آن کس که در عیب خود بنگرد، از عیب جویی دیگران باز ماند، و کسی که به روزی خدا خشنود باشد، بر آنچه از دست رود اندوهگین نباشد، و هر کسی که شمشیر ستم برکشد با آن کشته شود، و آن کس که در کار ها خود را به رنج اندازد خود را هلاک سازد، و هر کس خود را در گرداب های بلا افکند غرق گردد، و هر کس به جاهای بدنام قد گذاشت متهم گردید. و کسی که زیاد سخن گوید زیاد هم اشتباه دارد و هر کس که بسیار اشتباه کرد، شرم و حیا او اندک است، و آن که شرم و حیاء او اندک است، پرهیزکاری او نیز اندک خواهد بود و کسی که پرهیزکاری او اندک باشد دلش مرده، و آن که دلش مرده باشد در آتش جهنم سقوط خواهد کرد. و آن کس که زشتی های مردم را بنگرد و آن را زشت بشمارد، سپس همان زشتی ها را مرتکب می شود، پس او احمقی واقعی است. قناعت مالی است که پایان نیابد، و آن کسی که فراوان به یاد مرگ باشد در دنیا به اندک چیزی خشنود است، و هر کس بداند که گفتار او نیز از اعمال او محسوب می شود جز به ضرورت سخن نگوید.
این حکمت گرانبهای ۳۴۹ از نهج البلاغه هستش که شانسکی قسمتی از این حکمت رو با جابه جایی جملات البته در لنزور طی یه عکسی مشاهده کردم که آخرین جمله ی این حکمت زیبا اولش آورده شده بود و در ادامه قسمتی که میگه زیاد سخن گوید رو در لنزور گذاشته بود ولی من سرچ که کردم دیدم حکمت عجیب و طولانی ای هست به نسبت و روانشناسی و دین شناسی رو و آدمیت و شناخت آدمی رو ریخته بهم اول قصد داشتم درمورد آخرین جمله ی حکمت صحبت کنم چون قبلا بحث کرده بودم ولی یه کمم فکر کنیم درمورد جملات دیگر خوبه حالا پس چندتا نکته ش رو میگیم
اول آن کس که در عیب خود بنگرد، از عیب جویی دیگران باز ماند از این جمله میشه فهمید یک کسانیکه عیب جویی میکنن همش حتما خبر ندارن از عیب خودشون و دو وگرنه عیبجویی از دیگران اگه نمیکردن که مشکل در وجودشون کمتر بود و متوجه عیبوبشون بودن و سه وگرنه یارو کارش درست نیست خودش بعد از بیرون اشکال میگیره ویا گناه کرده و توبه نکرده و حالا داره سرزنش میکنه دیگران رو و چهار خود یارو که عیب جویی میکنه حتما خودشون عیبهایی دارن که گفتیم که خبرم نداره یا بهتر بگم غافله از رسیدگی به عیب خودش یا کورشده در مورد درونش شخص عیبجو حالا شما ببینید چقدر بیشتر میشه روانشناسی کرد!!!
دوم وهر کس به جاهای بدنام قدم گذاشت متهم گردید از این میشه فهمید مثلا کسانی که از فیلتر مخابرات برای دیدن چیزای بد رد میشن حق میدیم برنامه باید براشون داشت یا الزاما باید درمان بشن و پی گرد قانونی داره و برنامه دارن براش حکومت
سوم و هر کس بداند که گفتار او نیز از اعمال او محسوب می شود جز به ضرورت سخن نگوید خوب برای روانشناسی دینی خعلی چیزا بود که ساده ازش گذشتم و باید فکر کرد وگرنه به عقلم نرسید باز کنم گویا بود و خطرناک و دیدیم که چه خطرناک طبق حکمت ۱۴۹ چگونه سخن زیادی باعث جهنمی شدن میشه حالا به ضرورت سخن گفتن رو مد نظر بگیریم یه موقعی هست بهمون میگن حرف نزن و بلکه عمل کن یا میگن به حرفات عمل کن همین که ما شرایطی رو برای همون متهم ها یا ارزش قائل شویم به افراد کوچک و حتی کم خرد به افکارشون و اوج بهشون بدیم مخصوصا بچه هارو بزرگ بشماریم باعث میشه طرف و بچه هر حرفی رو نزنه و کفتارش رو عمل خودش بدونه و به ضرورت حرف بزنه نمیگم که جاسوسی کنیما بلکه ارزش حرفای الکی و تفکراتشو مخصوصا والدین پرورشش بدن چون عمل که آدم بکشی زندان داره ولی با حرفم اگه من فتنه درست کنم رد گیری و اینا مشخص نیست و باید کاری کرد و پرورش داد که حرف یارو جزء اعمالش بشه که این خودش درجه میخاد یعنی باید مسوولیت حرفشو و دقت کنه و محاسبه کنه حتی اگر چرت و پرت میگه بدونه چه کار خطیریه زبان وگرنه اگه نفهمه زیاد حرف میزنه و حیاش کم میشه طبق حکمت بالا و اشتباهش زیاد میشه اگه زیاد حرف بزنه اصلا حیا نداشته باشی دقت نداری سر امتحان طبق حدیث بالا خلاصه میکشه به جهنمی شدن فرد با زیاده گویی ها پس باید درست تربیت کرد و خودش مقامی میخواد که حرف رو عمل بدونی ولی اگه به کم سخن بگیم مقام نیست و الزاما تربیت نمیخاد و میشه تمرین کرد که کم صحبت کرد ولی با ارزش و ضرورت تربیت میخاد وگرنه اختلافه بین ملائک که حرف هم عمل کردن هست یا نه و بستگی به شخص و شرایط داره مثلا من بشینم حرفای خوبی بزنم ولی درستکار نباشم میرم بهشت آیا و ارزش هست کلام های ما بله در جایی دروقگو هستیم در جایی ریاکار و در جایی منافق و زبان خطریه اگر به عمل نخونه وگرنه وهابی ها و تکفیری ها نماز میخونندو الله اکبر هم میگن آدم میکشن!!! لذا حرف و عمل یکی بشه کار و مقام میخاد حتی مقام میخاد که آدم بفهمه و متوجه بشه و درک کنه که حرفش عمله و با ارزشه و هر حرفه یاوه گویی رو نزنه وگرنه چرا خود من هرچی ذکر میگم انگار بی تاثیره یا بهتر بگوییم نور نداره اذکارمون و حرفمون؟؟!!و خودمم میفهمم چون عملم به حرفم نمیخواند آقا جان من