من اصلا خط فکریم اصلا انگار تو باغ نیستم توجه نمیکنم ببینم امامم چی خواسته از من مثلا و من باید چه طوری زندگی کنم که نه چیزی ها فقط از دستم راحت باشه همین نه اینکه انتظار خاصی داشته باشه از من همین که از دستم راحت باشه و اذیتشون نکنم اهل بیت رو کار بزرگی کردم من راستش همش تو فکر نامحرم هام و خط فکری شبانه روزیم بر میگرده به خیالاتی که از اون ها در دلم میگدره تازه فهمیدم چه کلای گشادی داره سرم میره وقتی خودم رو فکرم رو کنترل کردم که دارم به چیا فکر میکنم اول گفتم توسل کنم به کوری چشم شیاطین بعد درخواست کردم نزدیک شدنم بهامام زمان که اگه او نخواد گریه م هم نمیگره برا حسین ولی اگر او بخواد کما اینکه فکرم جای دیگه هم رفت و برگشت و تو باغ هم نباشم خودش میارتم تو باغ و حال اشک میده آخه اگه من گریه نکنم سبک نمیشم و باریه ولی تا کی من؟ وقتی یار امام زمان نیستم هویتی و شخصیتی به نام من نیست که بره جلو من مرده ی متحرکم در اون اوضاع بعد هم که دیدم توجه کردند بهم و اشک جاری شد دوباره رفتم خودم با پای خودم به فکر نامحرم ها تازه خنده دار اینه که داشتم میگفتم من زن نمیخوام تو توسلم و لیاقتشو ندارم و بار سنگینیه و یه همچین چیزایی بعد این همه کر کر بافی دوباره یاد نامحرم کردم اصلا اوضاعم خیلی خرابه برام دعا کنید یه فرد سودمندی بشم لااقل.................................اینا رو نوشتم که بفهمید جهت اطلاع که منم وضعم بدتر شماست شما اگه یه زن دارید که عشق بهش میورزین من هر زنی رو میبینم دل ذاتیم میخواد کلاس براش بزاره و خوب از امتحان (حالا یعنی امتحانم باشه؟؟؟) در آم در حالیکه برای یه مرد خوب حالا پیدا نمیشه؟؟؟ برای امام زمانم کار نمیکنم و در نظرش اصلا ندارم یه موقع بود میگفتم نباید امام زمان رو ذهنی در نظر بگیرم چه کارش دارم مگه بیکاره حالام که دارم کافر میشم چه کنم ای خدا شدم شیطان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟