اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

۹۷۴ مطلب با موضوع «تفکرات شخصی» ثبت شده است

fgrdgh

جمعه, ۱۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۵۱ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

نمی دونم در سیستم نظم نوین جهانی یعنی کلا حالا کسی هست که دلش بسوزه برای افرادی حالا همش کلا به سیستم اخبار گویی تی وی کار ندارم همونام مشکل دارن کلا ولی من که دلم برای کسی نمیسوزه یعنی خیلی سنگدل شدم اصلانم انتظار ندارم کسی یا کسانی دلشون برای من بسوزه با این وضع و کسی از وضع کسی خبر نداره یا هم اگه داره دلش عادت داده شده که بسوزه و بسازه یه مرتبه میبینی بمب گذاشتن 50 تا شهید شدند از شیعیان یا جاهای دیگه از مسلمونا هیجی انگار نه انگار؟؟!! والا قبلا کلی دلسوز بودما بچه ی خوبی بودم ولی حالا پاره سنگ ورداشته این دلم اصلا نه وقتی گذاشتم برای اینکه دلم برای افرادی بسوزه نه جای داره در دلم برای اونا ولی یادمه وقتی مریض شدم مامانم کلی گریه کرد برامم و دها تا خوب شدم همین

janngg

جمعه, ۱۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۴۶ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

چند روز پیش داشتم یه سخنرانی از جناب آقای فاطمی نیا گوش میدادم درش یه موضوع جالبی تعریف کردند البته موضوعاتش همش خوب و جالب و جوان پسند هست اینم روش اینکه یکی میاد میبینه تنها است و پشت پرده یه بطری هست و میگه به خودش که حتما شربت؟ نه شرابه بعد میخورتش بعد متوجه میشه که این شربت سکنجبینه چیه همون شربت خلاصه بوده بعدی اینو باید چی کار کرد؟؟؟؟؟؟

یا یکی پشت پرده هست  بعد این میگه عماره بریم بکشیمش و تیری رها میکنه و میکشتش بعد میره نگاه کنه میبینه که نه عمر عاص بود. خوب این باید چی کارش کنن. عمـــــــــــاریاسر تا عمــــــــــــر عاص.

اگه این که موقعیتش براش پیش اومده و شراب خورده رو شلاق بزنن که این که نخورده شربت خورده بوده اگرم نزنن خوب یه آدم نامیزونی هست این و اگه فرصتش پیش بیاد میخوره و خلاصه فکر کنم توی این اختلاف باشه پیش شما.

fdsfej

جمعه, ۱۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۲۹ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

hحالا در مورد من شاید صادق باشه یا اصلا شاید این یکی دو سال یا اطمینان جلب کردم الکی یا حرفای بزرگتر از دهانم نمی زنم دیگه که در این صورت یا خدا خواسته از خطری که دنبالم بوده رها بیابم و جایی برای خودم وا کنم در مملکت جمهوری یا اینکه اصلا بحمدالله دور افتادم از مکتب اهل بیت و عصمت که اونطوری نیستم یا هم دیگه مکتب شیاطین انقدر دستشون رو شده که اهمیتی نمیدن به ماها دیگه و عددی حسابمون نمیکنن آخه بعد از افتاضاحاتمون یعنی خودم و بعد نوشتن وبلاگ و وبلاگدهی کلی بررسی میشد که این ضد انقلابه و مکتب فراسونری و شییطانی و چه میدونم جاسوس آمریکا و اسرائیل و از این حرفا پس یا هم منو کشف کردن و سیاستم معلوم شده و خونه ام پیدا!!!چه میدونم همش منو دشمن میگرفتم و سیستم بالا بناش رو بر این گذاشته بود و من باید در کنار حروف گنده ام در 3 4 سال پیش همش ثابت می کردم یه چیزایی رو در حالیکه یه عده با من بودند یه عده ای هم چشم دوستی نداشتند و اصلا به این انقلاب به دید شکست خوردن به نزدیکی می نگریدند حالا هم که انقلاب های دیگر کشورهای اسلامی رو دیدند دوباره روشون رو کردن اینور یعنی میخوام بگم منافق زیاده از همین مذهبی ها که بستگی داره جمع رویش کدوم ور باشه همین

و خلاصه هرچی منتظریم و نگاه می کنیم که مستقیم بیان تو چیشمون نگاه کنند که دروغگویی و خلاصه حالا نمیدونم دروغگو ولی رد کنند کلا ما رو و متن هامون رو باهامون سازش کردند به جاش حالا من نمی دونم به عنوان ییه  عنصر نظامی سازش با ما خوبه یا نه . باید جنگ باشه بین متن ها و گفتگو ها یا نه. یام دیگه اقدر روال بجه بازی شده یاپیش پا افتاده که آنتی میسازند زود و دیگه کلام کوبنده اثری نداره لااقل بیان رد کنید مقاله های ما روحرف که حرف من نیست مگه با ببعی طرفم نه بابا هر روز داره شیطان منو میترسونه و من میترسم که درونم 1000 تا جن و شیطان لونه کرده باشه و الانم که مینویسم کار شیطون باشه خلاصه گول ما رو نخورید و اعتماد نکنید مگه عقل ندارین؟؟؟

sadfsafc

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۰ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

من خودم؟ من میگم آدم باید نمازی که میخونه یه معراجی و اوجی و حالی تازه داشته باشه که من ندارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اما شما که من کاری ندارم که نماز میخونید یا نه و شیاطانه موضوع من.

اما حالا یه آدمی تو تاریخ شما بگو چه بسا آدم هایی بودند کسانیکه ولایتشون طاغوت بوده حالا نمازم میخونده و اول صفی هم بوده و حتی اصلا تیری چیزی خورده تو سرش شهید شده حالا به اون معنیش کسی نبوده که اینطوری باشه...

خوب این شده شهید ولی ولایت شیطون رو داشته و مثل من معراج نداشته من که نماز شب نمیخونم ولی شاید اونم میخونده ولی معذرت میخوام دیگه بگم که شیطون بوده خودش شیطون انس مثلا حالا ما نمیگیم هر کی اینکارو کرد شیطونه و معراج نداشت خدا خودش میدونه و منافق هم هست ما حال خودمون رو داریم تعریف میکنیم و پیچیدگی نظام جهان نوین...

خلاصه این مرد یا شهید شد خوب تو اون عالم که حقیقت رو فهمید که شیطان بوده خودش اصلا میخواد چه کار کنه آیا بهش فرصت میدن که مکتب شیطان پرستیش رو کامل کنه یا اینکه عوض بشه یا چیز دیگری...چی میشه اینکه اینطوری مرده؟؟خدا چه کارش میکنه قبر و قیامتش چه طوره همین

esfsfv

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۰ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

امروز یه کارخوبی کردم که دیدم مقداری از ترسم ورداشته شد و فهمیدم چقدر ترسو بودم اصلا حالا چی کارم کردم بماند به شما ربطی نداره و خیلی باید کنجکاو باشید که بدونید که قرآن خوندم ولی خوب استرس هم یه قدریش به ترس ربط داره وترس درست و حسابی از خدا نداشته باشیم و اصلا به غیر خدا داشته باشیم یعنی از غیر خدا بترسیم شرکه خودش شاید شما بگی من از مارمولکم نمیترسم نه این ترسا رو که نمیگم یه ترسایی هست که خودمونم نمی دونیم مثلا زشتی خودمون رو میخوایم قایم کنیم و استرس داریم در بین مردم یا چیزای دیگه که اصلا شاید فکرشو هم نکنی نه ما بنده ی خدا هستیم درسته اگه گنهکاریم باید در عوض از خلق خدا بترسیم این درست ولی یه ترسایی هست که شیطان القا میکنه مثلا میگه میفهمه ها حالا کار بدی هم نکردیا میگه ریا میشه شما از ترس ریا این کارو نمیکنی یا میکنی یا گیر میافتی اصلا و میری تو فکرای دیگه یا برعکس میگه ریا نمیشه گفتیم شیطان ازهر دری وارد میشه و هوشمنده یه موقع میگه ریاست یه موقع میگه نه اصلا نیست و تشخیصش به تقوای ما بستگی داره و کسی زیرکه که میفهمه کارشیطونه کسی رنده که بازی بدتش شما رو و شیطان رو و در بین خلق نه امثال ما  که دستشون روشده و دیگه فیلمی ندارند صداشون در بیاد تا هفت پشتش رو میخونه طرف و در نماز مثلا یا همینطور که توخونه نشستی دشمن از ترس ما سو استفاده های زیادی میکنه درسته که معلوم نیست آیا روزی آمریکا (جراتشو هم نداره ها) جنگ نظامی بکنه ولی راحت به نام جنگ فرهنگی در ایران و نام آزادی و دموکراسی هر کاری دارند میکنن خودشون اینا درست ولی ترس رو هم در بین حزب اللهی ها پخش میکردند قبلا و چه در آینده خلاصه موضوع ترس خیلی جدی است اصلا ائمه در جاهایی داریم که می فرمایند که اگه فلان ذکر رو بگم یا آیه رو بخونم ترسی ندارم که جن و انس جمع بشن و یا حالا بخوان کاری کنند حالا تو مسجد طرف نشسته صلوات بلند نمیفرسته میترسه (مرده رو میگما) ترسشم واهی است!!!

خلاصه کلی فکر ما عوض میشه از راه حق یا اصلا خودمون عوض میشیم چون گناهی در پرونده داریم که باید بترسیم خودمو میگما ولی اگه اولیا خدا رو دیده باشیم یا در نظر بگیریم آرامش دارند و با این باد هاچی میگن بیده ها نمی لرزند وو نمیترسند در حالیکه شیطان افسار ما رو به خاطرحساسیت هایی که خودش ایجاد کرده درون ما و ترسوندن از اونها در دست گرفته حالا خودم رو میگم که ایمانم ضعیف شده است و الا گفتم یه مشورت نتی کرده باشم که بترسم از شمایا و خلق خدا یا نه آخه میدونی یه سنی رسیده ام و 22 سالم شدده که دیگه باید شجاع باشم و بچه بازیه که از چیزی بترسم البته قبلا که ایمان ضعیف شدم زیادتر بود درسته کم رو بودم و جرات نداشتم حتی حرف بزنم ولی دلداری هایی میدادند که از عالم بالا که ادامه بدم و راحت باشم تو خونه و بنویسم وبلاگم رو وخدا رو شکر تو اینجا امنیت خوبه ..

یادمه جایی تو سخنرانی آیت الله می گفتند آقای فاطمی نیا رو میگم در مورد ترس از مرگ که یه موقع ترس عوامه و یه موقع علمی هست ترس شاید اینطوری میگفتن و یکی میپرسید که میشه هواکش بزاریم تو قبر میگفتن چرا میگفتند آخه یه کن تنفس کنیم یا قبرمون رو توی شیشه بزاریم میگفتن چرا میگفت که آخه دلمون میگیره و از این بچه بازیا..

safade

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۵ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

من الان در سنی هستم که دارم می بینم که همه نقش هام و یعنی نقشه هام تکراری شده و یا بازی شده که تکراری شده و الان یه آدم تکراری در بسته بندی جدیدم و فردی سودمندی نیستم برای جامعه چون از خاتواده شروع نکردم درست شدنم رو و بایدقرص اعصاب مصرف کنم اصلا و یه چیزی اوورترم.

و در ثانی اخلاصم رو شیطان ازم گرفته و ربوده رفته پی کارش یعنی تا موقعی که اخلاص داری خودشون جمع میشن دورسرت و تا فهمیدن وبو بردن خوشبختانه گرفته میشه ولی مگه من میخوام چه کنم!!! این است سوالی در ذهن مو...

و مو نصف عمرم رو گذاشتم(شوخی میکنما) برای اینکه بگم من اونجوری که شما فکر میکنی نیستیم چه بد و بدترش چه خیلی خوبش!!!!!!!!!!

rwyegw

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۰ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

امروز صبح رفتم مسجد این تییر ایدولوژی یا تغییر رویکردهایی بود که نوشتم و موضوعش بود خوب یه موقع هست شیطان آدم رو می بنده و ناامید میکنه از رحمت وســــــــــــــــــیع خداوندی و یه موقع هم  هست اینو هم بگم برعکسشه آقای فاطمی نیا می گفتند که هر کسی رو با یه روش میخواد خراب و نابود (خراب و نابود رو خودم میگم) میکنه و با هر کس به روشی خاص خودش و همچنین جای دیگه می فرمود یه موفع در یه فرصت و جایی از ریا می ترسونه و جاییدیگه به ریا وادار میکنه و باید آدم متقی باشه خودش میفهمه که این کار شیطونه یا نه!!!

خلاصه داشتم میگفتم با این ذکر گفتن این امروز که رفتم مسجد و رحمت الهی هم نسیبم شد یه توسل و اشکی ریختم تو راه مسجد ریا نباشه اگه و خلاصه بعد که اومد از مسجد بیرون فهمیدم با دکر حل میشه این دلخوری هام من که ننشستم توی یه روز مثلا 1000 بار ذکر خاص خودم رو بگم یعنی ذکری که دوام باشه وگرنه ذکر مخصوص خداست و ذکر خدا ذکر خودم خلاصه کار نکردم روی خودم بعد میل به سمت توجهات زنانه دارم و توی اتاقم رو نکردم خونه ی خدا تا فرشته ها ساکن بشن مثل خونه ی قبلیمون و راه  رو برای شیاطین باز گذاشتم تا نا امیدم کنند اصلا حالا که اینو گفتم یاد شیخ جعفر مجتهدی افتادم که رفته بودن به یه خونه ای یه پیرزنی بالای خونه ش زندگی میکرده و قوی بوده در ماورا و هرکی وارد این خونه میشده رو با حالا یا علمی یه چیزی بیرون میکرده و شایدم اختلاف درست میکرده حالا من نمیدونم با جن بوده یا چیز دیگه ای اما شیخ جعفر مجتهدی رو هم میخواسته از راه به در کنه یعنی اذیتشون کنه ایشون با ذکر یا علی دفعش میکنه و طوری که توضیح میدادند سخت هم بوده بیرون کردنشون و دفع کار این پس ببین تا خونه ی خدا هست چه خوبه آدم پناه بیاره و بره تا دلش باز شه ممکنه سحری چیزی قدرتی باشه آدم تو خونه ی خودشم نتونه زندگی کنه درست حالا برای مردا میگیم نه زنا پاشن زورکی برن مسجد و اینو هم میخواستم بگم که این سخن بزرگیه که اگه شیاطین نبودند خدا گروهی و فرقه ای رو میفرستاد جای شیاطین شاید فرشته ها و ارواح دیگه که گولشون بزنند یعنی ما باید هر لخظه آماده باشیم و همین دیگه خورده نگیرییم به بعضی چییزا و دنیا محل آزمایشه ماست که باید حتما پس بدیم آقای فاطمی نیا هم میگفت که نمیشه دعا کرد که ای خدا آزمایشم مکن بلکه باید بگیم که سهلش بکن ای خدا وگرنه همه آزمایش میشیم اومدیم که بشیم دیگه...

bdfghw

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۵۵ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

من اصلا خط فکریم اصلا انگار تو باغ نیستم توجه نمیکنم ببینم امامم چی خواسته از من مثلا و من باید چه طوری زندگی کنم که نه چیزی ها فقط از دستم راحت باشه همین نه اینکه انتظار خاصی داشته باشه از من همین که از دستم راحت باشه و اذیتشون نکنم اهل بیت رو کار بزرگی کردم من راستش همش تو فکر نامحرم هام و خط فکری شبانه روزیم بر میگرده به خیالاتی که از اون ها در دلم میگدره تازه فهمیدم چه کلای گشادی داره سرم میره وقتی خودم رو فکرم رو کنترل کردم که دارم به چیا فکر میکنم اول گفتم توسل کنم به کوری چشم شیاطین بعد  درخواست کردم نزدیک شدنم بهامام زمان که اگه او نخواد گریه م هم نمیگره برا حسین ولی اگر او بخواد کما اینکه فکرم جای دیگه هم رفت و برگشت و تو باغ هم نباشم خودش میارتم تو باغ و حال اشک میده آخه اگه من گریه نکنم سبک نمیشم و باریه ولی تا کی من؟ وقتی یار امام زمان نیستم هویتی و شخصیتی به نام من نیست که بره جلو من مرده ی متحرکم در اون اوضاع بعد هم که دیدم توجه کردند بهم و اشک جاری شد دوباره رفتم خودم با پای خودم به فکر نامحرم ها تازه خنده دار اینه که داشتم میگفتم من زن نمیخوام تو توسلم و لیاقتشو ندارم و بار سنگینیه و یه همچین چیزایی بعد این همه کر کر بافی دوباره یاد نامحرم کردم اصلا اوضاعم خیلی خرابه برام دعا کنید یه فرد سودمندی بشم لااقل.................................اینا رو نوشتم که بفهمید جهت اطلاع که منم وضعم بدتر شماست شما اگه یه زن دارید که عشق بهش میورزین من هر زنی رو میبینم دل ذاتیم میخواد کلاس براش بزاره و خوب از امتحان (حالا یعنی امتحانم باشه؟؟؟) در آم در حالیکه برای یه مرد خوب حالا پیدا نمیشه؟؟؟ برای امام زمانم کار نمیکنم و در نظرش اصلا ندارم یه موقع بود میگفتم نباید امام زمان رو ذهنی در نظر بگیرم چه کارش دارم مگه بیکاره حالام که دارم کافر میشم چه کنم ای خدا شدم شیطان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

shkss

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۵ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

الان امروز صبح داشتم یعنی هوس کردم یه نمازی بخونم نماز امام عصر (عج) که میدونید که ایاک نعبد و ایا ک نستعین رو باید 100 بار بخونیم خوب منم اولش گفتم با ناله هم باید خوند حالا باید اولش یعنی بهتر بود در مورد تغییر صحبت می کردم اه این شد دیگه ولش کن خلاصه آقا سر تون رو در نیارم آدم آهنی هم اگه میساختند که اگه دیگه با آهن ساخته بشه این  ربات ها بازم یه تاثیری خودشا نه اینکه خدا بخواد روش تاثیربزاره که گریه ش بگیره یا تغییر کنه نه بابا خودش بعد این دیوست بار گفتن و این دو رکعت یه تغییری این آدم آهنی که خودش گفته از درون خودش پیدا میکنه بالاخره خلاصه ما آدم ها که یا فکرمون مشغوله یا توجه کردم دیدم که اینطوری سریع که دارم من بنده میخونم این ذکر رو صد مرتبه یه آهنگی درست میشه و یه ریتمی بمیرم من که دارم تونمازم آهنگ پخش میکنم و تغییر نمیکنه ذاتم با این خرفا یاد اون متن قرآن افتادم که 70بار هم استغفار کنه پیامبر برای این بعضی ها که یادم نمیاد کیا بودن تاثیری نداره و آمرزیده نمیشند حالا این وهابیه کیه گفته بود تو کتابش اگه 71 مرتبه برین سر قبورشون استغفار کنید بی تاثیر نیست و بخشیده میشه حالا بماند شاید قبور خودمون اینطوری باشه و کمتر از 70 مرتبه هم حالا اینا رو به کنار اون آقای فاطمی نیا میگفت کثرته 70 مرتبه و کثرت رو نشون میده خلاصه با یه امیدی رفتم نماز رو خوندم و ان شالله جز این 71 یکی ها نباشم و شما...

خلاصه اگه دلم سنگ بود یعنی بدتر وآدم آهنی هم بودم چون میدونی که آهنو از دل سنگ در میارند و آهن سنگ رو میشکند و سختر از سنگه خلاصه اگه اونطوری هم بودا که آدم آهنی باشم یه تغییری می کردم و اینطوری یه واکنشی میدادم...

shakhsicola

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۲ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

اصلا حالا که فکرشو هم میکنما چه افتضاحی هستیم یا هستم یه جایی میرسما اصلا یه زمانی بود همش حالا ظاهری هم بودیما به دلایلی از جمله سن کم و البته کم عقلی ارتباط دلی قوی داشتیم با امام زمانمون با عالم بالا که گناه کردیم بعد عقل اینطری شد یعنی میخوام بگم که حالام که ظاهر پرست شده اما خیلی اوضاع ال و دوری میدونم همونم که قبلن داشتم اگرچه حال اشک و زاری برای ایشون نبود و مثلا زانو بقل بگیرم و یرای دیدن و دوری چند لحظه ای هم که شده فکر کنم و ناراحت و زاری و از این حرفا باشه نه اصلا جنگ اینترنتی بود اون موقع چند سال پیش حالا خیلی خوب شده از لحاط چندین سال پیش لااقل برای من ولی منم دور افتادم ها و دورشدم میدونی که من همـــــیشه اغلب خودم رو میبینم و درونم رو و خودشناسی تا خداش ولی خوب داشتم میگفتم خیلی پرتم ها ولی فهمیدم مثلا کسی که از کودکی یا محله ش خوب باشه یا هر دلیلی به بینه و بشناستشون اون از اون زمان بوده نه حالو...

خلاصه خیلی احساسس کمبود دوری میکنم منی که عشثق به خدام جایی رسیده بود که میگفتم ای خدا دوستی بین خودمون رو افشا نکن تا دوستای مدرسه مون از روی چهره ام نفهمند ما بادل با هم دوست باشییم حالا دو تا دونه اشک هم بیشتر اول دبیرستانم نریخته بودم ها ولی اومدم مدرسه البته همونم برا گناهام بود خلاصه اوممدم مدرسه یارودوستم بهم گفت تو چه مهربون شدی اولین نفری که در مدرسه دیدم خلاصه اینطوری بود و تازه واردقبول میکنن مشتی ها خلاصه این بود امورم ککه بازیچه ی اینترنت شدمم و حالا ایده اولوژیم و یکم تغییر کرده و وارونه شدم میگم خدایا خوشکلم کن و دارم فحش میدم البته همونی هم که رسیده بودم از باب گریه و توبه خواستن از امام حسین بودچون همه میگفتن حسین و گریه برایش و محبتش حالا چه کنیم که درها  همه بسته شده و فکریات و ایدوئژیم تغییر بافته و بچه بازی شده و شمارو هم تا بچه بازی حساب نکردم برووهااااا...

shakhsi cola

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۷ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

جامه ی سیا بر کردی که چی یعنی عزداری اگر تو عزداری ما عروسیمونه چی دارم میگم بابا...........................................

ولم کنیدها

گنجشک مرد یه سنگ از آسمون کم میشه میافته روی زمین یواشکی هیشکی نفهمه ها اینطوری تا ببینمیم چه باید گفت: خیلی وقته گنجشک مرده ندیدم زنده شم پیداش نیست اما مو پیداش می کنم یه وقتی و ازش میپرسم آهاای تو مگه چت بود اینطوری شده بودی و یادی از ما نمیکنی و نمیگویی که چته درد بچته... و ما پیگیر احوالات زنانگی خویش می گردیم تا راهی پیدا بشود نفسی چاق کنیم و چه خودخواهانه به خود می نگریم اگر اینطوریم که حالی به حولی...و مانده ایم و شاید هم نشسته ایم روی صخره و به تماشای افق نشسته ایم ها بله دور دست هست و می گوییم چه آمدنی و رفتنی تو چه میخواهی اصلا از جان ما بگذارمان و برو پیش خدا مه بازگشت به سوی اوست همه بازگشت ها حال که حرفش آمد باید فلسفه باز کنم که چرا بعد مردن بازگشت به سوی اوست و نه حالا بگذریم گیر نده!!!ما حال و احوالش را نداریم دوباره ببافیم و بدوزیم از نو و بخواهیم چیزی را که نمیخواهیم از نو و من امروز دعا خواندم و با این دوریم انتظار هیچ عوض شدن و بهتر و بالاتر رفتن که ندارم هیچ نوشته هایم هم همان مانده که به دریایی از فاضلاب ها ریخته می شود و یا سوزانده آری جه خوش است............................


shkhsiat

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۰ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


ببین ائمه اطهار امام زمان (ع) حاضرند جیک و ریز زندگیتو تصرف کنن مثل من و بگن توی وبلاگی تا حدی که خودت راضی هستی ولی مگه پیامبر و حضرت علی (ع) به فردی که آبروشو خدا نگه داشته بود و میگفت من زنا کردم و از این حرفا تعجب نکردند؟ ولی در این صورت این چیزا تعجب نداره چون یا معامله است یا توی تله گیر کردیم یا وضع جلو نمیرفت و عقل منو وشما نمیکشید نمیشه که دو دستی دست زن مردم رو گرفت که بله شما عامل فتنه ای شاید توبه کرد البته حقشه اما ما هم باید بریم...

shkhsilat

چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۵ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


امروز داشتم تا حد گریه هم جلو رفتم که میخواستم بکنم ها ولی فکرم عوض میشد و فهمیدم شیطان نمیزاره و به هر نحوی سیستم شناسی شده این فکر من و با فکر و عملیات خودم خودم رو افکارم رو عوض میکنه مهم نیست بالاخره اشک رو اگه ریختم حساب دستش میاد میره پی کارش...

خلاصه داشتم فکر میکردم به این بچه هه بود تو فیلم رنگ خدا این اصلا نمیدونست رنگ چی هست و چنه تا اینکه بگیم هم ما هم اون که چشم دل داشت رنگ خدا بگیم

مثلا بهش بگیم رنگ صورتی خوب چه میدونه چی هست این رنگه...

ولی ما به خیال خودمون خیلی چی ها میدونیم و میبینیم اصلا کم که میاریم میگویم که مگه کوری آقاهه و خلاصه کلی می بالیم در صورتیکه اون هم یه عالم برتری داره نسبت به ما ولی بالاخره توی فیلم هم معلوم بود کور مادرزاد بود و ندیده بود رنگ صورتی رو ولی خلاصه گفتیم یه عالمی داشته برای خودش هم حالا اینو میخواستم بگم ما که چشم برزخیمون باز نیست هم همینطوریم چه میدونیم عالم چه خبره و چه میکنند البت البته خوبه ها به دردمون نمیخوره و شاید اصن کفر بگیم یا دیونه بشیم الان شما از روح میترسی؟؟ همینقدر تو خوابم یه موقعی دیدم که ارواحی داشتند از توی حیاط خونمون میگذشتند و بی خیال ما بودندو انگار توجهی به من نداشتند که من اونجام یا دارم از  پنجره بیرون رو نگاه میکنم درصورتیکه فکر میکردم روحی اگه منو ببینه دورم رو میگیره و جمع میشه و صحبت میکنه و حالا درسته ما نمیفهمیم یا داستان های دیگه که من خبر ندارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

البته چشم برزخی هم دلی داریم چشم دلی و چشم صورت حالا کدومش بهتره آیا وقتی ما خدا رو هیچ وقت با چشم صورت نمیتونیم ببینیم این بهتر نیست که قانع باشیم به همین چشم دلمون تا بتونیم با چشم صورت اون دنیا رو مشاهده کنیم بابا میگن اون راه ضاله است اصلا حالا   بشین دکر بگو روزیت نیست اصلا... البته خودمو میگم ها ذکر ومکر نمیگم اینو گفتم که اول ادعام نشه دوم خدا رو بس بدونم برای دوستی سوم زودتر دعایی چیزی بخونم توبه کنم اشک بریزم راحت بشم سوم هم که گفتم همین دیگه.

roozi shakhsi

چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۱۰ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


میخوام یه کم بیشتر در یک جنبه ای که داشتم بهش فکر می کردم رزق و روزی رو پهن کنم یعتی باز از اون جهت که بعضی موقع ها کارشناس ها میشینن محاسبه می کنن میگن مثلا بعیده که امسال ورزشکارهای ما که عرض شود کل دنیا رکورد بزنند تو پرش و مثلا ورزشکارای ما بعیده که بیشتر از 4 متر بتونن بپرند امسال با این وضعی که روبروی ماست خوب همین دارند در مورد رزق شون بحث می کنند نه پول ها رزقشون بیشتر از این نیست و رزقم یه بحث جداگانه مفصل داره که به ذهن من نمیخوره که بازش کنم اصلا حضرت میکائیل مثلا میگن روزی ها رو تقسیم میکنه و رئیسشونه و ائمه اطهار مثلا نمیخوان که یکی مثل من بیشتر از این بدونه یعنی بفهمه عقلا (البته اون چیزی که در رقابته ها نه اونی که خودم میتونم با سعی بدست بیارم حتی همون هم اگه توفیق ندن هم نمیتونی و اگه عقلت نکشید میخوای چه کنی!خلاصه منظور بیشتر از ظرفیت است..کما اینکه ظرفیت رو هم خودشون روزی میدن.پس هیچی) تو میخوای حالا چه کار کنی؟؟؟

shakhsikolat

چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۵۶ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


عجب گهی خوردیما ببین عزیز جان برادر من گفتم یه دونه یک کپه از پسته رو بشکون اونم بعدش گفتم اگه خیالاتی نشده باشم الان هر دقه یه دون خرابم داره درد میکنه هی ول میشه هی خوب میشه منظورم نبود که با دندون خرابت که بشکنی با چند تا دندون جلو (دندون ثنایا حالا کدومش هست؟) خلاصه یه غلطی کردیم گفتیم یک ساعت هم طول کشید بابا یه فکری هم به حال میکروفون توی دندون خرابت هم بکن!!! یه فکری هم به حال دندونای ما ازاون موقع دیگه از این غلطا نکرده بودما خلاصه برای حرف نزدن اومدیم یه چی بگیم که بشکن بازی کن و بازی کن و سرگرم باش اگه مزه ی خوردنی میداد بخور اگه اوقات تلخی میداد تف کن بیرون همه ش که نباید خورد من اعصابم خورد بود و تنها بودم و حوصله م سر رفته بودن نشستم این یک ساعت رو تحمل کردم و همه شو هم خوردم و تا حالا سیرم حالا اگه دوس داری میتونی پوس موز و هندونه و گردو هم امتحان کنی!!!شوخی کردما نگین این دیونه استا چی کار کنم دندونم بی خودی درد میکنه باید برم عصب کشی کنم

TIMTIM & EJTI & SHAKHSIKOLAT

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۲ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


در حین سکوت چیزایی به دهنم رسید هنوز در جیبم یه خورده پوست

پسته هست و لیکن ذهنیاتم رو از قبل موضوعش رو نوشته ام تا الان توضیح بدهم و شاید شما که همیشه از من جلوتر بوده اید بدونید و کنجکاو بودیدا ولی باور کن ارزش این چرندیات رو نداره...

فیلم السون و والسون که بود که دو تا آقا پسر بودند من همیشه به خودم میگفتم که این دوپرنده به منزله فرشته هستند و نمی فهمیدم هم که چه کار می کنند و کوچیک بودم انگار کاری نمیکردند...حالا یه دون دون هم بود که میگفت پسته رو با دندونات بیا و بشکن و همیشه انگار در حال اعفال طرف باشه و به منزله ی شیطان یا فرد جاهلی بود که قصد اغفال داشت و لیکن کارش برای از کار گذشته ها بود شاید که میگفت حالا که دندونات خرابه بگیر بشکن و بخور هر چی دلت میخواد حتی پسته رو با دندون! یا بادوم رو! همین دیگه بی کار نشسته بودم یه دونه پوست پسته کردم در دهان و شکستم و  خوردم انقدر تیکه تیکه کردم در حدود یک ساعت و با بزاق قاطی کردم یه چیز هضم شدنی دراومد که شد بحوریم برای امراض جدید!!!!!!!!!!!!!!!!! چون میدونید امراض جدید خدا نعمت هاشو زیاد کرده و داده در ضمن یکی بود داشت تلوزیون نگاه میکردیم میگفت من دور ریختنی و آشغال ندارم هندونه رو هم با پوسش میخورم که تعجب کردم!!

البته اگه خیالاتی نشده باشم که واقعا ریز ریزکردن مخصوصا با بزاق و دندون عامل کشنده ی بیماری جدید هست یا نه البته زمانیکه که از پودر استخوان استفاده می کنند و ژله می سازند میدن دست بچه ی مردم..

در مورد چیزای دیگه هم فکر کردم مثلا ریشم رو طبق آمار نتراشم ببینم خودش میریزه یا دست نزنم ببینم شیطان  پیداش میشه فقط دعا کنید کسی نیاد من قرصم رو نخوردم که بگم من روانی نیستم و زن رو میتونم بگیرم با خیال راحت شاید...دعا کنید که مثل دفعه ی اول حالا که قفل دارم و مثل اون دفعه قفله گم نشده نابود نشم و مثل دفعه ی اول که رفتم اونجا با زور و پلیس نیان دفعه ی آخر هم یه مامور شخصی اومد و بردم به اون تیمارستان ولی خوب خلاصه اومد تو تیمارستان گفت منو میشناسی گفتم همونی که که دستم روبست زبونش رو گاز گرفت که یعنی هیچی نشده و شتر دیدی ندیدی و منم همین کاروکردم..

بعد فکریات دیگه داشتم اینجا نوشته وقتی که اعتماد به من علی نبود که تو دیگه کی هستی که داری اینکارارو میکنی و نظام برای من شخصیتی تعریف نکرده بود فقط نکشینش همین.. اون موقع من چه باید می کردم؟؟ برای نجات خود و آینده...

اینجا  نوشتم که من دیشت تا حالا بلند با خودم صحبت نکردم و چون میدیدم که بله از بیرون فکرم رو میخونند و بلند هست نمازم رو زنونه و یواش خوندم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نمی دونم چی شد که در مورد زمین کشاورزی هم صحبت شد که باید شیب دار باشه که از بالا آب سر بخوره البته در روش غیر قطره ای ها...

اشخاض

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۸ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


حالا که اینحووو رسیدیم بابا اقدر روی من حساب باز نکنیدا مثل قدیما. من الان روی نقطه پرگار؟پرتگاهم الان راحت میتونم گمراهتون بکنم بریم حهنم با هم هم من هنوز همون علی یه ام حواست جمع باشه نه گول منو بخور نه کسی عقل هست منطق اگه قبول کرد که کرد ما سعی داریم عقلانی صحبت کنیم در چرندیات من حساب باز نکن همین

shakhskolat

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۱ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


ماجرا از اون جایی شروع شد که گرفتم خوابیدم بعد که بیدار شدم دیدم همه ی نقشه هام برای جلب توجه نابود شده حالا مهمون ها هم هستند نکنه خواب اصحاب کهف کردم ولی مزه ی غذا یادمه نمیدونم چی شده انگار هیچی نشده ولی چه کارم کردند که باید از نو شروع کنم...انگار هیچی نشده و کاری نکردم!!!

خلاصه بابا بزرگ عزیز تر از ما رو فیلمشو گرفتم همین امشب:

 http://www.aparat.com/v/330e1029061501db08c7bf7e9b37a9a284189

http://www.aparat.com/v/564d67267b9b4410e6bfe47032a20d4584096

بعدش بابام گفت تو خوشت میاد ازت فیلم بگیرن منم گفتم از خدامه :

 http://www.aparat.com/v/376a7ebd03d433f52ee6ea1c0a0e44a284102

بعدش با دایی رضام رفتیم بازی کردن:

 http://www.aparat.com/v/f4b0977dc32cdd41675c985c8305d5b984106

http://www.aparat.com/v/4db6b4f93bb90fabd643a3e0b7c2590184108

بابا بزرگم اصلا پاش که داغون از درخت نخل افتاده بود کوچیک هم که بوده هم ناشنوا شده هم پاش از همون موقع درد میکرده دیگه بدتر شده و چشمش هم که چند سال پیش عمل کرد و همشم با موتور تصادف میکنه چون میره از خانه بیرون و دستش شکسته شد دفعه ی آخر چند هفته پیش:اسمشون هم محمد خسین مصلی نژاد هست بعد مادرم میگفت محله ی مصلی مال اونه شوخی میکرد ها ولی چون تو مرکز اونجاست بعد امروز که رفتیم بیرون مهمانی برای برگشت میگفت یا اسم بچه هاتو رو بزارید (به من و دایی میگفت) محمد حسین یا به قول دایی امیر حسین یا میر حسین یا میزا حسین!

بعد یادمه تو وبلاگ pqrstu هم نوشتم اینو که من و بابا بزرگم با ایشون رفتیم بالای درخت نخل البته کوچیک بودا بعد بهم گفت من اشعار حافظ رو همشو میدونم یعنی میفهمم حالا حرف چندین سال پیشه که میتونست خوب راه بره ولی من هنوزه که هنوز نمی فهمم حافظ رو و اگر میفهمیدم هم سرشو باز میکردم اینجا پس حقه ولی نه لیافتم میخواد و سن و سال جوانی

برای همینه که گفتیم که به زندگی جوانان وارد میشید اشتباهه برین هوای اینا رو داشته باشین تا یه خولی مثل من رو بپایید

تدفین

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۸ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

تو را چشمی زدن کشتن                           که وردی خواندن و رد شد

تو را دیدند و دردی آه                               صدای ساعت و زنگ شد

صدای پر درآوردن                                از اینجا کوچ آخر شد

توان دیدنت را نیست                                  که بانگ الله اکبر شد

شخصیتفلک

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۲ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

امروز میخواهم درمورد یه مطلبی بنویسم و اما حالا ه ما در این شرایطیم چه کنیم من نمیتونم مستقیم بگم که چه باید کرد از روش من استفاده کنید بی محلی نگاشم نکنید خوبه؟نه داستان چیه؟ نمیگم خواب معلم فیمینسم رو باز دیدم داشت با احساسات بازی می کرد و از این حرفا شما که جای ما نیستن که بفهید چه جنایاتی می کنند اما نمیخوام در مورد جنگ روانی حاکم بر دروس این معلم ها و بزرگ دانستن طبیعی این معلم ها مخصوصا توی دبستان که تک معلمند میره که کار درست باشه و خوار شمردن دانش آموز ضعیف و امل دانستنشان گرفته همشم خانم معلم ها. چرا منو توی این موقعیتای خطیر قرار میدین حالا راستی خودم اومدم جاش این جا نبود با تشکر اینکه ما یه چی دیگه میخواستیم بگیم و اون مطلب نبود ان شاالله اون درست بشه با این وضع خراب تدریس که نیست حکومت زنان بر آقایان بلکه اینو میخواستم بگم که می بینی که کار فراوانی انجام میشه ها ولی در نهایت می بینی خشنودی امام زمان (عج) حاصل و بدست نمیاد این چه فایده ای داره برای من؟؟ یامن دارم وقتمو تلف می کنم و گولتون میزنم نه اینکه جای گفتنش اینجا نبود..خلاصه باید یه کاری کرد همین 

 

ن