بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه درس اخلاق (1395/04/24)
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین سِیَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الأَنجَبین سِیَّمَا بَقِیَّةَ اللَّه فی الْعَالَمِین بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».
مقدم شما بزرگواران، علما، فضلا، طلّاب محترم، برادران و خواهران ایمانی و مسئولان محترم عفاف و حجاب و سایر بزرگوارانی که از نهادها و ارگانها شرکت کردهاید، مقدم همه شما را گرامی میداریم. اعمال و عبادات ماه مبارک رمضان شما را ـ إِنشَاءَاللَّه ـ خداوند به أحسن وجه بپذیرد و عید خجسته فطر را هم برای همه شما مبارک بگرداند!
هشتم شوال سالروز هَدم قبور ائمه بقیع(عَلَیْهِمُ السَّلام) به دست همین وهّابیون بود که(عَلَیْهِم خِذْلَانَ اللَّه) در اثر آشنا نبودن به معارف توسل، شفاعت و مانند آن، این جاهلیت را، سعودیها مرتکب شدند؛ چه اینکه هماکنون هم این جاهلیت را دامن میزنند.
در جمع ما طلّاب آمل و نور حضور دارند که اینها در برنامههای تابستانی در مدرسهای که به نام آن شهید بزرگوار، مرحوم آیت الله آقا شیخ فضل الله نوری(رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالَی عَلَیه) سامان پذیرفته است، مشغول فراگیری علوم و معارف الهی هستند.
مسئله علم و عمل برای همه ما حرف اول را میزند؛ لذا مقداری درباره ضرورت آگاهی معارف الهی به عرض شما برسد، بعد مسئله عفاف و حجاب هم که مسئله ضرورت روز است، چند جملهای در اینباره صحبت کنیم. وجود مبارک پیامبر(عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِه آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء) ضمن اینکه سحرخیز بود و نمازشب میخواند، قبل از اینکه نمازشب را بخواند، بخش پایانی سوره مبارکه «آلعمران» را قرائت میکردند، نگاه به آسمان میکرد، این ستارهها را میدید و این جمله بخش پایانی سوره «آلعمران» را میخواند: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾؛[1] خدایا این صحنه و این نظام، باطل نیست! اگر آسمان و زمین یک عمر خاصی داشته باشد و بعد هم از بین برود، میشود باطل، ولی اگر تبدیل شود به صحنهای که ما در آن صحنه به آسمانِ دیگر، با زمینی دیگر محشور خواهیم بود، این دیگر باطل نیست. فرمود: ما این نظام را باطل خلق نکردیم که مرگ عبارت از پوسیدن باشد و انسان بعد از مدتی بپوسد؛ بلکه نظام را به حق خلق کردیم و مرگ از پوست به درآمدن است، بعد از مدتی انسان پوست میاندازد، لُب میشود، مغز میشود و به «دَارُ الْحَیَاة» میرسد که حیات آخرت مرگی در آن نیست.
در مشرق عالَم، مغرب عالَم این حرف را غیر از انبیا کسی نیاورد و آن حرف این است که انسان با یک خطر مهم روبهرو هست و آن مرگ است. اگر از چیزهای دیگر میترسد برای اینکه منتهی به مرگ میشود. دین آمده به انسان بگوید که انسان مرگ را میمیراند، در مصاف با مرگ انسان پیروز است، نه مرگ انسان را از پای دربیاورد، ما هستیم که مرگ را میمیرانیم، زیر پای خود لِه میکنیم، از این پل میگذریم و وارد صحنه أبد میشویم ما هستیم و مرگ نیست. این حرف را در زیر آسمان غیر از انبیا کسی نمیزند. پیامبران آمدند که به ما بگویند انسان مرگ را میمیراند، نه بمیرد. تعبیر قرآن کریم این نیست، «کلّ نفس یذوقها الموت»؛ هر کسی را مرگ میچشد؛ تعبیر قرآن این است: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾؛[2] هر کسی مرگ را میچشد. روشن است که هر ذایقی مذوق را هضم میکند، اگر یک لیوان شربت، یک استکان چای میل کردید، شما که ذایق هستید، او را هضم میکنید، نه او شما را. ما مرگ را میمیرانیم، ما مرگ را میچشیم نه او ما را، ما میشویم موجود أبد. غیر از انبیا کسی این حرف را نزد! ما مرگ را میمیرانیم؛ لذا آنکه گفت: «مرگ اگر مرد است گو نزد من آی»؛ درست است که یک مرد بزرگی است؛ اما این حرف خیلی از او بزرگتر است. چطور ما بزرگانی در ایران داشتیم قبل از اسلام از این حرفها نبود! بعد از اسلام این حرفها آمد:
مرگ اگر مرد است آید پیش من ٭٭٭ تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ
من از او جانی برم بیرنگ و بو ٭٭٭ او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ[3]
او از من یک تن میگیرد و من جانم را از او نجات میدهم و أبدی میشوم.
بنابراین آمدند به ما بگویند، این نظام باطل نیست، انسانیّت باطل نیست، آسمان باطل نیست، زمین باطل نیست، انسان نمیپوسد، انسان از پوست به درمیآید و ابدی میشود. همیشه این حرف زنده است، ولی وجود مبارک پیغمبر(عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِه آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء) سحرها که برای نماز شب برمیخاست، اول به آسمان و ستارههای آسمان نگاه میکرد، این بخش پایانی سوره مبارکه «آلعمران» را میخواند: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾،[4] خدایا این نظام باطل نیست، چون این نظام باطل نیست، در قرآن کریم وقتی سخن از حرف پیغمبر، سیرت پیغمبر، سنّت پیغمبر، سریرت پیغمبر(عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِه آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء) است، اول فهم و عقل، بعد عمل است. شما میبینید در بخش پایانی سوره مبارکه «بقره» این است که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ﴾،[5] اول معارف دین، سوم معارف دین، وسط عمل است. وقتی به ما میخواهد بگوید، راه پیامبر را ادامه بدهید، میگوید پیامبر به خدا و قیامت و مؤمنین و فرشتگان و معارف الهی معتقد است، آخر آن هم میگوید: ﴿رَبَّنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ﴾؛[6] مصیر با «صاد» صیرورت است و شدن، نه «إِلَیْکَ الْمَسِیر» با «سین»! ما به طرف تو سیر نداریم، صیرورت داریم؛ به جایی میرسیم که با فرشتهها همنشین خواهیم بود. فرشتهها بر ما درود میفرستند، خیلیها هستند که هنگام مرگ، ملائکه را میبینند، ملائکه به آنها سلام میکنند: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾،[7] چه در هنگام مرگ ملائکه سلام میکنند، چه در هنگام ورود به برزخ، ورود به بهشت. این کم مقامی نیست که انسان به راحتی وارد مرحله وحی شود و فرشتگان او را ببینند، او فرشتگان را ببیند! ملائکه به او سلام کنند: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾! درهای بهشت برزخی را باز کنند، درهای بهشت أبد را باز کنند! ما برای این مقام آمدیم، از این کمتر اگر خود را عرضه کنیم، خسارت است.
بنابراین اینکه به ما گفتند راه رسول خدا را ادامه دهید، اینها آمدند گفتند که ما هرگز از پای درنمیآییم، ما وقتی مرگ را میمیرانیم، بیان نورانی سیدالشهدا حسین بن علی بن ابیطالب(عَلَیْهِ آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء) هم در بحبوحه روز عاشورا همین بود؛ آن وقتی که«أَقْبَلَتِ السِّهَامُ مِنَ الْقَوْمِ کَأَنَّهَا الْقَطْر»؛[8] مانند قطرات باران تیر میآمد، حضرت فرمود: «صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»،[9] یاران من! دوستان من! بزرگواران! یک مقدار صبر کنید؛ مرگ، پلی است که زیر پای شماست، شما از این پل عبور میکنید. مرگ، دشمن شما نیست، مرگ مَعبر است نه عدوّ. «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»، قنطرة؛ یعنی پُل، «تَعْبُرُ بِکُمْ»؛[10] تمام برکات آن طرف پُل است، مرگ زیر پای شماست. این حرفها را انبیا آمدند به ما گفتند؛ آن وقت چنین دینی انسان را کریم بار میآورد. میبینید مسئله بگیر و ببند و جهنّم و کُتَک و اینها آن آخرها بود! سوره مبارکه «علق» این شش آیه آن طبق نقل مشهور، اوّلین آیاتی است که بر وجود مبارک پیغمبر نازل شد و خود سوره «علق» جزء عتایق سور است؛ یعنی اوایل نزول بعثت، همین سوره مبارکه ﴿اقْرَأْ﴾ نازل شد که پایان آن سجده واجب دارد. در اینگونه از سوَر سخن از جهنم نیست، سخن از حیا است: ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾،[11] انسان نمیداند که خدا او را میبیند؟! او در حضور خداست، بعد دارد خلاف میکند؟! این دین است. آن آخرها سخن از ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾،[12] اول ما را به فرشتهخویی دعوت کردند، حالا که اثر نکرد، سخن از بگیر و ببند شروع شده است؛ وگرنه اول سخن از جهنم نیست. جهنّم حق است، بهشت حق است، حساب و کتاب حق است؛ اما وقتی شما بخواهید یک عده را کریمانه بپرورانید و تربیت کنید، او را که تهدید نمیکنید: ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾، انسان نمیداند که خدا او را میبیند و در حضور خداست؟! این انسان را کریم بار میآورد، این انسان را عزیز بار میآورد.
الآن شما این سالها میبینید که وزارت بهداشت که یک وزارت وزین علمی است، جشنوارهها، همایشها، کنگرههایی دارند، برای تشخیص بیماریهای مشترک انسان و دام که یک کار علمی است؛ اما انسان تنها مشترکات او با دام نیست؛ انسان با فرشتهها هم مشترکات فراوانی دارد. بسیاری از بیماریهاست که مشترک بین انسان و دام است و دوز آن هم فرق دارد و مقدار داروی آن هم فرق میکند؛ اما همین است؟ انسان مشترکاتی با فرشته دارد یا ندارد؟ خیلی از اوصاف است که قرآن کریم بین ما و فرشتهها مشترک است. ما بدنی داریم که مشترکات فراوانی با دام دارد، جانی داریم که مشترکات فراوانی با فرشتهها دارد، این کرامت را که خدای سبحان در قرآن برای انسان قائل شد، گفت: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾،[13] برای فرشتهها قائل است: ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾،[14] آن طهارت روح را که خدای سبحان برای فرشته قائل است، برای انسان قائل است. آن قربی که برای فرشتهها قائل است، برای انسان قائل است. آن حشر خاصی که برای فرشتهها قائل است، برای انسان قائل است. برای اینکه انسان را فرشته کند، فرمود اهل عفاف و حجاب باشید. سخن از بگیر و ببند آن آخرهاست! شما در سوره مبارکه «احزاب» میبینید، به وجود مبارک رسول میفرماید، به همسران خود بگو: ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾،[15] به اعضای خانواده، به دختران خود، به همسران خود بگو، اگر خواستند با مرد حرف بزنند، مردانه حرف بزنند، نه زنانه! آهنگین سخن نگویند. اگر اینها زنانه حرف زدند، آن مردی که قلب او مریض است، طمع میکند! معلوم میشود طمعِ در نامحرم، مرض قلب است:﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾، فرشته این مرض را ندارد. تلاش دین در سوره «احزاب» این است که انسان عفیف باشد، مریض نباشد، این بیماری اگر درمان نشود، خانمانبرانداز است. این طلاقها از همینجا نشأت گرفته، این ائمه که ما وقتی وارد حرم اینها میشویم، در و دیوار را میبوسیم؛ برای اینکه نسبت به ما حقّ حیات دارند، فرمودند خانهای که با طلاق ـ خدای ناکرده ـ ویران شده است، به این آسانی آباد نمیشود.[16] این بافت فرسوده شهر نیست که شهرداری بعد از مدتی آن را درست کند و بسازد! اگر این خانه ـ خدای ناکرده ـ با طلاق ویران شد، به این آسانیها این خانه، خانه نخواهد شد. فرمود نگاه به نامحرم نکنید، شما فرشتهاید.
تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک ٭٭٭ برگ توت است به تدریج کنندش اطلس[17]
اینکه میبینید برای حکیم سنایی و امثال او این همه حرمت قائل هستند، از حکمای بزرگ ما بود، این دویست سال قبل از حافظ بود، صد سال قبل از مولوی بود، از حکمای بزرگ بود، گفت شما چطور وقتی یک برگ توت که تُفاله زیر دست و پاست، این وقتی مَکتب میرود مدرسه میرود استاد میبیند، میشود پرنیان؟ شما مگر پارچهای، پردهای، فرشی، گرانتر از ابریشم دارید؟ این ابریشم را که همین برگ توت است، آن کِرم تربیت کرده! حرف حکیم سنایی این است، وقتی یک برگ توت میرود مکتب، میرود نزد استاد، میشود پرنیان، تو چرا فرشته نشوی، اگر پیش استاد بروی؟
تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک ٭٭٭ برگ توت است به تدریج کنندش اطلس
اگر وقتی رفت در مکتب کِرم ابریشم، میشود پارچه استبرقی، پارچه اطلس، پرنیان و ابریشم، انسان هم وقتی وارد حوزه علمیه آمل شد، وارد حوزه علمیه نور شد، وارد حوزه علمیه دماوند شد، وارد حوزههای علمیه دیگر شد، میشود فرشته. چرا فرشته نشوی؟
بنابراین ما یک دشمن داریم به نام مرگ، دین به ما میگوید، شما این دشمن را از پا درمیآورید و زیر پایتان لِه میکنید و برای أبد زندهاید، این یک؛ مشترکات فراوانی داریم با فرشتهها، میتوانیم با فرشتهها مشترکات خود را در کنار هم با هم زندگی کنیم با ملائکه محشور شویم، دو؛ عفاف و حجاب را به عنوان بهترین فضیلت جامعه حفظ کنیم، سه؛ سحرخیز باشیم و آسمان را نگاه کنیم، با ستارهها حرف بزنیم، بگوییم شما باطل نیستید، ما هم باطل نیستیم، شما هم دگرگون میشوید، از بین نمیروید، ما هم دگرگون میشویم، از بین نمیرویم؛ این در سوره مبارکه «ابراهیم» آمده است: ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الأرْضُ غَیْرَ الأرْضِ وَ السَّماوَاتُ﴾،[18] این ﴿السَّماوَاتُ﴾، هم نایب فاعل ﴿تُبَدَّلُ﴾، است؛ یعنی در صحنهای، زمین عوض میشود، آسمان عوض میشود، انسانها هم عوض میشود، اینطور نیست که کل این ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[19] شد، ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾[20] شد از بین بروند. نه! تبدیل میشوند به یک زمان دیگر، به یک زمین دیگر، به یک سپهر دیگر، همه اینها شهادت میدهند؛ مسجد شهادت میدهد، مدرسه شهادت میدهد، حسینیه شهادت میدهد. زمین شهادت میدهد؛ مسجد شهادت میدهد که فلان همسایه مرتب به نماز ما میآمد و درباره فلان همسایه شکایت میکند که به نماز من نمیآمد، من مسجد بودم، آماده بودم؛ ولی او نمیآمد اینجا نماز بخواند. این مسجدها میفهمند، حسینیهها میفهمند، زمین میفهمد. ما چیزِ نفهم در عالم نداریم؛ اما کسی که گوش کند این ندا کم هست!
خیلیها هستند که این توفیق را دارند که صدای اشیا و تسبیح اشیا را میشنوند و ما که محروم هستیم، باید حرف انبیا و اولیا را گوش بدهیم که به ما میگویند اینها با شما سخن میگویند. اگر در بخش پایانی سوره مبارکه «بقره» این است که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ﴾،[21] در بخشی از سوره مبارکه «نساء» هم مقابل آن هست که ﴿وَ مَن یَکْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ﴾،[22] او در ضلال مبین است. معیار اصلی، آن معارف و اعتقادات دینی است، وقتی آن حاصل شد، هم عفاف و حجاب پدید میآید، هم بیراهه نمیرویم، هم راه کسی را نمیبندیم، هم خود در مسیر هستیم، هم دیگران را به این مسیر هدایت میکنیم.
من مجدّداً مقدم همه شما، مخصوصاً علما، فضلا، طلاب بزرگوار این دو مدرسه و سایر عزیزان مسئول به حجاب و عفاف را گرامی میدارم، از ذات اقدس الهی مسئلت میکنم که به فردفرد شما برادران و خوهران ایمانی، سعادت و سیادت دنیا و آخرت مرحمت بفرماید!
پروردگارا امر فرج ولیّ خود را تسریع بفرما!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را، در سایه ولیّ خود حفظ بفرما!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را، شهدای حرم را، شهدای مدافعان از حرم اسلام و مسلمین را با انبیا و اولیا محشور بفرما!
روح مطهّر شهدا، شهدای بزرگوار، روحانیت، مخصوصاً شهید شیخ فضل الله نوری(رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالَی أجمَعین) را با اولیایت محشور بفرما!
خطر سلفی و تکفیری و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگردان!
مشکلات دولت و ملت و مملکت، مخصوصاً در بخش اشتغال و ازدواج و تولید کار و اقتصاد مقاومتی و مانند آن همه مشکلات را در سایه لطف ولیّ خود برطرف بفرما!
این نظام را تا ظهور صاحب اصلی خود از هر خطری محافظت بفرما!
عاقبت امور همه را به خیر و سعادت ختم بفرما!
«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَکُمْ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه»
[1]. سوره آل عمران، آیه191.
[2]. سوره انبیاء، آیه35.
[3]. مولوی، دیوان شمس، غزل شماره1326
[4]. سوره آلعمران، آیه191.
[5]. سوره بقره، آیه285.
[6]. سوره بقره، آیه285.
[7]. سوره زمر، آیه73.
[8]. اللهوف علی قتلی الطفوف(فهری)، ص100.
[9]. معانی الأخبار، ص289.
[10]. معانی الأخبار، ص289.
[11]. سوره علق, آیه14.
[12]. سوره حاقة, آیات30 و 31.
[13]. سوره اسراء، آیه70.
[14]. سوره عبس, آیات15 و 16.
[15]. سوره احزاب، آیه32.
[16]. الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج6، ص54؛ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ الْبَیْتَ الَّذِی فِیهِ الْعُرْسُ وَ یُبْغِضُ الْبَیْتَ الَّذِی فِیهِ الطَّلَاقُ وَ مَا مِنْ شَیْءٍ أَبْغَضَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الطَّلَاق». وسائل الشیعه، ج18، ص30؛ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(عَلَیْهِ السَّلَام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا أَلَا فَمِنْ حَظِّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِنْفَاقُ قِیمَةِ أَیِّمَةٍ وَ مَا مِنْ شَیْءٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَیْتٍ یُعْمَرُ بِالنِّکَاحِ وَ مَا مِنْ شَیْءٍ أَبْغَضَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَیْتٍ یُخْرَبُ فِی الْإِسْلَامِ بِالْفُرْقَةِ یَعْنِی الطَّلَاقَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(عَلَیْهِ السَّلَام) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا وَکَّدَ فِی الطَّلَاقِ وَ کَرَّرَ الْقَوْلَ فِیهِ مِنْ بُغْضِهِ الْفُرْقَةَ».
[17]. سنایی، قصاید، قصیده90.
[18]. سوره ابراهیم, آیه48.
[19]. سوره تکویر, آیه1.
[20]. سوره تکویر, آیه2.
[21]. سوره بقره، آیه285.
[22]. سوره نساء، آیه136.