خوب بسم الله ما اومدیم باز یه چند وقتی چند روزی پرواز داشتیم به سمت حرم مشهد و نکته ای جهانی حالا نمیگیم اسلامی ولی در شان اومد که باید جهانی اش کنم و محض این نکته استخاره کردیم گفت بگو حالا تا باشه این نکته ها که جونمون رو هدر بدیم پاش و دیروز هم حدودا 290 نفر اومدن از وبلاگم اگه اشتباه نکنم بازدیدن نه بازدید کردنا چون ما چیز جدیدی یه مدتیه ننوشتیم بازدیدن پس و اینا البته حالا که گفتم جانمون رو هدر بدیم و اینا یاد اینم که بعضیا فکر می کنن من مطلبی که بعضی موقع ها بعضیاش که می نویسم بعضی ها جان داده اند پاش که این مطلب گفته شده و دست شما رسیده ولی درسته مثلا ما توی انقلاب و دوران جنگ شهید دادیم اینا عقیده دارند که این قتل ها فتنه ای و جمله ای مثلا در آخرین صدایی که ضبط شده مربوط به کارهای ما بوده و حالا ما فتنه ایم ولی رزق ما معلومه تا حدی و دست خداست و جنگ تموم نشده درست و الان قتل سایبری داریم قتل های چاقو روح روان آدمی رو که کنترل میکنه رو میریزه به هم و روانشناسی که مسووله چیز میشه ولی تقصیر من که نیست هست؟ حالا سرچ های اینترنتی من(من نماینده ی خیلی هاست تا یعنی ما) خلاصه هرچی که هست آقا نمیخواستیم بگیم این چیزا و اگه بخوام ادامه بدم و بیام وبلاگ نویسی شرایطی هم داره و اگه ادامه بدم سعی می کنم سبک و علاقه های زندگی خودمو بگم خوب خیلی ها حالا یا حالشونو میخوان تطبیق بدهند یا هم خلاصه حال ما رو بگیرند یا حالشونم مثل ما نباشه دوست دارند فضولی کنن تو حال ما لذا مثلا من میگم از ابزار چتی میتی استفاده می کردم خوب لزومی نداره یا مثلا سایت سعدیا. بلاگفا .کام وبلاگ دارم یا نقاشی کشیدم تو وبلاگ پیرمرد. اسکای یا مثلا یه وبلاگ داشتم بازی های مورد علاقه م رو گزاشتم یا اصلا بعضی ها حال ندارند و دپرس شده اند میان فضولی می کنن در زندگی من که من چه کار دارم میکنم پس و دلم به چی خوشه چه فیلمی دوست دارم ماهم جوان و با لغزش که باعث میشه من بخوابم بیشتر و غیر فعال باشم ککه بده پس باید یه سبک زندگی و کارام رو بگم نه اینکه شما چیز کنید شمام عقل دارید برای خودتون اینم نکته ی کمی و زیرککانه ای بود زیاد طول کشید گفتنش ولی
ولی حالا این مدت که نبودم سخت گذشت دوری شما و ضد حال هم خوردیم ما اصلا از روحانیون که ضد ما حالمون رو گرفتند و صحبت زیاده درمورد حال مثلا و احوال که چی شده و اینا مام پشت بر شما نکردیم ولی دیدم مصلحت بعد از گناه و حق بینی و نبینی اینه که توجه به ما ندارند و دلزده شدیم که نکنه این همه وبلاگ نوشتیم حالا مثلا چیز ولی میبینیم که نه بابا روی کار ما و ادامه دادن ما مثلا وبلاگ بنویسیم و فضولی ها و اینا برنامه هست لذا حال ما گرفته شد و مام باید بعد مدتی خودمون رو عرضه بداریم به شما و شما هم شاید از عرضه ی ما از چیزای ماوراء طبیعی گرفته تا نقشه ی شوم دشمن و حق طلبی و هر چه که باشد برنامه است در کار لذا پننچر پنچر ما رفتیم حرم و حالا نکته رو میگم که میخواستم جهانی کنم ولی پنچر بودیم و این حال خودمون رو فکر میکردیم مثلا حالا که خوشحال نیستم و بشاش نیستم و ائمه نگام نمیکنند و بزرگان محض گناهانم هست و از امام رضا هم میخواستم ببخشتم و همش به فکر گناهام بودم که فهیدم نیست و دوست داشتم حالا امروز که رفتم زیارت بهترین حالات را داشته باشم نه حالت نقمت و گناهزدگی و فرشته ها پیشم باشند و مهمان اساسی باشیم در حرم که فهمیدم بعد نیس از گناه و میبخشند ولی منتها ارواح و روحانیون و هر کسی بوده آقا مارو پنچر کرده بود و حال خوب نداشتیم دلیلش رو که فهمیدم محض گناه نبود دیدم یه نفر روحانی که در ذهنم بود وقتی توضیحاتشو تو هتل گفتم به ذهنم امد که کار منه مثلا و اینا لذا نمی دونم چی بگم و چی میخواستم بگویم ولی نکته اینه که اگر حالتون خوشحال نیستین و فکر میکنین یه روز خدایی هستید و حال و احووالتون خوشحاله یه روز نیست این دعا کردن نفرین کردن هرچی هست این بزرگواران و عالم بالا نخواسته آقا نه کهه حالا فکر کنی خودت گناهاته وچوب داری میخوری البته هستا از گناه خویش اگه گناه نمیکردیم سر نوشنتمون عوض میشد خوب حالا هر چی هست آقا تو حرم با آقا درمورد گناه صحبت میکردم روزای اول که یه نفر پیدا شد صحبت کرد باهام که بخوام از آقا و حال شاید بعدا بگم طول میکشه چی شده و چی گفت باشه باشه آقا هیچی میگفت من وضعم توپه توپه همشو از امام رضا گرفتم تو حرم میگفتا خلاصه من یتیم بودم از کودکی و خلاصه همه چیز گفت وگفت برو به حرم بچسب وبچه تا گریه نکنه مادرش بهش شیر نمیده و شیره ی جانشو و گریه کن و همه چیز گفت آقا نمیدونست که من حرمت امام رضا رو شکاندم و حتی امام رضا روحس کردم در جایی در کنارم وقتی خونه خالی و قبل تیمارستان و اینا ولی ...
آقا بیا و بگذریم چی شده و باید میشده و اینا و نکته رو بگویم حرمت شکستیم بله
از اونجایی که قرار شد در بعضی امور بدون ربط به شما وارد شیم در زندگی خودمون و سبک زندگی برای کم تر شدن فضولی ها و جاسوسی و ماذا جاسوسی همون جاسوسی ای که عمر لعنه الله دید به نفعش هست در حکومنش بکنه در صورتیکه خدا در قرآن فرموده لا تجسسوا حالا بگذریم که نشه آقا نشه و اینا اینکه یه برنامه ای هست در اندروید ما داریمش به نام ((آخرین اخبار)) خبرهای خوبی رو تراوش میکنه و طبقه بندی شده و ابزار خیلی خوبیه که امشب که الان ساعت سه ونیم صبحه تقریبا بیشتر اینکه تگاه که میکردیم به خبری رسیدیم اما مقدمه داره که بخوایم بگویم و مقدمه هم برمیگرده به سفر زیارتی که اینا که جور میاد و میخوره بهم جالبه برام پس مقدمه رو که گفتم میگم چی شده
اینکه آقا بازش میکنم چی شده و نمیخوام همش مقدمه ی مربوط به خبر رو بگم بلکه یه درسی رو میخوام در مقدمه بدم و اینکه چند روز پیش آقا ما گفتیم پنچر بودیم دیگه و حال نداشتیم تو حرم و همش میگفتیم گناهمون ببخشند و دیگه سی دی فلان رو نگاه نمیکنم و خرابش میکنم فیلمشو و قول میدم فلان بکنم گناه نکنم اینکه آقا راضی نمیشدم که توی حرم امام رضا کاری بکنم در دل میکردم با آقا خیالم تخت نمیشد دعا وا میکردم میخوندم راحت نمیشدم ولی هرکاری میکردم آقا آروم نمیگرفتم خلاصه به سفارش عارفی سوره ی نجم رو باز کردم و خوندم و هدیه دادم به حضرت امام رضا البته روزهای بعد هم مشابه هش انجام شد در حرم حضرت علی بن موسی الرضا(ع) ارواحنا فدا که بودم آقا بدین صورت که حدود یک ساعت طول میکشید شایدتم بیشتر که قرآن سوره نجم رو تموم کنم به این صورت که شاید اینجوری میخوندم که یه بار از روی متن قرآن یه بار ترجمه برای خودم میکردم یه بار ترجمه رو میخوندم و یه بار هم دوباره از اول روی متن قرآن شاید به این سختی میخوندم و شاید کمتر ولی سوره ی مختصری از نظر آیات یعنی سوره نجم که آیاتش کم هست رو خیلی وقت گذاشتم روش و هدیه دادم و خیالم راحتر شد!!! که کار مفیدی کرده ام سوره ی یس هم خوبه هدیه داد ولی شنیده بودم برای مرض های نا علاج و سخت سوره ی نجم روهدیه به امام سجاد بدهید (ع) حالا کار نداریم میگم آقا منی که اصلا حوصله ندارم و عجله دارم در خونه که زود عربی رو بخونم وقفه نداشته باشم به نکاتی رسیدم
اول اینکه آقا حالا ببخشید که اقدر طول کشیدا ولی آقا اینکه فکرم جابه جا میشد در حرم و فهمیدم فکر بد هم دارم و اصل مطلب اون چرت وپرت هایی نیست که توی پیام بازرگانی مثلا گوش میدم و هرچی شنیدم رو بکنم اول مطلب و نه هرچیزی جز قرآن شان نزول خاص داره و درجه داره نه اینکه رتبه ی اول حواس ما باشه نه قرآن باید خوند و اوله.
دوم اینکه به بعضی مطالب عقیده پیدا کردم و یقینم زیاد شد یعنی مثلا آخرای سوره ی نجم آقا داره خدا تهدید میکنه ولی من نمیترسم و عادی میخونم پس در خطرم و هشداره باید درست بخونم یا بهتر بگم درست حواسم باشه و حالم و احوالم عوض بشه متناسب به چیزش
سوم اینکه آقا نکته ی مهمش همینه و چیزی که بعدش میگم اینکه آقا من درکودکی چناچه اینارو توی هتل هم به مامانم گفتم و بابام اینکه آقا درکودکی من همش میگفتم این معنی ای که در قرآن کردند این نه که درست نیستا این یه معنی دیگر ی هم داره که باعث میشه شاید سودی هم به من برسه و همش دنبال نکته بودم درصورتیکه حالا میبینم که اگه خیلی معنی کنم و نکته شو بفهمم شاید بشه معنی فارسی زیر قرآن برای من و خلاصه کوچک که بودم میگفتم کاش من عرب بودم و بچه ی پاکی بودم و آرزو داشتم و چه آرزوی خوبی که الان ندارم ولی!! میگفتم خلاصه کاش من عربی بلد بودم یا عرب زبان بودیم که میفهمیدیم که قرآن چه معنایی داره حالا دیدم که آقا معنای تحت الفظی مهم نیست مثلا شعر حافظ شما و من ممکنه هیچی نفهمیم از بعضی ابیاتش در صورتیکه حافظ به زبان ساده هم گفته ها ولی عرفانش سنگینه بعضی هاش خلاصه یه معنایی هست که آقا در جمله معنا داره نه تحت الفظی یعنی آقای مکارم مثلا جمله بندی اش کرده این فوق العادگی داره و فرق میکنه با ما
اینا رو تو هتل هم به مامان بابا گفتیم اومدیم حرم چه شد و چه ها که آقا ما رفتیم صحن گوهرشاد دیدیم که روحانیون عزیز در را بسته اند و درس دارند نشتسیم روبرو ی حرم در صحن و گفتگو و در دل و اینا و قرارم بود دیگه گریه کنیم و حال نداشتیم و پنچر دیگه بلند شدیم روز آخری از سرجامون و بلندمونم کردن آقا روبروی گنبد تو صحن روی سنگ نشستن چیز بود یه نفر اومد گفت من میخوام این سنگ هارو بلند کنم نمیتونم تو میتونی و منم فهمیدم که باید بلند شم و خلاصه بلند شدم که برم توی بارگاه حضرت که دیدیم که آقا یک روحانی بزرگی همین دیروز بودا دارند درس میدهند به 30 نفری یا کمتر که بیشترشان هم افغانی بودند (ره) میگفت که خلاصه چیزی که فهمیدم اینکه ما نمیدونیم معنانی مجازی و مطلق(یا حقیقی حالا یادم نیست) قرآن چیست که ترجمه میشه و حکم دادن به معنایی که استعمال میشه جایزه و درب باب علم بسته نشده مثلا تصدید به عنوان خاک نرم معنی شده ولی نیمشه گفت که حتما همین معنی منظور خدا بوده است!!! و میشه با تصدید تیمم کرد و میفگفتن علت چیزه معلول داره ولی حکمت نه حالا درست یادم نیست اینو ولی نکته این بود که آقا باب علم بسته نیست و باب احکام دادن الهی بازه و مراجع هم میتوانند توسط معنایی که مورد استعمال هست حکم بدهند بلاخره حاکم اهل لغت رفته معنایی رو پیدا کرده و زحمت کشیده پس درسته ولی نمیشه بگیم در قرآن معنی مطلق و مجازا اونی هست که معنی شده. این چیزایی رو سر درس داشتن میگفتن به ما الاتفاقا...
خلاصه برسیم به نکته امشب ما آقا حالا شما نگو چرا اتفاقا اینطوری شد و در حرم موضوع و کار ما پیش اومد و چه عالمی بود و نمیدونم این چیزی که میخوای بگی و امروز پیش اومد اینا ربطش چیه؟ من نمیدونم.
آقا اینکه امشب ما خبر میخوندیم از برنمامه ی آخرین اخبار قسمت گزیده ی خبرهاش درمورد آقای محمد رضا گلزار بود ایشون مصاحبه ککرده بود و خیلی هم خشکلند و یاد امامش می افته از یه جهت یعنی میگم خوبند و اینا نوشته بود خلاصه حدودا یک سال و نیم نبودید و مصاحبه هم نکردید خلاصه گفته بودن که رفتیم انگلند و نمی دونم آمریکا و امارات و اینا بعد متاسفانه من رو میشناسید یاد یه فیلمی افتادم که ایشون در پارتی بود و فیلمه کنارش یه زن بود و تاریک و چراغا خاموش بعد گفتم اونموقع حالا که چیز زشتی نشون نداد ولی الان میگم یعنی این زنه از این آقا پسره که زن ندارد و مجرده میگذره به آسونی و شب خوش تموم شد؟یا نه! خلاصه آقا نه که حسودی کنم ها که اینارو میگم بالاخره آمریکا از نظر جنسی فشار آورده بهش؟ بعد یه لحظه گذشت گفتم یعنی میگی اعدامش کنند؟ این همه زحنت کشدیه شکلش هم شبیه امام زمان حالا میگی چه کارش کنیم!!!
آقا خدا گفته معنای استعمال شده و معمول قرآن که پسری که زنا کنه صد تازیانه بزنید بهش اینو خدایی گفته که عاشقشه پس کسی باید تازیانه بزنه که عاشقه گلزاره!!! کی؟ دختر پاککی که فیلمشو نگاه میکنه این عاشق میزنه میکشتش؟ لااقلش اینه که آروم تازیانه میزنه و چارتا فوش هم بهش میده آقا مجازا و حقیقتا ما نمیدونیم قرآن منظورش از تازیانه چی هست هرکس یه طوره براش شاید هر کس یه معنا داره بعد چرا شما که تازیانه رو در ملا عام نمیزنید چرا؟ چون فیلم میگیرن یعنی نمیشه یه اعدامی رو جلو عام طبق احکام خدا دار بزنند ولی طناب دار پاره بشه متناسب به احکام مراجع و قضات و نجات پیدا کنه نمیشه دختران عاشق و زن هایی که دوستش دارند سنگسارش بکنند ولی از سنگ چیز باشه یا مثلا نجات پیدا کنه یه طوری و جرات نکنند همونایی که جیغشون درومده بود که به ماخیانت کرده یا شکست عشقی خوردهه بودند از اینکارا این نکته ی جهانی بود که من رو کشاند اینجا باز.خدا که نگفته حتما دار زدن یعنی کشتن یا چگونه شلاق بزنید به این پسر یعنی گفته ولی نگفته فقتله یعنی بکشینش حتما خونش رو بربزید مثل امام حسین.
و قرار هم بود در حرم که چت نکنم در چتی میتی ولی این خبر رو که رسید نظر عوض شد.