نطفه ی داغان شده
خوب این آیه رو نگاه کنبد:
أَوَلَمْ یَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ ﴿۷۷﴾
آیه ی خطرناکی هستا حالا ما بحث روی این نطفه می کنیم از این منظر که دشمن خدا شده یعنی اگه نطفه نریزه یقینا دشمن خدا میشه یارو!!! این حکم دادیم شما هم بشنو یعنی مثلا حس تجاوزگرانه پیدا میکنه مرد اگر ارضا نشه و اگه زن داشته باشه حتی باز میره به سمت فحشا و زنا و گناه!!! پس باید ارضا بشود مردکه وقتی هم نطفه رو دید دیگه از هیچ زنی خوشش نمیاد دیگه حس تجاوزگرانه نداره که بخواد بچسبه به زنی و راضی میشه و دوباره از دشمنی به سمت خداوند باز میگرده با محبت زن و این سیکل شرک و خود بزرگ بینی و غرور و این صفات هی زیاد میشه و هی کم میشه با ارضا شدن مرد ولی مردکه هیجی نمیفهمه که دنیا دنیای فنا پذیره و عبرت نمیگیره باز که بابا دل نبند!! و البته ما که زن نیستیم ولی اگر زن ها هم نطفه ی شوهر نبینن همین بلا سرشون میاد راضی میشن طبق روایات با یک مرد سیاه زشت هم که شده میخاد چنگ بزنه اگر شوهرشون ارضاشون نکند!! ببین دشمنی تا کجا میکشه ها که یارو نطفه ندیده حالا ما نمیگیم بری فیلم شهوت آمیز ببینی تا گناه بدتر و زنا نکنی این مقصود نیست ولی دشمنی رو ببینید که کسانی که ارضا نشوند چه میشه؟؟!!! یا توجه ندارند که چقدر حس حمله و شهوت زیاد بود ولی حالا که ارضا شده چقدر دنیا در دیدش کوچیکه بله باید اینا رو دید و حس کرد که چطور شد یهو بعد از عملیات دیگه از هیچ زنی خوشم نمیاد و دلبری نمیکنه در قلب من؟؟ خوب من بحث زیادی نمیتونم بکنم چون عقلم نمیرسه و از یک جهت به اینکه ببینیم که از نطفه ای ناچیز درست شده ایم نگاه کردیم اینجا دیگه چه برسه مرحله ی تولید انسان یا قبلش و چیزای دیگر که باید به نطفه نگریست ولی حس گناه رو باید داشته باشیم وقتی میریم پیش ائمه و خدا یعنی اگه فکر کنیم که ما گناه نداریم و طلبکارانه پیش امام رضا (ع) بریم و شرمنده از خودمون و گناهان نباشیم و یا اصلا آدم پاک و بی گناهی باشیم ولی حس تواضع دارم که ای خدا من گناه زیاد کرده ام این که گنهکار بدونیم و هیچ بدونیم خودمون رو خعلی خوبه متعصفانه ما وقتی با چشممون دنیا رو میبینیم خودمون رو خعلی گنده میکنیم و توجه نداریم که چقدر آدم روی کره ی زمین هست و اصلا ما هیچی نیستیم و بود و نبود هیچی نیست لذا جهان بینی خود بنده مشکل داره و خودمو باید در مقابل دشمنان بزرگ و عزیز بدانم و جاسوسان و شیاطین رو هیچکاره و خوار بدانم ولی در مقابل حق که شما ربطی بهت نداره و چیز شخصی است باید کوچک و خواز و ضعیف و متواضع بدانم یعنی بخشی از نوحید یعنی همین که شما حقی نداری در بزرگ دانستن خدا و خوار بودن من در مقابل حق یعنی اگر من در مقابل حق کوچیکم به این معنا نیست ککه در مقابل شیاطین ضعیفو کوجیک شم و روانشناس بلکه ارادت خدمت بزرگان هم داریمااا در اون صورت ولی من نمازم رو که میخواندم دیدم که خدا کوچیکه در دید من و هم خودم گنده و خودم رو آدم متشخص وگنده و مهم دانستم در مقابل خدا وقتی میگم خدا منظورم روانشناس نیست روانشناس نمیفهمه اصلا که من خدام رو چگونه دارم و استاد و عارف میفهمه و از رفتار معلوم نیست شاید رند باشم شاید روانشناس الکی خوشبین باشه پس موضوع پیچیده ایه وقضاوت نکنید روی آدما گرچه بتوانند معنویت مارو تشخیص بدن ولی شیاطین خودشون غافلند منتهی معنویت رو میفهمند و مومن رو میشناسند چون نمیتونن درونش نفوذ کنند و اختیارشو بدست بگیرند ولی خدا رو که نمیشه دور زد و شناخت به آسانی!!!
حالا دو سه نکته ی دیگه ای که به ذهنم خورده اینه که شاید باید نطفه در راه (خلقناه)که توجه بشه به آِیه ای که دادیم که باید در راه خلق و بچه آوردن خرح بشه تا باعث بشه کدورت بین زن و بین خدا از بین برود دومیش اینکه میگن نطفه چیز خوبی نیست یعنی نجسه و میگن باید مثل سم تو بدن زیاد نمونه و باید ازدواج کرد البته اگر بمونه هم مثل شرابه دیگه و ساخته میشه ولی چیز خوبی نیست و نمدونم بشه بهش گفت سم واقعا ولی نحسه به هر حال که توی بدنه و من مجتهد نیستم که بگم وقتی داخل بدن هست هم نجس هست یا نه که مردان حملش میکنن یا وقتی می پره بیرون این نطفه ها اینا تازه نجس میشن؟؟!! و سوم هم اینکه به هر حال تفکر درمورد نطفه که چیز بی مقدار و نجس هست یه موضوع جداگانه ای داره که ما از چیز کم و بی ارزش و کثیفی ساخته شده ایم حالا گنده شدیم و زورمون از خدا هم داره میزنه بالا!! از این دید بیشتر نگاه میشه به مساله نه اونی که ما گفتیمااا که توجه بشه به این چیزا هم. البته تا یه مدت معین باید بمونه مثل شراب مثلا خود پیامبر (ص) حالا ما نباید زیاد کار داشته باشیم ولی نمی دونم حدود شاید یک ماه از زن عزیزش فاصله گرفت و روزه میرفتند و غذای بهشتی میخوردند تا بعدا حضرت فاطمه الزهراء (س) نطفه شون ساخته شد و بزرگترین زن عالم به دنیای ما امدند لذا ماندن و روزه گرفتن هم مهمه تا یه حد معینی میشه گفت البته پیامبر پیامبره و حسابش از ما جداست! یه نکته ی دیگرم مساله ی مبین و آشکار بودن مخالفت و دشمنی این عده با خداست که پرچم دارن و بدن روی در بایستی قد علم میکنه به دشمنی با خدا و مثل منافقان نیست که پنهانی و ریاکارانه و ماهیتش مخقی باشه ها.
جدای از این مسائل یاد یه قضیه ای افتیدم وقتی پیش بابا بزرگم بودم یه چیزی گفتند که قریب به این مضامین درست داستان رو یادم نیست اینکه جبرئیل میان پیش حضرت و میگه ای محمد(ص) خدا میخواد یکی از فرزندانت رو بین امام حسین(ع) و عبدالله (فکر کنم) از دنیا برود و آزمایش الهی بوده و به پیامبر میگه کدامشان بروند از دنیا؟؟ پیامبر عصه میخوره و میبینه اگر امام حسین(ع) از دنیا برود حضرت فاطمه (ُس) خعلی ناراحت میشوند و غصه میخورند بعد حکم صادر میکنه که فرزند خودش از بین برود!!! شاید اینطوری بابا بزرگم برام تعریف میکرد و جایی نشنیده ام این قضیه رو خلاصه