اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

۱۰۶۷ مطلب با موضوع «تفکرات شخصی» ثبت شده است

bdfghw

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۵۵ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

من اصلا خط فکریم اصلا انگار تو باغ نیستم توجه نمیکنم ببینم امامم چی خواسته از من مثلا و من باید چه طوری زندگی کنم که نه چیزی ها فقط از دستم راحت باشه همین نه اینکه انتظار خاصی داشته باشه از من همین که از دستم راحت باشه و اذیتشون نکنم اهل بیت رو کار بزرگی کردم من راستش همش تو فکر نامحرم هام و خط فکری شبانه روزیم بر میگرده به خیالاتی که از اون ها در دلم میگدره تازه فهمیدم چه کلای گشادی داره سرم میره وقتی خودم رو فکرم رو کنترل کردم که دارم به چیا فکر میکنم اول گفتم توسل کنم به کوری چشم شیاطین بعد  درخواست کردم نزدیک شدنم بهامام زمان که اگه او نخواد گریه م هم نمیگره برا حسین ولی اگر او بخواد کما اینکه فکرم جای دیگه هم رفت و برگشت و تو باغ هم نباشم خودش میارتم تو باغ و حال اشک میده آخه اگه من گریه نکنم سبک نمیشم و باریه ولی تا کی من؟ وقتی یار امام زمان نیستم هویتی و شخصیتی به نام من نیست که بره جلو من مرده ی متحرکم در اون اوضاع بعد هم که دیدم توجه کردند بهم و اشک جاری شد دوباره رفتم خودم با پای خودم به فکر نامحرم ها تازه خنده دار اینه که داشتم میگفتم من زن نمیخوام تو توسلم و لیاقتشو ندارم و بار سنگینیه و یه همچین چیزایی بعد این همه کر کر بافی دوباره یاد نامحرم کردم اصلا اوضاعم خیلی خرابه برام دعا کنید یه فرد سودمندی بشم لااقل.................................اینا رو نوشتم که بفهمید جهت اطلاع که منم وضعم بدتر شماست شما اگه یه زن دارید که عشق بهش میورزین من هر زنی رو میبینم دل ذاتیم میخواد کلاس براش بزاره و خوب از امتحان (حالا یعنی امتحانم باشه؟؟؟) در آم در حالیکه برای یه مرد خوب حالا پیدا نمیشه؟؟؟ برای امام زمانم کار نمیکنم و در نظرش اصلا ندارم یه موقع بود میگفتم نباید امام زمان رو ذهنی در نظر بگیرم چه کارش دارم مگه بیکاره حالام که دارم کافر میشم چه کنم ای خدا شدم شیطان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

shkss

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۵ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

الان امروز صبح داشتم یعنی هوس کردم یه نمازی بخونم نماز امام عصر (عج) که میدونید که ایاک نعبد و ایا ک نستعین رو باید 100 بار بخونیم خوب منم اولش گفتم با ناله هم باید خوند حالا باید اولش یعنی بهتر بود در مورد تغییر صحبت می کردم اه این شد دیگه ولش کن خلاصه آقا سر تون رو در نیارم آدم آهنی هم اگه میساختند که اگه دیگه با آهن ساخته بشه این  ربات ها بازم یه تاثیری خودشا نه اینکه خدا بخواد روش تاثیربزاره که گریه ش بگیره یا تغییر کنه نه بابا خودش بعد این دیوست بار گفتن و این دو رکعت یه تغییری این آدم آهنی که خودش گفته از درون خودش پیدا میکنه بالاخره خلاصه ما آدم ها که یا فکرمون مشغوله یا توجه کردم دیدم که اینطوری سریع که دارم من بنده میخونم این ذکر رو صد مرتبه یه آهنگی درست میشه و یه ریتمی بمیرم من که دارم تونمازم آهنگ پخش میکنم و تغییر نمیکنه ذاتم با این خرفا یاد اون متن قرآن افتادم که 70بار هم استغفار کنه پیامبر برای این بعضی ها که یادم نمیاد کیا بودن تاثیری نداره و آمرزیده نمیشند حالا این وهابیه کیه گفته بود تو کتابش اگه 71 مرتبه برین سر قبورشون استغفار کنید بی تاثیر نیست و بخشیده میشه حالا بماند شاید قبور خودمون اینطوری باشه و کمتر از 70 مرتبه هم حالا اینا رو به کنار اون آقای فاطمی نیا میگفت کثرته 70 مرتبه و کثرت رو نشون میده خلاصه با یه امیدی رفتم نماز رو خوندم و ان شالله جز این 71 یکی ها نباشم و شما...

خلاصه اگه دلم سنگ بود یعنی بدتر وآدم آهنی هم بودم چون میدونی که آهنو از دل سنگ در میارند و آهن سنگ رو میشکند و سختر از سنگه خلاصه اگه اونطوری هم بودا که آدم آهنی باشم یه تغییری می کردم و اینطوری یه واکنشی میدادم...

shakhsicola

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۲ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

اصلا حالا که فکرشو هم میکنما چه افتضاحی هستیم یا هستم یه جایی میرسما اصلا یه زمانی بود همش حالا ظاهری هم بودیما به دلایلی از جمله سن کم و البته کم عقلی ارتباط دلی قوی داشتیم با امام زمانمون با عالم بالا که گناه کردیم بعد عقل اینطری شد یعنی میخوام بگم که حالام که ظاهر پرست شده اما خیلی اوضاع ال و دوری میدونم همونم که قبلن داشتم اگرچه حال اشک و زاری برای ایشون نبود و مثلا زانو بقل بگیرم و یرای دیدن و دوری چند لحظه ای هم که شده فکر کنم و ناراحت و زاری و از این حرفا باشه نه اصلا جنگ اینترنتی بود اون موقع چند سال پیش حالا خیلی خوب شده از لحاط چندین سال پیش لااقل برای من ولی منم دور افتادم ها و دورشدم میدونی که من همـــــیشه اغلب خودم رو میبینم و درونم رو و خودشناسی تا خداش ولی خوب داشتم میگفتم خیلی پرتم ها ولی فهمیدم مثلا کسی که از کودکی یا محله ش خوب باشه یا هر دلیلی به بینه و بشناستشون اون از اون زمان بوده نه حالو...

خلاصه خیلی احساسس کمبود دوری میکنم منی که عشثق به خدام جایی رسیده بود که میگفتم ای خدا دوستی بین خودمون رو افشا نکن تا دوستای مدرسه مون از روی چهره ام نفهمند ما بادل با هم دوست باشییم حالا دو تا دونه اشک هم بیشتر اول دبیرستانم نریخته بودم ها ولی اومدم مدرسه البته همونم برا گناهام بود خلاصه اوممدم مدرسه یارودوستم بهم گفت تو چه مهربون شدی اولین نفری که در مدرسه دیدم خلاصه اینطوری بود و تازه واردقبول میکنن مشتی ها خلاصه این بود امورم ککه بازیچه ی اینترنت شدمم و حالا ایده اولوژیم و یکم تغییر کرده و وارونه شدم میگم خدایا خوشکلم کن و دارم فحش میدم البته همونی هم که رسیده بودم از باب گریه و توبه خواستن از امام حسین بودچون همه میگفتن حسین و گریه برایش و محبتش حالا چه کنیم که درها  همه بسته شده و فکریات و ایدوئژیم تغییر بافته و بچه بازی شده و شمارو هم تا بچه بازی حساب نکردم برووهااااا...

shakhsi cola

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۷ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

جامه ی سیا بر کردی که چی یعنی عزداری اگر تو عزداری ما عروسیمونه چی دارم میگم بابا...........................................

ولم کنیدها

گنجشک مرد یه سنگ از آسمون کم میشه میافته روی زمین یواشکی هیشکی نفهمه ها اینطوری تا ببینمیم چه باید گفت: خیلی وقته گنجشک مرده ندیدم زنده شم پیداش نیست اما مو پیداش می کنم یه وقتی و ازش میپرسم آهاای تو مگه چت بود اینطوری شده بودی و یادی از ما نمیکنی و نمیگویی که چته درد بچته... و ما پیگیر احوالات زنانگی خویش می گردیم تا راهی پیدا بشود نفسی چاق کنیم و چه خودخواهانه به خود می نگریم اگر اینطوریم که حالی به حولی...و مانده ایم و شاید هم نشسته ایم روی صخره و به تماشای افق نشسته ایم ها بله دور دست هست و می گوییم چه آمدنی و رفتنی تو چه میخواهی اصلا از جان ما بگذارمان و برو پیش خدا مه بازگشت به سوی اوست همه بازگشت ها حال که حرفش آمد باید فلسفه باز کنم که چرا بعد مردن بازگشت به سوی اوست و نه حالا بگذریم گیر نده!!!ما حال و احوالش را نداریم دوباره ببافیم و بدوزیم از نو و بخواهیم چیزی را که نمیخواهیم از نو و من امروز دعا خواندم و با این دوریم انتظار هیچ عوض شدن و بهتر و بالاتر رفتن که ندارم هیچ نوشته هایم هم همان مانده که به دریایی از فاضلاب ها ریخته می شود و یا سوزانده آری جه خوش است............................


shkhsiat

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۰ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


ببین ائمه اطهار امام زمان (ع) حاضرند جیک و ریز زندگیتو تصرف کنن مثل من و بگن توی وبلاگی تا حدی که خودت راضی هستی ولی مگه پیامبر و حضرت علی (ع) به فردی که آبروشو خدا نگه داشته بود و میگفت من زنا کردم و از این حرفا تعجب نکردند؟ ولی در این صورت این چیزا تعجب نداره چون یا معامله است یا توی تله گیر کردیم یا وضع جلو نمیرفت و عقل منو وشما نمیکشید نمیشه که دو دستی دست زن مردم رو گرفت که بله شما عامل فتنه ای شاید توبه کرد البته حقشه اما ما هم باید بریم...

shkhsilat

چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۵ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


امروز داشتم تا حد گریه هم جلو رفتم که میخواستم بکنم ها ولی فکرم عوض میشد و فهمیدم شیطان نمیزاره و به هر نحوی سیستم شناسی شده این فکر من و با فکر و عملیات خودم خودم رو افکارم رو عوض میکنه مهم نیست بالاخره اشک رو اگه ریختم حساب دستش میاد میره پی کارش...

خلاصه داشتم فکر میکردم به این بچه هه بود تو فیلم رنگ خدا این اصلا نمیدونست رنگ چی هست و چنه تا اینکه بگیم هم ما هم اون که چشم دل داشت رنگ خدا بگیم

مثلا بهش بگیم رنگ صورتی خوب چه میدونه چی هست این رنگه...

ولی ما به خیال خودمون خیلی چی ها میدونیم و میبینیم اصلا کم که میاریم میگویم که مگه کوری آقاهه و خلاصه کلی می بالیم در صورتیکه اون هم یه عالم برتری داره نسبت به ما ولی بالاخره توی فیلم هم معلوم بود کور مادرزاد بود و ندیده بود رنگ صورتی رو ولی خلاصه گفتیم یه عالمی داشته برای خودش هم حالا اینو میخواستم بگم ما که چشم برزخیمون باز نیست هم همینطوریم چه میدونیم عالم چه خبره و چه میکنند البت البته خوبه ها به دردمون نمیخوره و شاید اصن کفر بگیم یا دیونه بشیم الان شما از روح میترسی؟؟ همینقدر تو خوابم یه موقعی دیدم که ارواحی داشتند از توی حیاط خونمون میگذشتند و بی خیال ما بودندو انگار توجهی به من نداشتند که من اونجام یا دارم از  پنجره بیرون رو نگاه میکنم درصورتیکه فکر میکردم روحی اگه منو ببینه دورم رو میگیره و جمع میشه و صحبت میکنه و حالا درسته ما نمیفهمیم یا داستان های دیگه که من خبر ندارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

البته چشم برزخی هم دلی داریم چشم دلی و چشم صورت حالا کدومش بهتره آیا وقتی ما خدا رو هیچ وقت با چشم صورت نمیتونیم ببینیم این بهتر نیست که قانع باشیم به همین چشم دلمون تا بتونیم با چشم صورت اون دنیا رو مشاهده کنیم بابا میگن اون راه ضاله است اصلا حالا   بشین دکر بگو روزیت نیست اصلا... البته خودمو میگم ها ذکر ومکر نمیگم اینو گفتم که اول ادعام نشه دوم خدا رو بس بدونم برای دوستی سوم زودتر دعایی چیزی بخونم توبه کنم اشک بریزم راحت بشم سوم هم که گفتم همین دیگه.

roozi shakhsi

چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۱۰ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


میخوام یه کم بیشتر در یک جنبه ای که داشتم بهش فکر می کردم رزق و روزی رو پهن کنم یعتی باز از اون جهت که بعضی موقع ها کارشناس ها میشینن محاسبه می کنن میگن مثلا بعیده که امسال ورزشکارهای ما که عرض شود کل دنیا رکورد بزنند تو پرش و مثلا ورزشکارای ما بعیده که بیشتر از 4 متر بتونن بپرند امسال با این وضعی که روبروی ماست خوب همین دارند در مورد رزق شون بحث می کنند نه پول ها رزقشون بیشتر از این نیست و رزقم یه بحث جداگانه مفصل داره که به ذهن من نمیخوره که بازش کنم اصلا حضرت میکائیل مثلا میگن روزی ها رو تقسیم میکنه و رئیسشونه و ائمه اطهار مثلا نمیخوان که یکی مثل من بیشتر از این بدونه یعنی بفهمه عقلا (البته اون چیزی که در رقابته ها نه اونی که خودم میتونم با سعی بدست بیارم حتی همون هم اگه توفیق ندن هم نمیتونی و اگه عقلت نکشید میخوای چه کنی!خلاصه منظور بیشتر از ظرفیت است..کما اینکه ظرفیت رو هم خودشون روزی میدن.پس هیچی) تو میخوای حالا چه کار کنی؟؟؟

shakhsikolat

چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۵۶ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


عجب گهی خوردیما ببین عزیز جان برادر من گفتم یه دونه یک کپه از پسته رو بشکون اونم بعدش گفتم اگه خیالاتی نشده باشم الان هر دقه یه دون خرابم داره درد میکنه هی ول میشه هی خوب میشه منظورم نبود که با دندون خرابت که بشکنی با چند تا دندون جلو (دندون ثنایا حالا کدومش هست؟) خلاصه یه غلطی کردیم گفتیم یک ساعت هم طول کشید بابا یه فکری هم به حال میکروفون توی دندون خرابت هم بکن!!! یه فکری هم به حال دندونای ما ازاون موقع دیگه از این غلطا نکرده بودما خلاصه برای حرف نزدن اومدیم یه چی بگیم که بشکن بازی کن و بازی کن و سرگرم باش اگه مزه ی خوردنی میداد بخور اگه اوقات تلخی میداد تف کن بیرون همه ش که نباید خورد من اعصابم خورد بود و تنها بودم و حوصله م سر رفته بودن نشستم این یک ساعت رو تحمل کردم و همه شو هم خوردم و تا حالا سیرم حالا اگه دوس داری میتونی پوس موز و هندونه و گردو هم امتحان کنی!!!شوخی کردما نگین این دیونه استا چی کار کنم دندونم بی خودی درد میکنه باید برم عصب کشی کنم

TIMTIM & EJTI & SHAKHSIKOLAT

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۲ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


در حین سکوت چیزایی به دهنم رسید هنوز در جیبم یه خورده پوست

پسته هست و لیکن ذهنیاتم رو از قبل موضوعش رو نوشته ام تا الان توضیح بدهم و شاید شما که همیشه از من جلوتر بوده اید بدونید و کنجکاو بودیدا ولی باور کن ارزش این چرندیات رو نداره...

فیلم السون و والسون که بود که دو تا آقا پسر بودند من همیشه به خودم میگفتم که این دوپرنده به منزله فرشته هستند و نمی فهمیدم هم که چه کار می کنند و کوچیک بودم انگار کاری نمیکردند...حالا یه دون دون هم بود که میگفت پسته رو با دندونات بیا و بشکن و همیشه انگار در حال اعفال طرف باشه و به منزله ی شیطان یا فرد جاهلی بود که قصد اغفال داشت و لیکن کارش برای از کار گذشته ها بود شاید که میگفت حالا که دندونات خرابه بگیر بشکن و بخور هر چی دلت میخواد حتی پسته رو با دندون! یا بادوم رو! همین دیگه بی کار نشسته بودم یه دونه پوست پسته کردم در دهان و شکستم و  خوردم انقدر تیکه تیکه کردم در حدود یک ساعت و با بزاق قاطی کردم یه چیز هضم شدنی دراومد که شد بحوریم برای امراض جدید!!!!!!!!!!!!!!!!! چون میدونید امراض جدید خدا نعمت هاشو زیاد کرده و داده در ضمن یکی بود داشت تلوزیون نگاه میکردیم میگفت من دور ریختنی و آشغال ندارم هندونه رو هم با پوسش میخورم که تعجب کردم!!

البته اگه خیالاتی نشده باشم که واقعا ریز ریزکردن مخصوصا با بزاق و دندون عامل کشنده ی بیماری جدید هست یا نه البته زمانیکه که از پودر استخوان استفاده می کنند و ژله می سازند میدن دست بچه ی مردم..

در مورد چیزای دیگه هم فکر کردم مثلا ریشم رو طبق آمار نتراشم ببینم خودش میریزه یا دست نزنم ببینم شیطان  پیداش میشه فقط دعا کنید کسی نیاد من قرصم رو نخوردم که بگم من روانی نیستم و زن رو میتونم بگیرم با خیال راحت شاید...دعا کنید که مثل دفعه ی اول حالا که قفل دارم و مثل اون دفعه قفله گم نشده نابود نشم و مثل دفعه ی اول که رفتم اونجا با زور و پلیس نیان دفعه ی آخر هم یه مامور شخصی اومد و بردم به اون تیمارستان ولی خوب خلاصه اومد تو تیمارستان گفت منو میشناسی گفتم همونی که که دستم روبست زبونش رو گاز گرفت که یعنی هیچی نشده و شتر دیدی ندیدی و منم همین کاروکردم..

بعد فکریات دیگه داشتم اینجا نوشته وقتی که اعتماد به من علی نبود که تو دیگه کی هستی که داری اینکارارو میکنی و نظام برای من شخصیتی تعریف نکرده بود فقط نکشینش همین.. اون موقع من چه باید می کردم؟؟ برای نجات خود و آینده...

اینجا  نوشتم که من دیشت تا حالا بلند با خودم صحبت نکردم و چون میدیدم که بله از بیرون فکرم رو میخونند و بلند هست نمازم رو زنونه و یواش خوندم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نمی دونم چی شد که در مورد زمین کشاورزی هم صحبت شد که باید شیب دار باشه که از بالا آب سر بخوره البته در روش غیر قطره ای ها...

اشخاض

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۸ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


حالا که اینحووو رسیدیم بابا اقدر روی من حساب باز نکنیدا مثل قدیما. من الان روی نقطه پرگار؟پرتگاهم الان راحت میتونم گمراهتون بکنم بریم حهنم با هم هم من هنوز همون علی یه ام حواست جمع باشه نه گول منو بخور نه کسی عقل هست منطق اگه قبول کرد که کرد ما سعی داریم عقلانی صحبت کنیم در چرندیات من حساب باز نکن همین

shakhskolat

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۱ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


ماجرا از اون جایی شروع شد که گرفتم خوابیدم بعد که بیدار شدم دیدم همه ی نقشه هام برای جلب توجه نابود شده حالا مهمون ها هم هستند نکنه خواب اصحاب کهف کردم ولی مزه ی غذا یادمه نمیدونم چی شده انگار هیچی نشده ولی چه کارم کردند که باید از نو شروع کنم...انگار هیچی نشده و کاری نکردم!!!

خلاصه بابا بزرگ عزیز تر از ما رو فیلمشو گرفتم همین امشب:

 http://www.aparat.com/v/330e1029061501db08c7bf7e9b37a9a284189

http://www.aparat.com/v/564d67267b9b4410e6bfe47032a20d4584096

بعدش بابام گفت تو خوشت میاد ازت فیلم بگیرن منم گفتم از خدامه :

 http://www.aparat.com/v/376a7ebd03d433f52ee6ea1c0a0e44a284102

بعدش با دایی رضام رفتیم بازی کردن:

 http://www.aparat.com/v/f4b0977dc32cdd41675c985c8305d5b984106

http://www.aparat.com/v/4db6b4f93bb90fabd643a3e0b7c2590184108

بابا بزرگم اصلا پاش که داغون از درخت نخل افتاده بود کوچیک هم که بوده هم ناشنوا شده هم پاش از همون موقع درد میکرده دیگه بدتر شده و چشمش هم که چند سال پیش عمل کرد و همشم با موتور تصادف میکنه چون میره از خانه بیرون و دستش شکسته شد دفعه ی آخر چند هفته پیش:اسمشون هم محمد خسین مصلی نژاد هست بعد مادرم میگفت محله ی مصلی مال اونه شوخی میکرد ها ولی چون تو مرکز اونجاست بعد امروز که رفتیم بیرون مهمانی برای برگشت میگفت یا اسم بچه هاتو رو بزارید (به من و دایی میگفت) محمد حسین یا به قول دایی امیر حسین یا میر حسین یا میزا حسین!

بعد یادمه تو وبلاگ pqrstu هم نوشتم اینو که من و بابا بزرگم با ایشون رفتیم بالای درخت نخل البته کوچیک بودا بعد بهم گفت من اشعار حافظ رو همشو میدونم یعنی میفهمم حالا حرف چندین سال پیشه که میتونست خوب راه بره ولی من هنوزه که هنوز نمی فهمم حافظ رو و اگر میفهمیدم هم سرشو باز میکردم اینجا پس حقه ولی نه لیافتم میخواد و سن و سال جوانی

برای همینه که گفتیم که به زندگی جوانان وارد میشید اشتباهه برین هوای اینا رو داشته باشین تا یه خولی مثل من رو بپایید

تدفین

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۸ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

تو را چشمی زدن کشتن                           که وردی خواندن و رد شد

تو را دیدند و دردی آه                               صدای ساعت و زنگ شد

صدای پر درآوردن                                از اینجا کوچ آخر شد

توان دیدنت را نیست                                  که بانگ الله اکبر شد

شخصیتفلک

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۲ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

امروز میخواهم درمورد یه مطلبی بنویسم و اما حالا ه ما در این شرایطیم چه کنیم من نمیتونم مستقیم بگم که چه باید کرد از روش من استفاده کنید بی محلی نگاشم نکنید خوبه؟نه داستان چیه؟ نمیگم خواب معلم فیمینسم رو باز دیدم داشت با احساسات بازی می کرد و از این حرفا شما که جای ما نیستن که بفهید چه جنایاتی می کنند اما نمیخوام در مورد جنگ روانی حاکم بر دروس این معلم ها و بزرگ دانستن طبیعی این معلم ها مخصوصا توی دبستان که تک معلمند میره که کار درست باشه و خوار شمردن دانش آموز ضعیف و امل دانستنشان گرفته همشم خانم معلم ها. چرا منو توی این موقعیتای خطیر قرار میدین حالا راستی خودم اومدم جاش این جا نبود با تشکر اینکه ما یه چی دیگه میخواستیم بگیم و اون مطلب نبود ان شاالله اون درست بشه با این وضع خراب تدریس که نیست حکومت زنان بر آقایان بلکه اینو میخواستم بگم که می بینی که کار فراوانی انجام میشه ها ولی در نهایت می بینی خشنودی امام زمان (عج) حاصل و بدست نمیاد این چه فایده ای داره برای من؟؟ یامن دارم وقتمو تلف می کنم و گولتون میزنم نه اینکه جای گفتنش اینجا نبود..خلاصه باید یه کاری کرد همین 

 

ن

شخصیتمنش

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۵ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

شما در نظز بگیر یه مرتاضی رو که چه میکنه و خواسته اش بالاخره الهی هست یا نه؟

این میشینه 24 ساعته مقابله با نفس که نه فشار بر روی نفس هم که نه خلاصه کار میکنه  ضد نفسش تا از این راه بتونه کاری بکنه خارق عادت یا عاده خوب این بالخره تمامش که علیه نفسش نیست و بالاخره یه خواسته ای داره در نهایت مثلا میخواد فکر شما رو بخونه همین دیگه این خواسته ی نفسانیشه دیگه همین و اگه یه روز موفق بشه یه روز نشه فزدا تلاش دوباره میکنه و ناراحت میشه که چرا نتوسنه با خواسته ش برسه دز صورتی که داشته یه عمری با خواسته ش مبارزه میکرده تازه خواسته ای نامعقول تر یعنی ناطبیعی تر و سخت تر و غیر معمولی که هر مردم عادی نمیتونه پس این خطرناک تره

حالا که در مورد خودم حرف زدم مجبور شدم اینو بگویم باز

شخصولوکیات

دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۳۹ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

امروز در عبادت فهمیدم ای خدا که تو رو تا زمانی میخواهم که دلم میخواهد و میزارمت کنار به موقش و اصلا من بلد نیستم که یادی ازت کنم و عبادتام رنگ تو رو نداره و تا از گناهی ناراحت میشم فرشته ها برام استغفار میکنن و تا تموم نشده یه گناهی دیگه به دنبالش و مسخره ی من و با این حال و احوال انتظاری نیست که حال خوشی در عبادت داشته باشم ه ه و تو هم در این حال از من انتظاری نداری که من کمی تحمل تحمل کردن غم های اندکی ازگناهان گذشته ام را داشته باشم و در این حال کفر نورزم و بخشیده شوم.

ای خدا انگار من به بن بست رسیده ام و راهمان از هم جدا شده و تو دیگر مرا نمی خواهی و نمیبری و یاد تو شد در هنگام بعد از گناهی ای وای بر من پس من کجا روم و به که پناهی؟؟؟

این چه حال بدی است درون من ازگناه؟ که دل من تو را نمی خواهد استغفرالله استغفرالله میخواهدا ولی چرا با تو خلوت نمی کند دیگر و تو رانمی خواند؟ و بر روی غیرتو وقت می گذاشت در حالیکه برای تو نه!!!

 و من فهمیدم آنچه من میخواهم نیست همیشه آنچه تو می خواهی هست همیشه

 

شخصیتماتیک

دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۳۴ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

این روزا وضعم خیلی آشفته بازاره میبینی فضا اینطوریه برام که دارم کلی کلاس میزارم که مجردم برای خوننده های زن ه ه و همینطور میگم بعضی هاشون دارن میسوزن احوالات ما رو ندارن و گرفتاری ها خداییش هم کلاس داره ها بعد همینطوری تو خیالاتم برای زنی کلاس میزارم و میزارم و عقب عقبکی بر میگردم عقب دیگه بعد با سر میرم تو آغوش یکیشون بعد رومو بر میگردونم  که چی شد می بینم یه مرد چاق واساده با هیبت و سر و سبیل میگه بفرماا منم هیچی ندارم بگویم در اون لحظه برای خودم خلاصه فضا فضای بدی شده برام باید در رفت نمیشه دل بست به کسی و خالصانه براش کار کرد اینجا اینطوری و من به خودمم امید نخواهم داشت!!!!!

نردستان شخصی دینی

دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۳۳ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

سلام مو اومدوم باز اومدم تا که بگم که آمده ام تا که افکار شبانگاهی که داشته ام را لو بدهم خوب؟ و برومیه

که اینکه داشتم اول درمورد شهدا فکر میکردمیه که افرادی مثل من که از بعضی ارواح مومنین حالا میترسد بعضی مواقع مثلا روح عمه ات هم الان پیشت نشسته باشه خوب ترس داره چی میدونه؟ چی میگه خیل خوب حالا شما از روح مومنین یا مشرکین یا شهدا کدامشان بیشتر تر میترسیدیه؟؟ خوب وقتی فکرش کردم گفتم تو آدما فرق فوکوله این و بستگی داره کجا باشند و چه رتبه ای در مقابل رب عظیم حالا منو میگی حالا  میگم اما بابای آمریکایی حالا همشم کاری ندارم که به صدام چی فروخت اونی که مخالف ماست باید از روح شهدا بترسه حالا من در حال حاظر میگم شهدا از حال من باخبرند باهامن گناه میکنم ببینند هم دلشون برام میسوزه میدونن گرفتاریم حالا یه چی سر زده در صورتیکه اصن اینطوری نیست برعکس شاید که نه باید کی جواب خون این ها رو بده که رفتن  و جان هاشونو دادند در راه خدا و کی پاسخگو است که بعدش ما چه ها کرده ایم حالا بگذریم

یک چیز دیگه ی که داشتم بهش فکر میکردم اگه از اون گذشته باشیم این بود که بله داشتم به یک روحانی که توی تلوزیونه فکر میکردم تو نماز و (همش توی چند ثانیه ها) نمیدونم چی شد که به ذهنم اومد و برخورد کرد همینطوری فکر پریشون بود بعد گفتم (تو همون چند ثانیه) چون که روحانیه یه حال خاصی داره و توی فاز خاصی هست که آیا این ها که به این حالند شیطون گولشون هم میزنه یعنی یه چیزایی یادشون بده منظورم اینه که معلمش بشه و خبر صدق بده و از این حرفا بعدا که جاافتادند سواستفاده کنه و داشتم در کل(توی همون چند ثانیه ها) حالشو میسنجیدم که توی اون حس و فازی که هست نکنه اصن شیطان برده باشتش گفتم که همیشه توی عالم خاصی هست این روحانی حالا اسمشو نه میدونم نه میبرم همون دکتره خلاصه اینکه همینطوری میگفتم به خودم و سوالم این شده بود که آیا شیطون کمک میده و سو استفاده میکنه و توی این بودم که از کجا میشه فهمید بعد جواب گرفتم  که شما همین الان یه تسبیح بردار  همینطوری بگو الحمدلله الحمدلله... بالاخره اگه میخوای بفهمی داد شیطون در میاد بالاخره اگه همراهته ان شاالله و میگه بابا نگو دیگه برای چی میگی ناراضی باش از خدا تو رو خدا و یا فکرتو عوض میکنه یه طوری خلاصه یه راهش اینه که اینطوری بفهمی و من توی همون چند ثانیه بیش از همین راه تو فکرم نبود که بیایم برای شما بازگو نمایمیه

یاد ذکر خدا(شخصی اجتماعی دینی روایی

دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۳ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

هم داشتوم بری خودوما مرور می کردم یک چیزی را و هم میگفتوم باخودوم که بله یه چیزی مثل شهوت فتنه است اصلا فتنه و با خودوم میگفتوم که اگه شهوت داشته باشی بعضی مواقع بده اگه نداشته باشی هم بده باز اگه شهوتت برانگیخته بشه گناه میکنی از زیادی شهوت و اگه نداشته باشی میگی نگا کن شهوت نداره و مریضه اصلا و از این حرفا و همین که اگه با یه فیلم مورد دار با عکس زشت شهوتش گل کنه همین گناهی مرتکب میشه و میگن چقدر ضعیفه که با یه عکس اینطوری شد اگر هم نکنه میگه مثل سابق نیستم و از طبیعتش افتادم  خلاصه داشتم به این چیزا فکر می کردم و اینکه شهوت فتنه است و  پیش خودم همینطوری داشتم توی 10 20 ثانیه فکر می کردم تموم شد  بعدش اومدم یه کتابی باز کردم تا بخونمش چیز عجیبی دیدم همون اول کار و اولین مطلب درسش  و مشتاق شدم بیشتر این کتاب رو ورق بزنم حالا  و اونم اینکه نوشته بود توش که:

 

 

"هر عمل خیرى ، حدى از آن مطلوب است که اگر از آن حد گذشت ، ضدش حاصل مى شود، یعنى اگر انسان پایین تر از حد مطلوب انجام داد قاصر و یا مقصر است ، و اگر بالاتر از حد مطلوب بود، به صعوبت مبتلا مى شود، تا این که به حدى مى رسد که غیر ممکن و غیر مقدور بشر مى گردد. مانند نماز که بدن انسان طاقت زیاد نماز خواندن را ندارد، و یا مزاحم خیراتى است که به سبب نماز از انسان فوت مى شوند، به گونه اى که دیگر انسان نمى تواند آن ها را مثل گذشته انجام دهد . سایر خیرات و طاعات نیز این گونه است ، به جز ذکر الله چنان که در روایت دارد که حدى براى آن نیست"

 

خوب برام جالب بود شانسکی چه چیز خوبی رو یافتم و فکرم هم پلید نبوده ان شاالله چون به خوب چیزی رسیدم و ممکنه یه منشاتی داشته باشه اگه شانس فقط تو کار نبود اما جالب تر این شد که این جمله رو شنیدم که ذکر خدا حدی برایش وجود ندارد انگار هرچی خدایی میشه ماندگاره در ادامه در همین کتاب:

 

" در آن روایت از امام صادق علیه السلام - آمده است :

من اءشد ما فرض الله على خلقه ، ذکر الله کثیرا . ثم قال : لا اءعنى سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر و ان کان منه ، و لکن ذکر الله عند ما اءحل و حرم .(3)
از سخت ترین چیزهایى که خداوند بر خلق واجب نموده ، ذکر بسیار خداوند است . سپس فرمود: مقصودم سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر نیست ، هر چند این ها نیز از یاد خداست ؛ بلکه منظورم یاد خدا هنگام حلال و حرام او است .
یعنى ذکر قلبى محض . آیا واقعا سبحان الله است و اءشد تذکیرا؛ (بیشتر انسان را به ى اد خدا مى آورد) است ، و یا این گفتار حضرت یوسف - علیه السلام - که :
معاذ الله انه ، ربى اءحسن مثواى انه ، لا یفلح الظلمون (4)
پناه بر خدا!او پروردگار من است ، و جایگاهم را نیکو قرار داده است ، و ستمکاران هرگز رستگار نمى شوند.
بسم الله بفرمایید، کار گذشته بود که قرآن مى فرماید:
و هم بها لولآ اءن رءا برهن ربه (5)
حضرت یوسف - علیه السلام - نیز آهنگ او را مى کرد، اگر برهان و نشانه ى روشن پروردگارش را نمى دید.
آیا همه اش به اختیار او بود، یا خدا حفظ کرد؟ چه کار کرد؟ آیا کارى کرد جز این که برهان رب را دید. البته قطعا هزارها کار پیش از آن انجام داده بود تا اسباب برهان رب را در اوقات خلوت تحصیل کرده بود، که در آن موقعیت حساس برهان رب را دید."

 

 

البته باز برام درست جا نیافتاد که چه طوری ذکر خدا حدی براش نیست و حالی میده که خسته کننده نباشه چون درست و حسابی خودم تجربه اشو نداشته ام اما جالبه اینو یافتم توی متن کتاب که یاد خدا در هنگام حلال و حرام او یاد خدا در هنگام حلال و حرام او یعنی یاد خدا وقتی میخوای حلال خدا رو انجام بدی بکنی وقتی هم میخوای توی دام گناه بیافتی باز یاد خدا رو داشته باشی تا گناهی نکنی یعنی اصلا در همه حال یاد خدا باشی نه همش در ذکر و راز و نیاز نه همش مثل من که رفتی مسجد تو نماز جماعت تازه بگی کو خدا خدایا چرا بهم محبت نمیکنی چرا یه حال خوشی نداری در حالیکه الان که یاد خدا نیستیم فراموشش کردیم میخوایم مثل بچه کوچیکا هر وقت خواستیم متصل باشیم هر وقتم نخواستیم گناه و توبه و فراموشی و از این حرفا نمیشه کار کرد اینطوری خودش شرکه این نیست؟ (اینم یه نکته ی دیگه)

یه نکته دیگه میگه هزاران کار دیگرو کرده بود حضرت یوسف (ع) که گناه نکرد تو اون لحظه یعنی یاد خدا همراهش بود خدا هم یادش کرده بوده اینم از این خلاصه این کتابه نمیدونم اسمش چیه معرفی کنم اگه همین متن زو سرچ کنی میتونی پیداش کنی اسمشو شاید بعدا خودم سرچ کردم اگه بیکاری زد به سرم اما در مورد دوباره آیت الله بهجت هستش و بعد و قبل و حین درس دادن این چیزا رو گفته ایشان حالا اسمشو نمیدونم چیه بگردی پیدا میشه!

فرصت گرامی(شخصی)

دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۱۶ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

داشتم بدین فکر می کردم با خودم به خودم چه فرقی میکنه حالا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

که اینکه ما بعضی هامون یعنی خودم نیروی خدا رو  و دست خدا رو تو زندگی کم می بینیم اونطوری ،مال گناستا مال بی دینی بی بند و باری بی دعایی قطع رابطه است خوب و میگیم فرشته ها مگه توی این دنیا چه می کنند برای ما ها؟؟؟؟ جز بدبختی های ما رو می نویسند و نمی نویسند و پاک می کنند ما که خیری ندیدیم توش خلاصه افکار غلط میشه وقتی رابطه قطع شد و اینکه مگه عزرائیل تو خونه نشستی نمیاد جونتو بگیره(قربون فکرت!) بعد میگی فرشته ها چه کارند توی این دنیا؟ اگه قرار بود یه شهیدی پاشو بزاره توی این دنیا بشه رئیس جمهور میشد ولی چون مثل ما دنیاش تموم شده و طاقت بدی های دنیا ازش بریده شده و دیگه نباید فحش بخوره این رخ نمیده اینم هست و یکی از ما خلاصه اینکه داشتم چند روز پیش نهج البلاغه رو خطبه ی یک رو میخوندم درمورد آفرینش جهان بود درمورد آفرینش ملائک و دیگه آفرینش انسان رو نخوندم عربی اش که اولاش چند تا کلمه اشو خوندم و می فهمیدم به مرور دشوار و تخصصی میشد ولی خلاصه باید انسان بخونه و بره تو فکر که خدایی هم هست و داره خدایی میکنه درسته به ما بدا زیاد فرصت داده تو دنیا تا کار رو تموم کنیم اما هست بالاخره و آزمایش و فتنه است دیگه و باید دعا هم بخونیم مثل صحیفه سجادیه و این ارتباط ما با خدا و سیم اتصال که وصل شد همه چی درست میشه ان شاالله

شرک العظماء(شخصی)

دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۰۳ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر