اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

۲۳۰ مطلب با موضوع «سخنرانی بزرگان!!» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۳۵ ب.ظ | علی جغدی | ۰ نظر

جلسه درس اخلاق (1395/08/27)

   00:00            00:00    
 


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».

«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجورکم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَیْنِ(عَلَیْهِ السَّلَامْ) وَ جَعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَأْرِهِ(عَلَیْهِ الصَّلَاةْ وَ عَلَیْهِ السَّلَامْ)».[1]مراسم اربعین سالار شهیدان حسین بن علی بن ابی طالب را به پیشگاه ولیّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقهمندان قرآن و عترت و شما برادران و خواهران ایمانی تعزیت عرض می‌کنیم و توفیق نیل به زیارت اربعین، مخصوصاً برای زائران مرقد مطهرش را از خدای سبحان مسئلت می‌کنیم و سلامتی همه زائران را «ذهاباً» و «ایاباً» و «مقصداً» از خدای سبحان درخواست می‌کنیم.

یک اصل کلی در روایات ما هست که وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء)، چه درباره امیرالمؤمنین و چه درباره اهل بیت اینچنین می‌فرماید: «عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه‏»،[2] «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ»،[3] «حَسَنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه‏»[4] و سرّش هم این است که ذات اقدس الهی در قرآن کریم پیوند پیغمبر را با این ذوات قدسی با تعبیر ﴿وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُم‏﴾[5] مشخّص کرده است. اگر وجود مبارک حضرت امیر به منزلهٴ جان پیغمبر است، در اثر ولایت و مقام امامت است و این مقام امامت برای حسن بن علی و حسین بن علی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هست. بنابراین گرچه تعبیر آیه «مباهله»[6] درباره خصوص حضرت امیر است، ولی خصیصه‌ای برای آن حضرت نیست؛ زیرا معیار امامت است که در همه این ذوات قدسی هست؛ لذا فرمود: «حَسَنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه‏»، «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ». وقتی «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» شد، کار وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را حسین بن علی باید در حدّ امامت انجام دهد، این اصل اوّل.

اصل دوم اینکه برنامه حیات‌بخش وجود مبارک پیامبر را ذات اقدس الهی بعد از تلاوت آیات سه اصل مهم قرار داد: ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِم‏﴾[7] که جامعه را با فرهنگ وحی آشنا می‌کند، جامعه را طاهر و طیّب می‌کند و با حکمت که خیر کثیر است آشنا می‌کند؛ این برنامهٴ رسمی آن حضرت است که خودش راهی این راه است و عدّه‌ای را هم به همراه می‌برد. در زیارت اربعین سالار شهیدان هم می‌خوانیم: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلَالَة»،[8] منتها وجود مبارک پیامبر در تمام مدّت عمر با تحمّل «مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ»[9] به آن سه اصل عمل کرد و سالار شهیدان هم با بذل خون، جامعه را از جهل علمی و جهالت عملی نجات داد و به مقصد هم رسیده است! آنچه را که شما در جوامع کنونی می‌بینید، همه در کنار سفرهٴ سالارشهیدان نشستهاند، تقریباً پنج قرن عباسیه ـ بنی‌العبّاس ـ با این نام و قبر و علامت مبارزه کردند؛ به راستی بنی‌العبّاس با قبر حسین بن علی مبارزه کردند! آن قبر را شیار کردند، آن زمین را کشت کردند، به طوری که هیچ اثری از قبر مطهر نبود! امّا اینکه زینب کبری‌(سلام الله علیها) در شام قسم یاد می‌کند و می‌گوید: «فَوَاللهِ ... لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا یُرْحَضُ عَنْک‏»؛[10] قسم به خدا نمی‌توانید نام ما را به فراموشی بسپارید، این بر اثر این است که ایشان «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَة»[11] است، وگرنه کم نبودند سلسله انبیاء! چندهزار پیامبر آمدند و رفتند، اما بسیاری از اینها نامی از اینها نیست! این‌طور نیست که هرکسی پیغمبر بود یا امام بود جاودانه باشد، این جاودانگی با یک فیض خاصّی است.

در قرآن کریم فرمود انبیاء فراوانی آمدند که هم تعبیر به «تواتر» دارد و هم تعبیر به «تواصل»: ﴿أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا﴾؛[12] «تترا»، «تا»ی آن مثل تقواست، اصل آن «تاء» «واو» بود. اصل این «تترا» «وترا» بود، به متواتر می‌گویند «وترا»؛ به آدم باتقوا می‌گویند او «وَقْوا» است؛ ولی می‌گویند تقوا، این «تاء» که جزء کلمه نیست! این «وَقِیَ» «یَقِی»، این «واو» تبدیل به آن «تاء» شده است، «تَتْرا» یعنی متواتر؛ یعنی ما انبیا را به صورت متواتر فرستادیم، نام چند نفر از این انبیاء در جهان هست؟ قبرشان کجاست؟ آثارشان چیست؟ همه ماندنی نیستند، چند نفر از این حواریون مسیحی ماندند؟ امّا زینب کبری سوگند یاد می‌کند، فرمود: قسم به خدا این نام زنده است! این بیان او در اثر «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَة» است.

بنابراین اگر خداست، اینها را همتا یا به منزلهٴ جان پیغمبر می‌داند و اگر خود رسول است، فرمود: «حُسیْنٌ مِنِّی» و اگر زیارت اربعین است، فرمود او برای دو کار خون داد: یکی اینکه جامعه را عالم کند، دیگر اینکه جامعه را عادل کند و ما هم راهیان همین راه هستیم! سالارشهیدان فرمود این راه برای شما هم هست، امّا باید به دنبال ما حرکت کنید؛ آن سخنرانی نورانی حضرت در مکه هم همین است، نفرمود «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِی الله مُهْجَتَه»، چون همه خون‌ها آن صلاحیت را ندارد که «بلاواسطه» به قُرب الهی بار یابد. به ماها گفتند ببینید حسین بن علی(سلام الله علیه) در مکه چه فرمود، او فرمود: «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَه‏»؛[13] ببینید ما چکار می‌کنیم، شما هم تابع ما باشید. درباره خود آن ذوات قدسی می‌گوییم «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ»، این می‌شود «بلاواسطه» و آن می‌شود «مع الواسطه». ما چطور خلق شدیم؟ ما که «بلاواسطه» خلق نشدیم و ما که صادرهٴ اول نیستیم! در بازگشت هم این‌چنین است، همه به لحاظ توحید از خدا هستند و به لحاظ معاد همه به خدا بر می‌گردند: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون‏﴾،[14] امّا نه ما صادر اول هستیم و نه راجع نهایی! ما همان‌طوری که با ترتیب از خدا نازل شدیم، با ترتیب به لقای الهی بار می‌یابیم؛ نه اینکه همه ما به «لقاء الله» بار یابیم و ‌شویم ﴿دَنا فَتَدَلَّی﴾، این ﴿دَنا فَتَدَلَّی ٭ فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی‏﴾[15] برای کسی است که «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّه‏»[16] نور او باشد. آن‌که اولین صادر است، آخرین راجع هم خواهد بود؛ امّا ماها از این وسط‌ها آمدیم و به همین وسط‌ها برمی گردیم. شما می‌بینید که همه این باران‌ها از دریاهاست:

سنت ابر است، اینکه هر چه گیرد ز بحر ٭٭٭ جمع کند جمله را باز به دریا دهد [17]

همه این باران‌ها به دریا می‌رسند، امّا بسیاری از اینها همراه نهر به همان ساحل می‌رسند و آرام می‌شوند؛ آن سیل خروشان است که این دریا را می‌شکافد و به وسط دریا می‌رسد، مگر هر آبی به وسط دریا می‌رسد؟! همه ما به فیض الهی به لقای الهی بار می‌یابیم، امّا این‌چنین نیست که همه ما به ﴿دَنا فَتَدَلَّی﴾ برسیم. براساس همان اصل، وجود مبارک حسین بن علی فرمود حداکثر تلاش شما این است که «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَی لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا»، امّا نسبت به خود وجود مبارک حضرت در زیارت اربعین به خدا عرض می‌کنیم: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ»، چرا؟ چون در صدر همین زیارت اربعین آمده است او حبیب توست! او خلیل توست! آن حبیب «فعیل» به معنای فاعل است، آن حبیب به معنی مفعول است؛ هم محبّ توست و هم محبوب توست!

شما در سوره «آل عمران» فرمودید: ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّه‏﴾،[18] از محبّ بودن به محبوب بودن هجرت کنید که هم اینها هجرت کردند؛ اینها حبیب به معنای محبوب هستند، اینها خلیل تو هستند که ﴿وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلا﴾.[19] چون در صدر این زیارت آمده است: حسین بن علی(سلام الله علیه) محبوب و خلیل توست، خون این حبیب و خلیل در راه توست، آن‌گاه آن توان را دارد که جامعه را رهبری کند؛ رهبری آن حضرت در همین زیارت اربعین آمده است که «وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَة»؛[20] او قائد است!

رهبران، روحانیون، علما و مانند اینها دو قسم هستند: رهبری بعضی «قیادی» است و رهبری بعضی «سیاقی» است؛ بعضی‌ها دعوت به خیر می‌کنند، می‌گویند بروید به جبهه، بروید مدافع حرم باشید، بروید که ماها این‌طور هستیم، می‌گوییم بروید که کار خوبی هم است، دعوت و تبلیغ است؛ امّا رهبریِ «قیادی» این است که خودش پیشتاز است و می‌گوید بیایید! فرق امام و دیگران این بود که دیگران می‌گفتند به طرف جنگ بروید، امام فرمود به طرف جنگ بیایید، پیشگام بود و گفت بیایید! «قائد» یعنی کسی که خودش در جلو هست و می‌گوید من رفتم بیایید، اما «سائق» کسی است که دستور می‌دهد و می‌گوید بروید دین را یاری کنید. رهبری اینها که «سیاقی» است توفیق آنها خیلی نیست و رهبری آنهایی که «قیادی» است، توفیق آنها صد‌ در‌صد است، فرمود من رفتم بیایید! «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَی لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَی»، این‌طوری است! بنابراین رهبری حضرت رهبریِ «قیادی» بود، چه اینکه در صدر همین زیارت اربعین، بعد از محبّت و خُلّت، سخن از «قیادة» و رهبری قائدانه آن حضرت است. آن‌گاه کاری که وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة والثّناء) انجام داده است که ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ‏﴾، یک؛ ﴿وَ الْحِکْمَةَ﴾، دو؛ ﴿وَ یُزَکِّیهِم﴾، سه؛ این کار را کرد.

الآن اینها که به زیارت اربعین مشرّف می‌شوند، با شوق حرکت می‌کنند؛ بسیاری از اینها شاید قدرت تحلیل نهضت سالار شهیدان را نداشته باشند، این «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة»[21] که تنها ذلّت از دودمان یزید نیست! کسی که از نفس امّاره پیروی می‌کند، او ذلیل است، او خوار است، برای اینکه در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که «کَمْ‏ مِنْ‏ عَقْلٍ‏ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»،[22] اگر در قیامت عدّه‌ای می‌گویند: ﴿رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا﴾،[23] برای همین بیان نورانی حضرت امیر است که فرمود یک عدّه‌ای در جبهه جهاد درون شکست خوده هستند؛ وقتی که ما را شکست دادند، ما متوجه این صحنه نیستیم که ما با یک دشمنی روبرو هستیم که این دشمن نه از ما مالی می‌خواهد و نه از ما خون، فقط اسارت می‌طلبد! چرا وجود مبارک پیامبر فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک‏»،[24] برای اینکه دشمن نه می‌خوابد، نه غافل است، نه ساهی است، نه ناسی است و نه دور است، بلکه در درونِ دورن جا کرده است، بیدار است و منتظر غفلت ما است، ﴿إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُم‏﴾[25] هم که دامن‌گیر ما شده است؛ یک همچنین دشمنی که در درون ما است، روانکاو و روان‌شناس هم هست و می‌داند که مشکل ما چه است و چه چیزی می‌خواهیم، هر کسی را با همان خواسته‌های روانی‌اش فریب می‌دهد و نمی‌خوابد و با ما در جنگ است و قصد او هم خونریزی نیست تا ما کشته بشویم و راحت بشوم، قصد او گرفتن مال نیست، او از ما آبرو و دین می‌خواهد و ما را اسیر می‌برد «کَمْ‏ مِنْ‏ عَقْلٍ‏ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»، او سواری و مرکب می‌خواهد! اینها که به طرف «خِیل» حرکت می‌کنند، به طرف این اسب‌های بیابانی حرکت می‌کنند، قصدشان جنگ با اسب که نیست، جنگ آنها گرفتن اسب و سوار شدن بر اسب است. «إحتنک» در باب «افتعال»، یعنی «حَنَک» و «تحت حَنَک» را گرفته است؛ او در سوره «اسرا» سوگند یاد کرد: ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَه‏﴾؛[26] من «حَنَک» و «تحت حَنَک» اینها را می‌گیرم و سوار می‌شوم، دیدید این سوارکاری که بر اسب سوار است، دهنه و افسار اسب را در اختیار دارد و سواری می‌خواهد، گفت من سواری می‌خواهم! من خون نمی‌خواهم، من بکشم که چه؟ سوگند یاد کرد ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَه‏﴾، یک همچنین دشمنی «أَعْدَی عَدُوِّ» است. دشمنان دیگر یا از ما خون می‌خواهند که جان ما و روح ما و دین ما محفوظ می‌ماند یا از ما مال می‌خواهند یا زمین می‌خواهند و خاک می‌خواهند؛ لذا حضرت فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک‏».

گر شود دشمن درونی نیست ٭٭٭ باکی از دشمن بیرونی نیست[27]

 این «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة» حضرت، تنها برای طرد استکبار برون نیست، برای طرد آن مستکبر دورن هم هست؛ وجود مبارک حضرت این‌طور بود و شاگردان خوبی هم تربیت کرد؛ حالا آن مسئله‌ای که «أَنِّی قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ وَ تِلَاوَةَ کِتَابِهِ وَ الدُّعَاءَ وَ الِاسْتِغْفَارَ‏»[28] مطلب دیگری است. ذلیل نبودن در برابر دشمن بیرون خیلی مهم نیست، عمده ذلیل نبودن در برابر «أَعْدَی عَدُوِّ» است و این «أَعْدَی عَدُوِّ» هم اسیر می‌خواهد. حالا اگر عقل کسی اسیر شد، درباره کسانی که در اوائل امر هستند این دشمن درون نمی‌گذارد او عاقل بشود، نمی‌گذارد دنبال علم برود، این یک نحو است؛ آنها هم که اهل علم هستند، می‌گوید این علم خود را ابزار کار من قرار بده. شما می‌بینید سلسلهٴ جلیله انبیاء که آمدند متنبّیان کمتر از آنها نبودند، هر وقتی پیغمبری ظهور کرد، چند متنبی هم پیدا شد؛ هر وقتی امامی ظهور کرد، چند مدعی امامت هم پیدا شد؛ هر چند یک عالمی ظهور کرد، چند مدعی علمی پیدا شدند؛ آمار متنبیانی که «نِحله» آوردند، کمتر از انبیا نیست! شما این ملل و نحل ابن حزم، ملل و نحل شهرستانی هر دو را که نگاه کنید، اینها دو جلد است: یک جلد مربوط به مللی است که انبیا آوردند و جلد دیگر مربوط به نِحَلی است که همین‌ها آوردند. فرمود اگر کسی عالم شد این علمش را او در خدمت می‌گیرد تا بتواند متشابهات را جمع‌آوری کند و ادعایی را هم راهاندازی کند «کَمْ‏ مِنْ‏ عَقْلٍ‏ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»، چنین کسی غیر از اینکه به دشمن سواری بدهد، کار دیگر نمی‌کند؛ امّا سالار شهیدان(سلام لله علیه) فرمود: ما این بنیالعباس و مانند اینها را به خاک ذلت می‌کشانیم! این سخن قوی و نیرومند زینب کبری بود ـ چه در مجلس شام و چه در مجلس کوفی ـ در نهایت «مجلسین» دولت اموی را او بست! فرمود: «فَوَاللهِ... لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا یُرْحَضُ عَنْک‏».

الآن شما ببینید هرچه خواستند جلوی این زیارت اربعین را بگیرند نشد؛ این شوق است و این عشق است. اینها ولو قدرت تبیین ندارند، اما بشر با شوق زنده است، با عشق زنده است، با محبّت و ارادت زنده است. علم یک گوشه‌ای از کارهای نفس و ذهن را به عهده دارد، مسئول اندیشه است و نه مسئول انگیزه، انگیزه را اراده و عزم و نیّت و اخلاص رهبری میکند و این همان محبّتی است که «وَ فِی قُلُوبِ مَنْ وَالاهُ قَبْرُه‏».[29]

 بنابراین شما عزیزان حوزوی و دانشگاهی هم مستحضرید که می‌توانید ـ ان شاء الله ـ همین راه‌ها را طی کنید؛ حالا آنها در قلّه هستند و ما در دامنه آن قلّه، به هر حال هم ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ‏﴾ هست، هم ﴿وَ الْحِکْمَةَ﴾ هست و هم ﴿یُزَکِّیهِم‏﴾ هست. ما اگر بدانیم که بیراهه نرویم و راه کسی را نبندیم، این میدان مسابقه باز است و هیچ‌کسی مزاحم کسی نیست، نگفتند یک قدری کندتر برو و سرعت نگیر. در میدان سرعت، هم دستور سرعت است و هم دستور سبقت است، فرمود: ﴿وَ سارِعُوا إِلی‏ مَغْفِرَةٍ﴾،[30] بعد از سرعت ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾؛[31] مسابقه بدهید و بر دیگری جلو بیافتید، بعد برسید بجایی که بگویید: ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماما﴾،[32] این کم مقامی نیست! این هم ـ إن شاءالله ـ برای شما حوزویان و دانشگاهیان است، فرمود شما بکوشید و از خدا بخواهید که بشوید امام تا متقیان جامعه به شما اقتدا کنند، اینکه نقص نیست! اینکه عیب نیست! بگوییم خدایا آن توفیق را به ما بده که ما امام یک امت پرهیزکار بشویم! حالا هر کسی در منطقه خودش که یک وقتی می‌شود امام راحل(رضوان الله علیه) و یک وقتی هم نه. اگر یک روحانی یا یک دانشگاهی که اهل اعتکاف است، اهل نماز اول وقت است، خوب درس می‌خواند و عدّه‌ای هم به او اقتدا می‌کنند، یعنی به سیره علمی و عملی او اقتدا می‌کنند، نه خصوص در اقتدای نماز جماعت؛ این را به ما گفتند از خدا بخواهید و دعا کنید! این دعای قرآنی است، چند دعاست در قرآن کریم که یکی هم همین است، اینکه بد نیست! این نه تکبر‌آور است، نه غرور‌آور است، نه هوامدار است و نه هوس‌محور ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماما﴾؛ خدایا آن توفیق را بده که اگر من در روستا زندگی میکنم، در شهر زندگی میکنم، در حوزه یا دانشگاه زندگی میکنم، دور یا نزدیک زندگی میکنم، طوری موفق بشوم که خوبان آن جامعه به من اقتدا کنند! این کم مقامی نیست! آن وقت ما باید حرفی برای گفتن داشته باشیم که دانشوران جامعه به ما اقتدا کنند، سیره سنتی برای ارائه داشته باشیم که اهل سیر و سلوک به ما اقتدا کنند، این راه باز است و اینکه برای امام و پیغمبر نیست! همه ما را ذات اقدس الهی به این فراخواند، این ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾ برای همه است، این ﴿سَارِعُوا﴾ برای همه است، این ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماما﴾ برا ی همه است. آنها که ما به آنها دسترسی نداریم ـ مثل معصومان ـ که حسابشان با ما جداست، اما این را به ماها گفتند که در هرجا زندگی میکنید توفیقی پیدا کن که خوبان جامعه دنبال شما راه بیافتند، نه شما از جهل مردم، از بی‌سوادی مردم و از عوامی مردم با گفتن قصه و افسانه و دستور و خواب عدّه‌ای را به دنبال خود راه بیاندازید، چون این‌چنین اگر باشد هر دو گروه ـ خدای ناکرده ـ گرفتار جهنم میشوند. راه صحیح این است که انسان طوری زندگی کند که جز خدا نیاندیشد.

سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را خدا غریق رحمت کند! ایشان در کتاب تفسیر قیّم المیزان این فرمایش را دارند که مهم‌ترین حق پیش مردم حق حیات است، امّا اسلام آمده به مردم فهماند که مهم‌ترین حق، حق توحید است و نه حق حیات؛[33] انسان اگر یک زندگی داشته باشد ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل‏﴾،[34] این چه اثری دارد؟! اگر کسی موحّد نبود همین است، او حیات گیاهی دارد؛ یا دوران جوانی است که حیات او حیات گیاهی است و هنوز به حیات حیوانی نرسیده است، او خوش تغذیه می‌کند، خوش جامه در بَر می‌کند و خوش بالندگی دارد، همین سه کار را دارد: تغذیه، تَنویه و تولید. او در دوران جوانی این «نباتٌ بالفعل» و «حیوانٌ بالقوة» او هنوز حیوان نشده، این شخص یک درخت خوبی است؛ وقتی به مرحله ازدواج رسید، به مرحله عاطفه رسید، فرزند پیدا کرد، علاقه نسبت به زن و شوهر و علاقه پدر و فرزندی پیدا شد و عواطف و احساسات مطرح شد، این شخص «حیوانٌ بالفعل» و «انسانٌ بالقوه»، بعضی در همین حدّ چهل ـ پنجاه سال می‌مانند و می‌میرند؛ اما برخی‌ها به مقام انسانیت می‌رسند که با علم و عقل زندگی می‌کنند، این شخص «انسانٌ بالفعل» و «ملکٌ بالقوة» او فرشتهٴ «بالقوه» است، از این شخص بالاتر هم که با فرشته‌ها محشور می‌شوند.

وجود مبارک حضرت امیر در جواب نامه دربار اموی فرمود: این حدیث نبوی جلوی ما گرفته است که حضرت فرمود: «تَزْکِیَةِ الْمَرْءِ نَفْسَه قبیح‏»؛[35] خودستایی چیز بدی است که آدم خودش را بستاید، ما مأمور به خودستانی هستیم نه خودستایی؛ یعنی خودمان را از خودمان بگیریم و بیاندازیم دور تا راحت بشویم، نه خود را بستائیم! فرمود: «تَزْکِیَةِ الْمَرْءِ نَفْسَه‏ قبیح»؛ خودستائی چیزی بسیار بدی است و خودستانی چیز بسیار خوبی است که خودی را از خودمان بگیریم. حضرت فرمود به ما گفتند که از خودتان تعریف نکنید، فرمود اگر این جمله نبود ما می‌گفتیم که ما چه کسی هستیم؛ امّا گوشه‌ای از اسرار خانواده خود را شرح بدهیم. فرمود: معاویه! خیلی می‌روند جبهه و شربت شهادت می‌نوشند، ولی از ما اگر کسی رفت سیدالشهداء می‌شود! قبل از جریان کربلا حمزهٴ سیدالشهداء ـ عموی حضرت امیر ـ در جریان اُحُد همین‌طور بود که حضرت فرمود، ما اگر شهید دادیم سیدالشهداء می‌شود! خیلی‌ها می‌روند جانباز می‌شوند که اعضا و جوارح آنها در جبهه از دست می‌رود، ولی از ما اگر کسی برود، مثل برادرم جعفر که دو دست خود را داد، ذات اقدس الهی به او دو بال داد که «یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّة»،[36] این جمله در آن نامه نیست، در بخش هایی که مربوط به ذیل اول سوره مبارکه «فاطر» است: ﴿أُولی‏ أَجْنِحَةٍ مَثْنی‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباع‏﴾[37] مربوط به آن‌جاست، این جعفر طیار هم چنین است. فرمود خیلی‌ها می‌روند دست می‌دهند، امّا برادرم که دست داد، خدا به او دو بال داد که این هم‌بال فرشتههاست، ما این خاندانیم! این شخص می‌شود جعفر طیار، پس این راه باز است! این جعفر طیار یک شهید عادی بود، او نه امام بود و نه پیغمبر، او برادر امام بود، این را ه باز است! پس برخی‌ها نبات «بالفعل» هستند و حیوان «بالقوة»، برخی حیوان «بالفعل» هستند و انسان «بالقوة»، برخی انسان «بالفعل» هستند و مَلِک «بالقوة» و بعضی هم مثل خود اینها مَلِک «بالفعل» هستند که «یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ».

 اگر جناب سنایی می‌گوید:

تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک ٭٭٭ برگ توتست که گشتست به تدریج اطلس[38]

 حرف سنایی این است که شما از فرشته کم ندارید! این برگ‌هایی که جمع می‌کنند و در سطل زباله می‌ریزند، یکی از آنها برگ توت است، اگر کسی مدرسه برود درس بخواند و استاد ببیند، این برگ توت می‌شود اطلس. الآن ما فرشی در کل جهان گرانتر از پرنیان داریم؟ از اطلس و ابریشم و پرنیا گرانتر داریم؟ که به قول آن سراینده معروف اصفهان:

سه نگردد بریشم ار او را ٭٭٭ پرنیان خوانی و حریر و پرند[39]

 ‌بگویی حریر همان است، بگویی ابریشم همان است، بگویی پرنیان همان است. «سه نگردد بریشم ار او را»، این «تثلیث» را معنا کرده است، صدای ناقوس را شنیده «تثلیث» وَتر شده و گفت:

سه نگردد بریشم ار او را ٭٭٭ پرنیان خوانی و حریر و پرند

چه بگویی پرنیان، چه بگویی حریر و چه بگویی پرند، یکی شد. چه بگویی «أب»، چه بگویی «اُم» و چه بگویی «روح القدس»، همه اینها نشانهٴ ذات اقدس الهی هستند. خدا سه نیست، یکی از سه هم نیست، مرکّب هم نیست. اگر جناب سنایی می‌گوید اگر مدرسه برود و درس بخوانی می‌شود اطلس، پس اگر مدرسه بروی و درس بخوانی می‌شوی فرشته:

تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک ٭٭٭ برگ توتست که گشتست به تدریج اطلس

 یک برگ توت زباله‌ای می‌شود پرنیان، چرا ما طلب نکنیم!

مرحوم کلینی(رضوان الله) را خدا غریق رحمت کند! ایشان از وجود مبارک پیغمبر(علیه وعلی آلهی آلاف تحیت والثناء) نقل کرد که حضرت فرمود اگر شما مواظب زبانتان، خوارک و رفتارتان باشید ـ البته این‌چنین نکنید که از جامعه جدا باشید، از دنیا جدا باشید نه از خلق! در متن خلق باشید و از دنیا جدا باشید ـ «لَصَافَحَتْکُمُ الْمَلَائِکَة»،[40] این را مرحوم کلینی در کافی نقل کرد؛ فرمود فرشته‌ها با شما مصافحه می‌کنند!

 پس این راه باز است و کربلا یعنی این! این ماندنی است؛ لذا زینب کبری آن‌طور سوگند یاد کرد، فرمود: قسم به خدا این نام ماندنی است و ماند! هیچ عاملی برای حفظ نام کربلا تلاش و کوشش نکرد، برای اینکه ائمه بعدی یا مسموم یا مقتول یا زندان یا تبعید شدند،[41] چه کسی اینها را حفظ کرد؟ قدرت هم چندین قرن در دست بنی‌العباس بود، این کربلا را شیار کردند، مزرعه کردند و همه آثارش را محو کردند، چیزی نماند! قبر مطهر حضرت امیر هم همین‌طور بود، سالیان متمادی آن قبر از ترس مخفی بود. عدّه‌ای متوجه نبودند که چرا ابوحمزه ثمالی با عدهّ‌ای از شاگردانش یا هم بحث‌هایش به سرزمین غَریِ نجف می‌رود و آن‌جا ـ یک جای مخصوصی ـ درس و بحث را اداره می‌کند، نمی‌دانستند. ابوحمزه ثمالی از کوفه پا می‌شد ـ همین که دعای سحر را از وجود مبارک امام سجّاد نقل کرد ـ او با فاصله می‌آید در یک سرزمین غَری، آن سرزمین نجف را می‌گفتند غَری. اینها که سالیان متمادی در این سرزمین غَری بودند، شناسنامه آنها غروی بود؛ غروی برای همین بود که آن‌جا زندگی می‌کردند، نمی‌دانستند که ابوحمزه برای چه به این‌جا می‌آید. نام علی بن ابی‌طالب(سلام الله علیه) و اینکه قبرش در نجف است، فقط برای اهل بیت روشن بود، خیلی‌ها نمی‌دانستند.

 یک وقتی عصر عاشورا شد، دامن این بچه حسینی آتش گرفت، کسی آمد این آتش را خاموش کرد. این کودک دید نسبت به او یک محبّتی شده است، دیگران دارند غارت می‌کنند و امّا او آتش دامنش را خاموش کرده است. گفت یا شیخ راه نجف کجاست؟ نجف کجاست؟ گفت نجف می‌خواهی چه کار کنی؟ نجف چیست؟ تو چکار داری؟ نجف که نه شهر است و نه روستا! مثل بیابانی است. گفت راه نجف کجاست؟ تو چکار داری؟ گفت ما بی‌صاحب نیستیم، جدّ ما علی بن ابی‌طالب آن‌جاست. اینکه این کودک می‌دانست و دیگران غافل بودند، بر اثر اینکه اگر می‌دانستند قبر مطهر علی بن ابی‌طالب در نجف است، آن قبر را هم ویران می‌کردند.

«السَّلَامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَی أَصْحَابِ الْحُسَیْن‏»[42]

 پروردگارا! نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما!

روح مطهر امام راحل و شهداء را با اولیای الهی محشور بفرما!

خطر سلفی و داعشی و تکفیری را به استکبار و صهیونیسم برگردان!

زیارت همه زائران را به «أحسن وجه» قبول بفرما!

تورا به قدرت و عظمت و عصمتت قسم، همه زائران را سالمن با اوطانشان برگردان!

خطر سلفی و داعشی را به خودشان برگردان!

این نظام الهی را تا ظهور صاحب اصلی آن از خطری محافظت بفرما!

«غَفَرَ اللهُ لَنٰا وَ لَکُمْ وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکٰاتُه»

[1] . مصباح المتهجد، ج‏2، ص772.

[2] . دعائم الإسلام، ج1، ص19.

 [3]. کامل الزیارت، ص52.

[4] . بشارة المصطفی لشیعة المرتضی(ط - القدیمة)، ج‏2، ص156؛ بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج43، ص306.

[5] . سوره آل عمران، آیه61.

[6] . سوره آل عمران، آیه6؛ ﴿فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبین‏﴾.

[7] . سوره بقره، آیه129.

[8] . مصباح المتهجد و سلاح المتهجد، ج2، ص788.

[9] . مناقب آل أبی طالب علیهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج3، ص247.

[10] . الإحتجاج فی أهل اللجاج، ج2، ص309.

[11] . الإحتجاج فی أهل اللجاج، ج2، ص305.

[12] . سوره مؤمنون، آیه44.

[13] . اللهوف علی قتلی الطفوف، النص، ترجمه فهری، النص، ص61.

[14] . سوره بقره، آیه156.

[15] . سوره نجم، آیات8 و 9.

 [16]. بحارالانوار، ج15، ص28؛ «فَأَوَّلُ‏ مَا خَلَقَ نُورُ حَبِیبِهِ مُحَمَّدٍ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) ... خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی نُورَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)».

[17] . دیوان اشعار ظهیر الدین فاریابی.

[18] . سوره آل عمران، آیه31.

[19] . سوره نساء، آیه125.

[20] . مصباح المتهجد و سلاح المتهجد، ج2، ص788.

[21] . الإحتجاج فی أهل اللجاج، ج2، ص300.

[22] . نهج البلاغة(للصبحی صالح), حکمت211.

[23] . سوره مؤمنون، آیه106.

[24] . مجموعة ورام، ج‏1، ص59؛ عدّة الداعی و نجاح الساعی، ص314.

[25] . سوره اعراف، آیه27.

[26] . سوره إسراء، آیه62.

[27] . هفت اورنگ (جامی), سلسلةالذهب, دفتر اول.

[28] . الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 91.

[29] . زد المعاد ـ مفاتیح الجنان، ص511.

[30] . سوره آل عمران، آیه133.        

[31] . سوره بقره، آیه148.

[32] . سوره فرقان، آیه74.

[33] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص71؛ «و قد أثبت القرآن أن أهم حقوق الإنسانیة هو التوحید و القوانین الدینیة المبنیة علیه کما أن عقلاء الاجتماع الإنسانی علی أن أهم حقوقها هو حق الحیاة تحت القوانین الحاکمة علی المجتمع الإنسانی التی تحفظ منافع الأفراد فی حیاتهم».

[34] . سوره اعراف، آیه179.

[35] . نهج البلاغة(للصبحی صالح)، نامه28.

[36] . الأمالی(للصدوق)، النص، ص463.

[37] . سوره فاطر، آیه1.

[38] . دیوان سنایی، قصیده90.

[39]. هاتف اصفهانی، دیوان اشعار، ترجیع بند(که یکی هست و هیچ نیست جز او).

[40]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص424.

[41]. کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الإثنی عشر، ص162؛ «...اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَفْوَتِهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ أَوْ مَسْمُوم...‏».

[42] . کامل الزیارات، ص178.          
 

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۳۹ ق.ظ | علی جغدی | ۰ نظر

جلسه درس اخلاق (1395/08/20)

   00:00            00:00    
 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».

«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجورکم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَیْنِ(عَلَیْهِ السَّلَامْ) وَ جَعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَأْرِهِ(عَلَیْهِ الصَّلَاةْ وَ عَلَیْهِ السَّلَامْ)».[1]

مقدم شما بزرگواران نظامی و انتظامی، حوزوی و دانشگاهی، برادران و خواهران ایمانی را گرامی می‌داریم. ایام سوگ و ماتم اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است، این مراسم سنگین را به پیشگاه ولیّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقمندان قرآن و عترت تسلیت عرض می‌کنیم و ماه پُربرکت صفر که به رهبری وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) اداره شده است، از سخنان نورانی آن حضرت هم بهره می‌گیریم.

وجود مبارک امام سجاد ضمن اینکه ما را به دعای معنای معروفش آشنا می‌کند، ما را به حقیقت دعا که چه بخوانیم و چه بخواهیم هم آشنا می‌کند و دعا را در سه منطقه ملی و منطقه‌ای و بین‌المللی گسترش می‌دهد تا محصول نهضت سالار شهیدان را جهانی کند. دعاهای آن حضرت تنها در این نیست که خدایا مشکلات مرا حل کن، بیمار مرا شفا بده، مرض ما را درمان کن یا آمرزش گناهان نصیب ما بکن! بخش مهم دعاهای آن حضرت دربارهٴ جهان‌بینی و جهان‌شناسی و انسان‌بینی و انسان‌شناسی است. به خدای سبحان عرض می‌کند: پروردگارا! «تَوِّجْنِی بِالْکِفَایَةِ»؛ خدایا آن توفیق را بده که جامعه ما خودکفا باشد و به بیگانه نیازمند نباشد، نیاز به بیگانه ذلّت است! این تاج خودکفایی را بر بالای سر نظام ما مستقر بفرما! این دعای امام سجاد است، این دعا با اینکه خدایا من و پدر و مادر مرا بیامرز، خیلی فرق می‌کند! «تَوِّجْنِی بِالْکِفَایَةِ»؛ خدایا کشور ما را خودکفا بکن که ما در هیچ بخشی به بیگانه نیازمند نباشیم! خودکفایی یک مملکت به مدیریت فهمیده و مدبّریت عاقلانه و خردمندانه وابسته است؛ در جمله بعد عرض می‌کند خدایا! «وَ سُمْنِی حُسْنَ الْوِلَایَةِ»، این «سُمنِی» فعل امر از «وَسَمَ » است. «موسوم» بودن و «سِمه» بودن، یعنی علامت داشتن و نشانه داشتن. سیما به معنای صورت نیست، سیما به معنای علامت است. «موسوم» است، «سِمه» است و از این نام‌ها، از همان «وَسَمه» به معنای علامت مشتق شده است. عرض می‌کند خدایا! این توفیق را به من بده که هم من کاری داشته باشم و هم مدیر لایقی باشم؛ نه بیراهه بروم و نه راه کسی را ببندم، بفهمم این مملکت چه دارد، یک؛ چگونه باید مصرف کند، دو؛ مردم آن را بی‌نیاز کنم، سه؛ این می‌شود تدبیر عاقلانه و ولایت خردمندانه، چون هر کسی ولیّ زیر مجموعه خودش است. کسی که برای دَه نفر درس می‌گوید، باید بفهمد آن صاحب کتاب چه گفته، یک؛ باید بفهمد چگونه تقریر بکند، دو؛ باید بفهمد چگونه ذهن آنها را باز کند که آنها هم اشکال خوب بکند و هم سؤال خوب بکنند، سه؛ تا بشود تدریس خوب! عرض می‌کند خدایا! اگر کسی در حوزه درس می‌گوید باید مدرّس بفهم باشد و شاگرد را خوب تربیت کند. شاگرد مقلِّد، شاگرد نیست؛ چه حوزه و چه دانشگاه! آن‌که چند سال درس می‌خواند و قدرت ابتکار پیدا نمی‌کند یا نقص از اوست یا نقص از مدرِّس اوست، چون مدرِّس مقلِّد بار آورده نه محقق. اگر کسی حوزوی و دانشگاهی است این‌طور باید باشد و اگر کسی میزی دارد و کاری دارد و تدبیری دارد ـ چه نظامی و چه انتظامی، چه لشکری و چه کشوری ـ دعای امام سجاد این است: ـ چون هر کسی نسبت به زیر مجموعه‌اش ولایت دارد ـ «وَ سُمنِی حُسنَ الولایة» که من والیّ خوبی باشم تا چهار نفر را خوب تربیت کنم و زیرمجموعه خودم را هَدَر ندهم؛ اگر مال است هَدَر ندهم، اگر علم است هَدَر ندهم؛ «وَ سُمنِی حُسنَ الولایة». ما آنچه که در مملکت کم داریم مدیر بفهم و لایق است، وگرنه این مملکت همه چیزی دارد.

یک بیان نورانی از امیرالمؤمنین این است که ـ در غالب کتاب‌های ماست، حتی در وسائل فقهی ما هم هست و کمتر کسی است که این حدیث را نشنیده باشد! ـ «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّه‏»؛[2] مردم، ملت و نظامی که آب به اندازه کافی و خاک به اندازه کافی داشته باشد و «مع ذلک» باید کالا از خارج وارد کند، خدا این ملت را از رحمت خود دور کند، این نفرین علی است! ما چقدر زمین‌های بیکار داریم!؟ علف، یعنی این کلمه سه حرفی را از برزیل با کشتی دارند وارد می‌کنند! این ننگ نیست!؟ امام سجاد می‌گوید این ننگ است. شما علف را دارید وارد می‌کنید، این نه سواد می‌خواهد، نه کود می‌خواهد، مشکلات علمی هسته‌ای یا کارهای علمی حوزه و دانشگاه نیست! این علف بار آوردن مثل نظام و مسائل هسته‌ای نیست که سواد بخواهد، مشکلات کشاورزی را باید با این بیان حل کرد. فرمود: «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّه‏»؛ این بیان علی است؛ نفرین علی مستجاب نشود، دعای ما مستجاب بشود؟! یک عُرضه را وجود مبارک امام سجاد از خدا طلب می‌کند، «وَ سُمنِی حُسنَ الولایة» که من ولیّ خوبی باشم، والی خوبی باشم، مولای خوبی باشم، مدیر خوبی باشم و مدبّر خوبی باشم. «وَ هَبْ لِی صِدْقَ الْهِدَایَةِ»؛[3] هم حرف رهبران الهی را من خوب گوش بدهم و هم عده‌ای حرف مرا گوش بدهند، اینکه فخر نیست! اینکه در دعاهای ماه مبارک رمضان و مانند آن آمده است که خدایا تو دین خودت را که می‌خواهی حفظ بکنی ـ یقیناً هم که حفظ می‌کنی ـ این دین را به وسیله من حفظ بکن، نه به دست دیگری! «وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِکَ وَ لَا تَسْتَبْدِلْ بِی غَیْرِی‏»،[4] چرا دست من پیش دیگری دراز باشد؟ چرا دست دیگران کنار سفره من دراز نباشد؟ این فخر نیست! این یک کمالی است که انسان با دعای امام سجاد از خدا می‌طلبد. خدایا به من توفیقی بده که سفرهٴ من پهن باشد! یا کتابی بنویسم یا صنعتی اختراع کنم یا تولیدی کنم که بسیاری در کنار سفره من باشند، چرا دست من در کنار سفره دیگری باشد؟ حضرت هم فرمود: «الْیَدُ الْعُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الْیَدِ السُّفْلَی»؛[5] دستِ بده بهتر از دست بگیر است، چرا دست ما دست بده نباشد؟ چرا همیشه بگیریم؟ خوی گدایی را امام سجاد از ما گرفت، خوی توانمندی و بخشندگی را به ما داد؛ بعد هم در بخش‌های دیگر به ما فرمود به خدا عرض کنید خدایا! آن توفیق را بده که اگر یک وقتی وضع مالی من خوب شد، من ـ خدایی ناکرده ـ خودم را گَم نکم! این را هم به ما گفته است. در بسیاری از موارد فرمود که ای مال، تو از بین می‌روی ولی آبروی مرا نبر! ولی من دستم بالا باشد، اینکه عیب ندارد!، من سفره‌ام پهن باشد که عده‌ای زیادی کنار سفره باشد، اینکه ننگ نیست! اینکه عیب نیست! من مال داشته باشم و ذخیره کنم، این مال می‌شود مالِ نسوز! این آیات نورانی سوره مبارکهٴ «توبه» را ملاحظه کنید، فرمود: ﴿یَوْمَ یُحْمی‏ عَلَیْها فی‏ نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ﴾،[6] ما شنیده‌ایم جهنمی هست و به آن ایمان داریم، داغ کردن هم هست و به آن ایمان داریم؛ اما نشنیدیم که در جهنم از جنگل هیزم بیاورند! این را از قرآن شنیده‌ایم که ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً؛[7] هیزم جهنم آدم‌های ستمکار هستند، اما جایی نشنیدیم که از جنگل هیزم بیاورند تا آتش گُر بگیرد، این را شنیده‌ایم که خود مردم گُر می‌گیرند. در سوره مبارکهٴ «توبه» فرمود کسانی که مال‌ها را ذخیره کردند، نه تولید می‌کنند و نه نیاز نیازمندی را برطرف می‌کنند، همین‌ها را داغ می‌کنند! «کَیّ» یعنی داغ کردن، یکی از بیانات نورانی حضرت امیر این است که «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکَی‏»؛[8] قبلاً هم همین‌طور بود، چون راه برای درمان نبود آخرین علاج داغ کردن بود. این «کَوی یکوِی» این ناقص است، «کَیّ» یعنی داغ کردن. اینکه حافظ می‌گوید: «علاج کَیّ کنمت کآخر الدواء الکی»،[9] نه علاج کی کنم! یعنی بالاخره باید داغ بشوی! «علاجِ کیّ کنم»؛ این «کیّ» مشدّد است، «علاجِ کیّ کنمت کآخر الدواء الکیّ»، این «آخر الدواء الکیّ» از نهج‌‌البلاغه است؛ بالاخره داغ می‌کنند! در سوره مبارکهٴ «توبه» فرمود: این مال‌ها را داغ می‌کنند، این را کجا می‌گذارند؟ کسی که مال حلال را جمع کرد ولی در راهش صرف نکرد، نه اینکه اختلاس کرد،! آن یک حساب دیگری دارد که «عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَاد»[10] آبروها را می‌برند. این أحباری که ﴿یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی‏ سَبیلِ اللَّهِ﴾،[11] مال خودشان است! این حقوق الهی را نمی‌دهند، این وجوه شرعی را نمی‌دهند، نه اینکه اختلاس کردند! آنها که ﴿یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ﴾ مال خودشان را که از راه حلال ما به اینها دادیم جمع کردند، ولی حقوق شرعی را نمی‌دهند. ﴿یَوْمَ یُحْمی‏ عَلَیْها فی‏ نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ﴾، این شخص می‌بینید که این مال مال‌های اوست، برای او آشناست، این اسکناس می‌شود اسکناس نسوز! آتش آن‌جا کار آب را می‌کند! هم گداخته است، هم گدازنده است و هم کار آب را می‌کند. درخت جهنمی ما داریم که ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی‏ أَصْلِ الْجَحیمِ﴾؛[12] یک آتشی است که کار آب را می‌کند، این درخت آتشی است و با آتش رشد می‌کند؛ حرام‌خوارها همین‌طور هستند، چون حرام‌خوار با آتش رشد کرده است. در این آیه سوره مبارکهٴ «توبه» فرمود اینها را داغ می‌کنند، این شخص می‌بیند که اسکناس همان اسکناس است، این سکه همان سکه است که خودش از راه حرام جمع کرده است یا حق الهی را نداده! این را داغ می‌کنند، ﴿یَوْمَ یُحْمی‏ عَلَیْها فی‏ نارِ جَهَنَّمَ﴾. به کجا می‌مالند؟ کجاها را داغ می‌کنند؟ ﴿فَتُکْوی‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ﴾؛ این سه جا را داغ می‌کنند؛ اول پیشانی را داغ می‌کنند، بعد پهلو را داغ می‌کنند، بعد پشت را داغ می‌کنند. این سه جا را چرا داغ می‌کنند؟ چون می‌بینید یک سرمایه‌دار مُتِکاثر احتکارکننده است، وقتی یک عده‌ای به آنها برای رفع نیاز مراجعه کردند ـ در کمیته امداد یا بهزیستی یا در جاهای دیگر و در کارهای خیر ـ اول چهره را جمع می‌کند و این پیشانی او چین می‌گیرد، این یک؛ بعد نیمرخ، کم‌کم خود را از اینها منحنی می‌کند، بعد پشت می‌کند و می‌رود؛ اول چهره، بعد پهلو، بعد پشت؛ قرآن هم دارد که ما اول پیشانی او را داغ می‌کنیم، بعد پهلوی او را، بعد پشت او را، ﴿یَوْمَ یُحْمی‏ عَلَیْها فی‏ نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ﴾. این نتیجه کار است.

 امام سجاد به ما می‌فرماید به خدا عرض کنید خدایا! آن توفیق را بده که من یک مدیر خوبی باشم، اگر در حوزه و دانشگاه هستم استاد خوبی باشم، مؤلف خوبی باشم، مدرِّس خوبی باشم و شاگردان خوبی تربیت کنم، نه اطنکه مقلِّد بپرورانم، بلکه محقق بپرورانم! والی خوبی باشم، مولای خوبی باشم، ولایت خوبی داشته باشم، در فنّ تدریس، تألیف و تصنیف. اگر نظامی و انتظامی هستم، در حفظ مملکت از هر خطر بیگانه و عامل نفوذی و اگر کارهای اجرایی دارم هم همچنین. این دعای امام سجاد است! اینکه می‌بینید از صحیفه سجادیه به عنوان زبور اهل بیت یاد می‌کنند[13] و می‌بینید که می‌گوید تالی‌تلو قرآن کریم است از همین راه است. این دعاهای قبلی در زبان هم بود و هست که خدایا مرا بیامرز پدر و مادر مرا بیامرز، اینکه علم نیست! بخشی از ادعیه حضرت در جلسات قبل به عرض شما رسید، آن‌جا وجود مبارک امام سجاد عرض می‌کند خدایا! آن توفیق را به من بده که من نظام ارزشی را اشتباه نکنم: «وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِی عَدَمٍ خَسَاسَةً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا فَإِنَّ الشَّرِیفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُکَ وَ الْعَزِیزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُکَ»؛[14] خدایا آن فهم را به ملت ما بده که نظام ارزشی را جزء ثروت ندانند، کسی که وضع مالی او ضعیف است او را تحقیر نکنند، این دعاست! این دعا با ادعیه دیگر خیلی فرق می‌کند، مرا از این ضلالت و گمراهی حفظ بکن! تا من افراد را براساس آن مایه‌های علمی و تقوا و عقلانیت آنها احترام بگذارم، نه براساس ثروت اینها؛ این می‌شود دعای امام سجاد. آن‌جا هم عرض می‌کند که خدایا توفیقی بده که «وَ امْنَحْنِی حُسْنَ الْإِرْشَادِ»،[15] راهنمایی مردم به عهده من باشد! چرا همیشه ما بگیریم؟ از فیض و فضل او که چیزی کم نمی‌آید، چرا ما بیشتر نگیریم؟ یک وقتی یک کسی گفت خدایا من و پدرم را بیامرز! وجود مبارک پیغمبر فرمود: چرا پرچین میکنی! این تحجیری که در کتاب‌های فقهی خواندید همین است، در بیابان‌ها این املاکی که موات هست دور آنها را «حَجَر» می‌گذارند، سنگ می‌گذارند که می‌گویند «تحجیر» کرده است، این یک نحوه احیای موات است؛ حضرت فرمود: چرا پرچین کردی؟ چرا تحجیر کردی؟ چرا سیم خاردار کشیدی؟ گفت من و پدرم را بیامرز! بگو کل «مَنْ فِی الْعَالَم» را مشمول رحمت خودت قرار بده![16] خود خدا که فرمود: ﴿رَحْمَتی‏ وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾؛[17] شما همه را دعا کنید، بگویید همه مسلمان‌های مشرق عالم و مغرب عالم را از خطر استکبار و صهیونیسم نجات بده، چرا خصوص ما؟ ما و یمن و فلسطین، هر جا را استکبار و صهیونیسم پا گذاشته است، خدایا همه را از خطر اینها حفظ بکن! این دعاهای عمومی است، این‌طور نیست که اگر بیشتر بخواهیم از سعه رحمت الهی کم بشود! همه را بیارمز! به ما گفتند حداقل چهل نفر را در سحرها یادت نرود دعا بکن! قرآن کریم چهار کار کرده است: بهشت و اوضاع بهشت را معرّفی کرده، یک؛ تمدّن‌ها و فرهنگ‌های مردان بهشتی‌منش را مشخص کرد، دو؛ جهنم را معرّفی کرده، سه؛ مردم بی‌تمدّن و بی‌فرهنگ را هم گفته که اینها در جهنم دارند زندگی می‌کنند، چهار؛ هر چهار مورد را قرآن مشخص کرده است.

درباره بهشت همه ما شنیدیم که فرمود: ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ﴾؛[18] هیچ نقصی در آن نیست، عیبی در آن نیست، بدخواهی در آن نیست، مردانی هم که در بهشت زندگی می‌کنند ﴿وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ؛[19] هیچ بهشتی نسبت به بهشتی کینه ندارد! این مطلب اول.

در سوره مبارکهٴ «حشر» هم فرمود: مردان متمدّن و بافرهنگی که بهشتی‌گونه زندگی می‌کنند، در دنیا دعای آنها این است: ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا؛[20] خدایا بد کسی را در دل ما قرار نده تا ما کینه کسی را نداشته باشیم و بد کسی را هم نخواهیم! اگر خوب است که دعایش کنیم و اگر بد است دعا کنیم که خوب بشود! این دل برای کارهای دیگر خلق شده است، جا برای کنیه نیست! ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا، این مطلب دوم.

جهنم را هم که خدا نصیب کسی نکند! معرّفی کرده است که فرمود جهنمی‌ها هرکدام دیگری را فحش می‌گویند: ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾؛[21] این مطلب سوم.

اما چهارم، «وَ مَا أَدْرَاکَ مَا الرّابع»! شما می‌بینید که هر کسی قلم به دست گرفته رسانه شده، مجله‌نویس و روزنامه‌نویس شده، این او را نفی می‌کند و آن این را نفی می‌کند، این برای او جعل می‌کند و آن برای این دروغ جعل می‌کند، این یک زندگی بی‌فرهنگ جهنم‌گونه است! مگر در جهنم غیر از این است؟! شما هیچ اطمینانی از این رسانه‌ها پیدا نمی‌کنید، هر که قلم دست گرفت دیگری را تکذیب می‌کند، دیگری می‌گوید این‌طور نبود! آبروی دیگران را بردن هنر نیست. اگر کسی مشکلی دارد ـ البته دارد، چون جامعه ما که جامعه عدل محض نیست ـ بر ما واجب است امر به معروف و نهی از منکر کنیم و دوستانه در جلوی او به او بگوییم که این نقص است، این را نکن! اما آنکه واجب است بر ما به نام امر به معروف و نهی از منکر نمی‌کنیم، اینکه بر ما حرام است به عنوان غیبت و آبروریزی داریم انجام می‌دهیم، این می‌شود جامعه جهنمی! چرا قرآن فرمود: هیزم جهنم خود آدم تبهکار ظالم است؟ ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً.[22] در کارخانه‌های کوره‌بلند ذوب آهن اصفهان و مانند اینها چکار می‌کنند؟ اینها سه کار انجام می دهند: اول آن مواد خامی که برای سوخت و سوز است ـ حالا یا گازوئیل است یا ذغال‌سنگ است یا بنزین یا هر چه هست ـ را جمع می‌کنند، بعد آن آتشگیره یا آتشزنه یا هر چه هست را به این می‌زنند و این گُر می‌گیرد، بعد آن مواد را در داخل این می‌ریزند؛ این سه تا کار، کار کوره است. خدا فرمود ما هم یک کوره‌ای داریم، اما هر سه کارش انسان است؛ آن مواد سوخت و سوز اولی که ذغال‌سنگ است، آن یک سلسله انسان‌ها هستند، آن وقود و آتشزنه است که رهبران کفر هستند، اینها را می‌گیرانیم، وقتی کاملاً مُشتعل شدند افرادی که محکوم شدند آنها را می‌سوزانیم. این کارخانه‌های کوره‌بلند اصفهان و امثال اصفهان را که شنیده‌ایم، در جهنم هر سه‌ قسمت آن انسان است. «وقود» یعنی «ما یوقد به النار» حالا یا آتشزنه است یا آتشگیره است. قبلاً که با هیزم کار می‌کردند، هیزم‌های بزرگی که ریشه درخت‌ها بود مثل درخت گردو، آن هیزم‌های بزرگ را که همیشه کنار اجاق نگه می‌گذاشتند، این آتش را ذخیره می‌کرد. غذا می‌خواستند درست کنند هیزم‌های کوچک و ریز را می‌آوردند و با آن «وَقود» می‌گیراندند «مُشتَعل» می‌کردند بعد غذایشان را درست می‌کردند؛ این هیزم‌های کوچک با آن «وَقود» افروخته می‌شد. در قرآن فرمود یک عده حطب هستند هیزم هستند ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً، یک عده «ما یوقد به النار و توقد به النار» هستند، «وَقود» هستند که نام می‌برد: ﴿هُمْ وَقُودُ النَّارِ ٭ کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ﴾؛[23] رهبران کفر اینها آتشزنه و آتشگیره‌ هستند، اینها همیشه آتش دارند که یک عده با آتش اینها سوخته می‌شوند. وقتی آن افراد را با این «وَقود» آشنا کردند و گُر گرفت، ﴿ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ﴾؛[24] یک عده‌ای را که باید سوخت و سوز بشوند می‌برند. دیدید که هر سه شده انسان! همین‌ها که در این‌جا هستند و یک نظام را جهنم کردند، آن‌جا هم که رفتند همین است، حیف است! ما که می‌توانیم به جایی برسیم که فرشته‌ها به استقبال ما بیایند چرا ارزان بفروشیم؟ مگر قرآن نفرمود که فرشته‌ها در حال احتضار به استقبال عده‌ای می‌آیند؟ ﴿الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾،[25] در حال احتضار می‌آیند! ما که نمی‌دانیم این محتضر چه لذّتی دارد؟ مرحوم کلینی را خدا غریق رحمت کند! در همین جلد پنج کافی دارد که برای انسان هیچ لذّتی در تمام مدت عمر به اندازه لذّت مرگ نیست! [26] هیچ لذّتی! ما الآن تمام آرزوهایمان این است که دستمان به ضریح مطهّر سید الشهداء برسد، این نهایت آرزوی ماست! اگر خود حسین بن علی بیاید به بالین ما چه می‌شود؟ از این بهتر! مرحوم کلینی نقل می‌کند وقتی مؤمن در حال احتضار شد، چند نفر بالای سر او حاضرند؛ اینکه نمی‌شناسد ندیده بود معرفی می‌کنند می‌گویند این‌که پیشاپیش همه است وجود مبارک پیغمبر است، آن‌که کنارش ایستاده است علی بن ابیطالب است؛ بعد می‌گوید این را برای همه نقل نکنید، شاید متوجه نشوند که آن‌جا سخن از مَحرم و نامَحرم نیست! فرمودند آن بی‌بی فاطمه زهراست، از این بهتر!؟ این یکی حسن بن علی است، آن یکی حسین بن علی است! لذّتی از این بهتر! مرحوم کلینی از امام نقل می‌کند که هیچ لذّتی در تمام مدت عمر برای انسان به اندازه لذّت احتضار نیست؛ راست هم هست! چرا ما این مقام را از دست بدهیم؟ ما که آروزی ما این است که قبر حضرت را زیارت بکنیم، خود حضرت به بالین ما بیاید آن وقت چه می‌شود؟! حیف نیست که آدم این مقام‌ها را از دست بدهد؟ هرکدام از ماها کاری داریم، کارمان را صحیحاً انجام بدهیم! اگر کسی بد کرد، امر به معروف و نهی از منکر را برای همین گذاشتند. حالا امر به معروف نکنیم، نهی از منکر نکنیم، دروغ بگوییم، آبروریزی بکنیم و جامعه را ناآرام بکنیم، بی‌اثر هم هست. این امر چهارم نمونه جهنم است، ما می‌توانیم نظام ما را بهشتی کنیم! مگر آن آیه برای ائمه است؟ برای همین من و شماست! ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا[27] برای ماهاست، پس ما می‌توانیم جامعه‌مان را با تمدّن و با فرهنگ به برکت خون‌های پاک شهداء بهشتی کنیم، پس چرا نکنیم؟ جامعه می‌شود آرام! آن کسی که دستش به اختلاس باز است، او نمی‌داند که با مار و عقرب دارد بازی می‌کند! همین است! این جهنم چه جهنمی است؟ اسرار آن عالم که برای ما روشن نیست، هزارها مطلب در قیامت هست که ما یکی‌ از آنها را هم شاید نشنیدیم؛ اما قول حافظ «این‌ قدر هست که بانگ جرسی می‌آید». شما ببینید این جنازه‌ها را که می‌برند می‌گویند، بلند بگو «لا اله الا الله»! حرف حافظ این است که ما نمی‌دانیم اینها را کجا می‌برند، ولی صدای زنگ گردن شترهای این قافله را ما می‌شنویم.

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست ٭٭٭ این قَدَر هست که بانگ جَرسی می‌آید[28]

وقتی یک قافله دارد می‌رود، معلوم می‌شود یک مقصدی دارد. حرف او این است که ما نمی‌دانیم اینها کجا می‌روند؟! «جرس» یعنی زنگ، صدای زنگ گردن را ما می‌شنویم ما هر روز داریم این بلند بگو «لا اله الا الله» را می‌شنویم، اما کجا می‌برند را ما نمی‌دانیم؛ «آن قدر هست که بانگ جرسی می‌آید»، ما می‌توانیم خیلی خوب زندگی کنیم و عاقلانه زندگی کنیم ـ هر کسی در هر کاری که دارد ـ مشکلاتی که در مملکت هست را با امر به معروف و نهی از منکر حل کنیم بعد آرام هستیم، بر فرض هم گوش نداند، قبول و نکول به عهده اوست. اما کشور را ناآرام کردن، امنیت را از بین بردن، آبرو را از بین بردن و بی‌تحقیق حرف زدن، این کار صحیحی نیست، اگر کسی اشتباه کرد ـ چه اینکه می‌کنند ـ اصلاً امر به معروف را برای همین گذاشتند.

بنابراین یکی از چیزهایی که ما نمی‌فهمیم ـ واقعاً نمی‌فهمیم، نه اینکه حالا تواضع بکنیم ـ واقعاً نمی‌فهمیم! ما آنچه که از جهنم خبر داریم جهنم یک جایی است پُرآتش که یک عده را می‌ریزند؛ اما جهنم منقول است و جهنم را می‌آورند، این را ما واقعاً نمی‌فهمیم. اینکه در بخش پایانی سوره مبارکهٴ «فجر» است دارد که جهنم را می‌آورند: ﴿وَ جِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ،[29] یعنی جهنم یک امر منقولی است! جهنم را می‌آورند، این یعنی چه؟ آیا ما دو تا جهنم داریم: یک جهنم منقول و یک جهنم غیر منقول؟ یا همین یک دانه است که این جهنم منقول است؟ اگر جهنم منقول است، هیزم آن هم منقول است، «وَقود» آن هم منقول است و «مسجورین» او هم منقول هستند، پس یک عده جهنمی‌ها هستند که دارند حرکت می‌کنند! آیا معنای آن این است؟ هزارها چیز است در مسئله قیامت که برای ما حل نشد، ولی این مقدار را که ما می‌فهمیم که برخی‌ها یک جهنم منقولی‌اند، ﴿وَ جِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ. در آن روز خبری از رفاه اینها نیست. البته ﴿یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾[30] بعد از این است، یک عده چنین هستند، آن راه هم باز است چرا ما آن راه را نرویم؟ دعای نورانی امام سجاد این است که «تَوِّجنِی بِالکِفایَة»، این تاج مدیریت را بر بالای سر مسئولان ما بگذار! و همه ما توفیقی داشته باشیم که والی خوب، مولای خوب، ولایت خوب نسبت به زیرمجموعه خودمان داشته باشیم تا این کشور از بیگانه بی‌نیاز باشد و به ظهور صاحب اصلی آن برسد.

مجدّداً مقدم شما همه عزیزان و بزرگواران را گرامی می‌داریم، از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم به عموم علاقمندان قرآن و عترت و به فرد‌ فرد شما برادران و خواهران ایمانی سعادت و سیادت دنیا و آخرت مرحمت بفرماید!

پروردگارا! نظام ما، رهبر ما، مراجع، دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما!

روح مطهر امام راحل و شهداء را با اولیای الهی محشور بفرما!

خطر سلفی و تکفیری و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگردان!

مشکلات دولت و ملت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها را به بهترین وجه حل بفرما!

جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) قرار بده!

و این نظام الهی را تا ظهور صاحب اصلی‌اش از هر خطری محافظت بفرما!

«غَفَرَ اللهُ لَنٰا وَ لَکُمْ وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکٰاتُه»

 


[1]. مصباح المتهجد، ج‏2، ص772.

[2]. وسائل الشیعة، ج17، ص41.

[3]. الصحیفة السجادیة، دعای20.

[4]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص568.

[5]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص11.

[6]. سوره توبه، آیه35.

[7]. سوره جن، آیه15.

[8]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه168.

[9]. دیوان حافظ، غزل430؛ «به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می ٭٭٭ علاج کی کنمت آخرالدواء الکی».

[10]. الصحیفة السجادیة، دعای11؛ «وَ لَا تَکْشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ یَوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِک‏».

[11]. سوره توبه، آیه34.

[12]. سوره صافات، آیه64.

[13]. فتح الأبواب بین ذوی الألباب و بین رب الأرباب(ابن طاووس)، ص76؛ «و تسمی «اخت القرآن» و «زبور آل محمد (صلّی اللّه علیه و آله)» و «انجیل أهل البیت»».

[14]. الصحیفة السجادیة، دعای 35.

[15]. الصحیفة السجادیة، دعای20.

[16]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص747؛ صحیح البخاری، ج8، ص10؛ «...قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی صَلَاةٍ وَقُمْنَا مَعَهُ فَقَالَ أَعْرَابِیٌّ وَ هُوَ فِی الصَّلَاةِ اللَّهُمَّ ارْحَمْنِی وَ مُحَمَّدًا وَ لَا تَرْحَمْ مَعَنَا أَحَدًا فَلَمَّا سَلَّمَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِلْأَعْرَابِیِّ  لَقَدْ حَجَّرْتَ وَاسِعًا یُرِیدُ رَحْمَةَ اللَّهِ».

[17]. سوره اعراف، آیه156.

[18]. سوره طور, آیه23.

[19]. سوره اعراف، آیه43؛ سوره حجر، آیه47.

[20]. سوره حشر، آیه10.

[21]. سوره اعراف، آیه38.

[22]. سوره جن، آیه15.

[23]. سوره آل عمران، آیه10 و 11.

[24]. سوره غافر، آیه72.

[25]. سوره نحل، آیه32.

[26]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص127 و 128؛ «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ یُکْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِکَ فَیَقُولُ لَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ یَا وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لَأَنَا أَبَرُّ بِکَ وَ أَشْفَقُ عَلَیْکَ مِنْ وَالِدٍ رَحِیمٍ لَوْ حَضَرَکَ افْتَحْ عَیْنَکَ فَانْظُرْ قَالَ وَ یُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ‌ ‌وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ عَلَیْهِمُ السَّلَامْ فَیُقَالُ لَهُ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ عَلَیْهِمُ السَّلَامْ رُفَقَاؤُکَ قَالَ فَیَفْتَحُ عَیْنَهُ فَیَنْظُرُ فَیُنَادِی رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ فَیَقُولُ ﴿یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ إِلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ ﴿ارْجِعِی إِلىٰ رَبِّکِ رٰاضِیَةً﴾ بِالْوَلَایَةِ ﴿مَرْضِیَّةً﴾ بِالثَّوَابِ ﴿فَادْخُلِی فِی عِبٰادِی﴾ یَعْنِی مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ ﴿وَ ادْخُلِی جَنَّتِی﴾ فَمَا شَیْ‌ءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَ اللُّحُوقِ بِالْمُنَادِی».

[27]. سوره حشر، آیه10.

[28]. اشعار منتسب به حافظ، شماره11.

[29]. سوره فجر، آیه23.

[30]. سوره فجر، آیه27.


بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۴۳ ب.ظ | علی جغدی | ۰ نظر

 جلسه درس اخلاق (1395/08/13)

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین، سیّما بقیّة الله فی العالمین، بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».

«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اُجورکم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَیْنِ(عَلَیْهِ السَّلَام) وَ جَعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَأْرِهِ(علیه الصلاة و عَلَیْهِ السَّلَام)».[1]

ماه تاریخی و مصیبت‌بار صفر رسید و اهل بیت(علیهم السلام) در ماه صفر به شام رسیدند و این مصیبت سنگین را به پیشگاه ولیّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت و شما سوگواران تعزیت عرض می‌کنیم. روز سیزده آبان است که روز مبارزه با استکبار است هم استکبار درونی, هم استکبار بیرونی که امیدواریم در این جهادین؛ جهاد اکبر و اصغر ـ ان‌شاءالله ـ همگان پیروز بشویم!

خطری که برای ما مطرح است ذات اقدس الهی طبق علم غیبش به ما گوشزد کرد و ما را هشدار داد، فرمود شما یک دشمن قهّار و قدّاری دارید که این هرگز دست از شما برنمی‌دارد، تازه این دشمن کوچک است و در صحنه جهاد اصغر است و آن مسئله صهیونیسم است و حامیان صهیونیسم که استکبار هم در همان حوزه است و به وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) فرمود: ﴿لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾[2] مشرکان یک حساب دیگری دارند، مسیحی‌ها یک حساب دیگر دارند؛ اما فرمود صهیونیسم طوری است که هر روز علیه اسلام و مسلمان‌ها نقشه می‌کِشد. این ﴿لا تَزالُ﴾ را مستحضرید در تعبیرات ادبیِ عرب برای استمرار به کار می‌برند؛ یعنی همواره, فرمود همواره اینها در صدد نقشه‌اند ﴿لا تَزالُ﴾ به وجود مبارک پیغمبر خطاب کرد ﴿تَطَّلِعُ عَلی‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾، این ﴿خائِنَةٍ﴾ مثل «عافیة» به معنی خیانت است، فرمود اینها هر روز یک نقشه می‌کشند، این طور نیست که حالا شما اینها را از خیبر بیرون کردید اینها دست از مبارزه بردارند، ﴿لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾، یک خیانت فقهیِ تاریخیِ دقیقی اینها اِعمال کردند که بعد از سالیان متمادی این خیانت کشف شد؛ معمولاً بنا بود که یهودی‌ها و صهاینه همان خیبر، برابر اینکه به دستور اسلام عمل نکردند و نمی‌کنند جزیه بدهند. یکی از خلفا از همین یهودی‌ها و صهاینه آن روز درخواست جزیه کرد اینها یک قباله درآوردند که ما با پیامبر اسلام مصالحه کردیم و از پرداخت جزیه عفو شدیم و دیگر نباید به حکومت اسلامی جزیه بدهیم، آن قباله، به خطّ بعضی از مسئولان دفتر حضرت بود، یک; به امضا و شهادت بعضی از مسلمان‌های صدر اسلام که خود را جزء اصحاب حضرت معرفی می‌کردند به امضای آنها بود، دو. آن خلیفه وقت دید قباله به خطّ مسئول دفتر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است، یک; و امضای بعضی از اصحاب صدر اسلام به عنوان شهادت در ذیل این قباله هست، این دو; این باور کرده است که نظام اسلامی پرداخت جزیه را از یهودی‌های خیبر گرفت؛ بعد پژوهشگران و محقّقان آن روز یعنی ششصد، هفتصد سال قبل بررسی کردند و این لابه‌لای کتاب‌های تاریخ و فقه مانده تا به دست مرحوم صاحب جواهر رسید، مرحوم صاحب جواهر همین مطلب را در کتاب جهاد جواهر طرح کرده است و آن تحقیق و پژوهش این بود که این جعلِ قباله و سند به وسیله همین صهیونیست‌های آن روز، وقتی بررسی کردند دیدند وجود مبارک پیامبر کاتبانی داشت که برخی‌ها وحی را می‌نوشتند؛ مثل وجود مبارک حضرت امیر که جزء کاتبان وحی بود، بعضی‌ها نامه‌هایی که حضرت برای سلاطین یا بخش‌نامه‌هایی که دستور می‌دادند می‌نوشتند؛ مانند کاتبان دیگر, این نامه به خطّ یکی از کاتبان و مسئولان آن حضرت جعل شد که او قبل از فتح خیبر مُرده بود، چون خیبر در اوایل هجرت که فتح نشد، قبل از اینکه خیبر فتح بشود این مسئول دفتر مُرده بود، چنین چیزی در زمان فتح خیبر نبود؛ این برای آن مسئول دفتر و نامه. اما امضای کسانی که پای این قباله بود، آن امضا برای کسانی بود که بعد از فتح مکه ایمان آوردند نه در زمان فتح خیبر. در زمان فتح مکه عده‌ای مسلمان شدند و عده‌ای مستسلِم شدند که طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: «مَا أَسْلَمُوا وَ لَکِنِ اسْتَسْلَمُوا»[3] دودمان اموی همین‌طور بودند؛ یعنی معاویه مستسلم شد نه مسلِم, بعد از فتح مکه او به حسب نفاق اسلام آورد؛ این اموی، زندگی آنها را دو بخش تشکیل داده بود: قبل از فتح مکه کافر مطلق بودند بعد از فتح مکه هم منافق مطلق شدند لحظه‌ای اینها ایمان نیاوردند. این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «مَا أَسْلَمُوا وَ لَکِنِ اسْتَسْلَمُوا» ناظر به همین است. بعضی از همین گروه اموی، پای این قباله جعلی را امضا کردند؛ آن مربوط به آخر هجرت است مربوط به فتح خیبر نیست؛ آن وقت در زمان فتح خیبر اصلاً کافر بودند. این نامه صدر و ذیل جعلی را همان صهاینه آن روز جعل کردند و از خلیفه خواستند که از پرداخت جزیه معاف باشند، بعد محققان و پژوهشگران کشف کردند و در لابه‌لای اسناد تاریخی ماند تا به دست مرحوم صاحب جواهر؛ آن وقت در زمان فتح خیبر رسید ایشان متن این قباله جعلی را در کتاب آن وقت در زمان فتح خیبر در بحث جهاد نقل کردند.[4]

اینکه ذات اقدس الهی به پیامبر فرمود: ﴿لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾؛ منظور خیانت نسبت به نظام اسلامی است نه نسبت به شخص پیامبر، برای اینکه اینها با اسلام و با قرآن و با عترت و با این مکتب الهی مخالف بودند؛ بنابراین امروز هم همان وضع است ما باید بدانیم که با چه دشمنی روبهرو هستیم و او از کجا دارد نقشه می‌کشد، این مطلب اوّل.

مطلب دوم اینکه وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که پرچم جنگ جمل را به دست پسرش ابن حنفیه داد، فرمود: شجاعانه بجنگ برای اینکه تو با همین سرباز روبهرو درگیر هستی؛ ولی از نظر سیاسی «ارْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَی الْقَومِ»،[5] بینش سیاسی تو این باشد که چه کسی این جنگ را راه‌اندازی کرده و چه کسی در اتاق جنگ نشسته؛ یعنی تنها صحنه جمل یا صحنه صفین را نگاه نکن، اتاق جنگ را که در شام مستقر است و اموی‌ها آنجا فعالیت می‌کنند آن سرجون مسیحی و غیر مسلمان آنها در اتاق جنگ دارند فرمان می‌دهند، آنها را ببین «ارْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَی الْقَومِ». این نشان می‌دهد که وظیفه همه ما در بخش‌های استکبارستیزی مواظب خیانت بیگانه‌ها باشیم از یک سو و نقشه مستکبران را از دور بررسی کنیم از سوی دیگر. این عصاره کلام درباره مبارزه با استکبار در روز مبارزه بود که این برای جنگ جهاد اصغر است.

همین مفاسد به مراتب بدتر در ساختار درونی خود ما هم هست، ما هم دشمنی داریم که ﴿لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾ در او هست. این بیان نورانی پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) است که فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسَکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»[6] این نفس وقتی که مبارزه کرد در درون، این وهم و خیال با عقل نظری که با برهان باید «بود و نبود» را بفهمد درگیر می‌شوند و همین شهوت و خیال با عقل عملی که با «باید و نباید» درگیر است مبارزه می‌کند. اگر مسئول اندیشه‌ ما فلج شود و برهان اقامه نکنیم و عوامانه زندگی کنیم و مسئول عقل عملیِ ما سفیه بشود و سفیهانه به سر ببریم، در جهاد درونی شکست خورده‌ایم؛ وقتی در جهاد درونی شکست بخوریم یقیناً در جهاد بیرونی هم شکست می‌خوریم، برای اینکه رهبری جهاد بیرونی را او به عهده گرفته است. این چهارتا دشمن همواره به سَمت مسئول اندیشه و انگیزه دارد حمله می‌کند، وهم و خیال نمی‌گذارد انسان برهانی بیندیشد، می‌گوید مردم این طور می‌فهمند, عُرف این طور می‌پسندد، این معارف دینی خودش را می‌خواهد با بنای عقلا حلّ کند و قبول عرف؛ در بخش انگیزه هم که هدف چه باشد، شهوت و غضب همواره می‌گویند ما هم سهمی داریم، هر کار خیری که انسان می‌خواهد انجام بدهد دلش می‌خواهد که نام او را هم ببرند؛ این مُهلِک است نه مستهلک, اگر شهوت به حریم عقل عملی راه پیدا کرد یا غضب به حریم عقل عملی راه پیدا کرد، اینها سخنگویان نفس اماره‌اند، اینها هر جا وارد شوند مُهلک‌اند نه مستهلک, شما مستحضرید اگر آشپزی دیگ بزرگی در اختیار دارد و آش را و این غذا را هم میزند مقداری خاک در این دیگ بیفتد، خوردن خاک به استثنای تربت سالار شهیدان(سلام الله علیه)؛ حرام است، یک مقدار خاک وقتی در این ظرف بزرگ میریزد این مستهلک میشود حرمتش را از دست میدهد؛ ولی اگر دست همان آشپز خونی شد یک قطره خون در این ظرف چکید، این مهلک است نه مستهلک، این خون کلّ آن غذا را آلوده میکند؛ شهوت این است غضب این است اگر یک مختصر در درون کار راه پیدا کند کلّ عمل را فاسد می‌کند. اگر نماز کسی 99 درصد خالصانه باشد یک درصدش ریا باشد، این ریا مستهلک نمی‌شود، بلکه مهلِک است؛ چون نه آن توحید, شرک را می‌پذیرد و نه این شرک, خنثاست که مستهلک بشود، شهوت این است, غضب این است, من و ما خواهی این است, خودخواهی این است؛ این به حریم عقل, چه نظر چه عمل راه پیدا کند او را هلاک می‌کند، می‌شود مهلِک نه مستهلَک؛ لذا حضرت فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسَکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»، این هم مطلب دوم.

وجود مبارک امام سجاد متخصّص این قسمت است؛ این دعای او, این صحیفه نورانی او صدر و ذیلش همین مطالب است، این دعای حضرت, برهان است؛ یعنی بعضی از این ادعیه را اگر کسی بخواهد درس بگوید آن وقت معلوم می‌شود صحیفه سنگین‌تر است یا  کفایه، فهمش آسان نیست. کفایه را با بنای عقلا با فهم عرف میشود حلّ کرد، این فقط برهان و جانکندن عقلی میخواهد فرمود: «طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ»؛[7] شما به خودت تکیه میکنی تکیه بر محتاج است, به دیگری داری تکیه می‌کنی او هم مثل تو محتاج است؛ «طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِه‏»، یک ضلالت و گمراهی است و یک ضلالت است؛ آن وقت انسانِ سفیه که موحّد نمیشود. اِصرار وجود مبارک امام سجاد در جمله‌های نورانی صحیفه این است که ما را موحّد کند. فرمود: کلّ عالم ابزارند، آن وقت توسل را برای ما معنا کرده شفاعت را برای ما معنا کرده، آن دید بلند نظام اسلامی را برای ما معنا کرده. وجود مبارک امام سجاد در عصری بود که سربازانِ نظام، شیعه نبودند؛ اما کشور امنیت می‌خواهد, آرامش می‌خواهد به تک تک این سربازانِ غیر شیعی امام سجاد دعا کرد؛ آن دعای اهل «ثغور» همین است، دعای بیست و هفتم، این دعا مخصوص سربازان و مرزداران است، آن روز مرزداران که شیعه نبودند، حکومت هم که حکومت شیعی نبود؛ ولی امنیت برای بشر محترم است، جامعه در سایه امنیت باید زندگی کند تا امام سجاد(سلام الله علیه) بیاناتش را القا کند. چقدر به این سربازان دعا می‌کند و چقدر کشورهای مزاحم و شهرهای مزاحم را نفرین می‌کند از هند و ترک و خزر و اینها را نام می‌برد در همان دعای نورانی اهل «ثغور»، بعد می‌فرماید اینها «اللَّهُمَّ اشْغَلِ الْمُشْرِکِینَ بِالْمُشْرِکِین‏» اینها که اهل شرک‌اند، اینها را با هم درگیر کن که نظام اسلامی ما بماند! این کشوری که به حسب ظاهر مسلمان است ولو زمام آن را غیر شیعی به عهده دارد ولو مرزدارانشان این چنین نیست که همه شیعه باشند اکثریت آنها غیر شیعی بودند؛ ولی امام سجاد به همه اینها دعا می‌کند، آن دید بلند وَلَوی است. جامعه امنیت می‌خواهد جامعه آرامش می‌خواهد، این طور نیست که اگر یک برادر سنّی با داعش درگیر شد بر ما حق نداشته باشد یا او حرم وجود مبارک زینب(سلام الله علیها) را حفظ کرد نسبت به ما حق نداشته باشد، این دید بلند امام سجاد(سلام الله علیه) برای آن است که کشور بیش از هر چیزی به امنیت محتاج است، فرمود: «اللَّهُمَّ اشْغَلِ الْمُشْرِکِینَ بِالْمُشْرِکِین‏» آنها را با هم درگیر کن! آن روزها بسیاری از این کشورها و شهرها و اماکنی که حضرت در دعای اهل «ثغور» نام برد آنها مسلمان نبودند، بخشی از هند و ترک و خزر را اسم می‌برد دیالمه و سقالبه را،[8] بعد دیلم شده مرکز شیعه، دریای خزر و مازندران شده استان ولایتمدار، آن روزها که این طور نبود. فرمود: اهل خزر و دیالمه و سقالبه همه اینها مشمول غضب تو باشد؛ «اللَّهُمَّ اشْغَلِ الْمُشْرِکِینَ بِالْمُشْرِکِین‏»؛ بعد می‌فرماید کسی می‌تواند مرزدار باشد که حبّ دنیا از محدوده دل او جدا شده باشد. خدایا برای اینکه اینها خوب مرزداری کنند و کشور را حفظ کنند محبّت دنیا را, علاقه به زن و فرزند را از دل اینها بیرون ببر! این دعای امام سجاد در این دفاع هشت ساله خوب مشخص شد، خیلی‌ها تازه ازدواج کرده بودند یا تازه خدا به آنها فرزند داده بود به صورت صریح و سریع از همه اینها خداحافظی می‌کردند و می‌رفتند؛ این دعای امام سجاد بود. عرض کرد خدایا محبّت زن و فرزند را از دلهای اینها بگیر که اینها بتوانند دین تو را یاری کنند. این راه را نشان داد؛ یعنی اوّل از جهاد درون بعد نسبت به جهاد بیرون، آن وقت اگر آن طور شد گفت:

گر شود دشمن درونی نیست ٭٭٭ باکی از دشمن برونی نیست[9]

 نسبت به استکبار و صهیونیسم و امثال آن واقعاً همان‌طوری که امام فرمودند نمی‌توانند اینها غلطی انجام بدهند، در صورتی که ما بر دشمن درونی‌مان مسلط شویم:

گر شود دشمن درونی نیست ٭٭٭ باکی از دشمن برونی نیست

 خیلی‌ها تعجب می‌کردند که چگونه کسی تازه عقد کرده یا خدا تازه به او فرزند نوزاد داده، این شیفته جهاد و جنگ است این نمی‌داند که این در اثر استجابت دعای امام سجاد است که عرض میکند خدایا محبّت زن و فرزند را از دلهای اینها بگیر! علاقه به دنیا را از دلهای اینها بگیر! این دعا همیشه مستجاب است. اگر ما این راه امام سجاد(سلام الله علیه) را برویم این دعای او شامل حال ما هم می‌شود این دعا, دعای ولیّ الهی است و زمان و زمین ندارد همیشه هست. چرا می‌گویند این دعاها را بخوانید، این دعا ظرف زمان ندارد، تاریخ مصرف ندارد، همواره باقی است این بر نبش زمان و زمین سلطه دارد؛ لذا گفتند این دعا را بخوانید.

پس ما دیدیم که ممکن است کسی تازه زندگی تشکیل داده باشد و همه اسباب علاقه در او جمع باشد و او دارد به طرف جبهه پرواز میکند، چون امام سجاد عرض کرد خدایا علاقه به دنیا و زن و فرزند را از اینها بگیر! بنابراین ما اگر از درونمان نجات پیدا کنیم مشکلی در بیرون نخواهیم داشت و اگر دشمن بیرونی ما را رها کند، دشمن درونی یقیناً ما را رها نمیکند، او سوگند یاد کرده است. در سوره مبارکه «إسراء» که سوگند شیطان ملعون را ذکر میکند، او قسم یاد کرده است که من «احتناک» میکنم: ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾،[10] «إحتَنَکَ» که باب افتعال است؛ یعنی حَنَک و تحت حَنَک او را گرفته. میبینید این سوارهکارها وقتی بر اسب مسلّطاند دهنه اسب، افسار اسب در اختیار آنهاست این را میگویند «إحتناک»، «إحتَنَکَ»؛ یعنی حنک او را گرفته، تحت حنک او را گرفته، او را رام کرده. گفت من احتناک میکنم، حَنک و تحت حَنک اینها را میگیرم سواری میخواهم؛ سوگند هم یاد کرد؛ ﴿بِعِزّتِکَ﴾[11] این کار را میکنم ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾؛ یک چنین دشمنی است. اینکه میگویند دشمن قسم خورده این است. این قسم یاد کرده که حَنَک و تحت حَنَک ما را بگیرد سواری میخواهد، دیگر دستبردار نیست. آن‌قدر سلطه دارد که ما را می‌بیند ما هم او را نمی‌بینیم ﴿إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ﴾؛[12] ولی راهی را خدا به ما نشان داد، فرمود این جنگ, جنگ نابرابر است برای اینکه شیطان و قبیل شیطان شما را می‌بیند، ولی شما او را نمی‌بینید؛ این جنگ, جنگ نابرابر است؛ لذا تحت اغوای او قرار میگیرید و به دام او می‌افتید؛ ولی شما می‌توانید همین جنگ نابرابر را به سود خود نابرابر کنید که شما و حامیان شما او را ببینند و او شما را نبیند می‌توانید این کار را بکنید؛ برای اینکه اگر برگشتید به ذات اقدس الهی به حصن و دژ الهی وارد شدید، گفتید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه‏» حصن من است، «وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ» حصن من است، «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»[13] حصن من است؛ اگر وارد این قلعه شدید؛ آن وقت مسئولان این قلعه و کسانی که وارد این قلعه شدند، مثل خود شما، شیطان را می‌بینید او دیگر شما را نمی‌بیند، چون او دید الهی ندارد، او فقط خودش و ذریّه خودش را می‌بیند. درست است که ﴿إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ﴾ اما «انه لا یری الله». کسی که در برابر ذات اقدس الهی می‌گوید: ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾[14] این فقط خودش را می‌بیند، تمام غدّه شیطنتِ شیطان در همین جمله است که ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ گناه شیطان این نبود که سجده نکرد به تعبیر استاد حکیم الهی قمشه‌ای(رضوان الله علیه):

جرمش این بود که در آینه عکس تو ندید ٭٭٭ ورنه بر بوالبشری ترک سجود این همه نیست[15]

 این طور نیست که اگر کسی یک سجده نکرده و نماز نخوانده ملعون ازل و ابد بشود، خیلی‌ها نماز نمی‌خوانند بعد ممکن است مشمول رحمت بشوند و توبه کنند. گناه شیطان این نبود که سجده نکرد، گناه شیطان این بود که در برابر خدا ایستاد؛ گفت شما نظرتان این است من نظرم این است، این دیگر قابل بخشش نیست، این یک شرک «بیّن الغی» است: «جرمش این بود که در آینه عکس تو ندید»، این استکبار است، پس این خدا را نمی‌بیند می‌گوید: ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾. اگر کسی وارد حصن الهی بشود، «الله» را می‌بیند لطف الهی را می‌بیند، شیطان را می‌بیند بر او مسلّط است و شیطان او را نمی‌بیند، پس ما می‌توانیم در جبهه جهاد اکبر جنگ نابرابری که به سود دشمن است، آن را نابرابر کنیم به سود خودمان، این ممکن است که ما دشمن را ببینیم او ما را نبیند.

متّقیان را وقتی قرآن کریم معرفی می‌کند ﴿إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾[16] شیطان طائف است؛ یعنی حرامی است، یک; احرام غاصبانه بسته، دو; تلاش و کوشش می‌کند که دور قلب بگردد، سه; چه وقت درِ کعبه قلب باز می‌شود، چهار; وارد درون کعبه دل بشود، پنج؛ این کار اوست و انسانِ متدیّنِ آگاه، این پنج امر را رصد می‌کند که ﴿إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ﴾ که درون کعبه راه پیدا کند ﴿تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾؛ پس ما می‌توانیم این جنگ نابرابر را به سود خود نابرابر کنیم اینها به برکت امام سجاد و دعای امام سجاد است که ماه صفر، ماه اسارت این ذوات قدسی است.

من مجدداً این مراسم اسارت «آل الله» را به پیشگاه ولیّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقهمندان قرآن و عترت و شما بزرگواران تعزیت عرض می‌کنم و مراسم روز مبارزه با استکبار جهانی را هم گرامی می‌داریم و از همه کسانی که در این روز و در این صحنه و این تظاهرات و این سخنرانی‌ها تلاش و کوشش کردند و می‌کنند ذات اقدس الهی به أحسن وجه بپذیرد! نظام ما و رهبر ما و مراجع ما و دولت و ملّت و مملکت ما را در سایه امام زمانمان حفظ بفرماید! و خطر استکبار و صهیونیسم را به خود آنها برگرداند! تکفیری‌ها و سلفی‌ها و داعشی‌ها را مخذول و منکوب بفرماید! روح مطهّر امام راحل و شهدا را با انبیا و اولیا و شهدای کربلا محشور بفرماید! و مشکلات دولت و ملّت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها را حلّ بفرماید! این کشور ولیّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطری محافظت بفرماید! جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل عصمت و طهارت قرار بدهد.

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1]. مصباح المتهجد، ج‏2، ص772.

[2] . سوره، مائده، آیه13.

[3] . نهج البلاغة(للصبحی صالح)، نامه16.

[4] . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج21، ص214 ـ 217.

[5] . نهج البلاغة(للصبحی صالح)، نامه11.

[6] . عدة الداعی و نجاح الساعی، ص314.

[7] . الصحیفة السجادیة، دعای28.

[8] . الصحیفة السجادیة، دعای28؛ «اللَّهُمَّ وَ اعْمُمْ بِذَلِکَ أَعْدَاءَکَ فِی أَقْطَارِ الْبِلَادِ مِنَ الْهِنْدِ وَ الرُّومِ وَ التُّرْکِ وَ الْخَزَرِ وَ الْحَبَشِ وَ النُّوبَةِ وَ الزَّنْجِ وَ السَّقَالِبَةِ وَ الدَّیَالِمَةِ وَ سَائِرِ أُمَمِ الشِّرْک‏».

[9] . هفت اورنگ (جامی), سلسلةالذهب, دفتر اوّل.

[10] . سوره إسراء، آیه62.

[11] . سوره ص، آیه82.

[12] . سوره اعراف، آیه27.

[13] . ألأمالی(للصدوق)، ص235.

[14] . سوره اعراف، آیه12.

[15] . دیوان الهی قمشهای.

[16] . سوره اعراف، آیه201.

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۴۱ ب.ظ | علی جغدی | ۰ نظر

 جلسه درس اخلاق (1395/08/06)

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم   

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین، سیّما بقیّة الله فی العالمین، بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».

«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجورکم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَیْنِ(عَلَیْهِ السَّلَام) وَ جَعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَأْرِهِ(علیه الصلاة و عَلَیْهِ السَّلَام)».[1]

مقدم شما عزاداران بزرگوار را گرامی می‌داریم و از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم همه عرض ارادت و ادب‌های شما به عنوان بهترین حسنه در نامه اعمال شما و حال دنیا و آخرت شما ـ إن‌شاءالله ـ سودمند باشد!

بیست و پنجم محرم‌الحرام، طبق برخی از نقل‌ها مصادف با شهادت وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) است. حضرت وقتی با آن وضع به حسب ظاهر اسارت وارد شام شد از ذات مقدّسش پرسیدند، «مَنْ غَلَبَ» در این صحنه چه کسی پیروز شد؟ فرمود ما, «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ، وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِم‏»؛[2] فرمود ما پیروز شدیم برگشتیم شما اگر شک دارید که در این مبارزه چه کسی پیروز شد هنگام نماز, اذان و اقامه بگویید ببینید نام چه کسی را می‌برید ما رفتیم نام پیغمبر را برای همیشه زنده کردیم و برگشتیم. در آن صحنه یک روایت نورانی مرحوم کلینی نقل می‌کند از وجود مبارک امام سجاد که «لَوْ مَاتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَکُونَ الْقُرْآنُ مَعِی‏»؛ این بیان را مرحوم کلینی از وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) نقل می‌کند که اگر همه مردم روی زمین بمیرند و من تنها بمانم اگر یک سخنرانی با من هست و مخاطبی با من, او با من حرف می‌زند و من هم با او حرف می‌زنم به نام خدا در قرآن, من هیچ وحشتی ندارم.[3]

این مرگ یا مرگ طبیعی است؛ «لَوْ مَاتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ»؛ یا مرگ معنوی است؛ یعنی «لو کفر أهل المشرق و المغرب»، من وقتی مخاطبی دارم و متکلّمی دارم هر وقت خواستم با او حرف می‌زنم، هر وقت خواستم حرف او را گوش می‌دهم، هیچ وحشتی ندارم؛ «لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَکُونَ الْقُرْآنُ مَعِی‏».

 قرآن از آن جهت که جزء جوامع الکلم است که وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) فرمود: «أُعْطِیتُ جَوَامِعَ الْکَلِمِ»[4] او همه معارف را در بردارد، برنامه‌های ائمه(علیهم السلام) هم توزیع‌شده است، گرچه در همه بخش‌ها بیانی دارند که تبیین معارف است، بعضی‌ها تبیین مسائل نظامی و جنگی است، بعضی‌ها حکومتداری است، بعضی‌ها فقه است بعضی اخلاق است و بعضی‌ها حقوق و برخی‌ها دعا. در قرآن بخش‌های فراوانی است که مربوط به دعاست؛ فرهنگ دعا را امام سجاد به عهده گرفته، گرچه همه ائمه(علیهم السلام) درباره دعا دستوری دارند, عملی دارند؛ ولی امام سجاد(سلام الله علیه) برنامه رسمی او تفسیر ادعیه قرآنی است؛ یعنی آن معارفی که در قرآن راجع به دعاست حضرت تشریح می‌کند توضیح می‌دهد بیان می‌کند. فرهنگ دعا را طرزی تبیین می‌کند که جامعه را جامعه عقلانی می‌کند از آن جاهلیت نجات می‌دهد.

می‌بینید دعاها تنها این نیست که خدایا بیمار مرا شفا بده! گناه مرا بیامرز! پایان امور مرا خیر کن! اینها ادعیه رایج است؛ اما آن دعایی که فرهنگ‌آور است دعای امام سجاد در صحیفه است؛ عرض می‌کند: «أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ»،[5] در بحثهای عقلی که چه چیزی هست و چه چیزی نیست می‌گویند ممکن, واجب می‌خواهد و محتاج, غنی می‌خواهد؛ ولی در بحث‌های حکمت عملی که مربوط به باید و نباید است نه بود و نبود، دعای حضرت این است که خدایا محتاجی دستش را نزد محتاجی دراز بکند این سفاهت است این بی‌عقلی است؛ این دعای امام سجاد است. «أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ»  ما اگر خواستیم ببینیم سفیه هستیم یا عاقل، این دعا برای ما معیار است به چه کسی مراجعه کنیم، به چه کسی وابسته باشیم، به شرق وابسته باشیم به غرب وابسته باشیم. فرمود ملّتی سفیه است که به بیگانه چشم طمع بدوزد؛ «أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ»  این دعای نورانی امام سجاد در صحیفه است. در بخش‌های دیگر فرمود: من اگر بخواهم فخر و جمال و جلال یک عده را در ثروت آنها بدانم، خدایا تو مرا از این خطر حفظ بکن! «وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِی عَدَمٍ خَسَاسَةً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا فَإِنَّ الشَّرِیفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُکَ وَ الْعَزِیزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُکَ»؛[6] خدایا! مبادا آن فکر پَست را به من بدهی که من نظام ارزشی دین را با نظام ارزشی دنیا و ماده اشتباه کنم، آن کسی که لباس خوبی در برکرده است قصر خوبی دارد اتومبیل خوبی دارد من او را محترم و شریف بدانم آن‌که وضع مالی‌اش ساده است او را شریف ندانم، خدایا! تو مرا از این خطر حفظ کن! «وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِی عَدَمٍ خَسَاسَةً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا فَإِنَّ الشَّرِیفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُکَ وَ الْعَزِیزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُکَ»؛ خدایا من از تو فهم می‌خواهم، خدایا من از تو عقل می‌خواهم! این دعای امام سجاد است. بخشی از ادعیه هم هست که خدایا بیماران ما را حفظ بکن، آنها هم هست؛ اما محور اصلی دعای امام سجاد این است که خدایا من از تو فرهنگ می‌خواهم, ادب می‌خواهم, من از تو انسانیت می‌خواهم مبادا بیخود کسی را برنجانم، مبادا نظام ارزشی من عوض شود، برای کسی که وضع مالی او خوب است احترام بیشتری قائل بشوم؛ خدایا تو مرا حفظ بکن! «وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِی عَدَمٍ خَسَاسَةً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا فَإِنَّ الشَّرِیفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُکَ وَ الْعَزِیزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُکَ»؛ بعد به همه ما فرمود به هر حال شما عمر دارید و شبانهروز دارید وقت صرف می‌کنید، همه ما این‌طوریم. فرمود من به شما خریداری نشان می‌دهم که دومی ندارد و آن این است که در تمام داد و ستدها فروشنده، آگهی مزایده میدهد و خریدار آگهی مناقصه، هر کسی کالایی دارد زمینی دارد چیزی میخواهد بفروشد آگهی مزایده میزند میگوید هر کسی که بیشتر میخرد من به او میفروشم؛ این یک رسم دنیاست. اما هیچ خریداری آگهی مزایده نمیزند، هیچ خریداری! همیشه خریدار آگهی مناقصه میزند فروشنده آگهی مزایده. امام سجاد(سلام الله علیه) به ما فرمود شما خدایی دارید که خریدار کالای شماست، عمر شما را میخرد، وقت شما را میخرد، آبروی شما را میخرد، بالأخره شما این آبرو و وقت را برای چه دارید صرف میکنید. این خدا آگهی مزایده زد، فرمود شما هر چه دارید به هر کسی میخواهید بفروشید من گرانتر و بیشتر میخرم! چهقدر این دعا زیباست! این را در دعای وداع ماه مبارک رمضان یا ختم قرآن فرمود. به ما گفتند به خدا بگویید خدایا «وَ أَنْتَ الَّذِی زِدْتَ فِی السَّومِ»،[7] «سُوم» با «سین»؛ یعنی داد و ستد.  اینکه در کتابهای فقهی میگویند: مداخله در سُوم برادر مسلمان یا حرام است یا مکروه! یعنی کسی دارد معامله میکند شما وارد نشوید! «مُساومة» که در فقه هست، یعنی این! «سُوم» یعنی خرید و فروش، با «سین». خدایا تو آگهی دادی در معاملات آگهی دادی به همه ما گفتی، شما وقت و عمر و آبرویتان و چیزی را میخواهید به دیگری بفروشید به من بفروشید، من از همه گرانتر میخرم! «وَ أَنْتَ الَّذِی زِدْتَ فِی السَّومِ» آگهی مزایده زدی. این حرف را برای چه کسی میخواهی بزنی! برای چه کسی میخواهی کار کنی! این منبر را برای چه کسی بروی؟ چقدر بگیری؟ برای من برو من بیشتر میدهم، این درس را برای چه کسی میخواهی بخوانی؟ برای کدام سِمت میخواهی بخوانی، برای من بخوان من بیشتر میدهم، این کار را، این خدمات را، این رفاهیات را، این سیاست را این نظام را، این جهاد را، این فداکاری را برای چه کسی می‌خواهی انجام بدهی؟ به هر حال کارمند هستی، برای چه چیزی داری کاری کار میکنی؟ فرمود برای من معامله کن من بیشتر میخرم. «وَ أَنْتَ الَّذِی زِدْتَ فِی السَّومِ»، تو آگهی مزایده زدی، گفتی طلبه هستی، دانشگاهی هستی، درس می‌خوانی برای چه کسی می‌خواهی بخوانی؟ برای چه می‌خوانی؟ برای هر کس و برای هر چیزی می‌خوانی برای من بخوان، من بیشتر می‌خرم! این دعای امام سجاد است. دعا تنها این نیست که خدایا مریضِ مرا شفا بده! «وَ أَنْتَ الَّذِی زِدْتَ فِی السَّومِ» تو در این کار دومی نداری! ما هر چه شنیدیم آگهی مزایده برای فروشنده است اگر حافظ و امثال حافظ می‌گویند:

بی‌معرفت مباش که در من یزید عشق٭٭٭ اهل نظر معامله با آشنا کنند[8]

 این «مَنْ یَزِید» در ادبیات ما هست، یک اصطلاح است نمی‌دانم قبلاً این چوب حراج را می‌زدند، ما می‌دیدیم وقتی کتاب‌هایی را می‌خواستند حراج کنند یک کتابشناس یک چوب دستش بود و کتابها هم بود و این چوب را بالا می‌برد و می‌گفت «مَنْ یَزِید»؛ یعنی چه کسی بیشتر می‌خرد. این «مَنْ یَزِید» آن اصطلاحِ صحنه آگهی مزایده است، آن کسی که چوب دستش است مرتب به این تخته می‌زند، شعارش و صدایش «مَنْ یَزِید» است، یعنی چه کسی بیشتر می‌خرد «مَنْ یَزِید مَنْ یَزِید». حرف حافظ این است که در بازار «مَنْ یَزِید» عشق، آنجا که عشق‌فروشی می‌کنند به هر کسی عشق نمی‌دهند «بی‌معرفت نباش که در من یزید عشق» آن‌که چوب دستش است چه کسی عشق را می‌خرد:

بی‌معرفت مباش که در من یزید عشق٭٭٭ اهل نظر معامله با آشنا کنند

 عشق را فقط به حسین بن علی می‌فروشند. وجود مبارک امیرالمؤمنین، بیست سال قبل از جریان کربلا وقتی از صفین می‌گذشت می‌خواست بیاید کوفه، وارد این سرزمین که شد از اسب پیاده شد و مقداری خاک را گرفت و بو گرفت فرمود: «ههنا ههنا ههنا»، همین‌جاست، دو رکعت نماز خواند؛ عرض کردند یا امیرالمؤمنین چه چیزی اینجاست فرمود: «هَهُنَا»  «مَصَارِعُ عُشَّاق»،[9] عاشقانی در این سرزمین می‌آرمند. عشق را به حسین‌بن‌علی فروختند؛

بی‌معرفت نباش که در من یزید عشق ٭٭٭ اهل نظر معامله با آشنا کنند

 امام سجاد می‌گوید تو آگهی مزایده زدی در خریدن و اینها هم حاضر شدند این «مَصَارِعُ عُشَّاق» را وجود مبارک امیرالمؤمنین بیست سال قبل از جریان کربلا وقتی وارد سرزمین کربلا شد، این جمله‌ها را گفت، فرمود اینجا عاشقانه می‌آرمند و معامله‌شان همین است خوب فروختند و بهترین خریدار ذات اقدس الهی است؛ برای ما هم هست.

ببینید تنها دین، دینِ آرزو نیست، دین, دین تعلیم است؛ این «یا لیتنا» آرزو نیست، از دو طرف صدای «یا لیتنا» است، این «یَا لَیتَنَا» که ما در زیاتنامه‌ها می‌خوانیم این یک ادب دینی ماست که می‌گوییم ای کاش این توفیق را می‌داشتیم ما بودیم؛ اما یک «یا لیتنا» هم آنها می‌گویند هر شهیدی هم می‌گوید ای کاش با ما بودید می‌دیدید اینجا چه خبر است؛ این شهید سوره «یس» است. در جریان شهیدِ سوره «یس» ذات اقدس الهی می‌فرماید وقتی این را شهید کردند ﴿قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾؛ برو بهشت این بهشت برزخی است؛ آن وقت این شهید برزخی سوره «یس» از برزخ به ما می‌گوید: ﴿یا لَیْتَ قَوْمی‏ یَعْلَمُونَ ٭ بِما غَفَرَ لی‏ رَبِّی وَ جَعَلَنی‏ مِنَ الْمُکْرَمینَ﴾؛[10] شهید هم می‌گوید ای کاش بودید می‌دیدید اینجا چه خبر است. این «ای کاش» از دو طرف هست، این صریح قرآن است. نفرمود به ما باغ دادند راغ دادند لباس خوب دادند، اینها نیست ﴿یا لَیْتَ قَوْمی‏ یَعْلَمُونَ ٭ بِما غَفَرَ لی‏ رَبِّی وَ جَعَلَنی‏ مِنَ الْمُکْرَمینَ﴾؛ «مُکرمین» در فرهنگ قرآن چه کسانی‌اند؟ در سوره مبارکه «انبیاء» اوّل کسی که خدای سبحان درباره آنها وصف کرامت را تثبیت کرده است فرشتگان‌اند؛ در سوره «انبیاء» دارد: ملائکه ﴿بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ ٭ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾؛[11] ملائکه عباد مکرم‌اند. همین بیان نورانی سوره مبارکه «انبیاء» را وجود مبارک امام هادی(سلام الله علیه) در زیارت «جامعه» برای اهل بیت هست؛ شما در زیارت «جامعه» درباره اهل بیت(علیهم السلام) می‌گوییم: «عِبَادِهِ الْمُکْرَمِین‏»[12] اینها در حد فرشته‌اند، آن «عباد مکرمون» که در سوره مبارکه «انبیاء» است در زیارت «جامعه» امام هادی برای اهل بیت ذکر کرده؛ پس اینها جزء عباد مکرمون‌اند.

حرف شهید سوره «یس» این است که خدا ما را جزء «مکرمین» قرار داد، سخن در این نیست که به ما باغ و بوستان داد، سخن در این است که ﴿یا لَیْتَ قَوْمی‏ یَعْلَمُونَ ٭ بِما غَفَرَ لی‏ رَبِّی وَ جَعَلَنی‏ مِنَ الْمُکْرَمینَ﴾ ما جزء مکرمین هستیم این شهید است. این مقام حیف است که آدم به چیز دیگر بفروشد. این دعای امام سجاد است که فرمود غیر از خدا هیچ کس هیچ خریداری آگهی مزایده نمی‌زند، همه آگهی مناقصه می‌زنند، آن هم کالایی که دست آنهاست مشخص است، تنها خریداری که آگهی مزایده می‌زند خداست، می‌گوید با هر که می‌خواهی معامله کنی هر چه داری من بیشتر می‌خرم، به همه ما می‌گوید؛ حالا یک وقت است کسی درس حوزوی می‌خواند یا درس دانشگاهی می‌خواند یا درس نظامی می‌خواند یا خدمات اجتماعی دارد یا پرستار است کار ساده‌ای دارد، رُفتگر است، این دعای امام سجاد شامل حال اوست؛ این رفتگر محترم کاری می‌کند حقوقی می‌گیرد، آن سر جایش محفوظ است؛ اما این برای رضای خدا نظافت و بهداشت یک شهر را دارد تأمین می‌کند. فرمود من خریدم «وَ أَنْتَ الَّذِی زِدْتَ فِی السَّومِ» این خدا محبوب نیست، این خدا عزیز نیست؟! آن وقت بسیاری از گریه‌ها برای همین است که انسان شرمنده است در پیشگاه این خدا، همه شئون را او داد، آن هم کالایی که خودش به ما داد از ما می‌خرد آن هم با آگهی مزایده، ما هر چه داریم از اوست؛ ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[13] این آیه قرآن را هم ما در نماز می‌خوانیم هم در تعقیبات داریم. قرآن فرمود: ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ ما هم عرض می‌کنیم «اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْکَ»؛[14] ما اعتراف داریم، چیزی از ما نیست؛ ولی مالِ تو را به تو با آگهی مزایده خریدار داریم می‌فروشیم. این ﴿إِنَّ اللَّهَ اشْتَری‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ﴾[15] از همین قبیل است, ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ﴾[16] از همین قبیل است, ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی‏ تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ﴾[17] از این قبیل است، عوض و معوّض هر دو برای اوست، اما بیشترین خرید از آن اوست. اینها بخشی از دعاهای نورانی امام سجاد(علیه أفضل صلوات المصلّین) است.

من مجدداً مقدم شما را گرامی میدارم، این مراسم را به پیشگاه ولیّ عصر تعزیت عرض میکنیم. از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم نظام ما رهبر ما مراجع ما دولت و ملّت و مملکت را در سایه امام زمان حفظ بفرماید!

روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرماید!

خطر سلفی و داعشی و تکفیری را هم به استکبار و صهیونیسم برگرداند!

مشکلات اقتصاد و ازدواج جوانها را در سایه لطف ولیّ‌اش به بهترین وجه حلّ بفرماید!

این نظام اسلامی را تا ظهور صاحب اصلی‌اش از هر نفوذ و خطر محافظت بفرماید!

جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان علی و اولاد علی قرار بدهد!

(غفر الله لنا و لکم و السّلام علیکم و رحمة الله و بر کاته)

 


[1]. مصباح المتهجد، ج‏2، ص772.

[2] . امالی (شیخ طوسی)، ص677.

[3] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)،ج2، ص602.

[4] . من لا یحضره الفقیه؛ ج‌1، ص241.

[5] . الصحیفة السجادیة، دعای28.

[6] . الصحیفة السجادیة، دعای35.

[7] . الصحیفة السجادیة، دعای45.

[8] . دیوان حافظ، غزل شماره196.

[9] . بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج41، ص295.

[10] . سوره یس، آیات26 و 27.

[11] . سوره انبیاء، آیات26 و 27.

[12] . تهذیب الاحکام، ج6، ص96.

[13] . سور نحل، آیه53.

[14] . مصباح المتهجد و سلاح المتهجد، ج1، ص63.

[15] . سوره توبه، آیه111.

[16] . سوره توبه، آیه111.

[17] . سوره صف، آیه10.

بسم الله الرحمن الرحیم

سه شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۴۹ ق.ظ | علی جغدی | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۲۵ ب.ظ | علی جغدی | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

يكشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۴ ق.ظ | علی جغدی | ۰ نظر

جلسه درس اخلاق (1395/07/15)

 
 
 
   00:00             00:00      
 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بهم نتولّیٰ و من أعدائهم نتبرّء الی الله».

«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اُجُورَکُمْ] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَیْنِ [عَلَیْهِ السَّلَامْ] وَ جَعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَأْرِهِ [عَلَیْهِ الصَّلَاةُ وَ عَلَیْهِ السَّلَامْ]».[1]

شعار رسمی مُحرم، همین جمله‌هایی است که شنیدیم؛ این شعار گذشته از اینکه ما را به یک عبادت دعوت می‌کند، ما را به یک جهاد توان‌فرسا هم هدایت می‌کند. این جمله لطیف که ذکر شد دو بخش دارد، بخش اوّل این است که ما مصیبت‌ زده‌ایم و سوگوار, اجر ما از جانب ذات اقدس الهی باشد و خدای سبحان به همه عزاداران اجر سوگواری را مرحمت کند! می‌گوییم: «أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اُجُورَکُمْ] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَیْنِ [عَلَیْهِ السَّلَامْ]»، نه تنها اجر بدهد، بلکه اجر مهم و عظیم عطا کند.

بخش دوم این است که «وَ جَعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَأْرِهِ [عَلَیْهِ الصَّلَاةُ وَ عَلَیْهِ السَّلَامْ]»؛ یعنی آن توفیق را خدا به ما مرحمت کند که ما خونبهای «حُسَیْن بْنِ عَلِی» را از ظالمان بگیریم، این دعا و شعار رسمی ما شیعه‌هاست. این بخش دوم برای همیشه یک پیام زنده‌ای دارد و عاشورا را برای همیشه زنده نگه می‌دارد. ما در این دعا از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم، آن توفیق را به ما بدهد که ما خون‌بهای «حُسَیْن بْنِ عَلِی» را بگیریم. «ثار» یعنی خون‌ها, خون‌بهای «حُسَیْن بْنِ عَلِی» را از چه کسی بگیریم؟ آن اموی‌ها و مروانی‌ها که همه‌ آنها از بین رفتند، این دعا یعنی چه؟ این شعار رسمی یعنی چه؟ خدایا آن توفیق را به ما بده که ما خون‌بهای «حُسَیْن بْنِ عَلِی» را بگیریم! اوّلاً از ما سؤال کنند که به شما چه ربطی دارد؟

در قرآن فرمود: ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً﴾؛[2] هر کس مظلومانه کشته شد، ما برای اولیای او حقّ قصاص قائل هستیم. باز به ما چه ربطی دارد؟ جوابش این است که ما فرزندان «حُسَیْن بْنِ عَلِی» هستیم، پدر ما را شهید کردند! پس ما حق داریم که خون‌بها بگیریم. چطور ما فرزندان «حُسَیْن بْنِ عَلِی» هستیم؟ برای اینکه وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) یک اعلام رسمی کرد، فرمود هر کس به دنیا آمده یک شناسنامه طبیعی دارد که پدر و مادر برای او شناسنامه می‌گیرند، این فرزند پدر و مادر خودش است؛ ولی وقتی بالغ شد، باید برای خودش یک کُد ملّی و شناسنامه بگیرد. ما حاضریم شما را به عنوان فرزندی قبول کنیم، بیایید بچه‌های ما بشوید «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ».[3] یک اعلام رسمی کرد، فرمود وقتی بالغ شدید شناسنامه خودت را خودت باید بگیری که فرزند چه کسی هستی، ما حاضریم شما را به عنوان فرزندی قبول کنیم «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ». حضرت رسماً اعلام کرد و فرمود بیایید بچه‌های ما بشوید! اگر وجود مبارک امیرالمؤمنین پدر ما شد، مادر ما چه کسی خواهد بود؟ معلوم است دیگر! امام هر عصری همین شعار را دارد، وجود مبارک «حُسَیْن بْنِ عَلِی» هم می‌فرماید بیایید فرزند ما بشوید، ما هم شیعه او شدیم و شدیم فرزند او، پس پدر ما را شهید کردند! ما تا روز قیامت حق داریم خون‌بهای پدرمان را بگیریم. در قرآن فرمود هر کس پدر او را شهید کردند فرزندان او حقّ قصاص دارند: ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً﴾، ما هم ولایت اینها را قبول کردیم، با جان قبول کردیم؛ لذا این شیعه تا آخر، رسم و شعار او این است: خدایا آن توفیق را بده که ما خون‌بهای پدرمان را بگیریم! همان‌طوری که ما فرزندان آن ذوات قدسی هستیم، ظالمان و غاصبان و صهیونیست‌ها و استکبار جهانی هم فرزندان همان‌ها هستند.

این شعار تنها برای ثواب نیست، این درس شهادت است، این درس جهاد است «وَ جَعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَأْرِهِ [عَلَیْهِ الصَّلَاةُ وَ عَلَیْهِ السَّلَامْ]»، پس اینها که در دفاع مقدس هشت ساله و مانند آن با صدامیان یا کسانی که با صهیونیست‌ها یا کسانی که با آل‌سعود مبارزه می‌کنند، اینها دارند خون‌بهای «حُسَیْن بْنِ عَلِی» را می‌گیرند، برای اینکه شعار رسمی ما این است. پس چرا به ما گفتند وقتی به یکدیگر رسیدید این دو جمله را بگویید؟ ـ «أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اُجُورَکُمْ] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَیْنِ [عَلَیْهِ السَّلَامْ] وَ جَعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَأْرِهِ [عَلَیْهِ الصَّلَاةُ وَ عَلَیْهِ السَّلَامْ]»؛ خدا آن توفیق را به ما بدهد که ما خون‌بهای «حُسَیْن بْنِ عَلِی» را بگیریم ـ به این علّت است. بنابراین جریان کربلا و شهادت سالار شهیدان برای همیشه درس و پیامی برای گفتن دارد, این مطلب اول.

مطب دوم آن است که «ریَّانِ بْنِ شَبِیب‏» که خدمت امام رضا(سلام الله علیه) مشرّف شد، به حضرت عرض کرد که چرا غمگین هستید؟ حضرت فرمود امروز اوّل مُحرّم است و گریه بر سالار شهیدان فضایل فراوانی دارد، آن‌گاه دستورهای متعدّدی امام رضا به «ریَّانِ بْنِ شَبِیب‏» داد. وجود مبارک امام(سلام الله علیه) فرمود اگر خواستی گریه کنی برای سالار شهیدان گریه کن که چند جمله است، بخش دیگر سفارش‌های امام رضا(سلام الله علیه) این است که «یَا بْنَ شَبِیب» هر وقت به یاد «حُسَیْن بْنِ عَلِی» و شهدای کربلا افتادی، به ذات مقدس «حُسَیْن بْنِ عَلِی» خطاب بکن و بگو: «فَقُلْ مَتَی مَا ذَکَرْتَهُ ﴿یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً﴾[4]»؛[5] هر وقت به یاد کربلا و «حُسَیْن بْنِ عَلِی» افتادی این ﴿یا لَیْتَنِی﴾ را بگو، این یعنی چه؟ ما که آن وقت کربلا نبودیم و یک آرزوی بی‌خودی هم هست؛ ولی نه! این پیام دارد! یعنی ای کاش من این فکر را می‌داشتم و الآن هم این فکر را داشته باشم که در راه دین جهاد کنم و در راه دین شهید بشویم. این ﴿یا لَیْتَنِی﴾ آرزوی شهادت است، آرزوی جهاد است و آرزوی مبارزه است، پس این پیام، زنده است؛ این یک خیال و آرزوی باطل که نیست، این یک دستور است و دستور هم یک اثر عملی است. فرمود هر وقت به یاد کربلا و به یاد سیدالشهداء بودی بگو: ﴿یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً﴾. از آن طرف هم همین پیام هست، تنها به ما نگفتند که به شهدا سلام بکنیم و بگوییم ای کاش ما با شما بودیم و راه شما را می‌رفتیم؛ به آنها هم گفتند که بگویید ای کاش با ما بودید و می‌فهمیدید که این‌جا چه خبر است! شهید هم همین حرف را دارد.

شما شهید سوره مبارکهٴ «یس» را بررسی کنید، در سوره مبارکهٴ «یس» یک شهیدی است که در راه دین مبارزه کرده و شربت شهادت نوشیده و ﴿قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾ وارد بهشت برزخی شده است. پیام این شهید که در سوره مبارکهٴ «یس» هست، به ماها که زنده‌ایم این است که ﴿یا لَیْتَ قَوْمی‏ یَعْلَمُونَ ٭ بِما غَفَرَ لی‏ رَبِّی وَ جَعَلَنی‏ مِنَ الْمُکْرَمینَ﴾،[6] این ﴿یا لَیْتَ﴾ پیام است. شهید سورهٴ «یس» می‌گوید ای کاش شما بودید می‌دیدید که این‌جا چه خبر است و چه چیزهایی به ما دادند! این یعنی چه؟ یک آرزوی محض است یا پیام محرِّک است؟ فرمود شهیدِ سورهٴ «یس» پیام او این است که ای کاش شما بودید و می‌دیدید این‌جا چه خبر است! الآن زنده است! این قرآن «الی یوم القیامة» است و این پیام هم «الی یوم القیامة» است، پس معلوم می‌شود که پیام دو طرفه است. آنها که زنده‌اند، چه در سوره مبارکهٴ «بقره» و چه در سوره «آل‌عمران» فرمود مبادا بگویید اینها مُرده‌اند! ﴿لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لٰکِنْ لاَ تَشْعُرُونَ﴾،[7] ﴿وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾؛[8] مبادا خیال کنید شهید مُرده است! مبادا خیال کنید اینها از بین رفته‌اند! این سوره مبارکه «بقره» و آن هم سوره مبارکه «آل‌عمران» است، آنها زنده‌اند! زنده‌اند؛ یعنی به فکر ما هستند! می‌گویند ای کاش شما بودید و می‌آمدید این‌جا می‌دیدید که این‌جا چه خبر است! ﴿یا لَیْتَ قَوْمی‏ یَعْلَمُونَ ٭ بِما غَفَرَ لی‏ رَبِّی وَ جَعَلَنی‏ مِنَ الْمُکْرَمینَ﴾، «مُکرَمین» در قرآن چه کسانی‌ هستند؟ وصف فرشته‌هاست! ﴿بِأَیْدی سَفَرَةٍ ٭ کِرامٍ بَرَرَةٍ﴾،[9] «مُکرَمین» در قرآن کریم وصف اینهاست. ﴿بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ ٭ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾[10] در سوره «انبیاء» وصف ملائکه است؛ فرمود ملائکه بندگان مُکَرّم الهی‌اند، هرگز جلو نمی‌افتند, هرگز عقب نمی‌مانند, با دستورِ دین همراه هستند. همین بیاناتی که در زیارت «جامعه کبیره» درباره ائمه است، امام هادی(سلام الله علیه) درباره ائمه و اهل بیت(علیهم السلام) در زیارت «جامعه کبیره» همین بیان نورانی را دارد که ذات اقدس الهی در سوره «انبیاء» برای ملائکه گفته است که اهل بیت نه از فرمان خدا را جلو می‌زنند و نه به دنبال می‌افتند، بلکه با دستور خدا هستند.[11]

پیام سوره مبارکهٴ «یس» این است: ﴿یا لَیْتَ قَوْمی‏ یَعْلَمُونَ ٭ بِما غَفَرَ لی‏ رَبِّی وَ جَعَلَنی‏ مِنَ الْمُکْرَمینَ﴾؛ ای کاش دوستان ما می‌دانستند که خدا با ما چه کرد و ما را جزء «مُکرَمین» و همراه با فرشته‌ها قرار داد! بنابراین کربلا برای همیشه زنده است، عاشورا برای همیشه زنده است، «حُسَیْن بْنِ عَلِی» برای همیشه زنده است و آنها هم هستند. اینها که در دفاع مقدس هشت ساله بودند یا الآن در جریانات دیگر شربت شهادت می‌نوشند، اینها کسانی هستند که به این دستور عمل کردند «وَ جَعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَأْرِهِ [عَلَیْهِ الصَّلَاةُ وَ عَلَیْهِ السَّلَامْ]» که امیدواریم ذات اقدس الهی به همه ما مخصوصاً به شما عزیزان توفیقی عطا کند که راهیان راه «حُسَیْن بْنِ عَلِی» باشید و این کشور ولیّ عصر را تا ظهور صاحب اصلی‌ آن از هر خطری حفظ بفرمایید!

امیدواریم خدای سبحان همه شما را جزء عزاداران واقعی «حُسَیْن بْنِ عَلِی» قرار بدهد!

پروردگارا امر فرج ولیّ‌ خود را تسریع بفرما!

نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما!

روح مطهّر امام راحل و شهدا را با شهدای کربلا محشور بفرما!

خطر سلفی و تکفیری و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگردان!

این کشور ولیّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطری محافظت بفرما!

به همه عزاداران، مخصوصاً به این عزیزان ثواب دنیا و آخرت، خیر دنیا و آخرت، فضل دنیا و آخرت مرحمت بفرما!

«غَفَرَ اللهُ لَنٰا وَ لَکُمْ وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکٰاتُه»

 


[1]. مصباح المتهجد، ج‏2، ص772.

[2]. سوره اسراء, آیه33.

[3]. علل الشرائع, ج1, ص127.

[4]. سوره نساء, آیه73.

[5]. الامالی(للصدوق), ص130.

[6]. سوره یس, آیات26 و 27.

[7]. سوره بقره, آیه154.

[8]. سوره آل عمران, آیه169.

[9]. سوره عبس, آیات15 و 16.

[10]. سوره انبیاء, آیات26 و 27.

[11]. من لایحضره الفقیه، ج2، ص610؛ «...وَ عِبَادِهِ الْمُکْرَمِینَ الَّذِینَ ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ‏ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ‏».

 

بسم الله الرحمن الرحیم

چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ۰۶:۱۸ ب.ظ | علی جغدی | ۰ نظر


بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۱ ق.ظ | علی جغدی | ۰ نظر

جلسه درس اخلاق (1395/07/08)

   00:00            00:00    
 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِین وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی‏ جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین‏ سِیَّمَا خَاتمَهِمِ و أفضَلِهِم مُحَمَّد و أهلِ بَیتِهِ الأطیَبِینَ الأنجَبِین سِیَّمَا بَقِیّةَ اللهِ فِی العَالَمِین بِهِمْ نَتَوَلَّی‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّء إِلَی اللَّه».

مقدم شما بزرگواران قرآنی, دانشگاهی, حوزوی و نظامی و ناجایی را گرامی می‌داریم. سخنان سودمندی که درباره دانشجویان عزیز در رشته‌های علمی ـ کاربردی و گرایش به قرآن کریم استفاده کردیم، برای همه ما امیدبخش بود. هفته ناجا را گرامی می‌داریم. هفته دفاع مقدس را ارج می‌نهیم و از شهدا سپاسگزاریم و امیدواریم ذات اقدس الهی، شهدای دفاع مقدس را با اولیای الهی محشور بفرماید! جانبازان را شفای کامل مرحمت کند! از همه کسانی که در این دفاع مقدس سعی بلیغ داشتند، سعیشان مشکور باشد و همه کسانی که بهره‌های خوبی از این دفاع مقدس به نظام اسلامی داده و می‌دهند، خدای سبحان به أحسن وجه بپذیرد!

در پایان ذیحجّه هستیم و در آستانه ورود به محرم؛ مستحضرید که هر کسی برای خود تاریخی دارد، منجّمان و هَیَویّون، آنها یک حساب‌های ریاضی دارند که سال از کجا شروع می‌شود و به کجا ختم می‌شود؟ عده‌ای فروردین، اوّل سال آنهاست و اسفند، پایان سال آنها. اما آنها که در صدد رشد روح‌اند، نه تربیت بدن، آنها اوّل سالشان ماه مبارک رمضان است؛ یعنی از اوّل ماه مبارک رمضان، سالشان شروع می‌شود، پایان شعبان ماهشان تمام می‌شود. این گروه کسانی‌اند که چون در روایات، یک; و در ادعیه، دو; از ماه مبارک رمضان به عنوان «غُرَّةُ الشُّهُور»،[1] یک; «رَأسُ السَّنَة»،[2] دو; این تعبیرات آمده، اینها سالشان را از ماه مبارک رمضان شروع می‌کنند و به ماه شعبان ختم می‌شود، چون ماه تزکیه و تربیت روح همین است. اینکه می‌بینید جناب حافظ در پایان ماه شعبان می‌گوید مواظب باشید این چند روز را دریابید:

ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد[3]

آنها که اهل سیر و سلوک‌اند، ماه شعبان را خیلی مواظب‌اند، آن «صلوات شعبانیه» را خیلی مراقبت می‌کنند، آن «مناجات شعبانیه» را خیلی دقت می‌کنند، برای اینکه آخر سال است. هر کاسبی, هر تاجری آخر سال، تمام سود و زیانش را بررسی می‌کند. آنهایی که از اوّل ماه مبارک رمضان، سالشان شروع شد، برای پرورش روح, ماه شعبان را آخر سال می‌دانند و حساب‌هایشان را بررسی می‌کنند. حرف حافظ این است که بیش از چند روز تا آخر سال نمانده، سال بعد؛ یعنی ماه مبارک رمضان بعد که شروع می‌شود، خبری از وصال نیست، چون ماه مبارک رمضان ماه کار است، کسی را به آن مقام راه نمی‌دهند. شب‌ها را عبادت کردن، روز را روزه گرفتن, صیام روز و قیام لیل، تمام این یک ماه را شبانه‌روز باید بکوشد تا شب عید رمضان که لیلهٴ فطر است، آن به نام «لَیْلَةَ الْجَوَائِز»[4] است، فردایش که روز عید فطر است، روزی است که جایزه‌ها را تقسیم می‌کنند.[5] شما عزیزان بعد از اینکه دانشجویانی که در علمی کاربردی و بخش‌های قرآن تلاش و کوشش کردند، امتحان گرفتید و جایزه تقسیم کردید؛ ماه مبارک رمضان ماه جایزه نیست، ماه کار است. شب عید فطر و روز عید فطر جایزه‌ها را تقسیم می‌کنند:

روز عید است و من امروز در آن تدبیرم ٭٭٭ که دهم حاصل سی‌روزه و ساغر گیرم[6]

«ساغر» را و جام را در «لَیْلَةَ الْجَوَائِز» و «یَوْمُ الْجَوَائِزِ» که روز عید فطر است می‌دهند. اینکه حافظ می‌گوید دیگر در ماه مبارک رمضان خبر نیست، چون ماه مبارک رمضان ماه کار است. «ماه شعبان مده از دست قدح کاین خورشید»؛ یعنی خورشید وصال، اگر ماه شعبان تمام شد و ماه مبارک رمضان آمد، خبری نیست:

ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد

نتیجه و جایزه‌ها را آن آخرها می‌دهند. آنها که اوّل سالشان ماه مبارک رمضان است، آخر سالشان ماه شعبان است، خیلی می‌کوشند که ماه شعبان را دریابند. آنها که اوّل سالشان محرّم است، آخر سال را که ذیحجّه است، می‌کوشند و خیلی تلاش و کوشش دارند که دریابند؛ لذا می‌بینید بیست و چهارم این ماه که «مباهله» است، برای آن حرمت خاص قائل‌اند, بیست و پنجم این ماه که روز نزول «هل أتی» است روزه خاص می‌گیرند، مستحب است روزه بگیرند. در پایان ماه ذیحجّه، یا روزه می‌گیرند یا تلاش و کوشش می‌کنند، اعمالشان را بررسی می‌کنند که با حساب پاک وارد سال بعد بشوند. آنها که اوّل سالشان فروردین است، یک راه خاص خودشان را دارند.

اگر کسی اوّل سالش برابر همین تاریخ‌های عادی، اوّل محرم بود، این باید جمع بکند بین ماه محرم و ماه مبارک رمضان. دین همین کار را کرده؛ ماه محرم را با ماه مبارک رمضان, ماه مبارک رمضان را با ماه محرم با یک آهنگ جمع کرده. ببینید در ماه مبارک رمضان فرمودند شما مهمان خدا هستید: «أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیح‏ نومکم فیه عبادة»،[7] گذشته از آن دستورهای خاصی که دارید؛ اما همین که بخوابید برای اینکه خوب روزه بگیرید و خوب نماز شب بخوانید، این خواب شما عبادت است. نَفَسی که در ماه مبارک رمضان می‌کشید عبادت است: «أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیح‏ نومکم فیه عبادة». این برای ماه مبارک رمضان است.

اما در محرم; فرمود: «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَة»؛[8] فرمود این کسی که در ماه محرّم، یک آه می‌کشد این آه عبادت است! این چه محرّمی است؟! این چه ماهی است؟! این دین می‌خواهد ماه محرم را مثل ماه مبارک رمضان، ماه عبادت قرار دهد. این کتابی که مرحوم آقا شیخ عباس قمی نوشته به نام نفس المهموم، از همین حدیث گرفته، «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَة». این شخص در محفل عزای حسینی نشسته یا در کوی و برزن مشغول حرکت است! یک ناله‌ و آهی از دلش برمی‌خیزد، فرمود این ناله عبادت است، این آه عبادت است. برای مظلومیّت سالار شهیدان، کسی آه بکشد عبادت است، «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَة».

مرحوم ابن بابویه قمی(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب قیّم توحید، این کتاب توحید صدوق از کتاب‌های قیّم امامیه است، خدا غریق رحمت کند این ابن بابویه را! همین که در حضرت عبدالعظیم مدفون است. این یکی از برجسته‌ترین کتاب‌های اربعه را نوشته به نام من لا یحضره الفقیه، تألیفات گرانسنگی هم دارد. در آن کتاب شریف التوحید دارد که یکی از یاران وجود مبارک امام صادق بیمار شد، وجود مبارک امام صادق رفته به عیادت او، در خدمت حضرت بعضی از اصحاب حضور داشتند. وقتی به بالین آن بیمار رفتند، دیدند آن بیمار از درد آه می‌کشد و می‌گوید آه! این شخص به آن بیمار گفت: چرا می‌گویی آه؟ بگو «یا الله»! حضرت فرمود این آهِ او «یا الله» است، این فقط خدا را می‌خواهد. این بیان نورانی امام صادق است در این حدیث شریف، فرمود: «إِنَّ آهِ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏»،[9] این شیعه وقتی می‌گوید آه! او را می‌خواهد، غیر از او را نمی‌خواهد.

در ماه محرم، انسان می‌تواند ماه محرّم خود را ماه مبارک رمضان کند، «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ»؛ اگر مهموم شد غمگین شد برای کربلا، عبادت است. اهتمام ورزید که نام حسین‌بن‌علی(سلام الله علیهما) را احیا کند، عبادت است. همّتش همّت عاشورایی بود، عبادت است. آن ماه مبارک رمضان است که «أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیح‏ نومکم فیه عبادة»، این ماه محرّم است که «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَة».

چرا جریان کربلا این طور است؟ برای اینکه وجود مبارک سیّدالشهداء همان‌طوری که قرآنِ ناطق است، یک نظام ناطق است. ذات اقدس الهی در قرآن کریم، این نظام را معرّفی کرد، فرمود ما آسمان و زمین را گاهی به صورت موجبه, گاهی به صورت سالبه؛ در صورت موجبه فرمود ما آسمان و زمین را به حق خلق کردیم. این حقّ «مخلوق‌ٌ‌به» که در کتاب‌های اهل معرفت است از این ﴿بِالْحَقِّ﴾[10] گرفته شده است. یک حقّ مطلقی است که خدا ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ﴾[11] آن حق, مقابل ندارد، ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾.

یک حقّ است که در کتاب‌های اهل معرفت می‌گویند «حقّ مخلوق‌ٌ‌به»، این «حقّ مخلوقٌ‌به»؛ یعنی ساختار هستی به حق خلق شد، یعنی چه؟ یعنی مصالح ساختمانی عالَم, حق است. یک وقت است سؤال می‌کنند این مسجد را، این ستون را از چه چیزی خلق کردند؟ می‌گویند از سیمان, از سنگ, از آهن. مصالح ساختمانی این سنگ است و آهن است و سیمان. یک وقت می‌گویند عالَم را از چه چیزی خلق کردند؟ سخن از ذرّات نیست! اگر کسی درباره خود ذرّات سؤال کند که این ذرّات را از چه چیزی خلق کردند؟ چیزی که نبود، اینها مُبدَعاند، از چیزی نیستند، خود ماده را خدا خلق کرد. اگر سؤال کنند شما اصلِ عالَم را از چه چیزی خلق کردید؟ مصالح ساختمانی عالَم چیست؟ پاسخ قرآن این است که ما عالَم را از حق خلق کردیم، مصالح ساختمانی این عالَم, حقیقت است؛ یعنی اینجا جای باطل نیست. هر کس یک قدم به طرف بطلان بردارد، سه عقوبت دامنگیرش می‌شود. مصالح ساختمانی این عالَم حق است، یعنی چه؟ همان‌طوری که ساختار بدنیِ ما را به حق و به سلامت خلق کردند، خدا به ما روده داد, معده داد؛ یعنی به ما ظرف داد؟ خیر! به ما حقیقت داد. این روده، این معده، این دستگاه گوارش، مثل تُنگ خالی نیست که هم حق را قبول کند و هم باطل را قبول کند. این تُنگ خالی، هم عسل را می‌پذیرد و هم سَمّ را، چون به حق خلق نشده، فقط ظرف خالی است؛ اما این روده و معده و دستگاه به حق خلق شده؛ یعنی فقط غذای سالم را می‌پذیرد. کسی غذای باطل وارد کند، این بالا می‌آورد. فرمود این روده را دیدی؟ این معده را دیدی؟ نظام خلقت هم همین‌طور است، به تعبیر جناب حکیم فردوسی(رضوان الله علیه) که از بزرگ‌ترین حکمای شیعه است، آ‌ن روزی که بردنِ نام علی با اِعدام همراه بود، او صریحاً گفت:

که من شهر علمم علیّم دَر ست ٭٭٭ درست این سخن قول پیغمبرست[12]

مگر آن روز ممکن بود کسی نام حضرت را ببرد؟! این فردوسی بود که توانست فرهنگ ما را, زبان ما را و ادبیات ما را حفظ کند. خیلی از کشورها مسلمان شدند، زبانشان هم برگشت و عربی شد. آنکه عِبری بود, آنکه سریانی بود، آنکه عربی نبود، با اسلام آوردن، عربی شد. مصر فرهنگش را کاملاً عربی کرد، آن ادبیاتش، آن لغاتش، آن زبانش، آن لهجه‌اش را عربی کرد. ما در عین حال که اسلام را با جان و دل پذیرفتیم، ادبیات خود را حفظ کردیم, زبان خود را حفظ کردیم، فرهنگ خود را حفظ کردیم. خدا غریق رحمت کند این بزرگمرد شیعه جهان اسلام را به نام ابوالقاسم فردوسی،

که من شهر علمم علیّم دَر ست ٭٭٭ درست این سخن قول پیغمبرست

اگر این فردوسی گفت: «کژ روی کژ آیدت جفّ القلم».[13]

اگر بار خار است خود کِشتهای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشتهای[14]

این است. این عالَم به حق خلق شده؛ یعنی ممکن نیست کسی یک غذای مسمومی را بخورد و بالا نیاورد. ممکن نیست کسی راه دیگران را ببندد و بی‌حیثیت و بی‌آبرو نشود. اختلاس بکند و نجومی بشود و بی‌آبرو نشود. این نظام به حق خلق شده است، هر چه انسان بخواهد این نظام را دفن کند، دفن‌شدنی نیست. فرمود: ﴿بِالْحَقِّ﴾. بخش‌های سالبه هم این است که ﴿ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً﴾؛[15] هم به صورت قضیه موجبه در قرآن کریم آمده، هم به صورت قضیه سالبه آمده است، مثل اینکه خدای سبحان بفرماید ما دستگاه گوارش شما را به حق خلق کردیم، یک; ما دستگاه گوارش شما را به باطل خلق نکردیم، دو; چه موجبه، چه سالبه، یک پیام دارد و آن این است که این دستگاه فقط غذای سالم را قبول می‌کند، اگر غذای فاسد را بدهید بالا میآورد، اختلاس را بالا می‌آورد, حقوق نجومی را بالا می‌آورد, بیراهه رفتن را بالا می‌آورد. این نظام, نظام حق است.

وجود مبارک حسین‌بن‌علی براساس این معیار حرکت کرد، فریاد زد و فرمود: «أَوَ لا یَرَونَ أَنَّ الحَقَّ لا یُعمَلُ بِهِ وَ أَنَّ البَاطِلَ لَا یُتَنَاهَی عَنْه»؟! [16] این قرآن ناطق بر وزان حق حرکت کرد، اموی و مروانی و عباسی و دیگران و دیگران بر باطل رفتند و بالا آوردند! شما در جریان مغول و امثال مغول حوادث تلخی دیدید که به مراتب سنگین‌تر از کربلا بود و در کتاب‌های تاریخ دفن شد؛ این جریان تاریخ جهانگشای جوینی را بخوانید ـ این معاصر حمله مغول بود ـ این نقل می‌کند که این مغول که مسلّط شدند، بعضی از امرا و سران را گرفتند سرشان را جدا کردند، پوست سرشان را کَندند، پوست را پُر از کاه کردند و در کوی و برزن گرداندند، اینها در کتاب‌ها دفن شد، در کربلا که چنین کاری نبود! بعضی از اُمرا را گرفتند چهار قطعه کردند، یک قطعه را به شیراز دادند, یک قطعه را به تبریز دادند و دو قطعه دیگر را به کلان‌شهرهای دیگر دادند، در استهزای اینها گفتند «فی الجمله به یک هفته جهانگیر شدی»، اینها در این کتاب دفن شده است. به مراتب فجایع بدتر از کربلا در حمله مغول بود، اما نامی از اینها نیست! آن کسی که همتای قرآن و قرآن ناطق است، یک; آنکه برابر نظام هستی حرکت می‌کند، دو; این «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه»‏[17] نتیجه‌اش است. زینب کبرا با یک سوگند قاطع در شام فرمود: قسم به خدا ما زنده‌ایم، «فَکِدْ کَیْدَکَ وَ اسْعَ‏ سَعْیَکَ‏ وَ نَاصِبْ جُهْدَکَ فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْیَنَا»؛[18] او با علم غیب دارد سخن می‌گوید، اینکه «أنتِ بِحَمدِ اللهِ عَالِمَةٌ غَیرَ مُعَلِّمَةٍ»،[19] فرمود قَسم به خدا ما زنده‌ایم! مرحوم شیخ طوسی را خدا غریق رحمت کند! ایشان در امالی نقل می‌کند که یک پیرمردی در دربار متوکل عباسی نشسته بود، گزارشگر کربلا آمده گفته که آن درخت سدر را هم قطع کردند، این پیرمرد گفت: «لا حول و لا قوة الا بالله»، متوکل عباسی گفت چرا تعجب کردی؟ مرحوم شیخ طوسی در امالی نقل می‌کند این پیرمرد گفت ما حدیثی از وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) به ما رسیده است که حضرت فرمود هر که درخت سدر را قطع کند ملعون است، لعنت خدا بر او! ما تعجب می‌کردیم این درخت سدر که میوه ندارد، چوب آن هم که صنعتی نیست، این کدام درخت است؟ چرا کسی که درخت سدر را قطع می‌کند، آنطور پیغمبر از قبل لعنت خدا را بر او روا داشت؟! ما نمی‌فهمیدیم. در کربلا هیچ علامتی برای قبر سالار شهیدان نبود، فقط یک درخت سدری در یک گوشه بود، زائران به یکدیگر می‌گفتند ـ این دشت وسیع بود ـ وقتی وارد این دشت وسیع شدی و به درخت سدر رسیدی، مثلاً ده متر دست راست آنجا قبر مطهر حسین‌بن‌علی است، این علامتی بود که زائران با این راهنمایی میشدند. مأموران متوکل عباسی مرتب مواظب بودند که کسی کنار قبر نرود؛ ولی می‌دیدند هرکس که جسته و گریخته می‌آید، منتظر است درخت سدر را پیدا کند، همین که درخت سدر را پیدا می‌کرد ده متر آن طرف‌تر می‌رفت و قبر را آنجا زیارت می‌کرد. فهمیدند که این درخت آدرسی برای آنهاست، دستور دادند این درخت قطع شود. به متوکل گفتند اینکه زائران می‌آیند قبر را پیدا می‌کنند، آدرس همین درخت سدر بود و ما این درخت را قطع کردیم. این پیرمرد گفت ما حالا فهمیدیم که چرا وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) فرمود خدا لعنت کند کسی را که درخت سدر را قطع میکند!

با این نام, با قبر و با همه شئون مبارزه کردند؛ پانصد سال عباسیان این کار را کردند، قبل از آنها هم اموی و مروانی، ولی الآن که اربعین می‌شود بیست میلیون آنجا در نزدیک و دور کنار مضجع حضرت از راه دور و نزدیک عرض ادب می‌کنند، این فراموش شدنی نیست! کسی در مسیر نظام عالَم حرکت کند که حق است ماندنی است؛ لذا زینب کبرا(سلام الله علیها) فرمود قسم به خدا نمی‌توانی نام ما را محو کنی، برای اینکه ما با این ناظم حرکت کردیم! خدا هم فرمود نظام عالم به حق خلق شده است و کسی کار باطل بکند بالا می‌آورد، اینجا جای باطل نیست، از اینجا بیرون می‌کنند! به صورت سالبه فرمود: ﴿ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ﴾.[20] سالار شهیدان با این نظام حرکت کرد، فرمود: «أَوَ لا یَرَونَ أَنَّ الحَقَّ لا یُعمَلُ بِهِ وَ أَنَّ البَاطِلَ لَا یُتَنَاهَی عَنْه».

بنابراین ماه محرم که در پیش است، برای ما مثل ماه مبارک رمضان است؛ یعنی ماه عبادت است. عبادتهای ما، عرض ادبهای ما، سینه زدن‌های ما, گریه‌های ما, ناله‌های ما باید طوری باشد که این نظام را حفظ کند. بخش وسیعی از فداکاری‌های این شهدا هم به وسیله همین مرثیه بود، وقتی این مرثیه و این عزاداری این می‌تواند یک کشور را حفظ کند، چرا ما آن را با عظمت و جلال حفظ نکنیم؟! چرا ـ معاذ الله ـ آن را با بعضی از امور دیگر مخلوط کنیم!؟ حرف‌های ضعیف را نقل کنیم؟! این نشان داد که در روز خطر ما را حفظ کرد، این عشق شهادت کشور را حفظ کرد. چرا ما این گوهر گرانبها را ارج ننهیم!؟ عزاداری ما ـ معاذ الله ـ  بی‌محتوا باشد! حرف‌های سُست, حرف‌های بی‌مغز, حرف‌های بی‌سند, حرف‌هایی که ـ خدای ناکرده ـ اختلاف‌انگیز است, وحدت را به هم می‌زند, مردم را به عوامی می‌کشاند، این حرف‌ها با حرف‌های کربلا هماهنگ نیست. حداکثر بهره را ـ ان‌شاءالله ـ از این ایام محرّم ببریم، مخصوصاً فضای دانشگاهی که ذات اقدس الهی اساتید آنها, معاونین آنها, دانشمندان آنها, دانشجویان آنها و دانشپژوهان آنها را در سایه دعای خاصّ ولیّ عصر حفظ بفرماید! دانشگاهی‌ها را این چنین, بازاری‌ها را این چنین، اصناف را این چنین، کشاورزان را این چنین، کارگران، همه و همه را مشمول دعای ویژه ولیّ عصر قرار بدهد!

من مجدداً مقدم همه شما بزرگواران را گرامی می‌دارم، امیدواریم از محرم حداکثر بهره علمی و عملی را ببریم، از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم که نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملّت و مملکت ما, حوزه و دانشگاه ما, همه را در سایه امام زمان حفظ بفرماید!

روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرماید!

خدماتی که مسئولان کردند و می‌کنند مورد عنایت ویژه خودش قرار بدهد!

مشکلات دولت و ملّت، مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها را به بهترین وجه حلّ بفرماید!

خطر سلفی و داعشی و تکفیری را به خود استکبار و صهیونیست برگرداند!

این کشور ولیّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطری محافظت بفرماید!

جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) قرار بدهد!

«غَفَرَ اللهُ لَنا وَ لَکُم وَ السَّلامُ عَلَیکُم وَ رَحمةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه»

 


[1]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحدیثة)، ج‏1، ص31؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ‏: إِنَّ الشُّهُورَ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‏ فَغُرَّةُ الشُّهُورِ شَهْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ شَهْرُ رَمَضَانَ وَ قَلْبُ شَهْرِ رَمَضَانَ لَیْلَةُ الْقَدْرِ وَ نُزِّلَ الْقُرْآنُ فِی أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَاسْتَقْبِلِ الشَّهْرَ بِالْقُرْآن‏».

[2]. تهذیب الأحکام، ج4، ص333.

[3]. دیوان حافظ، غزل164.

[4]. الأمالی (للمفید)، ص232؛ «فَإِذَا کَانَتْ لَیْلَةُ الْفِطْرِ وَ هِیَ تُسَمَّی لَیْلَةَ الْجَوَائِزِ أَعْطَی اللَّهُ الْعَالَمِینَ أَجْرَهُم‏...».

[5]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص168؛ «قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلّم: إِذَا کَانَ أَوَّلُ یَوْمٍ مِنْ شَوَّالٍ نَادَِی مُنَادٍ أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ اغْدُوا إِلَی جَوَائِزِکُمْ ثُمَّ قَالَ یَا جَابِرُ جَوَائِزُ اللَّهِ لَیْسَتْ بِجَوَائِزِ هَؤُلَاءِ الْمُلُوکِ ثُمَّ قَالَ هُوَ یَوْمُ الْجَوَائِزِ».

[6]. اشعار منتسب به حافظ، شماره17.

[7]. الامالی(للصدوق)، النص، ص93.

[8] . الامالی(للمفید)، النص، ص338.

[9]. التوحید(للصدوق), ص219.

[10]. سوره حجر، آیه85.

[11]. سوره لقمان، آیه30.

[12]. شاهنامه فردوسی، بخش7، گفتار: اندر ستایش پیغمبر.

.[13] مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بخش135.

[14]. شاهنامه فردوسی, فریدون, بخش20.

[15]. سوره ص، آیه27.

[16]. بحار الأنوار، ج78، ص116.

[17]. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص334.

[18]. اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، النص، ص185.

[19]. بحار الأنوار، ج45، ص164.

[20]. سوره دخان, آیه39.

بسم الله الرحمن الرحیم

پنجشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۶:۴۰ ق.ظ | علی جغدی | ۰ نظر
حضرت آیت الله خامنه ای فرمانده معظم کل قوا صبح امروز (چهارشنبه) در مراسم دانش آموختگی، تحلیف و اعطای سردوشی دانشجویان دانشگاههای افسری ارتش جمهوری اسلامی ایران در دانشگاه علوم هوایی شهید ستاری حضور یافتند.

به گزارش «تابناک» رهبر انقلاب اسلامی در این مراسم با تأکید بر لزوم آمادگی های روزافزون «ایمانی و اعتقادی»، «علمی و فنی» و« سازمانی و انضباطی» نیروهای مسلح و انتقال تجربیات گرانبهای دفاع مقدس به نیروهای جوان، تاکید کردند: امروز ملت ایران به دلیل پافشاری بر اسلام، استقلال، ارزشهای والای خود و اعتقاد به حاکمیت دین خدا، با جبهه وسیعی از دشمنان مواجه است و نیروهای مسلح باید همواره آماده ایفای نقش خود، در صورت نیاز، باشند.

حضرت آیت الله خامنه ای نیروهای جوان، مؤمن و کارآمد را ثروت بزرگ و واقعی کشور خواندند و با اشاره به دوران دفاع مقدس گفتند: دوران دفاع مقدس، آزمونی دشوار بود که در آن، جوهر ارتش جمهوری اسلامی ایران آشکار، و کارهای برجسته و درخشانی به دست نیروهای ارتش انجام شد.

ایشان یکی از اقدامات ضروری در دانشگاه های نیروهای مسلح را آشنایی با دوران دفاع مقدس و تبیین آن شرایط برای نیروهای جوان دانستند و افزودند: جنگ تحمیلی هشت ساله در واقع یک جنگ بین المللی و تهاجم همه جانبه قدرت های بزرگ و دنباله روهای جهانی و منطقه ای آنها به مرزها، هویت، ارزشها، نظام اسلامی و انقلاب ملت ایران بود.

رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: در این قیامت کبری و معرکه عظیم، ملت بزرگ ایران و نیروهای مسلح با اتکاء به نیروی ایمان و مقاومت و اعتماد به خدا و متکی به روح الله، قیامِ لله کردند و توانستند بر همه قدرت ها غلبه کنند.

حضرت آیت الله خامنه ای خطاب به دانشجویان دانشگاه های افسری ارتش گفتند: نسل گذشته شما چنین نسل پرافتخاری بود و اکنون شما جوانان میراث‌بَر آنها هستید.

ایشان با تجلیل از رشادت‌ها و جانفشانی‌ها و مجاهدت‌های سرداران و امیران ارتش همچون صیادها و بابایی‌ها، خاطر نشان کردند: امروز همه دنیا اعم از دوست و دشمن، بر زبان و در دل خود به عظمت، هوشمندی، شجاعت و اقتدار ملت ایران و نظام اسلامی معترف هستند.

رهبر انقلاب اسلامی ضمن تشکر از فرماندهان ارتش و فرماندهان دانشگاه های ارتش، در پایان سخنان خود تاکید کردند: به لطف و توفیق الهی، فردای کشور به مراتب بهتر و درخشان‌تر از امروز آن خواهد بود.

در ابتدای این مراسم، رهبر انقلاب اسلامی با حضور در یادمان شهدا، به شهیدان سرافراز ادای احترام و با قرائت فاتحه علوّ درجات آنان را از خداوند متعال مسألت کردند.

فرمانده کل قوا، سپس از یگانهای حاضر در میدان سان دیدند.

در این مراسم، یک روحانی نمونه، یک ایثارگر نمونه، سه تن از فرماندهان، دو تن از اساتید و پژوهشگران و شش نفر از دانش آموختگان نمونه دانشگاههای ارتش هدایای خود را از دست فرمانده معظم کل قوا دریافت کردند. همچنین فرمانده دانشگاه شهید ستاری دانشنامه دانش‌آموختگان دانشگاه را اخذ کرد و نماینده دانش آموختگان و نماینده دانشجویان دانشگاه شهید ستاری نیز مفتخر به دریافت درجه و سردوشی شدند.

قرائت سوگند نامه دانشجویان جدید، اجرای سرود دسته جمعی، و رزمایش میدانی «مدافعان حریم ولایت» از دیگر برنامه های مراسم امروز بود.

در این مراسم، همچنین امیر سرلشکر عطاءالله صالحی فرمانده کل ارتش با تاکید بر آمادگی ارتش، خاطرنشان کرد: ارتش انقلابی ملت ایران بر تهدیدات استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و توطئه‌های انگلیس و رژیم صهیونیستی به‌خوبی اشراف دارد و آماده پاسخگویی و دفع هر گونه تجاوز و تهدید دشمن در دورتر از مرزها هستیم.

امیر سرتیپ دوم هادیان فرمانده دانشگاه علوم هوایی شهید ستاری نیز گزارشی از روند تحصیلی و آموزشهای تخصصی، علمی و برنامه‌های تربیتی دانشجویان و دانش آموختگان دانشگاههای افسری ارتش بیان کرد.

در ادامه مراسم، یگانهای حاضر در میدان از مقابل جایگاه رژه رفتند.

بسم الله لرحمن الرحیم

سه شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۴ ق.ظ | علی جغدی | ۰ نظر

جلسه درس اخلاق (1395/07/01)

   00:00            00:00    
 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین، سیّما بقیّة الله فی العالمین، بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».

 مقدم شما بزرگواران حوزوی و دانشگاهی و عزیزان نظامی و برادران و خواهران ایمانی را گرامی می‌داریم. ایام ولایت را به پیشگاه ولیّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت و شما بزرگواران تهنیت عرض می‌کنیم! میلاد امام کاظم(سلام الله علیه) را گرامی می‌داریم و روز پربرکت مباهله را  که در پیش داریم ارج می‌نهیم، از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم به برکت قرآن و عترت به همه شما علاقه‌مندان قرآن و عترت، سعادت و سیادت دنیا و آخرت مرحمت کند!

شعار رسمی ما در ایام غدیر این بود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ کَمَالَ دِینِهِ وَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ بِوَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السّلام»؛[1] برابر آیه سوره مبارکه «مائده» که فرمود: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی﴾[2] کمال دین و تمام نعمت به برکت عترت است. در ذیل آیه ﴿ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ﴾[3] از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) رسیده است که «نَحْنُ نَعِیْم»؛[4] نعمت واقعی, نعمت ولایت است که انسان را از هر خطری می‌رهاند و به سعادت ابد می‌رساند.

هفته دفاع مقدس را ارج می‌نهیم که محصول تربیت قرآن و عترت است. قرآن در سوره مبارکه «فرقان» که در مدینه نازل شد به همه مسلمان‌ها دستور داد فرمود: ﴿وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً﴾؛[5] جهاد کبیر وظیفه عموم مردم است، گرچه مسئولیت مستقیم جهاد کبیر به عهده حوزه و دانشگاه است؛ زیرا این آیه در مدینه نازل شد و در مدینه سخن از جهاد نظامی نبود جهاد فرهنگی و فکری بود. جهاد نظامی در مدینه آمد، این سوره در مکه نازل شد؛ سوره مبارکه «فرقان» که در جزء نوزده قرآن کریم است در مکه نازل شد و در مکه سخن از جهاد نظامی نبود اساس کار جهاد تبلیغی, تعلیمی, تربیتی و مانند آن بود. پس منظور از ﴿وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً﴾ که در سوره «فرقان» آمده و این سوره در مکه نازل شد جهاد فرهنگی است که مسئول مستقیم آن حوزه و دانشگاه‌اند؛ قهراً جامعه هم در اثر راهنمایی حوزه و دانشگاه به جهاد فرهنگی بزرگ توفیق پیدا می‌کند و دفاع مقدس محصول این جهاد کبیر بود که ﴿وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً﴾؛ مسئله استقلال, مسئله آزادی, مسئله امنیت اینها محصول جهاد فرهنگی است و جهاد بزرگ است. سالیان متمادی حوزه این کار را کرد و به برکت تعلیم‌های حوزه جامعه هم به جهاد کبیر دست یافت و توانست انقلاب را به ثمر برساند و دفاع مقدس هم محصول همین جهاد کبیر است؛ یعنی این مطلب را فهمیدند که مرگ از پوست به درآمدن است نه پوسیدن، انسان مرگ را می‌میراند نه بمیرد؛ اینکه شهید زنده است اختصاصی به شهید ندارد؛ منتها حیات او حرکت طیّب و طاهر و گواراست وگرنه همه زنده‌اند، این طور نیست که ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً﴾[6] یا ﴿لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ﴾[7] اینها فقط بعد از مرگ زنده باشند، همه انسان‌ها بعد از مرگ زنده‌اند؛ زیرا بارها به عرض شما رسید مرگ, پوسیدن نیست از پوست به در آمدن است، انسان مرگ را می‌میراند نه بمیرد، انسان بر مرگ سلطه پیدا می‌کند وارد برزخ می‌شود انسان هست و مرگ نیست, وارد ساهره قیامت می‌شود انسان هست و مرگ نیست, ـ ان‌شاءالله ـ وارد بهشت می‌شود انسان هست و مرگ نیست, مرگ فقط در محدوده دنیاست و لاغیر! قبل از دنیا یعنی عوالم قبلی، مصون از مرگ بود و عوالم بعدی هم مصون از مرگ است. وقتی برای جامعه روشن شد که انسان یک موجود ابدی است و هرگز از بین نمی‌رود چنین موجودی یک رهتوشه ابدی می‌خواهد، اینکه فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی﴾[8] نه یعنی زادهای دیگر هم خوب است، ولی این «خیر»، بهتر از اوست؛ این «خیر», «خیر» تعیینی است نه «خیر» تفضیلی, این چنین نیست که غیر از تقوا خوب باشد ولی تقوا بهتر باشد؛ بلکه تنها زاد تقواست، زیرا تنها چیزی که می‌ماند تقواست ﴿فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی﴾ این «خیر», «خیر» تعیینی است؛ نظیر اولای تعیینی که در سوره مبارکه «احزاب» است: ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‏ بِبَعْضٍ﴾[9] این اولویت تعیینی است تخییری که نیست؛ یا اولایی که وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) در جریان غدیر خم فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه‏»[10] برابر آیه سوره مبارکه «احزاب» که ﴿النَّبِیُّ أَوْلی‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[11] نه یعنی بهتر هست، دیگران هم ولایت دارند؛ ولی ولایت پیغمبر بهتر است این اولویت, اولویت تعیینی است؛ نظیر اولویت تعیینی ارث که فرمود: ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‏ بِبَعْضٍ﴾ آنجا طبقه اوّل که هست اصلاً به طبقه دوم و سوم ارث نمی‌رسد. بنابراین اینکه فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی﴾ این «خیر», «خیر» تعیینی است نه تفضیلی؛ برای اینکه انسان مرگ را اماته کرده است ما مُمیت هستیم نه میّت, «مرگ» میّت است او می‌میرد و ما برای ابد زنده‌ایم؛ لذا جهاد فرهنگی در﴿وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً﴾ که در سوره «فرقان» آمده و مربوط به سور مکّی است نه در مدینه، سخن از جهاد نظامی و جنگ میدانی و امثال اینها نیست و همین برکت, انقلاب را به ثمر رساند, دفاع مقدس را به ثمر رساند و مانند آن که امیدواریم همه رزمندگان مشمول دعای ویژه ولیّ عصر باشند! همه شهدا با اولیای الهی و کربلایی محشور بشوند و همه جانبازان مورد عنایت ویژه اهل بیت و ذات اقدس الهی باشند و همه جانبازان مشمول عنایت خاصّ ولیّ عصر باشند!

بنابراین هفته دفاع مقدس مشمول آن جهاد کبیر است که حیات طیّب و حیات طاهر را به عهده دارد. عزیزان نظامی و سربازانی که در محفل ما هستند مشمول عنایت ویژه ولیّ عصر باشند، توفیق جهاد کبیر نصیب اینها هم بشود.

اما مطلب مهمّی که در پیش داریم جریان مباهله است که بیست و چهارم ذیحجّه روز مباهله است؛ این روز را آقایان باید گرامی بداریم، همه ما؛ چه حوزوی چه دانشگاهی، چه برادران و خواهران ایمانی، از برجسته‌ترین روزهای سال، همین 24 ذیحجّه است که روز مباهله است. مسیحی‌ها فکر می‌کردند که ـ معاذ الله ـ عیسی فرزند خداست مبتلا به تثلیث شدند گفتند اب و ابن و روح القدس و مانند آن, آیه نازل شد: ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾[12] بعد در سوره مبارکه «آل‌عمران» برهان اقامه کرد، فرمود چرا شما می‌گویید عیسی فرزند خداست؟ اگر می‌بینید عیسی فرزندِ پدری نیست فقط مادر دارد، مهم‌تر از آفرینش عیسی, بالاتر از آفرینش عیسی, دشوارتر از خلقت عیسی, جریان حضرت آدم(سلام الله علیه) است که نه پدر دارد نه مادر: ﴿إِنَّ مَثَلَ عیسی‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ﴾[13] وقتی این آیه در سوره مبارکه «آل‌عمران» نازل شد، مطلب برهانی شد که شما از استبعادتان باید دست بردارید در برابر قدرت ذات اقدس الهی چه منعی است که فرزندی را بدون پدر به دنیا بیاورد؛ فرزندی که نه پدر دارد نه مادر دارد آن را خدا خلق کرد، فرزندی که پدر ندارد، ولی مادر دارد هم کاملاً می‌تواند خلق کند: ﴿إِنَّ مَثَلَ عیسی‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾[14] این می‌شود برهان مسئله. در آیه فرمود رسول من! حالا که مطلب برای شما عالمانه ثابت شد، شما هم محقّقانه فهمیدید عیسی موجودی است ممکن, مثل موجودات دیگر, فرزند خدا نیست ـ معاذ الله ـ فرزند مادر خودش است؛ لذا اصرار قرآن کریم در نام بردن حضرت میسح این است که می‌گوید: ﴿عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ﴾[15] غالباً نام مبارک عیسی را به عنوان اینکه فرزند مریم است اسم می‌برد ﴿عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ﴾ این نکته‌ای دارد وگرنه انبیای دیگر را به نام پدرشان یا مادرشان صدا نمی‌زند مگر ضرورتی اقتضا بکند که به نام پدر صدا بزنند؛ ولی با این وجود در جریان عیسی می‌فرماید: ﴿عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ﴾,﴿إِنَّ مَثَلَ عیسی‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ﴾ این مطلب برهانی را برای پیامبر تثبیت کرد؛ فرمود از این به بعد ﴿فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ﴾[16] بعد از اینکه برای شما روشن شد طبق آیات قرآنی و برهان الهی که عیسی فرزند خدا نیست، فرزند مریم است و در قدرت الهی همه چیز آسان است با اینها احتجاج بکن! این مطلب را به اینها بگو که اینها دست بر دارند، اگر دست‌بردار نیستند مباهله بکن! به هر حال راهی برای فصل خصومت هست. معجزه برای همین است، فصل خصومتِ بین موسای کلیم(سلام الله علیه) و دربار فرعون همان مسئله عصا و امثال عصا بود. وجود مبارک موسای کلیم برهان اقامه کرد: ﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطی‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾[17] این آیه کوتاه سوره مبارکه «طه» چقدر با جلال و عظمت است! یک سطر بیشتر نیست؛ اما سه اصل از اصول عقلی را در خودش جا داد: هم نظام فاعلی را, هم نظام داخلی را, هم نظام خارجی را، این چه آیه‌ای است! ﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطی‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾، آن ﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطی‏﴾ می‌شود نظام فاعلی و مبدأ فاعلی، ﴿أَعْطی‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ﴾ می‌شود نظام داخلی؛ یعنی هیچ چیز را ناقص خلق نکرد، یک و اگر طلبه‌ای این درس‌ها را گوش بدهد و نتواند یک مقاله بنویسد وقت خودش را تلف کرده. دو; اگر چیزی معیب باشد نظام داخلی‌اش تأمین نیست؛ پس نظام فاعلی‌اش حتماً به الله برمی‌گردد، نظام داخلی‌اش به نصاب رسیده، مصون از نقص و مبرّای از عیب، این دو; ﴿ثُمَّ هَدی﴾ به مقصد, به نظام غایی، این سه; اوست که آفرید برای اینکه هر موجودی که نبود و پیدا شد به هر حال سبب می‌خواهد، سبب آن نه مثل اوست نه خود او؛ پس یک مبدأ فاعلی می‌خواهد، وقتی فرعون گفت که خدای تو کیست که تو از طرف خدا آمدی؟ نظام فاعلی را مشخص کرد؛ بعد نظام داخلی را، فرمود هیچ! به نحو سالبه کلیه، هیچ موجودی نه ناقص خلق شد نه معیب, فرق نقصان و عیب این است. نقصان این است که شیء سالم است ولی جوابگو نیست؛ اگر شما سالنی دارید این بیست متر مساحت آن است، یک فرش دوازده متری پهن کردید ولو نو است هیچ عیبی در آن نیست؛ اما ناقص است، این فرش جوابگوی این مساحت نیست. دو: عیب یعنی در درونش مشکل دارد مثل فرش پوسیده, فرش سوخته, این فرش ممکن است بیست متر باشد؛ ولی سوخته است فاسد است. ما یک نقص داریم در قبالش کمال است, یک عیب داریم در مقابلش صحّت است، این دین مصون از نقص است ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ﴾ و مصون از عیب است، چون ﴿رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً﴾ و خدا معیب را نمی‌پسندد. کلیم خدا فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطی‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ﴾ برای هر چیزی، هر چه لازم بود داد؛ آبزیان را مسلّح کرد, کسانی که در قطب باید شش ماه بخوابند بعد از شش ماه بیدار بشوند آنها را مسلح کرد, موجودات هوایی را مسلح کرد, بعضی از موجودات‌اند که به دنبال شکار می‌روند، این شکار نشد شکار دیگر, اینها خیلی شکار را تعقیب نمی‌کنند همین که خسته شدند رها می‌کنند؛ معمولاً شیر این طور است, گرگ این طور است, گراز این طور است؛ اما عقابی که تهیه روزی‌اش بسیار سخت و دشوار است به او قدرتی داد، حوصله‌ای داد، جُربزه‌ای داد که شکار خودش را بیش از شکارچیان دیگر تعقیب کند. اینکه عقاب را عقاب گفتند برای اینکه پشت سر هم شکار خودش را تعقیب می‌کند تا بگیرد، او چاره‌ای جز پشت سر هم تعقیب کردن ندارد؛ لذا به او گفتند عقاب، آن‌قدر شکار خود را دنبال می‌کند تا بگیرد، الاّ مواردی که «خرج بالدلیل».

 بنابراین ﴿أَعْطی‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ﴾ این نظام داخلی, ﴿ثُمَّ هَدی﴾ برای او مقصدی ذکر کرد و چون مقصد دارد و مقصودی در آن مقصد نهفته است راهکار به او نشان داد ابزار در اختیارش گذاشت وسایل در اختیارش گذاشت هدایتش کرد تا به مقصد برسد. مقصد ما معاد است، یک; مقصودمان «لقاء الله» است، دو. ما را راهنمایی کرده است که با مقصد آشنا شویم، یک; معبود و مقصودمان را بیابیم، دو. این یک سطر, یک سطر هم نمی‌شود: ﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطی‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾ چقدر این آیه سنگین است! وقتی این برهان را وجود مبارک کلیم حق به فرعون فرمود دیگر اثر نکرد آن وقت دست به عصا برد آن را اژدها کرد. وجود مبارک پیغمبر اسلام(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) براهین فراوانی اقامه کرد که یکی‌اش همان آیه شصت سوره مبارکه «آل‌عمران» است: ﴿إِنَّ مَثَلَ عیسی‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾؛ بعد فرمود: ﴿فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ﴾؛ برهان اقامه کردیم، اینها باید دست از تثلیث بردارند عیسی پسر خداست یعنی چه؟ این مخلوقی است مثل مخلوقات دیگر؛ منتها سِمتی خدا به او داد به عنوان نبیّ. اگر اینها دست‌بردار نیستند به هر حال معجزه‌ای باید مشکل را حلّ کند؛ این معجزه گاهی به صورت عصای موسی است گاهی به صورت غرق فرعون است، گاهی به صورت دیگر است، گاهی هم به صورت مباهله است؛ امروز این مباهله هم زنده است؛ منتها یک فحل می‌خواهد که مباهله کند. «بِهال» یعنی لعنت کردن؛ منتها تضرّع بکنیم، چون لعنت در اختیار ما نیست، بُعدِ از رحمت در اختیار ما نیست از خدا بخواهیم این شخصی که عنود و لدود است او را از رحمت دور کند. ابتهال یک دعای ویژه است درخواست لعنت است، «بِهال» درخواست لعنت است؛ امروز هم این معجزه زنده است، طبق بعضی از روایات؛ متنها یک فحل میدانی می‌طلبد که دست به مباهله بزند. فرمود شما مباهله کنید: ﴿فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ﴾[18] ما لعنت خدا را قرار می‌دهیم، کلید لعنت، دیگر از این به بعد به دست ماست؛ آن کسی که ﴿لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[19] است آن کسی که ﴿عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ﴾[20] است آن کلید را بدون تفویض به ما داد به عنوان تجلّی, ما لعنت خدا را که بُعدِ از رحمت است بر کاذبین قرار می‌دهیم آنها که ادّعای دروغ دارند، می‌گویند عیسی, «ابن الله» است دروغ می‌گویند ﴿ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ﴾.

 این روز متأسفانه در نزد ما خیلی جلال و شکوه ندارد، درست است غدیر مسئله خاص است؛ ولی قبل از جریان غدیر آیه قرآن صریحاً از وجود مبارک علی بن ابیطالب به عنوان جانِ پیغمبر یاد کرده است: ﴿نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ﴾؛ هم مفسّران بالاتفاق بر این هستند، یک; هم روایات اهل بیت بالاتفاق بر این است، دو; هم تاریخ‌نگاران بالاتفاق این مطلب را نوشتند، سه گروه گفتند علی بود و فاطمه بود و حسن و حسین بودند در جوار رحمت پیغمبر(علیهم آلاف التحیّة والثناء). کلید غضب به دست اینها شد فرمود ما این کار را می‌کنیم؛ البته خدا فرمود, فرمود بگویید ما لعنت خدا را بر کاذبین قرار می‌دهیم این کم حرفی نیست. شما درباره فرشته‌ها به زحمت چنین آیه‌ای پیدا می‌کنید که فرشته‌ای بگوید من لعنت خدا را بر فلان قوم قرار می‌دهم؛ این باید به اذن باشد: ﴿ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ﴾، «کاذب» یعنی کسی که ادّعای باطلی دارد ما ادّعای صحیح داریم شما ادّعای باطل دارید ما لعنت خدا را بر کسی که ادّعای باطل دارد قرار می‌دهیم.

 یک وقت مأمون چون درس‌خوانده بود و با علما و اهل سنت و دیگران نشست و برخاست داشت، از بعضی از شبهاتی که دیگران الغا کرده بودند با خبر بود، به وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) گفت به چه دلیل علی بن ابی طالب خلیفه است، به چه دلیل غدیر حق است و سقیفه باطل؟ فرمود: «بِآیةُ أَنْفُسَنَا»[21] خدای سبحان علی را به منزله جان پیغمبر حساب کرد، جان پیغمبر حاکم بر اسلام است، تا خودش زنده است خودش، نشد آن کسی که به منزله جان اوست؛ «بِآیةُ أنْفُسَنَا». مأمون درس خوانده بود شبهات را هم دیده بود، به حضرت عرض کرد «لولا نساءنا»؛ یعنی منظور از «أنفسنا» رجال است نه یعنی «نفس»؛ برای اینکه «أنفس» در مقابل «نساء» است و «نساء» یعنی زنها. وقتی وجود مبارک امام رضا فرمود: «آیةُ أنْفُسَنَا» دلیل ولایت علی بن ابیطالب است، مأمون گفت: «لولا نسائنا»، اگر کلمه «نسائنا» در قرآن نبود، این «أنفسنا» یعنی جان ما؛ اما چون «نسائنا» هست منظور از «أنفس» همان رجال است، رجال بودن که دلیل فخر نیست. حضرت بلافاصله فرمود: «لولا أبنائنا»، اگر منظور از «أنفس» مرد بود، خوب چرا «أبنا» را تکرار کرد؛ پس معلوم میشود منظور از «انفس»، رجال نیست در برابر نساء، منظور از «أنفس» جان ماست در برابر بیگانه. این «لولا نسائنا»، که مأمون اعتراض کرد، «لولا أبنائنا» که وجود مبارک امام رضا جواب داد، ناظر این بخش‌های سؤال و جواب اعتراضی است که منظور از «أنفسنا» خود جانِ پیغمبر است نه منظور از «أنفسنا»؛ یعنی «رجالنا» چرا؟ برای اینکه اگر منظور از این مرد بود «ابنائنا» را دیگر چرا ذکر میکرد اینها مرد هستند.

این روز مباهله روز علمی است این بِهال یک روز تحقیقی است این نظیر «وَ لَا یَنْقُضُ الْیَقِینَ أَبَداً بِالشَّک‏»[22] نیست که بعد از چند سال فهمش آسان باشد، این یک مسئله دقیق عقلی کلامی است و فخر ماست. قبل از جریان غدیر، ذات اقدس الهی وجود مبارک حضرت امیر را به منزله جان پیغمبر حساب کرد؛ اینکه تعبیر شاعرانه نیست, تعبیر تبلیغی نیست یک چیز عظیمی است؛ منتها ما شیعه‌ها متأسفانه از این مفاخرمان خبری نداریم، 24 ذیحجّه هم همین‌طور می‌آید و می‌گذرد. رساله‌ای درباره «بِهال» نوشته شود، این رشته تخصّصی کلام درباره آن چندین مقاله بنویسد آن روز, روز همایش باشد, روز جشنواره باشد، این اشکال‌ها بازگو شود، این پاسخ‌های امام رضا(سلام الله علیه) مطرح شود. چندین سال قبل از جریان «حجّةالوداع»، ذات اقدس الهی در قرآن به عنوان جانِ پیغمبر یاد کرد؛ این بالاتر از «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه‏» است، این یک چیز دیگر است. وقتی خدا امیر مؤمنان را به منزله جان پیغمبر بداند؛ آن وقت حضرت فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه‏» آن قویتر است یا این؟ آن عرشیتر است یا این؟ تعبیری که وقتی خدا چنین تعبیری دارد که او جان اوست یعنی چه؟

بنابر این بیست و چهارم ذیحجه از اعیاد برجسته ماست، جریان مباهله از مقتدرترین بحثهای کلامی ماست. ما اگر اینها را گرامی نداریم با این سه رشتهای که به عرض شما رسید در برابر هر سه رشته بیگانه قد علم کرد؛ یعنی اتفاق مفسّران, اتفاق روایات اهل بیت بدون معارضه, اتفاق تاریخ‌نویسان؛ بعد شما ببینید بعد از جریان سقیفه، چه دستی که در تفسیر دخالت نکرد، چه دستی که در روایت دخالت نکرد، چه دستی که در تاریخ دخالت نکرد. کتابی است که اهل سنّت نوشتند به نام المغنی برای قاضی عبدالجبّار است، این قاضی عبدالجبّار برای آنها مثل کلینی برای ماست، هم‌عصر آنها هم بودند، مقدّم بر شیخ طوسی و اینها بودند. این قاضی عبدالجبّار نهایه نوشته, خلاف نوشته, مبسوط نوشته بعدها مرحوم شیخ طوسی پیدا شده مبسوط نوشته, خلاف نوشته, نهایهنوشته؛ قدرت دست آنها بود، حکومت دست آنها بود. این قاضی عبدالجبّار معتزلی چنین آدمی است، سابقه تاریخی دارد, سابقه علمی دارد, شاگردان فراوانی دارد, کتاب‌های زیادی هم نوشته برای آنها مثل کلینی برای ماست. این کتابی نوشته به نام  المغنی که بیست جلد است و متأسفانه شش جلدش در دسترس نیست. این در همان جلد بیستم در مسئله امامت و خلافت در جریان مباهله می‌گوید که بعضی از مشایخ ما گفتند که علی بن ابیطالب آنجا حضور نداشت؛ مثل اینکه آدم روز را بگوید شب است، اینها شده است، اینها می‌شود؛ اگر انسان از حقّ کلامی خود, حقّ دینی خود دفاع نکند همین‌طور می‌شود؛ منتها از بس از این طرف شیعیان ادلّه آوردند بحث‌های تفسیری آوردند بحث‌های تاریخی آوردند دیگر آن حرف‌ها کم شد، وگرنه المغنی جلد بیست، نوشته قاضی عبدالجبار که برای آنها مثل کلینی برای ماست بالصّراحه در جلد بیستم می‌گوید که بعضی از مشایخ ما گفتند که ـ معاذ الله ـ علی بن ابیطالب در جریان مباهله نبود. پس وظیفه ما این است، مسئله آن شیرینی تقسیم کردن و آنها جزء کارهای فرعی است، اساس آن زنده نگه داشتن این آیه 61 سوره مبارکه «آل‌عمران» است با مراجعه به آن شواهد قطعی تفسیری و روایی و تاریخی.

من مجدداً مقدم شما را گرامی می‌دارم! روز 24 ذیحجّه را توصیه می‌کنیم که هرگز این را از دست ندهید به عنوان یک روز علمی تلقّی بکنید؛ مقاله‌ای, پایان‌نامه‌ای, رساله‌ای در زمینه «بهال» بنویسید, دو مسئله مهم: اینکه مباهله اتفاق افتاد, وضعش چگونه بود, حوزه‌اش چگونه است, قلمروش چگونه است، یک; دوم اینکه الآن هم «بِهال» زنده است معجزه است، قرآن الآن معجزه است، مباهله هم الآن معجزه است؛ منتها کسی که بتواند بِهال کند «آن کس که می یافت نشود آنم آرزوست»[23] اینها را ـ إن‌شاءالله ـ زنده نگه می‌دارید که به برکت قرآن و عترت و احیای این امور مشمول دعای ویژه وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) باشید.

من مجدداً مقدم شما را گرامی می‌دارم، از این سربازان عزیز حقشناسی میکنیم، امیدواریم که خدا به همه نظامیان مخصوصاً به این عزیزان، سعادت و سیادت و سلامت دنیا و آخرت مرحمت کند!

پروردگارا نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, حوزههای فقهی، فرهنگی، دانشگاهی همه را در سایه قرآن و عترت حفظ بفرما!

دولت و ملت و مملکت را در سایه امام زمان حفظ بفرما!

روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرما!

به جانبازان و ایثارگران سعادت و سیادت دنیا و آخرت مرحمت بفرما!

خطر سلفی و داعشی و تکفیری را به استکبار و صهیونیسم برگردان!

کشور ولیّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطری محافظت بفرما!

 جوانان مملکت و فرزندان ما را در امر ازدواج موفق بفرما!

 همه را تا روز قیام  از گزند انحراف حفظ بفرما!

و این نظام را تا ظهور صاحب اصلی‌اش حفظ بفرما!

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1] . بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج‏95، ص321.

[2] . سوره مائده، آیه3.

[3] . سوره تکاثر، آیه8.

[4] . بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج‏24، ص57.

[5] . سوره فرقان، آیه52.

[6] . سوره آل عمران، آیه169.

[7] . سوره بقره، آیه152.

[8] . سوره بقره، آیه197.

[9] . سوره انفال، آیه75.

[10] . تفسیر القمی، ج‏1، ص174.

[11] . سوره احزاب، آیه6.

[12] . سوره مائده، آیه73.

[13] . سوره آل عمران، آیه53.

[14] . سوره آل عمران، آیه53.

[15] . سوره بقره، آیات78 و 253 و ... .

[16] . سوره آل عمران، آیه61.

[17] . سوره طه، آیه50.

[18] . سوره آل عمران، آیه61.

[19] . سوره زمر، آیه63؛ سوره شوری، آیه12.

[20] . سوره انعام، آیه59.

[21] . الفصول المختارة، ص38.

[22] . تهذیب الاحکام، ج 1، ص8.

[23] . مولوی، دیوان شمس، غزل شماره441؛  «گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما ٭٭٭ گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست».

بسم الله الرحمن الرحیم

سه شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ق.ظ | علی جغدی | ۰ نظر

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، مباحث بسیاری در اهمیت علم در نهج‌البلاغه از بیان امیرالمؤمنین آمده است، از جمله این بیان ظریف که می‌فرماید: «سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی؛ از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید» و یا «أَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ؛ بدون تردید من به راه‌ها و طرق آسمان‌ها، از راه‌ها و طرق زمین آگاه‌ترم» اگر بخواهم همین کلام کوتاه از امیرالمؤمنین را بررسی کنیم، صحبت‌ها و بحث‌های بسیاری وجود دارد که لازم است در همین باب مطرح بشود.

در ادامه، بخش‌‌هایی از گفت‌وگوی اسماعیل منصوری لاریجانی با غلامحسین ابراهیمی دینانی در برنامه معرفت را پیرامون رابطه علم و عبادت می‌خوانیم.

 

 

 

*مراد از راه‌های آسمان و زمین در کلام امیر چیست؟

ایشان فرمود من به کوچه و خیابان‌های آسمان آشناتر و آگاه‌ترم نسبت به کوچه و خیابان‌های زمین. حال باید دید که در اینجا مراد از آسمان و زمین چیست؟ در اینجا منظور از آسمان، کرات آسمانی نیستند. این کراتی که ممکن است بشر روزی به آنها دست پیدا کند که دارای شرایط حیات باشد و در آنجا خیابان هم درست کند، معلوم نیست جایی زیباتر از زمین باشد. همه این‌ها زمین شمرده می‌شود.

در اینجا منظور از سماء، همان «سُمُو» است به معنای بالا و تعالی. اشکال اینجاست که انسان، کرات آسمانی دیگر را آسمان می‌داند و می‌اندیشد که در بالا قرار دارند، اما معلوم نیست که این‌ها بالاتر باشند. براساس تفکری که کره زمین را مرکز عالم می‌دانستند می‌اندیشیدند که آنجا بالاست، در حالی که اکنون که کره زمین دیگر به عنوان مرکز عالم شناخته نمی‌شود دیگر اصولاً بالا و پایین وجود ندارد و کسی که در کره ماه قرار گرفته است، معلوم نیست که آنجا را بالا بداند.

این بالا که همان «سماء» است در خود انسان قرار دارد و این بالا بودن واقعی است. اما در بیرون از انسان فقط جهات قراردادی است. مانند یمین و یسار و امام و خلف که اموری اعتباری هستند و واقعی نیستند. اگر چیزی در طرف راست و چیزی در طرف چپ من باشد، وقتی که برگردم جهات برعکس می‌شوند و راست و چپ تعویض می‌شوند. پس به تعبیری یمین و یسار می‌تواند تغییر کند و همین مسئله درباره امام و خلف و بالا و پایین نیز صادق است.

این امور، اعتباری هستند و نفس الاموری و واقعی شمرده نمی‌شوند. در حالیکه آسمانی که در کلام حضرت امیر (ع) آمده است یا در برخی از آیات قرآن به معنای بلندا و بالای واقعی است. بنابراین بالا و پایین در خود انسان است.

به قول حکیم سنایی: آسمان‌هاست در ولایت جان/ کارفرمای آسمان جهان

این آسمان‌هایی که از پشت تلسکوپ‌ها رصد می‌شوند مهم نیستند، بلکه آسمان‌هایی در سپهر وجود انسان قرار دارد که آن‌ها کارفرمای این عالم هستند. پس آسمان یعنی جای بالا.

این بالا کجاست؟ در وجود انسان رشته قوایی وجود دارد از جمله حسی، شمی، بصری، خیالی و عقلی و ادراک عقلی از دیگر حواس بالاتر است و بالای واقعی است؛ زیرا اگر عقل نباشد، حس نیز معنایی ندارد. عقل است که باید به حس معنا بدهد و زمانی که چیزی دیده می‌شود، اگر در پشت آن عقلانیتی نباشد حس بی معناست و این معنا را عقل به حس می‌دهد که در مرتبه بالاتری است.

اندیشمندی اروپایی می‌گوید چشم من مانند عینک است. افرادی که چشمهایشان ضعیف است بدون عینک نمی‌بینند، پس خود چشم نیز مانند عینک است که از پشت آن می‌توانیم جهان را ببینیم. او می‌گوید من به ضرورت عینک باور دارم اما چشمی باید باشد که از پشت عینک ببیند. انسانی که چشم ندارد از پشت عینک هم نمی‌بیند. بنابراین خود چشم ما عینک است و چیزی از درون جان ما از دریچه چشم ما می‌بیند. این اندیشمند غربی می‌پرسد: آیا این چشم شماست که می‌بیند یا چیز دیگری از درون چشم شما می‌بیند؟ مسلم است که چیزی از درون چشم است که می‌بیند، حال این درون نیز همچنان درون اندر درون ادامه دارد و این‌ها آسمان‌های جان آدمی است.

شخصی مانند مولا علی (ع) که انسان کامل و ولی مطلق خداوند است، سپهر جان آن حضرت، آسمان‌ها، ستاره‌ها و کهکشان‌هایی دارد و در هر کهکشانی از سپهر جان مولا معارف غیرمتناهی وجود دارد که این معارف در حیطه قدرت ولوی مولا امیرالمومنین(ع) است. از این جهت آن حضرت می‌فرماید که من به کوچه‌های آسمان یا همان معارف الهی، آشناترم از آنچه در کوچه‌ها و خیابان‌های زمین است.

کوچه و خیابان‌های زمین را انسان‌های معمولی نیز می‌دانند اما در سپهر جان آدمی، آسمان‌های واقعی وجود دارد که در آن معارف است. این معارف معارف الهی است که شمه‌ای از آن به واسطه خاندان عترت و طهارت به ما رسیده است. اینکه حضرت می‌فرماید: «سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی» به این معناست که از این معارف از من بپرسید! حضرت نمی‌گوید که از من بپرسید که کوچه‌های مدینه به چه صورت است یا فلان رودخانه کجاست؟

بنابراین آن معارفی که در سپهر جان حضرت امیرالمومنین (ع) وجود دارد و در آسمان جان هر سالک،‌ عارف یا ولی نیز وجود دارد، ‌این‌ها معارف الهی است و از مکمن غیب است. این معارف از طریق مدرسه و درس خواندن به دست نیامده است بلکه از طریق باطنی به آنها رسیده‌اند. این‌ها از مکمن غیب آمده و سپهر جان او را از تشکیل داده است. این معارف، معارف واقعی است و این آسمان، آسمان واقعی است. این آسمان‌ها که معارف غیبی است، در جان حضرت مولاست و غیب، خود اوست. حضرت در غیب نیست بلکه غیب در وجود حضرت و او حقیقت غیب است.

بسم الله الرحمن الرحیم

چهارشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۵۴ ق.ظ | علی جغدی | ۰ نظر

جلسه درس اخلاق (1395/06/25)

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین، سیّما بقیّة الله فی العالمین، بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».

مقدم شما برادران و خواهران، بزرگواران حوزوی و دانشگاهی و عزیزان سپاهی و بسیجی را گرامی میداریم. ایام پربرکت ولایت را به همه شما تهنیت عرض می‌کنیم؛ میلاد وجود مبارک امام هادی(سلام الله علیه) و جشن بزرگ ولایت غدیر را به پیشگاه ولیّ عصر تبریک عرض می‌کنیم. از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم به همه شما مخصوصاً این بزرگوارانی که به کسوت روحانیت در آمدند و سربازان رسمی وجود مبارک ولیّ عصر شدند سعادت دنیا و آخرت مرحمت بفرماید! این بزرگواران را عالم ربّانی قرار بدهد که همه ما از علوم و اخلاق و رفتار و گفتار و نوشتار اینها بهره‌های علمی و عملی ببریم!

این ایام از آن جهت که متعلّق به وجود مبارک امام هادی(سلام الله علیه) است و از طرفی هم به غدیر مرتبط است از بیانات نورانی امام هادی(سلام الله علیه) استفاده کنیم. وجود مبارک امام هادی(سلام الله علیه) زیارت «جامعه کبیر» که از آن حضرت است این به منزله تفسیر ولایت است. مستحضرید که اهل بیت(علیهم السلام) همسان قرآن کریم‌اند، چیزی در عالَم نیست که انسان آن چیز را با ائمه(علیهم السلام) همسان و همتا بداند فقط قرآن کریم است که همسان و همتای اهل بیت عصمت و طهارت است.

قرآن, تفسیری دارد که مفسّران فراوانی به این توفیق موفق شدند به این نعمت موفق شدند؛ اما ولایت, تفسیر می‌خواهد، آن روایت‌ها و جمله‌های کوتاه که امامت و ولایت را شرح می‌دهد آنها لازم بود ولی کافی نبود؛ وجود مبارک امام دهم امام هادی(سلام الله علیه) امامت و ولایت را تفسیر کرده است. این زیارت نورانی «جامعه کبیر» به منزله تفسیر امامت است و ولایت که امامت یعنی چه؟ مقام ولایت یعنی چه؟ امام در جهان هستی چه کارهای هست؟ این جزء رکن جهان هستی است. این بیانات را که امام هادی(سلام الله علیه) در زیارت «جامعه کبیر» بیان فرمودند به منزله تفسیر امامت است; یعنی همان‌طوری که قرآن, احتیاج به تفسیر دارد امامت هم احتیاج به تفسیر دارد که هر کدام از ائمه(علیهم السلام) یک یا چند آیه قرآن را تفسیر کردند، ولی وجود مبارک امام هادی کلّ قرآن را تفسیر کرد؛ چون عترت و قرآن همتای هم هستند، این مطلب اوّل.

مطلب دوم آن است که ما اگر خواستیم انسان را بشناسیم به وسیله خود انسان کامل باید بشناسیم؛ زیرا انسان کامل یعنی اهل بیت(علیهم السلام) که همتای قرآن کریم‌اند اینها خلیفه خدای سبحان‌اند و این خلیفه می‌تواند از مستخلف‌عنه خود باخبر بشود و انسان را معرفی کند. اگر فرشته‌ها شاگرد خلیفه خدا هستند یعنی شاگرد آدم‌اند منظور، شاگردِ انسان کامل‌اند. امروز آن کسی که خلیفه خداست که انسان کامل است و معلّم فرشته‌هاست وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) است، اصولاً امام هادی(سلام الله علیه) در وصف انسان ـ چه انسان خوب چه انسان بد ـ  مطلبی را دارد که این شرح مطلبی است که وجود مبارک امیرالمؤمنین فرمودند. امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه یک اصل کلّی را بیان کرد امام هادی(سلام الله علیه) آن اصل را شرح کرد. در نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) فرمود هر فاعلی بهتر از فعل خودش است، اگر این فعل, فعل خوبی باشد و بدتر از فعلِ خودش است اگر آن فعل, فعل بدی باشد این یک اصل عقلی است, چرا؟ چون فعل آدم, گفتار آدم, رفتار آدم, نوشتار آدم, اثر آدم است و انسان، مؤثرِ در این اثر است؛ این روشن است که هر فاعلی قوی‌تر از فعل خودش است، هر صاحب‌کاری از آن کار بالاتر است؛ زیرا آن کار, اثر اوست، هر مبدأیی از آن اثری که از مبدأ صادر می‌شود قوی‌تر است. این اصل کلّی را حضرت در نهج‌البلاغه بیان کرد «خَیْرٌ مِنَ الْخَیْرِ فَاعِلُهُ»[1] بعد‏ این را وجود مبارک امام هادی در کلمات نورانی‌اش شرح کرد چه در بخش خوب چه در بخش بد. فرمود: «خَیْرٌ مِنَ الْخَیْرِ فَاعِلُهُ، وَ أَجْمَلُ مِنَ الْجَمِیلِ قَائِلُهُ، وَ أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حَامِلُه‏»؛[2] فرمود اگر فلان فضیلت مثلاً خدمت کردن به جامعه, عدالت, احسان، اینها یک اوصاف خوبی است، عادل بالاتر از عدالت است, چرا؟ چون عدالت, وصف اوست, کار اوست, اثر اوست هر کاری از صاحب‌کار نشأت می‌گیرد از آن جان نشأت می‌گیرد. عدالت هر اندازه که خوب است عادل بالاتر است اوست, صدق و راستگویی هر اندازه زیباست راستگو بهتر از اوست؛ زیرا راستگویی اثر راستگوست، عدالت اثر انسان عادل است؛ «خَیْرٌ مِنَ الْخَیْرِ فَاعِلُهُ، وَ أَجْمَلُ مِنَ الْجَمِیلِ قَائِلُهُ» اگر ما یک کتاب خوبی دیدیم, یک شعر خوبی دیدیم, یک نثر خوبی دیدیم که این نثر و نظم عالمانه بود, آن نوشتار محقّقانه بود آن نویسنده, آن سراینده, آن گوینده، بالاتر و بهتر از این است، زیرا اینها اثر اوست «أَجْمَلُ مِنَ الْجَمِیلِ قَائِلُهُ». اگر یک شعر خوبی را از ادیبی شنیدیم این شعر, جمیل بود آن ادیبی که سراینده این شعر است از این باجمال‌تر است: «أَجْمَلُ مِنَ الْجَمِیلِ قَائِلُهُ». نوبت به سوم که می‌رسد حضرت فرمود: «أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حَامِلُه‏» علم یک فضیلت است، شما بالاتر از علم چه چیزی می‌خواهید از نظر حکمت نظری؟ فرمود بالاتر از علم, عالِم است؛ زیرا این علم, وصف اوست متّکی به گوهر ذات اوست او در اثر کوشش، این وصف را پیدا کرده است، اگر این وصف محصول کار آن گوهر است؛ پس گوهر ذات عالم بالاتر از علم است؛ «أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حَامِلُه‏».

این بیانات نورانی در بخش‌های متوسط است چون برهان, برهان کلّی است، حالا برسیم به مقام ولایت, ولایت بالاتر است یا علی‌بن‌ابیطالب؟ علی‌بن‌ابیطالب, نبوّت بالاتر است یا پیغمبر؟ پیغمبر, چون این نبوّت, وصف اوست, سِمت اوست, کمال اوست, به گوهر ذات او تکیه می‌کند، این وصف که در خارج بدون گوهر ذات وجود ندارد، ولایت که بدون ولیّ الله وجود ندارد. هر اندازه که ما امامت را بشناسیم, ولایت را بشناسیم علی‌بن‌ابیطالب بالاتر از آن است؛ زیرا این اصل کلّی را خود حضرت فرمودند, وجود مبارک امام هادی(سلام الله علیه) این را شرح دادند که بالاتر از هر وصف, موصوف آن وصف است, بالاتر از هر قول, قائل آن قول است، بالاتر از هر کتاب, نویسنده آن کتاب است. اگر این‌چنین است؛ پس «خیرٌ من الولایة الولیّ, خیرٌ من النبوّة النبیّ, خیرٌ من الرسالة الرسول». این است که وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثّناء) فرمود علی را و مرا غیر از خدای سبحان کسی نشناخت؛[3] چون کسی به حقیقت گوهر ذات اینها وقتی می‌تواند پی ببرد که به حقیقت ولایت و نبوّت و رسالت پی ببرد، آن حقایق چون برای ما به طور اجمال شناخته شده است نه به طور تفصیل؛ پس گوهر ذات اینها را هم ما نمی‌توانیم بشناسیم از این جهت فرشته‌ها شاگردان اینها هستند که خدای سبحان به آدم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ﴾[4] اگر فرشتگان شاگردان بلاواسطه خدا می‌بودند خدا تعلیم می‌داد اما مع‌الواسطه‌اند.

بنابراین ما در ایامی هستیم که دست ما به خود آن ذات نمی‌رسد به آثار و گفتار و کلمات و سیره آنها می‌رسد به همان اندازه که از این آثار و مآثر اینها استفاده کنیم تشیّع ما محفوظ است؛ لذا در قرآن کریم ذات اقدس الهی به رسولش(علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) فرمود اگر جریان ولایت حضرت امیر را بازگو نکرده باشی اصل رسالتت زیر سؤال است ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾[5] این به تعبیر اهل منطق، یک مقدم و تالی دارد؛ معنای این آیه این نیست که اگر ولایت علی بن ابیطالب را در غدیر مثلاً بیان نکرده باشی این پیام را نرساندی! اینکه مقدّم و تالی می‌شود، دیگر نمی‌شود گفت اگر این مطلب را نگفته باشی این مطلب را نگفتی. مقدم و تالی حتماً باید با هم فرق داشته باشند؛ یعنی اگر این ولایت را نگفته باشی، اصل رسالتت زیر سؤال است، نه رسالتت در خصوص این زمینه ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾؛ یعنی «فی اصل الدین» نه «فما بلغت رسالته فی امر الولایة». یک وقت فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾؛[6] یعنی جریان غدیر را سامان بده, ولایت علی‌بن‌ابیطالب(سلام الله علیه) را برای مردم بیان کن! بعد آیه نازل بشود که اگر این مطلب را ابلاغ نکردی همین مطلب را ابلاغ نکردی؛ اینکه شرط و مشروط، مقدم و تالی یکی می‌شود؛ منظور آ‌ن است که اگر این مطلب را نگفتی گویا اصل اسلام را منتشر نکردی؛ زیرا بعد از تو اگر اهل بیت این خلأ را پر نکنند جای تو ننشینند قرآن ناطق نباشد؛ آن وقت قرآن و دین به وسیله قبیله تیم و عدی می‌افتد می‌شود یک حزب، چه اینکه خواستند با تشکیل سقیفه، دین را به صورت یک حزب در بیاورند؛ لذا فرمود: ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾؛ اصل رسالتت زیر سؤال می‌رود.

این دعاهایی که ما اصرار می‌کنیم خوانده شود چه در نماز چه بعد از نماز، اینها جزء تعقیبات نماز نیست جزء معارف است در نماز می‌شود خواند بعد از نماز می‌شود خواند، وجود مبارک امام صادق وقتی زراره از او سؤال کرد ما در عصر غیبت چه بکنیم؟ فرمود این دعا را بخوانید که «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی‏»؛[7] این فرق جوهری غدیر و سقیفه است آیا امام جانشین مردم است وکیل مردم است نماینده مردم است که مردم به او رأی می‌دهند می‌شود امام تا حرف مردم را بزند یا امام, خلیفه رسول است و رسول, خلیفة الله است حرف الله را به مردم می‌رساند. سقیفه عصاره‌اش این است که جانشین پیغمبر در حقیقت وکیل مردم است حرف مردم را باید بزند. غدیر حرفش این است که جانشین پیغمبر و امام مردم, خلیفه الله است حرف الله را باید بزند؛ لذا در این دعا عرض می‌کنیم خدایا امام جانشین پیغمبر است پیغمبر، خلیفه توست شناخت خلیفه بدون شناخت مستخلف‌عنه ممکن نیست ما اگر تو را نشناسیم خلیفه تو را نمی‌شناسیم, اگر رسول تو را نشناسیم خلیفه او را نمی‌شناسیم «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ»؛ چون رسول, نماینده مردم نیست جانشین توست اگر مستخلف‌عنه شناخته نشود جانشین او هم شناخته نمی‌شود. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ»؛ خدایا پیغمبر و پیغمبری را به ما بشناسان؛ زیرا اگر ما پیغمبر را نشناختیم جانشین پیغمبر را که امام است نمی‌شناسیم. شاید الآن ده بار ما این حدیث را معنا کردیم؛ برای اینکه این ریشه اعتقادی ماست. از ما سؤال بکنند آن فرق اساسی غدیر و سقیفه چیست؟ این دعا دست ماست. اینکه ما ده بار حداقل این حدیث را امسال نقل کردیم؛ برای اینکه شیعه باید با این شناسنامه شناخته شود که اگر از او مخصوصاً از یک طلبه و روحانی سؤال کنند که فرق جوهری غدیر و سقیفه چیست؟ این باید سؤالش طبق روایتی که امام صادق به زراره داد دستش نقد باشد که سقیفه می‌گوید حاکم بر مردم, نماینده مردم است غدیر می‌گوید حاکم بر مردم, نماینده خداست این سه جمله نظیر جمله «لا تنقض الیقین باشک»[8] نیست که طلبه‌ها بعد از چند سال درس خواندن بتوانند بفهمند این یک مطلب فلسفی کلامی عقلی دقیق أنیق عریق است که ما تا مستخلف‌عنه را نشناسیم خلیفه را نمی‌شناسیم. آن فرق جوهری غدیر و سقیفه این است که حاکم بر مردم «خلیفة الله» است، نه «وکیل الرعایا»، نه اینکه حرف مردم را باید بزند حرف الله را باید بزند؛ زیرا مردم را مردم‌آفرین اداره می‌کند مردم یک مسافری‌اند همه ما یک مسافر هستیم از جایی آمدیم که نمی‌دانیم کجاست به جایی هم می‌رویم که نمی‌دانیم کجاست، ما فقط چاله‌ای می‌بینیم به نام قبر؛ اما اینکه قبر «رَوضَةٌ مِن رِیاضِ الجنَة» یا ـ خدای ناکرده ـ «حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّار»؛[9] قبر باغی است از باغ‌های بهشت این را که ما نمی‌فهمیم یا ـ خدای ناکرده ـ گودالی است از گودال‌های جهنم این را که نمی‌فهمیم. آن‌که برزخ و روح را آفرید او باید بگوید روح یعنی چه؟ مگر روح از بین می‌رود. روح نه متزمّن است نه متمکّن؛ نه در یک زمان خاص جای دارد نه در مکان مخصوص. الآن ما درباره افرادی که چند هزار سال قبل بودند اظهارنظر می‌کنیم می‌گوییم فلان شخص این فکری که دوهزار سال قبل داشت، فکر او صحیح است یا فلان فکر باطل است، از این طرف دو هزار سال قبل رفتیم، از آن طرف دو هزار سال بعد می‌رویم، یک منجّم ماهرِ دقیق فنی الآن می‌تواند کاملاً استخراج کند که دو هزار سال بعد در فلان روز آفتاب می‌گیرد یا نه، از بس عالم منظم است، این یک؛ و روح متزمّن نیست در زمان نیست در نبش زمان و زمین پا گذاشته، این دو؛ اگر روح مجرّد است زمان و زمین در اختیار اوست، اگر منجّمِ بفهم داشته باشیم این کاملاً می‌تواند بفهمد از الآن تا دو هزار سال بعد مرتب بگوید در فلان روز کسوف است در فلان روز خسوف است و فلان ماه کسر دارد فلان ماه کسر ندارد، از بس این عالم منظم است، یک؛ و روح بالاتر از زمان و زمین است، دو؛ این روح را کسی باید تربیت کند که خالق این روح است و آن خداست و خلیفه او از اوست. یک وقت کسی انسان را همین شناسنامه می‌داند خیال می‌کند مرگ پوسیدن است؛ اینکه انسان را نشناخت. وقتی امام هادی دارد انسان را معرفی می‌کند می‌گوید عدالت چقدر فضیلت دارد, صدق و هنر چقدر فضیلت دارد, احسان و خیر, مسجدسازی چقدر فضیلت دارد, درمانگاه‌سازی چقدر فضیلت دارد راهسازی چقدر فضیلت دارد. راهساز, مدرسه‌ساز, خیّر و آن محقق از همه این فضایل بالاتر است؛ انسان یعنی این! ما عدالت را خیلی شیرین میدانیم، هست و خیلی هم کمال می‌دانیم، هست؛ اما امام هادی می‌فرماید عادل بالاتر از عدالت است. علم, اجتهاد, فقاهت و فلسفه و کلام را کمال می‌دانیم؛ ولی امام هادی می‌فرماید عالم بالاتر از علم است، این مقام شامخ انسانیت است.

 این انسان را کسی باید هدایت کند که انسان را آفریده باشد و تنها کسی که انسان را آفرید ذات اقدس الهی است و خلیفه او که وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) است از خدا خبر دارد، به برکت آن حضرت, اهل بیت عصمت و طهارت باخبرند؛ لذا هم بیانات نورانی حضرت هادی مشخص می‌شود هم آیه سوره مبارکه «مائده» که خدا فرمود اگر جریان غدیر را به مردم نگویی اصلِ رسالتت را ابلاغ نکردی: ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾ که امیدواریم ذات اقدس الهی آن توفیق را به ما بدهد هم معارف قرآن کریم هم معارف اهل بیت مخصوصاً سخنان نورانی امام هادی(علیه و علی آبائه و ابنائه آلاف التحیة والثناء) آشنا بشویم و عمل کنیم.

من مجدداً مقدم همه شما برادران و خواهران ایمانی را گرامی می‌دارم، برای همه شما سعادت و سیادت مسئلت می‌کنیم مخصوصاً عزیزانی که به کسوت روحانیت ملبّس شدند، خدای سبحان به همه شما و اینها، خیر دنیا و آخرت مرحمت بفرماید!

پروردگارا نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملّت و مملکت ما را در سایه ولیّ‌ات حفظ بفرما!

روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرما!

خطر سلفی و تکفیری و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگردان!

مشکلات اقتصادی و ازدواج جوان‌ها را در سایه لطف ولیّ‌ات برطرف بفرما!

این نظام الهی را تا ظهور صاحب اصلی‌اش از هر خطری محافظت بفرما!

به همه کسانی که در امور خیر و علم و فضایل اقدام کردند و قیام کردند پاداش دنیا و آخرت مرحمت بفرما!

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1] . نهج البلاغة، حکمت32؛ «فَاعِلُ الْخَیْرِ خَیْرٌ مِنْهُ وَ فَاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنْه».

[2] . نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص142.

[3] . روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه (ط ـ القدیمة)، ج‏13، ص‏273؛ « قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) لعلی بن أبی طالب(علیه السلام) یا علیُّ لا یعرف الله تعالى إلا أنا و أنت و لا یعرفنی إلا الله و أنت و لا یعرفک إلا الله و أنا».

[4] . سوره بقره، آیه33.

[5] . سوره مائده، آیه67.

[6] . سوره مائده، آیه67.

[7]. الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج1، ص337.

[8] . تهذیب الاحکام، ج 1، ص8.

.الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج3، ص242.[9]

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۰۰ ق.ظ | علی جغدی | ۰ نظر
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران:
در طول سال های گذشته گاهی اوقات سخنانی از جانب برخی مسئولان مطرح شده مبنی بر اینکه رفع تهدید نظامی و جنگ به دلیل فلان اقدام بوده است، در حالی که این سخنان صحیح نیست، زیرا تنها عامل رفع تهدید نظامی، «اقتدار دفاعی و نظامی» و «ایجاد ترس و رعب در دشمن» بوده و خواهد بود. هیچ عاقلی نیروی دفاعی خود را کنار نمی گذارد، بنابراین باید قدرت دفاعی کشور را روز به روز استحکام بخشید.
کد خبر: ۶۲۴۰۱۹
تاریخ انتشار: ۲۸ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۶ 18 September 2016
امتیاز خبر: 84 از 100 تعداد رای دهندگان 8793

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (یکشنبه) در دیدار شرکت کنندگان در همایش سراسری فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سپاه را «سنگر مستحکم انقلاب» و «عنصر شاخص دفاع از امنیت داخلی و خارجی و هویت برجسته و ممتاز و مورد نیاز برای پیشرفت کشور و حرکت به سوی آرمانها» دانستند و ضمن اشاره به برخی انحرافها برای مقابله با اجزاء اصلی قدرت نرم و معنوی نظام اسلامی و تحریف آنها، گفتند: یکی از اجزاء مهم قدرت نرم جمهوری اسلامی، بی اعتمادی مطلق به قدرتهای سلطه گر و در رأس آنها امریکا است و این بی اعتمادی باید روز به روز گسترش یابد.
به گزارش «تابناک»، رهبر انقلاب اسلامی در ابتدای سخنان خود، فرمان امام(ره) برای تشکیل نیروهای سه گانه سپاه را ناشی از نگاه نافذ و دوراندیشانه و دلِ نورانی آن مرد بزرگ و الهی دانستند و در خصوص اهمیت و ارزش و جایگاه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی افزودند: جمله معروف امام(ره) مبنی بر اینکه «اگر سپاه نبود کشور هم نبود» به این دلیل بود که سپاه، شجره طیبه ای است که از هویت آن، ایمان و حرکت انقلابی و جهادی می تراود و حفظ کشور و انقلاب نیز منوط به استمرار این عناصر مهم است.
هیچ عاقلی نیروی دفاعی را کنار نمی گذارد؛ تنها عامل رفع تهدید اقتدار نظامی است/ باز کردن راه مذاکره با آمریکا زمینه‌ساز نفوذ و مانع پیشرفت کشور است/ دلیل بی اعتمادی مطلق به آمریکا
حضرت آیت الله خامنه ای لازمه رسیدن به آرمان بزرگ انقلاب یعنی «تشکیل تمدن نوین اسلامی» و دفاع از نظام اسلامی در برابر توطئه ها را «حرکت انقلابی و جهادی» بر شمردند و گفتند: اکنون بعد از گذشت ۳۷ سال از انقلاب اسلامی به خصوص بعد از دوران دفاع مقدس، حقیقت سخن آن انسان عمیق، مجرب و متوکل به خدا در مورد سپاه، بیش از پیش روشن تر شده و باید گفت «سپاه سنگر مستحکم انقلاب است».
ایشان با تأکید بر اینکه دفاع از امنیت داخل و خارج از مرزها یکی از وظایف اساسی سپاه پاسداران است، خاطرنشان کردند: سپاه علاوه بر حفظ امنیت و مسائل دفاعی، در عرصه های دیگری همچون سازندگی، عمران، خدمت رسانی به محرومان، مسائل فرهنگی و هنری و تولید فکر انقلابی، نقش آفرین و تأثیرگذار است که این اقدامات باید ادامه یابند و به اطلاع مردم و افکار عمومی نیز رسانده شوند.
رهبر انقلاب اسلامی، اقدامات دفاعی، سازندگی و فرهنگی سپاه را برجسته و ممتاز خواندند و با تأکید بر اینکه چنین ارزیابی از اقدامات سپاه، واقع گرایانه و غیرجانبدارانه است، افزودند: حتی دشمنان نظام و انقلاب نیز چنین قضاوتی درباره سپاه پاسداران دارند.
فرمانده کل قوا با تأکید بر اینکه حفظ هویت سپاه، اقدامی مهم و نیازمند هوشیاری و آسیب شناسی دائمی است، خاطرنشان کردند: حفظ، به معنای توقف در زمان نیست بلکه باید همگام با تغییر ابزارها و پیشرفتهای دشمن، سپاه نیز به پیشرفتهای خود در عرصه های علم و فناوری و نوآوریها قانع نباشد و حرکت رو به جلو متوقف نشود.
حضرت آیت الله خامنه ای، «امنیت» را موضوعی بسیار مهم و زمینه ساز پیشرفت معنوی و مادی جامعه خواندند و گفتند: از جمله وظایف سپاه، تأمین امنیت داخلی و خارجی است و اگر امنیت خارجی وجود نداشته باشد، و در خارج از مرزها جلوی دشمن گرفته نشود، امنیت داخلی هم از بین خواهد رفت.
ایشان، لازمه رفع تهدیدهای نظامی را اقتدار روزافزون نیروهای مسلح دانستند و افزودند: در طول سالهای گذشته گاهی اوقات سخنانی از جانب برخی مسئولان مطرح شده مبنی بر اینکه رفع تهدید نظامی و جنگ به دلیل فلان اقدام بوده است، در حالی که این سخنان صحیح نیست، زیرا تنها عامل رفع تهدید نظامی، «اقتدار دفاعی و نظامی» و «ایجاد ترس و رعب در دشمن» بوده و خواهد بود.
رهبر انقلاب اسلامی همچنین با اشاره به برخی اظهارنظرهای اخیر مبنی بر اینکه علت پیشرفت برخی کشورها، جمع آوری سازمان های نظامی آنها بوده است، تأکید کردند: باور این سخنان از کسانی که به آنها نسبت داده شده، بسیار سخت است، اما اگر چنین سخنانی واقعاً بیان شده باشد، حرف غلطی است.
حضرت آیت الله خامنه ای گفتند: کشورهایی که گفته می شود سازمان نظامی خود را جمع آوری کردند، به اختیار خود این کار را نکردند بلکه آنها در جنگ جهانی نابود شده بودند و به آنها اجازه ندادند که سازمان نظامی داشته باشند.
ایشان تأکید کردند: هیچ عاقلی نیروی دفاعی خود را کنار نمی گذارد، بنابراین باید قدرت دفاعی کشور را روز به روز استحکام بخشید.
رهبر انقلاب اسلامی، «ایمان» را عامل اصلی استحکام توان دفاعی کشور بر شمردند و خاطرنشان کردند: جنگ نامتقارن به همین معنا است و طرف مقابل با وجود داشتن ابزار و تجهیزات پیشرفته، فاقد عامل ایمان است.
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: نمونه بارز جنگ نامتقارن در عراق روی داد و آن هنگامی بود که نیروهای مردمی عراق که فاقد تجهیزات پیشرفته نظامی هستند اما از ایمان بالایی برخوردارند، توانستند مناطقی را آزاد کنند که نظامیان امریکا و هم‌پیمانان آنها، از ابتدای حضور در عراق نتوانسته بودند آن مناطق را به تسلط خود در آورند.
ایشان در ادامه سخنان خود به موضوع «تحریف اجزاء قدرت نرم نظام اسلامی» نیز اشاره کردند و گفتند: در کنار حرفهای غلطی که درباره توان دفاعی کشور گفته می شود، برخی غلط‌پردازی‌ها و تحریف ها هم درباره بعضی از مفاهیم انقلاب انجام می شود که خطر آن، از سخنان غلط بیشتر است.
رهبر انقلاب اسلامی، نفی مفهوم «استقلال» و مساوی دانستن آن با انزوا را یکی از این تحریف‌ها برشمردند و افزودند: هدف اصلی از نفی استقلال، پیروی از نظم های ترسیمی قدرتهای سلطه گر است که متأسفانه عده ای دانسته یا ندانسته، در حال تکرار این موضوع هستند.
هیچ عاقلی نیروی دفاعی را کنار نمی گذارد؛ تنها عامل رفع تهدید اقتدار نظامی است/ باز کردن راه مذاکره با آمریکا زمینه‌ساز نفوذ و مانع پیشرفت کشور است/ دلیل بی اعتمادی مطلق به آمریکا
حضرت آیت الله خامنه ای، «استقلال، فرهنگ و اعتقادات» را مایه هویت یک ملت دانستند و تأکید کردند: به چه دلیلی باید از هویت واقعی خود دست کشید و از روش های غلط و مفتضح غربی ها پیروی کرد؟
ایشان، موضوع شرم آور «همجنس گرایی» را یکی از موارد بر خلاف مصلحت و خلقت بشر برشمردند و گفتند: در تبلیغات جهانی به گونه ای فضاسازی و هوچی گری می کنند که اگر کسی منکر این مسائل خلاف شود، احساس انزوا کند و به همین علت حتی برخی مقامات غربی برای رأی آوردن از چنین تفکر غلطی اعلام طرفداری می کنند.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: نتیجه عدم استقلالی که غربی ها بر آن تأکید می کنند، چنین وضعیتی است، حال آیا ما باید تفکر الهی و نورانی اسلام را رها کنیم و پیرو چنین تفکر مفتضحی شویم؟
حضرت آیت الله خامنه ای یکی دیگر از تحریف های اجزاء قدرت نرم نظام اسلامی را، «مساوی دانستن آرمانگرایی با عدم عقلانیت» دانستند و خاطرنشان کردند: آرمانگرایی عین عقلانیت است زیرا اگر ملتی بدون آرمان شود، همانند وضعیت امروز جوامع غربی از درون تهی و پوچ خواهد شد.
ایشان تأکید کردند: آنچه که موجب شوق به پیشرفت و حرکت در ملتها می شود، آرمانها هستند و هرچه این آرمانها والاتر، مجرب تر و نورانی تر باشند، حرکت صحیح تر خواهد بود.
رهبر انقلاب اسلامی به یکی دیگر از تحریف ها درخصوص اجزاء قدرت نرم نظام اسلامی اشاره کردند و گفتند: یکی از عناصر قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران، «بی اعتمادی مطلق به قدرتهای سلطه گر جهانی» است که امروز مظهر آن امریکا است.
حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید بر لزوم گسترش بی اعتمادی مطلق به امریکا، افزودند: متأسفانه برخی ها حاضر نیستند این بی اعتمادی را قبول کنند و اگرچه به زبان می گویند امریکا دشمن است اما احساس واقعی بی اعتمادی به امریکا، در آنها وجود ندارد.
ایشان خاطرنشان کردند: هنگامی که در انسان احساس دشمنی و بی اعتمادی واقعی به طرف مقابل وجود داشته باشد، در مذاکرات و دیدارها، الزامات آن را رعایت می کند و به گفته های طرف مقابل مطلقاً اعتماد نخواهد کرد.
رهبر انقلاب اسلامی، بی اعتمادی مطلق به امریکا را نتیجه عقلانیت ناشی از فکر و عمق و تجربه دانستند و گفتند: موضوع دشمنی امریکا را در طول سالهای متمادی بعد از انقلاب و در قضایای اخیر مذاکرات هسته ای و در مسائل دیگر دیده ایم.
حضرت آیت الله خامنه ای به یک نمونه تاریخی اشاره کردند و افزودند: در قضیه مشروطه، هنگامی که به انگلیسی ها اعتماد و راه به سمت سفارت آنها کج شد، ضربه اساسی وارد و نتیجه آن ۷۵ سال عقب ماندن کشور، شد.
ایشان خطاب به برخی کشورهای منطقه خاطرنشان کردند: اگر هوشیار نباشید و ترفند نظام سلطه امریکا را درک نکنید و فریب لبخند آنها را بخورید، شما هم ممکن است ۵۰ یا حتی ۱۰۰ سال عقب بیفتید.
رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: اگر ما امروز راه را برای مذاکره با امریکاییها و وسوسه های آنها در بخشهای مختلف، باز کنیم، نه فقط زمینه ساز نفوذ آشکار و پنهان آنها شده ایم بلکه پیشرفت مورد نظر کشور هیچ گاه محقق نخواهد شد و عقب ماندگی قطعی خواهد بود.
حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید بر لزوم هوشیاری و بیداری مسئولان در قبال نفوذ و سلطه دشمن خاطرنشان کردند: امریکاییها اصرار دارند که ما با آنها درباره مسائل منطقه غرب آسیا به‌ویژه سوریه، عراق، لبنان و یمن مذاکره کنیم؛ هدف واقعی آنها از این درخواستهای مذاکره چیست؟ آنها هدفی جز جلوگیری از حضور جمهوری اسلامی ایران در منطقه به عنوان عامل اصلی ناکامی های امریکا، ندارند.
ایشان با اشاره به ترفندهای مذاکراتی امریکاییها و دشمنی های آشکار آنها که نمونه هایی از آن در مذاکرات هسته ای دیده شد، گفتند: عقلانیت اقتضاء می کند، نسبت به کسانی که دشمنی خود را آشکار کرده اند، بی اعتمادی مطلق داشته باشیم.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به برخی زمزمه ها برای مذاکره با امریکا درخصوص مسائل منطقه نیز تأکید کردند: مذاکره با امریکا نه تنها فایده ندارد، بلکه ضرر هم دارد و این موضوع، با استدلال به مسئولان سطوح بالای کشور گفته شده و آنان نیز پاسخی در رد آن نداشتند.
حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید بر اینکه مذاکره نه تنها دشمنی ها را کم نمی کند بلکه زمینه را برای نفوذ باز می کند، به امنیت حاکم بر کشور اشاره کردند و افزودند: دشمن تمام تلاش خود را برای بر هم زدن امنیت کشور قرار داده است، بنابراین همه سازمانهای نیروهای مسلح و دستگاههای مربوطه باید از این امنیت به عنوان یک دستاورد مهم در دنیای ناامن امروز، محافظت کنند.
ایشان علاوه بر امنیت محیط زندگی، امنیت فرهنگی و فکری را نیز بسیار مهم برشمردند و تأکید کردند: سپاه باید در همه این موارد نقش آفرینی داشته باشد.
فرمانده کل قوا سپس در بیان چند توصیه خطاب به پاسداران انقلاب اسلامی، محور همه توانایی‌های سپاه را «ایمان و روحیه انقلابی و جهادی» دانستند و افزودند: نباید اجازه داد که روحیه انقلابی با میل و دل بستن به دنیا و وارد شدن در مسابقه تجمل پرستی و اسراف تضعیف شود.
هیچ عاقلی نیروی دفاعی را کنار نمی گذارد؛ تنها عامل رفع تهدید اقتدار نظامی است/ باز کردن راه مذاکره با آمریکا زمینه‌ساز نفوذ و مانع پیشرفت کشور است/ دلیل بی اعتمادی مطلق به آمریکا
«لزوم حفظ پیوستگی نسلهای جدید سپاه با مفاهیم انقلاب» و «اهمیت مسئله آموزش»، توصیه‌های بعدی رهبر انقلاب اسلامی بود.
ایشان همچنین از «بسیج» به‌عنوان «ظرفیتی ملی» یاد کردند و با اظهار خرسندی از فعالیتهای فراوان در این مجموعه مردمی، بر عمق‌بخشی به فعالیتها تأکید کردند.
حضرت آیت الله خامنه‌ای با اشاره به «نقش الگو و آینده‌ساز ملت ایران در تحولات جهانی» خاطرنشان کردند: اگر مسئولان و مردم بتوانند اقتصاد مقاومتی را به معنای واقعی محقق و کشور را از جادوی مالی و پولی دشمن خلاص کنند و ارزش و آقایی دلار را در زندگی اقتصادی بشکنند، کشورهای دیگر را نیز نجات داده‌اند و برای آنها الگو خواهند شد.
رهبر انقلاب اسلامی، علت عصبانیت دشمنان از ملت ایران را همین ویژگی الهام‌بخشی جمهوری اسلامی خواندند و افزودند: حرکت ملت ایران با وجود انبوه فشارها، تحریمها و تهدیدها روز به روز شفاف‌تر و شجاعانه‌تر، و نهال پاک و مبارک انقلاب اسلامی هر روز تناورتر شده است.
ایشان با اشاره به تلاش دستگاههای تبلیغاتی تحت سلطه صهیونیستها برای پوشاندن این واقعیات درخشان، استقبالهای مردمی از مسئولان در برخی سفرهای خارجی را دلیل دیگری بر الگو شدن ملت ایران دانستند و افزودند: جمهوری اسلامی هنوز در ابتدای راه دستیابی به اهداف و آرمانهای والاست اما همین مقدار از حرکت و نشان دادن استقلال، ایستادگی و عزم راسخ نیز دلهای ملتها را به خود جذب کرده است.
حضرت آیت الله خامنه‌ای با تأکید بر لزوم ادامه دادن این راه نورانی با قدرت و آمادگی مادی و معنوی روزافزون، خاطرنشان کردند: درس قرآن به ما این است که در مقابل دشمنی‌ها باید با یاری جستن از خداوند، استقامت و پایداری کرد، زیرا خدا و هدایت الهی همراه ما است.
رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: اگر ما انگیزه، ایمان و عزم راسخ خود را حفظ کنیم و عقل و تدبیر را به‌درستی به کار ببندیم، بر تدابیر همه‌جانبه دشمنان فائق خواهیم آمد و برخلاف تصور برخی که خیال می‌کنند، محاصره شده‌ایم، همه دشمنان را به خاک خواهیم نشاند.
ایشان تأکید کردند: من نسبت به آینده هیچ نگرانی ندارم و معتقدم به توفیق الهی، فردای کشور از امروز آن، بسیار بهتر خواهد بود.
پیش از سخنان رهبر انقلاب اسلامی، حجت‌الاسلام والمسلمین سعیدی نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران با تبریک دهه امامت و ولایت، رویکرد فرماندهان و مسئولان سپاه و بسیج را تداوم گفتمان امام و رهبری خواند و گفت: سپاه همه ظرفیت‌های خود را برای عمل به وظایف و مأموریت ها و برافراشته نگه داشتن پرچم تمدن‌ساز انقلاب اسلامی به‌کار خواهد گرفت.
همچنین سردار سرلشکر جعفری فرمانده کل سپاه در گزارشی گفت: سپاه برای انجام رسالت خود بر حفظ ظرفیت‌های انقلاب اسلامی، گسترش سطح قدرت در جهان اسلام، کمک به تحقق آرمان‌های انقلاب و مبارزه با مظاهر اشرافی‌گری، فساد، تبعیض و وادادگی تمرکز دارد.
سرلشکر جعفری افزود: اساس راهبرد بازدارندگی سپاه، ارتقای معنویت و حفظ روحیه انقلابی در همه سطوح است.
فرمانده کل سپاه با بیان اینکه نمی‌گذاریم طرح‌های خباثت‌آلود آمریکا برای نفوذ و استحاله نظام تحقق یابد، تاکید کرد: اطمینان داشته باشید ریشه‌ها و سرشاخه‌های شجره خبیثه‌ای که بخواهد سیاست‌های آمریکا را در کشور نفوذ دهد، قطع خواهد شد و انقلاب اسلامی با حمایت‌ها و هدایت‌های فرمانده کل قوا برای عبور از مرحله سوم تکوین خود پاسداری می‌شود.

بسم الله الرحمن الرحیم

پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۵۵ ق.ظ | علی جغدی | ۰ نظر
یکشنبه 21 شهریور 1395نسخه چاپی
متن سخنرانی عرفه - 95/6/21
بعضی از احساس غربت ها با دیدن غربتِ مادیِ واقعی برطرف می شود. اگر هر روز نمی توانی، هر هفته، هر ماه یا هر سال با غریب های واقعی ارتباطت را داشته باش، وگرنه مجبوری طبقه بالای خانه بنشینی، و وقتی مادرت صدایت می زند که بهترین غذا را برایت درست کرده ام، می گویی من غریبم، اشک می ریزی و در افق محو می شوی!!!

یا مونسی عند وحشتی 
سخنرانی حجت الاسلام انجوی نژاد
تذکری در باب غربت!
عرفه

95/6/24

احساس غربت احساسی است که هر کسی می تواند برای خودش کشف کند. لذا وقتی می گوید "اشکو الیک غربتی" یک معنایش این است، یعنی کسانی که احساس غربت می کنند، نه اینکه غربتشان برطرف بشود، از غربتم شکایت می کنم که احساس غربتم برطرف شود.

عده ای باید ببینند غریبِ مادیِ واقعی کیست تا احساس غربتشان برطرف شود. اینکه می گویند با مساکین بگردید، بین فقرا باشید و حتی به قبرستان سر بزنید، یکی از دلایلش این است که احساس غربت برطرف می شود.


در خانه ای مادری تنها می بینید که یک فرزندش شهید شده و فرزند دیگرش مشکلات دارد، وقتی از او می پرسی که چطوری؟ می گوید: خیلی غریبم! زمستان وقتی هوا سرد می شود، آب گرمکن نداریم و مشکلاتی وجود دارد. بعضی از احساس غربت ها با دیدن غربتِ مادیِ واقعی برطرف می شود.

- به دختر جانباز می گویند، آرزویت چیست؟ 
- آرزویم این است که پدرم هر روز من را نزند!!!
این مربوط به جانبازهای سی سال پیش نیست، جانباز همین الان است! 

اگر هر روز نمی توانی، هر هفته، هر ماه یا هر سال با غریب های واقعی ارتباطت را داشته باش، وگرنه مجبوری طبقه بالای خانه بنشینی، و وقتی مادرت صدایت می زند که بهترین غذا را برایت درست کرده ام، می گویی من غریبم، اشک می ریزی و در افق محو می شوی!!!

الحمدلله که دوباره مراسم های کانون راه افتاده، برنامه ای راجع به رسیدگی به مناطق محروم استان خواهیم داشت. غیر از بحث های فرهنگی، کانال مادی باز شده که باید شما کمک کنید که غریب های واقعی شهرتان را بشناسید که در نهایت آبرو داری، رسیدگی شوند.

منظور از "اشکو الیک غربتی"، چه غربتی است؟ یعنی "انا لله و انا الیه راجعون". به قول مولوی، ما ز بالاییم و بالا می رویم...
انسان ها، غربتی را از منظر مرغ باغ ملکوتم، در دلشان احساس می کنند که در این غربت حتی اگر رهبر یا رئیس جمهور هم بشوی، احساس غربت را داری. ما از جنس اینجا نیستیم. اگر کسی را پادشاه جهان بکنیم، نمی توانیم غربت معنوی اش را برطرف کنیم، غربت معنوی یک جور برطرف می شود، آن هم این است که با عالم بالا دوست تر باشیم و ارتباط داشته باشیم.


برخی از غم هایی که فکر می کنیم از غریبی مادی ما است، مربوط به غریبی معنوی ما است و نمی فهمیم! چطوری وقتی در حرم اباعبدالله(ع) می نشینی و دلت باز می شود؟ نه پولی می دهد، نه وعده ای، نه هیچ چیزی! چون روحت با آنجایی که مال توست، احساس مُؤانست می کند. فرمودند: حرم آقا علی بن موسی الرضا(ع)، قطعه ای از بهشت است بر روی زمین، وقتی به آنجا می رسی، تازه به خانه ات رسیده ای؛ "حبّ الوطنِ، من الایمان".


معنویات برای ما موضوعیت دارد، اما سعی می کنیم آن را با مادیات پُر کنیم، بعد از مدتی فراموش می کنیم که معنویات برای ما موضوعیت داشته است! با مادیات هم پُر نمی شود!

در روایت داریم برای ارتباط با عرش، در طول روز سجده طولانی داشته باشید، برای رفع دل گرفتگی گفتن "لا حول و لا قوة الا بالله" یا "استغفار" را داریم، اگر احساس غربت می کنی، استغفار کن. استغفار یعنی "اتوب الیه"، برمی گردم و سیم اتصالم به عرش وصل می شود.

- به مادر شهید گفتند: چه داری؟ ماهی دویست تومان!
- چقدر کرایه می دهی؟
- ماهی هشتاد تومان.
- بقیه اش را چه کار می کنی؟
- نان، ماست و بعضی وقت ها سیب زمینی می گیرم!
- ما در خدمتیم. 
- خانه من سربالایی هست، زمستان یخ می بندد، نمی توانم به مسجد بروم. این قسمت را یک کاری کنید تا بتوانم به مسجد بروم!
- شما که بیست سال است هیچ چیزی نداری، حتی تلوزیون که نگاه کنی! بعضی از این خانواده ها فقط رادیو می خواهند!این پیرزن، تمام ناراحتی اش این است که زمستان نمی تواند به مسجد برود!!!

صدایی که همه ما در سرازیری قبر می شنویم این نیست که چه خوردید و چه بردید؟ صدا به قول آقا امیرالمؤمنین(ع) این است: "اِنّ خَیْرَ الزّاد، التّقوی". 

خدا را شکر می کنیم عرفه است و ما اهل این مراسمات هستیم، این اهلیّت را به عرش و فقر وصل کنید. اگر منتظر نشسته اید کسی این مردم را از فقر نجات دهد، بیخود نشسته اید. آستین هایتان را بالا بزنید و تلاش کنید. دل خدا و مردم را توأمان به دست بیاورید، اگر شب اول قبر به استقبالت نیامدند، حرف امیرالمؤمنین(ع) نقض می شود، نه حرف بنده!


کانال تلگرام رهپویان

بسم الله الرحمن الرحیم

چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۳۷ ب.ظ | علی جغدی | ۰ نظر
نمایشگر دسته ای مطالب
بازگشت به صفحه کامل

جلسه درس اخلاق (1395/06/18)

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین، سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و أهل بیته الأطیبین الأنجبین، سیّما بقیة الله فی العالَمین بِهم نَتولّی و مِن أعدائهم نَتبرّء إلی الله».

مقدم شما بزرگواران و برادران و خواهران ایمانی و عزیزان حوزوی و دانشگاهی را گرامی می‌داریم، ایّام پُربرکت دهه ذی حجّه را ارج می‌نهیم، شهدای هفده شهریور و شهدای منا با اولیای الهی محشور باشند و صبر جمیل بازماندگان شهدا را از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم. مسئله مهم در جریان تولیت کعبه آن سالی که آن حادثه سنگین رخ داد مقالاتی از طرف علما و بزرگان نوشته شده، عصاره آن مقالات این بود که جریان کعبه؛ نظیر تخت جمشید ایران یا اهرام مصر نیست که جزء میراث فرهنگی یک قوم خاص و نژاد مخصوص باشد. تعبیر خدا درباره کعبه این است که ﴿وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ﴾،[1] این بیت، عتیق است، عتق شده است، آزاد از ملکیت است، از روزی که کعبه، کعبه شد هیچ کس مالک این منطقه نشد. این از مِلک هر مالکی هم آزاد است، از سلطه هر سلطانی هم آزاد است. ممکن است ایران بگوید تخت جمشید جزء میراث فرهنگی ماست، اگر کسی بخواهد بیاید به ایران، تخت جمشید را ببیند باید برابر قانون ما باشد، ممکن است حکّام مصر بگویند اهرام مصر تحت سلطه ماست اگر کسی خواست از اهرام مصر دیدن کند باید برابر قانون ما باشد؛ اما آل سعود و امثال آنها هیچ حق ندارند که بگویند کسی بخواهد به زیارت بیت عتیق بیاید باید برابر قانون ما باشد، اصلاً آل سعود مالک این منطقه، ذی حق، متولّی، صاحب نظر، صاحب شأن نیستند. آن سال‌ها نتیجه آن مقالات این بود ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاّ الْمُتَّقُونَ﴾،[2] ذات اقدس الهی در قرآن کریم فرمود کلیدِ کعبه به دست مردان بزرگ و پاک اسلامی است؛ خواه از شرق خواه از غرب. این نظیر مساجد عادی نیست که کسی زمینی را که مِلک اوست مسجد بسازد این زمین‌ها که مسجد و حسینیه می‌سازند عتیق نبودند، قبلاً مِلک بودند بعد اینها را کسی وقف می‌کند؛ ولی جریان کعبه از روز ازل بیت عتیق بود ﴿وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ﴾. این خانه مِلک آل سعود نبود، مِلک قبل از اینها نبود، مِلک فعلی‌ها نیست، تولیت آن هم به عهده اینها نیست، فرمود: ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاّ الْمُتَّقُونَ﴾. پس دو مطلب درباره کعبه است: یکی اینکه کعبه اصلاً مِلک احدی نبود و مِلک احدی هم «إلی یوم القیامة» نخواهد شد. دوم اینکه تولیت کعبه، نظارت بر کعبه، سرپرستی کعبه از آنِ مردان متّقی است به خاطر حصری که کرده است، فرمود: ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاّ الْمُتَّقُونَ﴾. آن که صاحب این خانه است در تمام کره زمین، یک خانه به اختصاص الهی مخصوص شد فرمود: ﴿أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعَاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾،[3] این خانه می‌شود «بیتُ الله».

بنابراین آل سعود نه مالک این منطقه است، نه متولّی این منطقه. غاصبی است که آمده به زور این سرزمین را تصرّف کرده است. شهدای منا و شهدای بیت حرم، مورد عنایت الهی‌اند جزء «ضیوف الرحمن» بودند اینها احرام بستند، وارد خانه خدا شدند، وارد آن سرزمین شدند، مستحضرید که حرم الهی، محدوده حرم یک ویژگی دارد که اگر کسی مُحرِم شد و حاجی حج بر او واجب شد او محرِم شد وارد سرزمین مکه شد، آن منطقه‌ای که جزء حرم الهی است به آن منطقه وارد شد، بخشی از شرایط را مُحرماً احراز کرده است، ولو بقیه اعمال را انجام نداده باشد حجّ او مقبول است او حاجی است، دیگر بر ورثه او لازم نیست که از طرف او حج کنند، چون او حاجی است. فرمود همین که مهمانِ من وارد منزل من شد، با احرام وارد شد، او را به عنوان حاجی من قبول کردم، اینها که رحلت کردند شربت شهادت نوشیدند، حاجی واقعی‌اند ولو اعمال را انجام ندادند. این خصیصه برای سرزمین وحی است، در تمام کره زمین هیچ سرزمینی این حکم را ندارد. مکه مثل شهرهای دیگر نیست؛ نظیر عتبات، مدینه، نجف، عراق و کربلا نیست. آن شهرها ولو محترم هستند، ولی هر کس در هر موقعی از سال می‌تواند به زیارت اعتاب مقدس برود، دیگر احرام لازم نیست؛ اما در تمام کره زمین تنها جایی که بدون احرام نمی‌شود وارد شد همین سرزمین مکه است. اگر کسی کاری دارد در مکه، بستگان او در مکه‌اند، می‌خواهد به دیدار آنها برود او حتماً باید احرام ببندد در یکی از این مواقیت به عمره مفرده مُحرِم شد مثلاً، اعمال احرام اعم از طواف، نماز طواف، سعی بین صفا و مروه را آنها را انجام بدهد، بعد از احرام بیرون بیاید بعد به دنبال کارش برود. اینکه می‌بینید کفار، حق ورود در مکه ندارند برای همین است. این که عربستان نمی‌تواند مکه را پایتخت خود قرار بدهد برای همین است؛ چون سفرا و کشورهای خارج که کافر در آنها به سر می‌برد آنها اگر بخواهند وارد سرزمین مکه بشوند در مکه و حرم الهی راه ندارند؛ لذا ریاض را اینها به عنوان پایتخت انتخاب کردند، غیر از آن هم چاره ندارند، مکه شهری نیست که کافر بتواند وارد بشود، زیرا باید با احرام وارد بشود احرام هم که از کافر متمشّی نیست.

بنابراین این دو مکتب اساسی را آل سعود باید بداند که این جریان کعبه؛ نظیر مواریث فرهنگی کشورهای دیگر نیست، یک؛ دوم اینکه آنها هیچ سِمَتی نسبت به این کعبه ندارند، دو؛ محروم کردن یک عده‌ای هم «صدّ عن سبیل الله»[4] است و بهانه‌گیری هم روا نیست. امیدواریم ذات اقدس الهی آن توفیق را به منتظران ظهور حضرت عطا کند که این بیت عتیق را از سلطه آل سعود آزاد کنند، حرمین را آزاد کنند، حجّی که اسیر است عمره‌ای که اسیر است آزاد کنند. آن بیان نورانی وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که در عهدنامه مالک است فرمود مالک! قبل از من نماز بود، روزه بود، حج بود، زکات بود؛ ولی اسیر بود، «فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ‏ أَسِیراً فِی‏ أَیْدِی‏ الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا»؛[5] این بیان رسمی امیرالمؤمنین(سلام اله علیه) است در آن عهدنامه مالک، فرمود مالک! قرآن به اسارت سقفی‌ها درآمده بود، نماز اسیر اینها بود، روزه اسیر اینها بود، حجّ و زکات و عمره و احرام اسیر اینها بود، من پذیرفتم و دین را آزاد کردم. این از کلمات نورانی آن حضرت است در عهدنامه مالک است که در نهج البلاغه آمده است، «فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ‏ أَسِیراً فِی‏ أَیْدِی‏ الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا». صدها نفر و هزارها نفر در اثر بی‌کفایتی آل سعود شربت شهادت می‌نوشند این نشانه اسارت حج، اسارت عمره، اسارت احرام در قبضه اسیرکننده‌های سعودی است؛ هم ملل مختلف، مردم، هم دولت‌های اسلامی باید این حمیّت و غیرت دینی را داشته باشند که حرمین را آزاد کنند.

مطلب دیگر روز پُربرکت عرفه را در پیش داریم، روز عید قربان را در پیش داریم، اینها جزء «ایام الله» هستند دعا همیشه مستجاب است، ولی در آن روزهای مخصوص، ذات اقدس الهی بعضی از زمان‌ها بعضی از زمین‌ها را برای دعا اختصاص داده است. روزه گرفتن در روز نهم ذی حجّه؛ یعنی روز عرفه بسیار فضیلت دارد ولی از بس دعای آن روز پُربرکت است گفتند اگر روزه گرفتن باعث ضعف می‌شود که انسان در آن دعا درست نمی‌تواند با خدا راز و نیاز و گفتگو کند آن روز را روزه نگیرد اساس آن روز بر دعا کردن است انسان مواظب باشد بعد از ظهر آن روز را به دعا بگذراند. بسیاری از مشکلات ما با همین دعا حلّ می‌شود اگر کسی بیماری داشت، گفتند دعا کنید، معنایش این نیست که فقط با حمد شما یا با دعای شما آن بیمار شفا پیدا بکند، یک وقت است یک کسی ولیّ‌ای از اولیای الهی است مسیحا دَم است او با یک بار خواندنِ سوره مبارکه «حمد» یا آیات مخصوص او را شفا می‌دهد، آن دیگر در اختیار هر کسی نیست؛ اما اگر به ما گفتند التماس دعا، یا ما به دیگری گفتیم التماس دعا، کسی دعا کرد یا خود آن مریضِ دل‌شکسته که دعای او از همه مستجاب‌تر است یا پدر و مادر آن جوان بیمار که قلب شکسته آنها از همه به خدا نزدیک‌تر است آنها که دعا کردند حتماً اثر دارد، آثار دعا حداقل در پنج بخش است، نباید گفت این دعا چه اثر دارد! اوّلین اثری که دعای خود بیمار یا صاحب بیمار دارد این است که قلب و فکر او را رهبری می‌کند که نزد کدام پزشک برود، این طور نیست که اگر یک وقت دعا نکرد تصادفاً به پزشکی برخورد کرد آن پزشک هم اشتباهاً درمان کرد آسیبی رسید، این شخص بی‌تقصیر باشد! شما می‌خواستید دعا کنید، این دعا اوّلین اثرش این است که فکر انسان را هدایت می‌کند که به کدام پزشک مراجعه کند، به کدام متخصّص مراجعه کند. قدم دوم آن است که بیماری‌ها فراوان است داروها هم فراوان است، کدام پزشک است که عهده‌دار این است که من فراموش نمی‌کنم، آنکه فراموش نمی‌کند خداست ﴿وَ مَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾.[6] او با یک ببخشید بخواهد مشکل را حل کند، طبیب بود و اشتباه کرد! فکر آن طبیب را به تشخیص این بیماری چه کسی باید رهبری کند؟ بیماری‌ها فراوان است اشباه و نظایرش فراوان است، این بخش دوم است. بعد از اینکه آن پزشک این بیماری را تشخیص داد، داروها فراوان است کدام دارو شفابخش است؟ آنکه فکر این پزشک را رهبری می‌کند به تشخیص داروی مؤثر، آن مدد غیبی و اثر دعاست، این مرحله سوم است. حالا که طبیب بیماری را تشخیص داد، دارو را تشخیص داد، نسخه را نوشت، این بیمار یا ولیّ بیمار، این نسخه را به کدام داروخانه ببرد که داروی تاریخ گذشته را نفروشد و با یک ببخشید مسئله را حلّ کند! این فکرش هدایت می‌شود به داروخانه‌ای که دارو هنوز تاریخ مصرفش نگذشته، آن دارو هست. این هدایت کردن فکر صاحب این بیمار به داروخانه‌ای که داروی سالم تحویل بگیرد این به برکت آن دعاست. وقتی داروی سالم را گرفت آن پرستار اشتباه نکند به موقع دارو را بدهد، با یک ببخشید مسئله را حلّ شده تلقّی نکند. فکر خود مریض را، فکر پرستار مریض را، فکر بیماردار مریض را، چه در منزل چه در بیمارستان؛ آنکه رهبری می‌کند تا دارو را به موقع به بیمار بدهد، آن اثر آن دعاست. حداقل در این مراحل پنج‌گانه این دعا اثر دارد. در کسب و کار ما همین طور است، در موارد دیگر هم همین طور است. فرمود: ﴿مَا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ﴾؛[7] این دعا در تمام امور جلوی آن اشتباهات را می‌گیرد جلوی آن لغزش‌ها را می‌گیرد، جلوی آن قصورها و تقصیرها را می‌گیرد. مخصوصاً در معارف غیبی که مربوط به عالم برزخ و بعد از برزخ است این دعای نورانی «عرفه» را یادمان نرود. درباره همین روز عرفه مرحوم شیخ مفید و دیگران نقل کردند بعضی از بزرگان اصحاب از بالای کوه عرفه که می‌آمدند تمام این دو چشمشان پُر از اشک بود و سُرخ شده بود از بس گریه کردند، به اینها گفتند چرا این قدر گریه می‌کنید خدا «أرحم الراحمین» است؟ آنها در جواب گفتند ما هیچ قطره‌ای از قطرات اشک را برای خودمان نخواستیم فقط برای دوستانمان و شیعیان اهل بیت دعا کردیم. این طور تربیت می‌شدند؛ چون در روایات ما هست که اگر مشکل دیگری را حلّ کند یا به دیگری دعا کند چندین برابر مشکل خود او حلّ می‌شود. اینها را ما باور بکنیم اینکه وجود مبارک امام رضا این قدر تأکید کرد فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْیَا أَمْرَنَا ... فَإِنَ‏ النَّاسَ‏ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»؛[8] برای همین است، فرمود آن مبلّغان، آن گویندگان، آن نویسندگان، آن ناشرانی که دستورات ما، احادیث ما، روایات ما را می‌گویند خدا آنها را رحمت کند، برای اینکه مردم اگر بفهمند ما از کجا حرف می‌زنیم از طرف چه کسی حرف می‌زنیم حرف‌های ما را باور می‌کنند. امام رضا(سلام الله علیه) برای ترویج مسئله تبلیغ دو بیان نورانی دارد: یکی وظیفه رهبران فکری را مشخص می‌کند گویندگان، نویسندگان، ناشران، قلم‌زنان همه را تشویق می‌کنند فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْیَا أَمْرَنَا ... فَإِنَ‏ النَّاسَ‏ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا». یک حدیث نورانی هم که وظیفه ما را مشخص می‌کند، فرمود اگر در محفلی، در مجلسی، احادیث ما، کلمات ما، راهنمایی‌های ما هست اگر کسی آنجا برود روزی که دل‌ها می‌میرد آن دل نمی‌میرد، «مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیَا فِیهِ أَمْرُنَا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ‏ الْقُلُوبُ‏»؛[9] فرمود اگر کسی در مجلس وعظ برود، آنجا که سخنان خدا و پیغمبر مطرح است سخنان اهل بیت مطرح است، برود آنجا یاد بگیرد این حرف‌ها را، روزی که دل‌ها می‌میرد دل او نمی‌میرد. اگر روزی دل‌ها مُرد و دل این شخص نمُرد این دل زنده است، این دلِ زنده در برزخ و در قیامت جز به خدا نمی‌اندیشد. اینکه حضرت فرمود بعضی از دل‌هاست که می‌میرد؛ نظیر آن آیاتی است که فرمود بعضی افراد هستند در قیامت کور هستند، فرمود: ﴿وَ مَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾؛[10] کسی در دنیا کور باشد در آخرت کور است! این منظور این نیست که کور ظاهری باشد، خیلی از روشن‌دلان هستند که به حسب ظاهر چشم ندارند و چشم باطن آنها باز است و در قیامت روشن هستند، بعضی از شاگردان و اصحاب ائمه(علیهم السلام) نابینا بودند، ابوبصیر نابینا بود، اینکه نابیناست به او می‌گویند ابوبصیر! اینها خدمت امام بودند، حضرت هم فرمود اگر بخواهی من بیدارت می‌کنم ولی خیلی از فضایل را از دست می‌دهی عرض کرد نه، من همین جور نابینا باشم و در محضر شما باشم.[11] در قرآن فرمود کسی اینجا کور باشد آنجا کور است؛ معنایش این نیست که اگر کسی اینجا کور باشد در قیامت کور محشور می‌شود! اگر اینجا کور باشد یعنی معارف را نبیند در قیامت هم همین گونه است اینها که در دنیا مسجد هست حسینیه هست مراکز مذهب است تبلیغات هست کتاب‌های علمی هست اینها را نمی‌بینند، مراکز فساد را می‌بینند؛ در قیامت هم همین گونه محشور می‌شوند نه اینکه کور محشور بشوند. این شخص را مسجد و انبیا و اولیا و مؤمنین و اینها را در قیامت نمی‌بینند جهنم و اهل جهنم را کاملاً می‌بینند. اینکه فرمود: ﴿وَ مَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾، همین طور است. اینکه فرمود: ﴿وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾[12] نه یعنی کور؛ جهنم را به او نشان می‌دهند می‌‌گویند: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾،[13] می‌گویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾؛[14] نه می‌بینیم. این جهنم را می‌بیند او که کور نیست! کفار را می‌بیند او که کور نیست! وقتی در قرآن آمده ما جهنم را به او جهنم نشان می‌دهیم می‌گوییم شما که گفتی اینها سِحر است حالا می‌بینی که ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾، ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾؛ نه سِحر نیست جهنم است. اینکه مسجد را نمی‌دید، حسینیه را نمی‌دید، مرکز مذهب را نمی‌دید، چهار تا جای فساد را می‌دید، در قیامت هم همین گونه محشور می‌شود، ﴿وَ مَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾. دل‌ها هم همین طور است، کسی که قلب او جای معارف الهی نیست حرف‌های باطل را حفظ می‌کند، این قلب در حقیقت برابر سوره مبارکه «انفال» که فرمود: ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾؛[15] این قلب مرده است، حرف‌های کفار را، مکتب‌های آنها را، طنزها را، اینها را خوب بلد است؛ اما معارف و آیات الهی و احکام و حِکَم دینی را بلد نیست، این قلب همین گونه در قیامت محشور می‌شود. در قیامت این قلب مرده است و همین قلب با آثار کفر زنده است، وگرنه اگر این قلب در قیامت بمیرد مرده که عذاب ندارد! در حالی که خدای سبحان درباره کفار فرمود که این ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَةِ﴾،[16] یک سلسله آتش‌هایی است که دست و پا را، جسم و بدن را ـ معاذالله ـ می‌سوزاند، این در سوره مبارکه «نساء» است که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾،[17] آن کارهایی که مربوط به گناهان بدنی است؛ اما آن کفر و اعتقاد و ترک ولایت و امثال آن که کفر اعتقادی است آن روح را می‌سوزاند. فرمود آن آتش از درون سر می‌زند ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَةِ﴾. اگر این قلب مرده باشد که عذاب نمی‌بیند!

پس امام رضا(سلام الله علیه) هم وظیفه رهبران فکری را، هم گویندگان را، نویسندگان را، اهل قلم را مشخص کرد فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْیَا أَمْرَنَا»، هم وظیفه ما را مشخص کرد فرمود اگر کتابی نوشته شده، مجلسی برگزار شده، محفلی منعقد شده که معارف الهی در آن هست شرکت کنید تا قلبتان در قیامت زنده باشد. ما عرفه را در پیش داریم عید قربان را در پیش داریم و این عید از آن جهت عید است که انسان به بهترین عمل به وظیفه دینی‌اش موفق شده است. بینید این اعیاد دیگری که ما داریم آن عید ولایت که جشن اکبر است و عید اکبر است، حسابش از جهت ولایت اهل بیت(علیهم السلام) جداست؛ ولی عیدهای دیگری که هست چون نماز رسمی در آن روزهاست می‌شود عید، جمعه عید ماست، برای اینکه نماز جمعه داریم، عید فطر عید ماست چون نماز رسمی است؛ این نماز عید فطر و نماز عید قربان در زمان حضور و ظهور امام(سلام الله علیه) واجب است، باید حتماً آن نمازها را خواند. وقتی عبادت یکماهه ماه مبارک رمضان تمام شد؛ آن وقت برای جامعه اسلامی عید است می‌شود عید فطر و نشانه عید بودن، داشتنِ برنامه دینی است به نام نماز. در جریان حج، بخش وسیعی تا روز دهم از اعمال حج انجام می‌شود آن شخص می‌تواند احرام را از تن به در کند لباس عادی بپوشد، به شکرانه اینکه بخش وسیعی از اعمال حج انجام شده است روز دهم می‌شود روز عید و نماز مخصوص دارد.

بنابراین هر کدام از ما اگر قدرت اضحیه و قربانی کردن داریم فراموشمان نشود این قربانی را احیا کنیم این نماز عید قربان را احیا کنیم، ما با اینها زنده‌ایم، با اینها وارد برزخ می‌شویم و با اینها می‌میریم. آنچه می‌گذاریم و می‌رویم از آن ما نیست، آنچه به همراه ماست برای ماست. بنابراین دعای پُربرکت «عرفه» یادمان نرود، قربانی اگر مقدورمان هست یادمان نرود، چند نفر ممکن است با هم یک گوسفند را قربانی کنند روی اصول بهداشتی مأموران بهداشت شرکت کنند که بهداشت رعایت بشود لازم نیست که یک نفر یک گوسفند را، چند نفر هم ممکن است یک گوسفند را ذبح کنند، در هر محله‌ای در هر کوی و برزنی این گوشت قربانی رواج پیدا کند. این سنّت‌های الهی بماند، این جریان حج جریانی است که از دیرزمان، زمان را به خودش اختصاص داد. ما در اسلام همین ماه دوازدهم را که آخرین ماه قمری است می‌گوییم ذی حجّه. این ماه به نام ذی حجّه است وگرنه از دیرزمان، سال را به حج می‌نامیدند، وجود مبارک موسای کلیم با شعیب(سلام الله علیهما) که قرار گذاشتند آنجا خدمت کنند ﴿ثَمَانِیَ حِجَجٍ﴾ بود، فرمود هشت حِجّه، حِجّه یعنی سال، چون سال یک بار حج انجام می‌دادند، در آن زمان بعد از جریان حضرت خلیل حق، جریان سال با حج نامگذاری می‌شد، ﴿عَلَی أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ﴾؛[18] یعنی هشت حج، هشت حج یعنی هشت سال. به جای اینکه بگویند ده سال، می‌گفتند ده حج، هشت حج یعنی هشت سال، چون سال را با حج می‌شناختند. ما فعلاً ماه ذی حجّه را با حج می‌شناسیم، حج آن چنان اثر الهی دارد که سال با آن شناخته می‌شد و ما الآن هم همان را باید تقدیس کنیم. به هر تقدیر اینها اگر فراغتی از عبادت پیدا شده است، انسان جشن می‌گیرد خدا را شکر می‌کند که به عبادت رسیده است، آن روزی که بنده عود پیدا کند به قرب الهی، این روز عید اوست که ما امیدواریم ذات اقدس الهی به همه شما بزرگواران و به امت اسلامی آن توفیق را عطا کند که از برکات ذی حجّه، برکات عرفه و برکات این غدیر متنعّم بشوند و بشویم.

من مجدّداً مقدم همه شما بزرگواران حوزوی و دانشگاهی و عزیزان سپاهی را گرامی می‌دارم، از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرماید!

روح مطهّر امام راحل و شهدا را و شهدای منا را و شهدای هفده شهریور را با شهدای کربلا محشور بفرماید!

خطر سلفی و داعشی و تکفیری را به خود استکبار و صهیونیسم برگرداند!

مشکلات دولت و ملت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها به لطف ولیّ‌اش حلّ بفرماید!
   خواسته‌های مشروع همه را در سایه عنایت امام زمان حلّ بفرماید!

جوانان مملکت و فرزندان ما را از بهترین شیعیان اهل بیت قرار بدهد!

و این کشور ولیّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطری محافظت بفرماید!

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1]. سوره حج, آیه29.

[2]. سوره انفال, آیه34.

[3]. سوره بقره, آیه125.

[4] . سوره بقره، آیه217؛ ﴿صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللّه﴾.

[5]. نهج البلاغه(للصبحی صالح)، نامه53.

[6]. سوره مریم, آیه64.

[7]. سوره فرقان, آیه77.

[8]. عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج1، ص307.

[9]. الأمالی(للصدوق)، النص، ص73.

[10]. سوره اسراء, آیه72.

     [11] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص470.

[12]. سوره طه, آیه124.

[13]. سوره طور, آیه15.

[14]. سوره سجده, آیه12.

[15]. سوره انفال, آیه24.

[16]. سوره همزه, آیات6 و 7.

[17]. سوره انفال, آیه24.

[18]. سوره قصص، آیه27.

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۴۸ ق.ظ | علی جغدی | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۳۷ ب.ظ | علی جغدی | ۰ نظر


بازگشت به صفحه کامل

جلسه درس اخلاق (1395/06/11)

   00:00            00:00    
 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الآنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و أهل بیته الأطیَبین الأنجَبین سیّما بَقیة الله فی العالَمین بِهم نَتولّی و مِن أعدائِهم نَتَبرّء إلی الله».

مقدم شما بزرگواران، نخبگان، فرهیختگان، حوزوی و دانشگاهی، برادران و خواهران ایمانی را گرامی می‌داریم. این محفل که به عطر قرآن کریم معطّر شد، ثوابش به پیشگاه وجود مبارک امام جواد(علیه و علی آبائه و ابناء الأطیبین) اهدا می‌شود و از همه بزرگوارانی که در پرورش این نهالان تلاش و کوشش کردند خدای سبحان به أحسن وجه می‌پذیرد. قبل از اینکه سخنان نورانی امام جواد(سلام الله علیه) مطرح بشود یک جمله کوتاهی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به عرض شما برسد تا روشن بشود پرورش طلاب، پرورش دانشجویانی که در دانشگاه‌اند و اهل اعتکاف‌اند و خدمتگزار نظام‌اند، عزیزان حوزوی و دانشگاهی چقدر مورد علاقه امام صادق‌اند روشن بشود. مستحضرید که وجود مبارک یعقوب از فراق یوسف به خدا پناهنده می‌شد می‌گفت: ﴿أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ﴾[1] این ناله حضرت یعقوب بود که شکوه‌اش را به پیشگاه خدا می‌برد. اما وجود مبارک امام صادق شکوه‌اش را از فقدان فرزندان حوزوی‌اش به خدا می‌برد، وقتی چند نفر آماده حوزوی بودن را می‌دید می‌فرمود: «أَشْکُو إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَحْدَتِی‏ وَ تَقَلْقُلِی‏»؛ من از تنهایی به خدا شکوه می‌کنم، «فَلَیْتَ هَذِهِ الطَّاغِیَةَ أَذِنَ لِی فَأَتَّخِذَ قَصْراً فِی الطَّائِفِ فَسَکَنْتُهُ وَ أَسْکَنْتُکُمْ مَعِی‏»؛[2] ای کاش منصور دوانیقی به من اجازه می‌داد، یک حوزه علمیه تأسیس می‌کردم، مدرسه‌ای می‌ساختم چند تا حجره بود خودم هم در آنجا ساکن بودم و شما طلبه‌ها را می‌پروراندم! این شِکوه وجود مبارک امام صادق است. نفرمود ای کاش من مدرسه‌ای می‌ساختم در اختیار کسی قرار می‌دادم که شما را بپروراند! فرمود: «فَلَیْتَ هَذِهِ الطَّاغِیَةَ أَذِنَ لِی فَأَتَّخِذَ قَصْراً فِی الطَّائِفِ فَسَکَنْتُهُ وَ أَسْکَنْتُکُمْ مَعِی‏»؛ ای کاش این منصور دوانیقی اجازه می‌داد که من یک مدرسه علمیه بسازم چند تا حجره داشته باشد خودم هم یک حجره داشته باشم مدرّس شما باشم! «فَسَکَنْتُهُ وَ أَسْکَنْتُکُمْ مَعِی‏»؛ این خواسته همه ائمه(علیهم السلام) است. امروز وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) هم همین حرف را دارد. شما شبانه‌روز شاکر باشید، شیر پاکی خوردید این توفیق نصیب شما شد، به مدرسه‌ای رفتید که سخن از «قال الله و قال رسول الله و قال الصادق و قال الباقر» است. این مطلب اوّل.

مطلب دوم آن است که وجود مبارک امام جواد اساس زندگی جامعه را بر اساس دین قرار داده است. بیانی حضرت در آن خطبه ازدواج خودش دارد که زندگی را با آن خطبه تبیین می‌کند. در مراسم ازدواج خود عقد ازدواج خود را خودشان خواندند، مهریه را هم خودشان تعیین کردند. اینکه می‌بینید متأسفانه این غدّه طلاق پیدا شده است برای اینکه زندگی ما بر آن اساس مذهب سامان نپذیرفت. اگر زندگی بر اساس بیان وجود مبارک امام جواد سامان می‌پذیرفت ما هرگز به این غدّه طلاق مبتلا نمی‌شدیم. از خدا وقتی شما سخنان را بخواهید بشنوید ما که مستقیماً از خدا کلام را نمی‌شنویم به وسیله پیغمبر و اهل بیت می‌شنویم، اینها به ما فرمودند هیچ خانه‌ای با طلاق ویران نشده که بعد به این آسانی بشود آن را بازسازی کرد.[3] این بافت‌های فرسوده شهر را شهرداری‌ها بعد از مدتی می‌سازند؛ اما ـ خدای ناکرده ـ خانه‌ای که با طلاق ویران شده به این آسانی ساخته نمی‌شود، این بیان اهل بیت است. وجود مبارک امام جواد در مراسم عقد ازدواج خود خطبه‌ای خواندند و مهریه را بیان کردند، فرمودند: «أَنَّ لِکُلِ‏ زَوْجَةٍ صَدَاقاً»؛ هر زنی مهریه‌ای دارد، «وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ أَمْوَالَنَا فِی الْآخِرَةِ مُؤَجَّلَةً مَذْخُورَةً»؛ ما اموالی هر چه داشتیم و داریم در راه خدا می‌دهیم، «قرار بر کف آزادگان نگیرد مال»،[4] ما مالی اینجا ذخیره نکردیم. زن هم که بدون مهریه نمی‌شود! «أَنَّ لِکُلِ‏ زَوْجَةٍ صَدَاقاً ... وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ أَمْوَالَنَا فِی الْآخِرَةِ مُؤَجَّلَةً مَذْخُورَةً ... وَ قَدْ أَمْهَرْتُ ابْنَتَکَ الْوَسَائِلَ إِلَی الْمَسَائِلِ وَ هِیَ مُنَاجَاةٌ دَفَعَهَا إِلَیَّ أَبِی»؛[5] به ابوالزوجه‌اش گفت من مهریه دخترت را آن نسخه خطی مناجات امام رضا قرار دادم، این میراث فرهنگی است در خانه ما. چند تا مناجات است که نوشته شده و از امام رضا رسیده، آن به عنوان «ادعیة الوسائل إلی المسائل» است که بخشی از اینها در حاشیه مفاتیح مرحوم محدّث قمی آمده است: «الادعیة الوسائل إلی المسائل».

 من همین جا پرانتزی باز کنم ما که از منزل به مسجد می‌آییم یا دیگران به ما التماس دعا می‌کنند؛ البته ما وظیفه داریم هر مؤمنی وظیفه دارد نسبت به دیگران دعا کند اما این راه نیست، دعای ما شاید ده درصد اثر کند دعای شما صد درصد اثر می‌کند، دعا برای قلب شکسته است شما که محتاج هستید بگویید خدایا کجا بروم؟! این چه سنّتی است به این و آن بگوییم دعا کنید!؟ البته وظیفه هر مؤمن است نسبت به مؤمنین دعا کند؛ ولی هر کس مشکلی دارد بداند که این ظرف شکسته مهمان خداست؛ چون خدا فرمود من هم مهمانی دارم هم میزبانی دارم؛ میزبان هستم همه جای دنیا که به میزبانی خداست، فرمود در دو وقت من میزبانی رسمی دارم: یکی زمان معین، یکی زمین معین. در ماه مبارک رمضان من میزبان هستم که روزه‌داران «ضیوف الرحمن» هستند میزبان من هستند. کسانی که اهل حج و عمره‌اند در سرزمین وحی مهمان من هستند حاجیان و معتمران جزء «ضیوف الرحمن» هستند، این میزبان است فرمود من میزبان هستم؛ ولی مهمان هم می‌شوم اگر مرا دعوت کنید من می‌آیم، ولی به شرطی که دعوت کنید! «أَنَا عِنْدَ الْمُنْکَسِرَةِ قُلُوبُهُمْ»؛[6] این جزء احادیث قدسی منزّه ماست، فرمود هر جا دل شکسته‌ای باشد من مهمان هستم. شما بگویید خدا! شما که سفره پهن کردید سفره دارید، این قلب شکسته به چه کسی متوجه است؟ این قلب شکسته به کسی متوجه است که ﴿بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾؛[7] «یَا مَنْ‏ تُحَلُ‏ بِهِ‏ عُقَدُ الْمَکَارِه‏».[8] به این می‌گوییم ناله کنیم به او بگوییم ناله کنیم این راه نیست، چرا ما به این طرف و آن طرف برویم؟ او که نزدیک ماست! او که کنار دل ماست! یقیناً یک خانم یا آقایی دل‌شکسته، دعای او مستجاب‌تر از هر روحانی است، چون او میزبان است. فرمود: «أَنَا عِنْدَ الْمُنْکَسِرَةِ قُلُوبُهُمْ»، این اعلام رسمی کرد به عنوان حدیث قدسی. فرمود کسی که دلش شکسته است از چه کسی می‌خواهد؟ به چه کسی متوسّل است؟ سرّ اینکه سایر ادعیه ما مؤثر نیست، برای اینکه یک بیان نورانی در ذیل این آیه سوره مبارکه «یوسف» است که فرمود اکثر مؤمنین مشرک‌اند: ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾[9] شما یک ایمان صددرصد خالصی کم دارید. به امام عرض کردند که چگونه مؤمن مشرک می‌شود؟ خدا فرمود اکثر مؤمنین مشرک‌اند! فرمود همین که می‌گویند: «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ»،[10] اگر فلان کس نبود مشکل ما حلّ نمی‌شد! چرا این حرف را می‌زنیم؟ بگوییم خدا را شکر که مشکل ما را به دست فلان کس حلّ کرد! نه اینکه اگر او نبود مشکل ما حلّ نمی‌شد. فرمود همین که می‌گویند اوّل خدا دوم فلان شخص! مگر خدا اوّلی است که دوم دارد؟ پس این آیات ناظر به کیست؟ ﴿وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ؛[11] ﴿وَ مَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ‌﴾،[12] عرش و فرش سپاه و ستاد خدا هستند، مأموران الهی‌اند و هر کس کاری کرد بگوییم خدا را شکر که از این راه کار را رسید. مرحوم آقای قاضی و امثال آقای قاضی اینها دو سه گونه حرف داشتند، الآن اگر یک سبد میوه‌ به دست ما برسد، ما می‌گوییم چیست؟ می‌گویند میوه است. می‌گوییم چه کسی داد؟ می‌گویند فلان باغدار یا فلان باغبان. این یک شرک مستور است! اما مرحوم آقای قاضی و امثال آقای قاضی اینها سه جمله حرف داشتند اگر چیزی به دست اینها می‌رسید می‌فرمودند این چیست؟ می‌گفتند میوه است، هرگز نمی‌گفتند چه کسی داد! می‌گفتند چه کسی آورد؟ بله فلان باغبان آورد. چه کسی داد معلوم است که چه کسی داد. اما ما می‌گوییم چه کسی داد!؟ دیدید حالا ما مواظب زبانمان نیستیم!؟ چه کسی داد مشخص است، ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾؛[13] این را چه در نماز چه در غیر نماز به ما گفتند این جمله نورانی قرآن را بخوانید که ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾؛ اینکه ما عادت نکردیم کاری که خدا کرد به غیر خدا نسبت بدهیم، رزقی که خدا داد به غیر خدا نسبت بدهیم، آنها هرگز نمی‌گفتند چه کسی داد، می‌گفتند چه کسی آورد؟ چه کسی داد معلوم است که چه کسی داد.

این حدیث قدسی فرمود هر وقت قلب شما شکسته است با من سخن بگو! دیگری البته وظیفه‌اش این است همه ما وظیفه داریم نسبت به دیگران، برادران ایمانی دعا بکنیم. این «ادعیة الوسائل إلی المسائل» بخشی از مناجات‌هایی است که از وجود مبارک امام رضا رسیده است. امام جواد فرمود مهریه همسر من مناجات امام رضاست. این پیداست که بعد از او امام هادی به دنیا می‌آید. فرمود: «وَ قَدْ أَمْهَرْتُ ابْنَتَکَ الْوَسَائِلَ إِلَی الْمَسَائِلِ وَ هِیَ مُنَاجَاةٌ دَفَعَهَا إِلَیَّ» آن زنی که مهریه‌اش مناجات امام رضا باشد پیداست که این خانواده چه خانواده‌ای است! بنابراین ما به امام جواد(علیه و علی آبائه و ابنائه) عشق می‌ورزیم ارادت می‌ورزیم و در سوگ او اشک می‌ریزیم؛ برای اینکه اینها بنیاد اساسی زندگی را به ما آموختند، آن وقت چنین خانه‌ای دیگر گرفتار طلاق نمی‌شود.

مطلب دیگری که از وجود مبارک امام جواد رسیده است این است، فرمود: «مَنْ‏ أَصْغَی إِلَی‏ نَاطِقٍ‏ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیسَ»؛[14] فرمود مواظب باشیم حرف هر کسی را گوش می‌دهیم، کتاب هر کسی را می‌خوانیم داریم او را می‌پرستیم. در قرآن کریم ذات اقدس الهی فرمود: در برابر حق ساکت باشید، حق‌پذیر باشید و چون قرآن حقّ مصون از باطل است، صدقِ منزّه از کذب است، خیرِ مبرّای از شرّ است و حَسنِ منزّه از قبیح است، ﴿وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾،[15] در برابر قرآن ساکت باشید. عترت هم عِدل قرآن کریم‌اند، شاگردان ائمه هم این حرف را یاد گرفتند، وقتی امام حرف می‌زد همه ساکت بودند، چرا؟ چون اگر پذیرفتیم که امام عِدل قرآن است که هست، وقتی در برابر خواندنِ قرآن به ما می‌گویند ساکت باشید در برابر گفتار امام هم می‌گویند ساکت باشید؛ البته عترت، معادِل قرآن است نه روایت؛ چون روایت گاهی ضعیف است گاهی غیر ضعیف است، گاهی جعلی است غیر جعلی است، ولی عترت، عِدل قرآن است. آن اصحابی که در محضر امام بودند دیگر حرفی نمی‌زدند. بعضی‌ها به حضرت عرض می‌کردند ما به شما آن قدر ایمان داریم اگر این یک میوه را، این یک سیب را شما دو نصف بکنید بگویید این نصفش حلال است این نصفش حرام، ما قبول می‌کنیم![16] چون شما که مثل بشر عادی نیستید که از مدرسه درس خوانده باشید! حرف شما حرف وحی الهی است. اگر یک میوه نصف بکنید بگویید این حلال است این حرام، ما همه را قبول می‌کنیم؛ لذا ﴿وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾؛ وقتی امام(سلام الله علیه) دارد تکلّم می‌کند ﴿فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾؛ البته روایت چون گاهی ضعیف است گاهی غیر ضعیف، روایت عِدل قرآن است، امام و عترت عِدل قرآن است. وجود مبارک امام جواد فرمود شما میزانی باید داشته باشید که کالاها را با آن میزان بسنجید. اوّل خطوط کلّی قرآن و سنّت معصومین مشخص بشود که دین چه می‌خواهد بگوید بعد خوانده‌ها و نوشته‌ها را بر آنها عرضه کنید اگر مطابق با وحی الهی بود بپذیرید اگر مطابق نبود رد کنید. فرمود هر حرفی را آدم گوش بدهد روا نیست، این بیان نورانی امام جواد(سلام الله علیه) است؛ آن وقت در عزای اینها در مصیبت اینها یک مقدار اشک آدم بریزد ثواب چندین اشک را خواهد داشت، چرا در زیارت سیدالشهداء می‌گویند اگر کسی حضرت را عارفاً زیارت کند این قدر ثواب دارد؟[17] درباره امام جواد هم همین طور است، فرمود: «مَنْ‏ أَصْغَی‏ إِلَی‏ نَاطِقٍ‏ فَقَدْ عَبَدَهُ»؛ آن وقت شرک مشخص می‌شود، فرمود آدم حرف هر کسی را گوش بدهد دارد او را می‌پرستد، چون دارد اطاعت می‌کند؛ منتها عبادت در بخش اطاعت است نه عبادت به معنای اعتقادی.

 این بخشی از آیاتی که این عزیزان ما قرائت کردند این همان دستور مسارعت است که شما سرعت بگیرید. در مسائل مادی می‌گویند مواظب باشید سرعت نگیرید، همان طوری که عجله بد است سرعت هم بد است تصادف دارد؛ اما در کار خیر هم عجله‌اش خوب است هم سرعتش خوب است، «عَجِّلُوا بِالصَّلاة» چرا عجله خوب است؟ چرا در کارهای دیگر عجله بد است؟ کارهای دیگر عجله بد است برای اینکه کارهای دیگر وقتی دارد، قبل از وقت آن عجله است. کسی با ما وقت قرار گذاشته است یا ما با کسی قرار گذاشتیم زودتر برویم این عجله است وقت‌گیری است، حدّ و وقتی دارد؛ اما خیر، وقتی ندارد، زمان و زمین ندارد؛ لذا عجله ندارد. عجله که بد است چون قبل از وقت است؛ لذا فرمود: «عجّلوا بالصلاة»، واجب شد واجب، نشد نماز مستحب که در هر زمان و زمینی نماز مستحب است، «عجّلوا بالصلاة». به ما گفتند سرعت کنید، برای اینکه چرا سرعت کنید؟ این آیاتی که این عزیزان قرائت کردند این بود که ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَ الأرْضُ﴾،[18] حالا اگر یک میدان مسابقهای مساحت آن به اندازه آسمان و زمین باشد، آدم هر چه سرعت بگیرد تصادف نمی‌کند با کسی برخورد نمی‌کند. «خیر» مثل آسمان و زمین وسیع است، اگر میدان مسابقه به اندازه آسمان و زمین باشد شما هر چه بخواهید سرعت بگیرید مزاحم کسی نیستید. سرعت هم گرفتید اکتفا نکنید، نگویید من سریع هستم، سبقت بگیرید، ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾[19] و ﴿سَابِقُوا﴾،[20] این چند طایفه از آیات است: یک طایفه از آیات این است که حرکت کنید هجرت کنید، یکی اینکه تُند بروید، یکی اینکه پیشگیری بکنید. حالا پیشگیری بکنید که چه؟ اگر آیات سرعت را عمل کردید و قوی‌تر آیات سبقت را عمل کردید، ﴿سَابِقُوا﴾ را عمل کردید، ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾ را عمل کردید، این باب افتعال به معنی مفاعله است، از جاهایی که باب افتعال معنی باب مفاعله را می‌دهد همین «إستبق» است «إستبق»؛ یعنی «سابق».﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ﴾ جلو بیفتید و ﴿سَابِقُوا﴾ حالا جلو افتادید چه کار کنید؟ احساس مسئولیت بکنید! و بگویید: ﴿وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾،[21] این کم مقام است؟ آدم در مسائل دنیایی خیلی ما را ترغیب نکردند؛ اما در معارف در اخلاق در ادب در حکمت در کلام در معارف در تفسیر به ما گفتند «تا سر رود به سر رو تا پا به پا بپو»؛[22] هیچ وقت نگو بس است! وقتی هم که جلو رفتید به فکر آینده باشید، بگویید خدایا آن توفیق را به من بده که خوبان عالَم به من اقتدا بکنند، من نمی‌خواهم پیشگام هر کسی باشم، هر کسی پیشکسوت هر کسی، پیشگام هر کسی که بعد در دوران فرتوتی و فرسودگی در خانه سالمندان بروم! من می‌‌خواهم امام بشوم برای چه کسی؟ متّقیان و بزرگان و خوبان جامعه به من اقتدا بکنند، این کم مقام است؟! این که دنیا نیست. ﴿وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾، یک وقت است ممکن است یک کسی جلو بیفتد چند نفر هم دنبال او باشند این مقام نیست؛ اما اگر کسی به جایی رسید که بزرگان جامعه، پرهیزکاران جامعه همه به دنبال او هستند، این کم مقام است؟! فرمود این را بخواهید. شب جمعه که شما میخوانید این دعای نورانی وجود مبارک حضرت امیر است: «وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْکَ وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْک‏»،[23] آن هم همین است، این مزاحم کسی نیست. من می‌خواهم از همه بهتر باشم، عالِم‌تر باشم، آگاه‌تر باشم، عادل‌تر باشم، خاضع‌تر باشم، متواضع‌تر باشم، خیّرتر باشم، این آدم راه کسی را نمی‌بندد. یک چنین آدمی نه خودش را می‌بیند نه دیگری را، فقط خدا را می‌بیند، این مقام خوبی است. این نه مسئله دنیاست نه پیشگامی و پیشکسوتی و امثال آن است که بوی مادّیت و انحراف می‌دهد. فرمود: ﴿وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾، این کم مقامی نیست و این عزیزان طلبه همین را بخواهند؛ آن وقت می‌بینید که از همین‌ها مراجع درمی‌آیند، از همین‌ها حکما درمی‌آیند، از همین‌ها فقها درمی‌آید، از همین‌ها اصولیین درمی‌آید، از همین‌ها متکلّمین درمی‌آید. این آیه برای همین است، ﴿وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ که پرهیزکاران جامعه، بزرگان جامعه به من اقتدا بکنند، این کم مقام است؟! و عظمت این مقام هم در بندگی اوست؛ لذا وجود مبارک امام جواد(علیه و علی آبائه و ابنائه آلاف التّحیة و الثّناء) به ما فرمود: کتابی که می‌خوانید حرفی که می‌شنوید بدانید که دارید او را می‌پرستید: «مَنْ‏ أَصْغَی‏ إِلَی‏ نَاطِقٍ‏ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیسَ».

من مجدّداً مقدم همه شما بزرگواران، علما، روحانیّت معظم، طلاب، دانشجویان عزیزان، برادران مسئولین محترم نظام ما که خدمتگزاران راستین ولیّ عصر و سربازان گمنام‌اند مقدم همه را گرامی می‌داریم. از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم به فرد فرد شما خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت مرحمت کند! و همه شما را جزء خدمتگزاران نظام الهی و اسلامی قرار بدهد!

پروردگارا! تو را به اولیایت قَسم! تو را به انبیایت قَسم! تو را به امام جواد(علیه و علی آبائه و ابنائه) قَسم! نظام ما را، رهبر ما را، مراجعه ما را، دنیا و آخرت ما را، دولت و ملّت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما!

روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرما!

مشکلات دولت و ملّت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها را به بهترین وجه حلّ بفرما!

خطر سلفی و تکفیری و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگردان!

همه ما را جزء خدمتگزاران این نظام الهی قرار بده!

بین ما و قرآن و عترت در دنیا و برزخ و قیامت جدایی نینداز!

این نظام الهی را تا ظهور صاحب اصلی‌اش از هر خطری محافظت بفرما!

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1]. سوره یوسف، آیه86.

[2]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج81، ص215.

[3]. الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج6، ص54؛ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ الْبَیْتَ الَّذِی فِیهِ الْعُرْسُ وَ یُبْغِضُ الْبَیْتَ الَّذِی فِیهِ الطَّلَاقُ وَ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَبْغَضَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الطَّلَاق». وسائل الشیعه، ج18، ص30؛ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(عَلَیْهِ السَّلَام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا أَلَا فَمِنْ حَظِّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِنْفَاقُ قِیمَةِ أَیِّمَةٍ وَ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَیْتٍ یُعْمَرُ بِالنِّکَاحِ وَ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَبْغَضَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَیْتٍ یُخْرَبُ فِی الْإِسْلَامِ بِالْفُرْقَةِ یَعْنِی الطَّلَاقَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(عَلَیْهِ السَّلَام) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا وَکَّدَ فِی الطَّلَاقِ وَ کَرَّرَ الْقَوْلَ فِیهِ مِنْ بُغْضِهِ الْفُرْقَةَ».

[4] . سعدی «گلستان»، باب اوّل در سیرت پادشاهان حکایت شماره ۱۳؛ «قرار بر کف آزادگان نگیرد مال ٭٭٭  نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال».

[5]. بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج‏50، ص73

[6] . منیة المرید، ص123.

[7] . سوره مؤمنون، آیه88.

[8] .  الصحیفة السجادیة، دعای هفتم.

[9] . سوره یوسف، آیه106.

[10]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص99؛ تفسیر نور الثقلین، ج2، ص476.

[11] . سوره فتح، آیه4.

[12] . سوره مدّثر، آیه31.

[13]. سوره نحل, آیه53.

[14]. تحف العقول، النص، ص456.

[15]. سوره اعراف, آیه204.

[16] . رجال الکشی، النص، ص249؛ «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ، قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ اللَّهِ لَوْ فَلَقْتَ رُمَّانَةً بِنِصْفَیْنِ، فَقُلْتَ هَذَا حَرَامٌ وَ هَذَا حَلَالٌ، لَشَهِدْتُ أَنَّ الَّذِی قُلْتَ حَلَالٌ حَلَالٌ وَ أَنَّ الَّذِی قُلْتَ حَرَامٌ حَرَامٌ، فَقَالَ رَحِمَکَ اللَّهُ رَحِمَکَ اللَّه‏».

[17] . کامل الزیارات، النص، ص138؛ «مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ ع عَارِفاً بِحَقِّهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّر».

[18]. سوره آل عمران، آیه133.

[19]. سوره بقره، آیه148.

[20]. سوره حدید، آیه21.

[21] . سوره فرقان، آیه74.

[22]. دیوان ملا هادی سبزواری, غزل150؛ «از باده مغز تر کن و آن یار نغز جو ٭٭٭ تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو».

[23] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص850.


بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۳۹ ق.ظ | علی جغدی | ۰ نظر

تفسیر سوره محمد(ص) جلسه 09 (1395/02/26)

   00:00            00:00    
 

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

﴿وَ مِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّی إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ قَالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفاً أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ (۱۶) وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدی وَ آتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ (۱۷) فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلاّ السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا فَأَنَّی لَهُمْ إِذَا جَاءَتْهُمْ ذِکْرَاهُمْ (۱۸) فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْوَاکُمْ (۱۹) وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْ لاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَی لَهُمْ (۲۰) طَاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الأمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکَانَ خَیْراً لَهُمْ (۲۱) فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ (۲۲) أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَی أَبْصَارَهُمْ (۲۳)

مقصود از تقیید نهر عسل در بهشت به ﴿مُصَفًّی﴾

در این بخش از سوره مبارکهای که به نام پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است، بعد از اینکه فرمود «أنهار» چهارگانه در بهشت است و منظور از ﴿عَسَلٍ مُصَفًّی﴾[1] ـ که تعبیر به اسم مفعول کرده است ـ این نیست که این عسل با موم بود و بعد ما او را تصفیه کردیم؛ مثل اینکه میفرماید: ﴿رَفَعَ السَّماوَاتِ،[2] معنایش این نیست که آسمانها پایین بودند و بعد خدا اینها را بالا برد؛ یعنی «خلق السّماوات مرتفعةً» و «خلق العسل مصفًّی». در جریان تطهیر اهل بیت(علیهم السلام) هم همین‌طور است، «طَهَّرَهُم‏»[3] نه اینکه ـ معاذالله ـ سابقه طهارت نداشتند و بعد خدا تطهیرشان کرد، بلکه «خَلَقَهُم مُطَهَّرین». پس «عسل مصفّی»، «رفع سماوات» و «تطهیر اهل بیت» به این معناست که حدوث اینها، پیدایش و پرورش اینها با این سبک بود.

تقسیم مستمعان وحی به جاهلان و عالمان

مسئله تقسیم مستمعان وحی ـ برابر سوره مبارکهٴ «انبیاء» و «انعام» و سایر سُوَر، خدای سبحان نسبت به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دو کار کرد ـ یکی تقسیم عمومی بود، زیرا افرادی که میآیند یکسان نیستند؛ دیگری هم تعیین افراد و خصوصیت بعضی از افراد را  ذکر فرمودند که این شخص برای چه منظور میآید یا آن شخص برای چه منظوری میآید! اینکه فرمود: ﴿وَ مِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّی إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ قَالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾، این شخص یا برای توهین و مسخره آمده یا به علت بیتفاوتی آمده است؛ این گروه در برابر علما و دانشمندان قرار گرفتند که قبلاً بحث آن اشاره شد: در سوره مبارکه «قصص» فرمود که دانشمندان در قبال افراد ساده و کوتهنظر هستند؛ آنها که قارون را دیدند یک عدّه گفتند: ﴿یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ﴾[4] و یک عدّه هم گفتند: ﴿قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ﴾ و اما علما ﴿وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً وَ لاَ یُلَقَّاهَا إِلاّ الصَّابِرُونَ،[5] این دو نگاه است: نگاه عالمانه و نگاه جاهلانه! جاهلان آن‌طور میگویند: ﴿یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ﴾ و عالمان هم میگویند: ﴿وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ﴾؛ همین دو نگاه در محضر و مشهد پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم بود، عدّهای بهرههای علمی میبردند، عالمانه میآمدند و علمشان زیاد میشد، متّقیانه میآمدند و تقوای اینها زیاد میشد؛ یعنی هم در بخش اندیشه رشد میکردند و هم در بخش عزم و تصمیم و اراده و انگیزه مصمّمتر میشدند. آنها که برای تحقیر و توهین و مانند آن میآمدند، جاهلانه وارد میشدند و جاهلانه و فاسقانه خارج میشدند: ﴿وَ مِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّی إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ قَالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفاً﴾؛ یعنی دیروز یا دیشب در این جلسه چه گفت؟ به تاز‌گی چه گفت؟ مستأنف هم از همین باب است؛ «أنف» هم چون پیش درآمد است و اوّل چیزی که ظهور میکند «أنف» است، «اوّلُ مَا یَبْدُوا» را میگفتند «آنِف». ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ، در بخشهایی از سوره مبارکهٴ «انعام» مشابه این تعبیر آمده است؛ آیه 25 سوره مبارکهٴ «انعام» این بود: ﴿وَ مِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَ إِن یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاَ یُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّی إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلاّ أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ.

تبیین پیامد سوء رفت و آمد جاهلان وحی نزد پیامبر

 آن وقت آثار سوء این‌گونه از رفت و آمدها را هم ذکر میکند که ﴿وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ؛[6] اینها هم «نائی» هستند و هم «ناهی»؛ هم خودشان دور از معرفت دینی می‌باشند و هم نهی از معروف میکنند و دیگران را باز میدارند ﴿وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ. اینکه میگویند حج تمتّع برای «نائی» است، «نائی» یعنی دور در برابر «قریب»؛ اینها هم «نائی»اند و دور هستند، هم «ناهی»اند و دور میدارند؛ مثل ﴿الَّذِینَ یَصُدُّونَ[7] که ﴿یَصُدُّونَ هم «یَنْصَرِفُون بِأنْفُسِهِم» و هم «یَصْرِفُون غَیرَهُم»، اینها هم «نائی»اند و هم «ناهی».

و اما آنچه در سوره‌ مبارکه‌ای که به نام پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد آمده است، فقط افرادی بودند که «نائی» بودند؛ دیگر اینکه دیگران را نهی بکنند، در این سوره از نهی آنها سخنی به میان نیامده است، فقط میگفتند که چیست؟ خدا فرمود:﴿أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ؛ اینها نمیخواهند بفهمند و از همان اوّل برای استنکار میآیند، در بخش اندیشه جاهلانه به سر میبرند و در بخش انگیزه هوسرانانه ﴿وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ، وقتی عقل و علم نباشد رهبری آنها را فقط هوا و میل به عهده میگیرد.

ازدیاد هدایت و اعطای تقوا، ثمره رفتن عالمان نزد پیامبر

در قبال اینها ﴿وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدی در بخشهای علمی ﴿وَ آتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ در بخشهای عملی که بارها ملاحظه فرمودید مسئول علم در درون ما چیزی است و مسئول عمل در درون ما چیزی دیگر که هیچ ارتباط ضروری بین اینها نیست! ممکن است انسان مطلبی را صد درصد بداند دینی است و حق است و عمل نکند، چون آن مسئول عمل یک قوّهٴ دیگر است که فلج شده است، این «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ [عِنْدَ] هَوَی أَمِیر»[8] این است! عزم و اراده و تصمیم برای عقل عملی است که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»[9] و این همیشه در سنگر جنگ با هوس و هواست که گاهی شکست میخورد؛ اگر او شکست خورد، شما به این آقا مدام آیه بده! او خودش آیه گفته، تفسیر کرده و کتاب او هم چاپ شده است! او که مشکل علمی ندارد! آن عقلی که استدلال میکند قضیه و قیاس و تقریر و برهان و اینها را تشکیل میدهد مسئول اندیشه و جزم است، از مسئول جزم هیچ کار عملی ساخته نیست؛ مثل اینکه چشم و گوش موظف هستند که مار و عقرب را ببینند، میبینند! اما از چشم و گوش هیچ کاری ساخته نیست که فرار بکنند، فقط دست و پا است که فرار میکنند؛ اگر دست و پا فلج بود و شخص ویلچری بود، شما مدام عینک بده، دوربین بده، ذرّهبین بده، میکروسکوپ بده، تلسکوپ بده، او که مشکل علمی ندارد! مدام آیه و روایت بخوان! آیه و روایت مشکل کسی را حلّ میکند که او جاهل باشد و بخواهد عالِم بشود؛ اما کسی که عالِم شد، ولی آن نیرویی که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان» در جهاد درونی از هوس شکست خورده است که «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ [عِنْدَ] هَوَی أَمِیر»، هیچ کاری از او ساخته نیست! لذا عالماً و عامداً گناه میکند؛ این استدلال نورانی وجود مبارک حضرت موسای کلیم به فرعون همین است، فرمود برای تو مسلّم شد که حق با من است، دیگر چه مشکلی دارید؟ ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ بَصَائِرَ؛[10] برای تو مسلّم شد که اینها معجزه است، تو مشکل علمی نداری! این ﴿وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ[11] هم همین است، با اینکه صد درصد برای فرعون روشن شده بود که حق با موسای کلیم است؛ اما علم نیمی از قضیه است؛ بخش وسیعی از کار در فضایل اخلاقی و تقوایی به عهده عقل عملی است، فرمود او را مواظب باشید که آسیب نبیند! لذا فرمود ما تقوای اینها را هم به اینها دادیم؛ یعنی «مزید تقوا» که برای یک عدّه «رجساً إلی رجسٍ» هست و برای یک عدّه هم «نوراً علی نور» هست؛ آنهایی که «رجساً إلی رجسٍ» هست در بخشهای دیگر ـ بخشهای پایانی سوره مبارکه «توبه» ـ فرمود: ﴿وَ إِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِیمَاناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ،[12] یک؛ ﴿وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ،[13] دو؛ کسی که بیماری گوارشی دارد، شما هر چه میوه خوب به او بدهی بیماری او افزوده میشود! شما هر چه برای او آیه بخوانی، روایت و دعا بخوانی، هر چه بگویی انکار او زیادتر میشود . گناه او بیشتر میشود که میشود ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ مَاتُوا وَ هُمْ کَافِرُونَ.

بنابراین در برابر آن گروهی که «یقولون» ﴿مَا ذَا قَالَ آنِفاً، مردان الهی هستند که عالمانه وارد میشوند و عالمانه خارج میشوند؛ اینها هم بهرههای علمی میبرند که ایمان آنها اضافه میشود ﴿زَادَهُمْ هُدی﴾ و هم ﴿وَ آتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾.

تهدید جاهلان استهزاکننده مستمع وحی به فرا رسیدن ناگهانی قیامت

بعد فرمود این گروهی که جاهلاً و غافلاً وارد میشوند و جاهلاً و غافلاً و مستهزئاً خارج میشوند، اینها منتظر روز دردناک و روز سختی هستند، قیامت هم در پیش است؛ خطر این است که ﴿بَغْتَةً﴾ میآید، خیلی نزدیک است و کسی هم نمیداند که چه زمانی میآید و کسی هم پردهبرداری نمیکند «الّا الله». حالا قیامت کبری اگر وضع آن روشن نیست، قیامت صغری «مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُهُ»،[14] اما قیامت کبری سریع است و هیچ‌کس هم نمیداند.

دفعی بودن وقوع قیامت و «أشراط الساعة» علامت آن

فرمود: ﴿فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلاّ السَّاعَةَ﴾؛ اینها منتظر قیامت، حالا یا قیامت صغری یا قیامت کبری، ﴿أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً؛ قیامت یک امر تدریجی نیست. شئ تدریجی، اوّل و وسط و آخر دارد؛ اما حدوث قیامت اوّل و وسط و آخر ندارد، چون هم «چه زمانی» برداشته میشود و هم «کجا»! ما یک زمان داریم که وقتی از زمان میخواهیم سؤال بکنیم میگوییم: چه زمانی، کِی؟ یک مکان داریم که وقتی از مکان میخواهیم سؤال بکنیم میگوییم: کجا؟ این کِی و کجا که حرف استفهام است، برای تعیین زمان و زمین است؛ اگر زمانی در کار نباشد و زمینی در کار نباشد، نه جا برای کِی است و نه جا برای کجا، چون کلّ زمان و زمین عوض میشود! این‌طور نیست که قیامت در تاریخ هجری شمسی یا هجری قمری یا میلادی باشد! تاریخ رخت برمیبندد! وقتی شمس و قمری در کار نیست ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[15] هست، ﴿وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾[16] هست، ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الأرْضُ غَیْرَ الأرْضِ وَ السَّماوَاتُ[17] هست که کلّ این مجموعه عوض میشود، ما دیگر زمان و زمین نداریم، شمس و قمر نداریم تا شب و روز داشته باشیم! کِی در کار نیست! کجایی در کار نیست! فرمود این «دفعةً» میآید و چیزی که «دفعةً» میآید اوّل و وسط و آخر ندارد؛ ولی علامتها و «اشراط» آن هست که «اشراط» قیامت ظهور میکند.

بیخبر بودن اکثری مردم از وقوع مرگ و انتقال آنها به برزخ

در بخش پایانی سوره مبارکهٴ «نجم» فرمود: ﴿أَزِفَتِ الْآزِفَةُ،[18] «آزفة» یعنی «قریب»، «اُزُوف» همان قُرب است؛ فرمود این مرگ دَم دست است، شما هر روز میبینید که هزارها نفر میمیرند! این «مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُهُ» که نزدیک است؛ حالا آن قیامت کبری را انسان از او خبری ندارد مطلبی دیگر است؛ ولی دفعةً صحنه عوض میشود و خیلیها اصلاً نمیدانند که مُردند، یک دفعه میبینند که وضع عوض شده و با افراد دیگری سر و کار دارند! بعد از مدتی میفهمند که مُردند، همه نمیفهمند که مُردند، یک گروه کمی میفهمند که دارند منتقل میشوند؛ اکثری دفعةً میبینند که اوضاع عوض شده است. اینکه در تلقین میّت میگویند بدان! «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ»[19] و «کذا حقٌّ»، یعنی تو مُردی بدان و این را یاد بگیر! این‌طور نیست که حالا رفتی نزد یک عدّه دیگری، نخیر! وضع عوض شده است؛ او کاملاً هم میفهمد، این تلقین میّت تنها موعظه برای حاضران و تشییعکنندهها نیست، برای آن متوفّی هم اثر تعیین‌کننده دارد؛ یعنی این وضعی که برای تو پیش آمده مرگ است، دیگران هم میمیرند ولی تو الآن مُردی! «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ سُؤَالَ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ فِی الْقَبْرِ حَقٌّ» و کذا حق و کذا حق و کذا حق.

پرسش: زمان به عنوان بُعد چهارم چگونه رخت برمی‌بندد؟

پاسخ: چون وقتی که ابعاد سهگانه رخت بربندد، آن هم رخت برمیبندد ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الأرْضُ غَیْرَ الأرْضِ وَ السَّماوَاتُ[20] سه بُعدش که طول و عرض و عمق است میرود کنار، این هم میرود کنار.

پرسش: فرمود که ﴿کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾![21]

پاسخ: این برای قیامت است که تشبیه میکند، وقتی وجود مبارک حضرت در منزل «زَیْدِ بْن أَرْقَم‏» جلسه تفسیری داشتند، یکی به حضرت عرض کرد که «مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ»؛ چه روز طولانی است که پنجاه هزار سال است، فرمود: «وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ»؛ قسم به ذات اقدس الهی که جانم در دست اوست، این روز پنجاه هزار سال برای مؤمن به اندازه «صلاة مکتوبة» است.[22] یک نماز چهار رکعتی مگر چقدر وقت میخواهد؟ خیلی با طمأنینه بخواند ده الی پانزده دقیقه! فرمود این پنجاه هزار سال برای مؤمن هشت ـ ده دقیقه است، برای اینکه این راهها را قبلاً رفته، معطّل چیزی نبود! اینکه پنجاه هزار موقف داشته باشد، پنجاه هزار ایست و بازرسی داشته باشد؛ از بیت‌المال جواب بده، از غیبت جواب بده، از فلان کار جواب بده، از تهمت جواب بده، از نگاه جواب بده، از خیال جواب بده؛ مؤمن این ایستگاههای فراوانی که سؤال میکنند را ندارد، همه اینها را طی کرده است، او برای چه معطّل بشود؟! فرمود: «وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ» این روز برای مؤمن مثل «صلاة مکتوبة» است. بنابراین برای زید پنجاه هزار سال، برای عمرو پنج روز است، برای بکر پنج دقیقه است و برای بعضیها هم یک ثانیه است، چنین زمانی است! ما هستیم و چنین روزی! فرمود «اشراط» آن آمده، ولی برای خیلیها که بخواهند آن روز اعمال آنها را بررسی بکنند و منتظر باشند خیلی سخت است!

منفعت نداشتن ایمان جاهلان یا عالمان بدون عمل هنگام مرگ

پایان سوره مبارکه «غافر» ـ از سوره «غافر» به عنوان سوره «مؤمن» هم یاد میشود، این غیر از سوره «مؤمنون» است که بعد از سوره «حج» است، سوره «غافر» که در جزء بیست و چهارم هست ـ آیه 85 آن این است: ﴿فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ وَ خَسِرَ هُنَالِکَ الْکَافِرُونَ؛ وقتی «بأس» ما آمد که ایمان اینها فایده ندارد، حالا آن روز زمان ظهور حق است، چه اینکه در بخش پایانی سوره مبارکهٴ «انعام» هم مشابه این آمده که در سوره «انعام» در بخش پایانی آن فرمود اینها چگونه میتوانند برگردند و چه چیزی را میتوانند عوض بکنند؟ آیه 158 سوره مبارکه «انعام» این است: ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ أَن تَأْتِیَهُمُ الْمَلاَئِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً؛ آن لحظه که آیات آمد، کسانی که ایمان نیاوردند یا ایمان آوردند ولی عمل صالح نداشتند مشکل آنها حلّ نمیشود، ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ أَن تَأْتِیَهُمُ الْمَلاَئِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ﴾، چه میشود آن روز؟ میفرماید:﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ﴾ که دو گروه آسیب میبینند ، یک: ﴿لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ آن روز اگر بخواهد ایمان بیاورد ـ عند الاحتضار ـ آن روز ایمان او مقبول نیست. دو: ﴿أَوْ کَسَبَتْ﴾ ـ این عطف بر منفی است ـ یا ایمان نیاورد و آن روز بخواهد ایمان بیاورد کافی نیست، یا ایمان آورد ولی کاری انجام نداد، فقط یک مسلمان شناسنامهای بود ﴿أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً، این ﴿کَسَبَتْ﴾ عطف بر منفی است؛ یعنی «ما کسبت فی ایمانها خیرا»، ایمان داشت؛ ولی یک مسلمان شناسنامهای بود، کاری انجام نداد. این دو گروه «عند الاحتضار» بهرهای نمیبرند، این‌جا هم تهدید کرد و فرمود: ﴿فَهَلْ یَنظُرُونَ﴾؛ یعنی اینها منتظر چنین روزی هستند که وقتی آمد هیچ کاری از اینها ساخته نیست و اینها گرفتار خطر هستند و باید آن خطر را تحمّل کنند.

مأموریت پیامبر بر ادامه راه و استغفار برای خود و مؤمنان

در چنین فضایی به وجود مبارک حضرت فرمود تو سه کار انجام بده! این راهی که داری ادامه بده! تو راه موحّدانه داری، تو اسمای حسنای او و اوصاف او و ذکر و وِرد و دعا داری، ﴿فَاعْلَمْ﴾؛ این علم را داشته باش؛ یعنی علم توحیدی که میگویند: «خیر العلم التوحید» و «خیر العمل الاستغفار». اوّل رابطه خود را با خدا محکم بکن که داری و همین را هم حفظ بکن!

دوم مشکل درونی خودت را هم خوب مواظب باش! ﴿وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ﴾، برای خودت استغفار بکن! مستحضرید که استغفار معصوم دفع است و نه رفع؛ یک وقتی به سمت انسان مگسی آمد که این مگس آمده را میپَراند، اما یک وقت بادبزن در دست اوست و نمیگذارد که مگس بیاید! استغفار برای اینها دفع خطر است، نه رفع خطر موجود. اینها همواره در حال استغفار هستند، در حال نیایش هستند و در حال ذکر هستند، این برای آن است که اصلاً گناه به طرف اینها نخواهد آمد، این میشود دفع گناه.

سوم اینکه مشکل جامعه را هم حلّ کن! اینها که پیرو تو هستند و ایمان دارند، لغزشهایی هم دارند، برای اینها هم طلب مغفرت بکن.

استجابت لازمه امر خدای سبحان به دعا و استغفار

مستحضرید وقتی که ذات اقدس الهی چیزی را امر کرد، یقیناً اگر کسی به آن امر مؤتمر بشود و امتثال بکند، خدا پاسخ مثبت میدهد! اگر فرمود دعا کنید: ﴿ادْعُوا رَبَّکُمْ﴾،[23] ﴿وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾،[24] دعا کنید؛ یعنی من جواب میدهم و اگر فرمود استغفار کنید؛ یعنی من مغفرت دارم. گاهی وعده میدهد و گاهی هم امر میکند، در هر دو حال اگر بندگان طبق وعدهٴ الهی و طبق دستور الهی عمل بکنند یقیناً خدا میبخشد.

ظهور رحمت واسعه الهی در دعای حیوانات و فرشتگان برای عالمان و مؤمنان

البته گاهی هم بدون امر، سخن از وعده است که فرمود فرشتهها برای مؤمنین طلب مغفرت میکنند. در آن بحثی که دارد برای علما، حیوانات دریا، حیوانات فضا و صحرا طلب مغفرت میکنند، این کم بهایی نیست که خدا به عالِمان دین میدهد و کم بهایی نیست که دین به علم میدهد! برای عالِم «یَسْتَغْفِرُ»[25] «حِیتان دریا» و «پرندگان فضا»، یعنی چه که اینها استغفار میکنند؟ انسان راهی برود که هم ماهی دریا به یاد او باشد و هم مرغ هوا، راه خوبی است! اگر ـ خدای ناکرده ـ آدم این راه را ارزان بفروشد، آن وقت نه آن دریایی به یاد آدم است و نه آن هوایی و صحرایی؛ در روایات هست که برای علما «حِیتان دریا» و «طیور سماء» طلب مغفرت میکنند و فرشتهها هم که ﴿وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الأرْضِ﴾؛[26] برای همه مؤمنین طلب مغفرت میکنند، مخصوصاً برای عالمان دین! در همان سوره مبارکه «مؤمن» آمده است که فرشتگان طلب مغفرت میکنند؛ البته برای مؤمنین! آیه هفت سوره مبارکهٴ «مؤمن» ـ همان سوره «غافر» ـ این است: ﴿الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا، برای مؤمنین! «سیّما» برای عالِمان دینی طلب مغفرت میکنند، میگویند: ﴿رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ﴾،[27] پس دریا و صحرا، پرنده و خزنده و فرشتهها برای مؤمنان و عالِمان طلب مغفرت میکنند، یک چنین رحمت واسعهای است که نصیب انسان میشود؛ فرمود اگر این کار را بکنند به تو تأسّی کردند و رحمت واسعه الهی هم شامل حال آنها خواهد بود، این سه کار را انجام بده!

«دفع» بودن استغفار پیامبر برای خودش و «رافعیت» آن برای امت

در روایاتی که ذیل این‌گونه از آیات هست آمده است که «خیر العلم التوحید و خیر العمل الاستغفار»،[28] ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ اللَّهُ﴾، یک؛ ﴿وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ﴾، دو؛ ﴿وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ﴾، سه؛ این استغفار، دفع است برای اهل بیت(علیهم السلام) که وجود مبارک حضرت روزانه هفتاد بار استغفار میکرد، مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) در آن رساله شریف و آن کتاب لطیف خود به عنوان اربعین،[29] آن‌جا دارد که البته استغفار حضرت دفع است، این برای استغفار بود و برای دیگران هم از این استغفار سهمی تعیین کرده‌اند؛ اما آنچه در سوره مبارکهٴ «فتح» میآید: ﴿لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ[30] ـ إنشاءالله ـ آن‌جا خواهد آمد که این «ذَنب» به معنای گناه فقهی نیست، وگرنه فتح و پیروزی نعمتی است که خدا به پیغمبر و مسلمین داده است، آن وقت این فتح و نعمت باعث مغفرت «ذَنب» میشود و هیچ ارتباطی بین مقدم و تالی نیست! ما ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً ٭ لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ؛[31] ما مکّه را فتح کردیم تا گناهان تو را ببخشیم! این است که این بزرگان گفتند که فتح مکّه باعث جلال و شکوه حضرت بود و آن عفوِ عامی که حضرت کرد و فرمود: «اَلْیَومُ یومُ المَرْحَمَةِ»[32] است و خانه اباسفیان را هم خانه بَسط قرار داد که فرمود هر کس آن‌جا برود در اَمان است، این نشانه آن است که اگر آنها نسبت به حضرت گمان گناه داشتند، این دیگر برطرف میشود؛ نظیر آنکه وجود مبارک موسای کلیم به خدا عرض کرد من اگر بروم مصر، ﴿لَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ،[33] من نزد اینها گنهکارم، برای اینکه سابقه قتل دارم و اینها مرا مُذنب میدانند! مشرکان حجاز حضرت را گنهکار میدانستند، در جنگهایی که شرکت کردند و کشته دادند حضرت را متّهم میکردند، مُذنب میدانستند و ـ معاذالله ـ قاتل میدانستند؛ حضرت نزد مشرکان مُذنب بود، فرمود ما این فتح را به دست تو انجام دادیم که همه اینها را مورد رحمت خودت قرار بدهی و این گناه «مَزعوم» جاهلی کلاً برداشته خواهد شد، شرح آن ـ إنشاءالله ـ در سوره مبارکه «فتح» خواهد آمد؛ اما این «ذَنب» همان «ذَنب» فقهی و الهی است که با دفع حلّ میشود که فرمود: ﴿وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ﴾.

اِخبار پیامبر از آگاهی خدای سبحان به آشکار و نهان اعمال انسان

و بدان که خدا تمام شئونتان را میداند، آیندهتان را هم میداند! فرمود: ﴿وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ،[34] هم ﴿مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ﴾[35] را میداند، هم ﴿مَا تُخْفُونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ[36] را میداند، ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ![37] هم آن صُوَر ذهنی و تصمیمات شما را میداند، هم اعمال روزانه شما را میداند، هم در شب با چه ره‌آوردی جان خود را تسلیم میکنید را میداند ﴿وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ! این روحِ بدبو را که شب به او تقدیم میکنید را هم میداند، این روح آلوده است! این انسان ﴿یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ﴾؛ هر شب انسان میمیرد؛ منتها یک مرگ خفیف است ﴿وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ. فرمود: ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الأنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا؛[38] خدا دو بار انسان را توفّی میکند: یکی در مرگ و یکی هم در خواب، او ﴿وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ، یک؛ و هر نفسی در هر لحظهای هم که بمیرد خدای سبحان توفّی میکند و کسانی هم که نمردند «یتوفاکم فی المنام»، دو؛ در هر حال فرمود که تمام کارها را ذات اقدس الهی میداند.

توصیف مدّعیان دستور صریح مبارزه و حالت محتضرانه آنها بعد از آن

درباره افرادی که در صدر اسلام به سر میبردند، بعضیها میگفتند اگر دستوری برسد و سورهای بیاید که در آن آیهای محکم باشد، متشابه نباشد و صریحاً ما را به قتال و مبارزه و جهاد دعوت کند ما حاضر هستیم، فرمود: ﴿وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْ لاَ، این «لولا»ی تحضیضیه است ﴿لَوْ لاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ؛ چرا سورهای نمیآید که ما را صریحاً به جهاد دعوت کند؟! اما ﴿فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ﴾، این سوره محکم است، متشابه نیست، خیلی شفّاف است و دستور قتال هم در آن هست که فرمود: ﴿وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ، همینهایی که میگویند چرا دستور مبارزه نمیآید ﴿رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ؛ یک عدّه مجاهد هستند، یک عدّه قاعد هستند، یک عدّه قائم هستند یک عدّه همینهایی هستند که میگفتند چرا دستور مبارزه نمیآید، وقتی دستور مبارزه آمده، اینها مثل حالت احتضار را دارند، مثل اینکه اینها را به طرف چوبهٴ اعدام دارند میبرند! ﴿یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ، کسی که در حال مرگ و انتظار و «غَشیه» و «غَشوه» است چگونه نگاه میکند؟ او نگاه محتضرانه دارد! فرمود یک عدّه نگاه محتضرانه دارند، در حالی که در حال اَمن و صلح مدام اصرار میکنند که چرا دستور صریح مبارزه نمیآید؟! ﴿یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَی لَهُمْ؛ این حالت برای آنها اُولیٰ است. در بخش پایانی سوره مبارکهٴ «قیامت» هم آیه 35 به بعد دارد: ﴿ثُمَّ ذَهَبَ إِلَی أَهْلِهِ یَتَمَطَّی ٭ أَوْلَی لَکَ فَأَوْلَی ٭ ثُمَّ أَوْلَی لَکَ فَأَوْلَی[39] و این حالت برای شما شایستهتر است، در این‌جا هم ذات اقدس الهی میفرماید که این حالت «مغشیّ علیه» بودن برای شما شایستهتر است.

ترغیب به ایمان همراه با عمل و پیروی از رهبری الهی

 ولی بدانید ﴿طَاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ؛ عمل داشته باشید! حرف شناخته شده داشته باشید! حرفی است که عقل آن را به نیکی بپذیرد، نقل آن را به نیکی بپذیرد، شریعت بنا بر آن دستور صادر کرده باشد، این اساس کار است! ﴿فَإِذَا عَزَمَ الأمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ؛ اگر تصمیم نهایی از طرف رهبری الهی صادر شد که جهاد بکنید و شما در برابر او مقاومت بکنید، آسیب میبینید و اگر اطاعت بکنید ﴿لَکَانَ خَیْراً لَهُمْ و اگر اطاعت نکردید همان جاهلیت است و همان خونریزی و همان جنگ داخلی! ﴿فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ؛ اگر اعراض کردید چه چیزی گیرتان میآید؟ اگر نظام اسلامی را نپذیرفتید، دوباره همان جاهلیت است و همان کفر است و همان شرک است و همان آدمکشی و همان راهزنی! این‌طور نیست که اگر حالا شما دین را نپذیرفتید درِ بهشت را به روی شما باز کنند! ﴿فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ﴾ «عن القرآن و العترة، عن الحق و العمل الصالح» ﴿أَن تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ؛ راهزنی داشتید، آدمکشی و قطع رحم داشتید ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَی أَبْصَارَهُمْ؛ اینها نه از راه مشاهده خودشان مطلبی را میفهمند و نه گوش شنوا دارند که حرف دیگران را بشنوند. در قیامت یک عدّه میگویند: ﴿لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ،[40] این‌جا هم میفرماید اینها نه گوش شنوا دارند که حرف دیگری را گوش بدهند و نه چشم بینا دارند که خودشان بفهمند! منشأ آن هم همان اعراض از دین است. ﴿فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ﴾ «عن الاسلام و عن القرآن و عن العترة»، اینکه ﴿أَن تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ ٭ أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَی أَبْصَارَهُمْ﴾. «أَعَاذَنَا اللَّهُ‏ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ سَیِّئَاتِ أَعْمَالِنَا»!

«و الحمد لله رب العالمین»

 


[1] . سوره محمد، آیه15.

[2] . سوره رعد، آیه2.

[3]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص574؛ « ... الَّذِینَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیرا».

[4] . سوره قصص، آیه79.

[5] . سوره قصص، آیه80.

[6] . سوره انعام، آیه26.

[7] . سوره اعراف، آیه45.

[8] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت211.

[9] . الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج1، ص11.

[10]. سوره اسراء، آیه102.

[11]. سوره نمل، آیه14.

[12]. سوره توبه، آیه124.

[13]. سوره توبه، آیه125.

[14]. بحارالانوار، ج58، ص7.

[15]. سوره تکویر، آیه1.

[16]. سوره تکویر، آیه2.

[17]. سوره ابراهیم, آیه48.

[18]. سوره نجم، آیه57.

[19]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص353.

[20]. سوره ابراهیم, آیه48.

[21]. سوره معارج, آیه4.

[22]. بحار الأنوار،ج‏7، ص123؛ «وَ رَوَی أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ قَالَ: قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ فَقَالَ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ إِنَّهُ لَیُخَفَّفُ عَلَی الْمُؤْمِنِ حَتَّی یَکُونَ أَخَفَّ عَلَیْهِ مِنْ صَلَاةٍ مَکْتُوبَةٍ یُصَلِّیهَا فِی الدُّنْیَا».

[23] . سوره اعراف، آیه55.

[24] . سوره بقره، آیه186.

[25]. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم، ج‏1، ص4؛ « ... عَن أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ قَالَ طَالِبُ الْعِلْمِ یَسْتَغْفِرُ لَهُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ وَ الْحِیتَانُ فِی الْبِحَارِ وَ الطَّیْرُ فِی جَوِّ السَّمَاءِ».

[26] . سوره شوری، آیه5.

[27]. سوره غافر, آیه7.

[28]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص505؛ «... عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ قَال‏ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم الِاسْتِغْفَارُ وَ قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ خَیْرُ الْعِبَادَةِ قَالَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ‏».

[29]ـ الاربعون حدیثا، ص313؛ «و قد اقتفی أثره القاضی الفاضل البیضاوی فی شرح المصابیح عند شرح قوله صلی الله علیه و آله و سلم: إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَی قَلْبِی وَ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی الیَوْمٍ مَائةَ مَرَّةً‌، قال: الغین لغه فی الغیم و غان علی کذا: ای غطّی علیه».

[30] . سوره فتح، آیه2.

[31] . سوره فتح، آیات1 و2.

[32]. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏17، ص272.

[33] . سوره شعراء، آیه14.

[34] . سوره انعام، آیه60.

[35] . سوره نحل، آیه19؛ سوره تغابن، آیه4.

[36] . سوره نمل، آیه25.

[37] . سوره بقره، آیه235.

[38] . سوره زمر، آیه42.

[39] . سوره قیامت، آیات33 ـ 35.

[40] . سوره ملک، آیه10.

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۳۷ ب.ظ | علی جغدی | ۰ نظر