بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه درس اخلاق (1395/08/27)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».
«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجورکم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَیْنِ(عَلَیْهِ السَّلَامْ) وَ جَعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَأْرِهِ(عَلَیْهِ الصَّلَاةْ وَ عَلَیْهِ السَّلَامْ)».[1]مراسم اربعین سالار شهیدان حسین بن علی بن ابی طالب را به پیشگاه ولیّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقهمندان قرآن و عترت و شما برادران و خواهران ایمانی تعزیت عرض میکنیم و توفیق نیل به زیارت اربعین، مخصوصاً برای زائران مرقد مطهرش را از خدای سبحان مسئلت میکنیم و سلامتی همه زائران را «ذهاباً» و «ایاباً» و «مقصداً» از خدای سبحان درخواست میکنیم.
یک اصل کلی در روایات ما هست که وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء)، چه درباره امیرالمؤمنین و چه درباره اهل بیت اینچنین میفرماید: «عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه»،[2] «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ»،[3] «حَسَنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه»[4] و سرّش هم این است که ذات اقدس الهی در قرآن کریم پیوند پیغمبر را با این ذوات قدسی با تعبیر ﴿وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُم﴾[5] مشخّص کرده است. اگر وجود مبارک حضرت امیر به منزلهٴ جان پیغمبر است، در اثر ولایت و مقام امامت است و این مقام امامت برای حسن بن علی و حسین بن علی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هست. بنابراین گرچه تعبیر آیه «مباهله»[6] درباره خصوص حضرت امیر است، ولی خصیصهای برای آن حضرت نیست؛ زیرا معیار امامت است که در همه این ذوات قدسی هست؛ لذا فرمود: «حَسَنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه»، «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ». وقتی «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» شد، کار وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را حسین بن علی باید در حدّ امامت انجام دهد، این اصل اوّل.
اصل دوم اینکه برنامه حیاتبخش وجود مبارک پیامبر را ذات اقدس الهی بعد از تلاوت آیات سه اصل مهم قرار داد: ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِم﴾[7] که جامعه را با فرهنگ وحی آشنا میکند، جامعه را طاهر و طیّب میکند و با حکمت که خیر کثیر است آشنا میکند؛ این برنامهٴ رسمی آن حضرت است که خودش راهی این راه است و عدّهای را هم به همراه میبرد. در زیارت اربعین سالار شهیدان هم میخوانیم: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلَالَة»،[8] منتها وجود مبارک پیامبر در تمام مدّت عمر با تحمّل «مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ»[9] به آن سه اصل عمل کرد و سالار شهیدان هم با بذل خون، جامعه را از جهل علمی و جهالت عملی نجات داد و به مقصد هم رسیده است! آنچه را که شما در جوامع کنونی میبینید، همه در کنار سفرهٴ سالارشهیدان نشستهاند، تقریباً پنج قرن عباسیه ـ بنیالعبّاس ـ با این نام و قبر و علامت مبارزه کردند؛ به راستی بنیالعبّاس با قبر حسین بن علی مبارزه کردند! آن قبر را شیار کردند، آن زمین را کشت کردند، به طوری که هیچ اثری از قبر مطهر نبود! امّا اینکه زینب کبری(سلام الله علیها) در شام قسم یاد میکند و میگوید: «فَوَاللهِ ... لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا یُرْحَضُ عَنْک»؛[10] قسم به خدا نمیتوانید نام ما را به فراموشی بسپارید، این بر اثر این است که ایشان «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَة»[11] است، وگرنه کم نبودند سلسله انبیاء! چندهزار پیامبر آمدند و رفتند، اما بسیاری از اینها نامی از اینها نیست! اینطور نیست که هرکسی پیغمبر بود یا امام بود جاودانه باشد، این جاودانگی با یک فیض خاصّی است.
در قرآن کریم فرمود انبیاء فراوانی آمدند که هم تعبیر به «تواتر» دارد و هم تعبیر به «تواصل»: ﴿أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا﴾؛[12] «تترا»، «تا»ی آن مثل تقواست، اصل آن «تاء» «واو» بود. اصل این «تترا» «وترا» بود، به متواتر میگویند «وترا»؛ به آدم باتقوا میگویند او «وَقْوا» است؛ ولی میگویند تقوا، این «تاء» که جزء کلمه نیست! این «وَقِیَ» «یَقِی»، این «واو» تبدیل به آن «تاء» شده است، «تَتْرا» یعنی متواتر؛ یعنی ما انبیا را به صورت متواتر فرستادیم، نام چند نفر از این انبیاء در جهان هست؟ قبرشان کجاست؟ آثارشان چیست؟ همه ماندنی نیستند، چند نفر از این حواریون مسیحی ماندند؟ امّا زینب کبری سوگند یاد میکند، فرمود: قسم به خدا این نام زنده است! این بیان او در اثر «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَة» است.
بنابراین اگر خداست، اینها را همتا یا به منزلهٴ جان پیغمبر میداند و اگر خود رسول است، فرمود: «حُسیْنٌ مِنِّی» و اگر زیارت اربعین است، فرمود او برای دو کار خون داد: یکی اینکه جامعه را عالم کند، دیگر اینکه جامعه را عادل کند و ما هم راهیان همین راه هستیم! سالارشهیدان فرمود این راه برای شما هم هست، امّا باید به دنبال ما حرکت کنید؛ آن سخنرانی نورانی حضرت در مکه هم همین است، نفرمود «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِی الله مُهْجَتَه»، چون همه خونها آن صلاحیت را ندارد که «بلاواسطه» به قُرب الهی بار یابد. به ماها گفتند ببینید حسین بن علی(سلام الله علیه) در مکه چه فرمود، او فرمود: «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَه»؛[13] ببینید ما چکار میکنیم، شما هم تابع ما باشید. درباره خود آن ذوات قدسی میگوییم «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ»، این میشود «بلاواسطه» و آن میشود «مع الواسطه». ما چطور خلق شدیم؟ ما که «بلاواسطه» خلق نشدیم و ما که صادرهٴ اول نیستیم! در بازگشت هم اینچنین است، همه به لحاظ توحید از خدا هستند و به لحاظ معاد همه به خدا بر میگردند: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون﴾،[14] امّا نه ما صادر اول هستیم و نه راجع نهایی! ما همانطوری که با ترتیب از خدا نازل شدیم، با ترتیب به لقای الهی بار مییابیم؛ نه اینکه همه ما به «لقاء الله» بار یابیم و شویم ﴿دَنا فَتَدَلَّی﴾، این ﴿دَنا فَتَدَلَّی ٭ فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی﴾[15] برای کسی است که «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّه»[16] نور او باشد. آنکه اولین صادر است، آخرین راجع هم خواهد بود؛ امّا ماها از این وسطها آمدیم و به همین وسطها برمی گردیم. شما میبینید که همه این بارانها از دریاهاست:
سنت ابر است، اینکه هر چه گیرد ز بحر ٭٭٭ جمع کند جمله را باز به دریا دهد [17]
همه این بارانها به دریا میرسند، امّا بسیاری از اینها همراه نهر به همان ساحل میرسند و آرام میشوند؛ آن سیل خروشان است که این دریا را میشکافد و به وسط دریا میرسد، مگر هر آبی به وسط دریا میرسد؟! همه ما به فیض الهی به لقای الهی بار مییابیم، امّا اینچنین نیست که همه ما به ﴿دَنا فَتَدَلَّی﴾ برسیم. براساس همان اصل، وجود مبارک حسین بن علی فرمود حداکثر تلاش شما این است که «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَی لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا»، امّا نسبت به خود وجود مبارک حضرت در زیارت اربعین به خدا عرض میکنیم: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ»، چرا؟ چون در صدر همین زیارت اربعین آمده است او حبیب توست! او خلیل توست! آن حبیب «فعیل» به معنای فاعل است، آن حبیب به معنی مفعول است؛ هم محبّ توست و هم محبوب توست!
شما در سوره «آل عمران» فرمودید: ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّه﴾،[18] از محبّ بودن به محبوب بودن هجرت کنید که هم اینها هجرت کردند؛ اینها حبیب به معنای محبوب هستند، اینها خلیل تو هستند که ﴿وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلا﴾.[19] چون در صدر این زیارت آمده است: حسین بن علی(سلام الله علیه) محبوب و خلیل توست، خون این حبیب و خلیل در راه توست، آنگاه آن توان را دارد که جامعه را رهبری کند؛ رهبری آن حضرت در همین زیارت اربعین آمده است که «وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَة»؛[20] او قائد است!
رهبران، روحانیون، علما و مانند اینها دو قسم هستند: رهبری بعضی «قیادی» است و رهبری بعضی «سیاقی» است؛ بعضیها دعوت به خیر میکنند، میگویند بروید به جبهه، بروید مدافع حرم باشید، بروید که ماها اینطور هستیم، میگوییم بروید که کار خوبی هم است، دعوت و تبلیغ است؛ امّا رهبریِ «قیادی» این است که خودش پیشتاز است و میگوید بیایید! فرق امام و دیگران این بود که دیگران میگفتند به طرف جنگ بروید، امام فرمود به طرف جنگ بیایید، پیشگام بود و گفت بیایید! «قائد» یعنی کسی که خودش در جلو هست و میگوید من رفتم بیایید، اما «سائق» کسی است که دستور میدهد و میگوید بروید دین را یاری کنید. رهبری اینها که «سیاقی» است توفیق آنها خیلی نیست و رهبری آنهایی که «قیادی» است، توفیق آنها صد درصد است، فرمود من رفتم بیایید! «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَی لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَی»، اینطوری است! بنابراین رهبری حضرت رهبریِ «قیادی» بود، چه اینکه در صدر همین زیارت اربعین، بعد از محبّت و خُلّت، سخن از «قیادة» و رهبری قائدانه آن حضرت است. آنگاه کاری که وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة والثّناء) انجام داده است که ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ﴾، یک؛ ﴿وَ الْحِکْمَةَ﴾، دو؛ ﴿وَ یُزَکِّیهِم﴾، سه؛ این کار را کرد.
الآن اینها که به زیارت اربعین مشرّف میشوند، با شوق حرکت میکنند؛ بسیاری از اینها شاید قدرت تحلیل نهضت سالار شهیدان را نداشته باشند، این «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة»[21] که تنها ذلّت از دودمان یزید نیست! کسی که از نفس امّاره پیروی میکند، او ذلیل است، او خوار است، برای اینکه در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»،[22] اگر در قیامت عدّهای میگویند: ﴿رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا﴾،[23] برای همین بیان نورانی حضرت امیر است که فرمود یک عدّهای در جبهه جهاد درون شکست خوده هستند؛ وقتی که ما را شکست دادند، ما متوجه این صحنه نیستیم که ما با یک دشمنی روبرو هستیم که این دشمن نه از ما مالی میخواهد و نه از ما خون، فقط اسارت میطلبد! چرا وجود مبارک پیامبر فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک»،[24] برای اینکه دشمن نه میخوابد، نه غافل است، نه ساهی است، نه ناسی است و نه دور است، بلکه در درونِ دورن جا کرده است، بیدار است و منتظر غفلت ما است، ﴿إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُم﴾[25] هم که دامنگیر ما شده است؛ یک همچنین دشمنی که در درون ما است، روانکاو و روانشناس هم هست و میداند که مشکل ما چه است و چه چیزی میخواهیم، هر کسی را با همان خواستههای روانیاش فریب میدهد و نمیخوابد و با ما در جنگ است و قصد او هم خونریزی نیست تا ما کشته بشویم و راحت بشوم، قصد او گرفتن مال نیست، او از ما آبرو و دین میخواهد و ما را اسیر میبرد «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»، او سواری و مرکب میخواهد! اینها که به طرف «خِیل» حرکت میکنند، به طرف این اسبهای بیابانی حرکت میکنند، قصدشان جنگ با اسب که نیست، جنگ آنها گرفتن اسب و سوار شدن بر اسب است. «إحتنک» در باب «افتعال»، یعنی «حَنَک» و «تحت حَنَک» را گرفته است؛ او در سوره «اسرا» سوگند یاد کرد: ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَه﴾؛[26] من «حَنَک» و «تحت حَنَک» اینها را میگیرم و سوار میشوم، دیدید این سوارکاری که بر اسب سوار است، دهنه و افسار اسب را در اختیار دارد و سواری میخواهد، گفت من سواری میخواهم! من خون نمیخواهم، من بکشم که چه؟ سوگند یاد کرد ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَه﴾، یک همچنین دشمنی «أَعْدَی عَدُوِّ» است. دشمنان دیگر یا از ما خون میخواهند که جان ما و روح ما و دین ما محفوظ میماند یا از ما مال میخواهند یا زمین میخواهند و خاک میخواهند؛ لذا حضرت فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک».
گر شود دشمن درونی نیست ٭٭٭ باکی از دشمن بیرونی نیست[27]
این «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة» حضرت، تنها برای طرد استکبار برون نیست، برای طرد آن مستکبر دورن هم هست؛ وجود مبارک حضرت اینطور بود و شاگردان خوبی هم تربیت کرد؛ حالا آن مسئلهای که «أَنِّی قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ وَ تِلَاوَةَ کِتَابِهِ وَ الدُّعَاءَ وَ الِاسْتِغْفَارَ»[28] مطلب دیگری است. ذلیل نبودن در برابر دشمن بیرون خیلی مهم نیست، عمده ذلیل نبودن در برابر «أَعْدَی عَدُوِّ» است و این «أَعْدَی عَدُوِّ» هم اسیر میخواهد. حالا اگر عقل کسی اسیر شد، درباره کسانی که در اوائل امر هستند این دشمن درون نمیگذارد او عاقل بشود، نمیگذارد دنبال علم برود، این یک نحو است؛ آنها هم که اهل علم هستند، میگوید این علم خود را ابزار کار من قرار بده. شما میبینید سلسلهٴ جلیله انبیاء که آمدند متنبّیان کمتر از آنها نبودند، هر وقتی پیغمبری ظهور کرد، چند متنبی هم پیدا شد؛ هر وقتی امامی ظهور کرد، چند مدعی امامت هم پیدا شد؛ هر چند یک عالمی ظهور کرد، چند مدعی علمی پیدا شدند؛ آمار متنبیانی که «نِحله» آوردند، کمتر از انبیا نیست! شما این ملل و نحل ابن حزم، ملل و نحل شهرستانی هر دو را که نگاه کنید، اینها دو جلد است: یک جلد مربوط به مللی است که انبیا آوردند و جلد دیگر مربوط به نِحَلی است که همینها آوردند. فرمود اگر کسی عالم شد این علمش را او در خدمت میگیرد تا بتواند متشابهات را جمعآوری کند و ادعایی را هم راهاندازی کند «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»، چنین کسی غیر از اینکه به دشمن سواری بدهد، کار دیگر نمیکند؛ امّا سالار شهیدان(سلام لله علیه) فرمود: ما این بنیالعباس و مانند اینها را به خاک ذلت میکشانیم! این سخن قوی و نیرومند زینب کبری بود ـ چه در مجلس شام و چه در مجلس کوفی ـ در نهایت «مجلسین» دولت اموی را او بست! فرمود: «فَوَاللهِ... لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا یُرْحَضُ عَنْک».
الآن شما ببینید هرچه خواستند جلوی این زیارت اربعین را بگیرند نشد؛ این شوق است و این عشق است. اینها ولو قدرت تبیین ندارند، اما بشر با شوق زنده است، با عشق زنده است، با محبّت و ارادت زنده است. علم یک گوشهای از کارهای نفس و ذهن را به عهده دارد، مسئول اندیشه است و نه مسئول انگیزه، انگیزه را اراده و عزم و نیّت و اخلاص رهبری میکند و این همان محبّتی است که «وَ فِی قُلُوبِ مَنْ وَالاهُ قَبْرُه».[29]
بنابراین شما عزیزان حوزوی و دانشگاهی هم مستحضرید که میتوانید ـ ان شاء الله ـ همین راهها را طی کنید؛ حالا آنها در قلّه هستند و ما در دامنه آن قلّه، به هر حال هم ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ﴾ هست، هم ﴿وَ الْحِکْمَةَ﴾ هست و هم ﴿یُزَکِّیهِم﴾ هست. ما اگر بدانیم که بیراهه نرویم و راه کسی را نبندیم، این میدان مسابقه باز است و هیچکسی مزاحم کسی نیست، نگفتند یک قدری کندتر برو و سرعت نگیر. در میدان سرعت، هم دستور سرعت است و هم دستور سبقت است، فرمود: ﴿وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ﴾،[30] بعد از سرعت ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾؛[31] مسابقه بدهید و بر دیگری جلو بیافتید، بعد برسید بجایی که بگویید: ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماما﴾،[32] این کم مقامی نیست! این هم ـ إن شاءالله ـ برای شما حوزویان و دانشگاهیان است، فرمود شما بکوشید و از خدا بخواهید که بشوید امام تا متقیان جامعه به شما اقتدا کنند، اینکه نقص نیست! اینکه عیب نیست! بگوییم خدایا آن توفیق را به ما بده که ما امام یک امت پرهیزکار بشویم! حالا هر کسی در منطقه خودش که یک وقتی میشود امام راحل(رضوان الله علیه) و یک وقتی هم نه. اگر یک روحانی یا یک دانشگاهی که اهل اعتکاف است، اهل نماز اول وقت است، خوب درس میخواند و عدّهای هم به او اقتدا میکنند، یعنی به سیره علمی و عملی او اقتدا میکنند، نه خصوص در اقتدای نماز جماعت؛ این را به ما گفتند از خدا بخواهید و دعا کنید! این دعای قرآنی است، چند دعاست در قرآن کریم که یکی هم همین است، اینکه بد نیست! این نه تکبرآور است، نه غرورآور است، نه هوامدار است و نه هوسمحور ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماما﴾؛ خدایا آن توفیق را بده که اگر من در روستا زندگی میکنم، در شهر زندگی میکنم، در حوزه یا دانشگاه زندگی میکنم، دور یا نزدیک زندگی میکنم، طوری موفق بشوم که خوبان آن جامعه به من اقتدا کنند! این کم مقامی نیست! آن وقت ما باید حرفی برای گفتن داشته باشیم که دانشوران جامعه به ما اقتدا کنند، سیره سنتی برای ارائه داشته باشیم که اهل سیر و سلوک به ما اقتدا کنند، این راه باز است و اینکه برای امام و پیغمبر نیست! همه ما را ذات اقدس الهی به این فراخواند، این ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾ برای همه است، این ﴿سَارِعُوا﴾ برای همه است، این ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماما﴾ برا ی همه است. آنها که ما به آنها دسترسی نداریم ـ مثل معصومان ـ که حسابشان با ما جداست، اما این را به ماها گفتند که در هرجا زندگی میکنید توفیقی پیدا کن که خوبان جامعه دنبال شما راه بیافتند، نه شما از جهل مردم، از بیسوادی مردم و از عوامی مردم با گفتن قصه و افسانه و دستور و خواب عدّهای را به دنبال خود راه بیاندازید، چون اینچنین اگر باشد هر دو گروه ـ خدای ناکرده ـ گرفتار جهنم میشوند. راه صحیح این است که انسان طوری زندگی کند که جز خدا نیاندیشد.
سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را خدا غریق رحمت کند! ایشان در کتاب تفسیر قیّم المیزان این فرمایش را دارند که مهمترین حق پیش مردم حق حیات است، امّا اسلام آمده به مردم فهماند که مهمترین حق، حق توحید است و نه حق حیات؛[33] انسان اگر یک زندگی داشته باشد ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل﴾،[34] این چه اثری دارد؟! اگر کسی موحّد نبود همین است، او حیات گیاهی دارد؛ یا دوران جوانی است که حیات او حیات گیاهی است و هنوز به حیات حیوانی نرسیده است، او خوش تغذیه میکند، خوش جامه در بَر میکند و خوش بالندگی دارد، همین سه کار را دارد: تغذیه، تَنویه و تولید. او در دوران جوانی این «نباتٌ بالفعل» و «حیوانٌ بالقوة» او هنوز حیوان نشده، این شخص یک درخت خوبی است؛ وقتی به مرحله ازدواج رسید، به مرحله عاطفه رسید، فرزند پیدا کرد، علاقه نسبت به زن و شوهر و علاقه پدر و فرزندی پیدا شد و عواطف و احساسات مطرح شد، این شخص «حیوانٌ بالفعل» و «انسانٌ بالقوه»، بعضی در همین حدّ چهل ـ پنجاه سال میمانند و میمیرند؛ اما برخیها به مقام انسانیت میرسند که با علم و عقل زندگی میکنند، این شخص «انسانٌ بالفعل» و «ملکٌ بالقوة» او فرشتهٴ «بالقوه» است، از این شخص بالاتر هم که با فرشتهها محشور میشوند.
وجود مبارک حضرت امیر در جواب نامه دربار اموی فرمود: این حدیث نبوی جلوی ما گرفته است که حضرت فرمود: «تَزْکِیَةِ الْمَرْءِ نَفْسَه قبیح»؛[35] خودستایی چیز بدی است که آدم خودش را بستاید، ما مأمور به خودستانی هستیم نه خودستایی؛ یعنی خودمان را از خودمان بگیریم و بیاندازیم دور تا راحت بشویم، نه خود را بستائیم! فرمود: «تَزْکِیَةِ الْمَرْءِ نَفْسَه قبیح»؛ خودستائی چیزی بسیار بدی است و خودستانی چیز بسیار خوبی است که خودی را از خودمان بگیریم. حضرت فرمود به ما گفتند که از خودتان تعریف نکنید، فرمود اگر این جمله نبود ما میگفتیم که ما چه کسی هستیم؛ امّا گوشهای از اسرار خانواده خود را شرح بدهیم. فرمود: معاویه! خیلی میروند جبهه و شربت شهادت مینوشند، ولی از ما اگر کسی رفت سیدالشهداء میشود! قبل از جریان کربلا حمزهٴ سیدالشهداء ـ عموی حضرت امیر ـ در جریان اُحُد همینطور بود که حضرت فرمود، ما اگر شهید دادیم سیدالشهداء میشود! خیلیها میروند جانباز میشوند که اعضا و جوارح آنها در جبهه از دست میرود، ولی از ما اگر کسی برود، مثل برادرم جعفر که دو دست خود را داد، ذات اقدس الهی به او دو بال داد که «یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّة»،[36] این جمله در آن نامه نیست، در بخش هایی که مربوط به ذیل اول سوره مبارکه «فاطر» است: ﴿أُولی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباع﴾[37] مربوط به آنجاست، این جعفر طیار هم چنین است. فرمود خیلیها میروند دست میدهند، امّا برادرم که دست داد، خدا به او دو بال داد که این همبال فرشتههاست، ما این خاندانیم! این شخص میشود جعفر طیار، پس این راه باز است! این جعفر طیار یک شهید عادی بود، او نه امام بود و نه پیغمبر، او برادر امام بود، این را ه باز است! پس برخیها نبات «بالفعل» هستند و حیوان «بالقوة»، برخی حیوان «بالفعل» هستند و انسان «بالقوة»، برخی انسان «بالفعل» هستند و مَلِک «بالقوة» و بعضی هم مثل خود اینها مَلِک «بالفعل» هستند که «یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ».
اگر جناب سنایی میگوید:
تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک ٭٭٭ برگ توتست که گشتست به تدریج اطلس[38]
حرف سنایی این است که شما از فرشته کم ندارید! این برگهایی که جمع میکنند و در سطل زباله میریزند، یکی از آنها برگ توت است، اگر کسی مدرسه برود درس بخواند و استاد ببیند، این برگ توت میشود اطلس. الآن ما فرشی در کل جهان گرانتر از پرنیان داریم؟ از اطلس و ابریشم و پرنیا گرانتر داریم؟ که به قول آن سراینده معروف اصفهان:
سه نگردد بریشم ار او را ٭٭٭ پرنیان خوانی و حریر و پرند[39]
بگویی حریر همان است، بگویی ابریشم همان است، بگویی پرنیان همان است. «سه نگردد بریشم ار او را»، این «تثلیث» را معنا کرده است، صدای ناقوس را شنیده «تثلیث» وَتر شده و گفت:
سه نگردد بریشم ار او را ٭٭٭ پرنیان خوانی و حریر و پرند
چه بگویی پرنیان، چه بگویی حریر و چه بگویی پرند، یکی شد. چه بگویی «أب»، چه بگویی «اُم» و چه بگویی «روح القدس»، همه اینها نشانهٴ ذات اقدس الهی هستند. خدا سه نیست، یکی از سه هم نیست، مرکّب هم نیست. اگر جناب سنایی میگوید اگر مدرسه برود و درس بخوانی میشود اطلس، پس اگر مدرسه بروی و درس بخوانی میشوی فرشته:
تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک ٭٭٭ برگ توتست که گشتست به تدریج اطلس
یک برگ توت زبالهای میشود پرنیان، چرا ما طلب نکنیم!
مرحوم کلینی(رضوان الله) را خدا غریق رحمت کند! ایشان از وجود مبارک پیغمبر(علیه وعلی آلهی آلاف تحیت والثناء) نقل کرد که حضرت فرمود اگر شما مواظب زبانتان، خوارک و رفتارتان باشید ـ البته اینچنین نکنید که از جامعه جدا باشید، از دنیا جدا باشید نه از خلق! در متن خلق باشید و از دنیا جدا باشید ـ «لَصَافَحَتْکُمُ الْمَلَائِکَة»،[40] این را مرحوم کلینی در کافی نقل کرد؛ فرمود فرشتهها با شما مصافحه میکنند!
پس این راه باز است و کربلا یعنی این! این ماندنی است؛ لذا زینب کبری آنطور سوگند یاد کرد، فرمود: قسم به خدا این نام ماندنی است و ماند! هیچ عاملی برای حفظ نام کربلا تلاش و کوشش نکرد، برای اینکه ائمه بعدی یا مسموم یا مقتول یا زندان یا تبعید شدند،[41] چه کسی اینها را حفظ کرد؟ قدرت هم چندین قرن در دست بنیالعباس بود، این کربلا را شیار کردند، مزرعه کردند و همه آثارش را محو کردند، چیزی نماند! قبر مطهر حضرت امیر هم همینطور بود، سالیان متمادی آن قبر از ترس مخفی بود. عدّهای متوجه نبودند که چرا ابوحمزه ثمالی با عدهّای از شاگردانش یا هم بحثهایش به سرزمین غَریِ نجف میرود و آنجا ـ یک جای مخصوصی ـ درس و بحث را اداره میکند، نمیدانستند. ابوحمزه ثمالی از کوفه پا میشد ـ همین که دعای سحر را از وجود مبارک امام سجّاد نقل کرد ـ او با فاصله میآید در یک سرزمین غَری، آن سرزمین نجف را میگفتند غَری. اینها که سالیان متمادی در این سرزمین غَری بودند، شناسنامه آنها غروی بود؛ غروی برای همین بود که آنجا زندگی میکردند، نمیدانستند که ابوحمزه برای چه به اینجا میآید. نام علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) و اینکه قبرش در نجف است، فقط برای اهل بیت روشن بود، خیلیها نمیدانستند.
یک وقتی عصر عاشورا شد، دامن این بچه حسینی آتش گرفت، کسی آمد این آتش را خاموش کرد. این کودک دید نسبت به او یک محبّتی شده است، دیگران دارند غارت میکنند و امّا او آتش دامنش را خاموش کرده است. گفت یا شیخ راه نجف کجاست؟ نجف کجاست؟ گفت نجف میخواهی چه کار کنی؟ نجف چیست؟ تو چکار داری؟ نجف که نه شهر است و نه روستا! مثل بیابانی است. گفت راه نجف کجاست؟ تو چکار داری؟ گفت ما بیصاحب نیستیم، جدّ ما علی بن ابیطالب آنجاست. اینکه این کودک میدانست و دیگران غافل بودند، بر اثر اینکه اگر میدانستند قبر مطهر علی بن ابیطالب در نجف است، آن قبر را هم ویران میکردند.
«السَّلَامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَی أَصْحَابِ الْحُسَیْن»[42]
پروردگارا! نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهداء را با اولیای الهی محشور بفرما!
خطر سلفی و داعشی و تکفیری را به استکبار و صهیونیسم برگردان!
زیارت همه زائران را به «أحسن وجه» قبول بفرما!
تورا به قدرت و عظمت و عصمتت قسم، همه زائران را سالمن با اوطانشان برگردان!
خطر سلفی و داعشی را به خودشان برگردان!
این نظام الهی را تا ظهور صاحب اصلی آن از خطری محافظت بفرما!
«غَفَرَ اللهُ لَنٰا وَ لَکُمْ وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکٰاتُه»
[1] . مصباح المتهجد، ج2، ص772.
[2] . دعائم الإسلام، ج1، ص19.
[3]. کامل الزیارت، ص52.
[4] . بشارة المصطفی لشیعة المرتضی(ط - القدیمة)، ج2، ص156؛ بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج43، ص306.
[5] . سوره آل عمران، آیه61.
[6] . سوره آل عمران، آیه6؛ ﴿فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبین﴾.
[7] . سوره بقره، آیه129.
[8] . مصباح المتهجد و سلاح المتهجد، ج2، ص788.
[9] . مناقب آل أبی طالب علیهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج3، ص247.
[10] . الإحتجاج فی أهل اللجاج، ج2، ص309.
[11] . الإحتجاج فی أهل اللجاج، ج2، ص305.
[12] . سوره مؤمنون، آیه44.
[13] . اللهوف علی قتلی الطفوف، النص، ترجمه فهری، النص، ص61.
[14] . سوره بقره، آیه156.
[15] . سوره نجم، آیات8 و 9.
[16]. بحارالانوار، ج15، ص28؛ «فَأَوَّلُ مَا خَلَقَ نُورُ حَبِیبِهِ مُحَمَّدٍ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) ... خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی نُورَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)».
[17] . دیوان اشعار ظهیر الدین فاریابی.
[18] . سوره آل عمران، آیه31.
[19] . سوره نساء، آیه125.
[20] . مصباح المتهجد و سلاح المتهجد، ج2، ص788.
[21] . الإحتجاج فی أهل اللجاج، ج2، ص300.
[22] . نهج البلاغة(للصبحی صالح), حکمت211.
[23] . سوره مؤمنون، آیه106.
[24] . مجموعة ورام، ج1، ص59؛ عدّة الداعی و نجاح الساعی، ص314.
[25] . سوره اعراف، آیه27.
[26] . سوره إسراء، آیه62.
[27] . هفت اورنگ (جامی), سلسلةالذهب, دفتر اول.
[28] . الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص: 91.
[29] . زد المعاد ـ مفاتیح الجنان، ص511.
[30] . سوره آل عمران، آیه133.
[31] . سوره بقره، آیه148.
[32] . سوره فرقان، آیه74.
[33] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص71؛ «و قد أثبت القرآن أن أهم حقوق الإنسانیة هو التوحید و القوانین الدینیة المبنیة علیه کما أن عقلاء الاجتماع الإنسانی علی أن أهم حقوقها هو حق الحیاة تحت القوانین الحاکمة علی المجتمع الإنسانی التی تحفظ منافع الأفراد فی حیاتهم».
[34] . سوره اعراف، آیه179.
[35] . نهج البلاغة(للصبحی صالح)، نامه28.
[36] . الأمالی(للصدوق)، النص، ص463.
[37] . سوره فاطر، آیه1.
[38] . دیوان سنایی، قصیده90.
[39]. هاتف اصفهانی، دیوان اشعار، ترجیع بند(که یکی هست و هیچ نیست جز او).
[40]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص424.
[41]. کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الإثنی عشر، ص162؛ «...اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَفْوَتِهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ أَوْ مَسْمُوم...».
[42] . کامل الزیارات، ص178.
- ۹۵/۰۸/۲۹