بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه درس اخلاق (1395/08/20)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».
«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجورکم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَیْنِ(عَلَیْهِ السَّلَامْ) وَ جَعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَأْرِهِ(عَلَیْهِ الصَّلَاةْ وَ عَلَیْهِ السَّلَامْ)».[1]
مقدم شما بزرگواران نظامی و انتظامی، حوزوی و دانشگاهی، برادران و خواهران ایمانی را گرامی میداریم. ایام سوگ و ماتم اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است، این مراسم سنگین را به پیشگاه ولیّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقمندان قرآن و عترت تسلیت عرض میکنیم و ماه پُربرکت صفر که به رهبری وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) اداره شده است، از سخنان نورانی آن حضرت هم بهره میگیریم.
وجود مبارک امام سجاد ضمن اینکه ما را به دعای معنای معروفش آشنا میکند، ما را به حقیقت دعا که چه بخوانیم و چه بخواهیم هم آشنا میکند و دعا را در سه منطقه ملی و منطقهای و بینالمللی گسترش میدهد تا محصول نهضت سالار شهیدان را جهانی کند. دعاهای آن حضرت تنها در این نیست که خدایا مشکلات مرا حل کن، بیمار مرا شفا بده، مرض ما را درمان کن یا آمرزش گناهان نصیب ما بکن! بخش مهم دعاهای آن حضرت دربارهٴ جهانبینی و جهانشناسی و انسانبینی و انسانشناسی است. به خدای سبحان عرض میکند: پروردگارا! «تَوِّجْنِی بِالْکِفَایَةِ»؛ خدایا آن توفیق را بده که جامعه ما خودکفا باشد و به بیگانه نیازمند نباشد، نیاز به بیگانه ذلّت است! این تاج خودکفایی را بر بالای سر نظام ما مستقر بفرما! این دعای امام سجاد است، این دعا با اینکه خدایا من و پدر و مادر مرا بیامرز، خیلی فرق میکند! «تَوِّجْنِی بِالْکِفَایَةِ»؛ خدایا کشور ما را خودکفا بکن که ما در هیچ بخشی به بیگانه نیازمند نباشیم! خودکفایی یک مملکت به مدیریت فهمیده و مدبّریت عاقلانه و خردمندانه وابسته است؛ در جمله بعد عرض میکند خدایا! «وَ سُمْنِی حُسْنَ الْوِلَایَةِ»، این «سُمنِی» فعل امر از «وَسَمَ » است. «موسوم» بودن و «سِمه» بودن، یعنی علامت داشتن و نشانه داشتن. سیما به معنای صورت نیست، سیما به معنای علامت است. «موسوم» است، «سِمه» است و از این نامها، از همان «وَسَمه» به معنای علامت مشتق شده است. عرض میکند خدایا! این توفیق را به من بده که هم من کاری داشته باشم و هم مدیر لایقی باشم؛ نه بیراهه بروم و نه راه کسی را ببندم، بفهمم این مملکت چه دارد، یک؛ چگونه باید مصرف کند، دو؛ مردم آن را بینیاز کنم، سه؛ این میشود تدبیر عاقلانه و ولایت خردمندانه، چون هر کسی ولیّ زیر مجموعه خودش است. کسی که برای دَه نفر درس میگوید، باید بفهمد آن صاحب کتاب چه گفته، یک؛ باید بفهمد چگونه تقریر بکند، دو؛ باید بفهمد چگونه ذهن آنها را باز کند که آنها هم اشکال خوب بکند و هم سؤال خوب بکنند، سه؛ تا بشود تدریس خوب! عرض میکند خدایا! اگر کسی در حوزه درس میگوید باید مدرّس بفهم باشد و شاگرد را خوب تربیت کند. شاگرد مقلِّد، شاگرد نیست؛ چه حوزه و چه دانشگاه! آنکه چند سال درس میخواند و قدرت ابتکار پیدا نمیکند یا نقص از اوست یا نقص از مدرِّس اوست، چون مدرِّس مقلِّد بار آورده نه محقق. اگر کسی حوزوی و دانشگاهی است اینطور باید باشد و اگر کسی میزی دارد و کاری دارد و تدبیری دارد ـ چه نظامی و چه انتظامی، چه لشکری و چه کشوری ـ دعای امام سجاد این است: ـ چون هر کسی نسبت به زیر مجموعهاش ولایت دارد ـ «وَ سُمنِی حُسنَ الولایة» که من والیّ خوبی باشم تا چهار نفر را خوب تربیت کنم و زیرمجموعه خودم را هَدَر ندهم؛ اگر مال است هَدَر ندهم، اگر علم است هَدَر ندهم؛ «وَ سُمنِی حُسنَ الولایة». ما آنچه که در مملکت کم داریم مدیر بفهم و لایق است، وگرنه این مملکت همه چیزی دارد.
یک بیان نورانی از امیرالمؤمنین این است که ـ در غالب کتابهای ماست، حتی در وسائل فقهی ما هم هست و کمتر کسی است که این حدیث را نشنیده باشد! ـ «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّه»؛[2] مردم، ملت و نظامی که آب به اندازه کافی و خاک به اندازه کافی داشته باشد و «مع ذلک» باید کالا از خارج وارد کند، خدا این ملت را از رحمت خود دور کند، این نفرین علی است! ما چقدر زمینهای بیکار داریم!؟ علف، یعنی این کلمه سه حرفی را از برزیل با کشتی دارند وارد میکنند! این ننگ نیست!؟ امام سجاد میگوید این ننگ است. شما علف را دارید وارد میکنید، این نه سواد میخواهد، نه کود میخواهد، مشکلات علمی هستهای یا کارهای علمی حوزه و دانشگاه نیست! این علف بار آوردن مثل نظام و مسائل هستهای نیست که سواد بخواهد، مشکلات کشاورزی را باید با این بیان حل کرد. فرمود: «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّه»؛ این بیان علی است؛ نفرین علی مستجاب نشود، دعای ما مستجاب بشود؟! یک عُرضه را وجود مبارک امام سجاد از خدا طلب میکند، «وَ سُمنِی حُسنَ الولایة» که من ولیّ خوبی باشم، والی خوبی باشم، مولای خوبی باشم، مدیر خوبی باشم و مدبّر خوبی باشم. «وَ هَبْ لِی صِدْقَ الْهِدَایَةِ»؛[3] هم حرف رهبران الهی را من خوب گوش بدهم و هم عدهای حرف مرا گوش بدهند، اینکه فخر نیست! اینکه در دعاهای ماه مبارک رمضان و مانند آن آمده است که خدایا تو دین خودت را که میخواهی حفظ بکنی ـ یقیناً هم که حفظ میکنی ـ این دین را به وسیله من حفظ بکن، نه به دست دیگری! «وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِکَ وَ لَا تَسْتَبْدِلْ بِی غَیْرِی»،[4] چرا دست من پیش دیگری دراز باشد؟ چرا دست دیگران کنار سفره من دراز نباشد؟ این فخر نیست! این یک کمالی است که انسان با دعای امام سجاد از خدا میطلبد. خدایا به من توفیقی بده که سفرهٴ من پهن باشد! یا کتابی بنویسم یا صنعتی اختراع کنم یا تولیدی کنم که بسیاری در کنار سفره من باشند، چرا دست من در کنار سفره دیگری باشد؟ حضرت هم فرمود: «الْیَدُ الْعُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الْیَدِ السُّفْلَی»؛[5] دستِ بده بهتر از دست بگیر است، چرا دست ما دست بده نباشد؟ چرا همیشه بگیریم؟ خوی گدایی را امام سجاد از ما گرفت، خوی توانمندی و بخشندگی را به ما داد؛ بعد هم در بخشهای دیگر به ما فرمود به خدا عرض کنید خدایا! آن توفیق را بده که اگر یک وقتی وضع مالی من خوب شد، من ـ خدایی ناکرده ـ خودم را گَم نکم! این را هم به ما گفته است. در بسیاری از موارد فرمود که ای مال، تو از بین میروی ولی آبروی مرا نبر! ولی من دستم بالا باشد، اینکه عیب ندارد!، من سفرهام پهن باشد که عدهای زیادی کنار سفره باشد، اینکه ننگ نیست! اینکه عیب نیست! من مال داشته باشم و ذخیره کنم، این مال میشود مالِ نسوز! این آیات نورانی سوره مبارکهٴ «توبه» را ملاحظه کنید، فرمود: ﴿یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ﴾،[6] ما شنیدهایم جهنمی هست و به آن ایمان داریم، داغ کردن هم هست و به آن ایمان داریم؛ اما نشنیدیم که در جهنم از جنگل هیزم بیاورند! این را از قرآن شنیدهایم که ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛[7] هیزم جهنم آدمهای ستمکار هستند، اما جایی نشنیدیم که از جنگل هیزم بیاورند تا آتش گُر بگیرد، این را شنیدهایم که خود مردم گُر میگیرند. در سوره مبارکهٴ «توبه» فرمود کسانی که مالها را ذخیره کردند، نه تولید میکنند و نه نیاز نیازمندی را برطرف میکنند، همینها را داغ میکنند! «کَیّ» یعنی داغ کردن، یکی از بیانات نورانی حضرت امیر این است که «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکَی»؛[8] قبلاً هم همینطور بود، چون راه برای درمان نبود آخرین علاج داغ کردن بود. این «کَوی یکوِی» این ناقص است، «کَیّ» یعنی داغ کردن. اینکه حافظ میگوید: «علاج کَیّ کنمت کآخر الدواء الکی»،[9] نه علاج کی کنم! یعنی بالاخره باید داغ بشوی! «علاجِ کیّ کنم»؛ این «کیّ» مشدّد است، «علاجِ کیّ کنمت کآخر الدواء الکیّ»، این «آخر الدواء الکیّ» از نهجالبلاغه است؛ بالاخره داغ میکنند! در سوره مبارکهٴ «توبه» فرمود: این مالها را داغ میکنند، این را کجا میگذارند؟ کسی که مال حلال را جمع کرد ولی در راهش صرف نکرد، نه اینکه اختلاس کرد،! آن یک حساب دیگری دارد که «عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَاد»[10] آبروها را میبرند. این أحباری که ﴿یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللَّهِ﴾،[11] مال خودشان است! این حقوق الهی را نمیدهند، این وجوه شرعی را نمیدهند، نه اینکه اختلاس کردند! آنها که ﴿یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ﴾ مال خودشان را که از راه حلال ما به اینها دادیم جمع کردند، ولی حقوق شرعی را نمیدهند. ﴿یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ﴾، این شخص میبینید که این مال مالهای اوست، برای او آشناست، این اسکناس میشود اسکناس نسوز! آتش آنجا کار آب را میکند! هم گداخته است، هم گدازنده است و هم کار آب را میکند. درخت جهنمی ما داریم که ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ﴾؛[12] یک آتشی است که کار آب را میکند، این درخت آتشی است و با آتش رشد میکند؛ حرامخوارها همینطور هستند، چون حرامخوار با آتش رشد کرده است. در این آیه سوره مبارکهٴ «توبه» فرمود اینها را داغ میکنند، این شخص میبیند که اسکناس همان اسکناس است، این سکه همان سکه است که خودش از راه حرام جمع کرده است یا حق الهی را نداده! این را داغ میکنند، ﴿یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فی نارِ جَهَنَّمَ﴾. به کجا میمالند؟ کجاها را داغ میکنند؟ ﴿فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ﴾؛ این سه جا را داغ میکنند؛ اول پیشانی را داغ میکنند، بعد پهلو را داغ میکنند، بعد پشت را داغ میکنند. این سه جا را چرا داغ میکنند؟ چون میبینید یک سرمایهدار مُتِکاثر احتکارکننده است، وقتی یک عدهای به آنها برای رفع نیاز مراجعه کردند ـ در کمیته امداد یا بهزیستی یا در جاهای دیگر و در کارهای خیر ـ اول چهره را جمع میکند و این پیشانی او چین میگیرد، این یک؛ بعد نیمرخ، کمکم خود را از اینها منحنی میکند، بعد پشت میکند و میرود؛ اول چهره، بعد پهلو، بعد پشت؛ قرآن هم دارد که ما اول پیشانی او را داغ میکنیم، بعد پهلوی او را، بعد پشت او را، ﴿یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ﴾. این نتیجه کار است.
امام سجاد به ما میفرماید به خدا عرض کنید خدایا! آن توفیق را بده که من یک مدیر خوبی باشم، اگر در حوزه و دانشگاه هستم استاد خوبی باشم، مؤلف خوبی باشم، مدرِّس خوبی باشم و شاگردان خوبی تربیت کنم، نه اطنکه مقلِّد بپرورانم، بلکه محقق بپرورانم! والی خوبی باشم، مولای خوبی باشم، ولایت خوبی داشته باشم، در فنّ تدریس، تألیف و تصنیف. اگر نظامی و انتظامی هستم، در حفظ مملکت از هر خطر بیگانه و عامل نفوذی و اگر کارهای اجرایی دارم هم همچنین. این دعای امام سجاد است! اینکه میبینید از صحیفه سجادیه به عنوان زبور اهل بیت یاد میکنند[13] و میبینید که میگوید تالیتلو قرآن کریم است از همین راه است. این دعاهای قبلی در زبان هم بود و هست که خدایا مرا بیامرز پدر و مادر مرا بیامرز، اینکه علم نیست! بخشی از ادعیه حضرت در جلسات قبل به عرض شما رسید، آنجا وجود مبارک امام سجاد عرض میکند خدایا! آن توفیق را به من بده که من نظام ارزشی را اشتباه نکنم: «وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِی عَدَمٍ خَسَاسَةً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا فَإِنَّ الشَّرِیفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُکَ وَ الْعَزِیزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُکَ»؛[14] خدایا آن فهم را به ملت ما بده که نظام ارزشی را جزء ثروت ندانند، کسی که وضع مالی او ضعیف است او را تحقیر نکنند، این دعاست! این دعا با ادعیه دیگر خیلی فرق میکند، مرا از این ضلالت و گمراهی حفظ بکن! تا من افراد را براساس آن مایههای علمی و تقوا و عقلانیت آنها احترام بگذارم، نه براساس ثروت اینها؛ این میشود دعای امام سجاد. آنجا هم عرض میکند که خدایا توفیقی بده که «وَ امْنَحْنِی حُسْنَ الْإِرْشَادِ»،[15] راهنمایی مردم به عهده من باشد! چرا همیشه ما بگیریم؟ از فیض و فضل او که چیزی کم نمیآید، چرا ما بیشتر نگیریم؟ یک وقتی یک کسی گفت خدایا من و پدرم را بیامرز! وجود مبارک پیغمبر فرمود: چرا پرچین میکنی! این تحجیری که در کتابهای فقهی خواندید همین است، در بیابانها این املاکی که موات هست دور آنها را «حَجَر» میگذارند، سنگ میگذارند که میگویند «تحجیر» کرده است، این یک نحوه احیای موات است؛ حضرت فرمود: چرا پرچین کردی؟ چرا تحجیر کردی؟ چرا سیم خاردار کشیدی؟ گفت من و پدرم را بیامرز! بگو کل «مَنْ فِی الْعَالَم» را مشمول رحمت خودت قرار بده![16] خود خدا که فرمود: ﴿رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾؛[17] شما همه را دعا کنید، بگویید همه مسلمانهای مشرق عالم و مغرب عالم را از خطر استکبار و صهیونیسم نجات بده، چرا خصوص ما؟ ما و یمن و فلسطین، هر جا را استکبار و صهیونیسم پا گذاشته است، خدایا همه را از خطر اینها حفظ بکن! این دعاهای عمومی است، اینطور نیست که اگر بیشتر بخواهیم از سعه رحمت الهی کم بشود! همه را بیارمز! به ما گفتند حداقل چهل نفر را در سحرها یادت نرود دعا بکن! قرآن کریم چهار کار کرده است: بهشت و اوضاع بهشت را معرّفی کرده، یک؛ تمدّنها و فرهنگهای مردان بهشتیمنش را مشخص کرد، دو؛ جهنم را معرّفی کرده، سه؛ مردم بیتمدّن و بیفرهنگ را هم گفته که اینها در جهنم دارند زندگی میکنند، چهار؛ هر چهار مورد را قرآن مشخص کرده است.
درباره بهشت همه ما شنیدیم که فرمود: ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ﴾؛[18] هیچ نقصی در آن نیست، عیبی در آن نیست، بدخواهی در آن نیست، مردانی هم که در بهشت زندگی میکنند ﴿وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾؛[19] هیچ بهشتی نسبت به بهشتی کینه ندارد! این مطلب اول.
در سوره مبارکهٴ «حشر» هم فرمود: مردان متمدّن و بافرهنگی که بهشتیگونه زندگی میکنند، در دنیا دعای آنها این است: ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾؛[20] خدایا بد کسی را در دل ما قرار نده تا ما کینه کسی را نداشته باشیم و بد کسی را هم نخواهیم! اگر خوب است که دعایش کنیم و اگر بد است دعا کنیم که خوب بشود! این دل برای کارهای دیگر خلق شده است، جا برای کنیه نیست! ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾، این مطلب دوم.
جهنم را هم که خدا نصیب کسی نکند! معرّفی کرده است که فرمود جهنمیها هرکدام دیگری را فحش میگویند: ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾؛[21] این مطلب سوم.
اما چهارم، «وَ مَا أَدْرَاکَ مَا الرّابع»! شما میبینید که هر کسی قلم به دست گرفته رسانه شده، مجلهنویس و روزنامهنویس شده، این او را نفی میکند و آن این را نفی میکند، این برای او جعل میکند و آن برای این دروغ جعل میکند، این یک زندگی بیفرهنگ جهنمگونه است! مگر در جهنم غیر از این است؟! شما هیچ اطمینانی از این رسانهها پیدا نمیکنید، هر که قلم دست گرفت دیگری را تکذیب میکند، دیگری میگوید اینطور نبود! آبروی دیگران را بردن هنر نیست. اگر کسی مشکلی دارد ـ البته دارد، چون جامعه ما که جامعه عدل محض نیست ـ بر ما واجب است امر به معروف و نهی از منکر کنیم و دوستانه در جلوی او به او بگوییم که این نقص است، این را نکن! اما آنکه واجب است بر ما به نام امر به معروف و نهی از منکر نمیکنیم، اینکه بر ما حرام است به عنوان غیبت و آبروریزی داریم انجام میدهیم، این میشود جامعه جهنمی! چرا قرآن فرمود: هیزم جهنم خود آدم تبهکار ظالم است؟ ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾.[22] در کارخانههای کورهبلند ذوب آهن اصفهان و مانند اینها چکار میکنند؟ اینها سه کار انجام می دهند: اول آن مواد خامی که برای سوخت و سوز است ـ حالا یا گازوئیل است یا ذغالسنگ است یا بنزین یا هر چه هست ـ را جمع میکنند، بعد آن آتشگیره یا آتشزنه یا هر چه هست را به این میزنند و این گُر میگیرد، بعد آن مواد را در داخل این میریزند؛ این سه تا کار، کار کوره است. خدا فرمود ما هم یک کورهای داریم، اما هر سه کارش انسان است؛ آن مواد سوخت و سوز اولی که ذغالسنگ است، آن یک سلسله انسانها هستند، آن وقود و آتشزنه است که رهبران کفر هستند، اینها را میگیرانیم، وقتی کاملاً مُشتعل شدند افرادی که محکوم شدند آنها را میسوزانیم. این کارخانههای کورهبلند اصفهان و امثال اصفهان را که شنیدهایم، در جهنم هر سه قسمت آن انسان است. «وقود» یعنی «ما یوقد به النار» حالا یا آتشزنه است یا آتشگیره است. قبلاً که با هیزم کار میکردند، هیزمهای بزرگی که ریشه درختها بود مثل درخت گردو، آن هیزمهای بزرگ را که همیشه کنار اجاق نگه میگذاشتند، این آتش را ذخیره میکرد. غذا میخواستند درست کنند هیزمهای کوچک و ریز را میآوردند و با آن «وَقود» میگیراندند «مُشتَعل» میکردند بعد غذایشان را درست میکردند؛ این هیزمهای کوچک با آن «وَقود» افروخته میشد. در قرآن فرمود یک عده حطب هستند هیزم هستند ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾، یک عده «ما یوقد به النار و توقد به النار» هستند، «وَقود» هستند که نام میبرد: ﴿هُمْ وَقُودُ النَّارِ ٭ کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ﴾؛[23] رهبران کفر اینها آتشزنه و آتشگیره هستند، اینها همیشه آتش دارند که یک عده با آتش اینها سوخته میشوند. وقتی آن افراد را با این «وَقود» آشنا کردند و گُر گرفت، ﴿ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ﴾؛[24] یک عدهای را که باید سوخت و سوز بشوند میبرند. دیدید که هر سه شده انسان! همینها که در اینجا هستند و یک نظام را جهنم کردند، آنجا هم که رفتند همین است، حیف است! ما که میتوانیم به جایی برسیم که فرشتهها به استقبال ما بیایند چرا ارزان بفروشیم؟ مگر قرآن نفرمود که فرشتهها در حال احتضار به استقبال عدهای میآیند؟ ﴿الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾،[25] در حال احتضار میآیند! ما که نمیدانیم این محتضر چه لذّتی دارد؟ مرحوم کلینی را خدا غریق رحمت کند! در همین جلد پنج کافی دارد که برای انسان هیچ لذّتی در تمام مدت عمر به اندازه لذّت مرگ نیست! [26] هیچ لذّتی! ما الآن تمام آرزوهایمان این است که دستمان به ضریح مطهّر سید الشهداء برسد، این نهایت آرزوی ماست! اگر خود حسین بن علی بیاید به بالین ما چه میشود؟ از این بهتر! مرحوم کلینی نقل میکند وقتی مؤمن در حال احتضار شد، چند نفر بالای سر او حاضرند؛ اینکه نمیشناسد ندیده بود معرفی میکنند میگویند اینکه پیشاپیش همه است وجود مبارک پیغمبر است، آنکه کنارش ایستاده است علی بن ابیطالب است؛ بعد میگوید این را برای همه نقل نکنید، شاید متوجه نشوند که آنجا سخن از مَحرم و نامَحرم نیست! فرمودند آن بیبی فاطمه زهراست، از این بهتر!؟ این یکی حسن بن علی است، آن یکی حسین بن علی است! لذّتی از این بهتر! مرحوم کلینی از امام نقل میکند که هیچ لذّتی در تمام مدت عمر برای انسان به اندازه لذّت احتضار نیست؛ راست هم هست! چرا ما این مقام را از دست بدهیم؟ ما که آروزی ما این است که قبر حضرت را زیارت بکنیم، خود حضرت به بالین ما بیاید آن وقت چه میشود؟! حیف نیست که آدم این مقامها را از دست بدهد؟ هرکدام از ماها کاری داریم، کارمان را صحیحاً انجام بدهیم! اگر کسی بد کرد، امر به معروف و نهی از منکر را برای همین گذاشتند. حالا امر به معروف نکنیم، نهی از منکر نکنیم، دروغ بگوییم، آبروریزی بکنیم و جامعه را ناآرام بکنیم، بیاثر هم هست. این امر چهارم نمونه جهنم است، ما میتوانیم نظام ما را بهشتی کنیم! مگر آن آیه برای ائمه است؟ برای همین من و شماست! ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾[27] برای ماهاست، پس ما میتوانیم جامعهمان را با تمدّن و با فرهنگ به برکت خونهای پاک شهداء بهشتی کنیم، پس چرا نکنیم؟ جامعه میشود آرام! آن کسی که دستش به اختلاس باز است، او نمیداند که با مار و عقرب دارد بازی میکند! همین است! این جهنم چه جهنمی است؟ اسرار آن عالم که برای ما روشن نیست، هزارها مطلب در قیامت هست که ما یکی از آنها را هم شاید نشنیدیم؛ اما قول حافظ «این قدر هست که بانگ جرسی میآید». شما ببینید این جنازهها را که میبرند میگویند، بلند بگو «لا اله الا الله»! حرف حافظ این است که ما نمیدانیم اینها را کجا میبرند، ولی صدای زنگ گردن شترهای این قافله را ما میشنویم.
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست ٭٭٭ این قَدَر هست که بانگ جَرسی میآید[28]
وقتی یک قافله دارد میرود، معلوم میشود یک مقصدی دارد. حرف او این است که ما نمیدانیم اینها کجا میروند؟! «جرس» یعنی زنگ، صدای زنگ گردن را ما میشنویم ما هر روز داریم این بلند بگو «لا اله الا الله» را میشنویم، اما کجا میبرند را ما نمیدانیم؛ «آن قدر هست که بانگ جرسی میآید»، ما میتوانیم خیلی خوب زندگی کنیم و عاقلانه زندگی کنیم ـ هر کسی در هر کاری که دارد ـ مشکلاتی که در مملکت هست را با امر به معروف و نهی از منکر حل کنیم بعد آرام هستیم، بر فرض هم گوش نداند، قبول و نکول به عهده اوست. اما کشور را ناآرام کردن، امنیت را از بین بردن، آبرو را از بین بردن و بیتحقیق حرف زدن، این کار صحیحی نیست، اگر کسی اشتباه کرد ـ چه اینکه میکنند ـ اصلاً امر به معروف را برای همین گذاشتند.
بنابراین یکی از چیزهایی که ما نمیفهمیم ـ واقعاً نمیفهمیم، نه اینکه حالا تواضع بکنیم ـ واقعاً نمیفهمیم! ما آنچه که از جهنم خبر داریم جهنم یک جایی است پُرآتش که یک عده را میریزند؛ اما جهنم منقول است و جهنم را میآورند، این را ما واقعاً نمیفهمیم. اینکه در بخش پایانی سوره مبارکهٴ «فجر» است دارد که جهنم را میآورند: ﴿وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾،[29] یعنی جهنم یک امر منقولی است! جهنم را میآورند، این یعنی چه؟ آیا ما دو تا جهنم داریم: یک جهنم منقول و یک جهنم غیر منقول؟ یا همین یک دانه است که این جهنم منقول است؟ اگر جهنم منقول است، هیزم آن هم منقول است، «وَقود» آن هم منقول است و «مسجورین» او هم منقول هستند، پس یک عده جهنمیها هستند که دارند حرکت میکنند! آیا معنای آن این است؟ هزارها چیز است در مسئله قیامت که برای ما حل نشد، ولی این مقدار را که ما میفهمیم که برخیها یک جهنم منقولیاند، ﴿وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾. در آن روز خبری از رفاه اینها نیست. البته ﴿یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾[30] بعد از این است، یک عده چنین هستند، آن راه هم باز است چرا ما آن راه را نرویم؟ دعای نورانی امام سجاد این است که «تَوِّجنِی بِالکِفایَة»، این تاج مدیریت را بر بالای سر مسئولان ما بگذار! و همه ما توفیقی داشته باشیم که والی خوب، مولای خوب، ولایت خوب نسبت به زیرمجموعه خودمان داشته باشیم تا این کشور از بیگانه بینیاز باشد و به ظهور صاحب اصلی آن برسد.
مجدّداً مقدم شما همه عزیزان و بزرگواران را گرامی میداریم، از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم به عموم علاقمندان قرآن و عترت و به فرد فرد شما برادران و خواهران ایمانی سعادت و سیادت دنیا و آخرت مرحمت بفرماید!
پروردگارا! نظام ما، رهبر ما، مراجع، دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهداء را با اولیای الهی محشور بفرما!
خطر سلفی و تکفیری و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگردان!
مشکلات دولت و ملت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوانها را به بهترین وجه حل بفرما!
جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) قرار بده!
و این نظام الهی را تا ظهور صاحب اصلیاش از هر خطری محافظت بفرما!
«غَفَرَ اللهُ لَنٰا وَ لَکُمْ وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکٰاتُه»
[1]. مصباح المتهجد، ج2، ص772.
[2]. وسائل الشیعة، ج17، ص41.
[3]. الصحیفة السجادیة، دعای20.
[4]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص568.
[5]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص11.
[6]. سوره توبه، آیه35.
[7]. سوره جن، آیه15.
[8]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه168.
[9]. دیوان حافظ، غزل430؛ «به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می ٭٭٭ علاج کی کنمت آخرالدواء الکی».
[10]. الصحیفة السجادیة، دعای11؛ «وَ لَا تَکْشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ یَوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِک».
[11]. سوره توبه، آیه34.
[12]. سوره صافات، آیه64.
[13]. فتح الأبواب بین ذوی الألباب و بین رب الأرباب(ابن طاووس)، ص76؛ «و تسمی «اخت القرآن» و «زبور آل محمد (صلّی اللّه علیه و آله)» و «انجیل أهل البیت»».
[14]. الصحیفة السجادیة، دعای 35.
[15]. الصحیفة السجادیة، دعای20.
[16]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص747؛ صحیح البخاری، ج8، ص10؛ «...قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی صَلَاةٍ وَقُمْنَا مَعَهُ فَقَالَ أَعْرَابِیٌّ وَ هُوَ فِی الصَّلَاةِ اللَّهُمَّ ارْحَمْنِی وَ مُحَمَّدًا وَ لَا تَرْحَمْ مَعَنَا أَحَدًا فَلَمَّا سَلَّمَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِلْأَعْرَابِیِّ لَقَدْ حَجَّرْتَ وَاسِعًا یُرِیدُ رَحْمَةَ اللَّهِ».
[17]. سوره اعراف، آیه156.
[18]. سوره طور, آیه23.
[19]. سوره اعراف، آیه43؛ سوره حجر، آیه47.
[20]. سوره حشر، آیه10.
[21]. سوره اعراف، آیه38.
[22]. سوره جن، آیه15.
[23]. سوره آل عمران، آیه10 و 11.
[24]. سوره غافر، آیه72.
[25]. سوره نحل، آیه32.
[26]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص127 و 128؛ «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ یُکْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِکَ فَیَقُولُ لَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ یَا وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لَأَنَا أَبَرُّ بِکَ وَ أَشْفَقُ عَلَیْکَ مِنْ وَالِدٍ رَحِیمٍ لَوْ حَضَرَکَ افْتَحْ عَیْنَکَ فَانْظُرْ قَالَ وَ یُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ عَلَیْهِمُ السَّلَامْ فَیُقَالُ لَهُ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ عَلَیْهِمُ السَّلَامْ رُفَقَاؤُکَ قَالَ فَیَفْتَحُ عَیْنَهُ فَیَنْظُرُ فَیُنَادِی رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ فَیَقُولُ ﴿یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ إِلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ ﴿ارْجِعِی إِلىٰ رَبِّکِ رٰاضِیَةً﴾ بِالْوَلَایَةِ ﴿مَرْضِیَّةً﴾ بِالثَّوَابِ ﴿فَادْخُلِی فِی عِبٰادِی﴾ یَعْنِی مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ ﴿وَ ادْخُلِی جَنَّتِی﴾ فَمَا شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَ اللُّحُوقِ بِالْمُنَادِی».
[27]. سوره حشر، آیه10.
[28]. اشعار منتسب به حافظ، شماره11.
[29]. سوره فجر، آیه23.
[30]. سوره فجر، آیه27.
- ۹۵/۰۸/۲۹