یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

ای که به دور کعبه و منکر حیدری / کعبه ولادتگه اوست دور حیدر مگرد

بایگانی

۸۸ مطلب با موضوع «داستان بیمارستان کشیده شدن» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

پنجشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۳۶ ب.ظ | علی | ۰ نظر

خوب قبلا درمورد گوش گفتیم که مخصوصا کسانی که به یاد خدان مردم میرن روی ذهنشون مخصوصا جادوگران و شیاطین و ذهنش رو منجرف از یاد خدا می کنند یا با اینکار طرف رو بنده ی خودشون میکنن و با صحبت های بیجا حتی نورش رو میدزدن و آیه میگه ( ویل لکل همزه لمزه) لذا یه روش دادیم که آقا دو تا سیم بزار تو گوش و تو عالم خودت و خدا باش تا با حرفاشون نبرنت و یا روش دادیم طوری غرق بشیم در یاد خدا و ذکر گویی که هیچی جز خدا نشنویم و تمرکز کنیم بر روی ذکر که جز خدا نبینیم که این روش تمرین میخواد و سخته و جهادیه و روایت هم داریم که حرف هرکی رو گوش بدی بنده ش شده ای انگار لذا اینا با زور میان از طریق قلب روی مخ  و قلب ما و تا سکته مون ندن و به اهداف شیطانیشون نرسند هم دست بردار نیستند لذا روش جدید که امتحان کردم روی جادوگری که نزدیک بهم شد همون جادوگره که گفته بودم قبلا این بود که هرچی میگفت رو در دلم تکرار میکردم مثلا با موبایل حرف میزد و من هرچی بر زبانش اومد رو تکرار کردم لذا به جای که دلم رو بسپارم به خدا سپردم به اینا و فرشته ها ممکنه ناراحت بشن و امتحان کردم و فهمیدم که داشت وسوسه ام میکرد ولی با اینکاری کردم فهمیدم که داره روم کار انجام میده مثلا میخواست جلوی حرف بابام وایسم در همین مدت اندکی که با هم بودیم! اثرات دیگری هم داره من قبلا روی احبار شنیدن اینکارو کردم که هرچی گوینده میگفت رو در دلم تکرار کردم و حس میکردم روی اخبار گو اثر داشت و هم خودم احبار رو با دقت بالاتری فهمیدم وگرنه تا نور برای همون کار نباشه و اونقدری که باید بفهمم چیزای دیگری که گوش میدم و میبینم رو نمیفهمم مثلا چشمم دوست نداره که تمام صحفه های نت و عکس هارو ببینه ممکنه از عکس زشت خیره بشم و یه نگاه حلاله و من درحالیکه یک نگاه میکنم خیره بشم البته حرف توبه شو زدیم ولی گفتم که وقتی صفحان نوشته رو میبینم همشو حال نمیکنم اگه کنجکاو نباشم رو همشو ببینم و چشمم به سمتش نمیره انگار باید نور خاصی داشته باشه مثلا تبلیغات رو اصلا چشمم نمیخونه و چیزای اضافی مگر اینکه خودم بخوام یه روش سریع خوانی همینه دیگه که با نور کار میکنه و قبلا هم گفته بودم و امروز و دیروزم سراغ چند تا زن رفتم با اکثر زنا حال نمیکنم و باید خودشون بخان و رو مخ باشن و نورانی و آشنا بهشون فکر کنم و فعلا هنوز صحبت نمیکنم و براشون ذکر میگم ونوازششون میکنم اونام خوششون میاد و دعام میکنن ولی به حمام و گناه و غسل و کفن کار نمیکشه ولی صحبت باهاشون نمیکنم اگه ذکرش هم خواستین که از راه دور برین رو مخ طرف این ذککر لاحول و لا قوه الابالله و با این دکر عرفا میگن همه کار میشه کرد ولی برای دعا کردن طرف صلوات بهترین دعاست مخصوصا در نماز و درنماز نباید روی مخ کسی رفتاو توی سفرم گه بودم در مورد رن استادم بد میخواستم فکر کنم چون رو مخم بود بعد گفتم چه ذکر بگم گفت یا حی یا قیوم خلاصه این زنها شهر همشون زن منن و اگه نوازش ذهنی تجسمی کنم خوششون میاد جداب میشن و اگه پیشرفت کنم میتونم خوش هیکل و آرایششون کنم از راه دور ولی مثل قبل نیست که فرستادنم تیمارستان چون یادمه وبلاگ داشم و مانیتور دوربینش باز و یه مرتبه دیدم کلا روی آنتنم و زدم رفتم خونه ی خالی اونوری و مشکل روی آنتن بودن و تحمل نکردن چشم هارو داشتم تا اینکه فرستادنم تیمارستان و دیگه فهمیدم نمیتونم با حضرت اباالفضل بمونم در کنارش و 24 ساعته بهش فکر کنم و دیگه نیازی هم نیست باید خعلی حساس و مهم باشه که 24 ساعته بحوای پیش حضرت خودتو عرضه کنی و بمونی پیشش که الان از بس وضع  خوبه میرم پیش زنا و دیگه مهم نیستم و حساس و امنیتی نیست خدا رو شکر!!!لذا نکته این بود که اباالفضلی که باشی جهادی هستی و به زن ها فکر نمیکنی و زن ها اگه حتی ببیننت خوش هیکل و زیبا میشن از راه دور چه برسه که تو خودت خواسته ات هم باشه یعنی بدون ذکر منبع رجمت الهی میشی و شیاطین اول میان سراعت که نور بگیرن لذا ما رفتیم روی آنتن و همه حس میکردم دارن نگام میکنن خلاصه منم همش به حضرت اباالفضل معتقد بودم و کسی نداشتم لذا بعدا فهمیدم بهتره فاصله از ایشان داشت چون روانی میشیم چون نمیزارن این شیاطین و میفرستن تیمارستان برای آخرین بار همین طور شد دیگه من دیوانه م کردن و خضر و عیسی از دور راهنمایی و عالم ارواخ رو مخم یعنی هر کاری میتوانستم بکنم لذا خیانت کردم چون در دلم زن بود و دستم رو ماشه لذا اگر نوازش میکنن دیگه گناه نباید کرد وخواست جوان نفسانی است وگرنه هرچی میخواستم بهم داده بودن و مست مست شده بودم الان دیگه میدانم باید از نظر فشار روانی بدتر از اون موقع که تیمارستان فرستادنم باید بشم وگرنه پیشرفتی نداشتم و درجا زده ام لذا مرد باید باشیم ما

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۰۴ ب.ظ | علی | ۰ نظر
خوب بلخره رسیدیم جهرم ما و دارم از وای فای دایی ایم بی اجازه چیز میکنم حالا بهش میگم الان توی مغازه است و میخواستم با تبلتم از توی اتوبوس بگم یه چیزایی ولی خط نداد بله ما یه چیزایی رو از دست دادیم که خوب بود و ارزش مثل چادر حالا بازش میکنم قضیه رو جلوتر اومدن روی مخم منم گفتم خلاصه آقا ما ت اتوبوس هم چشم رو هم گذاشتیم و اومدن روی مخمون یه دختری اومد لخت کرده بود و یه بازیگر زن حدود 50 خلاصه منم تو اتوبوس دیگه شما اسمش رو بزار رندی ما فکر سانفرانسیسکویی کردیم و ذکرمون رو گفتیم و اما باید الان چیزایی رو باز کنیم که ما تخت رو تخت خوابیده مرده میدادیم خوب قضیه و قضیه ی کلا ما نمیشه خعلی بازش کرد و باید حتما بچه ها بازش کنن توی گروپ من وبلاگ داشتم و از طرفی از فیلتر رد میشدم و سنم هم نوجوان بود و یا نمیدانستم که از طریق مانیتور از این گنده ها که دوربینش معلوم نیست دارن مارو از شیشه ی مانیتور میبینن یا هم واقعا غرق در جنگ بودم و فعلا برام مهم نبود و یه چیزایی برام ارزش بود لذا راحت گناه میکردم جلوی جاسوسان و زنان و مخصوصا خارجی ها جاسوسی زیاد بود و از طریق تلوزیون ها و مانیتورها بدون اجازه ی پلیس ایران چیز میکردن یعنی جاسوسی و وضع خراب بود همش هک میکردن کامپیوترها رو و جاسوسی و خعلی ویروسی و جنگی بود فضا تا اینکه پلیس الان بین المللی شده و خارج از سیاست با هم دست و ارتباط و رد و بدل دارن یعنی الان پلیس آمریکا شاکی از من بشه برام قرص ریسپریدون مینویسه باید بخورم یا برم تیمارستان! خلاصه یک کار ارزشی که ما میکردیم گروهمون و الان دیگه نمیشه این بود که محبت زنان رو با ذکر و دعا و خواست الهی میگرفتیم یعنی همه زنان روی سرشون سوار بودیم و حسادتشون رو عوض میکردیم البته اون موقع زنان در قسمت جاسوسی قوی بودن و خاله زنک بازی و حسادت هاشون فراوان یعنی یه زن مثلا پلیس میتونست هر غلطی بکنه و زور داشت! لذا من خودم تا حالا ندیدم که فیلمی رو از من جاسوسی کرده باشن و اینا هم رو نمیکنن چون دستشون رو میشه و باید غرامت بدن و شکایت میکنیم ما لذا مثلا خود جن ها اون موقع جلسه داشتن در اتاق من منم لخت میشدم لذا دیونه ام کرده اند و پیش رمال خوب هم که رفتیم گفتن که به خاطر اینه که لخت شده و دعا برام نوشت خلاصه آقا یک کار ارزشی که الان مدفون شد و سرکوب شد که جاسوسان امام زمان میکردن  همین تخت روی تخت خوابیده مرده میدادیم بود یعنی من بدبخت رو نورانی میکردن میفرستادن به جنگ زنان که چشم بزنن و چیزخور بشن و منم شدم بتشون و اون موقع هم نورانی و نوجوان و گناهکار خلاصه آقا این کار رو متخصصان و جاسوسان خبره میککردن یعنی شما با ذکر میتونی من رو آرایش کنی از راه دور میتونی زبان من رو ببندی میتونی شیطان من رو دور کنی میتونی منو بکشی میتونی حتی ایمان من رو اگه قوی باشی زیاد کنی همه کار میشه کرد و اونایی که قوی ترند بادعا همه کار میکنن و مسیح و خضر و ولی عصر همینکه بخوان چیزی رو میشه و کار خدایی میکنن و مادر صحنه باشیم مثلا و آدم تکراری ای  نباشیم و بشه از ما کار کشید و اقرراد رو مدیریت کرد آخه نگاه کنید مثلا خضر نبی چه کنه بیچاره بره مثلا توی خیابون لاغرکی بشینه سر راه من هی بزنه بر سر خودش و غصه بخوره که چرا من بدم و گناهکار؟ اینکه نمیشه! دیگه مثل قدیم نیست باید گروه های بزرگ جامعه رو اداره کنن دیگه باید منو راهنمایی کنه  تا من سیاست دنیا رو بریزم به هم اینطوریه قضیه لذا مثلا آهنگ میسازند اینا فیلم میسازن کارهای بزرگ میکنن و قوی 
یه چیز دیگه هم که داشت یادم میرفت بحث موکلین بود که آقا این دفعه که فکر کردم و ذکر گفتم میدیدم موکلین ومامورین امام زمانی دارن به حسابشون میرسن به حساب زنان و محض همین بود که فهمیدم که من پشت کامپیوتر داغونم که گناه میکردم و اتفاقا زیبا میشدم و اینا میدیدن از گناه یا مظلومیت من نبود بلکه عنایت خاص امامون بوده که زن ها محبتشون جلب میشد وگرنه منو میکشتن با این حرفای تندم و جو ضد من بوده همیشه منتهی خدا بزرگه و یاری داد و عزیزم کرد با اینکه پلیس و جاسوسان دیگر با من بد بودن ولی محبت الهی شیاطین رو هم جلب میکنه لذا من دیدم مامورین امام زمانی با ذکر گفتن من به جان این ها افتادن مثلا من که میخواستم دست این زن رو بوس کنم و ذکر میگفتم و تجسم میکردم یه مامور و موکل اینکارو میکرد نه من!!! و من میدیدم که اینکار میکنن ولی این مامورین یا حالا بخاطر اشتباه من اینکارو میکنن یا اگه لطف الهی است که داره شامل زنان میشه ولی اینا در عمل پیش زنشون ممکنه خعلی شنگول باشن ولی پیش زن نامحرم خعلی از نزدیک منظورمه با حیا اند و خعلی شرم دارن و میترسن ولی در خلوت رندند یعنی من دیدم که میگما حس میکنم اینا اصلا از زنان میترسن که از کنار زن نامحرم رد بشن و اصلا نگاه نمیکنن ولی قوی اندا لذا من همیشه با کارام چهره شون رو خراب کردم وگرنه راضی نمیشدن منو بفرستن تیمارستان بلکه خودم افراط کردم و چهره شون رو خراب و اتمام حجت شد بازم رد شدم و الهی خراب کردم دیگه دکتر ها هم که از خداشونه مریض بگیرند اونم مریض خوشکل! یه موکلانی هم بودن چند سال پیش که ذهنا جنسی شده بود از نوشته هام و برداشت منفی و سکسی میکردن آقا یه مرتبه من به مقدسات در ذهن جنسی فکر میکردم همین سنی ها هم شده که به حضرت زهرا (س) توهین میکنند و ایشان رو هرزه مینامند نعوذ بالله لذا فکرم که خراب میشد به خاطر حرفای اینا یه موکل میومد و میخندید و من عصبانی میشدم که چرا این الان اومد در ذهنم و میخنده لذا الان همینو هم دیدم که داره روی زنان کار میکنه همین مامور و موکل البته شیاطین هم تجاوز میکنن به بدکاران ولی نه مومنان لذا اشتباه نباید گرفت و اینا محبت بین زن و مرد ایجاد نمیکنن و اختلاف درست میکنن برعکس!البته شیاطین کارشون اختلاف درست کردنه و حاظر نیستن مومنان رو ببینند و هرجا نوره جمع میشن و خرابش میکنن و ما هم محکوم!

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۲۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۹ ب.ظ | علی | ۰ نظر

پس ما یه چیزایی در پست های قبل گقتیم و کامل نبود و روزی این محرم ما برای جوانانه که بگن در عزاداری ها و شما هم بگو اینارو منتهی بحث محرم بحثه توبه است بحث اینه که تصمیم بگیریم توبه کنیم و یار حضرت و امام حسین ع بشویم لذا شهوت دوباره من امروز تو رختخواب نفسانی ممکن بود امروزم گناه کنم لذا الان توی خونه ی خالی ام و قلیان گذاشتم و نوحه و هنوز امسال توفیق نشده که برم و مجلس ابا عبدالله شرکت کنم هنوز دعوتم نکردن لذا گناه و غفلت همه دارن و منتهی تو از امامت جدا نشو و مهمتر از گناه بدت و بدتر از شهوترانی برای جوانان مجرد اینه که توبه نکنن و یار امام حسین نباشن نفسانی یعنی شما بخوای شهوت برانی تقصیر شیاطین نیست گناهش و خدا بخواد تکه تکه ات میکنه و روز جزا هم گیر میده اگر توبه نکردی و اینطور نیست که ما مومنان گناه کردیم و هیچ نشد محبتم هم جمع و جذب شد با شهوت اینو ما کفتیم که روز جزا نیومده و همه کس خواهند مرد و خدا جهان تازه برای بهشتیان و فرشتگان و همه میسازه که هنوز ما ساخته نشده بعد ما برداشتمون و جهانبینیمون یقینا غلطه وگرنه علم غیب داشتیم و هیچگاه گناه نمیکردیم حالا اون زن داره باید اونجای زنش رو آتش بزنه و ثواب داره اگر برای بچه باشه و نیازش چون زن داره ولی ما مجردیم و خدا سهل میگیره لذا طرف اومده برای عقد یعنی پشت زنش که بهش نداده کشته زنش رو و اینم نفرینش کرد حالا داره میسوزه لذا گفتیم بچه بیار نه برخلاف میل زن نیازش رو بر طرف نکنه شوهرش بله زن داره شهوترانی کنه و جهاد کرده ولی ما مجردان گناه و گناه رو ممکنه سهل بگیره خدا اگر شیاطین و زنلن موقه فیلتر رد شدن جاسوسان نفهمند ولی میفهمند و گنا ه جمعی رخ میده یعنی طرف مشکل جنسی داشت تا نوجوان رد نشده و نوجوان نور الهی داره و مومنه لذا اینم تحریک شد از دیدن گناه و باید صفحات و رد شدن ما از فیلتر محبت الهی نازل میشد و میل جنسی اش زیاد لذا ما هم بی نور و گناه شخصی ما جمعی شد و حوادثی چون زلزله ی بم رخ میده ها!!! لذا گفتیم تصمیم نفسانی بگیره جوان مجرد و گناه نکنه شهوترانی نکنه یا با غفلتش توبه کنه وگرنه یار امام حسین شدن فعلا اینطوریه و خون دادن و شهادت درس بسته و این جهاد اکبره ماست لذا من خودم شیاطینو زنان بیان رو مخم مشکل دارم و امروز با بی گناهی شهوانی نورانیتم کم شد لذا شما هم باید بدانی که اولا اون دنیا ممکنه تکه تکه ات کنن اینجا ممکنه محبت کنن با گناهت اگه مومنی اگر کافری با کار خوب بهت خیر میرسه ولی در اون دنیا جات خرابه و هم اینو بدون که شیاطین نورت رو میکیرن لذا باید حتما ذکر بگی و احوالت دست خدا باشه نه اینکه پناه نبری و بخوای با نفست جلوی این همه شیطان بیایستی یعنی خودت بتید زیبایی و نورانیتت رو با یاد خدا حفظ و ریکاوری کنی و به خدا پناه ببری وگرنه زشت میشی حتی اگر شهوت زیاد بود و اینطوری اونطوری شدی دست نزن که شارژ شی و بزن شارژ شی خندوانه نیست اینجای کار ما لذا اگر شهوت زیاد بود و کمی هم اومد ولی گناه نکردی اومد اون موقع خدا بهت نگاه میکنه پس منصرف شو از گناه و این حالت خدا توجه داره که اومد ولی خون نریختی لذا نمیگوییم بشین فیلم بد بد نگاه کن تا بیادولی دست نزن این شیاطین قوی ترن و بهانه نده و گناه چشم هم جدی بگیر و مثل ما حیوان مشو و اگر شدی برگرد توبه کن!لذا تصمیم برتوبه هست و شیاطین غافلت میکنن و به سراغت میان اینو به خودم گفتم و جوانام مجرد چون روز حساب نیامده و ممکنه هزاران سال برای یه غفلت بدون توبه نگرمون دارن اگه امامان شفاعت نکنند  وگرنه حساب من بدتر از قاتلانه و یقینا من از قاتلان بدترم و اگه محبت و لطف آقا نبود از این همه گناه روانم برنمیگشته لذا این حرفا توبه ی جمعی منه یه دعایی کنید قبول شه ببخشنمون مخصوصا الان که قرص و دارویم عوض شده و شهوتم بیشتر شده یه یک ماهی هست و میبینید قیافه و صدام تغییر کرده پس دعام کنید مثله قبل منحرف نباشم چون هشت ساله این قرص لعنتی به نام ریسپریدون مصرف دارم و جنسیتم خرابه اینم اصرار کردم پاشدم نصف شب قرصم رو نخوردم و بابام گفت پس بیا بریم تیمارستان و بعد لطف خدا شاملم شد و دکتره جدیده زنه میگفت آره بر شهوت خعلی اثر داره و یه قرص دیگه داد دعام کنید خراب نکنم و خدا مثل آدم سالم بهم نگاه کنه و کلی اصرار کردم که عوض شد و نتیجه ی آزمایش بردم و یک آزمایشم گفتن واریکوسل دارم سونوگرافی و یه آزمایش دیگه گفت عفونت دارم یکی دوروز بعدش خوب خدارو شکر اصلا فکر میکردم پنهانی وازیکتومی شدم خدا همه رو شفا بده و عقل کامل و سالم عطا فرماید به ما و همه ی شما و دوستداران اهل البیت علیهم السلام و حتم داشتم اگه دعای گرفتاری و گشایش گره ها رو که یک صفحه ش رو حفط کردم و ساختم کلیپشو بعد مشکلم رفع شه و از قبل پشیمون نیستم و چرا اینطوری شد فقط بگم خدا میدونه چه خطری از بیخ گوشم رد کردیم پس خدا روشکر از این بلا که به عنوان یه روانی ردمون کردن از هشت سال پیش دوره ی احمدی نژاد وخدارو شکر که  پذیرفته شدیم ادامه دادیم وبلاگ نویسی رو و از خیرمون گذشتن!!!باور کنید فقط خود آقا امام زمان به دادم می رسید و رسید و میرسه و خواهد رسید و اینا هم روی امام زمان حسااااااس! یعنی از یه طرف دشمن امام زمان بودن از یه طرف یه گروه دیگه منو کرده بودن قاتلش حالا من باید چی میگفتم باید چی کار میکردم منم رو مخ و آنتن فقط خدا بگذره مثله الان نبود آمریکوییا بخونن برامون ما برقصیم وضع کلا بهم ریخته الان حالا ما برامون خوب شد الله اکبر!

پس جمعبندی این که توبه کنیم حتما و بهترین و آسانترین راه اینه که خدا گریه ت باندازه بر حسین و محبت در دلت قرار بگیره محبت امام حسین ولی اگه گناه کردی باز تعجب نکن دیوانه و شکسته شوی چون شمر در قلبش اندکی محبت امام حسین رو نداشت و اینکارو کرد و رحمی نداشت ولی تو محبت داری و خدا از خون امام حسین و امام زمان نمیگذرد به هیچ وجه و یاران امام حسین بهترین اصحاب و وفادارترینشونن و هرکسی رو راه نمیدن و خدا بگذره فقط از ما و امامان شفاعتمون کنن فقط!و نکته ی آخرم اینکه اگه بخای گناه کبیره جوانی بکنه انتظار نیست خدا جلوشو بگیره و مختاره ولی باید خودش پناه ببره به خدا و تصمیم بگیره دیگه نکنه بعد توبه از غفلت آزاد میشه و برای گناه قلبش میترسه ولی خدا باز جلوشو نگرفته که نتونه فقط میترسه مومن لذا راحت نیست این یعنی حیا که در من ضعیف گشته و باید توبه ای کنم که از خدا و فرشتگان شرم پیدا کنم نه اینکه گناه رو کوچک بدانم پس انسان اجازه داره در دنیا مختاره نافرمانی حق کنه همونطور که آذم ع مختار بود

حالا که به اینجا رسیدیم دو مکاشفه میگم از دو استاد در دوزمان مختلف که برام رخ داد یکیش الان رخ داد که استاد مرد رو دیدم در ذهن که آلتش رو زیرش رو گرفت و بهش دستور داد که بریز و به راحتی ریخته شد و دومیشم استاد زنی در ذهنم بود که زنی رو نشونم داد چند روز پیش که داشت از شهوت میلرزید به خودش ولی گناه نکرد و من خجل شدم بله اگر ارضا نشویم افسرده میشویم ولی تو بگو برو بمیر ولی گناه نکنه! و بعضی اساتید میگن مرد مجرد باید در خواب ارضا بشه دیگه کو مرد عمل کو مجتهد متقی اینا درسه که بزرگ شویم پیش چشم امام زمان و اینگونه نیست که از بی شهوتی و گناه نکردن بمیریم بلکه حتی در همین دنیا مقام و رتبه میگیریم پیش خدا اگر گناه نکنیم یادمه کوچیک بودم دوست بابام در باغی رفته بودیم گفت جک بلدی و براش گفتم و بعد گفت میخوای جک زشت بگم منم گفتم بگو بعد برد منو جای خلوت و شلوارش رو جلوی چشمام بعد از اینکه حرفایی میزد که نمیفهمیدم و تجربه نداشتم پایین کشید و کار زشتی رو یادم داد و میگفت مثلا نوجوانان خارجی فلانه و بزرگه و اینا منم یاد گرفتم درحالیکه به سن بلوغ نرسیده بودم هنوز و انقدر عذاب وجدان در دسشویی داشتم از این خودارضایی ولی هیچ وقت نشد برگردم و ترک کنم تا قرص رسید کار و تیمارستان که عوض شدم و مدتش طولانی شد وگرنه هنوز باید کنترل کرد و اینطوز نیست که نفس سرکشم رو قربانی کرده باشم!

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۴۴ ب.ظ | علی | ۱ نظر

اولا ما میگیم فاتحه برای امواتت بخون فضا خوب میشه ها بعضیا با مرده ها زندگی میکنن! بعد اینجا سواستفاده میکنن جاسوس میفرستن فکر میکنن ما خلیم نمی فهمیم چه شده! این فرق داره دل مردم باهامون باشه و خدا همرامون تا اینکه کل جاسوس غرب و شرق بخواهنت یا ضدت شن!! یعنی ما اینجا داریم زندگی میکنیم از آمریکا برامون آهنگ میسازند هی ما کاری به کارشون نداریم اینا میان درگیری درست میکنن و آهنگ میسازن برامون!! اگه کلشون پرونده بسازند و ضدت باشن ولی خدا باهات باشه میبینی یه مرتبه اتقلاب اسلامی پیروز میشه دیگه کار خداست! بله آقا ما قطع امید کردیم از جاسوسان و از دوگانگی و یگانگی و حمایت و ضدیتشون با ما دلمون اصلا خونه!

دوما اگر میخوای موفق باشی بزار فرشته ها مسلط بشن بر اوضاعت!! و اگر قوی شدی و بزرگت کردند یا پیش خوذت بزرگ شدی و از خود راضی و خودپرست شدی منتظر شکست باش یعنی این همه کلیپ ساختم اگر قدرت گرفتم اینجا باید منتظر شکست باشم و شکستم حالا میگم ولی قبلش اینکه ما که مثل امام حسین نیستیم که بتونیم بر اوضاع سوار شیم حالا یه جنبه ی تضاد و توافق امام حسین رو هم میگم ولی بزار فرشته ها سوار شن و مظلوم باش وگرنه ما ولی خدا نیستیم و بر سرمون سوار میشن شیاطین و خودمون رو گنده میکنیم و مستحق عذاب میشویم بعد! پس مظلومیت بهتره تا سوار شدن بر قدرت و جولان دادن در آن! و گاهی شهوت پرستی و کنار زن خوابیدن و غمناک شدن بهتره و جرات میخواد تا اینکه خودپرست بشویم و از خود راضی و دور از امام زمان (عج) !!! و احساس گناه در دنیا بهتر از خودپرستی و گنده کردن خود و کبر و ریا است!!  الان اونایی که امام زمانی اند دغدعه دارن ولی ما نه توی این عالما نیستیم و اصلا دلمون برای غزه و یمن و سوریه و عراق ممکنه نسوزه چراچون یه علتش اینه که خودمون رو گنده کرده ایم درحالیکه ممکنه همین بلا ها سرمون بیاد و انتظار از حتی سازمان ملل هم داشته باشیم نابجا!! و اون قضیه ی امام حسین (ع) هم این بود که بعضی وقتا مارو اسیر میکنن یعنی یه شرایطی رو برای ما ایجاد میکنن اینا بعد نگاه میکنن ببینن که دایره ی رفتار و دایره ی واژگان ما چقدره بعد رومون کار میکنن مثلا من عصبانی بشم هیچ وقت آدم  نمیکشم ولی یه بیمار روان دیگه ممکنه اینطوری باشه!! حالا ولی نمیگذرم از اون پرونده ای که ضدم ساختن ما اومدیم یه کبریت برای که لوس کنیم خودمون رو انداختیم روی بابامون و بابامم که ترسیده بود و فضا ضد من خراب بود واز قبلشم باهام صحبت شده بود که برم بمارستان جنگ روان و یه مرد روانشناس همسایه مون بود اومد خونمون و میگفت تو بی آزاری و اینا و تحریکم کرد و میگفت مثله بعضیا هست که زندگی گیاهی دارن منم اعصابم خورد بود اونروز و قهر کرده بودم و نمیزاشتم کسی به اتاقم بیاد و خونه رومیریختم بهم درهجده سالگی بود فکر کنم خلاصه بابام زنک زد گفت بچه ام میخواد متو آتیش بزند!!! حالا آیا حالا که فیلمامو و عکسامو دیده اید و دیگه اونطوری نیست که نشناسین من رو و ضدم پرونده بسازن و بفرستند تیمارستان و هنوزم دارم میکشماااا  و بله دیگه فرستادن پ از اونجا بود که پامون باز شد یعنی از قبل میخاستن اینکارو بکنن ولی دکتره تو تیمارستان  میگفت تو میخاستی باباتو آتش بزنی منم گفتم اگه میخاستم اینکارو کنم با نفت میکردن نه با شعله ی یه دونه کبریت انداختن بگذریم حالا مثال بدی زدم ولی در جزییات زندگی ما وارد میشن و رومون سوار میشن اینا یعنی یه شرایطی شیطانی رو به وجود میارن و رومون کار میکنن تا همیشه سوار باشن لذا مثلا پیش زنت بخوابی و شهوت رانی کنی ممکنه حالت عوض بشه و یه آدم دیگری بشوی!! ولی روی اونم کار کرده اند که چه طوری دوباره مسلط بشن برت و افکار شیطانی روتزریق بدن و شما همیشه بنده اشان باشی مثلا یکی اگر فحش بده دیگه مسواک نمیزنه مثال میزنیما حوب اینا نمیان بهت تذکر بدن یه کاری میکنن که شما هیچوقت مسواک نزنی و فحش بدی و همیشه نامرتب باشی و روی مخت کار میکنن البته دایره ی کاریشون خعلی پیشرفته است اصلا روانشتاسی یعنی همین که میشناسند مارو در همه ی اوضاع و حال خطری حال خوشالی و حال عصبانیت مثلا شما اگه پول توی صندوق صدفات بندازی یقینا نمازت فرق میکنه حالا شیاطین که رویشان سیاه میشه با سجده ی شما نمیزارن شما اینکارو بکنی!!

حالا امام حسین رو تگاه کنید یعنی نمیدونست شهید میخواد بشه؟ یعنی نمیدانست که اینا بدترین خلق هستند و زن و بچه اش رو به اسارت خواهند برد و فرزندانش رو یکی به یکی شهید خواهند کرد؟؟ یعنی نمیدانست باید با این ها غضب کرد؟؟ در اوج ناامیدی از یاری کردن ایشان به حتی اسب یاران یزید آب داد!! حتی گفت آب بدهید بزنن به زیر شکم های اسب ها قبل از روز عاشورا که آب بود اینطوری بود یعنی امام عصر و امامان کلا عصبانیتشون حقه مهرشون خدایی است مثل ما نیستن که اگه عصبانی بشویم دیگه قطع امید کنن یا شیاطین برسرمون سوار بشوند بلکه عصبانیتشون هم حقه و کلا میدونن باید چه کرد بلکه خدا میکنه نه نفسشون یعنی رضایت خدا رو در هر لجظه میدانند و تسلیم بر حقند  و مثل ما نیستند که حالا چه نقشه ای داریم!و باید چه کنیم؟ بلکه بر فرشتگان مسلطند ما باید حتما فرشته ها برمون مسلط شن!

بسم الله الرحمن الرحیم

سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۵۳ ق.ظ | علی | ۰ نظر

آقا اول ما بگیم که این پست قبل سایزش خعلی کمه 4 مگ هم نیست عکسه متحرکه و پدرمون درومد تا تونستیم آخر اینکارو بکنیم چون اولش سایت گوگل پیکاسا انیمیت نمیکنه بعد از کلی وقت فهمیدم که گوگل فوتو اینکارو میکنه و میشه آلبوم متحرک ساخت بعدش دوباره طول کشید که فهمیدم که باید حتما با موبایل یا نبلت اینکارو کرد بعد ما دیدیم حجم کل عکسای این آلبوم آخریه با100عکس  سایز بزرگ عکس کمتر از 7 مگ یا 6 هست ولی متحرک سازی گوگل که هر از 50 عکس تو هر آلبومه هرکدومش 5 یا 6 مگ هست در ضمن فقط خودم میتونستم این آلبوم عکسای  GIF شده رو ببینم از سایت گوگل و هرکاری کردم عمومی نشد فکر کنم فقط خودم میتونستم بعد به ذهنم خورد که حالا که گیف شده دانلودش کنم بعد آپلود کنم یه جای دیگر بعد همین دیگه دیدم سایز فایل زیاد شده و تصمیم گرفتم اینبار خودم آلبوم بسازم توسط نرم افزار و خلاصه چند ساعتیه مشغولم و کیفیت خراب میشد سایزش و اینا تا یه نرم افزار به نام EASY GIF MAKER پیدا کردم که نه کرک میخواد چون مثلا نرم افزار ADVANCED GIF OMPTIMIZER که فکر کنم خوب اگه کرکش ویروسی نبود کار میکرد رو نتوسستم اجرا کنم و ویروس بود با همین نرم افزار عکسش هست که عکسام رو کم حجم میکنم و خوبم هست ADVANCED JPEG OPTIMIZER خلاصه اینم نشد یه نرم افزار دیگه هم بود که کیفیت بد بود  یه چند تا نرم افزار کم کننده ی حجم و ساختن آلبوم دیگرم استفاده کردم بدردم نخورد تا همین ایزی گیف میکر بلخره شد کارم و پست قبلی با کمتر از 4 مگ عکس ساختم در سایز خوب عکسه متجرک خلاصه آقا ما اینکارا رو میکردیم یاد یه موضوعی افتادم یه لحظه که با توجه به اینکه امروز رفتم سونوگرفایی باز و به خواهرم گفتم یه نسخه بنویسه و دکتره اینبار جواب داد عفونی هست!!! خلاصه دیگه مریضم نیستم واریکوسل باشه بماند حالا که پشت قضیه چی بوده 68 هزار تومنم خودم دادم ایشالاهاا؟؟!!خلاصه آقا یادمه برای بار اولا سر این قضیه که رفته بودم مهمانی جهرم و وبلاگ مینوشتم شبا و خواب نداشتم و نمیبرد و گشنم هم نمیشد و همش هر از یکی دوساعت به مخم میزد وبلاگ آپ کنم!!! و جن زده هم بودم بدجور ولی نمیفهمیدم چی شده میگفتم همش ماله گناهه که بدحالم حتی بدحالی هم عادت داشتم میگفتم محض گناهمه که افسرده شدم یعنی ما وبلاگ که داشتیم یه گروه های بزرگ انس و جن با ما بودن جنا که دیده نمیشن انس ها هم همه جاسوس و نامحسوس و دکتر و مهندس همه چیز توش بود ولی من که نمیشناختمشون اغلب و اصلا اعتماد نداشتن و هیچکس باور و یقین به من نداشت مخصوصا آدما و جاسوس های ایرانی هم همش منو دور میکردن از مشهور شدن و شناخته شدن لذا نه آمادگی عملی داشتم و فقط هم وبلاگ نظری داشتم و خجالت زده و شهوتران و عصبی و خلاصه ما رفتیم جهرم اقوام ریختن البته اولش یه جور دیگه و رمال بود بعدا یه طور دیگه خلاصه گفتن که برو دکتر روان ما هم رفتیم اونم نامردی نکرد معرفی کرد یه دکتر دیگری در شیراز شهر خودمون که بره که بستریم کنه آقا ما هم جن زده بودیما یعنی خیلی روحمون حراب بود و همش گریه و شهوت هم قوی خلاصه مامانم گفت که چیزی نییست همه میرن تو هم بیا یه قرص برای استرس مینویسه مام نمیدونستمی که بستری میخوان بکنن  مام قبول کردیم رفتیم اونم دکتره یه قرصی برامون نوشت گفت دستت میلرزه و برای قلبت آقا اینا که نمیدونستن یا هم میدونستن دشمنی داشتن که ما وقتی پشت کامپیوتر میشنیم جاسوسی میشه و خرکاتمون تو یه جمع بزرگ دیده میشه آقا دیگه باید دست بلرزه درست؟ مام قبول کردیم قرصه هم اسمش چیه؟؟ آهان پروپنانول آقا دیگه هیچ ایرادی نتونست بگیره که ما مریضیم و بستریمون کنه آقا گذشت ما یه چند باری رفتیم پیشش دیگه نرفتم پیش دکتره دفعه ی بعد اینم هر بار 10000 تومن میگرفت زورم میومد و اونوقع زیاد بود حالا اعصابم خوردبود دلیل اوردم که زیاد میگیره و از یه موضوعی هم ناراخت بودم قهر کرده بودم بعد مامانم پشت سرم رفت و اینم دنبال همین بود که ما رو بستری کنه نتونسته بود اینکارو کنه آقا نامردی نکرد حالا فعلا دو بار فرستادتمون تیمارستان!! الغرض اینکه وقتی چشم ها داره نگاه میکنه به صفحه و جاسوسی میکنه و شما متهم هم هستی یعنی یه پرونده ی سنگین پشتت ساختن این زن های خسود حالا وبلاگم داریم زورشونم میگیره و اینا بدترین آدم هارو میآوردن پیش ماوگرنه اگر خوب بودن ککه تا حالا هزار بار کشته بودنمون آقا ما هم میرفتیم با این شقی ها دوست  میشیدیم ولی از بس اینا بد بودنا وقتی هم از فیلتر رد میشیدیما دلشون بدبختا میسوخت یه عده ی دیگه هم پرونده که ما آدم زناکاری هستیم مثلا آقا منم که چیزی نگه نمیداشتم تو کامیپوتر هر روز تقریبا یه بار از فیلتر رد میشدم و مثل الان نبود که همه ی چوان ها دسترسی به صفحات و کلیپ های غیر مجاز داشته باشن اینا هم تمرکز روی من وو منم وبلاگ نویس حرفه ای و حرفام به شهوترانیم جور در نمیومد لذا قدرتم گرفته بودیم و جذابم شده بودیم و همه هم کنفرانساشون رو با ما جور و همه چیز کنترل تازه متهم هم بودیم که داریم وبلاگ مینویسیم یعنی اینا مارو هر فرصتی میدیدن مریض روانی میگگرفتن ککه از فیلتر رد میشه ولی چون نطامی بود بحث و سیاسی و امنیتی جاسوسی و دینی بود کسی زورش نمیرسید وگرنه همش میخواستن یه کاری بکنن من ننویسم و در صحنه نباشم البته خعلی جلو رفته بودم و عده ای دلشونم میسوخت ولی من فکر میکردم کارم درسته وبلاگ نویسی و مسولیت الهی دارم و پخته نبودم امام زمان هم نمیشناختم حتی به خودم مشکوک بودم تا اینکه دیونه شدم یعنی این قرصای روان بخوری شما آدم سالمم باشی دیونه ت میکنه !!تا اینکه بستری شدیم از قدرت اوفتادیم!البته اون موقع نور امام حسینی داشتم و هرکس نزدیکم میشد یا دیونه میشد یا جوگیر یا وسواسی یا خوشال یا عاشق یا بلایی البته کسی نمیومد و جنا و رمالا و جاسوسا میترسیدن و از باید دورباشن  باخبر بودن از جوگرفته شدن اگه بیان نزدیکم  ولی الان نور الهی ندارم اونطور و جذابیت و به نظر خودم محظه شهوته داغونمه ولی دلیلش اشک ریختنه که نه مظلومم نه مهجور نه گریان باید باز یکی پیدا بشه از تو آسمونا ببرتم بالا

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۴۵ ب.ظ | علی | ۰ نظر

من واقعا معذرت میخام که انقدر خل و چل بازیامو تحمل کردید باور کنید خودمم میخوام شکایت کنم چون چاق شدم چون بعد از هجده سالگی که فرستادن متو تیمارستان دیگه نطفه نداشتم م افسرده شدم و دیگه نتونستم درسمو ادامه بدم و خوشیام از بین رفت و زندگیم زیرورو شد و ریدن رو ما اصلا قرصی که بهم میدن یعنی ریسپریدون نوشته اختلال در قوای جنسی میاره الان امروز رفتم سونوکرافی نوشته بود واریکوسل داری من فکر میکردم وازیکتومی ام خود دکتره هم تعجب کرده بود که عمل کرپه ام قبلا یا نه بعد نوشت واریکوسل خلاصه زشته این عکسه ولی میزارن وقتی هم ریسپریدون نمیخوردم و میدیدم شهوت ندارم بعد دوبا ر دیگه به بهانه ی نخوردن قرص بستریم کردن و به دکتره هم گفتم که حافظم کم شده قرصه رو عوض کن ولی نکرد و ما اززیرش نتونستیم در بریم که قرص نخوریم خلاصه ما هم هیجده سالگی فکر میکردیم جادو شدیم بعد هی انواع دعا به خودم وصل میکردم که شهوتم برگرده ولی تا الان نشده حالا حتی نمیدونم از کی شکایت کنم و بابامم که میگفتم میل ندارم و زن هارو دوست ندارم و نطفه ندارم میگفت بزار برات زن بگیرم بری تو بغلش بعدببین میل داری یا نه خلاصه ما زیاد اذیت کردیم و عقده ی جنسی اصلا دارم شاید :( آقا قبلا اگه با کسی بد شنا اونجای بچه هارو میکشیدن قبلا درمردان الان مودبانه اینکارارو میکنن پس حواستون جمع باشه منم اگه شکایت نکنم پام باز شه اونجا بازم همینطوریم میکنن یقینا یادمه مادربزرگم میگف رحمم رو اشتباهی کارآموز بودن دوخته بودن اشتباهی!!!بعدمیگفت  یه عمل جراحی داشتم  شیراز اومدم دیگه اونم باز کردن همراش و تو عکسا نشون داده بوده مثکه رحمش رو دوختن و بابامم امشب میگف کسایی که چاق بشن سرپا زیاد وایسندمثلا درمردا رفته م خوندم ممکنه اینطوری بشن طبیعتا میگف منم دوبار یکی ش در دبیرستان حرکات ورزش سحت انجام داده بودم همینطوری شدم همین عمل رو داشته ام و تقصیر کسی نیست میگفت!!!ولی منکه میفمم...!

بسم الله الرحمن الرحیم

پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۵۳ ق.ظ | علی | ۰ نظر

الان تازه هنوزم نگرانی دارم ولی به هرحال ایندفعه جدی جدی جلوگیری شد وگرنه من از دوران کودکی که وبلاگ نویس بودم در نوجوانی همش حس میکردم که منو میخان از خونواده ام جدا کنن و از مادرم و واقعا هم بینمون تو خونه اختلاف درست میشد و من هرکاری میکردم محبت واقعی ای و اون دلسوزی و دلرحمی ای که درکودکی نسبت به مامانم داشتم تبدیل به فتنه شد و مادرم روز به روز پیش چشمم در خانه خوردتر و شکسته تر شد و کلا اخلاقش عوض شد هنوزم حس کاذب میگیرم بعضی وختا که عاشقمند یه گروهی قوی و میخان منو جدا کنن از مادرم ولی دیگه با این همه عکس و فیلم و عوض شدن خانه و اوضاع جاسوسی مخصوصا دیگه تکراری شدم و شهوت هم قوی نیست که خودم با پای خودم بزنم به زمین خاکی و وقتی شهوت داشته باشی اجنه هم دورت جمع میشن و همش سحر و جادو و الان قرص هم میخورم و اگه تجمعی رخ بده فورا دکترا با قرص خوردن من اون هارو رد کرده اند خدا خیرشونم بده ولی دیگه یه آدم مریضم که  زیاد از زنا خوشش نمیاد و میل نداره ولی باز باید خعلی مراقب بود بابا بزرگم هم چندین سال پیش با دوربین فیلم میگرفتم میگفت میخام برات زن بگیرم منم گفتم بعدا بعد میگفت منم خودم نمیخاستم زن بگیرم ولی همه آخر مجبور میشن میگیرن ولی من که از هجده سالگی فشار شهوت از دوشم برداشته شد و یه روز پاشدم دیدم دیگه نطفه نیست دیگه احتلام مثلا نمیشم و دیگه نمیدونستم باید جشن گرفت یا عزا نمیدونستم از تیمارستانه یا جای دیگه اوضاع وبلاگم هم بد بود اونوقتا همش خرابکاری میکردم و هی وجدان درد و سوزاندن دل زنان و فیلترو اینا بود وضع و همش فضای تهدید منم کارم خرابکاری بود تا اینکه به آرزوم رسیدم اصلا میدونستم فطرتا که شهوت رو میشه خراب کرد ولی نمیذونستم چه طور از دستش راحت شم و فطرتا میدونستم راهم به ناکجا آباد خطم میشه و اصلا به قصد نابودیش گناه میکردم و همیشه شرمسار و خجالت زده و شرمگین بودم و زنا همچین مرد ذلیلی رو دوست داشتن و هیچگاه نمیتونستم جلوی شهوت قوی ام رو بگیرم و روزبروز قویترم میشد تا اینکه هجده سالمون شد و فتنه خاموش و دیگه فرستادند مارو تیمارستان هم و اونجا هم وضع رو که میدونید یعنی راهمون به اونجا ختم میشد پرونده سنگین شده بود نه که من واقعا روانی باشم و همش خواب دستشویی و سحر و جادو و حتی خانواده منو میبردن پیش رمال الان اگه بگم ببرید مسخره م میکنن همونا که خرافاتی ام خلاصه وضع خراب بود و همش حس میکردم پشت مانیتور کامپیوتر و لب تاپ دارن منو نگاه میکنن میگفتم شاید جنن بعد میگفتم من زندگیم خصوصیه حالا اینا اومدن مشکل ایناست و بیشتر گناه هم میکردم سر این قضیه و وبلاگ مینوشتم که سیستم درست بشه ولی زنای جاسوس عاشق تر میشن و فضا خصوصی تر و اون موقع هم شهوت و طراوتم ریاد و نا امیدی و گریه ی پس از گناه فراوان و حس میکردم یه عده ی زیادی توی سالنی نشسته اند و بیست و چهارساعته دارن وبلاگ من و کارام رو چک میکنن و همش دنبال دوربین جاسوسی بودم و حس میکردم مردم عادی و خواص رو و همه ی ابن تجمعات باهاشون ساختم و درهمشون ریختم و سیستم رو عوض کردیم با هم وگرنه تمرکز روی من خعلی بود و مردم هم معنویت دوست و میشد اونموقع از معنویت حرف زد پنج شیش سال پیش حالا برخورد میشه و هنوز سختگیری عقیدتی دارن و دیگه نه من وجدان درد میگیرم که با آبروی خدا بازی کنم از گناهان و هم سنم بالا رفته و در حد یه نادون نمیشه نوشت و اطمینان جذب کرد لذا تا یه سنی در نوجوانی میشه بار قاتل ها رو بدوش کشید و اصلا اگر پرونده ت سنگین شد و ریسک کردی و نوشتی ویه عده کشته شدند به خاطر ریسک وجنابعالی و فتنه هایی که پشت نوشته هات درست میکردن همیشه یه عده حالا که ربسک کردی و گفتی و مردند چون هجده سالت نیست گناه نیست ولی اثر افسردگی داره یعنی اینطوری باما رفتار میکردنا در خط مقدم فتنه و جنگ و جاهایی میبردن کارای مارو و روحمون رو که شما نمیتونی تصور کنی

سیمیا از منظر شهید

سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۴۳ ب.ظ | علی | ۰ نظر

آقا ما اعصابمون خورده اول بگم نه محض قلیون کشیدن و نوحه گوش دادنا بلکه ما رفتیم خونه ی اونوریمون که قلبون بکشیم بعد یه دونه حرف مونده بود که تمام بشه که....!!! آقا عیدتونم مبارکا ولی دیگه نمیتونم از سر این عفریته بگذرم و درمورد این زن صحبت نکنم!!! آقا ما چه بلایی که نکشیدیم از دست این زن تو خونه ی قبلیمون لره دیگه با بعضی همسایه های لر  زندگی کردن خودش باید شما اول آموزش ببینی که چه طوری عذابش رو تحمل کنی و بسازی!! آقا یه حرف مونده بود که تموم بشه این مطالبی که در سیروسلوک قلیانی داشتم که یهو تبلتم برای بار دوم بود که اینطوری میشد قلف شد و خوب که موقعه قلیان نکاتو نوشته بودم روی کاغذ و نوحه ی حاج محمود گوش میدادم و میکشیدم وگرنه اعصابم خورد میشد و یهو شنیدیم که این عفریته اومد تو حیاط و حیاطش هم پشت اتاق منه توی اون یکی خونمون و صدا زد دحترکشو که مهرانااا و دیگه قفل شده بود تبلتم و همه ی بود و نبودم و نوشته هام از بین رفت توی چنین روز مبارکی!!! خلاصه آقا من هیچ وقت با هیچ زن انسی اول بگم که رابطه ی جنسی نداشتم و اگه از ایشون صحبت می کنم و نکردم بخاطر ترس بود و لر هم هستند اینا یعنی ما چه عدابی که از اینا نکشیدیم تو اون خونه ی قیلی و بالای سرمون در طبقه ی دوم می نشستند و حالا هم قلیونم رو آورده ام یواشکی اینجا که یواشکی بکشم و دیگه اون خونه ی خالی که قراره اسمم بشه نمیرم بکشم!!! دیگه آب از سرم گدشته و نمیتونم ارتباطم رو پنهان کنم چه اون زمانی که دیونه شده بودم و اومدم این خونه ی قبلیمون و فرستادنم تیمارستان و دیونه که بودم همش زن چادری ای رو بالای سرم حس میکردم که یا قلیون میکشه و میگم رابطه و فکری درموردش نداشتم فقط یه بار از مدرسه میومدم خونه که کلید نداشتم و از بالای رفتم که یه مرتبه از پنجره ی خونه شون منو صدا زد و راهنمایی بودم بعد گفت این چنگال و قاشقمون اینجاا روی سایبونتون افتاده و لباس درست و حسابی هم بر نککرده بود بعد من نگاه کرم به قاشق و چشمم پاک بود اگرچه گنهکار بهش نگاه نکردم و بهش دادم در صورتیکه خجاب درست و حسابی نداشت و روسری هم سرش نبود لباسشو که اصلا ندیدم این زن همسایه ی بالای خونمون رو و دیگه میگم دیگه و بهش قاشق رو دادم و رفتم در همین حد رابطه و فکرم در موردش بوده ولی عداب زیادکشیدیم و الان که میومدم خونه ی الانمون هم ماشینشون رو دیدم که پلاک دولتی داشتند و چه عذاب ها که کشیدیم از تجمع لرها و ترسی که هنوزم دارم و کنکور داشتم که همش میخواستن کاشی های خونشونرو عوض کنن و کلا عوض کردن همشو و منم درسته درس خون نبودم ولی موقع کنکور بود و خعلی عذاب کشیدیم و خعلی اذیت شدیم منم همش وبلاگ مینوشتم و اینا میخواستن فضا اینطوری مثل الان نبود الان من مینویسم شما استفاده میبری اون موقه میخواستن همه که زبان من بسته بشه و ننویسم الان اینجا توی این خوته ی حدیدمون که کمتر از 6 ساله اومدیم فضا یه طور دیگست اصلا.

خوب بریم سراغ اصل مطلب اینکه جامعه معتاد باید قدرشون رو دانست و همینا رو داشتم میگفتم ولی باز باید تکرار کنم یعنی معتادد باید مراقبت بشه و اجر و فضیلت زیادی داره چه در مراقبت از اینا که قیامی دیگه رخ نمیده و جامعه مسکوت مانده چه از نظر های دیگر که باید بیماران که معتادان هم بیمارن رو جلوشون گرفت و مراقبت ویژه بشن این اولا دوم اینکه علم سیما رو ما توضیح دادیم که نشد آپ کنیم امروز داشتم سرچ میکردم (سیمیا) رو دیدم که طبق ویکی پدیا و لغت نامه ی دهخدا حضرت عیسی با این علم مردگان رو زنده میکند حالا هر شهید و مرده ای که در دنیا کار داره و علمی است که روح در بدن انس دیگری قرار میگیره و ما خودمون میگیم شهید زنده است!!! خوب حالا به کیفیت این زنده شدن بپردازیم اینکه اولا ما فرغون داریم الان و نیاز به ساخت و زنده شدن نیست در مکتب ما ولی ممکنه در مکتب حسینی فرعون هم ساخته بشه و برگرده که تصفیه بشه در عالم لذا ما امام خمینی رو یه نفر نداریم اینجا پره از امام خمینی که پنهانی و توسط شیاطین جن میمیره یعنی اینا اکثرا پنهانی میمیرن بزرگان ما و عوض میشن و دوباره زنده میشن و ادامه میدن لذا ما گناه کبیره هم بکنیم در سطح پایین دلمون میمره ونیاز به عیسی و خضری است که مارو زنده کند لذا فرعون همیشه بوده ولی چرا به حضرت اباالفضل همه ی شهدا غبطه میخورن ولی به امامان ما غبطه نمیخرند؟ اینو بررسسی کنید یه دلیل اینه که امامان ما شهید میشن و انتقام خونشون رو خدا میگیره در همین دنیا یعنی امام زمان نمیاد و باید شهدا که سیستم شهدا و قرشته ها خرابه هی بیان ظهور کنند لذا انس های قوی تری ساخته میشه که کم هم هستند ولی ساخته میشه توسط عیسی مسیح وخضر تا به امام عصر برسند و شهدا امام عصر رو میشناسند لذا طرف حافظه اش پاک میشه و یه انس دیگری میشه  و حتی کالبدش هم عوض میشه یعنی چهره اش عوض میشه ولی شهدا و بهشتیان در بهشت مثل همند یعنی شما منو تو بهشت ببینی میگی این همونه و حتی ما ممکنه شبیه به چهره ی شهدا بشیم ولی تکنلوزی پیشرفت معکوس هم هست یعنی تکنولوی تیغ دو دم هست هم خوبه هم بد یعنی الان شما در دوران امام حسین که قدرتش از همه ی عالمیان بیشترهست اینترنت به این صورتی که ما داریم وجود نداره و آدمایان الان با تکنولوژی ممکنه از اصخاب امام حسین ظاهری بتونن کارامد تر باشن تا برسیم به امام زمان و ایشون ظهور کنند و کل آدم ها رو بشه کنترل کرد از پایین و باید انتقام حضرت علی گرفته بشه و از مظلومیت بیرون بیاد تا یه صیجه ای بکشه آقا تا امامون بیاد یا قیامت حتی رخ بده وگرنه امام علی ع همین الان مظلومترینه از همه کس و چیزی نمیگه وگرنه وضع خراب میشه لذا سیستم شهدا و ملائکه بعضی مواقع خراب میشه و رزق و روزی و آداب اصلا قانون عوض میشه که همینکه ما میام مینویسیم کل عالم روش تاثیر داره و حضرت علی اصغر شهید کل هستند ولی باید به پاش بچه های معصوم حتی شهید بشن و زیر نظر ایشون اند این طفل ها و همه ی ما مسلمان ها و مومنان زیر نظر حضرتیم و سختی هایی که میکشیم اگر از گناه نباشه فداییش که هستیم یا نه؟ تا انتفام گرفته بشه و این انتقام گرفته بشه انتقام عاشورا اگه گرفته بشه هیچ ملک و شهیدی حتی نمیومنه در زمین دیگه په برسه شهدای خاص و فرعون و یزیدو شما هم میتونی کیه کاری بکنی اینجا نوشته ام که دو سیم بزار توی گوشت و ازنکنولوزی لذت ببر اگه خاصی کسی نشنوه و آّبروت نره سیم بزار توی گوش و نوحه گوش بده و گریه کن اینطوری راحتری من همینکارو میکردم و روزی عاشورایی ایم قبلا زیاد بود واسه همین بود وگرنه ما هرچی بنویسیم یه عده هستند که یه طور دیگه میفهمند در حالت بد و خوبی که داشتن ممکنه شهوانی بشه دیدشون از نوشته ی ما که دست ما نیست همین دیه بسلامت و ما روایت داریم که هر زمانی حضرت علی ع بوده است و خواهد بود درسته که امام علی (ع) شهید شده ولی هستند آدمایی که شبیه و ادامه ی راهشونو بدهند.

پیدایش ظهور

شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۱:۳۸ ب.ظ | علی | ۰ نظر

یه نوع مرض حالا بگم یا مستی معنوی یا مجنونیت یا چیز دیگری هست که دکترا هم کشفش نکردن و من خودم بار آخر که بستریم کردن همین بود که آقا میبینی عرفای بزرگ آقا با کسی الکی همدل نمیشن مخصوصا جوانان و راز دل و ترتیب اثر نمیدن مثلا کلیک کنن و تمرکز روی بنده و شما اصلا مرام اهل بیت رو میگم اینطوری نیست ولی اگر به هر دلیلی کلیک کردن روی آدمی دیگه خودتون میدونید چی میشه یارو ظرفیتش رو میخوان اصلاح کنند و با خودش حرف میزنه و یا لخت میشه و مست میشه و اینا و اینا هم بستریش میکنن یعنی توجه کنیم مثلا یه دلیلش اینه که یارو ازش خوشش اومده یا مردم انتظار دارن خوب اینا باعث میشه تمرکز روی یه نفر خاص انجام بشه و راز دل رو بهش بگن و نگاه ویژه کنن دیگه فرشته ها هم قاطی میکنن چه برسه خود یارو لذا این مجنونیت و روی آنتن ابالفضلی بودن اینا تقصیر دکترا ودجاسوسا ممکنه نباشه و یه توفیق اجباریه و یه نگاه ویژه بوده که یارو مجنون شده و خواستن حشر و نشرش بدن و بازیگر و خواننده ش کنن مثلا همین خوانندگی یه نوع صدای جنون باید مدل داشته باشی شما که صدات بیاد بالا این الگو باید الهام بشه بعضی صداها ها از عالم بالا اینو تو جنون بهت یاد میدن و ظرفیتتم باید بالا باشه کلا باید لحن صحبت باید نقش بازی حتی رقص رو اول اونجا یادت بدن عالم بالا نه همینطور بدون ضمینه ی قبلی بگی بلکه استعدادتم باید پرورش داد و تمرکز میکنن روت بعد یارو قاطی میکنه مثلا خود حضرت سلمان ره پیر میشه وقتی یه خورده بالاتر از خودش رو از ائمه میخواد این پیر شدن و سفید شدن و طاقت نداشتن از لطف امامانه که اینطوری شد نه از شیاطین

رندی احمقانه

يكشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۵۰ ب.ظ | علی | ۰ نظر

یه مساله ای هست که دوباره باید بیشترم بازش کنیم چون افراد جدید داریم و اون اینه که شما که میخوای عارف بشی دیگه روشاش با اول انقلاب فرق داره کلی روانشناس و مدعی هستش و البته شیاطین که باید رند باشی این حکومت با شیاطین هم ربط داره و هستن و حزب و قدرت دارن در مملکت اسلامی وگرنه اگه بخوای صاف اعتقاداتتو و عرفانتو رو کنی حداقل اینه که مثل من میبرن شمارو تیمارستان و عقیم میکنن و قرص میخوری اونا نمیان دکترا با شیاطین بجنگن و اونو از خونهذو خانواده ی ما دور کنن چون زورشون به جاسوسان نمیرسه بلکه من رو بیمار حساب میکنند و قرص میدن و جلوی قیام منو میگیرند و شما شهوت نداشته باشی نصف کار شیطان بر فنااست و ما خودمونم تقوا نداشتیم و قرآن نخوندیم که اینطور شد و حالا دیگه باید قرص بخوریم و از زن و زندگی و خدا و شغل و موقعیت ها جدا شدیم و الان بیماریم اصلا و مورد نظارت و تحت نظر اینجا شما باید رند باشی دیگه تا مثل من گرفتار نشی و ما چند تا روش گفتیم اینجا شاعرم میگه ...به خودم دروغ نگفتم فکر نکردم لازم باشه ....بعله آقا باید شیوه رو تغییر داد دل ها که با ما نیست اینجا و علاوه بر رقابت منفی و حسادت این شیطان هست که هرکس برای خدا قیام کنه روایته هفتاد گروه از شیطان ها جمع میشن که به زمینش بزنن باید دورشون زد و الان نگاه نکنید نوشته هام نور نداره قبلا اینطوری نبود و خدا نور میداد و جذب میکرد نوشته هام افرادی رو و دیوانه ها متصل میشدن به وبلاگ من و زنگ هشدار میزدن و قبل از که اوپراتورهای اینترنت همه جا یکی بشه مارو پنهان کرده بودن و نمیزاشتن معروف باشیم و نوشته هام هم تند بود و نور داشت و میترسیدن از کارام چون صدتا دیوونه پشت سرم حرکت میکردن بدون اینکه دستوری بدم و قدرت شخصی داشته باشم بلکه الهی پارتی داشتیم الان گند زدیم به مشهوریتمون و اعتبارمون کم شد و فضا تغییر کرد از اون موقه ها نمیشه زیاد گفت ولی حواستون باشه که رند باشید که مثل ما گرفتار نشید 

اسکیزوفرنی ما!

جمعه, ۲۱ آذر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۴ ب.ظ | علی | ۰ نظر

الان داشتم درمورد بیماری اسکیزوفرنی میخوندم و یا جن زدگی خودمون که نکات عجیبی داشت که مطابقت داره یا داشته با من ولی اینو بگم که اگه جاسوسی نکنن اگه شیاطین اذیتم نکنن و جنگ نباشه جنگی که روانپزشک میگه قرص بخور و عقیم بشو تا غیرت نداشته باشی قرص بخور حافظه ی اذیت های ما در ذهنت نباشه یعنی اصلا توجه ندارند که فضا فضای جنگه و میریتاریسمی است و جن وجود داره حتی ممکنه مواجه شدن با یک جن سختر و مضر تر از مواجه شدن با انس شیطانی باشه و اینا قدرت دارن مخصوصا اگه خدایی نباشیم و به سوی خدا خلاصه من خودم باید اعتراف کنم این علائمش که میگه رو داشتم و اصلا عجیب بود که به من میخوره ولی خودم از کودکی سعی میکردم با خودم حرف نزنم یواش و ذکر و تنفس و گریه ی بی صدا داشته باشم که منو جاسوسانی که دنبال فتنه بودن طوری بهم الهام شده بود که در خطری و لذا سه بار بستری شدم ولی اون اثری که غیر قابل کنترل بود و حرف و فکر اصلا مال خودم نبود و القا شده بود و گوشه گیر شدم و نمیتونستم زندگی کنم و زدم رفتم خونه ی دیگرمون تا زندگی کنم و شرایطی داشتم که دست خودم نبود و قدرت من کم بود اون زمانی بود که برای بار سوم و آخرین بار بستریم کردن توی تیمارستان فقط اون شرایط غیر قابل کنترل بود ولی بدون که این بیماری بهش جنون جوانی هم میگن یعنی پیرمردها بیشتر دچارش میشندا ولی عادت دارن و قوی اند لذا الان من قوی شدم و حالم بدتره ولی چون قوی شده روحم اون نشانه های قبلی رو ندارم همشم با قرآن درست میشه ها اگه بخونیم اصلا شیاطین دفع میشن حتی القاهاتم هم بیشتر شده و دیگه من خودم نیستم و حرفام حرفه یه نفر نیست کلی اعتبار دارم ولی باز اشتباهم هست و بله من در ذهنم با صراحت بگم ممکنه ارواح ببینم یا جن ولی آشنایی ندارم و مهمتر از اون دنبال اینکارا نیستم و ممکنه یه بازیگری بیاد تو ذهنم و من سعی میکنم فرمانشون رو اینبار گوش بدم چون اولا ضربه خوردم دوما سیستم قویه اگر شیطان بیاد سراغم و امر بده و من انجام بدم اگه نفهمم که شیطانه سیستم میشناستش و آلوده است و سه بار بستری شدم دیگه گوش میدم لااقل سعی میکنم لذا شیطان غیر ارادی روی من تاثیر داره مثلا شبا میره تو جلدم و من فکر میکنم خودمم از اونور بزرگان دلشون میسوزه که این کیه که آشوب بپا کرده و کله گنده هارو دور خودش جمع کرده لذا جاسوسی زیاده و کنترل غیر ارادی که روانپزشک نباید بی قرار نباشه باید جنگ رو در نظر داشته باشه حتی اگر جنگ شوخی و سیاسی باشه نه دینی و منم میترسم دوستامو از دست بدم محض همین نمیگم اشباحی رو میبینم میترسم وضع خرابتر شه وگرنه ما همه میبینیم و عادت داریم یا حواسمون نیست همین که زبانت باز بشه حرف بزنی از فیلتره خدا و فرشته و جن و روح و انس باید بگذری پس همه در خطریم ولی باز دلم نمیخواد درمورد این اشباح که شما ممکنه خبر نداشته باشید صادق باشم و بگم چون اینا اشباح قوی اند و فکر منو میدونن و میخونن و مدت زیادیه همراه همیم و راز و بگو مگو داریم ولی فضول نیستیم درمورد کسی فقط چیزی بخواتم بگم بنویسم فکر کنم ممکنه بیان عوض کنن وگرنه جاسوسی به هیچ وجه از زندگی خصوصی افراد اصلا اجازه ندارم و شرعا حرامه اون ماجرای تیمارستان رفتن برای بار آخر هم یعنی سوم تا منو قردن تیمارستان حالم خوب شد و ولم کرده بودن و اولشم شک داشتن بستری کنم و حالم رو نمیدونستن ولی واقعا تو خونه حالم بد شده بود و ارواح مقدس میومد تو ذهنم و حمام و لخت شدن و صحبت با خودم و گوشه گیری و نخوردن غذا و اینا همش بود که قبلا گفتم که دیگه نتونستم خودم رو کنترل و وضع رو آروم کنم و وضع کشورم خراب بودا منو خر کردن انداختن وسط...و منم درمورد دکترا خوشبینم فکر میکنم دیگه جمعشون جمعه و اختلاف با هم ندارن و درکنترل من از راه دور که فکرم از کجاست و چقدر بیمارم و اینا فکر میکنم تماما گروهی که روی من کار میشه شناسایی و کارکشته اند و نیاز به اعتراف خودم یا صحبت در مورد مثلا مراجع و همدستام نباشه اگر روزی رسید که اینا امام زمان رو هم میشناسند دیگه ما که هیچی و دیگه فضای فتنه نیست که من این حرفام باعث شه مکدر بشن و رقابت باندازه و ردیابی بشه و تاثیریابی بشه بله منم یه آدم معمولی ولی در خونه جوجه فوکولی ها خانوادمو همین الانم پاشیدن بهم و هممون روانی ایم 

توهم زدایی

يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۶ ق.ظ | علی | ۰ نظر

یکی از مسائل دیگر میریتاریسم که ما مواجه بودیم و آقای روحانی هم مواجه اند که بیشتر به خیال میخوره ولی در محظر شیاطین و جن هستیم و اینا هم مثل ما عقل و شعور دارن منتهی زندگی خصوصی مارو میدونن هست و عادت به سیستم نظامی خصوصی با اینا یه مقدار سخته چون شهدا هم هستن و تا آبرو داریم و نور و دعا پشت سرمونه زندگی خصوصی هم جنگه و آدم نمیدونه چیکار کنه این فضا میریتاریسم طوری بود که هیچکه نمیاد بگه ولی انگار بزرگان رو خریده بودند با پول و زور حتی کسانی که نزدیک به امام زمان اند و عارف هستن رو خریده بودند و به زور برای و به بهانه ی امنیت وارد زندگی ما که مردم عادی بودیم شدند یعنی رقابت نظامی طوری بود که میگفت هرچی شما در نظرت بیاد باید در عرض ده دقیقه مثلا درهر نقطه ای حاظر کنی همون مارک و رقابتا اینطوری بود فضاش و تو باید بدونی که یارو که تحت شدید امنیتیه و خصوصی نداره فردا ساعت چند کجاست و همه ی ریزه کاریا پیشبینی شده و دربرنامه هست و ماشین و بنده ی اونا یعنی ما حس میکردیم و حتی حالا که ساختیم و هنوزم که انس نظامی مراقب ما نیست ولی امنیت ما حفظه و همه دارن نگاهمون میکنن اینم با مواد افیونی و مخدر که میرن فضا کانکت میشن و بیماری نیست و واقعیته و نمیدونم تا چه حد روانپزشکا از زندگی جن ها با خبرن ولی ارواح هم هست حتی خبیثشون که اگه اینا باشن برکت نیست بخت بسته است و نتیجه نمیده و غم هست فضا که باید صبر کرد و بیرون رفت گشت و مسافرت و حرم ها مخصوصا و مساجد تا رقص و اینا که من میدیدم درمحظرم و جانم رو حس میکردم داره در خانه مراقبت میشه ازم و جمع جمع اند در خانه ی قبلیمون چندین سال پیش بیش از شش سال پیش که آقا مام با دوچرخه زدیم از خونه بیرون و رفتیم یه گوشه توی خیابون بین دوماشین توی تاریکی چند دقه وایسادیم دیدیم هیچ آدمی نیومد نگامون کنه و تعجب کردم که پس کو جاسوسا؟؟؟شوخی نمیکینم !!!پس کجان این آدما که همیشه منو میبینن و مراقبند و جاسوسی ام میکنن در زندگی خصوصی و با خودم میگفتم آیا این بیرون آمدمم هم مهمه برای آینده این داستان که ضایه شدم چرا هیچکه رد نمیشه ببینه من بین این دو ماشین دارم چه میکنم؟؟یعنی چه میکشیدمو واینا پس کجان این همه مراقب؟؟لااقل اگر فضولی هم میخواستین بکنین پیداشون شده بود و اون موقه وضع وبلاگمم خراب بودا مثل الان و خلاصه دیدیم کسی نیومد برای یه خریدی هم گمونم دور شده بودم از خونه خلاصه ضایع شدیم سوار دوچرخه شدیم برگشتیم خانه.داستان اولین بارم که تیمارستان میخاستن برمم به همین نزدیکه میگفتن میخان چک آپت کنیم و سرتو درد نیارم خلاصه میگم وگرنه خعلی زشت میشه خلاصه منم گفتم خوبم آمبولانس اومده بود درخونه و میخواست آمپول بزنه مشکوک شدم خلاصه دیدم نمیشه گفتم خوب بریم دکتر چک آپ کنه ولی با ماشین خودمون رفتیم اونجا و گفتم آقای دکتر من طوریمه مگه که اینا میخوان فلان کنن؟چون  مامانمم تو ماشین گفت که یابیمارستان جنگ باید بری یا فلان جا خلاصه دکتر گفت برو بیرون شما چند لحظه و صحبت شد که آمپول بزنن منم دیگه سوار ماشین نشدم و آمبولانسم تا اون مطب دکتره کشاندم و اون موقه هنوز پزشک خانواده نبود و گفتم کلید ماشین بدین میخام برم خونه ندادن منم نمیدونستم چه کار کنم پیاده اومدم خونه تو راه هم فکر میکردم همه میشناسن منو ولی بی توجه بودن همه و انگار دیده بودنم شکم به ماهواره و دوربین های جاسوسی بود خلاصه اومدیم خونه دیدم کسی نیست کلید داشتم رفتم خونه ی قبیلمون که بعد از چند دقیقه دیدم اینبار پلیس اومده و میگفت یا آمپول بزن یا با زور و یادم نبود و نمیدونستم که پلیسا با صدای نرم همیشه میگن علی آقا ما باتوایم و برای مراقبت از تو اومدیم!!! خلاصه پلیس دوم اینو گفت و ما هم دیدیم وضع خرابه آمپول زدیم و ناخودآگاه شنیدم راه رفتن ولی کسی هم ناراحت نشد از خانواده وقتی تعریف میکردن که علی تو باپای خودت سوار ماشین شدی بعد آمپول و چشمات باز بود آ دستاتو گرفته بودن ولی من هیچی یادم نمیاد بعد آمپول و مامانم بعدا میگفت همسایه ها چیزی نگفتن که پلیس اومده بوده یعنی آبرومم رفته بود و خوار و ذلیل و ناهشیار جلو همه همسایه ها بردنم تا اینکه وقتی بیدار شدم دیدم پشت ماشینم و مامان و بابام جلو تو حیاط تیمارستان و فورا بردنم تو اتاق ایزوله و دست و پامو بستن و من نمیدونستم چرا و چکار کنم و تا کی و داد میزدم مامان دوربین هم بالای سرم و تعجب کردن پرستارا که عقلم رسیده بود بند دستم رو که طوری بسته بودن که اگه یه بندی رو میکشدی باز میشد ولی دفعه ی بعد که بستن دیگه نشد باز کرد برای بار دوم تیمارستان رفتنم و آخرشم میگفتن الکی که میخاستی لباستو از اول بپوشی تا مثلا اینکه نبندیمت به تخت تو ایزوله برای بار دوم یه بازیگری هم حس میکردم تو ذهن که داره نگام میکنه از دوربین اتاق و خانواده هم راضی بودن و منو مقصر فشارهایی که اومده بود برشون میدونستن راستم میگفتن تا اینکه وضع بهتر شد و خانه مون عوض شد داستان زیاده که حتی نمیخوام بهش فکر کنم اینم همینطوری گفتم چندبارم گفتم فایده نداره و همینم که گفتم باید نورانیش کنن خاطراتمو که اتفاق و حوصله بیاد وگرنه نمیخاستم اذیت کنم به قول فیلمه میخوای اذیت کنی؟؟!ولی الان قرص روان میخورم و تو فضام و ساختم و عادیه و آبرو هم ندارم و نه شهوت قوی ای که اذیت کنه از زندگی باندازه و نه توهمی که نزاره زندگی عادی کنم بحمدالله گرچه فیلم میگیرم و کار خطرناکیه ولی امنیت بالاست گرچه فضای روحانی تنگهذولی توجه میشه و شناخته شدیم و بابامم دوستاش زیادتر شده و منو کمتر مسبب بدبختی هاش میدونهذو سعی در ترقیم هم گمونم داره ولی چه کنم که تو فضام و نکته هارو نمیگرم و یایادم میره زود عجب قرصاییه و  اخلاق خودشم تغییر کرده بابا مرتضی ام رو میگویم رحمة الله علیه خلاصه اگه بعضی از این فیلمارو ساخته بودن دیده بودیم پامون واز نمیشد تیمارستان و فیلم بلد نبودیم بازی کنیم مثلا بیهوشی و اینا که باشه قرصامو بیارین میخورم و یارو پلیس و پرستارو ببینم بگم عجب نهنگی یا میرفتم جلوی همه تو بغلم بابام ما که جنگ نداشتیم باهم یه اختلاف جزئی بود که تا بخوام بیست روز بستری بشم با این قرص های نامرد و مشکل در انتخاب همسر و آبروم و بدبختی و خواری و درس و دانشگاه و شغل و آینده و عقیمی و هزارتا بدبختی در اول جوانی و هجده سالگیم البته توطئن هم بود  دیشب رفته بودم سایت فیتیله گفتم از آخر فیلماشو ببینم یه کلیپی که تو آپارتم هست البته همش قشنگه و زیاده برین تو سایت موضوعش همین بود برای بچه ها کار میکردن البته همین گرفتاریارو ما تو جهرمم داشتیم و اقوام الکی جمع میشدن و پشت سرمون میریتاریسمی فضای بد روانی جنایی داشتم محض وبلاگ یعنی مثلا اقوام جمع میشدن تو خونه ی بابابزرگم که برو دکتر و از همین دکتره فتنه درست شد و آدرس داد که تو شیراز بره پیش فلان دکتر دیگه تا بستری بشه آقا دشمن داشتیم همه جا حتی یه بار نرفتم دکتر گفتم دکتر بیارین نمیدونم اقوام از کجا جمع شدن و فهمیدن همه تو خونه ی بابابزرگم تو جهرم و دکترم آوردن که آمپول بزن منم نزدم و اونجام اوضاع بدی داشتیم یا یه باررفتم جهرم جمع شدن ببرنم پیش رمال حتی به خودمم نگفتن کجا میخان ببرن آقا دکتر که گفت بخور بخور دیگه حتی ممکنه توطئه هم بکنن بزنن بکشنت بگن چون قرصاشو نخورده شاهد قرص نخوردنشم خانوادشه حالا مال ما روانیه ولی بحث درستیه دکتر خیر همه رو میخاد ایشالا من خود بابا بزرگم پاش درد میکنه و نمیتونه به راحتی وایسه و قرص میخورده از جوانی و میخوره و دیگه عملم نمیشه و قوس داره پاش و باید بسازه و بسوزه و قرص هاشم اثر بدی دارن ولی میخوره و چای هم با قند نمیخوره چون اطرافیان همش میزنن تو ذهنش و قند هم داره و با پای دردش با موتور خرابش میره باغش یه بار که اوضاع ما بی ریخت بود تصادف کرده بود  و گوششم نمیشنوه خلاصه میگن بیهوش رو زمین میافته تا آمبولانس بیاد وقتی میزارنش تو آمبولانس یه مرتبه بلند میشه از تو ماشین میره سراغ موتورش ببینه سالمه یا نه و نگاش میکرده پس حواستون باشه تو اوضاع مختلف فتنه یا مثلا عمویی دارم ایشونم بزرگوارن و میگه علی هر شب دعات میکنم خلاصه ر فته بوده کربلا بعد میگه آقا اینجا میشه خاک کربلا برد ایران و در زمان صدام بوده بعد یارو نظامیه عراقی اجازه نمیده بعد خودش رو میاندازه زمین میگه و میخوابه رو زمین که حالش بد شده و ناله و زاری میکنه و همزمان جیب هاشو از خاک کربلا پر میکنه و پسرشم شهید شده جهرمند یا یه بابا بزرگ دیگه ای داشتم فکر کنم خودش بوده خلاصه این پیاده یا با حیوان میره حج تو حج که سنی ها یه مرتبه داد میزنه سندتنا عمر سندتنا عمر و اینا دیگه فکر میکردن که سندتنا یعنی یه چیزی بالاتر از سیدنا چهذمیتونستن یعنی مدفوع تو‌ زبان ما و جمع میشن همه با هم تکرار و داد میزدن سندتنا سندتنا عمر یعنی میخام بگم همین عمریا باید سنی ها با احساساتشون بازی کرد من خودم وبلاگ جدید زدم تو پایگاه افغانستان و بازیشون دادم باید کار کرد و منافق گونه و شیعه پسند روشون کار کرد و خرج کرد و میخوام بگم باید بلد باشیم و فیلم دیده باشیم حرفی شنیده باشیم که موقع توطئه راه باشه و عمل کنیم اگر حتی زنیم یا رند نیستیم خعل خوب مثلا یه سری بزن سریال دایی جان ناپلئون نقش خودتو پیدا کن من در حدود پنج شش سوژه شو در زندگی خصوصیم که به فناست از بیش از پنج نقش و فرد مختلف مستقیم الهام گفتاری گرفتم که چه طور صحبت کنم!!! 

روفتار موغرضانه

پنجشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۲:۵۱ ب.ظ | علی | ۰ نظر

ببین جوان عزیز حالا که به اینجا رسیدیم بگیم که عزیز جوان خام نباش تو راه دین مردانگیتو ازت میگیرن اینا پس فکر کردی میتونی شاخ باشی و جلو چشم اینا برای زنان خدایی کنی و اینا هیچی نگن نه اینا شغلشونو مثلا رپانپزشک نظامی نمیتونی ازش رد بشی و منم اولش فکر میکردم آقا ما که نوشته هامون و اون خدایی که داریم اصلا ربطی به شهوت جنسی نداره نگو که اشتباه بود فکرمون و دقیقا روی روان و نوشته هات تاثیر داره یه مرتبه بیدار میشی میبینی خدا نیس کافر شدی و همراهاتم تنهات گذاشتن و مایه فتنه و آزمایش و کانون جلب توجه و مظلومیتت پریده پس بپا عقیم نشی اینا که عرض شد فکر کردی میزارن بی حجابی تو جامعه رخ بده پس اینا بیکارن دیگه نه بابا اینا رورشون میرسه و زندانی که بره زندان به قول یه فیلمی پاش که باز بشه زندان شاخشو می کنن حالا چهارتا آخوند خوش بین به نظام و نظامی حرف میزنن نگو مام بهتر میام جلو و رونشنفکریم نه بابا اینا مالک تو اند مالک جسم و‌روح و فوقش یه عمل ربع ساعته بیهوشی دیگه تمام زبونتو میبندن و شهوت بی تاثیر نیست عزیزووم حالا ما شاخ نیستیم وگرنه (سه بار که درحال بیداری و هوشیاری ) تاحالا رفتم تیمارستان پای این قضیه ها و الکی که نبوده اینا قدرتشون میرسه هیپنوتیزم و بیهوش و هر موقه خواستن ببرنت و هیچ مرجع تقلیدی هم زورش اقدر نیست که حتی زبانا ازت دفاع کنه که در خط رهبری هستی اینا خودشون میدونن پس بشینن ما هرکتری بکنیم و بخورند و‌بخوابن و‌هیچی؟؟ باید یه خودی نشون بدن و دیگه اگه اومدی بالا اتمام حجت میشه حالا تجاوزم نکردی به زنی ولی شیطانه دیگه جن زن عاشقت بشه و راحتت بزارن فلسطینیا کمبود دارن...همینطور راحت اومدی بالا تموم شد دیگه؟پس نمازتو بخون که میکنن

seke

شنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۳۵ ب.ظ | علی | ۰ نظر

 من در اینجا باید یک چیزایی رو عتراف کنم و بالاخره ما راهی رفتیم که توش بودیم و راه نزدیکی نبود بالاخره خعلی پلیس خوشش نمیاد ما شاخ باشیم ولی همش پلیس نیست و روانشناس حالا اعترافمون رو بگیم تا چی باشه و اون اینه که ما راهی رو رفتیم که درش سه بار رفته ام گیر افتادم سه تا بیست روز در بیمارستان روان و شاید بتونم برای هر بار رفتن به اونجا چندین دلیل مختلف بگم و گفته ام هم هربارشم جدا از هم یعنی سه بار با دلیل که نه دلایل مختلف که حالا دلیل اصلیش بازی با قلب امام زمان بوده که ما در بین جمعی خومون رو بالا گرفتیم و پرستیدن یه عده از اونور پلیس نمیخواست حرف حق بشنوه از اونور روانشناس یعنی میگم اسارت خونگی دیگه یه دلیل نداره که مثلا شما براتون بگم اینطوربوده و اخلاقم بد بوده و اون جاسوسه از صدای من قلبش میزده یا معشوق جنی و انسی خبر نداشته و نمیشناخته اینا دلیل میشه ولی وقتی رو سرت بریزند از همه ی سپاه و ارتش و نمیدونم پلیس و دکتر و اینا حالا دیگه اونطوری نیست دیگه محور ادمین نیستم که از همه طرف ها بیان روی سربنده کار کنند اینطور نیست یا مسولیت خطیر گفتن باشه و یا کار لنگ باشه و حرف حق نشه بزنیم و سخت بگیرند و یه عده قدرت طلب باشه که بخواد زور بگه و ما امید کسی باشیم و تنها نور باقی مانده اینطور نیست الان اوضاع بهتر شده و مام کنترل شدیم و از یه طرف دیگه شهوتمون هم قرص داره که دیگه گریه نمیکنیم به اون صورت که بخوایم از گریه برای ائمه چیزای دیگری هم از بالا سو استفاده کنیم و برای شما سوغات بیاریم چون اشک رحمته حالا چه اشک گناه باشه چه چیز دیگه سوغاتی دیگه نداریم که دلا رو بسوزونیم اصلا اوضاع هم عوض شده اگر دوباره گریه شروع کنم و روزی داشته باشم از بالا برای خودم خیلی بد میشه و دکتر قرص های دیگری می نویسه که دیگه باید تو کما باشم کما اینکه قرصی رو میدادن که دیوته میککرد اوایل و امتحانی باشه هر چی باشه فکر خودکشی بودم ولی منو روانشناس اگرچه مسلط شد ولی نشناخت که چه کرده ام و اوضاع معنوی درکاربوده شما به کافر بگو مسلمان شو ایمان نداره دیگه تو قلبش نور و محبت خدا نیست نمیفهمه نفهمه این دیگه توضیح نداره لذا من اعتراف میخواستم بکنم و بگم و این همه مقدمه چینی نداشت ولی حالا و اون اعتراف اینه که من از لحاظ روانی با توجه به  این که سه بار تیمارستان بودم و دلایل خودمو دارم براش اول بزار اینطوری بگم که آقا سلامتی و امنیت بالاترین نعمت هاست و اسلام و احادیث میگن خوب سلامت روح مهمتره یعنی من سه بار رفتم تیمارستان ولی در اون شرایطی که باید میرفتم نرفتم یعنی اون سلامتی ای که باید غبطه ش رو میخوردم و رنج میکشیدم از این نعمت روحی وروانی ای که از دست دادم اونطور نبود که ناراحت باشم و پشیمون که چرا روانم خرابه بلکه یه طوری بود که انگار ظرفیتم میخواست زیادبشه در این شرایط سخت باید قرار میگرفتم وگرنه والا مریض روانی نبودم و توطئه چیدن و منو نشتاختن و فرستادن اون تو ولی در شرایط دیگری بودم که آقا توبه مو شکستم و به نامحرم نگاه کردم متعصفانه و از اون طرف حرفای خوب خوب میزدم و مزاحم خوبان بودم و آبروی اسلام رو در اینترنت با امام زمان و خوبان رو بردم و آه این کارم منو گرفت و بالاخره کم کمش اینه که 20 روز بستری شدم که اونم با غذاهای خوب و برق هم به کلم وصل نشد و دیگه قرص میخورم و شهوتم کمه و برای (pxxx) رد شدن دیگه یه گروه متخصص جاسوسی ایرانی و خارجی مشاهده نمیکنن که با هم حال کنیم و جمع باشیم خوب بلخره ما صفحاتمون حتما چه سایت هایی میریم کنترل میشه که این وبلاگ داریم ازز خودمونه یا رفتیم تو سایت خارجی از (pxxx) رد شدیم  و از خارج کپی شده از اونطرف گروه بعدی بین زن وشوهر محبت نیست و باید محبت اونارو هم جفت وجور کرد خلاصه رحمت حسینی همه رو شامل میشه که مثلا من اینجا بنویسم توی گوگل مثلا هویج و صد نفر دیگه هم بعدش بنویسند خوب دست من نیست که باید من چه کنم؟ خلاصه کار ندارم به اینا میگم که شرایط روانی که پیش خدا مخصوصا داشتم و شیاطین هم خیلی قدرتشون در کار من بیشتر بود و شهر ما دور از پایتخنه و خلاصه امید یه عده باشی و این و از اون اخلاقتم بد بشه چون جاسوس تو خونه وارده و صدا میشنوه خوب یه آدم هزار چهره و چند قطبی حداقلشه این و خیلی امام زمان ارفاق کرد به من و همش که پیشرفت نیست در کار من اصلا کار من نیست پیشرفت یه مدل و عروسک میخواستن که شد این حرف مال 8 سال نه سال پیش تا دو سه سال پیشه ها نه همش از اون موقعی که ما وبلاگ نوشتیم اینجا نه من  9 ساله وبلاگ میزنم خلاصه همین دیگه اعتراف اینکه ما با گناه در خلوت چیزایی و رحمت هایی رو از دست دادم که روانم به هم ریخت و افسرده شدم و هیچکس نتونست کمک  کنه جز گریه بر امام حسین و آرومم کرد و تمام و خلاصه از اینکه گناه کرده بودم و روانم و جدانم به هم خورده بود واقعا احساس پشیمانی و غبطه میخوردم که آقا سلامتی روانی ام در خلوت از بین رفت و عقده ای شدم و تو وبلاگ اعتراض میکردم به همه لذا الان دعامون شامل میشه وضعم قرق کرده و قرص میخروم و دکتر نوشته و باید بخورم خلاصه ولی خوب بودن دیگه در این دوره زمون و اشکال گیری نمونه است یعنی شما برو دکتر روانشناس یه ایراد ازت میگیره و یه قرص برات مینویسه سالمم باشی آخه دلش میسوزه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! حالام نمیگم آدم شدم تو دلم بود بگم.

nemnem

يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۵ ب.ظ | علی | ۰ نظر

البته حالا که ما جان افکن و مرد افکن و اینا مست نشدیم که گفتیم و اینا مرور که کردیم دیدیم به هر بهونه ای که خدا میخواسته مست شدیم با روضه های حاج محمود مخصوصا و بی نصیبمون نزاشتند البته نه که جان افکن فقط یه بار وضع خراب شد و دیگه خودمون شروع کردیم به خوندن و راز فاش کردن آنچه در قلبمون بود و دیگه ارواح و فرشته ها طاقتشون کم شد گمونم و دیگه اینطوری بگیم که رفتیم در محظر مستقیم من حالاتم رو گفتم که چه شد برای بار سوم رفتم تیمارستان و باید چیز جدید بگم و ماه رمضان سه دوره پیش بود و نمی دونم بگم شوم بود یا طاقتم رو برد بالا خوب من به بهونه های مختلف نوحه گوش می دادم و شرایطی پیش اومد که دست من نبود دیگه از بالا خواستند تحول رخ بده وگرنه مظلوم شناخته می شدم و شما می ریختی به هم برای من و یا طور دیگه میشد آقا خلاصه ما رفتیم تو محظر نشسته بودیم تو خونه ریختن رو سر ما و دیونه مون کردن تو خونمون!!! آقا انگارسی تا شبکه ی تلوزیونی دارن مستقیم منو نشون میدنا منم ظرفیت نداشتم الان درسته اگه اونطور بشه بیشتر دارم و طاقت زیاد شد الان نفهم شدم ولی یه طوری بود انگار موجود جدید بودم خانه امان هم تازه عوض کرده بودیم آقا نتونستم کنترل کنم خودم رو خانواده رو گزاشتم رفتم خونه ی خالی دیگر و حالا زیاد صحبت کردم حالاتمو مثلا اصلا گشنه م نمیشد تو ماه رمضون که آخرش فرستادندم تیمارستان یکی نیومد ببرتم حرم اتفاقا یه شبی هم رفتم خودم حرم بمونم بابام پیدام کرد و خلاصه آخرم فرستادنم تیمارستان و دخالت می کرد در احوالاتم حتی دایی ام اومد یه مدت موند بیچاره در خانه ی خالی و دستمون رو با پا بستند آخرش و بردنمون اقدر وضع فجیع بود که حدس میزنم این حالاتم مستی بود و آقا ما دیگه تو حموم و اینا با خودمون معرفت می گفتیم همش مثل دیونه ها حرف میزدم با خودم و تلقین میشد بهم ولی خودم بودم خود خودم از همه فراری هیچ کسو نمیتونستم ببینم و بپذیرم همه در نظرم کوتاه حتی گناه کردم فضا پیچیده بود حس می کردم هر کس رو بخوام میتونم احظار کنم و فکر که می کردم چون نوحه خونده بودم ارتباط برقرار بود کلا تلوزیون نمی تونستم ببینم با اجسام تیز بازی می کردم لخت شده بودم سیگار می خریدم و به شعله ی آتش نگاه می کردم انگار یه گروه بزرگی دارند از چشم من زندگی من رو می بینند نمی دونستم باید چه کرد ولی می دونستم رهبرم و رئیس جمهورم بدتره حالشون در مورد من و همش به فکر اینا بودم نمی دونستم به کی باید فکر کنم به هرکی و هرجا فکر می کردم معرفت میومد رو لبم اون موقع به زنا فکر میکردم و چون لخت بودم و بهشت رو میخواستم و توی خونه خالی هم بودم و تنها میگشتم با این وضع دیونه شده بودم خلاصه از زنها میگفتم و وقتی میگفتم جبرئیل مثلا میومد تو کلامم که با خودم حرف میزدم یه زن با مانتو میومد تو ذهنم آقا خیلی حس ذهنیم قوی بود و زن هایی یه مرتبه میگفتم تو خونه حجاب داشته باشید که قوی بشید و با خودم دستور و حرف میزدم که مثلا اگه حجاب داشته باشید در خانه حتی میتوانند زنها شوهر هاشون رو بزنند و از ظلمشون در آد این یه چیز درستی میگم کسی که شوهرش میزنه حجاب داشته باشه در خانه ولی من از کجا رسیده بودم خدا میداند آقا حسم رو در وبلاگ جیگرار نوشتم و کلی مسئله باز کردیم بعد یه مرتبه یه زن با حجاب و یا دختر میومد تو ذهنم میخندیدن یه مرتبه قهقه های یه عارف که تو حموم انگار منو میدید و پیرم بود رو میشنیدم که داره بهم میخنده حالا من هزار بار حمام رفتم ولی از صبح تا شب نه و مضره برای بدن و خلوتگاه خوبی نبود ولی نه آدم خوبی بودم و الکی بزرگم کرده بودند نه میشد درستم کنند از بالا نه میشد ولم کنند آقا ما سوختیم و ساختیم تو این ماه و سه هفته ای و شاید یک پنجم حرفایی رو که گفتم هم ننوشتم تو وبلاگ نمی دونم من چی شد مگه میشه آدم غذا نخوره چند روز خوب مست بودیم گشنه مون نمیشد آقا ریخته بودن رو سرمون حتی فکر کنم جاهای دیگه دیونه های دیگه هم همینطور شده بودند شب می رفنم با دوچرخه میگشتم و اصلا عالم برزخ رو حس می کردم و خرابی هاشوو و نمیتونستم آرام بگیرم و بخوابم خوابمم نمیبرد و مدام حرف میزدم غذا می آوردن حتی داروم رو میخوردم با زور ولی میل به غذا نداشتم بعد خانواده و اقوام فکر میکردن من عمدا نمیخورم و درکم نمی کردن که نمیتونم و یه آدم دیگه شده بودم ولی ظرفیتم رفت بالاتر دیگه اگه همه خواستن نگاهم کنند اینطوری نمیشم و اصلا سیستم آقا خراب بود دست من نبود که و................

sabok

پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۸ ق.ظ | علی | ۰ نظر

آقا حالا که ما درمورد تیمارستان صحبت کردیم یه کم باز کنیم باز صحبت کردیما ولی حالا آقا اینا خودشون دیونه میکنن آدم رو بعد برای اینکه بگن ما بودیم و اینا که خوبش کردیم و خودشون رو نشون بدهند خوب می کنند آدم رو با هرچی دیگه حساب نمی کنند آدم میخواد زن بگیره عموی من دختر داره که فرستادیش برای زن گرفتن که بیاد و منو ببره تیمارستان عمه ی من دختر داره که فرستادیش پی ام که ببرتم تیمارستان دایی هام زن دارند لذا دشمن که کار از دستش برنمیاد شغل اقوام رو عوض میکنه ضد من و همین الانم با اراجیفی که تو مغزشون و غرورملی در خدمتند!!! دیگه حساب نمی کنند من که رفتم تیمارستان باید زن بگیرم یا نه و اصلا چیده شدند که زندگی منو به هم بریزن چون همه چیز رو از کوری چشم من می بینند لذا من کار دارم حالا حالا باید در خدمت باشیم با هم چون رو مخشون کار می کنند نزدیکان و اینا هم میخوان ضرب شصت بگیرند و همه چیز رو گفتیم از کوری چشم من می بینند و منم حسابش نمی کنند که زن بخوام بگیرم رفتم تیمارستان هر خانواده ی عاقلی که اینو بدونه بهم زن نمیدهد!!! مگر اینکه خود دختره تیمارستانی باشه حتی یه مادر زنی هم بود که میخواست دخترش رو با من مزدوج کنه یا نه زن گ می زد خونمون از توی تیمارستان پیدام کرده بود و منم هیچکدومشون رو ندیده بودم لذا اگر حتی زن بگیرم هم اقوام دست بردارم نیستن و کینه دارند شما که جای خود.

بار اول که رفتیم اون کوفتی هنوز اقوام با خبر نشده بودند که ما کی ایم و ما هم پشت خاکی کار میکردیم و این روانپزشک موان پزشکا دیدن دارند مریضاشون دیونه میشند و ما هم وبلاگ داریم ضرب شتم گرفتن حتی میخواستن ببرنم بیمارستان روانی جنگ تحمیلی یعنی کارمون به جنون اونا ختم شده بود و روی اونا کار میکردیم مرد نبود که تو کارمون.

بار دوم مسئله ی ناموسی بود و زن گرفتن خودمون که میرفتم حمام و شعر میخوندم و دست میزدم بعد فکر کردن میخوام زن بگیرم و عشاق بود که با قرص کارم رو ساختند البته برای بار اول هم همون قرص رو روانپزشکا می دادند چون میدونستند که من از فیلتر ردم و ردی ام اصلا و دانشگاه هم نمی رفتم از حیطه شون به در بودم ریختن رو سرمون.

بار سوم هم که دیگه دستی دستی تصمیم گرفتنن و خوششون اومده بود که ما رو دیونه کنن و مجنون که ببینند زورشون میرسه بزرگان و مام که از بهشت خوشمون اومده بود لخت میگشتیم تو خونه ی خالیمون و خوش بودیم که آقا چه غمی داری بهشت رو میخوام نه خدا رو!!! و ظرفیت دیوانگی رفت بالا ولی اگر می نشستم با صداای بلند قرآن میخوندم شاید جو آروم میشد چون نتونستم جو حاکم رو آروم کنم و فشار می آوردن روم و انتظار داشتن چون من در هر سه بار وبلاگ داشتم و نه کسی هم گناه نمی کرد مخصوصاا خیالا پاک پاک بود و تجسم ها فقط من گناه می کردم!

gggfang

دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۷ ق.ظ | علی | ۰ نظر

و اما این پست فقط نمی دونم از کجا باز کنم...

یادمه پارسال تو حموم ماه رمضان که بیمارستان و بعداش به قولی تیمارستان فرستاد داییم و یه مردی با دست و پای بسته اقلم نمی گفتن کجا پاشو بریم فقط اونم توی خونه با چه مجوزی مجوز دایم.

خلاصه آقا بگذریم درد وا نکنیم داشتیم توی حمام خونه گرم گفتگو که آقا ما سگیم بعد توفیق به نماز میشد میشیدم پسر بعد یه کار دیگه دختر بعد میو میو عوض میشد خلاصه آقا اینا رو گفته ام یک بار طی مراتبی از پیش( در جام باشگاهای کشتی فرنگی خدایی امروز صدام شده گزارشگر کشتییه هست یادم رفته کیه...) خلاصه آقا توی حمام دخترانی رو میدیدم که که اقدر ارزش داشتند که باید سگ می بردند و من شده بودم یا میگفتم که سگ ایشان هستم. البته میگفتم در واقعیت سگ امامم ها چون لختم بودیم توی حمام و نماز قضا شده بود  و نمی تونستیم خلاصه آقا یه ریز صحبت می کردم با خودم که دخترای ما سگ  نیازشونه که داشته باشند و باید بعضی پسرا ارزششون همینه که مراقبشون باشن تو خیابون و دیگه هم لازم نیست که اصلا زنی پاشو بزاره توی اونجا (حاالا دعوا بود اونموقع توضیح) دادم حالا نمی خواستم بگم من سگم این نتیجه داشت اینکه آقا ما شب شده بود یه شب دوچرخه سوار شدیم که از دست حمام و اون خونه ی لعنت شده بود و رحمت قاطیش بیرون بیام بریم ببینیم کی هستیم  و چه ایم یه شب رفتم همینطوری یه مانور خاصی هم و سرعت خاصی هم میگرفت دوچرخه ام وچیز خوبی بود از کامیون و اینا هم نصف شب رد شدم در مورد سگ صحبت می کردم سگ میدیم حتی یه شهاب سنگ هم خدایی ش سرم بالا نبود ولی ددیدم تصف شب آقا اینا به کنار میدونم شاید شما بدونید ولی اینو میخوام بگم یه شب رفتم با دووچرخه توی یه جاده ی خاکی وتاریک برای چند لحظه وای سادم و میخواستم کنترل کنم خودمو که چی شده که من انقدر با خودم صحبت میکنم و حالا چه حسی دارم و سرم رو نصف  شبی کردم به هوا و زمین هم که معلوم نبود و خاکی و خوار و اینا با دوچرخه خلاصه وای سادم  و کسی هم نبود بعد شنیدم که از درونم که گفتم (من زینبم) بعد این شد که من شک کردم در خودم که آیا من دخترم؟؟ بعد گفتم در مورد دخترا هم توی حمام صحبت کرده بودم و همچنین گفته بودم مفصل که دختر و پسر دوست بشن دختر حجاب نداشته باشه احساسا خطر نکنه مشکل داره ها ولی حالااوهمچنین دخترا و پسر فرقی با هم ندارند تا موقعی که ازدواج نکنند خلاصه اینا رو گفته بودیم بعد گفتم نکنه من دخترم؟؟ از خودم پرسیدم و همینطور با خودم کلنجار و یاد واقعه ی کربلا و اینا  اینم از این. اقدر نزدیک بودیم توی حمام امروز هم اتفاقی افتاد و قراری بود که کار من نیست آقا این چیزا.

خلاصه اینکه شیطان نمیزاره که ما بفهمیم که روحانی هستیم یا عارف یا الهیات داشته باشیم بالخره جنگه یه روح سرگردان رو شما در نظر بگیر از طرف خدا مامور نباشه این شیاطن توست پپس ارتباط با هرکسی نباید داد چرا شیطانه چون وصل به خدا نیست و پیغمبر حالا هرچی بگه و اقدر دستگاه عظیمه حالا هر انسانی ظن و گمان هم داره وحقیقت مکشوف و غیرش و دور میشه و نزدیک از پیامبر و خدا و همیشه در محظر نیستیم ولی یادمه برای بار دوم که دیوانه شده بودند و من اصلا برای بار سوم یعنی آخری که رفتم تیمارستان (الان اینجا خونه نیست تیمارسنتانه دارم قرص میخورم و چهره ام مثل موعتادا شده از بس...) خلاصه آقا برای بار دوم که علی الظهور رفتیم اونجا الکی ملکی هم بود طوریم نبود اصلا منتها وبلاگ 12eza.blogfa رو زدیم و فتنه ی 88 و بار سنگینی رو به دوش داشتیم اون موقع ها و وبلاگ <pqrstu.blogfa  که اینو خداییش خودم حذفش کردم نه فیلتر نشد خلاصه آقا اون موقع یه زنی اومد پرسید که شما یعنی من صدایی رو می شنوم از خارج توی تیمارستان پرسید خلاصه منم گفتم میشنوم بعضی وقتا ولی نه با گوش دل می شنوم و نمی دونم رحمانی است یا شیطانی یه همچینی چیزی گفتم یعنی در صورت خوبش هم فضول زیاده نمیشه عارف ساخت و پا بگیره مگر جهاد نکنه و انقلاب پیروز نباشه وگرنه نباید باشه شیطان نمیزاره نوکرشیم.حالا من نمیگم میخوام عارف بشم میگم راه بسته شده بر ما همینکه آدم بشیم بسه میبنی محض چی فرستادنمون اونجا چون میگن روانپریشی چیزی میشتوی که ما نمیشتویم چیزی میگی که ما تنمی تونیم درکت ننمی کنیم بالایی پایینی میریزی بهم دیونه میکنی در صورتیکه اینا کار من نیست بپچه گیر اوردی هیچکسم پیدا نمیشه به داد برسه این عجیبه و امام زمان میگه برو حال کن بله پرستار زن و... بیان بپرسن اون دفعه ی اولم زنه داشت در مورد دوقطبی صحبت میکرد روانپزشکه و هر سه بارش بود خدا رو شکر وگرنه میخواستن برق سرمون بزنن از تیمارستان هم بدتره زندانه.

یه آدمی که نهایت گناهش خود ارضایی بوده همینه کارش و حالا که اینطوری شد اینو هم باز کنم که گناه بزرگی بستگی داره این چه طوری در نظر گرفته بشه و به چه قصدی و نیتی هر چی باشه قلیچ قطع از این به بعد خوبه؟

خلاصه آقا اینو باز کنم حالا که صحبت گناه شد خدا میگه که ای رسول (ص) اگه بد خلقی کنی از پیشت میرنا خوب شما در نظر بگیر پیامبر (صلی الله علیه ) نمیتونن که اینکارو بکنن  اصلا خلقشون نیست برای یکی مثل من و شماست که بدخلقی کنیم تا شیاطین و انس دل نبندد و پرراکنده بشن این جنبه اشه و گناهم نیست هر چقدر باشه مادر بچه شو میبخشد فضوووول زیاد شده تو جامعه دکتتتر میگفت میخواستی بابانو آتیش بزنی توی تیمارستان حالا ازکجا فهمیده ضیفه گفتم اگه میخاستم با نفت اینکارو میکردم (الغرض نمیشه با ما ساخت.)

9 شهریور 1391 & http://ali.bloglor.com/p104.html

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۴:۱۰ ق.ظ | علی | ۰ نظر

آقا یه مسائل فقهی باز میکنیم فقط سر خط جلو نمیریم دستگیری داره بلدم نیستیم طبق مدارکی که پیدا کردم استدلال میکنم و طبق حرف هایی که ماه رمضان گذشته در خانه یمان می زدیم!!خانه خالی که بعدا رفتیم بیمارستان حرف هایی که میزدم در این وبلاگ هست وبلاگ جیگرار بیشتر...بعدشم تیمارستان. خلاصه کنم اینکه آقا ما نماز که نمیتونستیم بخونیم و ناراحت بودیم میگفتیم توی بهشت اگرچه لختند (حالا نظریمون این بود) بعد اینا نامحرم که نمیتونه نگاهشون کنه خدا می پوشاند. حالا من نمی دونم دقیقا آدم و حوا چه شد و آیا لخت شدن در بهشت جایز است یا جای اینکارا نیست اون بهشتی که بودند و این ماییم که در دنیا می تونیم هرکاری که دلتون نخواد بکنیم یا حالا هرچی امام زمان هم اگر بچه داشت محکوم به شهید میشد...یعنی اگر مجبور بود که بچه داری و بچه داشته حالا ما نمی دونیم شایدتم داشته باشه!!!

خلاصه آقا حرف ما این نبود داشتیم میگفتیم که نماز خوندن سخت بود و من نمی دونستم احوالم بهشتی هست یا جهنمی که این همه با خودم حرف میزنم توضیح قبلا زیاد دادم با این وجود اگر دست خودم بود که دیگه خسته شده بودم از حمام بیرون اومده بودم و غیره سعی داشتم که هرجوری هست روزه که مثلا گرفته بودم ظاهری و نخوردن ولی نماز رو بعضی روزها میخوندم در ایام اندکی که گذاشتند ما اونجا بمونیم تنها... خلاصه یه روز داشتم نماز میخوندم اینکه بعدش طبق روال نشستم با اطرافم که کسی نبود ظاهرا صحبت کردن که حالا نگیم؟ بگیم که آقا این نماز جماعت حالا وارد نشیم همجنس گراییش رو بررسی کنیم از فقه این یک حالا اینو من نمیتونم بررسی کنم و داشتم میگفتم که بن ملجم فرشته بود یا نس یعنی امام علی نماز میخوند پشت سرش میخوندند دیگه حالا کاری نداریم فرشته ها میتونن بخونن جماعت ولی بعضی ها به خاطر بعضی مسائل فقهی غلطه این کاربراشون همین بس. دوم که الان میکنم اینکه (سه تا هست) آقا امام علی بسم الله رو بلند میگفتند؟ هیچ عیب نداره ما یواش بگیم ما اولا نمی تونیم مثل علی(ع) زندگی کنیم این یک دوم اگه میگی شیعه ایم دلیل بیار که هستی این دو و ادعای بزرگی هست و همین دیگه ما از اسرار امام علی با خبر نیستیم با این حال که من نمازم رو با بسم الله بلند میخونم هم! همش بسم الله نیست مسائل دیگری است بهونه م بسم الله بود!!! سوم که میخوام فقهی کنترل بشه من درمورد زنا زیاد صحبت کردم چون جو حاکم خراب بود و جو خودم و ریختیم بهم شما برمو جیگرار رو بخوونی حالا نمیگم کار علی حده ای است بزرگی ولی صحبت کردیم در مورد زن اینکه آقا میگیم که الان میگما ولی داشتم تو اون خونه هه عقیده ام بود که زن میتونه بعضیاشون جلوی مرد نماز بخونه!!! اول اینکه آقا میگیم که الان زن و مرد با پدر و مادر فرق داره اینو قبول کن شما از من درسته پسر و دختر با هم جسمن فرق دارن ولی پدر ومادر با زن و مرد هم با هم فرق دارند خوب عقیده ی ذهنیم بوداین فرق داشتنه و رفتم کتاب باز کردم احکام و نهج البلاغه رو حالا داشته باش اینو که بگیم که آقا نظریه است چیزی نیست میگیم بعضی زن ها میتونن جلوی مردهایی که ما میگیم نماز بخونن شما مرد و زن رو برای ما تعریف کن غیر جسمتا! اگه به شجاعته زن خونه ی همساید سوسک رو میکشه!!!!!!!!!!!!! اگه به پول در آوردنه زن اون یکی علاوه براین پول و شغلم داره! به چیه؟ که باید همه ی زن ها پشت سر مرد نماز بخونن(حالا این نمازه بهونه است احکام فقهی رو  میخوایم باز کنیم و بریزیم بهم ارت چه میدون فلان عقل حالا حدیثشو میگم) آقا داشتیم میگفتیم فقط اونجاشون با هم فرق کرد اون مرده این زن!!!

حالا باز کنیم در کتب احکام و فقه من در نهج البلاغه دنبال کلمه زن در فهرست گشتم و اولین  چیزی که خواستم به مرادم رسیدم و پیدا کردم:

بعد فراغه من حرب الجمل، فی ذم النساء مَعَاشِرَ النَّاسِ، إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الاِِْیمَانِ، نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ، نَوَاقِصُ الْعُقُولِ: فَأَمَّا نُقْصَانُ إِیمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلاةِ وَالصِّیَامِ فِی أَیَّامِ حَیْضِهِنَّ، وَأَمَّا فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلاةِ وَالصِّیَامِ فِی أَیَّامِ حَیْضِهِنَّ، وَأَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَیْنِ مِنْهُنّ کَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ، وَأَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِیثُهُنَّ عَلَى الاََْنْصَافِ مِنْ مَوارِیثِ الرِّجَالِ؛ فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ، وَکُونُوا مِنْ خِیَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ، وَلاَتُطِیعُوهُنَّ فِی المَعْرُوفِ حَتَّى لاَ یَطْمَعْنَ فِی المُنکَرِ

اى مردم،ایمان زنان ناقص است، برخوردارى زنان از سهم الارث‏ناقص است، عقول آنان ناقص است، دلیل نقصان ایمان زنان بازنشست آنان‏در روزهاى قاعدگى از نماز و روزه است، دلیل نقصان عقول آنان تساوى‏شهادت دو زن با یک مرد است، دلیل نقصان برخوردارى آنان از سهم الارث‏این است که نصف سهم الارث مردان است. از زنهاى پلید بترسید و از خوبان‏آنان برحذر باشید، در کارهاى نیکو از زنان اطاعت مکنید، تا در کارهاى‏زشت طمعى نورزند.

خوب اول اینکه زن با دختر که میدونی که فرق میکنه و ما گفته بودیم که کجا آیا آمده که دختر باید حجاب داشته باشه ولی خودش اولا عقل داره دوم ما او را بزرگ  و زن می نامیم!

دوم این نکوهش زن نوشته و ضد زن خیلی صحبت شده حالا دقت اینکه دقیقا در مورد تفاوت زن و مرد هست که میگویند که ایمانشون ناقص سهم ارث ناقص عقلشون ناقص و اما نقصان ایمانشون (حالا اینجا) بازنشست آنان در روزهای قاعدگی از نماز و روزه.

خوب پس زن ایام حیض و قاعدگی دارد که مرد ندارد اینم تفاوت جسمانی که شما میگفتین حالا میریم سراغ احکام رساله ی آیت الله بهجت مثلا(ره):

(399)) زن های سیده بعد از تمام شدن شصت سال قمری یائسه می شوند، یعنی خون حیض نمی بینند؛و زن هایی که سیده نیستند بعد از تمام شدن پنجاه سال قمری یائسه می شوند.

خوب حالا چی شد شما که جسمانی میگفتی در جسمانی اولا یائسگی مطرح میشه نه اون و این (البته اعتقاد میخواد) دوم بهشت زیر پای مادر... سوم تمام که شد ممکنه در صورت اثباتش و شرایطش  مرد تر از شوهر باشه و بتونه جلوی شوهرش وایسه نماز بخونه چهارم حکم دختر با زن فرق میکنه دوباره پنجم اینکه زن تا 50 60 سالگی ادعای زنانگی دارد و عقلشو ایمتنشو اینا چیزه زنه !

البته من توصیه نمی کنم این چیزارو و فقه بلد نیستم طبق درد دلی که داشتم با خودم میکردم که آیا شیطانی بوده الهی بوده هر چی بوده نحقیق کردم و نمیخوام تحمیل کنم پس باید پرسید نمیشه وارد شد همینطوری حکم دادااا.

خلاصه اینکه آقا زن و شوهر تو خونه نمازشونا نه تو مسجد خدایی نکرده زنی بیاد ادعای مردی کنه و اینا نه عشقولانه نماز جماعت در خانه ما که نماز جماعت تو خونه نمیخونیم یکی که جنبه شو داره یکی که بچه نیست شوخی کنه عاشق همند و اینا

دوم اینکه آقا ما نمیگیم که حالا که زنه چیز شد وزیر شد سنش گذشت باید چادرشو در بیاره نه اصولا زنا توی پیری و یه سنی که ازشون بگذره برای اینکه بیشترشون حالا کاری به ایشون نه ولی اصولا زنا پیر که شن برای که زشتی خودشونو پنهان کنند چیز میکنن خودشون رو خوب می پوشانند.(شوخی کردم بابا

نکته ی بعدی زنای که نمی دونند و نیم میشه ازشون پرسید که  سیدند یا نه اگه خداا عمری داد؟؟؟

dardddd

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۴ ق.ظ | علی | ۰ نظر

یادمه مو البته در حیطه ی خودم نه مثلا فراتر همین جمع خونواده البته اگه فتنه هم نمی شد متخصص آروم کردن بودم ولی متخصص خراب کردن هم نیز ولی تو فضای خودم که دیونه باشه آروم میکردم قبلا با نوحه ای تازه هم یاد گرفته بودم اینکارو این بود ولی اینکاره بودم این درست ولی میدونی اگه معجزه هم بکنیا که ما میخوام از امام رضا بعدش تکفیره به احتمال 60 % بعد بدتر میشه میدونی.چون مردم که باور وایمان ندارند و منم یه بار گفتم امام رضا که میریم میگیم آقا تحویلمون نگرفت مثلا یعنی چه یعنی معجزه هه رخ نداد و معجزه ی درونی و قلبی بالاتره تا جسمانی و سختر حتی سیر ملکوتیش.

خلاصه آقا من به خاطر کارم دشمنی بام میکردند حتی نظرات خیلی بد بود و افتضاح با اینکه معرفت میگفتم وقتی گناه باشه و وقتی زن نظرش بیش از جنسی بالاتر نیست اینا هر چه مقام هم برسه عبد مرده و مردم هم که میدونی چی میخواد!!! خلاصه دشمن بودن با ما گرچه فرشته ها آسیب نمی زدند ولی حالا...مراقب میشد یعنی نه فرشته نه چیزی فقط خدا نوری که داری تو نمیزاره همین نوره نمیزاره نفوذ کنند اگر بدن و خاموشش نکنی یا فرنطینه و سهمه بندی نشه بین همه. خلاصه آقا از سر امتحانم حتی نه از سر دشمنی بعضی وقتا این شرورترین شیاطین رو میفرستادن بعد اینا درسته فتنه میکردند از جن و انس در منزل ما و احوالات قبلانا ولی اینو نمیخواستم بگم میخوام بگم پارسال که من متخصص آرام کردن تشویش در منزل و روحیه بودم نه تنها نتونستم در ماه مبارک اینکارو بکن آخه میدونی من میرفتم قبلانا نه ماه مبارک میرفتم بدترین و زشترین چیزا میدیدم و بابای آمریکایی که بازنش داشت چیز میکرد رو هک میکردم با گناه و یه ننوع ایجاد محبت هم هست بستگی داره خدا چی بخواد با گناه خودم بعد وضعم میریخت به هم و نوححه گوش میدادم و امام حسین به هر حال لطف میکرد بدترین نگاه ها و ظلمات رو رد که میکردم هیچ به دیگرانم میدادیم ما هر چی باشه محبتی اگه شعری اگه متنی اگر چیزی که آرام بکنند هر چی آقا امام حسین (ع) لطفش بیشتره و این بود که حالا هم بگم که امام حسین عزیزم کسی نمیتونه حمایتش کنه اینطور نیست که من دارم فکر کنی دارم یاری میدم این توی سیرم به خاطر گناهانم سری رو فهمیدم و باز میکنم به این نیست که گولشون بزنی درسته بعضی مداح ها میخوام با زور بگیرند ولی هر چی هست گول نمیخوره خدا موجود هوشمندی هم قبول نداری اگه باشه ایمانت پایینه خودمون رو گول میزنیم بعد میگیم پیغمبر گول خورد درسته رحمتشون زیاده و آمرزیده میشیم ولی گووول نخورده و اگه از راه ائمه بریم خیلی زودتر بخشیده میشیم هیچ چیزایی هم نصیبمون میشه و ادمین ممکنه بشیم این درست ولی ساده نباش. خلاصه اینو میخواستم بگم که من که متخصص بودم ازهر راهی رفتم پارسال تو ماه رمضان نتونستم اوضاعم رو آرام کنم و جو رو یعنی کار فرشته و نمی دونم جن و حور و پری و این حرفا گذشته بود در محظر تام بودن مجبور شدم تنها بشم رفتم توی خونه ی خالی تا خودم رو شناختم که چه مارمولکی ام و دیدم که حتی خودم رو لخت میکردم در اون جوی که اول آروم نبود دوم رحمانی بود لخت میگشتم میگفتم تو بهشت مگه لخت نیستن یعنی اصلا اعتقاداتم پوچ و بهشت و حال رو میخواستم البته ناچارا به این اوضاع افتادم چون خواسته ام در نیتم مشکل داشتم و دارم اینطوری شدم وگرنه اگر ریاضت میکشیدم و تحمل سختی حتی آقا نماز نمیتونستم بخونم آروم نبودم دست خودم نبود شیاطن هم نبودا شاید بود ارواح شیاطان ولی صورتم یه جوری شده بود غذا نمیخوردم انگار ریاضت که نه روزه هم گرفته بودم آزمایش میکردم تلوزیون که نگاه میکردم انگار اثر داشت روی برنامه اش و حتی خنده بازار رو که میدیدم میفهمیدم روزی امسال فرق داره و استاد روزی بودم یعنی بالاتر از حال ما جند تا روی دستمون کسی نیومد و ما میدونستیم که کار رو با هم اینجا کشوندیم حالا چرا این پیش اومده بود چون داشتن مردم انگار روی آنتن باشی ها داشتن نگامون میکردند و دروبین هم نبود که بببنیم جام جم بود جام جم چیه؟... یعنی نه شما ها بزرگان که از دل میبنند امام رو ول کرده بودند چسبیده بودند به من زمینی و منم میتونستم به مشابه هوشن بعضی چیزا رو تصور کنم که آخرش بستنم بردنم تیمارستان! به خیر گذشت ولی هر کاری میکردم میگفتن دیونه ها دارند میکنند تنها بودم تو خانه ی دیگرمون حتی برای اینکه تقلید نکنن و نمی دوستم چه کنم ور میداشتم دوچرخه بازی نصف شبی که کسی نتونه ادامو در بیاره و پیدا کردن دیگه... و ریدم. دیشبم ریدم و گریه کردم یعنی ریدم=گریه کردن یه معناشه در عرفان ...حتی یه دختر چاادری اخبار گوی نونهالان خوب میومد توی ذهنم و کسان دیگر گرچه تنها بودم موج ورم داشته بود و روانی شده بودم/..و هر کاری میکردم که اضاع خودم آروم بشه این داغ خاموش ناشدنی بود حتی محبت می کردنن و من حضرت اباالفضال ذو در ذهنم بود و مجسم میکردم و حرف حتی توی بهشت دنیوی بودم و همش توی حمام بیشتر یه صبح تا شب شب تا صحبی میرفتم خوابم نمیبرد حتی رحمت نازل میشد توی حمام و آب که میرختم روی سرم نوازش میکرد و انگار سنگین شده بود و یه طوری بود حتی حتی وقتی میخواستن ببرندم یکی گفت روسری نمیخوان بهش بدین اقدر وضعم خراب شکر خداا کن جوون که مثل من نمیشی و بلا سرت نیومد حتی روزی رحمانیت کم هست.....والی هرکاری میکردم که اوضاع روانیم آروم بشه جن  و اینا هم نبودند ولی نمیشد هر کاری هر هربه ای تا گناه حتی ولی خیلی عوض نمیشد حالم روضه حتی اوضاع بدتر میشد و میخواستندم حتی و دیگه حتی اگه جوش بزنه صورتم برام فرقی نداره اگه مریض بشم  شکایت نمی کنم چون هم خودم رو شناختم هم چیزای دیگر ولی قبلا اینطوری نبود همیشه بهترین چیز رو برام خواست امام زمان از فکر جاهلانه ی خویش...

البته بگم کاری به گناهه ندارم خودارضایی در مورد در نظر گرفتن یه زن کافر اگرچه در خود مسئله اشتباه است کار ولی هک محسوب نمیشه ولی درمورد زن مومن هست و گناه کبیره تری هست اصلا خیلی گناه کثیفیه که مرتکب شده ام حتی من شوخی ندارم که کارممون اینجاست...و این محبتشی هم که داره به معنای الخبثات للخبیثینه که پای ما در اول جوانی باز شده بود بر خبیثات ومشکل اونا چه کنیم.

والا شما اشک بریزید بر ابی عبدلله بعد نگاه به هر کی کنی این نفوذ داره نگات و خوشکلش میکنه اثر داره دعا حساب میشه نگاه به صورتشون الان نگاه کنید بازیگرا چقدر پیشرفت میکنن از دعای خیر و نگاه های خوب حالاقبلنا بیشتر که الان نگاه ها آلوده شده و ماهواره و حقشون این بازیگرا که مردم نمک نشناس وطن نگاهشون کنن و همش مال این دخترای پاکه نگاه که مثلا عاشقشون میشن و پسرا زنده میمونن بازیگرا وگرنه بازیگر حکم اول و آخرش قتل روانی شدنه ولذا ما نمیخواد بازیگر و بازیگردان بشیم ما ابی عبدلله گریه کنیم تو چشممون حالا من نه ولی شما نگاه میکنند تو چشموتون مادرتون حضرت زهرا نگاه میکنند(ع) و نیاز به محتاج شدن به خلق که نیست اصلا بالاتره خیلی هم باالاتر فقط خودشون باید بخوان من نمیگم باید اینکارو کنی ونکنی دست من نیست آقای فاطمی نیا بالانرین چیزی که در این مواقه میگن داشته باشیم صفات عالیه هست یه صفه عالیه هم داشته باشیم بسه ممونه .

timiar

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۴:۱۲ ب.ظ | علی | ۰ نظر

امروز صبح رفتم مسجد و یقین کردم چند وقت پیش که توی این روزها پارسال که نه ایام  به حضور شما عرض شود ماه رمضان که بودیم یقین کردم اشتباه کردم و و موج شیاطین از این مسیحی ها و یهودی هاش از جن + طرفداران اسلام از دین مقدس خودموون خلاصه دعوایی بود بین ما و اینا توی اون خونه ی خالی که بعدشم مجبورا بردندم تیمارستاتی بیمارستانی جایی (برای بار سوم) آقا دعوا بود بین حق و باطل در وجود من و اصطلاح موج شیطاین که آیت الله فاطمی نیا تعریف می کردند  و آیه ای روبحث می کرند خلاصه منو گرفته بود البته و صد البته نذاشتند آسیب خاصی بزنند این جن ها و من رفته بودم توی اون خونه خالیمون و حتی از منظر حق هم به دنبالم بود چون باطل هم بود همشم شاید به خاطر اینکه مو یه وبلاگ نویس ماهری ام و از خودم تعریف نکنم اینکه همین دیگه دستم تو کاره (نوشتنه) خلاصه و یه سری آدم خنگ تر از خودم هستند که مطالب منو دنبال کنند و من رو بیگناه بدونند چون من گولشون زده بودم و همچنین آدم های باحال که رندند  و من در مورد رندی صحبت شد خلاصه آقا فهمیدم امروز که موج شیطاین منو گرفته بود داشتیم تو مسجد تفسیر می شد که آقا این یهودیان بر فرض خودشون رو فرزندهای خدا می دونن و منم تو اون خونه خالیمون که رفته بودم  همین فکرا رو در مورد بعضی ها می کردم شاید حتی خودم. بعد این یهودیا می گفت که اینا می گن ما آمرزیده هستیم و هر گناهی می کنن مثل من که تو اون حمام بودم و شد و خلاصه در مورد ثلیث و سه تاخدا دانستن مسیحی ها هم صحبت شد که سوالی برام پیش اومد که با اینکه جوابشو گفتن قبل از اینکه آخرش تو مسجد ازشون امروز بپرسم ولی خوب پرسیدم آخر که آقا این مسیحی ها که اعتقاد به تلثیث دارند آخرش که میمرند  می فهمند چرا خدا اقدر تاکید داره به این شرکشون چون مشرک شدند و اشتباه کردند؟(البته من هر سه سوال رو پشت سر هم تومسجد از آقاهه نپرسیدما) گفتند بله اگه شرکشون رو ندونن این حرفش جداش و نرند تحقیق کنند وغیره و منم جوابشو شنیده بودم حین سخنرانی ایشون که اینا مشرک می شدند به واسطه ی کارشون یعنی تلثیث و حضرت عیسی (ع) رو خدا دانستند و غیره خلاصه آقا حقم بود که برم تیمارستان یا جایی که آروم بشم حتی یادمه توی تیمارستان یه نفری بود بالای 55 سال شاید البته جوون میزد بعد این میگفت من مجردم و ازدواج نکردم و بحثش میشد بایکی در مورد دین منم میرفتم کنارشون و کسی هم نبود مینشستم خلاصه یه سوالی پرسیدم که آقا احضرت امام صادق(ع) بوده یا امام دیگر این اومدن پیشش و گفتند که چرا قیام نمی کنید فرمود برو توی تنورو خلاصه داستانش رو میدونید که نرفت بعد امام معصوم(ع) به یه نفر دیگه فرمود پرید رفت توی تنور و نسوخت و من پرسیدم که کدومشون این دو نفر اشتباه کردند؟تاملی کرد گفت دو تاشون چون من قبلشم گفته بودم که دور ائمه و آیت الله خامنه ای جمع میشن مردم و این جمع شدن خلاصه بده و از این حرفا و نمیزارند در زندگی خصوصی کار خودشون رو بکنند خلاصه این یاروه به ماگفت دو تاشون اشتباه کردند!!! بعدشم اینو حالا میخواستم بگم که بعدشم گفت بهم که 60تا شیطون توی دلته و منم جدی نگرفتم توی بیمارستان تیمارستان جایی و گفتم من که حالم تازه خوب شده و اینجا موج شیطان نیست دیگه یعنی احوالم مثل خونه خالی که رفته بودم و هی با خودم حرف میزدم نیست و راحت شدم یعنی مینشستم یه رییز چند ساعت تو اون خونه با خودم حرف میزدم مخصوصا توی حمام البته اشرافیت ائمه هم بود که اگه نبود و جای امن شده بود و من یه نوع گوشه نشینی حالا نمیشه گفت ریاضت ولی غذا نمیخوردم البته نمازم هم همش قضا میشد یا نمیتونستنم اصلا بخونم به خاطزر نقش های و فیلم هایی که برای شیطاین بازی کرده بود و اصلا انگار شده بودم بازیچه ی اینا که باید براشون حرف رد و دست خودم نبود و باید حرف میزدم مدام موج ورم داشته بود حالا اینن حرف زدن و کاری کردن شاید مثل وبلاگ نویسی مسولیتی هم داشتا ها یعنی ول نبودیم بعد میگفتم به خودم که دوست دارم یه خاور ماشین گچ یا سیمان و ملات خالی کنه من  بدوم بدوم با سرعت برم توش و باکله!!! ایتا رو میگفتم که جو آروم بشه ولی جو و موج خیلی پیچیده و حساس بود و یه خورد چیزم که گفتمش بهم القا شد شیطان رحمانی شاید هم روح هایی بودند به جز جن که اینا شیاطین ما قبل تاریخ بودند و خلاصه مادربزرگم هم خدا رحمتش کنه و شما رو اومده بود خانه مون توی خونه خالی که بهم غذا بده و پیشم باشه این هم بعدا بهم میگفت علی اونجا دیگه نرو خونه ی اون یکی تون نحسه نرو دیگه همین دیگه ما اعتراف کردیم که حقمون بود والی اگه پیش یه روحانی بزرگواری هم میرفتم که قوی باشه بازم خوب بود به جای تیمارستان اصلا توی تیمارستان نه موج رحمانی بود نه شیطانی هیچی آنتن نمی داد ومنم اونا نتونستم نمازمو درست و حسابی بخونم و کلی نماز قضا دارم که باید ادا کنم همین دیگه.البته اینو هم بگم تو اون خانه ی خالی اون یکیمون من اونروزهایی که کسی نبود لخت میگشتم و ازحمام میومدم بیرون و کم کثافت کاری نکردم و چیزای بد هم القا میشد و تصاویری که به ذهنم میومد و من شرک میدونم تصویر بیاد حالا دیگه تصویر زشتم اومده بود و به خاطر همین هک کردن زن های خوب و در نظر گرفتنشون  و تجسمشون بود که تصویر ذهنم و آنتم بد میافتاد و بد میشد منم کثافت ولی بعدش میرفتم حمام برای غسل و به حظور شما عرض شود کفن که یه مرتبه برای یه غسل حالا یا وسواسی شده بود و صدا البته موج ورم داشته بود نیم ساعت؟ بابا از صبح تا شب میرفتم تو حمام با خودم صحبت می کردم وموج میگرفتم  گیر افتاده بودم اصلا و این چیزارو گفتن دیگه مهم نیست مخصوصا تو این ماه رجب خدا از گناهامون بگذره کهه دیگه زن مومنی رو هک ذهنی نکنم و بد در موردش تجسم نکنم چه برسه کارهای بدتری که کردم حالا زن ندارم درست و خنثی شدم صد البته ولی با اینکارا شیاطین رو در خودم راه ندم دیگه ان شالله

البته جو شیاطنی بود ولی مسلط هر کاری کردند خوب نتوسنتند بشن و من یه مرتبه داد میزدم و شعر میخوندم و سوت میزدم و کارهایی می کردم در حمام که شما حتی تصورش نمیتونید بکنید و حمامه هم مقدس شده بود ولی همش به  خاطر اینکه ذهنیت زنان جنسی است کلانا همشون زن که شدند ذهنیتشون خراب میشه خلاصه ما گیر این مطلب شده بودیم و زن هم که نداشتیم ونداریم که خلاصه گتاه کرده بودیم باید جو رو آماده می کردیم یه مرتبه پام رو میزدم زمین تو حمام و شعر میخوندم یا صحبت می کردم که اصلا فرشته ها که ضبطش کردند از رو رفتند و آب شدند و من میخواستم با الهیات خودم کار و جو روآروم کنم و در دست بگیرم ولی عزت خودم رو از دست داده بودم با کارهام و لخت که  نمیشد هر کاری کرد و فضول تا توی حمام هم بود ولی سیطره داشت یعنی قرق بود شاید به خاطر اینکه توی وبلاگم نوشته بودم که امام حسین (ع) را شهدا نمیگذازند که توی برزخش سری تکان بدهد و یکی داره جارو میکشه یکی منتظره وخلاصه 24 ساعته در دید دشمن؟ نه شهدا است و نمیزارند سری تکان بدهند و بگویتد ای خدا من امام حسین دیوانه ی تو ام بله شایدتم من با شیاطین طرف تبودم اصلا و راهشون نداده بودند ومن خود درگیری داشتم تا بیام وبلاگ بتویسم و آزمایشی بود که فهمیدم مالی نیستم وگرنه تو وبلاگ جیگرارم توضیح زیاد دادم و سیمم هم به رسول اکرم و هر کسی که میخواستم وصل میشد محض همین حتی نمیتونستم تلوزیون نگاه کنم و برام سخت بود از طرفی خانواده میومدن سر میزدند و انتظاراتی داشتند و من نتونستم درست خلوت کنم میگفتم یا اباالفضل همین که یادش میکردم  سیمم وصل میشد اصلا و شروع میکردم یه راست شعر ساختن و حرف زدن البته بگم دیگه اون روحیه رو ندارم و وبلاگ پروری رو هم حذفش کردم شاید به خاطر همین بود که توی این موقعیت خاص بودم و ما چه میدانیم از اسرار الهیه.

البته من گناهی نداشتم که رفتم توی اون خونه خالی همش فکر میکردم در دید جامعه ام یه چیزی شبیه به اینکه روی آنتم ولی دوربینی هم نبود در کار که ببینم و خلاصه رفتم تو اون خونه که تنها بشم همون موقع هم بابام میگفت قرصت رو بخور یا آمپول بزن و من امتنا می کردم کارم از قرص خوردن گذشته بود خدا کنه ماه رمضونی امسال تکرار نشه مسائل.و و طوری شده که  اشکم جاری نیمشد قبلا هر گناهی می کردم میخوابیدم و روضه گوش میدادم و گریه می کردم و فضا وجو مونده بود که چرا من آمرزیده نمیشم و احساس گناه هم نمیکنم همین و خلاصه من نمیدونستم چی کار کنم صدامو بلند می کردم و زورکی با صدا مثلل بچه ها که چیزی میخوان گریه می کردم با بعضی وقتا اثر نداشت این فیلم بازی کردنمون و سیستم خیلی پیچیده بود و اون روزا چند تا وبلاگ داشتم مثل 1000rominmonji یا porroy سال قبل که شاید وبلاگش خراب شده باشه ولی تو آرشیو jigrar هست همین دیگه خدا بیامرزتمون اگه دو کلوم می نشستم قرآن میخوندم و دعا میکردم شاید وضعم اینطور نمیشد و اون موقع قران نبود تو دسترسم ولی میتونستم همین چند تا سوره که حفظم رو بخونم و خودم سبک شمردم دین حق رو. ولی جو حاکم قوی بود و من فهمیدم هیچی نیستم و چیزی ندارم برای گفتن و عمل هم نکردم و آخرشم دست و پا بسته و با خواری و ذلیلی رفتیم بیرون از خانه به سمت بیمارستان اعصاب و روان نه خدا خیرشون بده خدا هست.