اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین، سیّما بقیّة الله فی العالمین، بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».
مقدم شما بزرگواران را گرامی میداریم و ایام شهادت حمزه سیدالشهداء(سلام الله علیه) را گرامی میداریم و ایام ارتحال حضرت عبدالعظیم حسنی(رضوان الله تعالی علیهما) را هم گرامی میداریم و از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم برکات و فیوضات این بزرگواران را بهره همه ما قرار بدهد. در بحث قبل مقداری درباره حضرت حمزه سید الشهداء(سلام الله علیه) مطالبی ارائه شد و امروز حدیث نورانی از حضرت عبدالعظیم حسنی به عرض شما میرسد.
وجود مبارک حضرت عبدالعظیم آن عرض ایمانش که معروف همه ماست، او معاصر امام هادی(سلام الله علیه) صاحب زیارت «جامعه کبیر» بود. مهمترین مطلبی که حضرت عبدالعظیم به عرض امام زمان خود رساند این بود که عقاید خود را و ایمان خود را به محضر حجّت زمان خود عرضه کرد به وجود مبارک امام هادی که امام زمان آن روزگار بود عرض کرد من عقاید و ایمانم را به حضور شما گزارش میدهم هر کدامش درست بود امضا کنید و اگر کم بود یا زیاد بود راهنمایی کنید. وجود مبارک امام زمان آن روز یعنی حضرت هادی(سلام الله علیه) امام دهم به عنوان مستمعِ سخنان حضرت عبدالعظیم را گوش داد، حضرت عبدالعظیم هم عرض کرد من به وحدانیّت خدای سبحان معتقد هستم با اسمای حُسنایش او را میشناسم، مراحل توحید را که پایان برد در جریان رسالت انبیا سخن گفت، در رسالت وجود مبارک پیغمبر اسلام(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) سخن گفت، درباره امامت ائمه(علیهم السلام) سخن گفت تا رسید به امامت خود حضرت هادی. وجود مبارک امام هادی فرمود بعد از من امام یازدهم امام عسکری است و بعد از او وجود مبارک حضرت حجّت است و او را کسی نمیبیند یک سلسله مطالبی درباره دشواری زمان غیبت ذکر کرد. حضرت عبدالعظیم حسنی(رضوان الله علیه) عرض کرد بعد از این اصول، از نظر فروع دین من معتقدم به نماز، روزه، زکات، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، این مسائل را ذکر فرمود، معتقدم به اینکه معراج پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) حق است. وجود مبارک امام هادی غیر از آن مسئله امام یازدهم و امام دوازدهم را که اضافه کرد و تعلیم فرمود، فرمود این دینی است حق و ثابت باش «وَ ثَبَّتَکَ اللهُ».[1] این نشان میدهد که انسان باید عقیده خود را عرضه کند بر کتاب و سنّت الهی، بر قرآن و عترت یعنی بر ثقلین.
وجود مبارک حضرت عبدالعظیم حسنی چندین حدیث از وجود امام هادی و ائمه قبلی نقل میکند، یکی از آن احادیث این است که «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة»؛[2] اگر کسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد مرگ او مرگ جاهلیت است. در زمان وجود مبارک حضرت امیر، امام زمان علی بن ابیطالب بود و همچنین تا زمان حضرت حجّت هر کسی باید امام زمان خود را بشناسد، گذشته از اینکه ائمه قبلی را باید بشناسد. این حدیث نورانی نشان میدهد که جاهلیتِ مرگ به جاهلیتِ حیات وابسته است؛ اگر زندگی، زندگی جاهلی بود مرگ هم مرگ جاهلی است. اگر زندگی عقلانی بود مرگ هم عقلانی است. ائمه(علیهم السلام) فرمودند: «مَنْ مَاتَ» از خود حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم)[3] هم رسید: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة» مرگ، عصاره زندگی است، اینکه خدا فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾،[4] یعنی انسان در هنگام مرگ، عصاره زندگی خود را میچشد. به تعبیر حکیم فردوسی(رضوان الله علیه):
اگر بار خار است خود کِشتهای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشتهای[5]
یک وقت انسان مشغول غرسِ درخت میوه شیرین است درخت گلابی میکارد، درخت میوه ثمربخش شیرینی میکارد، آن وقت عصاره آن میوه را به او میچشانند. ما این درختی را که داریم غرس میکنیم اگر ـ إنشاءالله ـ شجره طیبه بود میوه شیرین میدهد، عصاره این میوه در هنگام مرگ ما میچشیم؛ ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾، مرگ عصاره زندگی است، شیرین است برای ما. مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همین جلد پنجم کافی نقل کرد که هیچ لذّتی برای مؤمن بالاتر از لذّت مرگ نیست. چون در آن حال انسان ائمه(علیهم السلام) را میبیند. الآن تمام فخر ما این است که دست ما به ضریح سالار شهیدان برسد، ولی طبق نقل مرحوم کلینی در کتاب جنائز کافی، این چهارده معصوم به بالین محتضر میآیند که لذّت بالاتر از این فرض ندارد؛ لذا در همان باب، مرحوم کلینی نقل کرد که هیچ لذّتی برای مؤمن به اندازه لذّت مرگ نیست.[6] خود پیغمبر را میبیند امیرالمؤمنین را میبیند و در جریان صدیقه کبرا(سلام الله علیها) گفتند برای همه نقل نکنید، چون خیال میکنند که آنجا هم مَحرم و نامحرم در کار است، فرمود این را برای همه نقل نکنید، مگر آن شیعیان خاص که میدانند آن چشم، چشم مَحرم و نامحرم نیست. در آن روایت دارد که هیچ لذّتی برای مؤمن به اندازه لذّت مرگ نیست؛ برای اینکه این شربتی که انسان مینوشد عصاره زندگی اوست. همین گونه احادیث را مرحوم حکیم فردوسی که از بزرگان علمای شیعه است آن روزی که نام مبارک حضرت امیر بردن قتل را به همراه داشت او به صراحت و به شهامت گفت:
که من شهر علمم علیام دَر است ٭٭٭ درست این سخن قول پیغمبرست[7]
مگر آن روز از غیر فردوسی این حرف را کسی تحمّل میکرد!؟ روز حکومت جبّار ثقفیها. اگر ایشان میگوید:
اگر بار خار است خود کِشتهای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشتهای
محصول همین احادیث نورانی است و هیچ دردی برای انسان بدتر از درد مرگ نیست. سرطان و امثال سرطان درد دارد، ولی قابل تحمّل است، برای اینکه انسان میماند؛ اما مرگ قابل تحمّل نیست، برای اینکه از تمام ذرّات بدن، از پوست و جِلد و گوشت و استخوان، از همه اینها در حال حیات، روح را میکِشند؛ لذا مرگ نظیر ندارد. چرا اگر مقداری از گوشت دست ما را ببُرّند درد میآید؟ چون روح را دارند جدا میکنند، این هم مرده است، این گوشت هم نجس است چون «مُبان من الحی» است این هم مرده است میته است. اگر گوشت دست کسی را قطع کردند این «نجس العین» است، چون مرده است. چرا درد میآید؟ برای اینکه این زنده است بدون تخدیر، بدون بیهوشی این روح را دارند از او میگیرند که این درد دارد.
در هنگام مرگ کسی را تخدیر نمیکنند، آمپول بیهوشی نمیزنند، از گوشت، پوست، استخوان از همه اینها روح را میکِشند؛ لذا به هیچ وجه قابل تحمّل نیست و چون قابل تحمّل نیست انسان تسلیم میشود. همین مرگ برای مؤمن روح و ریحان است. همین حضرت عبدالعظیم از وجود مبارک امام هادی(سلام الله علیهما) نقل میکند حضرت به او فرمود اینکه اسامی ائمه را میشماری، بهترین موقع و حسّاسترین موقعی که این اسامی و شناخت ائمه به درد انسان میخورد آن وقتی است که نفس به اینجا بیاید، حضرت اشاره کرد. این است که در بعضی تعقیبات نماز فرق میکند در این کتابهای دعا میبینید برای نماز صبح یک تعقیب است برای نماز ظهر یک تعقیب است برای نماز مغرب و عشا یک تعقیب است؛ اما یک تعقیبی است مشترک بین همه نمازها، این «رَضیتُ بِاللَّهِ رَبّاً»[8] از آن تعقیبات مشترک است که بعد از هر نمازی انسان میتواند این را بخواند، برای اینکه در قبر از ما سؤال میکنند که ائمه شما چه کسانی هستند؟ ما اینها را باید در زبانمان باشد، اگر مرحوم ابن طاووس(رضوان الله علیه) قصهاش را شنیده بودید، این اسامی مبارک ائمه(علیهم السلام) را روی نگین انگشتری حک کرد و وصیت کرد که بعد از مرگ من این را روی زبان من بگذارید تا فرشتهها که آمدند سؤال میکنند امام اوّل کیست؟ امام دوم کیست؟ من زبانم باز باشد.[9] این است که انسان تا میتواند اسامی این ذوات قدسی را تکرار کند این جزء تعقیبات مشترک است که بعد از هر نمازی میشود خواند. وجود مبارک حضرت هادی به حضرت عبدالعظیم(سلام الله علیهما) فرمود نام ائمه در همه موارد نافع است، ولی ضروریترین و مهمترین وقتی که به درد انسان میخورد آن وقتی است که روح به گردن برسد، اینجا به درد میخورد؛ لذا این روایت را حضرت عبدالعظیم نقل کرد که «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة» وقتی مرگ، مرگ جاهلی است که حیات، حیات جاهلی باشد، وگرنه انسان در حال مُردن، نه عقلانیّت دارد نه جاهلیت، کاری نمیکند. در حال مرگ او را میبرند، کاری انجام نمیدهند، ولی مرگ عصاره زندگی است، اگر زندگی عقلانی بود که «ماتَ میتة عقلانیّةً» و اگر جاهلی بود «ماتَ میتةً جاهلیّةً»، این یک مطلب.
مطلب دیگر هم مستحضرید که قرآن از عترت و عترت از قرآن جداشدنی نیست. هر فضیلتی که برای قرآن ذکر شده برای عترت(علیهم السلام) است، هر فضیلتی که برای عترت ذکر شده برای قرآن هست «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة»، «من مات و لم یعرف القرآن مات میتة جاهلیة». آنکه میگوید: «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ»[10] «مات میتة جاهلیة». آنکه میگوید «حسبنا العترة»، «مات میتة جاهلیة»؛ چون اینها «لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض».[11] اگر قرآن هست با عترت است، اگر عترت هست با قرآن است.
بنابراین ما همان طوری که وظیفه داریم عترت را بشناسیم ائمه را بشناسیم سخنان و راهنماییهای اینها را، موظفیم که قرآن را بشناسیم سُور را بشناسیم احکام و حِکَم آیات قرآن را بشناسیم، این هم مطلب دوم.
مطلب سوم آن است که این کارهای خیری که ما انجام میدهیم، خدای سبحان فرمود هر کاری که شما انجام میدهید اوّلاً من بهتر از آن را به عنوان پاداش میدهم ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾[12] بعد فرمود اگر کسی کار خیر انجام داد من دَه برابر پاداش میدهم: ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[13] بعد هم در سوره مبارکه «بقره» آن قصه ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ﴾[14] را ذکر کرد که به هفتصد برابر، به 1400 برابر در ذیلش هم فرمود: ﴿وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾ که رقمش مشخص نیست، چقدر خدا عطا میکند معلوم نیست! این مربوط به آن عمل و کیفیت عمل و اخلاص عامِل و اخلاص عمل و امثال آن است که درجاتش فراوان است، اینها را خدا میدهد. ولی محور اصلی اینها این نیست که کسی کار خوب بکند، محور اصلی، کار خوب کردن نیست، محور اصلی «من فعل الحسنة» نیست محور اصلی ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ است. وقتی به محکمه الهی میآید دستش پُر باشد. اگر کسی کار خوبی کرده بعد ـ خدای ناکرده ـ اوضاع را به هم زده، او دیگر «لم یجیء الحسنة»، بلکه او «فعل الحسنة»، نه ﴿جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾. وقتی به حضور ذات اقدس الهی در محکمه عدل الهی میآید، باید دستش پُر باشد؛ لذا میگویند کار خیری که انجام دادید مواظب باشید به هم نزنید. نه تنها ریا به هم میزند باطل میکند، چه داعی دارید که بگویید؟ در روایات ما این است که این کار خیری که شما انجام دادید این مثل گل معطّر است، یکبار گفتید دوبار گفتید مثل این است که این برگ گل را یکبار دوبار دست زدید چندبار دست بزنید پژمرده میشود، چه داعی دارید که بگویید؟ چه داعی دارید که خودتان را مطرح کنید، حالا که کردید به نام خدا حفظ بکنید. یک وقت است که برای تشویق دیگران انسان سخن میگوید آن مطلبی جداست. فرمود کاری که انجام دادید این کار را بگذارید محفوظ بماند. در دستتان باشد که وقتی وارد محکمه الهی بشوید نگویید خدایا من در دنیا کار خیر کردهام، از فعل ماضی خبر بدهید، از «فَعَل» خبر بدهید، دستتان پُر باشد، وقتی وارد محکمه الهی میشوید ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾.
این کارهایی که ما میکنیم، این کارها را ذات اقدس الهی دَه برابر یا بیشتر میکند چه کار میکند؟ یک وقت است از همین قبیل اضافه میکند، این یک برداشت است. یک وقت است که نه، اینها را به عنوان مصالح ساختمانی، اینها به عنوان ابزار کار، یک کسی خودش کشاورز نیست، اما زمینهای تهیه میکند بذری تهیه میکند و مانند آن، به یک کشاورز ماهر میدهد که این کشاورز ماهر این بذر را شکوفا کند. در سوره مبارکه «واقعه» فرمود خدا کشاورز حقیقی است شما زارع نیستید شما حارث هستید، «حرث» یعنی بذرافشانی، «زرع» یعنی مُرده را زنده کردن. یک کشاورز کارش این است که این بذرها را از انبار به زمین میبرد، جمادی را از جایی به جایی منتقل میکند به زیر خاک دفع میکند آب هم میدهد. اما آنکه این مُرده را زنده میکند این بذر را از دو طرف شکوفا میکند یک بخش آن را به عنوان ریشه به دل خاک میبرد و بخش دیگر را به عنوان خوشه و شاخه بالا میآورد این کار خداست. این تفصیل ـ به اصطلاح طلبهها ـ قاطع شرکت است، فرمود: ﴿أَ فَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَ أَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾[15] کار شما حرث است نه زرع، زارع ما هستیم، شما فقط این ذرّات را، این حبّهها را از انبار به دل خاک میبرید؛ یعنی جامدی را از جایی به جایی منتقل میکنید؛ اما مرده را زنده نمیکنید، آنکه مرده را زنده میکند ما هستیم. اعمال ما هم همین طور است اگر بخواهد این عملِ مرده زنده بشود، این باید در کف دست ما باشد به هم نزنیم، با اخلاص هم باشد. مهمترین کاری که ذات اقدس الهی میکند در بخش پایانی سوره مبارکه «مجادله» مشخص کرد، فرمود که اگر شما این کار را انجام دادید مؤمن بودید عمل صالح انجام دادید، ﴿کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ﴾؛[16] ذات اقدس الهی ایمان را در قلب شما ثبت میکند. یک وقت شما خودتان مؤمن میشوید میگویید «آمَنتُ بالله» این یک وظیفه تکلیفی است این مثل بذر است؛ اما این بذر را در دل حَک کردن، طوری که ریشهاش به درون جان برسد، یک؛ و خوشهاش از زبان و قلم و چشم و گوش دربیاید، دو؛ این کار خداست. اینکه میبینید بعضیها مواظب چشم و گوش خود هستند هر حرفی را نمیزنند، دیدنیها در عالَم زیاد است، شنیدنیها هم زیاد است، اینها خوبش را انتخاب میکنند وقتی چشمش راحت باشد گوشش راحت باشد قلبش هم راحت است. این ایمان را ذات اقدس الهی چندین کار میکند: یکی اینکه در دلِ اینها فرو میبرد مثل ریشه؛ یکی از زبان اینها به قلب اینها بیرون میآورد مثل خوشه ﴿کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ﴾، این تثبیت میکند، این میشود شجره طیبه. اگر در بعضی از موارد مثال زدند ﴿کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا﴾[17] چه کسی این اصل را ثابت میکند؟ ما آن قدرت را نداریم که مرده را زنده کنیم! آن قدرت را نداریم که عمل مرده را زنده کنیم، به صورت فرشته دربیاوریم! ذات اقدس الهی همین عمل را به صورت فرشته درمیآورد. شما در این مسئله جریان سؤال قبر ملاحظه بفرمایید، مؤمن را وقتی در قبر گذاشتند، هشت فرشته اطراف او را محاصره میکنند، طرف راست، طرف چپ، طرف پایین، بالا، یکی بالاتر از همه است که ولایت است فرمود اگر از هر طرف بخواهند به شما حمله بشود و از شما برنیاید من دفاع میکنم. این را چه کسی به صورت فرشته درمیآورد؟ این عمل را، این کار را چه کسی به صورت فرشته در میآورد؟ این ﴿کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ﴾ این میشود روح تأییدی. این راه باز است، این که مخصوص امام و پیغمبر نیست، برای شاگردان اینهاست. این حضرت عبدالعظیم حسنی(رضوان الله و سلامه علیه) که پیغمبر نبود امام نبود، این به جایی رسید که انسان در کمال فخر به او عرض ادب میکند و ثواب زیارت او هم شبیه زیارت سیدالشهداء(سلام الله علیه) است، این راه باز است.
بنابراین اگر به ما گفتند «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة»، باید هشیار باشیم که ارتباط ما هم با قرآن این چنین باشد و اگر درباره قرآن گفته شد علوم اوّلین و آخرین در قرآن هست؛ یعنی به برکت راهنمایی اهل عصمت و طهارت و خاندان پیغمبر که امیدواریم همه شما مشمول این دو اصل اصیل اسلامی باشید.
من مجدّداً مقدم شما را گرامی میدارم و از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم به همه شما برادران و خواهران ایمانی سعادت و سیادت دنیا و آخرت مرحمت بفرماید.
پروردگارا امر فرج ولیّات را تسریع بفرما!
نظام ما رهبر ما مراجع ما دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرما!
مشکلات دولت و ملت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوانها در سایه لطف ولیّات حل بفرما!
خطرات سلفی و تکفیری و داعشیها را به استکبار و صهیونیسم برگردان!
این کشور ولیّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطری محافظت بفرما!
مشکلات اقتصادی و ازدواج جوانها را در سایه لطف ولیّات حلّ بفرما!
جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بده!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . وسائل الشیعة، ج1، ص21.
[2]. تمام الدین و کمال النعمة، ج2، ص409.
[4]. سوره آل عمران، آیه185.
[5]. شاهنامه فردوسی, فریدون, بخش20.
[6] . الکافی(ط ـ دارالحدیث)، ج5، ص339؛ «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ یُکْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَی قَبْضِ رُوحِهِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِکَ فَیَقُولُ لَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ یَا وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لَأَنَا أَبَرُّ بِکَ وَ أَشْفَقُ عَلَیْکَ مِنْ وَالِدٍ رَحِیمٍ لَوْ حَضَرَکَ افْتَحْ عَیْنَکَ فَانْظُرْ قَالَ وَ یُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ عَلَیْهِمُ السَّلَامْ فَیُقَالُ لَهُ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ عَلَیْهِمُ السَّلَامْ رُفَقَاؤُکَ قَالَ فَیَفْتَحُ عَیْنَهُ فَیَنْظُرُ فَیُنَادِی رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ فَیَقُولُ ﴿یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ إِلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ ﴿ارْجِعِی إِلىٰ رَبِّکِ رٰاضِیَةً﴾ بِالْوَلَایَةِ ﴿مَرْضِیَّةً﴾ بِالثَّوَابِ ﴿فَادْخُلِی فِی عِبٰادِی﴾ یَعْنِی مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ ﴿وَ ادْخُلِی جَنَّتِی﴾ فَمَا شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَ اللُّحُوقِ بِالْمُنَادِی».
[7]. شاهنامه فردوسی, آغاز کتاب, بخش7.
[8] . المصباح للکفعمی(جنة الأمان الواقیة)، ص25.
[9] . فلاح السائل و نجاح المسائل، ص75.
[10]. الأمالی (للمفید)، النص، ص36؛ نهج الحق و کشف الصدق، ص273؛ «قَوْلُهُ عَنِ النَّبِیِّ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) لَمَّا طَلَبَ فِی حَالِ مَرَضِهِ دَوَاةً وَ کَتِفاً لِیَکْتُبَ فِیهِ کِتَاباً لَا یَخْتَلِفُونَ بَعْدَهُ وَ أَرَادَ أَنْ یَنُصَّ حَالَ مَوْتِهِ عَلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(عَلَیْهِ السَّلَام) فَمَنَعَهُمْ عُمَرُ وَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ لَیَهْجُرُ حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ فَوَقَعَتِ الْغَوْغَاءُ وَ ضَجِرَ النَّبِیُّ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)»؛ صحیح البخاری، ج1، ص120.
[11]. بصائر الدرجات، ج1، ص413؛ «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض».
[12]. سوره نمل, آیه89؛ سوره قصص، آیه84.
[13]. سوره انعام, آیه160.
[15]. سوره واقعه, آیات63 و64.
[16]. سوره مجادله, آیه22.
[17]. سوره ابراهیم, آیه24.