اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

۱۰۶۷ مطلب با موضوع «تفکرات شخصی» ثبت شده است

درد(دینی شخصی)

دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۴۸ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

باید یه کم معرفتم رو ببرم بالاتر یعنی یک روش خوب بلدوم برای اینکار خوب باید دست به کارشویم و دست روی دست نندازم بیشتر از این خوب چه روشی؟ این که صحیفه ی سجادیه رو باز کنیم دعایی رو انتخاب یک جمله ش رو حفظ و تکرار نماییم چه حال چه در حال نماز و حالا که میخواهم این کار رو کنم من یه جمله رو از قبل در نظر داشتم و جمله ای آسان هم در نظر گرفتم:

<<<یا من عفوه اکثر من نقمته>>>> 

و اینکه همینطوری که 20،10 هنوز تکرار نکردم و چند باری تکرار کردم گفتم خوب درسته جمله ی آسونیه(اینو البته نگفتما حالا میگم) ولی یه کم به معنی اش توجهی کنم یعنی کردم و گفتم بله عفو خدا بیشتر از انتقامشه خوب نمیخوام تفسیر کنم یا جلو برم و یا عرفانی به مطلب بنگرم چون نمی دونم اما حالا دیگه. عفو ما هم بیشتر از انتقاممونه یا نه معلوم نیست کسایی که مستحق حتی به سوختن هستند هم بسوزند البته به این تفکر یعنی فکر نکردم گفتم اگه یکی عزیزمون رو بکشه حالا نه خودمون روها خودمون یه کسی هستیم خلاصه اگه عزیزمون کشته بشود عفو میکنیم یا نمیگذریم چه فکر بدی کردما چی کار داری بابا خلاصه ش اینکه عفو خدا بیشتره دیگه همین و خوبه ما هم بگذریم و خدایی باشیم اصلا و امام معصوم که به قولا اگه لباسی ازش باقی مونده باشه ما رنج سفر تحمل میکنیم تا بریم از نزدیک همون لباس رو هم اگه شده از نزدیک ببینیم حالا یه جمله ی الکی که نبوده این جای تفکر داره همش و ببینیم چه طوری خدا رو میخونه.

یه چند روزی به همین منوال میخونم این دعا رو و تکرار میکنم بعد عوضش میکنم و بعد یه جمله ی آسون دیگه برا بعد تا ببینم معرفتمون بالاتر میاد بله میشه.

تهاجم فرهنگستان(شخصی اجتماع رواع دین

دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۶ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

یه چی می گویم یا خیلی جدی بگیر یا اصلا ولش کن!!! اونم اینه که مقام معظم رهبری حفظه الله وقتی می فرمایند ما در تهاجم فرهنگی قرار داریم چرا جدی نمی گیریم؟؟ باید بفهمیم بیدار بشیم ما که تو جنگ که پسرفت دیگه نمی کنیم شایدتم برگشتیم به قرون وسطا با شمشیر حرفی نیست اما اما لااقل اگه شما اینقدر می ترسید از کشت و کشتار سفیانی پس گوش کنید دیگه از این بدتر که نیست و هم می تونیم بگیم حال ما و هم حال اون ها هم دیگه بدتر از این نیست که مثلا توی زاهدان طرف برای اینکه وعده گرفته که بره به بهشت یک بمبی به خودش میبنده و خودش و 30 40 نفره دیگه رو میبره اون دنیا!!! دیگه بدتر این سراغ دارید برا بهشتم کار کرده ها..بله بدتر؟ کشتارهای دیگه ای که ملت ها الان بیدار شدن مثلا، اینم از اون خوب چرا اقدر از سفیانی می ترسید که بیان چرا انقدر عقب مونده؟؟ شما این رو در نظر داشته باش وتوجه داشته باش به این گفته که آقای بهجت می فرمودند در جواب سوالی(منبع:کتاب پرسش های شما پاسخ های آیت الله بهجت،قیمتشم 2500 تومان!! یارانه هم تعلق نگرفته!!!) خلاصه آقای بهجت در جواب سوالی در مورد فتنه آخرالزمان فرموده اند:"گرفته شدن ایمان از  اهل ایمان از کشته شدن آن ها بدتر است" خوب این یعنی چه؟ یعنی همین جنگ فرهنگی دیگه.

حالا مثلا این یکی رو داشته باش به نقل از هم ایشان که "...همچنین در آن کتاب آمده است:وقتی سفیانی می آید هر کس نام او محمد علی حسن حسین زینب ام کلثوم است و نیز تعداد زیادی از زن های حامله را می کشد. در روایتی آمده است:سفیانی صدوهفتاد هزار نفر را در فلان محله یا منطقه عراق می کشد و ..."

حالا ایمان بدتره بره یا کشته بشن اصن؟ شاید اصن منظور همون تهاجم فرهنگی هم باشه آخه چقدر از جونت میترسی؟والا ایمانت مهمتره حالا ما گفتیم!!!!خبری نیست.خلاصه شما یقین کن اگه کشت و کشتاری هست یا اصن اگه سفیانی که میگن زنده باشه که هست اول اینکه پر از زندان های مخوفی که از زن های بیچاره و برهنه است در اسرائیل ساخته است و الان تمام فیلم های مستهجن ساخته شده رو مدیریت و توضیع و پخش میکنه فیلم هایی که جوان ها و نوجوان ها را نابود خواهد کرد اصن یه زمانی دبستان که بودم شایعه بود که آمریکا میخواد شبکه های خودش رو و فیلم هاشو و برنامه هاش کاری بکنه که توی ایران هم با تلوزیون پخش بشه برای عموم.بله درسته که ماهواره هست!!! و بالاخره سفیانی بیدار میشه و خودش رو نشون ملت میده و جوان هایی که زن ندارند روز به روز گذشته از ایمان بعضی ها فاسد هم میشن بله حالا بعضی از خدا بیخبر ها این رو درک که نمی کنند منتظرند هنوز که سفیانی پیداش بشه و دنبال سپاهش میگردند و نمی دونم سوریه فتح (فتحه فتجه) ایرانم نصفش دست شما نیست و روحانیت اصن بعضی از روحانیون هم همینطورند که میگما بینشون این ها هستند ومستند می سازن چیایی میگن ولی بخ گوش خودشون رو ندارند و نمی دونن جوان ها تلف دارن میشن پرپر میشن آب میشن میمرند ایمانشون رو میدن اینارو پس کی میبینه؟ کی فرهنگ سازی میکنه هیچکی!! وجوان ها که فاسد شدند مملکت فلج میشود اصن نابود میشه اصن طوری نشده مایبیصدا.کام اینم فیلم میزاره فیلتر نمیشه!!! بله همه  ی اینا هست دست به دست هم میدن و جونی که میاد قهوه ی تلخ دانلود کنه معلوم نیست بعدش چی سرش خواهد آمد به زور اصلا کسی صدای ما رومیشنوه؟؟

شایدم از جهالت بعضی ها انقدر منتظر بمونن تا روزی بالخره به مرادشون برسند و همین ها و کشتارها رخ بده داره میده ها ملت بحرین مثلا لیبی مثلا داره میشه ها هوشش وگرنه ملت همسایه دارند یکی یکی کشته میشن هیچکی هم صداش در نمیاد البته من اقدر دلسوز نیستم و دلم سنگه سنگه اصن نمی دونم عادت کردم چی شده که اینطوریم ملت افغانستان کشته میده خود ایران بمب میزارن دیگه عادی شده برام مهم نیست هست؟؟؟

ارزش توبه (اجتماعی) دینی شخصی

دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۱۰ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

اولا خوبه یعنی خیلی خوبه آدم دنبال حقیقت بگرده گرچه نمک نشناس باشه و اینکه مثلا جوان ها یا بزرگترها آخه آدم وقتی بزرگتر شد از مد میافته یعنی می خوام بگم خوبه که جوان ها بیشتر تو این حس و حالند اگه هنوز هم باشن و گذاشته باشند!!! خلاصه میومدند از ایشان هم دستورالعملی بگیرند و ایشان هم معمولا می گفت گناه نکنید و یا از این حرفا اولا کاری به این نداریم که چرا دستورالعمل خاص کمتر به افراد می دادند ایشون و یا استادشون نمی گشتند ظاهری خوب اگه حالا ایرادی منو بیان تو گوشم بگن فلان کارو بکن فرداش دوباره در مقابل حق شیر میشم گناه می کنم اشتباه فردا هم باید یه چیز دیگه بگن و برای من بچه بازی میشود به راحتی تمام و من مسخره کننده اونم از حال و احوال و وقتش تلف میشه گرچه خوبه که آدم دنبال ایراد خودش باشه و بگه پیش خودش که اگه ایراد منو بگن خوبه اولا معصیت نکنید یه جمله ی بزرگیه ائمه هم اینطوری واضح گفته اندا و نمی خوایم مسئله رو بپیچونیم که بالاخره رفتار ها رو میشه تغییر داد یا نه و معصیت نکردن دست ماست بله دست ماست ولی خدا باید گمراهان رو یاری کنه و هدایت خلاصه اینکه این سری از آدم های به ظاهر حق جو همه شون که دنبال یه سری دستورالعمل می گردن و پیش خودشون میگن نه مشکل من یه طوریه (حل ناشدنی) که باید یه عارف و خداشناس و استاد ماهر باشه که بیاد بگه یا فلان ذکرو بگو یا فلان کار رو بکن و از این حرفا و مشکل من با همه فرق داره اگه شما هم که مخاطب بنده بشین یه روزی شاید و بخونید این مطلبو جزو حق شناسان به ظاهر باشید و بعد هم اینطوری تفکرتون باشه که بله دستورالعمل خاصی لازمه تو گوشم گفته بشه خلاصه من هم مشکلم همینه یعنی توبه نکردن که اقدر چرت و پرت میگم و اینطوریه که بیشتر ما اگه توبه بکنیم خود  مسئله حل میشه خدا توبه ی کسی رو قبول کنه بعد راهنمایش نکنه نه نمیشه حتما دستورالعمل غیبی یا حتی خودش نفهمه رو اینو بهش میده و شاد بودن هم نشونه ی هم توبه است هم اینکه داره طرف میشه همون چیزی که خیلی ها چشم دیدنش رو ندارند که کسی شاد و قبراق باشه بله اگه ما گناه نکنیم و توبه کنیم دیگه مرض اختصاصی نداریم و نباید هم دنبال دستورالعمل اختصاصی باشیم چون قرآن باز کنیم در این صورت راهنمایی میشیم از غیب دعا بخونیم میشیم اصلا همه چیز میشه راهنمای ما و راهنمایی میکنه پس چرا بعضی از ما دنبال ذکر می گردیم راه میگردیم چله ارتباط با جن روح و از این حرفا یا یه چیزی که جدید باشه یه دلیل عمده اش توبه نکردن ماست که اگه خدا توبمون رو قبول کنه خودمون اصلا هادی میشیم. حالا که اینو نوشتم بد نیست توبه ای هم بکنم در این دل شب و یه چی نگم خودمم توش بمونم نمی دونم چه طوری رسید اما صحیفه سجادیه رو باز کنم یه توبه ای چیزی بیکار نشینم حالا که حرفم این شد چون خودمم کاری کردم حالا به شما ربطی نداره ولی آدم تا میتونه زودتر توبه کنه مثل این که نه، اینطوریه که که آدم داره پیرتر میشه هر روز و توبه کردن  سخت تر و برگشتن دورتر گرچه پیر شدن یعنی توبه ی اجباری و رحمتیه اگر خدا بخواد

تجسمیات مدفن (شخصِی)

دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۰۳ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

 

میخوام اینو بگم این همه مثلا حافظ در باره ی یارش صحبت میکنه و معشوقش و چهره اش روبرومه حالا من بلد نیستم چی میگه ولی ما نباید یکی مثل آیت الله بهجت رو در نظر بگیریم تف تو ریا داشتم صحیفه برای همین توبه میخوندم اصن حال گریه نداشتم حالا اینو میگم که با شما در میان بزارم که اگه اشتباه می گویم نه صحیحشو بگین ما که نمی خوایم مثلا از جناب آقای بهجت(ره) تو گریه و زاری جلو بزنیم ولی چه یادی داشته بریم و و از روی دعا بخونیم شما در حال گریه و اون حالی که داری خیلی چی ها رو میتونی کنترل کنی که من مثلا حالا حالم از فلان کس بهتره در این حال انابه مثلا این به ذهنت میخوره اگه شیطانی نباشه ولی وقتی شما نماز آقای بهجت رو در نظر بگری با اون زاری اون یه چیزی بهت میده از عالم غیب دیگه حالت بهتر از ایشان نیست و نمیرسی و نمیخوای برسی اصن میخوام اینو بگم که نمازی که ایشون میخوند و اون صدای انابه ایشان هنوز زنده است و تاثیر گذاره و تو هم اینکه یادش بکنی و گریه ات بیافته هم خوبه حالا چه دعا چه نماز چه در حالی باشی که حال انابه  و زاری هم نداری و تباکی کنی اصلا و به یاد ایشون و چهره اش گریه آخه ما نماز امام زمان رو ندیدیم که ههه هه ودشو هم نمی دونیم در چه حالیه ولی عکس آقای بهجت که هست بشین درد دل زاری کن به یاد بیار یه چی خودش بهت میده حالا نری من رو و نوشته هام و به یاد بیاری گریه کنی چون اول من دیگه روضه نمیخونم دوما این کار رو کنی چیزی در میان نیست و فقط برای من دعا کردی ولی در مورد بزرگان برعکسشه یاد ایشان!هه هه حالا خدا وکیلی این کار درستیه؟ نه؟

شخصیمولاسیون

دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۵۵ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

نمی دونم چرا تو نمازی که داشتم میخوندم یاد معمر افتادم و همین طور داشتم برای خودم خیال بافی می کردم که یعنی چه کار شیطونه؟؟ جن فرستادن؟مهرم سمیه؟و از این حرفا یاد خدا که نه تو نماز بعد فهمیدم چیزای مهمتری هست که نماز ما مشغولیم بهش چه می دونم نمازم تمام شد من اصلا یاد کسی نمیکنم که مثلا الان در چه حاله چون یقین ندارم اولا این تبدیل به خیال بافی هم ممکنه بشود اومدیم و شد دوما خاطره ی خوشی از این کار ندارم و اگه حرفی زدم و به کسی برخورد یا خبر از بالا اون موقع ها می رسید و منم نمی دونستم منظور چه نامیه خبری بود کار هر کسی میتونه باشه یه جن هم میتونه بده خودت هم نفهمی من که نمی دونم چه طور بود خودم و گفتم الان دیگه نیست بر حسب مصلحت خلاصه حتی یاد بیچاره ها هم نمی کنم و یه عادت نسبت خوب به خودم دادم که گفتم یاد کسی نکنم و خاطره ی خوش ندارم و از این حرفا ولی بر حسب اتفاقی که یادم نیست یاد یه بیچاره بگم نه یا شاعر بگم نه یکی که شعر میخونه افتادم نگران نباش تو نمیشناسیش برا پول میخونه یعنی؟؟ نمی دونم پولم میگیره ولی عجب شعرهایی میخونه من هیچی نمیفهمم تو مسجدمون گه گاه افتادم و یه چیزایی به خودم گفتم مثلا این چه حالی داره الان دارم میگما و از این حرفا و بهش نمیخوره عجیبه بهش نمیخوره که اینطوری باشه نه به قیافش نه خودش بابا همونی که میاد تو مسجدمون شعر میخونه رو میگم دیگه نه هیچ کس دیگه بعد میگم خدا به بعضیا چه چیزا داده همه شعر های عجیب رو از حفظه من بودم جاش از خدا شاکی میشدم که این همه بهم داده؟؟ خلاصه اینم از یاد ما و از این به بعد میخوام یاد بیچاره ها کنم من که کمکی نمیکنم حالا یادشون کنم والا برا خودم خوبه وادعاهام قبلا کوچیک بودم یاد میکردم زیاد به مرور و وبلاگ نمدونم چه بلایی سرم اومد اینم از خودم ، این چقد خوله ما که دیروز در مورد اشک و گریه و اون دعاها حرف زدیم غرض اینکه اول ما خودوم خیلی بدوم و بعضی ها میخونن و برعکس من عمل میکنن تا این حد بدم و دورنگم حالا که گفتیم اشک و زاری داشته باشیم و یاد اون بزرگوار کنیم من خودم که دعا خوندم اشک که ریختم برای حالا یعنی به بهانه ی گناه ها همون موقع یاد یه غذای خوشمزه ای چیزی افتادم حالا نمی دونم خالصانه نبود وگرنه کوچیک که بودم راحت بخشیده میشدم بدون دنگ و فنگ ربطی هم شاید نداشته باشه و یا نمی دونم کار از کجا خراب بود یعنی بیا و برو غذا رو بخور الکی گریه نکن ما میشناسیمت فرج حاصل نمیشه بهت نمی دیم فضل و کرمشو شایدتم این بود خلاصه ما منظور رو نفهمیدیم دوست بابام!!! یه یادی کرده باشیم حالا.

 


شخصی موتادون

دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۵۰ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

متاسفانه خیلی امیدها کمرنگ شده درسته که ظلم همه جا رو فرا گرفته!!!نباید اقدر ناامید باشیم الان داشتم الان که چند ربع پیش داشتم چیه برنامه هه حقیقت آفرینشه همون رو نگاهی می کردم متاسفانه از بس بزرگترا کوچیک های مظلوم رو خوردند و کشته باشند و یاد دیدن عجایب زنبوری روی گل برام عجیب بود که همچین چیزایی هم هست اصلا دیگه یا داشتم به دریا نگاه می کردم امسال از نزدیک بعد خیلی از موج هایی که میومد امیدوارم شدم که دریا زنده است هنوز من فکر میکردم اینطوری نیست اصن و بزرگترها اقدر ظلم کردن که دیگه یاد بچه ها نمی کنند هم و بچه ها پیر شده اند ولی هنوز نوری هست در فراسوی هنوز میشه در این دنیا زندگی کرد از دریا آموختم هنوز میشه ماند روی این خاک و هیچ چیز تموم نشده و دوست داشتم همینطور به موج دریا بنگرم و تماشایش کنم همینطور تو برای که به ساحل می آمدی و زنده بودی مگر خبر از دنیای ما نداری؟؟

و من الماء کل شی حی

شخصی مخصی

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۳۱ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

میدونی یه طورایی راحت نیستم یه مدتی بود از قبل با اجنه روی در روی بودم و اینا هم مجمعی داشتن البته خیلی با هم پیشرفت کردیم و اینو زود گفته باشم تا اینکه مسائلی پیش اومد و مویوم با دل ارتباط داشتما نه با چشم ببینمشون البته اون موقع گناههام بیشتر بود و شیاطین هم جمع میشدن دورو بروم و منم وبلاگ میزدم و مینوشتم تا حال و حیل بودم و کاری هم به کسی نداشتم کسی هم الحمدالله به من کاری نداشت ظاهری و راضی بودیم به رضای خدا ما که میدونستیم سیستم غلطه پیش می رفتیم همینطوری تا اینکه همه چیز بر چیده شد و پرونده ای که برخلاف من بود نمی دونم گم شد خلاصه پیچیده شد یا یه چیز شبیه همین!!! غرض اینکه حالا با چشم آدما دارند وبلاگم رو می بینند و فرق داره نمی دونن من از چه سد هایی گذشته ام و گذشته م چی بوده من گذشته ی خوبی نداشتم و پروندم باطل گشت جرم های اینترنتی و از این حرفا کیه میگه نامردی؟ میبینی راحت نیستم دلم میخواد هر چی میاد تو ذهنمو صاف بیام بنویسم اما نمیشه البته خیلی ها جنبه شو ندارند و منم نمی دونم نهایتا با کی طرفوم حالا هم حس میکنم چشم دوختن به مطالبم مگه من چی میخوام بگم حرفی ندارم من عمدتا حرف تکراری نمی زنم و یادم میره چی گفتم البته یادم هست که تکراری نباشه ولی از تکرار بدم میاد مطالب وبلاگ های قبلیم رو خیلی دوست دارم مرور کنم ولی خودم پاکشون کردم خیلی زحمت کردم به پاش خیلی براشون گناه کردم  و اینطوری بود که سیری هم برای خودم داشتم شاید یه روز .........شاید اون دنیا باز دیدمشون نه حتما میبینمشون که چی نوشته بودم البته خیلی بزرگ میشمردم بالاخره دنیا ندیده ام و جوان اینبار برای خودم من همیشه به دنبال راهی نو بوده ام و از دری جدید وارد میشدم و الانم مخاطبمام همشون از من خبر ندارند اگرچه یه کارایی میکنن و میخوان فکر منو بخونن آخه اگه من از نوشتار کتابی جلو برم میتونی؟؟ادامه نده! چون من به دنبال روزی آرام میگردم و دوست دارم حرکت موسم رو آرام انجام بدم و فکر کنم حالا فکر نمی کنم سوء استفاده نکن خلاصه من با جن ها طرف بودم و دوستم هم داشتن بیشتر از شما چون برام دعا میکردن خدا رو چه دانی شاید به جای جن شهدا بودن من که نمی دونم شاید فرشته بودن ولی خدا نبود!!! چون خدا همیشه مرو دوست داشته اصن خدا بود خوبه؟ حالا چرا اینطوری میگم شاید ریا باشه خیر نه شرایطی است برای کودک و نوجوان که الان مجالش نیست و تو فکرشم بودم صحبت کنم که مثلا یکی مثل من نمازش رو طوری میخوند یا میخونه که بر کسانی (جن و شیاطین) تاثیر مثبت بذاره و این ریا نیست اگه خدا بخواد وخلاصه داشتم به طاعت و بندگی فکر می کردم و اگه بخوایم خدا رو طاعت کنیم بالاخره باید یه کارایی رو بکنیم و نکنیم انتخابی و نمیشه مثل غربیان فکر کرد که من مختارم همه کاری بکنم و ما باید بود و نبود ها کرد و نکردهایی داشته باشیم و طاعت یه سجده میتونه و باید شاید از طاعت سجده بعدت بیشتر باشه و اینطوریه.

 

خلاصه من مثل همیشه نمی دونم با چه گروهی در طرف و عالم سیر غیبی با بزرگان رو گذروندم و مهم نیست برام که چی شما میخوای و در کفران نعمات الهی موفق بودم شما که سهله و جایگاه و قدرت نفوذ ندارم مگه اینکه خدا بخواد برای اصلا من با کی طرفم تا حالا سه تا نظر بیشتر ندارند حالا 40 نفرم اومده باشن اینطوری به مطالب من نیگاه نندازین عصبی میشما چه اون موقع که منو با شیاطین تنها می ذاشتین که دیونم کنند یا شایدتم من تجربه ای به دست بیارم چه حالا که گنهکارم داری رو اعصاب من راه میریا آخه یه تغییری بکن تا روزی نوشته ی منم زیاد بشه من دارم یه آدم بزرگی رو می بینم که یه جایی رو نگاه میکنه می بینم که در مورد منه اگه همه چیزی که خودم میخوام رو بنویسم اذیت میشه من نمیتونم آزاد نیستم و طاعت خدا رو هم هیچ گاه به درستی انجام ندادم من همه ی فکرمو نمی نویسم قربونت برم چرا میخندی؟ من که نمیخوام بنویسم نمیخوام اذیتت کنم من برای تو و امید به تو این وبلاگ رو زدم چرا میخندی؟ منو توی این شرایط نزار الان همه ی زنا فکر میکنن من دارم با اونا حرف میزنم و خودشون رو تغییر میدن نه!!! نخند اعتراف می کنم اینبار نفهمیدم آخه چرا منو توی این شرایط گذاشتی و هیچکی هم نیست که مثل قبل راهنمایی کنه این شیطون هم 24 ساعته داره میگه خره خره خره باشه من خر خوب که میدونم تو شیطانی نه؟؟ نیست؟؟ پس کیه این سوالی بود در ذهن مو................

 

شخصی dd

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۳ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

بزارید من داستان خودمو طبق خوابم براتون تعریف کنند فرض کنید عده ای جوان هم سن سوار یه اتوبوسی ان و دارن میرن به مسافرت وتا قله ی سعادت و از این حرفا منم نمی دونم کجا خیره ان شاالله خلاصه سفر قیامت که در راهه برای همه عجیبه خلاصه مطلب هوا تاریک شد یکی که من باشم برخاست چون دردل ترسی داشت از منحرف شدن اتوبوس و به هیچکسی هم نگفت و نمی دونن دوستاش خودشم نمی دونه برخاست و به سمت راننده ی اتوبوس رفت تا بهش هشدار بده. حالا شیطان بردش؟؟ خودش واقعا می ترسید؟؟ می خواست چی بگه؟؟هدفش چه بود خداییش اینا معلوم تو خواب فقط این معلوم بود بین همه که رفته نزد راننده اتوبوس و دارن حرف می زنن اونجا غیر از این دو نفر هستند کسانی دیگر هم خلاصه راننده عمدا سهل انگاری می کنه و فرمان رو در دست داره ولی رویش رو میکنه اونور و مشغول حرف زدن با کمک راننده میشه و توجهی نمیکنه و کمک راننده هم کاری از دستش بر نمیاد و چند نفر دیگه هم همونجا هستند جلو که اون ها هم بی خیال و مشغول صحبت و اتوبوس رو در یک دور و پیچ خطرناک میرونه ها ولی بد میرانه و بدون توجه  این اتفاق میافته و کمک راننده هم همینطور کاری از دستش برنمیاد واون فرد که جلو اومده بپود ومن باشم فقط تذکر میده که مراقب باش حرف نزن حواست جمع باشه چون کار دیگری نمیتونه بکنه همینطوری میگذره تا ماشین اتوبوس خراب می شود و اینا گیر می کنندلب جاده و همینطوری داشتن با خودشون بحث می کردند خلاصه دیگه این جاشو توی خواب یادم نمیاد تا اینکه مامان بابای اون فرد که من باشم از راه میرسند تا منواز اتوبوس خارج کنند و به همراه خودشون ببرند و بعد  یک زنی از راه میرسه نمی دونم از کجا حالا بحث و جدال توی اتوبوس و این زن قدرت داره خلاصه کلید رو میگره و وسایل منو خارج می کنند بعد زن میره تو اتوبوس و میگه از این آقا که من باشم شکایتی نداره میخواد بره و چند نفر دستشونو میکنن بالا حدود 7 8 نفر میکنند دستشون رو بالا که یعنی کار من بوده این از جمله اون دو نفری که جلو بودند و صحبت و میکردند و بحث ویکی شون خوله و یکیش خیلی زرنگ و باهوش.

تموم شد ببخشید که توی این داستان خودمو بیشتر دیدم!!! داستان خودم بود آخه

 


asas

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۱۵ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


چقدر سرم شلوق شده یه پنجره ای هم باز نمیشه بادی به سرم بخوره آخه سرده هوا!!!

خلاصه اینکه رفتیم داستان بعدی تحفه دانشجو که بله شاید شما بدونی داستان رو همونی که میگه من 30 ساله دارم برای یه الحمدالله گفتنم استغفار میکنم داستان اونجاست که مغازه ها تو بازار داشته آتش میگرفته بعد از یه نفر میپرسه که مغازه ی  منم آتیش گرفته میگه نه بعد این هم میگه الحمدالله بعد خودش می افزاید"که گیرم که دکان من آسیبی ندیده باشد آیا نباید در اندیشه مسلمین باشم."

ببین آیا ما اینطوری هستیم و این دیگه کی بوده!!! مثلا آیت الله خامنه ای در سیلابی که در پاکستان اومد جلوی خودش رو نتونست بگیره و داشت دیگه گریه ش میگرفت آیا  ما اینطوری هستیم من که خودم نه میگم گورباباشونم کردن و اصل مسلمانی نیست حالا فحشم ندم تو فکر دعا کردن شماها در گرفتاریتون و چه الان نیستم شخصا همین من ولی شما نگاه چه آدم هایی هستند که هنوز دلشون میسوزه و دلشون نازکه خودتون خواستید که این بلا سر منم اومد  و سنگ دل شدم هم خودم!!!!!!!!!!!!!!!!1

بعد میخوایم چی رو درست کنیم چه فرهنگ سازی کنیم در حالیکه همسایه شاید گرسنه خوابیده حالا من نمیدونم و دخالت نمی کنم ولی به جای میزنیم هم رو خراب می کنیم وگرنه اگه نماز شب میخوندیم یا استغفار می کردیم همش 70 بار یا برای دیگران اسم میبردیم و جامعه از همینجاها درست میشه دیگه که ما نیاز مبرمی به دعای دیگران داریم دعای مادر داریم وگرنه با سر میخوریم زمین

hig

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۱۱ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


اول اینکه یه نفر محب ولایت به قولا نظر دادند و لطف کردند حدیث باحالی بود خوشم اومد برای شمام بزارم
ஜ۩۞۩ஜ
سلام علیکم
ஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜ
حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام) :

لا تُجاهِدِ الطَّلَبَ جِهادَ الْغالِبِ وَ لاتَتَّکِلْ عَلَى الْقَدَرِ إِتَّکالَ المُسْتَسْلَمِ.

چون شخص پیروز در طلب مکوش، و چون انسان تسلیم شده به قَدَر اعتماد مکن، بلکه با تلاش پیگیر و اعتماد و توکّل به خداوند، کارکن.
ஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜ

بعد اینکه رفتیم بیرون برای کلاس زبان خواهرم اون یکی خواهرم یه موقعی یعنی چندروز پیش آجیل عید خریده بود یه خورده همه چی توش بود از جمله توت خشک که دیدم مبدا میلم رفته به این سوی و خوشم اومد رفتیم خشکباری و خریدم یه خورده توت خشک و خوردم خوشمزه است خلاصه انگار نیاز داشت بدنم ها از اینجور چیزا..

شکلات شونیز هم گرفتم از مغازه..

اون موقع تو بیمارستان که بودیم یه نفر بود یعنی بعدا اومد تختش کنار من بود ما هم یعنی مونگل و نمی دونم روانی و از این حرفا بعد پفک تعارفش کردم یا حرف پفک شد چیزی گفت چیپس بخور چیپس فلفلی گفتم بله یعنی دیدم که راست میگه دیگه پفک به ذائقه ی من نمیخوره و البته چیپس میخوره خوب سنم رفته بالا خلاصه امیدوارم روزی برسه این چیه زیتون به ذائقه م خوش بیاد.

بعد اینکه شما کجایی من رفت داستان بعد تحفه ی دانشجو و اینکه خلاصه خلاصه کنم داستان رو یکی امام رضا رو میبند خدا نصیب ما نمیکنه اگه بگم کنه حتی خلاصه سری داشته با امام رضا بعد آخرش مینویسه که مولایم سرشان پایین باشد معلوم میشود که حضرت اجازه رفتن به من نداده اند.

اصلا داستان رو حذف کردما ولی گفتم که هدایت همیشه طوریه که راحت باشی نه اینکه استاد بگه شاید برای من اگه امام رو ببینم که سرش پایینه خدای نکرده ببینم یعنی اینکه خجالت بکش شما و مثال درد رو براتون زدم حالا شایدتم کفر دارم میگم ولی هر که سیر و سلوکی داره و خدا که سخت نگرفته هدایت رو که 500 بار یا غفار اصلا شاید خدا دوست داره بیش از اینکه تو صدای خودش بزنی صدای امام حسین بگی و حسین حسین کنی مثل بچه ها یا یاعلی.

و اینکه آقا شما دندان هاتونو به هم بزنید(موقعی که مظطر و گرفتاری و موندی توی چند تا چیز و استخاره نداری ها) یه صدایی ایجاد میشه بعد این صدا ممکنه شما هدایت بشی که داره با شما صحبت میکنه و چیزی میگه این هدایت ناقصه و کمه اون موقع درد رو مثال زدم حالا صدای دندان رو به همین راختی البته ما گوشمون از این حرفا پره و باید سرمون رو جدا کنند!!!!!!!و یا طاقت نداریم یا خودمون مهمان نمیشیم یا شرم میکنیم که این هدایت ها سراغمون نمیاد وگرنهه آیت الله هاشمی راحت قبل از بمب گزاری و اون توطئه پاشدند و رفتند و رید

333ss

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۴ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۱ نظر

یه دستور العملی بود نمی دونم کجا خوندمش به نام حدیث عنوان بصری که رفتم پایگاه گیر آوردمش و خریدم اومدم خونه که رویش نوشته دستورالعمل امام صادق(ع) به اراده کنندگان سیر و سلوک الی الله به همراه زیارت عاشورا که قیمتش هم 250 تومن هست یادمه پول خورد نداشتم محبور شدم یه کتاب در مورد جن هم بخرمنگرانفعلا اگه خواستین بخرین و من شنیده بودم اونموقع که آقای قاضی (ع) اون عارف و مرد کامل توصیه کرده بوده طبق نوشته ی خود کتابچه که توصیه می کرد که خدیث عنوان بصری را بنویسید و بدان عمل کنید و همراه خود داشته باشید و هفته ای یکی دوبار آنرا مطالعه کنید. اینو شنیده بودم جای دیگه و هرچه متن حدیث عنوان بصری رو سرچ کردم توی اینترنت من که خودم نیافتم حالا یا بلد نبودم یا چیزی و البته من سطحی میخونم مثل همون دعای صحیفه و خدا کنه من این چیزا رو میگم جر و دعوا درست نشه چون دیگه میل ندارم برم حدیث بخونم و این دعای صحیفه یا مکر شیطانه یا لعنت شما یا حسادته وگرنه من در سطح ها گیر میدم و به عمقش فعلا فکر نمی کنم چون میترسم که خیالات ورم داره و دروغ بگم اصلا همین سطح نویسی ام هم مشکل داره ولی دیگه ضایه است که میگم وگرنه  چیزی نیست.

خلاصه تو همین کتابچه داشتم میخوندم حالا بزار عبارتشو پیدا کنم.................

آهان میگوید که ....چون خداوند بنده را به این سه خصلت گرامی داشت دنیا و البلیس و مردم در نظرش بی مقدار می گردند و به خاطر زیاده طلبی و فخر فروشی به یه دنبال دنیا نمی رود و آنچه نزد مردم...

خلاصه اگه جذابه باید بری خودت پیدا کنی برای خودت و من اول و آخرش رو بریدم برای همین و باور کن حتی توی ذهنم هم نیست و یادمم نیست که بعدش و قبلش چی بوده فقط میخواستم ابلیس رو که چک کردم کلمه ی ابلیس بود توی متن عربی حدیث عنوان بصری بودش خلاصه فهمیدم که دنیا و شیطان که نه ابلیس که اقدر طرفداریش کردم متاسفانه همینه و شیطانه و هیچ وقت آدم بشو نیست مثل دنیا مثل مردم ما وقتی میگیم مردم یه چیز کثیفی از توش در میاد همین مردم نبودند که امام حسین رو کشتند و امام های دیگر!!! خلاصه همینطوره دیگه دینا و ابلیس و مردم این سه تا رو داشته باش که  دنیا خوبی هایی هم داره دنیا زن داره پول توشه زیورداره و جذابیت ولی وقتی حرف آخرت میشه یه چیز دیگست.

این یکی یکی دیگری هم که جلب توجه می کرد برام تو سطح خونی همون اول این حدیث عنوان بصری یه نکته ی دیگش بود که امام می فرماید که (مبادا چیزی را بخوری که اشتها نداری چرا که حماقت و نادانی را به بار می آورد.) یعنی چی؟ یه موقع آدم گشنشه و گرسته است ولی منظورش این نیست که تا گرسنه نشدی نخور این یه نکته ی دیگری است که در ادامه حدیث این رو هم میگوید بلکه می فرماید تا اشتها نداری نخور مثلا من دوست ندارم آبگوشت رو مثال می زنم ها ولی خیلی هم ممکنه گرسنه باشم ولی اشتهاشو ندارم حالا شما شاید بگی شکم گرسنه که این چیزا سرش نمیشه ولی نه دیگه برو به جاش نون بخور که دیگه این چیزا پیدا نمیشه چون مردم دیگه شکمشون پره الحمدالله در جاهایی مثلا میری مهمونه و گرسنه ای ولی اشتها نداری انگار حالت رو بهم میزنه غذا گیر بدی و بخوری این نادون میشی ولی گفتم که در ادامه هم در حدیث هست که تا گرسنه نشدی چیزی نخور که این دیگه سختر از اولی است.

من خودم در سنی که الان هستم از کلم پلو و مثلا سالاد اولویه و یه چیز دیگم بود یادم رفت........آهان زیتون که خدا بهش قسم خورده رو من نمیخورم توی ذائقم نیست کوچیک بودم نخوردم حالام نمیخورم ولی بابام میخوره مثلا آقا خوشم نمیاد برقصم اگه برقصم نادون میشم ولی ممکنه یه حالی پیداکنم از خوشی که معلوم نیست روحانیه خوشی یا شیطنتی خوشی که یه قری بدم حال نه توی این ماه محرم ها آقا دوست نداره این درمورد غذاش صدق میکردها ولی غذای روح هم داریم بله.حالا بعضی ها میگن یعنی چه دوست نداری زن باید تابع مرد باشه هر چی زنت درست کرد باید بخوری نه باید زن غذاهای خوشمزه درست کنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

البته جدیدا به خاطر چاقی البته یا عناصر شیمیایی دیگر میل به همونام ندارم مثلا سالاد بعضی موقع ها اشتها ندارم بخورم و مامان میگه بخور میگم نه نمیتونم یا بابام میگه اگه فلان غذا رو بخورم تا صبح رو کله باید وایسم یا یه همچین چیزایی خودش آدم میدونه بعضی چیزا اینم هست ولی زور که نیست

یا با یکی از پسر عمه هام که اسمش علی هه مثل من بهم میگفت شوخی می کردا سر سفره وقتی دیگه نمیخوردم و میخواستم پاشم برم به طنز میگفت علی بخور بخور که تا شب تا صبخ شایدم میگف چیزی گیرت نمیاد چی میخوای بخوریم تا اون موقع! یه همچین چیزایی میگفت..و از دائم السیر بودن مو خبر نداشت من هر موقغ گشنه نشدم سر یخچالم و دیگه اصلا به خاطر قندشه چیشه که کیک شکلاتی هم هست تو خونه ولی نمیخورم البته صورت کیک های بیرون و شیرینی های بیرون رو بهم نشون دادند تو اون خونه خالی که دیگه اصلا نمیخورم و البته میل ندارم و سوزانده نمیشه باید دفع بشه مستقیما و میدونم شاید که چه کثافاتی اند مثل همون دفع شده هه هست این کیک ها و شیرینی های بیرون ببخشید حالتون رو بهم زدم ها...حالا شیرینی هم ن مخصوصا کیک که نشونم دادن که برای فردی مثل من از بیرون براش بیارن میل هم داشته باشم نخورم که نخورم که نخورم در حالیکه قبلا زیاد میخوردم و اسراف میشد.
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=934&articleID=258214

333e

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۴ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

خلاصه ش اینکه آقا میگن روایته حیواناتی که ذکر خدا نمیگویند به قتل می رسند اولا این چون ما درمورد ذکر حیوان صحبت کردیم بود دوما خودت نری دنبال مرغی بگیری بعد بکشیش بگی نشد ها قاتل قاتل قاتل...حالا چی؟

اینکه آقا فقط دندون ما امثال ما رو خراب می کنن تا توش میکروفون جاسازی کنن خوب خیوانات هم همینکارو بکنن دیگه گرفتی چی شد؟؟

آره دیگه تو دندون خرسی چه میدونم یوزپلنگی که میخواد شکار بشه اصن بهتر بگم شیر که کرد دنبال نمی دونم چی میگن گوزن توی دندانش جاساری بکنن موقع فرار میبیننذ که این چیزی نمیگه  قبل مرگ و شکار شدندش و میمیره و خورده میشه ولی اگه آهی کشید فرار میکنه از دست شیر حالا برین امتحانش بکنید تو این اوضاع 99% مردم که زنده هستند جنبششون بیکار نشینن این آمریکایی ها چون اینجا داره گوزن ها هم منقرض میشن برن تو آفریقا اصلا اگه چیزی به نام نمی دونم علمی صلحی مستندی چیزی باقی مونده کار شاخی هم نیستا معلومه..

dwxw

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۲ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۱ نظر

دو تا داستان بگم دلمون باز شه یکی اینکه کوچیک بودم بالای خونمون یه زمینی بود افتاده بود و خوار و از این گل های بی بو معمولا پس از باران و بهار در میومد و ما میرفتیم بازی و گردشت یعنی همه جا بودیم تو کوچه خلاصه مامانم میگه 5سالت بود که اینطوری شد حالا چطور اینکه (خیلی با آب و تابه؟؟) خلاصه ش اینکه دوستم گفت بیا بریم خونه ی مورچه ها  رو خراب کنیم و من باید گوش میدادم چون سیاست بود اولا دوما بزرگتر بود و رئیس بچه ها و یه روز دو تایی حالا با هم افتاده بودیم وگرنه اون خودش دوست اختصاصی داشت خلاصه سنگ ورداشت و زد و ول کرد روی خونه ی مورچه ها به منم گفت منم ورداشته یه سنگی که بزرگتر از کف دو دستام بود زورم هم بش میرسید خلاصه رفتم بالای سر خونه شون وایسادم و مکثی کردم که باندازم یا نه و تو فکر بودم که از دستم ول شد و افتاد روی پام و خلاصه اومدم خونه با گریه و زاری بعد با باندیی بستن پام ناخنم هم شکسته بود و من گریه می کردم و تا یه دو هفته ای مامانم دستمو میگرفت خود مامانم که میگفت بغلت میکردم میبردم مدرسه شون و منم خوشحال بودم از اینکه اول مورد توجه شدم دوم مهدکودک نمیرم شایدم که نه ولی حالا محض احتیاط که همراشم سرکار!!خلاصه منم دیگه از این غلطا نکردم..امتحان وسوسه ای در معصومیت بود؟!...1./

دوم اینه که آقای فاطمی نیا تعریف می کرد که یکی میره نزد پادشاهی یه سیبی میوه ای پادشاهه بهش میده بعد این یارو همونجا میخوره میاد بیرون بهش یکی میگه سلطان و پادشاه که چیزی بهت داد باید بزاریش تو جیبت بعدا بخوریش خلاصه دفعه ی بعد میره پیش پادشاه بهش کوفته میده اینم میزارتش تو جیبیش. ه ه 

 

ffrfrf

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۱ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۱ نظر

یکی دیگر از اسرار مهم که فاش کردم و لزومی هم نداشت و در موردش صحبت کردم تو اون خونه خالی دیگرمون در مورد درد بود که آقا درد یعنی خدا قبلا هم در موردش صحبت شد توی وبلاگ دیگرم که پاک شده یعنی پاکش کردم خلاصه من سیاستم این بود یه زمانی که به درد کم بازی میکردم مثلا خارش شما وقتی دستت میخواره چه میکنی؟ زنونه یا مردونه میخارونیش؟؟ اینا مورد توجه دشمنن ولی ما درمورد این صحبت نمی کنیم و نمیگیم ماشین نمی دونم چی تراش بکش به سر و صورت به نام صاحب درد که خدا است درد خودش میاد سراغت مثلا پیرمرد زنا که پاشون درد میکنه میسازند یعنی دارند به خدا نزدیک میشن که اینا رو هم میگفتم بعضی ها دردشون که گرفت بیهوش میشن بعضی ها ذکر میگن بعضضی ها بی توجه اند که خدا داره بهشون صحبت میکنه درد کم رو میگماا ولی بعضی ها وسواس دارند که آقا برای این که این طور شد فلان که این خطرناکه وسواس رو میگم دردت اومد با خدا صحبت کن مثلا قلب سمت راست که قلب تو نیست قلب صاحب نفسه ناراحتش نکن وسواس هم نداشته باش یا پای راست که بعضی موقع ها بی حس میشه وگرنه تو ماشین هم بشینی پات تکون نخوره خودش خواب میره این نباید وسواس بشه که دلیل داره با خدا باش و خدایی کن فعلا سیاست اینه عوضش کنی به من ربطی نداره یکی میگفت قدیما اینا رو میگفتن ولی ممکنه سیاست الانتم باشه.. مراقب خودت باش مگه خانوم نمیخواستی خوش فرم باشی؟؟؟ و یا بشینی تو خانه با چادر و گفتیم که زنی بوده بعد ها که قبرشو باز کردن نپوسیده بوده چون تو خانه کسی موی سرشو هم ندیده بوده حالا ما که نمیتونیم اینطوری باشیم خیلی هامون ولی خوب ورزشکارها هم دارند درد رو میخرند که انقدر شوت میزنن یا می دون یا تنیس و راکت بازی میکنن نفسشون میگیره یه درد کمی میاد سراغشون بالاخره که تحمل میکنن غیر از خطا هاشون ها همونام باید باهاش ساخت ولی وسواس نشد مثلا فلان بازیکن فوتبال بگه چون رو من خطا شد و پام درد گرفت این به خاطر اونه این وسواسه اصلا نباید به این چیزا فکر کنن باید ادامه بازی بدن و  گل بزنن یا دفاع کنن یا پاس بدن ولی اگه پاش شکست این یه مسئله ی دیگه است که چرا پاش شکست عمدی بود اصلا؟ توطئه بود؟ تو فوتبال رو میگما!این سوالت ناخودآگاه میاد که شاید کاری کردم یا شده که باید دو هفته عقب باشم یه دکری صدقه ای میدادم نمیشد شاید به همین راحتی...

 

ffrf

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۰۵ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


یادمه کوچیک که بودم این آهنگ کلاه قرمزی با شعرش تو نوار بود اول همین دایی جوادم داشت من وقتی میرفتم خونشون اغلب هر چی میخواستم گیرم میومد و ورمیداشتم میومدم شیراز خونمون ولی اینو یادمه اگرچه جواد بود نداد  و قهر کرد تا اینکه منصرف شدیم بچه بودیمااا آخرش دفعه ی بعدتراش که اومدم خونه دیدم بزرگ تر شده آهنگ های دیگه روش ضبط کرده بود یعنی گزارش تیم ملی فوتبال بود فکر کنم یا اینکه من کوچیک بودم بعد به مامانم گفتم من نمی دونم الا بالله نوار کلاه قرمزی میخوایم توی جای شلوغ و شهر هم بود یادمه دقیقا پیاده روش خلاصه بعد کلی دنگ و فنگ تصمیم گرفتم وای سم همونجا مادرم هم گداشت رفت پشت سرشم نگاه نکزد و نخرید انگار قسمت نباشه ها نوار صوتی شو میگم ها خلاصه منم ترسیدم گم شم رفتیم خانه آخه یه نوار دیگه رقص گل ها بود بابام خریده بود قشتگ بود 500000 هزار مرتبه گوش دادیم تو خونه با کمی و کاستش به قولا حالا تازه میفهمم چه آهنگ زیبایی بود به جز ترانه ش و قدیمی نمیشه حالا نوارشو پیاده کردم روی پی سیم/|

البته توی خانه ی مادر بزرگم از این باری های دسنی بود آخرشم اسمشو نفهمیدم آجر میچیدیم اونا هم داشتند بعد میرفتم بازی میکردم و دایی جوادم هم چیزی نمیگفت ولی بابا بزرگم برای اینکه سیاست یادم بده حالا سیاسی اش نکنیم با اون مهربونیش که باغ میبرد منو با مونور سیکلت و همه چیز برام می آورد که بخورم چیزای خوشمزه اصلا خودش  باغ انار داشت و داره و هنوزم هم با اینکه پیر و فرتوته شده نگی بهشا خیلیم پاش درد میکنه براش دعا کنید اگه دیدینش !!!باز میره باع وتازگی ها تصادف کرده با اون سیکلتش و دستش شکسته انگشت کوچکش دعاش کنیم 100 سال زنده بمونه خلاصه برای ما هم امسال انار گذاشت کنار تا بخوریم اناراشم اصلا شیمیایی نیست و   با این حال میگفت دست به کنترل تلوزیون یا این گیم دستی ها نزن من به خودم میگفتم چرا نزنم؟میگفت که جواد خودش بلده تو بلد نیستی حالا منم کوچیک بودم و احساس خطر نمیکردم کمه خراب بشه ها همینطوری میشنیدم یواشکی کار خودمو میکردم..اولش کنار میومدم میگفتم ما که خودمون تو خانه تلوزیون کنترل دار داریم ومن استفاده میکنم شاید مال اینا خاص باشه و یه طوری باشه که خراب بشه کنار میومدم ولی وقتی بابام میگفت یکی صداشو بلندتر کن چه باید میکردم؟؟؟

ولی کلاه قرمزی عجیبه اینطوری نیست همون کودکی کلی میفهمیدی و مفهمومی بود برای بچه و اخساسی چه الان و باید هر روز پخش بشه توی تلوزیون و هر روز سیاست ها رو بچرخونه چه اون گربه ی آوازه خوان چه اون دزد عروسک ها و چه اون یکی هر روز یکی ش باید پخش بشه به نظرم میرسه تا ظهور رو بچه های آینده خودشون بخواهند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1 و دوره شان عوض بشه با دوره ی بد ما..اصلا لذتش تو پخش صدا و سیما است که بچه ها بشینن و تعریف کنند که دیدی فلان برنامه رو یا نه؟ انگار خودشون زورشون میاد و ماهواره دارند که پخش نمیکنن همچین برنامه هایی رو دیگه هر روز که نه هر از گاهی کم و باید مدام مرتب پخش بشه تا بچه ها نگاه کنن و بیشتر بفهمند برای همه ی سنی هم هست توش الان پیرمرد هم بود که بازی میکرد من خود بابام چقدر میخندید اون موقع ها با این کلاه قرمزی حالا باید گریه کنه عجیبه یا شایدتم خودشون بچه کوچیک ندارند>؟ حالا اگه مگه شبکه ی 2 شبکه ی خانواده نبود خالا اگر به همین ایرج طهماسب و یارانش فرصت و فضا بدن و یه خورده برن کنار روبات های جدید هم دیده خواهند شد حالا بهشون نمیگیم روبات بگیم عروسک؟ همشون که عروس نیستند دامادک خوبه؟؟

mts

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۰۱ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

البته مو قبلش با اجازه ی بابام رفته بودم اداره و کلی هم چیز میز دان کردم اما یه شعری از حبیب بود که میگه رو دادم دستش خودشم توش گیر افتاده بود که معنی اش یعنی چه اگه یه دبیرستانی بفهمه معنی شو خیلی باهوشه و بتونه تفسیر کنه من که خودم تنهایی نتونستم تازه ریختیم بابابام رو هم فکرامون رو تا تونستیم یه چی دربیاریم خیلی هم سخت نیستا برای بچه دبیرستانی بعد بابام از شعره یه پرینت گرفت حالا شعره مخصوص من نیست وگرنه براتون میذاشتمش:

به مژگان خارهای راه رفتن
به ناخن سنگ های خاره سفتن
به بی تقصیری اندر حبس تاریک
پیام حکم قتل خود شنفتن
مرا خوشتر بود ازیک تملق
به نزد مردمان سفله گفتن

تا کیدم رو آخر شعره که عجیب معنای دو طرفه داره ولی معلومه که نزد مردم سفله بریم تملق دیگران رو بکنیم نه بریم تملق مردمان سفله رو بکنیم اینم راهنماییش ولی خوشتر بود مرا از چه؟ این سوالی بودکه پرسیدم از بابا گفت همین به که با ناخن رو سنگ خاره سفتن و از این حرفا اگه راست باشه.

حبیب هم یه شعرایی میخونه ها کجا تا به تکنولوژیش برسیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من اول حبیب رو نمیشناختم فقط میدونستم یه شعری در مورد مادر شنیده بودم که خیلی قشتگ بود اول دبیرستان بعد فکر میکردم قیافتا مثل داریوش یا ابی باشه و اونا بودن که اینو خوندم خلاصه طرفشم نمیرفتم حالا همونام عذر دارند خلاصه بعد کلیپ مادر رو که دیدم قیافتا خوشم اومد ازش خلاصه میگن مشایی دعوتش کرده بود که اومده بود تو ایران شایدتم الان تو ایرانه ولی این تظر تنگا بفرستنش تیمارستان جایی ولی نه حالا چه شعرهایی میخونن همین ایران خودمون  بعد این یارو که ضد دین نمیخوند!میخونه؟

که حالا ما کاری نداریم به اینا به قولا

asw

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۴۵ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

خطرناکه که انسان با اونی که میدونه بالاتر از خودش هست اون با تو بسازه نه تو به اون البته عادت میکنه ولی خیلی زشت و بده مثلا همین مو سرچ کنی تو وبلاگ ربع گرجه که میخواستم یه خوره رب رو به کسی که یقین دارم بالاتر از خودمه تو خواب دادم حالا یا قرض یا چیزی نمیدونم بعد دیدم خودم ندارم پیشش رفتم و همونو ازش خواستم که داده بودم رب رو میگم خوب زشته تو خواب هم باشه البته مو تو خواب کارای زشت تر از این حروف رو کرده یوم که پاشدم کمی خوشحال شدم که خواب بوده کمی هم ناراحت که توی اون موقعیت قرار میگرفتم همینطور میشد که توی خواب دیدم بیداریم البته حرف من این نبود که شد بالخره این بود که آیا ما باید بسازیم به بالاتر از خودمون یا اون که مهربونتر از ماست باید خودش رو عادت بده بالاخره؟؟؟؟؟؟؟؟ و خیلی زشته که ما اونو تغییر بدیم حالا همش مریض شدن ایشان نیست این یه ضرر بزرگیه که ما وارد میکنیم اصولا کارای دیگم هست که ما خبر نداریم ولی تو من میدونم چی میگی میگی کی کارش اصولا درسته که ما دومیش باشیم تو به این کارا کار نداشته باش به زشتیش کار داشته باش یا صاحب الزمان دیگه.......

adfd

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۴۲ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


دیشب تو اتوبوس به یه چیای دیگه چند لحظه فکر می کردم که اینکه یادمه تا چند سال پیش گروهک هایی بودند در همین کشور که به جوان های مردم رحم که نمی کردند هیچ اونایی که مسخ نبودند و آدم شده بودند رو پیدا و میزدند خراب می کردند با هدف های خاص خود و معلوم نبود مسولین و ... چه داشتند می کردند هیچکس هوای مومنان و مومنین و مومنات رو نداشت و ما بایستی خودمون رو به آب و آتش و ریگ می زدیم پس وبلاگ نوشتیم و خودنمایی کردیم خدا ببخشتمون!!!

 

dad

جمعه, ۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۰۹ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

مو نه اینکه چیز همون ارتباطات اجتماعیم خوب نیست همیطوری یه چیزی میگم برای شما که آقا موقعی میشه درست کار کرد درست وارد اجتماع شد که نیازی به حرف زدن نباشه و مردم همو بفهمند منظورات و مکروهات و همه چیز...بعد اون وقت که زبانم رو نخوام بچرخونم تا حرف بزنم خوبه برم سر کار نه فقط برای اینکه این زبان ضایع شدنی باز شه و مدام ضایعم کنه نه برای اینکه خودم فهمم بیشتر بشه هم.

و اینو بهت بگم وقتی رسیدی یا فکر کردی که دیگه حرف نزنم یا کمتر بگم دیگه استخاره نکن لازم نیست قبول کن یا به قول یارو خفه شو.نه که با پدر و مادر و دوستات ها همینطوری چرت و پلاهاتو میگویم.

 

kom

جمعه, ۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۰۶ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

ببین من گفتما فردای روز قیامت من حرفامو زدم آقا فردای روز قیامت چی کار دارم ببخشید.آقا حالا اگه مرد و زن و داخل میکنین تو یه سالن کارکنند لااقل مجردات رو خراب نکنید تا با متاهل ها کار کنند چون هم اون دیدش به این بده هم این دیدش من یه مجردی بود کشوندنش به دیوانگی آقا اقدر مسخره ش کردند همش فکرای بد میکردن درموردش من حرفا مو زدم در مورد بقالی و سوپری ها و ... بعد میگه باید یک تجربه ی سیاسی معنوی دنیوی داشته باشه آقا تا بره سر کار بدبخت بیچاره.همین

والا اگه مجردا خرابشون نمیکردم دین و دنیاشون و ناظر بهترتر و کارشناس خبره بالای سرشون بود میگفتم تمام کارای نتی منو وصل کنید به نیروی جوان قوی نه پیر و فرسوده!!! خودمم یه خورده خرابما میبینی بیشترتر..مجردات هم مشکلشون اینه که میپرستند یارو رو و یا زود احساسی میشن در مورد خانوما.