خاکی بخرم خلاصه قلیون رو کشیدم و حالم جا اومد بعد دبدم بابام واساده جلوم که میای بریم خونه گفتم باید برام قلیون بخری بعد گفتن همین قلیون رو ببر گفتم نه مادرم دلخوشیش همینه و گفتن شیشه ای رو بیار گفتن فردا بخریم هرچی گفتن قبول نکردم مامانم گفت بخواب شب برو گفتم میخوام فیلم بگیرم و اینا دیگه با زور و تزویر هرچه رفتیم مغازه ی قلیونی بابام تو راه هم همش غرغر میکرد که برو با مامانت یه غکسی از ریه هات بگیر ببین چه وضعیتی داری و میگفت  که میشه اصلا نکشی گفتم حالا تا پول گیرم بیاد زن بگیرم بعد گفت اولین سوالشون اینه که اهل دود نباشه گفتم چیکار کنم برم تریاک بکشم خلاصه هی غرغر میکرد و میگفت شیشه بکش پایین میگفتم هواسرده چون دهنم بوی دود میداد وخلاصه با هزار بدبختی تو روز جمعه یه مغازه تو راه انحرافی پیدا کردیم گفتم باید از راه دیگه بریم از اون راه که فلکه ی خونه عمم هست باید بپیچیم سمت راست خلاصه نپیچید و جهرم هم شلوغ نیست مردم هم آروم میرانند بیخیالند کسی هم نبود جمعه مغازه ها تعطیل قلیونی ها زیاد خلاصه رسیدیم به یه مغازه ی قلیونی بعد پول همرام  نبود از بابا گرفتم و گفتم بیا بریم بخریم چونه بزنیم گفت نه من این مغازه ها نمیرم! خلاصه  رفتم تو مغازه گفتم آقا این کوزه چنده؟ گفت 6 تومن گفتم با نی اش چنده گفت 56 تومن گفتم گرونه نی اش 50 تومنه؟ گفت همش باهمه گفتم جاهای دیگه ارزونتر میدن عصبانی هم بود گفت برو از همونجا بگیر آقا اعصاب نداشت بعد ما گفتیم من کاملش رو نمیخوام سری قلیون رو دارم گفتم چنده گفت 54 تومن یا 56 تومن خلاصه دیدم باهاش نمیشه صحبت کرد رفتم پیش اون یکی مغازه دار جلوی ویترین گفتم آقا اینا چنده گفت علی آقا خودش استاده همه کارست گفتم من میخام گرون میگه گفت علی آقا همه کاره است آقا برگشتیم بریم تو راه بهش گفتم من واقعا میخوام بخرم  جاهای دیگه ارزون میدن خوب حالا همون کوزه رو بده 6تومنی رو گفت برو  اونجا حساب کن خلاصه گفتم ارزونتر نداری یا یه همچین چیزایی بعد گفت به مغازه داره که از اون هفت تومنی ها بهش بده گفتم یعنی این نی قلیون 50 تومنه خعلی هم معمولی بود خلاصه نی هفت تومنی و کوزه ی 6 تومنی رو گرفتیم بعد میخواستم لوله ی پلاستیکی هم بگیرم علی آقا گفتن اون ماله میوه آیه نگرفتم به مغازه دارم گفتم خوب من آرزوست میخواستم گفت تو باید میگفتی قیمت این که پشت سرش بود چنده! گفتم یه تخفیفی هم بگیرم شاید گرون بده خلاصه دوباره به علی آقا گفت تخفیف علی آقا هم گفت تخفیف نداره خلاصه سیزده تومنی کم کرد و برگشتیم خونه بعد کلیپ رقص رو که ساختم و گذاشتم دیگه فلیون هم داشت آماده میشد و تنباکو خیس خورده بود و زغالم رو آتیش دیگه کشیدیم وسطاش هم گفتم برم پول قلیون رو بزارم تو جیب بابام باید بهش بگم حالا و بعدشم کلیپ فبلی رو ساختیم و اینم از امروز ما دیگه شب شده نمازم هم خوندم بعدش دارم مینویسم!!

  • علی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی