اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

۱۰۶۷ مطلب با موضوع «تفکرات شخصی» ثبت شده است

sgrg

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۳۵ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

 دیروز هم که تو راه بودیم سوار ماشین که برویم حرم مطهر شاه چراغ (ع) تو راه تو ماشین داشتم  میگفتم و فکر می کردم که این همه ماشین روانه و جلو میره کار و نمیخواد مثلا 24 ساعته دستت روی بوق ماشین باشه و هی بوق بزنی بالخره راه بازه جاده دراز و ماشین ها حرکت می کنند ولی اگه ما  از باطن افرادی که سوار ماشین هستند با خبر می بودیم چه!!! یه سری مثلا گل و گوسفند و گاو پشت فرمونه ماشین نشسته اند بوق براشون نمیزدیم هی؟؟ لذا اینه دیگه.

تو حرم هم یه کاری کرده بودم که بهم نچسبید و حالم خوش نبود اصلا یه دعوایی چیزی کرده بودم که حتی به خاطرش کارهای بد دیگری هم رخ داده بود و عذر و اینا رو خواستم و دیگه تو نماز هم داشتم به این موضوع توی حرم فکر می کردم که  آقا ما یه ذکری رو حالا داریم میگیم و این دکر در نماز که میخونیم ثبت میشه در تاریخ هم ثبت میشه و فرشته ها خود خدا و همه ناظرند از در و دیوار حالا که خدا ممکنه مارو ببخشد و بیامرزد و یا پاداش بده حواسمون باشه که همین الحمدلله رو که میگیم تو نماز مثلا با خلوص نیت بگیم چون شاید که البته خدا ناظره و در آینده میخواد چیز کنه خدا حالا که داره ثبت میشه بهتر و با توجه تر بگیم.

baqa5t

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۳۳ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

الان داشتم تلوزیون یه مقداری سفر رفتن کربلا برای اربیعین رو می ذاشت بعد گفتم چطوریه این برام.

اینطور بگم که سفر کربلا رفتن همیشه دشواری هایی رو داشته در هر دوره ای یه دوره ای اصلا با خاک حرم رو یکسان کردند ، همین امسال تا چند وقت پیش در سامرا سفر عتبات، شهید دادیم. و اصلا دشواری رسیدن برای رزمندگان دفاع مقدس و جنگ 8 ساله به اندازه ای بود که شهید شدند و مستقیم رفتند و شعارشون باقی موند خوب که برسند به کربلا از اولشم هدفشون یه چیز دیگر بود تا مثل ما گرفتار دیدن ظاهری باشیم و میگم ظاهری چون من که کربلا رفتم فکر می کردم به حد بینهایت احساساتم میرسه خوب تفضل زیادی شد که خودمم خبر ندارم ولی اگه به حال کردن و بردن لذته چه بسا روضه هایی که رفتم و گوش دادم و خوندم و داد زدم که حالم بهتر تر بود از توی صحن پس به حالش نیست چنانچه ممکنه تو گرما حالتم گرفته بشه!!!

الغرض اینکه داشتم میگفتم به خودم که اینا پس چرا میروند حرم!!! چه طوریه پس حالشون اینا که دلشون می تپد برای کرب و بلا اینا یعنی از همه بریدند و سیرند و آرزوی دیگری ندارند در زندگی جز صحن و سرا رو ببینند و این همه مداحان که خوب می دونند و دارند ادعای دروغ که نمیکنند که کربلا رو از امام رضا(ع) و خدا میخوانند حدس زدم اینا از زندگی شون سیرند و وقتی میگه کربلا میخوام دیگه براش مهم نیست که شهید بشه در راه کربلا امنیت راه و جاده در صورتیکه من اگه حالم خیلی خوب باشه برام مهمه و میگم که اگه شدیم که شدیم نشدیمم نشدیم و آرزوم نیست مثل اینا شهید بشم و این از حال خوبمه که دوست دارم برم کرب و بلا ولی در حال حاظر می ترسم اصلا که رفتیم و به هلاکت رسیدیم چی؟ چون شهید که حسابمون نمیکنند الاعمال بنیات تازه اگه شهید هم بشم در راه کربلا باز مشکل دارم و آرزوی اول و آخرم اصلا نیست که برم شهید بشم در صورتیکه این مداحا سیمشون چیزه اینا قصدشون شهید شدنه فکر کنم در این راه کربلا و برند و اینطور بشه و چه سعادتی اصلانم نمیترسند حتما!


fgddsy5

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۹ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

بازی dangerous dave2

'گذاشتمش توی سایت بازی هام:www.resuminggame.blogfa.com

دیروز و امروز باز با بازی های دیگری آپم

این بازی دیو2 نیاز به داس باکس داره

آموزششداس باکس رو تا حدی دادم اگه یه کم داس بلد باشی و عرضه داشتی یا به یاد قدیم افتادم میشه بازی کرد!!!

بعد به حظور شما که عرض کنم بازیه رو نگرد که چکش کنی از کی بازی می کردم از دبستان!!

اون موقعا بابام توی اداره شون با کامپیوتر کار می کردند راه کامپیوتر و بازی زود باز شد

هنوز پنتیوم 2هه رو داریمش

شک ندارم پشت کامپیوتر با هم بودیم چون صحنه ی دلخراش کشته شدن دیوید رو که من باشم که داشتم بازی می کردم و میسوختم به حسابا رومو میکردم انور و این نشانه ای بود مختص زمان خاص سوختن و اینطوری بود که ما با شمایی که نمی دونم کی بودین ارتباط میزدیم که ای بوبای خارجی هک کنند سیستم مخابرات ما خودمونیم پشت سیستم نه اینکه ربات باشه و چقدر تلاش الهامتا می کردم که اثبات کنم من علی هستم و داریم بازی میکنیم و اون موقع کامپیوترا زیاد بود آخرش نفهمیدم که ما با هم بودیم یا نه دوربینه رو خدا وکیلی ندیدم از نزدیک چیه.


jujo9u

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۵ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

الان حدودا 10:45 دقیقه ی صبحه دوم دی ماه نود و یک هستش و من دارم می نویسم خلاصه آقا اینو داشتم میگفتم که آقا ما یه دوستی داریم که خیلی هم نمیشناسمش و نمی بینمش از دوستان پدر ولی چون من نظر خوب دارم البته خودش خیلی گل هست و مرد بزرگیه ولی من نظرم بش خوبه و چند گاهی میبنم توی فکرمه و میدونه مثلا من چه فکر میکنم. گفتم مرد هستند ایشون و ایراد شرعی نداره و من بازگو نمیکنم شاید روزی یه سری داشته باشیم و منم دوست ندارم شما بشناسینش و اصلا بعضی موقع ها میگم شاید این دوست نیست که میاد توی ذهن من (نمیگم دشمنه میگم ایشون خودش نیست) یعنی چه؟ یعنی میگم اینکه ایشون نیست مثلا شهدا هستند که اومدن به شکل ایشون و بهتر بگم من خیالانی شده ام شاید حالا خیلی ارتباط قوی نداریم و منم نمی دونم با اولیای خدا چگونه ارتباط برقرار کنم ولی میترسم که بام شوخی کنند آخه ما که شوخی نداریم ولی اینا رند هستند محض همین مثلا من بابا بزرگم رو درنظر نمیگیرم در ذهنم تا باش صحبت کنم گرچه ایشان را قوی میدونم ولی روش تربیتیم این نیست مخصوصا من بچه ام شاید باهام در عالم رندی بازی کنند و من استاد خاص ظاهری رو پیدا نکرده ام با این وجود که هیچی در دست من نیست و یه روایتی فرستادند در موبایال که میگفت که آدم های دنیا مانند عروسک (حالا من یادم نمیاد عروسک یا آدمکی چیزی بود) هستند که بازی داده میشن (توسط کی؟ در موردش حالا صحبت می نمایانم مختصری) اینکه آقا مام به خودمون میگم با خیالات بازی نکن مثلا مخصوصا اگه زنی بیاد توی ذهنم میگم بابا (جمله ی بزرگی میگم ها توجه کنید) میگم با خیالات زندگی نکن با خدا زندگی کن، یعنی کار نداشته باش به زنه که واقعا خودش مثلا اگه بازیگری بیاد کار نداشته باش خودشه یا نه و پیش نرو بیش از این که خیالاتی میشی حتی اگر درستم بر فرض باشه کار به کارشون نداشته باش با خدا باش.

حالا اینجا رو داشته باشید یه جمله ی زیبای دیگه که یادم اومد امروز از خودم داشتم فکر میکردم این بود که امروز صبح قاط زده بودم یک ساعت اشتباهی زودتر رفتم مسجد یه دو روزیه دوباره شروع کردم صبح میرم مسجد داشت بارون هم میومد خوب مسجد بسته بود و راه هم طولانی نبود که ولی حاالا ما رفتیم دیگه و چی شد؟ این شد که آدما نمی دونم بیشتر در دقیقه اشتباه میکنن حاظر بشن سر قرار یا در ساعتش که مثلا یک ساعت دورتر یا زودتر بیان ولی این جمله ی زیبام نبود این جمله بود که داشتم تو راه تیرآهن و از اینا میدیدم برای ساختمان سازی بعد گفتم که من این تیرآهن ها رو که چیده بودند و کنار خیابون گذاشته بودند گذشته از قیمت بالایشون خیلی دوست دارم چرا؟ چون خونه ام باهاشون ساخته می شود!!!خونه ی خودمون

خوب داشتیم میگفتیم آقا با خیالات زندگی نکنم (مخصوصا با زن خیالی آمده در ذهن[) بلکه با خدا زندگی کنیم و کار به کارشون تداشته باشیم و امید اس در این صورت گمراهی حالا با بشیم یا نشیم!!!(بستگی داره خوب)

خلاصه آقا امروز در مورد نور علی هم صبح نوشتم بعد رفتم اشتباها مسجد[(اشتباه در زمان رخداد نه در عمل رخداده) اینکه آقا دیدم کنترل میشیم و مثل آدمک ها هستیم حالا اینا جن هستند؟ یا روح هستند یا شهدا هستند؟ کی اند اینا داشتم به همین ها فکر می کردم و دوست پدرم که این آیا با جن مثلا فکر منو میدونه یا با روحی چیزی یا شیاطین مثلا به همه مشکوک شدیم غیر از خدا هیچ کس نبود!!! آقا خدا رو در نظر نگرفتیم یعنی به اندازه ی یه روح سرگردان خدا به این افراد نزدیک نیست که منو تو چنگ خودشون بگیرند؟ مخصوصا ما که از خدا دوریم و بزرگان گذاشتنمون قد خدا. یعنی اصلا کلاس خدا رو پایین آورده بودمااااااااااااااا...

koikjujhu

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۴ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

یادمه تو فیلمام گفتم حال و احوالم دست خودم نیست امروز نمیدونم چه کار کردم که دلم باز شد البته من زیاد بیرون نمیرم ولی امروز یعنی دیشب شب یلدایی رفتیم یه خورده خرید و گشتن ولی باز میخوام بگم به دو نکته یعنی دو کار کرده ام و حال معنوی ام که شیاطین نمی دونم می بندند و گرفته میشه و نمیتونم کاری کنم و افسرده میشم و حالا نه  گناهی چیزی کرده باشم ولی انگار دست من نیست احوالم و گفتم باید برام دعا کنند دیروز همینطور شدم یه روز که یادمه اینطور شدم قرآن خوندم و باز شد احوالم وگرنه اگه حالم خوب نشه نمیتونم اصلا تمرکز کنم دو صفحه کتاب بخونم یعنی ترجیه میدهم که بخوابم الانم امسال که توفیق نشد بریم دانشگاه دوباله و رفتیم مسافرت و فیلم گرفتیم و اینا نتونستم برم داتشگاه اینم از این ولی اگه حالم بسته باشه ترجیه میدم بخوابم تا بیدار باشم و دیروز هم یعنی دیشب که میخواستم بخوابم نه امروز صبحه دیشب که میشه شب یلدا پریشب خلاصه حالم گرفته بود دو کار کرده ام که رحمت الهی باز شد حالا نمی دونم دقیقا کدومش ولی حدس میزنم به خاطر این درب رحمت باز شد که نوحه هایی رو داشتم دوتا سیم گذاشتم توی گوشم و خوابیدم و همین منشاء کار بود اگرچه خوابم نمیومد و زیاد خوابیده بودم در روز ولی تا خود صبح بیدار بودم و بالخره حالم عوض شد با گوش دادن نوحه در رختخواب و بهتر شد تا جایی که رغبت کردم و میلی که نداشتم که فیلم های خودم رو که گذاشتم رو نگاه کنم خلاصه رغبت ایجاد شد و چند تا فیلم هایم رو هم نگاه کردم و منی که حال نداشتم که فیلمام رو ببینم و از خودم داشت بدم میومد و بسته شده بودم  روحیه ام بازتر شد و حالم بهترتر شد خلاصه اینو خلاصه نمیخواستم از حالم تعریفی بنمایم و بگویم میخواستم اینو متذکر بشوم که آقا دیروز علی رغم اینکه من همیشه دنبال لوس کردن خودم برای خدا هستم و راهی و ذکر خاصی پیدا نمیکردم تا درب رحمت باز بشه و مثل الان بتونم چند کلمه ای بنویسم و بیام اینجا و خارج بشم از حال بدم آقا خلاصه داشتیم نماز میخوندیم یه ذکری رو خدا یادم انداخت ذکر (الحمدلله رب العالمین) این همه چیز رو برای اینجاش نوشتم که آقا شاید استغفار درب رحمت الهی رو باز نکنه و موفق که نشیم هیچ حتی غمزده تر هم بشیم مخصوصا برای افرادی مثل ما که درگیرند و همه چیزشون کنترل و حق الله همش نیست حق الناس شیطانی که بدش میاد و گرفتار ما هست و صحنه سازی و فتنه اگر بتونه درست میکنه و پشت پرده افکار عمومی خراب میکنه و ضربه میزنه و خدایی نکرده خدا کنه از فیلتر رد نشم و اینا آقا حالا مام نمیدونستیم قبلا که اگه از فیلتر رد بشیم خدایی نکرده و سایتی رو که فارسی نیست مثلا باز کنیم به طرز مشکوکی کنترل میکنن که این نوشتار هایی که می نویسم مثلا جاسوس نباشیم ولی از موقعی که فهمیدم که کنترل میشیم و عقلم رسید که دیگه سایت باز نکردم و اصلا به خوبی های دیگر پرداختم و میل ها شهوات را که دست خود انسان نیست بعد شهوت رانی چی بگه و باید کنترل و ارضا بشه و آدم ها با شهوات کلام و نظریه و محبت و همه چیزاشون فرق میکنه و ممکن خیلی بدم بشه و جوانی هست دیگه نمیشه هم ایراد گرفت و پیر بود همیشه ولی آدمی که چوانی نمیکنه و نوحه میزاره توی گوشش درصورتیکه حس خوبی داره ممکنه بعدش از ارضای شهوات داشته باشه و حتی گناه کنه به قول سایت حمید مشایخی و مطلب جالبش که از نادونی وجهل مرکب در بیاید حتی فی الوقوع اگر کنترل کرد و گناه نکرد در دنیای شیطانی و موذی اینترنت خلاصه کنترل کنه خوب درب باز میشه وگرنه تو  چی داری که به امام رضا بگی که کرده ام ای جوان که آقا دعات کنه بله امام رضا(ع) همه مون رو دعا میکنه ولی خوب دیگه بعضی ها نظر کرده میشن و من امشب کنترل کردم علی رغم اینکه زنی اومده بود تو فکرم و میگفت که تو رغبت داری و میخوای این چیزا رو خلاصه من گناه نکردم با این وجود بعد باعث شد همین کنترلی که خیلی هم برای یه پیرمرد جوان سخت نبود باعث شد دو کلوم با امام رضا (ع)صحبت کنم و شکایت کنم و چیزی برای گفتن داشته باشم و بعد دیدم خیلی خودم رو و شهوت رو بالا گرفته ام انگار چیه یه شهوت درپیت که چی کار کرده ایم حالا ما و خودمون رو بزرگ میشماریم و شیطان مشغولمون میکنه و بازیمون میده با بزرگ کردن قوه ی جنسیه خلاصه کار نداریم اگه ارضا نشیم هم طوری نیست ولی خودمون خلیم.

خلاصه الحمدلله گفتن خیلی خوب بود و انگار یه کاری با اختیار خودم بالخره کرده ام وکار مفیدی که نعمات الهی رو در نظر بگیریم در ذهن و یکی یکی بشماریمشون و برای هر کدام بگوییم الحمدلله. حالا ای خدا اگه جرات داری درب رو باز نکن در رحمتت رو  یه کار خیری بالخره کردم. و رب العالمین گفتن هم زیباست که خدا رب جهانیان است و ...

28 آذر1391 & http://ali.bloglor.com/p80.html

سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۰۱ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

آخه مونگول خره دیونه چرا فکر میکنی کارا درسته و کار تو درستر از همه چرا؟ خره چرا خودت رو انقدر بالا میگیری و کبر داری و خود پرستی و هرچی شد و پیش میاد رو عوضش میکنی به نفع خودت و با خیالت چرا؟ و در نهایت به نفع خودت توی دلت حکم صادره میکنی و خودت رو بالا میبری آخه میخوای به کجا برسی خله شاید رسیده باشی و نمیدونی دیونه...

خلک چرا انقدر خره دیونه ی عوضی خودت رو میبینی و بس حالاشاید بگی  اگه فتنه درست نمیکردند که توی زندگی کسی وارد شدی انقدر به فکر خودت نبودی خوب چه میدونم خلک اگه خدا و شهدا حرفی داشتند که بخوان بهت بگن آخرش احتمال نمیدی که می بستندت به فحش دادن از همیه خود جانب گرفتن وخیال خام و بزرگ بینی خودت و واقعا حقته یه کم بهت فحش بدن...چرا هرچی میشه خودت رو میبری بالا آخه میخوای به کجا برسی دیونه؟ بس نیست فکر کردی فکرات همش درسته و تو هم خیلی میدونی و حالا عالم شدی برای من...فکر کردی دیگه تموم دیگه خودت رو هم بی گناه گرفتی و معصوم تموم دیگه همه هم گول خوردند که با اینکارات آخه مگه بچه ای که دل خدا برات بسوزه بگه بنده ی من بچه است حالا عیب نداره تکبر داشته باشه مثل قبل می بریمش بر خلاف تکبرش بالا چقدر خیال خوش داری دیونه حقته تا صبح بهت فحش بدن ولی اینجا نمیشه حالا هم دو تا دیونه و خر گفتن واینا با اینا کار درست نمیشه تا امروز فردا چه دوباره خودت رو نزد خودت بزرگ میکنی که من از همه بیشتر میدونم بهترم و بالاترم و مظلومم تا قسمتی ابری آخه ی دیونه ی خل دیگه اگه میخواستی هم گول مردم و بنی بشر بزنی این راش نبود که دلشون برات بسوزه دعات کنن آخه دیونه کاشکی فقط دعا بود بهونه ات تو انتظار داری پرستیده هم بشی و به جایی برسی آخه تو یه پا چی بگم والا چه فکر کردی که کی هستی فکر کردی تمام مراحل رو رد کردی و علامه ی زمان شدی برای من حالا خوب بود اگه میشد با فحشی برگردیدی درست میشدی خوب بود مثلا کبرت از بین بره ولی دوباره شروع میکنی و خودت رو میکشی بالای بالا و شیطان رجیم میشی آخه خودتم میدونی هیچ گهی نیستی ولی باز چی بگم والا...

(گفتم یعنی میخواستم به خودم فحش هم بدم چون لازم شده و سرم یه کمی به سنگ که نخورده دیدم دوباره با اشتباهاتم درب رحمت الهی باز شده خودم رو دیدم این شد... کاش میشد انسان خودش خودش رو بالا بیاره در معنویت و پیش خدا عزیز بشه شیطان هم عزیز شد اما پیش فرشته ها بود شاید نمی دونم دیگه دست ما نیست حالا اینم بمونه)

radicalses

سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۵۸ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

داشتم فکر می نمودم به مقام عرفان که آقا یه پسری در عصر جوانیش یه دختر و میل جنسی رو نخواسته خوب کار بزرگیه یعنی خیلی بزرگ که مثلا زن نخوایی یه چیزی در مشرف به مرض یعنی سختی هم رده و اینی که زن نخواسته و این چیزا خیلی چیز بوده یعنی اینه که از حدود حیوانیت گذشته است این درست بعد میبینی دستشو میگیرند و داستان یوسف بار حضرت یوسف زیاد بوده که مام نمیتونیم ولی آرزو و همین که امید نداشته باشی عیب داره این یعنی...

ولی حالا عارف رو نگاه کنید که این زن نمیخواد مثلا؟ نه بابا این از این بهبوبه ها رده که آرامش جنسی گیر باشه این دیگه بابا کیه این فرشته ها رو نمیخواد  امام حسین(ع) قدرت الهی رونخواست آقا اینا چه مقامی دارند میگه من فرشته هه رو نمیخوام به خاطر اینکه خدا میخوام اینا در ذهنشون واقعا چه میگذره چی چیزیو در نظر میگیرند

ما که در حیوانیت در دوران کهن بار جوانی گیر هستیم اینا کجان دیگه...

غشممش

سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۰ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

یه مسئله ای که ترجی میدم فرار کنم ازش و ننوشتم یعنی یادم رفت در پست قبل اینکه آقا خودمون رو به اهل بیت عرضه بداریم با گفنگویی با صحبتی با کلامی حرف بزنیم بهشون و این دستو العمل آیت الله قاضی(ره) بزرگ به فرزندش بود که هر روز خودت رو به امام علی (ع) مثلا عرضه دار ولی من اینکار نمیکنم یا  نمیکردم جون میترسم و یه نوع نفاق وکج روی و پلیدی هست در کارم و خودم میخوام خودم باشم و بگم تا اون ها و وقتی گناه سرزده رخ بده خدایی نکرده تنها بشم یه فکری به دربه دریم میکنم و یه صحبتی کوتاه حتی یه جمله میکنند راهگشا و یه طوریه انگار حس مزاحمت می کنم نمیتونم توسل کنم بهشون  و روم نمیشه انگار انتظار پاسخ داشتنشون رو(به خاطر ناپاکیم) یه نوع مزامت و تجسس و یه نوع فضولی و تحمیل می دونم ترجیح  میدم سرم تو کار خودم باشه تا 5 دقیقه با  امام زمان با حضرت اباالفضل صحبت کنیم انگار یه وقت خوشی باید در کار باشه یه زمان مشخص به اوج رسیدن انگار در محضظر نیستم و سگی دور افتاده ام که حق نداره نگاه کنه به مقامشون چه در نظر بگیره چه صحبت کنهه مثلا اصطلاح کثافت اهل البیت شما فکر کردی از کجا لقب بر من نهاده شد و چه گناههی مگه مرتکب شدم.مثال میزنیم وگرنه اینا غلطه اگه توبه راست راسکی باشه در بازه و موقع پرورش اندام و عرض اندامه.نه که اشتباهی رخ بده بعدا تازه بفهمی که مردم مثلا ازت میترسند خوب بده این ترس همین یه جمله شد پست قبل که دارن میترسند.

negar

سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۶ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

ضمن عرض سلام به خواننده ی عزیز که خودش رو نشون داد!!!و آرزوی حالی بهتره

از آن جا که دیگه برام مهم نیست جواب دادن نظر و دیگه چشم نمی اندازم دنبالش بگردم ولی سوال رو باید جواب بدم در حالیکه همینو هم زیاد دوست ندارم دیگه در حال حاظر حالا شما بگو غرور ولی نظر دادند دیگه باید گفت:

اول من الان که در مورد امام حسین (ع) صحبت کردم نه دیونه بودم نه چیزی که گفتند که محرک کار شیطان بوده که استفاده  کنه این تجربه و حرف چندین سال گذشته بوده که شاید بر اثر گناه بوده ولی توبه و روضه گوش دادم و راه باز شده راهی که بسته بوده وگرنه الان دیگه در مورد امام حسین صحبت نمیگیم نمیشد تحقیق نمیگیم نمیشد و عظمتش رو ولی خوب مسال سیاسی و دیگر زیاده این یکی از چیزایی که جناب کیو میگن و تمام...در مورد این جمله شون (غرق شدن در مسائل دینی و مسائل بزرگی مانند امام زمان و امام حسین (ع) بزرگترین محرک آشفتگی فکری در این حالت میشود .)

در مورد بعدش اینکه که جناب کیو میگن نابغه ای آره منم یه روز همین فکر رو داشتم ولی گناه نذاشت.

بعدی (یه سوال این وبلاگ جدیدت که تو 2 3 روز 20 30 تا پست داره تاریخ حدودیه و واقعی پستهاش ماله کی هست یعنی این پستها رو تو وبلاگ قبلیت کی نوشتی و تویه این وبلاگ جدیدت از کجا به بعد جدید هست و آیا خودت نویسنده این پستها هستی یا از جایی کپی پیست میکنی)

البته من نمی دونم کدوم وبلاگ رو شما دوست عزیز میگی ولی تاریخش زیرش باید در وبلاگ جیگرار که حالم بدتر از الان ها هست و میبینم چرت زیاد گفته امو الحمدلله این وبلاگه بهتره یه وبلاگی داشتم خلاصه اسمش پرروی بود اونو یه نسخه ی پشتیبان گرفتم ازش که بدونیم که چه شده بوده همین و در مورد کپی پیست کردن در کار نیست از درونم از افکار یا چیز دیگری است درون پیچیده است حیوان نه ها و اینکه باید تاریخش رو خوند تا فهمید که مال کی هست و زیرش باید نوشته باشه دروغ که نیست...

بعدی اینکه (ترتیب فعل و فاعل و مفعول سبک نگارشت هست یا ایراد از طراحی بلاگت هست ؟) من نمی دونم دیگه درس نمیخونم که کار به فعل و فاعل  و نهاد اینا برام مهم نیست رسوندن مطلب برام مهم تره چیزی که تلاش می نمودند در گذشته که چه نوع نگراشی داره طرف و از نظر مخزنی از نظر نگراش همه چیز بررسی میشد و الان دیگه نمیشه اینم به پست قبلیم افزوده البته شناسایی شده ایم.وگرنه متخصص بیکار که نه کارشناس خبره مثلا برای پیدا کردن قاتل ها کارشناس جاسوسی الان شما نگاه کن دوست عزیز یه نوشته ی روسی یعنی خطش روسیه ای باشه من تو این وبلاگ می نویسم شما دیگه برات اهمیت نداره جنگ فرق کرده دیگه و فساد زیاده و دیگه مسولین جاسوسی و ارتشی و مرتشی و حتی کارشناسایی که روی افکار منند دیگه کار ندارند منم شناسایی شدم پس برام این سبک فرق نمیکنه و باری بر روی دوشم نیست که چه طوری توی مخ بکنم.ولی شما به خط روسی چار کلمه بنویس ممکنه از روس بیان دنبالت چون شناسایی نشدی و این هم خوبه هم خطر حرکت غیر موضعانه.حالا گذشتیم از روسی نوشتن و جلب توجه هم شاید نباشه یه مرض ولی میشه فونت ویندوز رو تغییر داد.و...

kjhgfrty

سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۱ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

اینو قبلا باز کرده بودم اما اینکه خدا با توجه به نفست به خرافه ات ایمان خود قدرت ایمانت بات کار میکنه نه که قبولیش نه ها که نفس ما قبوله و ساز و کار نه مثال میزنم که من کسی اگه بهم امر کنه بگه اینکارو بکن میترسم که شیطانی باشه معمولا خودم به زبان خودم که چیزی که قوی باشه به زبان میارم توسط استاد ناظر تا  چیزی که گوش کنم مثلا ممکنه استادی ناظر بر وبلاگ داشته باشم که حق باشند ولی چون بنده حق را در قالب امام عصر که صدا و تصویرش جداست برای شما اینکه حق را برای شما فقط به عنوان رهبری قبول دارم اقدر وسواس دارم محض همین استاد ناظر بر من و وبلاگم ایشون اگه کسی باشند صداشون صدای رهبری است در زبان من. و تصویر حتی اگه باشه که نیست دیگه و رفتار ایشان چون من حق دیگری را قبول ندارم که بخوام اطمینان بورزم از کودکی اینطوری پرورش یافته ام و با موجودات مختلفی در پس امان بوده ام در صورتیکه اون استاد ناظر قوی (ره) با ایشان در ارتباطشون خیلی قوی تر از من. دوم من گفتم دارم کنترل میشم و نیاز دارم کسی راهنماییم کنه که اینکارو حتی ساده فکری را انجام بده ولی چون من کسی را قبول ندارم یا شرک می دانم یا حالا اذیت حساب می نماییم یا حالا میترسیم دعوا بشه گناه کنیم خلاصه در محضر دیگران و مخصوصا جوجه ها که ما رو 24 ساعته کنترل میکنن و هزار فکر و راه رو می بندند و من قدرت ندارم در این حال باید چه کنم؟ مخصوصا اینکه از چشم افتاده یا گناهی پیش آمده هیچی داشتم کاهو میخوردم صدای خوردن کاهو به من دستور میداد و صداش با من حرف میزد اینم یه راهشه که شرک نشه (ببخشید خندوندمتون) که مثلا صبر کن این صبر کردن جوان خیلی توصیه میشه خیلی به هم میریزه ما یه موزیانه ای هستیم که دومی ندارد.در و دیوار حالا نمی دونم معلمند یا نه ولی حرکت صدا اینا درسته برای کافر اذیت محسوب میشه ولی صدای کاهو دیگه صدایی از خودم و نزدیکتر و خودم دارم میکنم و خودش داره میگه دیگه مثل بوق نیست که وسواسی بشیم یا اعصاب خورد در صورتی که روانی باشی و گناه و شیاطین جمع ممکنه وسواس بشی و صدای بوق خرافه درست کنی این نه ها این خطره باید توبه کنی که صدا ازت نکند.

barann

سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۱۷ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

این مختص الانه نیست  مختص اول انقلاب بود و دوره زمونه ی آمدن آقا امام زمان(عج):

آقا گفتیم زن که نه دختر که عروسی نکرده معلوم نیست که باید حجاب داشته باشه یا نه و قرآن میگه نساء.

بعد ایتکه می پرسند در کتاب آفتاب خوبان آیت الله کشمیری (ره) از ایشان:

**کسی که در کتابش برای مراجعین در علائم بلوغ دختر یکی را خروج منی متذکر شده است آیا از نظر اخلاقی عنوانش صحیح است؟

ج: اصلا گفتن این مسئله موجب فساد زنان و اشاعه کارهای ناشایست می شود، و نهی از تشریح و توضیح آن شده است.

 بنابراین اول اینکه دختره زن میشه با کار ناشایست ولی پسر نه ها که مرد بشه اونم ممکنه در حکم حیض بگیرند کار نایشستش و زن بشه!

دوم جامعه گرگ صفته الان و پسرا بدتر و ممکن نیست که دختر احساس خطر نکنه و حجابش را کاملا از سر بر دارد در چنین جامعه ای دختر پاک با پسری.

سوم اینکه آقا دختری به نام مریم(س) که پاکدامن بود حجابش معلوم نیست بر من چقدر بوده میگن داشته در حالیکه در معبد بوده ولی نهایتا موید به روح القدس و بچه ای پاک می شود از طرف خدا.

چهارم دختر می اینی اصلا نمیدونه منی چی هست اگه پاک باشه. و تا سرحد بینهایت حتی بعضی زنان خوندم توی احکامی که تا کلی وقت اینو نمی دونستن ولی پسرا سر بریده میشن.

حجاب روسری مقنعه بر زن واجب پنجم.

شش مرد ریشش رو نباید بتراشد!!! زن حجاب کامل باید داشته باشد!!! مال این دوره و زمونه است خداییش؟؟نه مال فرداست که ریشا قشنگن و مایه ی ننگ نیست و آیت الله ای است. حجاب رنگ خدایی داره چادر زن نه انعکاس چشم نمایی یا قبلا فساد دورویی.گناه نیست فساد کم است اون موقع ها...بهشت.وگرنه دختر علی الظهور اگه بخواد شوهر کنه چادر بپوشه چون جوان هست در بیرون و کوچه با جاش میره و زود خریداری میشه در وضع خراب امسال ما و زمان حال یه راه شرعی است که بیاد دختر جوان با چادر به کوچه در حالیکه اسلام واقعی میگه زنی که دختری که میخواد شوهر کنه و مدتش گذشته و رشیده میتونه بدون روسری حاظر بشود من شنیدم ولی گرگ زیاده الان چشم حسود و بد زن چه میدونم چیز.اینا رو برای امیدبه دختر خانم های گل کوچیک میگیم که تو فکرا که چی شده که اینطوریه وضعشون. چه بلایی سرشون خواهد اومد ماشالله دختر خانم های ما حاجی خانمی هستند نه نیستند هستند نیستند هستند بعضی کمتر پسرا.

sigar..k

سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۹ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

الان تو فیسبوک نوشته بود

+حاج آقا مسئلتن! 
- بفرمایید...
+ ما داریم زندگی میکنیم. حکم شرعیش چیه؟
- اگر به قصد لذت نباشد، بلامانع است !!!

منم  گفتم در یه اکانت دیگریا نریاا که: از خودم گفتم نظریه است حالا باز میگم که آقا کسی که لذت میبره درکش میکنه نمیتونه بگه که لذت بردم مثلا سیگار کشیدن که ضرره نه نبرده اگه بگه لذت داره شهوانی  در شهوت مثلا گیر کرده اولش داشته حالا عادت کرده فکر میکنه ارضا بشه لذت میبره نه عادته وگرنه بچه شیرین بود. پس در این دنیا نمیشه لذت برد به جز لذت اخروی...

که باید مست کرد مست اخروی تا معنای لذت رو چشید در همین دنیا...

کشش داره عادت داره لذت دنیوی ولی فرو رفتن درش برای مومن غم میاره اصلا درسته که سبک میشه یا ظاهرا حالش نه خوب بلکه عوض و رضایت ولی مومن نه همیشه مثلا بشین پیتزا بخور یه کمی اش که خوردی لذتت داره بعد سیر میشی بعد بازم میخوری این دیگه عقوبت و چاقی و افراط و ازینا.

حالا ما نمیگیم لذت نداره داره اگه فرو نری در دنیا میگویم که کسی میگه یا فکرشو میکنه لذت میبره این دروغ میگه و همین گفتنش هم عقوبت داره که از دنیا لذت بردم و درجه ی فرورفتن دردنیاش و شقی بودنش زیاده که اعلان یا فکر میکنه نه دنیا محل لذت بردن نیست شببه ش رو یه کمی ش رو میچشی وگرنه لذت بهشت فکر نکنم دنیوی باشه اخروی است شبیه ش اینجاست تو فرو نرو در دنیا مخالف ریا و نیاز نیستیم که داریم به خاطر خوشی است یه نوع مثلا ولی فرو نرو که همون خوشی میشه عادتت. نظریه ی خودمه ها.ضدش میاد به زودی...

 یعنی نه کنه نیست ضدش پیدا شد هست جنسی ولی مثل دنیا نیست که بشه افراط کرد و بهشت برای هر کس یه معنا و جایگاهی داره یه فاسق بهشتش چیه بزا ببره.

rahman

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۳۷ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

بعضی موقع ها جوان ها و افرادی رو می بینم که در حالت عبادت بیشتر هستند یعنی ما که نماز میخونیم این هیچ سری به سجده گزاشتن بیشتر و با خدا نجوا می کنم نه اینکه شیطان باشم و حالش رو داشته باشم ولی حسادت می ورزم میگم این با خدای خودش خلوت کرده اینطوری و با این حال چی میخواد خوب خدا بهش میده این که مشکلی نیست خدا آرومش میکنه چرا پس اقدر نجوا میکنه در سجده مثلا و  عبادت می کنه و وقتی با حال خودم مقایسه می کنم که چقدر خدا باهام ساخته یعنی کنار اومده خلاصه این چی میخواد بعد میدونی باید یه حالی داشته باشی توی این دنیای کثیف آدم خیلی توفیق میخواد که بتونه و حال داشته باشه تسبیحی به دست بگیره دو رکعت نماز مستحبی بخونه خیلی وقتا توفیقشم ندارم جوونیم دیگه...این هدف این جوون که سر به سجده ی خداوندی گذاشته برام مهمه که آیا برسه یا نه اصلا!!! این کششی و جاذبه ای که داره که من ندارم که پوچم و دورم هدف چیه حاله؟ پوله؟ خوب آدم هدفش خداست راه زیاده برای رسیدن به خدا خوب ..بخشش خدا ست ؟ آقا آدما توی این دنیای کثیف همه کارمیکنن ولی ای خدا به طرفت که نمیان که دورکعت نماز برای غفرانت بخونن میسازن حتی حاظرند مریض بشن قرص بخورن روانی بشن ولی اشکی حالی نداشته باشند که تو حالشون رو درگرگون سازی ای خدا منم دلم میخوااد به طرفت بیام دور از حسود تو رو بخونم مخصوصا الان هاکه وقتشو دارم و خلوتم خیلی زیاده و شیاطین اذیتم میکنن و راحتم نمیزارن دلم میخواد به یادت باشم نمیدونم چه کنم نماز بخونم کافیه...؟؟ نمی دونم راه دست من نیست دست تویه تو باید عوضش کنی حال منو خیلی افسرده ام این روزا نمی دونم چه کنم نمیزارند دیگران زندگی کنم انگار مال خودم نیستم نه انگار مال تو نیستم خدا چه کنم من؟ انگار کار خوبی در پرونده ندارم و همش پوچ انگار ارزشی برایت ندارم موندم باید چه کردهی میخوام خودم درستش کنم با نفسم میخوام خودم حال خودم رو احسن کنم ولی باور کن خدا نمیشه نمیتونم بچه که نیستم که با دل پاکم هرچی خواستم تو بدی علی الحساب نه دوران عوض شده خودم عوض شدم دور شدم ازت و میخوام کاری بکنم ولی تو باید برای من کاری بکنی خدا من درسته چموشم و زیرک و زیر بار عمل اندکت هم نمی روم ولی چه کنم این روزها افسرده شدم و نمی دانم چه کنم و تو برنامه ای به دلم نمی اندازی که برو و فلان کار را بکن مثلا مثل قدیم باید خودم تصمیم بگیرم چون جنبه ی هدایتش را ندارم یا گوشم بدهکار نیست پاک نیستم دلم میخواد هرچه تو گفتی بکنم تا نورانیتم امیدم حسم روندم برنامه ام درست شود و من راحت.

rab

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۳۳ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

داشتم سخنرانی استاد فاطمی نیا رو گوش میکردم که اینکه آقاا میگفتند که خود ائمه نه مثلا اسم علی خودشون اسما خداوند هستند...و منافات نداره که بخوانیم خدا را با اسم یا رحمان یا رحیم (نوع اول) بگیم خدایا به حق فاطمه الزهرا مرا ببخش مثلا (نوع دوم استفاده از اسما) مثلا بعد می گفتند جلوترش اینکه بعضی از بزرگان کراماتی که داشتند از دو نوع این اسما استفاده می کردند...و دیگه بازش نکردند اینو که یعنی چه حالا ما بریم جلوتر اینکه اگر دقت کرده باشیم دیگه چیزی نمیمونه اینکه آقا سنی ها از اسما ائمه و توسل از طرق ائمه به خدا استفاده نمی کنند و عقبند اصلا خود من هم پارسال گیر کردم دیدم که آقا خدایی که می پرستم اصلا چی دارم می پرستم چقدر مگه بزرگه این ائمه هستند که بزرگند و خدایی دارند ما که چیزی نداریم و فهمیدم که در زندگی من و اون چیزی که یه عمر می نوشتم خدایا تو وبلاگهام مثلا قبلانا اینا پوچ بوده من فکر می کردم بگم خدا نزدیک میشم فکر میکردم از کودکی همه میگن خدا خدا منم باید بگم در صورتیکه راه راه زینب بود حرف حرف زینبه و به احترام حضرت زینب امام حسین(ع) هست که به ما نگاه میکنند و رحمت نازل میشه یا حالمون عوض میشه وگرنه نگاه کن این علمای سنی به کجا رسیدند چون طرق ائمه نیست چون بدون ولایت حضرت کار درست نمیشه و خدا حساس هست روی ائمه محض این اینارو میگم که یادم باشه خدا که باهاش صحبت نمی کنم و موندم و شاید قهر ولی قسمش بدم به ائمه و اینکارو بکنم و از نوع دوم که عرض شد استفاده ببرم وگرنه ائمه در کودکیم مخصوصا زیاد بودند در زندگیم و من نادون فکر می کردم خداست و هی میگفتم خدا خدایا و از ائمه و راه خواستن از ائمه و جاو اومدن و بخشیده شدن و حاجت خواستن و راهشون همون راهشون جلو نیومدم در صورتیکه اگه نخواد حضرت زینب هیچی دیگه خدا هم نمیخواد خدا اصلا معلوم نیست به ما گنهکارا چه طوری نگاه کنه و شاید طرد باشیم اینم که ائمه توی دعاهاشون خدا خدا می کنن ما چه میدونیم کیه مخصوصا من گنهکار خدا چیه خدا کیه هر کی فکر بکنه به ذات خدا که نابوده نمیخواد درگیر خدا کنیم و اسما خدا رو خوندن خوبه نوع اولش ولی ممکنه در باز نشه که بشینیم ذکر اعظم خدا رو هم بگیم مثلا من امتحان کرد یارحمان گفتن چیزی نشد زیاد هم نگفتم ولی میدیدم راه بسته بوده نمی دونم توجه نمیکنه خدا نمیدونم نمی دونم حال بهتری داشتم اصلا حالم عوض نشد جرا نمی دونم انگار قبول نیستا اصلا بعضی ها میگن بدون صلوات توی نماز میخوای چی بگی ذکر و قبول ندارند بدون صلواتش حالا درسته صلوات میفرستیم ولی حالا که اینا دیگه بماند...ولی چی دیگه بماند همین دیگه باید زرنگ باشیم خدایا به حق خانم فاطمه الزهرا همه ی ما رو ببخش و با اشکی از چشمامون که بیاد نشانه ی بخششت را بگو و نشان ده.یه بار خودت قسم بده گنهکار فکرشو بکن راه عوض میشه و این توسل ها که سنیا گیر میده به شیعه گیر میکنیما اگه نکنیم در زندگی مخصوصا ماشینی و شلوغی که داریم و حواسمون نیست به خدا و خدا رو گم کردیم اومدیم با اسما نوع دوم و اهل بیت پیدا نمودیم خدا را و راه باز شد دیگه منم بزرگتر شدم و فهمیدم که خدا خدایی که میکردم همش از طرق ائمه بوده وگرنه الان خدایی در دلم نیست و پوچم و داغ نیستم منتهی عقلم نرسید هی گفتم همه میگن خدا خدا نمیشه با خدا که طرف شد عزیز به پوچی و کافری میگراید حالا تو بگو خدا کیه اگه ادعات میشه ها؟ بشین برای من بگو چیزی نداریم تعریف کنیم همین دیگه...


tan

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۷ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

 داشتیدم به موضوع ایمان و تقوا می فکریدم که آقا اصلا یه موقع بود که میگه خدا که مسلمان نیستید و ایمان به قلوبتان وارد نشده درست پس می فهمیم که ایمان یه چیز اکتسابی و دادنی است تقوا هم تا حدودی هست ولی تقوا بالاتره از ایمان طبق روایات ولی اینو میخوام بگم که ایمان آقا خطر داره برای کسی که تقوا نداره یعنی نه که خطر داره طرف خودش خطریه...شیطون ها جمع میشن که یارو رو خراب باندازن و این ممکنه تن بده پس اصلا رو ایمان نمیشه حساب کرد طرف ممکنه یه نوری ایمانی بهش بدن ما تعجب کنیم که مثلا به جایی رسیده ولی تعجب نداره اصلا... خودش ارزشش که می ارزد به تقواشه به اینه که چقدر جلوی خودش رو میگره نه به چیزی که میفهمه حرف میزنه شاید فقط حتی حافظ میگه تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست یعنی به تقواش و دانشش بارو هم نمیشه اطمینان داشت پس اصلا نباید به یکی مثل من که حالا تقوا هم نداره ممکنه مبدا میلش عوض بشه ولی اومدیم همونم باز برگشت خیلی سخته حتی تقوا هم اگه داشتم نمیشد لذا اینو میخوام بگم که این بچه ریشی های حزب اللهی اینا ممکنه بدترم باشن در هجومند ممکنه هر کاری کرده و یه مرتبه ازشون سر بزنه مخصوصا وقتی تقوا نیستا حال نورانی هم باشه اینا ملاک نیست آیت الله بهجت هم به کسانی که مورد اطمینان مثل باشن یا هرکسی توصیه میکردند که یارو مثلا اگه 1000 تا جمله از روی چی بگم حالا یادم نیست بگه که مثلا یعنی مورد اطمینان هست بعد شما برید نگاه کنید اون 1001 کمیش از روی ظنش صحبت نکرده باشه و بررسی کنید نه که همینطوری دل ببندید و قبول حالا توصیه شون رو یادم نیست...


hggg

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۵ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

اینم یکی از  شعرای آلبوم رقص گلها از عباس بهادری است یادش بخیر وقتی کوچیک بودیم گوشش می دادیم با لینک دانلود

کسی صدای مرا شنیده آیا
نشسته قایق من به گل خدایا
کسی صدای مرا شنیده آیا
نشسته قایق من به گل خدایا

اسیر بند تنم فسرده شد چمنم
نظر گشاده منم به بی کران ها
مگر تو چاره کنی نظر دوباره کنی
مرا نظاره کنی از آسمان ها
مگر تو چاره کنی نظر دوباره کنی
مرا نظاره کنی از آسمان ها

گذشت فرصت و من خطی نخواندم
برای آینه ها غریب ماندم
گذشت فرصت و من خطی نخواندم
برای آینه ها غریب ماندم

تو را بهانه کنم مگر جوانه کنم
پر از زبانه کنم چراغ دل را
شبم چو محرم تو به سیر عالم تو
بگیرم از غم تو سراغ دل را
شبم چو محرم تو به سیر عالم تو
بگیرم از غم تو سراغ دل را

لینک دانلود


jangal

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۲ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

سلام خواهر عزیز مجتهد...

 باور کن از وقتی که شما در زندگی من هستید و من فکر می کنم از کودکی.....

باور کن از وقتی که مرا در وبسایت های نامشروع پیدا کردید و دستم را گرفتید...

باور کنید از وقتی که دیگر نمی توان طعم خوشی زندگی را با لبخندی روی لبانتان بگذارم....

باور کن از وقتی که نمی توانم صدایم را نازک کنم و مثل بچه سوسول ها برایتان جلب توجه نمایم...

باور کن از وقتی که نمی دانم حیطه ی کاری و شغلی شما چیست...

باور کن از وقتی که شما را یکی از زن های امام زمان می شمارم...

من بوده ام که طعم خوش زندگی را از شما ربوده ام و من می ترسم از خود می ترسم که آنگونه که شما خوش خیالید به من که آینده ای تابناک داشته باشم نباشم و وقتتان را روی فاسقی بیش نگذاشته باشید از آن موقع که به یادتان نمی خندیدم یا به یادتان در آیینه ها ساکت می شوم چون شما را می بینم و نمی دانم خودم هستم یا خیر می گویم از جن هستند یا انس از آن موقع که حیطه ی کاری شما را شیطانی خواندم باور کنید مجبور بودم در صورتیکه هیچ گاه شما حتی میل ما را به سوی گناه شهوت نراندید و خود مایل بودم و شما را بد می خواندم چون می ترسیدم از موقعی که در باره ی شما فکر می کنم و شما فکر میکنید من آغاز و پایان زندگی شما هستم از سن تان بگویم؟ نمی دانم نمی دانم شما آن زنی هستید که مجرد بوده یا نمی دانم من در حیطه ای از زمان را میخواستند به شما قالب کنند همین بزرگان ولی از زمانی که امام زمان را در دل دیدیم فهمیدم یعنی آن نقطه ی عطف و می گویم شما همان زن نبودید کنارشان...

از موقعی که نمی توانم یعنی اصلا برعکس آرامش و آسایش دو گیتی را محروم خود کردم شما چگونه به پلیدی من می سازید و هیچ به من نمی گویید در صورتیکه من خودم را قبول ندارم و نه حالش را باور کنید من علی قبلی نیستم من گم شده ایم راه راه ضاله است باور کنید اگر بیرون نمی آیم از خانه حال ندارم برای شماست و شما غمی هستید که من به چهره تان نشانده ام و شما شاید مخالفت بدانید از وقتی که دستور دادید به وبلاک حمید جان مشایخی بروم و آنگونه در مورد مختار بنویسیم گفتم بقیه ی نوشتارم هم همینگونه گول خورده ام...نمی دانم چگونه کنار بیاییم ولی من که شما در ذهنم بودید را رمضان گذشته هک جنسی کردم و این گناه بزرگ را به دوش گرفتم و مدتی حالم بد شد و یاد زینب (س) افتادم که چگونه مصیبتی از امثال ما کشیده که خود را مسلمان و دیگران را یهودی و زشت است اما خارجی می نامیدند پسر رسول خدا و از خودم بدم آمد......من حتی نمی خندم چون شمایی را در زندگی و بال عظیمی را تحمل می کنم که هم لازم به دیدن و تصور کردن امامم دیگر نیست هم نمی خندم چرا اینکه شما می خواهید و اینگونه مرا یافته اید و شناخته اید و می دانم که تصور می کردید که من خیلی گمراه تر و جنسی تر باید می بودم خودم هم تعجب می کنم از زمانیکه آن بلا سرم آمد لز الطاف خفیه خدا برعکس می بینم شهوت نیست و کمتر شده گرفتار تر شده ام و همیشه برای همینکه نباشد و به امید آن روز از فیلتر رد میشدم که بسته شوم ولی حالا می بینم که فرو رفتن در ظلمات چه سخت است آدم خود را گم کند و شما همیشه شاید به من به نظر برادر مومن جنسی نگاه می کردید یا شاید بچه ی مومن هوس باز ولی می بینید دیگر خبری نیست...من نمی دانم حد صحبت با شما چقدر است و شما را هم برای خود میخواهم و رفتن به خانه ای دیگر را موجبات غم خویش می دانم گرچه در همین نوشته می توانند اگر بزرگان بخواهند نوشته ی شما را جدا کنند اما باز هم می ترسم از خود چه کنم نکنم چگونه من شما را راضی نمایم به خدا شما می دانید که من تا قبل از اینکه یا حتی الان شاید که بنویسم در مورد عشق پیامبر (ع) به زن همه اش نگاهم شهوت آمیز بود نسبت به زن و شما که می دانم می دانید وزن را موجودی می پنداشتم که باید به سرش زد و هر چه بخواهد مرد بلا سرش بیاورد پس چگونه این همه سال با من ساختید و زندگی خود را وقف من کردید شاید همه بدانند اگز شما نییایید با من من پریشان و ناراحت میشوم و کمبودی دارم در حالیکه به سادگی از نبودن شما در زندگی ام سخن می ورزم شما چگونه حالات بین مرا و امامم را می دانید یک زن با این قدرت شما بودید که جای امامم را در دل گرفتید و من شاکی ام گرچه تاب دیدار ندارم نخیر ولی من راه دوست مجرد را می خواهم دلم میخواهد به فکر یک مرد باشم درصورتیکه در کودکی یک فرد ضد انقلاب تا به حال مرا تصور میکردید شاید که بد بیاایم جلو و هیچ گاه به من توجه نکردید حالا که گمراه شدم در ذهن منید حالا که همه ی نقشه هایم را لو دادم حالا که فهمیدید پدرم بازیچه ی من بوده و خدا او را آفریده که من با او بازی کودکانه کنم و عقلش بیش از این نمیرسد یا خود را چنان کرده که هیچ کس نفهمد و به خری زده و هیچ کس سخن نمی ورزد و من خود را نشان دادم حالا....و من پشیمان از آمدنتان نیستم من پریشان از حالتان من بدون اجازه ی شما نمی توانم ناخن خود را بگیرم مانند همان چیزی که خاله شاهدونه میگفت و من میگفت خاله بیاد ناخنتو بگیره و من می گفتم خاله ای هم هست که دستان من و افکار من اوست...از یک مرد و بچه ای که جز هوس از زنان نفهمیده یک عمر چه انتظاری دارید چه آدم شدنی شما مرا بزرگ کردید و بزرگ دانستید و زنانگی خود را چه خوب قایم کردید در این نت گرگ آلود به کمک دوستان مرد پدرم و او...

ahanggaran

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۵۰ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

امشب که الان ساعت 3:26 دقیقه است ومردم رفتن بیرون دو پست قبل که هیچی یه سایتی سایت که نه یه وبلاگی راه انداختیم به نام این www.pirmard.blogsky.com  و دیدیم سرمون خوشبختانه خلوت شده از اون بابات بعد هیشکی نبود حوصله م سر رفت انگری بردز بازی کردم دعا هم خونده بودم بعد خلاصه تا نقاشی کشیدن بعد گفتم چی بکشم به دلم خورد پیره مرد حالا میخوام اگه شده هر دو سه روزی شاید اگه تونستم یه پیرمرد براش بکشم بزارم تو اون وبلاگه البته میدونی که من نقاشیم خوب نیست و حوصله ی وقت گذاشتن و تصرف و نصوف و چه میدونم تصورشو ندارم همینطوری در عرض ایکی ثانیه فقط یه چیز بگم که حالا اگه خواستید بکنیدا ولی خلاصه نامردی نکنید پیرمرد کشیدن سخته من باید یه طوری این آدم رو بکشم که گولتون بزنه که چشم شما پیرمرد ببینه حالا نخندین راست میگم جون شما حالا بگذریم و بگذرید فقط اگه یادم موند اینکارو خواهم کرد حالا چرا پیرمردشو نمیدونم ولی برام خطر نداره در ضمن کسی نباشه حوصله م سر رفت اینطوری میدونی یا اباالفضل(ع)...

kkkbbjj

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۲ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

خیلی  عجیبه من داشتم دعا میخوندم باز میگفتم مثلا ای خدا محروم میکنی بعد از فلان بعد از اینطور میشه عذاب میکنی؟ بعد چی داشتم در نظر یعنی داشتم میگفتن اول خوبه که این حال؟ این صحبت؟ این شرایط که من عذاب بشم از طرف خدا این برام خوبه یا نه بعد میگم این ائمه اطهار اینا چطوری حالشون حال یه گنهکار بوده یعنی چه طوری توانستند از زبان ما صحبت کنند و این حال گنهکاری داشته باشیم و غمش خوبه یا نه و دور باشیم از خدا چون ما که میدونی تحمل نداریم نزدیک باشیم پس هم دوریم...بعد میگم این حالو که پیدا کردند میدونی مثل چیه مثل اینکه شما یه بندی رو فرض کن میخوای گره بزنی دو سه بار میگردونیش خوب این چی میشه  دو سه بار حالش گرفته میشه کار بدی هم نمیکنی ها میگرده دور حول محوری و عوض میشه حالش...نمیشه قضاوت کرد در حال درسته آدم توبه کنه خوشحال میشه ولی ممکنه یه عارف هم به واسطه ی توبه کردن حالش دگرگون بشه پس چرا همیشه دعای مثلا توسل که نه دعای کمیل رو پنجشنبه ها دعای مظلوم به قول ایشون میخونیم؟ یعنی هر روز بریم گناه کنیم دوباره بیام سیرمون توش هست سیر هممون.امام میگه آیا میخوای تو آتیشم باندازی خوب من صبر میکنم بر این (یعنی آتیش خوبه شاید اگه ما بریم با اون حال) ولی چگونه صبر کنم بر دوریت یعنی اینم به منزله ی همون آتیشه است...گفتیم ما که نمیتونیم به خدا برسیم و خدا خودش رو در قبامته که نشون میده و جلوه میکنه یعنی جا الرب و ملائک صفا صفا خدا الان ممکنه با بعضی اسما بیاد روبروت ولی اونجا چه میشه خدا میدونه پس الان که قیامت نشده جا داره حالمون اینطور باشه که دوریم از خدا و خدا نیست و نزدیک نیومده پس چی ؟ پس ما هیچوقت نمیتونیم خودمون در حالیکه در محظرشیم نزدیک بشیم بلکه در عذابیم.

adwaaa

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۱۵ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

ببین  من نمی گم ها این جمله نه کل مطلب رو داشته باش  اینو حالا :که دورخی یعنی میخواستم بگم عالم ملکوتی که فرشته ها دارند عالمی ملکوتی که دشمن خدا یعنی ابلیس رو میسازه دیگه انتظاری هم نیست شیطان که یه مرتبه ابلیس نشدو...

بگذریم پیامبر گفتیم بهشت مومتان بهشت هدف است ومحشوری پس این چه عالمی بود در معراج فرشته ها برای خودشان دستگاه و دستکی ساخته بودند حتی خجالت میکشم بگم جبریل بالانرینشون اما پیامبر (ص) خوار و کوچک شد اگه داستان رو بخونید چرا چون فرشته ها دستگاه و دستکی داشتند و عالمشون بهم نخورد حتی میومدند صحبت می کردند با پیامبر ومی رفتند یا بعضی هاشون محو در خدا شدند و شاید اصلا پیامبر رو هم ندیدند و توجه نکردند(من اینارو برای خودم نمیگم و نقشه ندارم فکرمه)بعضی ها کار خواسی می کرند بعضی ها خزان بودند هیچی نشد در معراج انگار نه انگار که پیامبری که ما داریم اصلا وارد که شده یه مرتبه داستان رو بخون چه پیامبر های دیگر هم چیزی نشده این فرشته هام که تعریف می کندد میان جایی که فضل امام علی (ع) گفته شده وخودشون رو به در و دیوار میزنن میخوان که خوشبو بشن و اینکارو میکنن که خوشبو بشن برن کلاس بزارن و از بوی خوشش هست نه چیز دیگری شاید! حتی یادمه یه موقعی داستان معراج پیامبر درمورد که صحبت شد(ص) اینکه پیامبر فرشته ای رو دید که مامور جهنم در ضمن اینا با زور سلام می کردند و حتی معرفی هم میکرد جبرئیل پیامبر رو یعنی اقدر مظلوم... خلاصه میگن که فرشته ی نگهبان بهشت که نه جهنم اصلا نخندیده بوده تا حالا  و من سوال برام پیش اومد که پیامبر برای این فرشته چه خواست؟ ودعا کرد که بخنده و در راه ماست.