اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الآنبیاء و المرسلین سیما خاتمهم و أفضلهم محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیما بقیة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء إلی الله».

مقدم شما بزرگواران علما فضلا برادران و خواهران ایمانی را گرامی می‌داریم. هفته پُربرکت دولت را ارج می‌نهیم. در آستانه زیارتی مخصوص وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) و طبق برخی از نقل‌ها ایام شهادت آن حضرت هستیم، این سوگ و ماتم را به پیشگاه ولیّ عصر(ارواحنا فداه) تعزیت عرض می‌کنیم، از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم که توفیق انجام وظایف این ایام را به همه ما مرحمت کند.

مستحضرید که ماه پُربرکت ذیقعده تا دهم ذیحجّه این ایام به عنوان اربعین موسوی و کلیمی معروف است؛ یعنی این چهل شبانه‌روز، چلّه‌ای است که وجود مبارک موسای کلیم به دستور ذات اقدس الهی عهده‌دار شد. این آیات ﴿وَ وَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾[1] ناظر به همین است؛ لذا در تمام ایام سال گرچه چلّه‌گیری فضیلت دارد، ولی از اول ذیقعده تا دهم ذیحجّه این فضیلت بیشتر است. وقتی هم که وارد ماه پُربرکت ذیحجّه شدیم دو رکعت نماز بین نماز مغرب و عشا بعد از خواندن حمد و فاتحة الکتاب آن ﴿وَ وَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً﴾ تا پایان آیه هم که مستحضرید مستحب است. این ناظر به آن است که انسان این چهل شبانه‌روز را همانند موسای کلیم(سلام الله علیه) چلّه بگیرد. بارها هم به عرض شما رسید که چلّه‌گیری اعراض از دنیاست نه از کار دنیا و از خلق دنیا و از جامعه. انسان در متن جامعه زندگی می‌کند در درس و بحث هست اگر حوزوی و دانشگاهی است، در تجارت و اقتصاد هست اگر تاجر و پیشه‌ور است، ولی در همه امور می‌گوید خدا، دیگر نمی‌گوید اوّل خدا، دوم فلان شخص! این یک بیماری است که دامنگیر اکثر ما هست. این آیه‌ای که در بخش‌های پایانی سوره مبارکه «یوسف» هست خطری است زیر گوش ما، فرمود: ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُونَ﴾؛[2] اکثر مؤمنین مشرک‌اند! امروز با این جناح، فردا با آن جناح، امروز با این سَمت، فردا با آن سَمت، امروز اوّل خدا دوم فلان شخص، فردا اوّل خدا دوم فلان شخص! وقتی از امام(سلام الله علیه) سؤال می‌کنند چگونه اکثر مؤمنین مشرک‌اند؟ چگونه می‌شود که مؤمن مشرک باشد؟ فرمود همین که می‌گویند: «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ»،[3] اوّل خدا دوم فلان شخص! خدا اوّلی نیست که دومی داشته باشد. باید بگوییم: ﴿وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ؛[4] هر آنچه در آسمان و زمین است برده و بنده خداست و خدا را شاکر باشیم که مشکل ما را به وسیله فلان شخص حلّ کرد که او بشود دست و پا و اعضا و جوارح راه، شئون فعل خدا بداند. در بخش‌های پایانی سوره مبارکه «مؤمنون» وقتی مؤمنون را در آغاز این سوره با عظمت و جلال ستود، مؤمن آن است که ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾،[5] ﴿وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾،[6] «الذین کذا، الذین کذا، الذین کذا»، تا به آن بخش‌های پایانی که می‌رسد می‌فرماید اینکه ما گفتیم سرعت بگیرید: ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾،[7] اینکه گفتیم بعد از سرعت سبقت بگیرید جلو بیفتید: ﴿سَابِقُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾،[8] اینها باید بدانند اگر همه این شرایط و اوصاف ثبوتی را داشتند، ﴿الَّذِینَ هُم مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ﴾[9] بودند، ﴿وَ الَّذِینَ هُم بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ﴾[10] بودند، ﴿الَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ یُشْرِکُونَ﴾[11] شدند. اینها که همه دستورها را انجام می‌دهند و بُت‌پرست نیستند﴿أُولئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَ هُمْ لَهَا سَابِقُونَ﴾.[12] اینکه می‌گویند اگر کسی بگوید «لا إله إلا الله» یقیناً وارد بهشت می‌شوند، سرّش همین است. این مشرکانه فکر کردن نمی‌گذارد انسان در هنگام مرگ بگوید «لا إله إلا الله»: «مَنْ‏ قَالَ‏ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّة»؛[13] اگر کسی آن روز بتواند یک «لا إله إلا الله» بگوید، چون مستحضرید امروز زبان ما در اختیار ماست، اما هنگام مرگ زبان ما در اختیار ملکات ماست نه در اختیار خود ما. «إِنَّ النَّوْمَ أَخُو الْمَوْت‏»،[14] شما تجربه کردید کسانی که در خواب حرف می‌زنند چگونه حرف می‌زنند؟ یک آدم مؤدّب در خواب هم بخواهد حرف بزند به کسی فحش نمی‌دهد. یک انسان بد دهن، در خواب هم که حرف می‌زند فحش می‌گوید، چرا؟ چون در خواب اعضا و جوارح در اختیار ملکات ماست رهبری اعضا را آن ملکات به عهده دارد نه اراده ما. ما هر گونه که در زمان بیداری زندگی کردیم همان طور حرف می‌زنیم. این خواب از بهترین مدرسه‌هاست که نمونه‌های برزخ را به ما نشان می‌دهد که مرحوم کلینی در کافی فرمود اصلاً ذات اقدس الهی این خواب را به عنوان مدرسه قرار داد، یک؛ و نموداری از برزخ قرار داد، دو؛ که ما بعد از مرگ به کدام عالَم می‌رویم؟[15] شبیه آنچه را که ما می‌رویم همین است که در عالَم خواب است فرمود انسان تا بیدار هست اعضا و جوارح او در اختیار خود اوست، وقتی به خواب رفت در اختیار ملکات اوست مگر هر کسی موفق می‌شود که در حال احتضار بگوید «لا إله إلا الله»؟! این بخش‌های پایانی سوره مبارکه «مؤمنون» خیلی اعلام خطر کرده فرمود آنها که همه این فضایل را دارند: ﴿الَّذِینَ هُم مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ﴾اند، ﴿الَّذِینَ هُم بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ﴾اند؛ ﴿الَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ یُشْرِکُونَ﴾ اگر باشند، ﴿أُولئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَ هُمْ لَهَا سَابِقُونَ﴾. معلوم می‌شود این توحید حرف اوّل را می‌زند.

این چلّه‌گیری برای تمرین موحّدانه به سر بردن است در تمام ایام سال مخصوصاً در این چهل شبانه‌روز. وجود مبارک موسای کلیم در این چهل شبانه‌روز که البته نه غذایی میل کردند نه خوابی نه آبی، هیچ چیزی نخوردند، مهمان خدای سبحان بودند فقط مناجات می‌کردند، شیطان به طرف او حرکت کرد، فرشته‌ای گفت کجا می‌روی؟ او مهمان ذات اقدس الهی است، او با وعده الهی آمده به کوه طور، فرمود: ﴿وَ وَاعَدْنَا مُوسَی﴾،[16] ما دعوتش کردیم کجا می‌خواهی بروی؟ گفت می‌خواهم بروم همان کاری را بکنم که با آن کار آدم را از بهشت بیرون کردم! بنابراین ما یک چنین دشمنی هم در کمین داریم که اگر کسی موسای کلیم بود مهمانی ویژه ذات اقدس الهی را به عهده داشت میزبانش هم خدای سبحان بود قرار ملاقات هم خدا گذاشت ﴿وَ وَاعَدْنَا مُوسَی﴾، با همه این خصوصیات باز شیطان دست بردار نیست فرشته گفت کجا می‌روی؟ اینجا یک ملاقات ویژه است! گفت بروم همان کاری را بکنم که در بهشت با آدم کردم! بنابراین همه ما در معرض خطر هستیم، هر آن مراقبت برای این است، این مطلب اوّل است.

چون بیست و سوم این ماه متعلّق به زیارت خاص وجود مبارک امام رضاست درباره او هم عزیزان و فضلای خراسانی هم در جمع ما حضور دارند که ـ إن‌شاءالله ـ امیدواریم همه فضلا و علما به درجات عالیه اجتهاد و عقل و عدل برسند مخصوصاً خراسانی‌ها. در اینجا وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) فرمود من اگر بخواهم زودتر از این می‌خوانم؛ ولی قرآن را من در ظرف سه روز ختم می‌کنم، اگر بخواهم زودتر هم ختم می‌کنم؛ اما من به هیچ آیه‌ای نمی‌رسم مگر اینکه درباره آغاز و انجام این آیه درباره چه کسی نازل شده؟ پیامش چیست؟ ظاهرش چیست؟ باطنش چیست؟ چه دستوری دارد؟ درباره این فکر می‌کنم و اگر می‌خواستم به عنوان عادی قرآن را قرائت کنم خیلی سریع‌تر می‌خواندم؛ اما اینکه میبینید من در ظرف سه روز قرآن ختم می‌کنم برای این نکته است.[17] حالا یکی از رهآوردهای نورانی امام رضا(سلام الله علیه) که از همین قرآن کریم استفاده کرد عرض کنم که می‌شود مطلب سوم.

آن مطلب سوم این است که ما محتاج هستیم؛ اما به هر کسی که مشکل ما را حلّ بکند محتاج نیستیم، ما باید به کسی سر بسپاریم که محتاج نباشد، نه اینکه مشکل ما را حلّ کند. فقیر به مستغنی محتاج نیست، به غنی محتاج است. ما سه تا واژه داریم: یکی فقر است یکی استغناست یکی غنا. فقیر یعنی کسی که محتاج است، یک؛ و چیزی که نیاز او را برطرف بکند ندارد، دو؛ مجموع این دو تا سلب می‌شود فقر و فقیر هم به معنای ندار نیست، به معنی گِدا نیست. فارسی آن هنر را ندارد که عظمت و جلال و جمال واژه‌های عربی را بفهماند. اینکه وجود مبارک امام باقر فرمود: قرآن عربی مبین است برای اینکه «یُبِینُ الْأَلْسُنَ وَ لَا تُبِینُهُ الْأَلْسُن‏»؛[18] تمام زبان‌های دنیا را عربی می‌تواند ترجمه کند؛ اما عربی را زبان‌های دیگر نمی‌توانند ترجمه بکنند. ما کسی که جیبش خالی است کیفش خالی است می‌گوییم گِدا! گِدا بار علمی ندارد. اما قرآن نمی‌گوید گِدا، می‌گوید فقیر. فقیر به معنی گِدا نیست، فقیر به معنی ندار نیست، فقیر به معنی مجموع این دو تا سلب نیست؛ فقیر بر وزن فعیل به معنی مفعول است. آن ملتی که جیبش خالی است کیفش خالی است، چون ستون فقراتش شکسته است به او می‌گویند فقیر. این کجا، گِدا کجا؟! کلمه گِدا حرف علمی نیست؛ بلکه گدا یعنی ندار. مجموع این دو تا سلب می‌شود گِدا؛ یعنی کسی محتاج باشد به چیزی و چیزی که آن حاجتش را رفع بکند ندارد، این دو تا سلب را که کنار هم بگذارید ما در فارسی می‌گوییم گِدا؛ اما قرآن که می‌گوید گِدا، نمی‌گوید گِدا، می‌گوید فقیر. ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ[19] یعنی ملّتی که جیبش خالی است کیفش خالی است، این ستون فقراتش شکسته است این با سفارش، اقتصاد مقاومتی پیدا نمی‌کند! با نصیحت، شما ویلچری را قائم نمی‌کنید! فقیر یعنی فقیر، گِدا یعنی گِدا! عربی را که مبین گفتند برای این هنر علمی اوست، مسکین هم همین طور است؛ مسکین یعنی اهل سکونت است اهل ساکن است نمی‌تواند حرکت کند؛ آن ملتی که جیبش خالی است کیفش خالی است این با سفارش حرکتی نیست، این ساکن است، مسکین است، اهل مسکنت است، زمینگیر است. عربی کجا فارسی کجا؟!

به هر تقدیر فرمود من قرآن را با این واژه‌ها مطالعه می‌کنم؛ لذا طول می‌کشد و اگر بخواهید شما من نکاتی درباره قرآن بگویم شما ببینید که بشر به چه کسی محتاج است؟ بشر خودش فقیر است برای اینکه در سوره مبارکه «نحل» است، ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾،[20] ما در زادروزمان چیزی بلد نبودیم بدیهیات را هم نمی‌دانستیم، بنابراین ما محتاجیم؛ در تعلیم محتاجیم، در تکوین محتاجیم، این می‌شود فقیر. مستغنی کسی است که محتاج هست، ولی چیزی که نیازش را برطرف بکند دارد، او می‌شود مستغنی. فقیر به مستغنی تکیه نمی‌کند، این بیان نورانی امام رضا این است. فقیر به غنی که سوم یعنی سومین مطلب، غنی یعنی بی‌نیاز، نه محتاج هست، ولی مشکل خودش را خودش حلّ می‌کند. غنی یعنی بی‌نیاز و ما غیر از ذات اقدس الهی کسی دیگر نداریم؛ این را امام رضا از کجا استفاده می‌کند؟ فرمود چه در علم چه در عمل در همه امور بشر به «الله» محتاج است نه به عملا نه به اغنیا، نه به حکما، نه به فلان، اینها همه‌شان محتاج هستند، چرا؟ برای اینکه ذات اقدس الهی در قرآن کریم چنین فرمود، همین امامی که فرمود من هر آیه را با مطالعه قرائت می‌کنم، فرمود: ﴿أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ یَهِدِّی إِلاّ أَن یُهْدَی﴾،[21] حضرت از این آیه چه می‌فهمد؟ فرمود بشر به هدایت‌ گری که خودش محتاج به هدایت است محتاج نیست؛ بشر به علما و حکما و صلحا و بزرگان و اینها محتاج نیست، چون همه اینها محتاجند به هدایت. خدا در این آیه سوره «هود» نفرمود که سخنگویان دو قسم‌اند: بعضی به حق دعوت می‌کنند؛ بعضی به باطل دعوت می‌کنند و شما حرف کسی را گوش بدهید که به حق دعوت می‌کند! سخن در این است که هر دو به حق دعوت می‌کنند؛ منتها یکی بعد از اینکه خودش کامل شد دعوت می‌کند و دیگری کامل بالذات است ﴿أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ یَهِدِّی إِلاّ أَن یُهْدَی﴾، نه «أفمن یهدی الی الظلم»، فرمود هر دو به حق دعوت می‌کنند هر دو سخنشان خوب است. یکی حکیم است یکی پیغمبر، یکی پیغمبر است یکی خدا، ما حرف چه کسی را گوش بدهیم؟ فرمود حرف پیغمبر را گوش بدهید که حرف خدا را نقل می‌کند، این ﴿لاَ یَهِدِّی﴾، اصلش «لا یهتدی» بود که ﴿لاَ یَهِدِّی﴾ شد. نفرمود «أفمن یهدی الی الحق أحق أن یتبع أم من یهدی الی الباطل»، سخن در این نیست که یکی حق است یکی باطل، سخن در این است که هر دو به حق دعوت می‌کنند؛ منتها یکی باید برود مدرسه و درس بخواند و ما را به حق دعوت بکند، یکی نگار مکتب نرفته است که به غمزه مسئلهآموز صد مدرّس است.[22] آنکه استاد می‌خواهد نه، آنکه استاد نمی‌خواهد آری! ﴿أَفَمَن یَهْدِی﴾، این بیان نورانی امام رضاست، فرمود من این طور مطالعه می‌کنم و این گونه قرآن می‌خوانم. حالا چون این طور قرآن می‌خوانم ما به غنی محتاجیم نه به مستغنی؛ البته حکما علما اینها حرف‌های انبیا را برای ما نقل می‌کنند، انبیا هم حرف ذات اقدس الهی را نقل می‌کنند، ما هم که قرآن را بالای سر می‌گذاریم برای اینکه حرف کسی است که عالِم بالذات است. ما حتی در بدیهیات معلم می‌خواهیم، ما می‌دانیم دو دو تا چهارتا، ما می‌دانیم کلّ بزرگ‌تر از جزء است؛ اما این طور نیست که اینها ضروری الوجود باشند. در منطق از این قضایای بدیهی به عنوان قضایای حتمی و ضروری یاد می‌کنند؛ اما معنای ضروری غیر از وجوب وجود است. معنای ضروری این است که ثبوت محمول برای موضوع حتمی است؛ اما حالا این موضوع حتمی الوجود است؟ اگر کلّی داشتیم بزرگ‌تر از جزء است اگر دو، دو تا داشتیم یقیناً می‌شود چهار تا، اگر عدد چهار داشتیم یقیناً زوج است؛ اما حالا عدد چهار واجب الوجود است؟ معنای قضیه ضروری، ضرورت ثبوت محمول برای موضوع است نه وجوب خود قضیه، اصلاً ممکن است چنین چیزی یافت نشود؛ لذا از اینها به عنوان ضرورت ذاتی یاد می‌کنند نه ضرورت ازلی. فرمود بشر محتاج به چیزی است که او خودش قائم به ذات باشد؛ این را وجود مبارک امام رضا از این آیه استفاده می‌کند. شاگردانشان هم یاد می‌دهند که شما چگونه از قرآن بهره بگیرید، از آن به بعد حکما لوازم قضایای قرآنی را هم از خود قرآن به دست می‌آورند، چون همان طوری که دلالت مطابقه حجت است، دلالت تضمن حجت است، دلالت التزام هم حجت است. لوازمش می‌شود حجت. بیانی سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی دارند؛ البته دیگران هم حتماً دارند، بیانی هم بعضی از بزرگان حکمت دارند. مرحوم علامه(رضوان الله علیه) دارند که این قضیه «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان»[23] این به منزله عکس نقیض آن آیه است که خدا فرمود: ﴿وَ مَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلاّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾،[24] چطور؟ برای اینکه این آیه، سفاهت را معنا می‌کند، سفیه را معنا می‌کند، می‌گوید هر کس روش ابراهیم را نداشت سفیه است، این یک موضوع است و یک محمول، ﴿وَ مَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلاّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾؛ یعنی هر کس از روش خلیل حق که «خلیل من همه بتهای آزری بشکست»[25] اگر از خلیل حق فاصله گرفت این سفیه است. عکس نقیض آن این است که اگر کسی سفیه نباشد راه خلیل را طی می‌کند عکس نقیضش این است. آن وقت این عکس نقیض به صورت حدیث معروف درآمد که «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان»، چون عقل در مقابل سفاهت است. عاقل کیست؟ ابراهیمی باشد؛ هر کس از روش خلیل حق فاصله گرفت سفیه است، هر کس عاقل هست راه خلیل حق را طی می‌کند؛ لذا ایشان می‌فرماید این جمله «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان» که حدیث نورانی اهل بیت(علیهم السلام) به منزله عکس نقیض آیه ﴿وَ مَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلاّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾ است.[26] اما آنکه حکمای قبل از چهارصد سال و مانند آن آمدند مرتّب گفتند آن چیزی است که مربوط به سوره مبارکه «حشر» است؛ در سوره «حشر» فرمود: ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾،[27] اینها خدا را فراموش کردند؛ لذا به فکر خودشان نیستند، به فکر همه چیز هستند، اما به فکر خودشان نیستند؛ به فکر زن هستند، به فکر فرزند هستند، به فکر دنیا هستند، به فکر خانه هستند، اما همه اینها را که باید رها بکنند به فکر همه اینها هستند؛ اما به فکر آن چیزی که باید با او باشد به فکر آن نیست. در سوره مبارکه «حشر» فرمود اینها چون خدا را فراموش کردند، خطرش این بود که به إنساء مبتلا شدند و خدا هم اینها را از یاد خودشان برد ﴿نَسُوا اللَّهَ﴾ این مقدّم، ﴿فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ این تالی یا به منزله محمول. عکس نقیض آن این است: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»،[28]اگر کسی به فکر خود بود معلوم می‌شود به فکر خدای خودش هست، نه اینکه اگر کسی به فکر خودش بود بعدها خدا را می‌شناسد، نفرمود «من عرف نفسه فقد یعرف الله» با فعل مضارع! با فعل ماضی گفت: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ»، معلوم می‌شود «عَرَفَ رَبَّهُ»، قبلاً خدا را شناخت که خودش را می‌شناسد. اگر خدا را نشناخته بود می‌شد ﴿نَسُوا اللَّهَ﴾ خودش را هم نمی‌شناخت می‌شد ﴿فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾. این لطایف جزء مدالیل التزامی همین قضایاست که از رهبری امام رضا(سلام الله علیه) استفاده شد حضرت فرمود ما که همه جزئیات را نباید به شما درس بدهیم، ما مجتهدپرور هستیم. کسی که کلاس‌های عادی می‌رود به هر حال همان درس‌های عادی را می‌خواند، فرمود ما کلاس باز نکردیم که هر عوامی بیاید، ما اینجا آمدیم برای پرورش مجتهدان؛ یعنی ما قواعد کلّی را می‌گوییم این شنونده خودش باید استنباط کند «عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیعُ»؛[29] فرمود ما کلیات و قواعد اولیه را به شما یاد می‌دهیم، بعد شما خودتان استنباط کنید. وجود مبارک امام رضا که نمی‌آمد برای توده مردم سخنرانی بکند، آن بار عام را می‌دادند غالب دانشوران شرق و غرب در خراسان جمع می‌شدند فرمود ما این کاره‌ایم «عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیعُ». شاگردان فراوانی تربیت می‌کردند و بعد می‌فرمودند: «یُعْرَفُ هَذَا وَ أَشْبَاهُهُ‏ مِنْ کِتَابِ اللَّه‏»؛[30] این گونه از استدلال‌ها که هیچ گاه با فعل مضارع نگفتند اگر کسی خودش را بشناسد بعدها خدا را بشناسد، با فعل ماضی دستور دادند که اگر کسی خدا را بشناسد معلوم می‌شود قبلاً خدا را شناخته است. این گونه از استدلال‌ها از بیانات نورانی امام رضا(سلام الله علیه) است که ـ إن‌شاءالله ـ روز زیارت مخصوص اگر مشهد مشرّف هستید آنجا زیارت می‌کنید، نشد از دور زیارت می‌کنید و وجود مبارک امام رضا هم به مقامی رسیده است که هر کس در هر گوشه عالَم خشنود بشود به وساطت مقام رضاست، نه اینکه او چون راضی است به مقام رضا! «رِضَی‏ اللَّهِ‏ رِضَانَا» یا «رَضِینَا بِقَضَاءِ اللهِ» آن مقام را بعضی از شاگردان آنها هم دارند. هیچ کس در هیچ نقطه عالَم خشنود نمی‌شود مگر به وساطت وجود مبارک علی بن موسی الرضا، این می‌شود مقام. به هر حال باید فیضی از خدا برسد تا مشکل این آقا حلّ بشود؛ حالا یا چه شفای بیماری باشد یا ادای دین باشد حلّ مشکلات باشد، فیضی باید برسد تا او خوشحال بشود، مجرای این فیض وجود مبارک علی بن موسی است این می‌شود مقام رضا. در بعضی از زیارتنامه‌ها این لطیفه هست که هیچ کس از هیچ چیزی راضی نمی‌شود مگر به وساطت مقام شامخ امام رضا که امیدواریم ذات اقدس الهی این برکت را به وجود مبارک امام رضا داده است از همین راه، نظام ما را راضی کند، رهبر ما را راضی کند، مراجع ما را راضی کند، دولت و ملت و مملکت ما را راضی کند و همه مسئولان را راضی کند!

مشکلات را در سایه رضای مقام وجود مبارک امام رضا حلّ بفرماید!

روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرماید!

خطر سلفی و تکفیری و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگرداند!

مشکلات اقتصاد و ازدواج جوان‌ها را در سایه لطف مقام رضوی به برکت دعای ولیّ عصر(ارواحنا فداه) حلّ بفرماید و این نظام را تا ظهور صاحب اصلی‌اش از هر خطری محافظت بفرماید و ادعیه خالصانه همه شما برادران و خواهران ایمانی را مستجاب قرار بدهد!

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1]. سوره اعراف, آیه142.

[2]. سوره یوسف، آیه106.

[3]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص99؛ تفسیر نور الثقلین، ج2، ص476.

[4] . سوره فتح، آیه4.

[5] . سوره مؤمنون، آیه1.

[6] . سوره مؤمنون، آیه3.

[7] . سوره آل عمران، آیه133.

[8] . سوره حدید، آیه21.

[9] . سوره مؤمنون، آیه57.

[10] . سوره مؤمنون، آیه58.

[11] . سوره مؤمنون، آیه59.

[12] . سوره مؤمنون، آیه61.

[13] . التوحید (للصدوق)، ص27.

[14]. مصباح الشریعة، ص44.

[15] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص163.

[16] . سوره اعراف، آیه142.

[17] . الأمالی(للصدوق)، النص، ص660.

  [18]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص632.

  [19]. سوره توبه، آیه60.

  [20]. سوره نحل، آیه78.

  [21]. سوره یونس، آیه35.

[22] . دیوان حافظ، غزل شماره167؛ «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ٭٭٭ به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد».

[23] . الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج1، ص11.

[24]. سوره بقره، آیه130.

[25]. دیوان سعدی، غزل40؛ «دگر به روی کَسم دیده بر نمی‌باشد ٭٭٭ خلیل من همه بت‌های آزری بشکست».

[26] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص300.

[27]. سوره حشر، آیه19.

[28]. مصباح الشریعة، ص13؛ متشابه القرآن و مختلفه(لابن شهر آشوب)، ج‏1، ص44؛ عوالی اللئالی, ج4, ص102.

[29]. وسائل الشیعه، ج 27، ص 62.

[30] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص33.