أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».
مقدم شما بزرگواران حوزوی و دانشگاهی و عزیزان قرآنی و برادران و خواهران ایمانی را گرامی میداریم. ایام پُربرکتی که در صحابت آن به سر میبریم به همه علاقهمندان قرآن و عترت تهنیت عرض میکنیم و از ذات اقدس الهی توفیق بهرهوری از این ایام پُرفیض را خواهان هستیم که به همه مرحمت بفرماید.
سلسله بحثهایی که مربوط به نهج البلاغه بود، به نامه شصتم آن حضرت رسیدیم. وجود مبارک امیرالمؤمنین وقتی به حکومت رسیدند نامههای فراوانی برای مسئولان نظام خودشان مرقوم فرمودند. بخشی از آنها سیاسی بود، بخشی اقتصادی بود، بخشی موعظت و اندرز بود و مانند آن. این نامه شصتمی که در نهج البلاغه است برای مأموران و مسئولان مناطقی که در مسیر نظامیان قرار داشتند مرقوم فرمودند. این جنگهایی که بر آن حضرت تحمیل شد، چه جنگ جمل چه جنگ صفّین، حضرت ناچار یک سلسله نیروهای نظامی تربیت کرده بود. برخی از اینها سواره نظام بودند و بسیاری از اینها هم پیاده نظام. وقتی به طرف جمل یا صفّین حرکت میکردند این نیروهای پیاده نظام از شهرها و روستاها و مزارع و باغها عبور میکردند، مسیر رسمی اینها بود. یک جمعیت زیاد پیاده نظامی که دارد حرکت میکند، احیاناً نیازی به آب دارد، نیازی به غذا دارد و مانند آن. نامه رسمی حضرت برای مسئولان این مناطق، یک؛ برای مردم این منطقهها، دو. این بود که این نیروهای نظامی را احترام کنید، یک؛ و اگر اینها خواستند چیزی را از شما تهیه کنند با خرید و فروش عاقلانه و عادلانه باشد، دو؛ و اگر ضرورت گرسنگی وادارشان کرد که از باب اکل مارّه، چیزی از مراتع میتواند استفاده کند موافقت کنید، سه؛ اگر بیش از آن مقدار خواستند از باغ و بستانتان کمک بگیرند حتماً جلوی آنها را بگیرید، چهار؛ و اگر موفق نشدید به من گزارش بدهید که من اینها را تنبیه کنم، پنج؛ من خودم با اینها در این مسافرت هستم.
قبل از اعزام هم این نیروها را دعوت میکردند، آن احکام شرعی، حلال و حرام را برای اینها بازگو میکردند. بعد خطر ظلم را هم تشریح میکردند، به اینها هم مسائل فقهی میگفتند، هم مسائل قرآنی میگفتند، هم مسائلی که مربوط به دعا بود، مطمئن باشید که خواندن بعضی از این دعاها که این را ما در جمع اصحاب خصوصی هم عرض کردیم، این یک سواد دقیقتری میخواهد، یک علم بیشتری میخواهد، این دعای نورانی پُربرکت ماه رجب این مثل «لَا تَنْقُضِ الْیَقِینَ»[1] نیست که با چند سال درس خواند حلّ بشود. این یک جان کَندن میخواهد تا آدم برسد به این جملههایی که «لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُک فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِیَدِکَ بَدْؤُهَا مِنْک...».[2] «لَا تَنْقُضِ الْیَقِینَ [أَبَداً] بِالشَّکِّ» با چند سال درس خواندن حلّ میشود؛ اما این دعا دعایی نیست که با چند سال درس خواند حلّ بشود. «لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُک فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِیَدِکَ بَدْؤُهَا مِنْک...»، برخی از بزرگان آمدند گفتند این دعا جعلی است، چون نتوانستند این را حلّ بکنند. مخصوصاً به این جمله که رسیدند: «مُوجِدَ کُلِّ مَوْجُودٍ ... وَ فَاقِدَ کُلِّ مَفْقُود»؛[3] گفتند مگر خدا فاقد چیزی است؟ این جعلی بودنِ دعا را میرساند. او دیگر متوجه نشد که سلب در سلب موجب اثبات است، خدا هر چه که نداری است ندارد، هر نقصی را خدا ندارد، هیچ عیبی را خدا ندارد. این جمله سالبه که میگوییم خدا فاقد هر مفقود است، سلبِ سلب است، هر امر نداری را ندارد. خدا جهل ندارد، فقر ندارد. خیلیها وقتی که شما به این طلبه بگویید «زیدٌ جاهلٌ» را برای ما ترکیب بکن و این چه قضیهای است؟ میگوید این قضیه موجبه است. این نمیداند که این «موجبه معدولة المحمول» است. این چون درون خود را نمیداند، یک؛ درون دیگری را هم نمیداند، دو؛ درون کلمات را هم نمیداند، سه. گاهی نداری و ریا و رباخواری و مانند آن در درون انسان نفوذ میکند انسان خودش نمیداند. این یک منافق غیر معروف است. یک مرائی غیر معروف است، این ریا در درون او نفوذ کرده و او نمیداند. فرمود: ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾[4] این کمبود در درون او وجود دارد؛ ولی احساس نمیکند. گاهی عدم در درون کلمه حضور دارد او درک نمیکند، اگر بگویند «زیدٌ لیس بعالم» چه قضیهای است؟ میگوید سالبه است. اگر بگویند «زیدٌ جاهل» چه قضیهای است؟ میگوید موجبه است. او نمیداند که این «لیس» در درون این «جاهلٌ» رفته است، این «جاهلٌ» سلب را به همراه دارد. این قضیه «موجبه معدولة المحمول» است، ولی او چون سلب را نمیبیند خیال میکند که قضیه موجبه است. این قضیه «فَاقِدَ کُلِّ مَفْقُود» که در زیارت ناحیه مقدسه است، یعنی خدایا! آنچه نداری است تو نداری؛ آنچه فقدانی است تو نداری؛ آنچه نقص است تو نداری. اگر بگوییم «زیدٌ معیوبٌ» که قضیه موجبه محصّله نیست. اگر بگوییم «زیدٌ ناقصٌ» که موجبه محصّله نیست، گاهی عدم در درون خود محمول پیچیده میشود یکجا ذکر میشود، میگوییم: «زیدٌ ناقصٌ، زید معیوبٌ، زیدٌ جاهلٌ، زیدٌ فاسقٌ»، خیلیها خیال میکنند اینها قضیه موجبه است. همین مشکل در درون خودشان هست، مشکل در درون دیگری هست. همین مشکلی که در کلمات است در متکلمان هست.
غرض این است که بعضی از این دعاها دقیقتر، علمیتر، غنیتر و قویتر از روایات فقهی ماست و وجود مبارک حضرت امیر اینها را گاهی به صورت خطبه، گاهی به صورت خطابه، گاهی به صورت نامه بیان میفرمایند. این نامه شصت نهج البلاغه به استثنای یک سطر در همه این متون آمده است. آنچه را که سید رضی(رضوان الله علیه) تنظیم میکند چند قسمت است: یک قسمت تقطیع میکند یک نامه را یا یک خطبه را در چند جا ذکر میکند، همه آن نامه یا همه آن خطبه آمده؛ اما در چند جا. گاهی برخی از خطبهها که خیلی بلند است آن را در نهج البلاغه نقل نمیکند. همین خطبه نورانی که به «همّام» در وصف متّقیان که عرض کرد: «صِفْ لِیَ الْمُتَّقِین»،[5] این تقریباً هفده صفحه است، آنکه در نهج البلاغه آمده دو، سه صفحه است، مرحوم سید رضی بخشهای وسیعی از این خطبه هفده صفحهای را در خطبههای دیگر تقطیع کرده است. آن خطبه 222 و 223 که دارد سه، چهار سطر است: «قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّی ... بَرَقَ لَهُ لامِع کَثِیر الْبَرْق»،[6] آن را سید رضی در متن این خطبه نیاورد، این خطبهای که مثل سیل وجود مبارک حضرت فرمود: «یَنْحَدِرُ عَنْهُ السَّیْل»[7] گفت و گفت و گفت تا آن مستمع جان داد، حضرت فرمود من از این میترسیدم که مبادا او در شنیدن سخنان جان بدهد، بعد فرمود موعظه وقتی از جای بلند نشأت بگیرد جان طرف را میگیرد، «هَکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ»[8] از این قبیل است. آن جملهها را سید رضی در متن این خطبه نقل نکرده است. آن دقّت و ظرافتهایی که سید رضی داشت باعث شد که برخی از خطبهها را اگر یکجا نقل میکرد بعضیها تحمّل نمیکردند. نامهها هم همین طور بود. بخشی از نامهها یا خطبهها را تقطیع میکند در چند جا. قسمت دیگر این است که نامهها یا خطبهها را یک مقدار را یا اصلاً نقل نمیکند، بخشی هم تمام آن را نقل میکند.
این نامهای که به نام نامه شصتم است، تقریباً تمام آن نقل شده به استثنای یک سطر، وجود مبارک حضرت امیر این نیروهای نظامی خود را در همان داخله مدینه یا قبل از هجرت به کوفه، یا در کوفه که قسمت مهمشان به سر میبردند، آنجا میپروراند؛ نماز جماعت داشت، این مسئله عقیدتی و سیاسی و اینها از همان زمان حضرت امیر(سلام الله علیه) بود که این نیروهای رزمی خودشان را با عقل و سلاح باهم بپروراند. در داخله قبل از اینکه نیروها را اعزام بکنند، اینها را میپروراندند، سخنرانی میکردند در نماز جماعت، در نماز جمعه، در جلسات پند و موعظه، اینها را تربیت میکردند. نامه مینوشتند هم برای مسئولان شهر و روستا، یک؛ هم برای مأموران اخذ زکوات و مالیاتهای مذهبی، دو؛ که شما که میروید زکات جمع بکنید اگر در مزرعه هستید یا اگر در باغها هستید، این نیروهای نظامی حرکت میکنند مزاحم اینها نشوید، اینها هم حق ندارند مزاحم شما بشوند، ولی اگر گرسنه هستند جلوی گرسنگی اینها را نگیرید، اگر بیش از سدّ جوع آسیبی رساندند کاملاً دفاع کنید، «ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ»؛ این «ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ» که در این نامه میخوانیم، نظیر ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها﴾[9] که به قرینه مشاکله است، وگرنه جزای سیّئه عدل است و عدل حَسَن است. فرمود: ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها﴾, جزای سیّئه حسنه است، یعنی جهنم حسنه است، کیفر حسنه است، عدل است، عدل الهی حسنه است. یا سیّئه است به لحاظ آن کیفربین سیّئه است یا به قرینه مشاکله است. وگرنه جزای سیّئه، عدل است و عدل، حَسَن است. اینجا هم فرمود: «ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ»؛ اگر آنها بد کردند شما هم عادلانه پاسخ آنها را بدهید، گرچه این عدل شما برای آنها تلخ است. این کارها را کردند. فرمود: «وَ أَنَا بَیْنَ أَظْهُرِ الْجَیْشِ»؛ من هم در جمعیت هستم و ذات اقدس الهی از مظلوم حمایت میکند، این سطری که در نهج البلاغه نیامده و ای کاش مرحوم سید رضی ذکر میکرد این است، فرمود که مظلوم هیچ کسی ندارد، در ناله و در دعا موحّد است، دعای هیچ موحّدی بیاجابت نیست. هیچ کس نگفت خدا که دستش خالی برگردد. این بیان از لطایف ادعیه ائمه(علیهم السلام) است، دعای خالصانه هیچ ممکن نیست اجابت نشود؛ حالا یا عین آن مطلب اجابت میشود اگر حکمت است، اگر مصلحت نیست مشابه آن به این شخص داده میشود. وجود مبارک امام سجاد فرمود: اینکه ما این دست را به صورت میمالیم، برای این است که این دست از جای بلندی آمده و هرگز خالی برنگشت.
اگر کسی قدرتی دارد به ادارهای به قبیلهای به جناحی به حزبی به مالی به فرزندی تکیه میکند این در دعا مشرک است خدا و، خدا و فرزند، یک گوشه چشمی به خدا دارد، یک گوشه چشمی هم به قدرتش. این است که در قرآن فرمود: ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُون﴾[10] فرمود اکثر مردمی که باایمان هستند با شرک زندگی میکنند! میگویند خدا هست ولی! خدا با «ولی» با «لکن» با «اما» هماهنگ نیست. خدا و خدا و خدا و خدا. وقتی فتح مکه فرا رسید، حضرت این گونه دستور داد آنها هم این گونه گفتند: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَه»[11] که الآن شعار رسمی در رادیوهای ماست، چقدر شعار مقدس و علمی است! این که تکرار نیست. بارها به عرض شما رسید، این حرفها مثل شرح لمعه و مکاسب نیست! یک توحید ذاتی داریم یک توحید صفاتی داریم، یک توحید افعالی داریم، در آن روز فرمود «لا اله الا الله وحده ذاتاً، وحده وصفاً، وحده فعلاً»، آقایان این مثل مکاسب نیست که خواندن یا فهمیدن آن آسان باشد. دعا را باید جدّی بگیرید. فرمود او در مقام ذات «لا شریک له» است، در مقام وصف «لا شریک له» است. در مقام فعل «لا شریک له» است. دیگر نگوییم خدا هست ولی، خدا هست اما! «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَه» توحید ذاتی چیست؟ توحید اوصافی چیست؟ توحید افعالی چیست؟ «وَحْدَهُ»ای که موحّد در بخش اول میگوید با دوم چیست؟ دوم میگوید با سوم چیست؟ اینکه قرآن فرمود: خیلی از مؤمنین مشرکاند برای همین است.
آنگاه وجود مبارک حضرت امیر در ذیل این نامه فرمود اگر کسی موحّد محض بود، دعای او از قلب خاص برخاست، این ایام اعتکاف در پیش است، ایام دعا در پیش است، برخی از طلبهها همین طلبهها! این سه ماه را روزه میگرفتند، مخصوصاً آن وقتهایی که به زمستان میخورد؛ البته اینها به جاهایی رسیدند هر سه ماه را روزه میگرفتند، کسی که به خودش آسیب برساند آن روزهاش مشروع نیست؛ اما قدرت بدنی داشتند، یک؛ مصادف با زمستان هم بود، دو؛ و ما هم دیدیم که به جاهایی رسیدند، این سه. در این قسمت که حضرت فرمود اگر کسی هیچ پناهی نداشته باشد، یک؛ یا هیچ کسی پناه نبیند، دو؛ بگوید «یا الله» این دعا مستجاب است و برنمیگردد، رد نمیشود. فرمود بین دعوت داعی و لبّیک خدا هیچ حجابی نیست. همان کسی که از شام او را وادار کردند بیاید مکه یا در مدینه خدمت وجود مبارک حضرت امیر دو تا سؤال را به او دادند که برو خدمت حضرت این سؤالات را بکن! وجود مبارک امام مجتبیٰ(سلام الله علیه) هم نشسته بود، یکی این بود که «کَمْ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاء» بین آسمان و زمین چقدر فاصله است؟ حضرت یا خودش جواب داد یا به وجود مبارک امام مجتبیٰ فرمود تو جواب بده، فرمود: «مَدُّ الْبَصَرِ وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُوم»؛[12]یعنی اگر منظور آسمان ظاهر است، تا چشم میبیند. اگر منظور آسمان باطن است آه مظلوم. ما دو آسمان داریم؛ یعنی دو تا هفت آسمان داریم: یک آسمان سبع است که فرمود: ﴿وَ فِی السَّماءِ﴾؛[13] شمس و قمر ﴿کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾، این ستارههای ثابت و سیار در این مجموعه هستند. آسمانی داریم که فرمود هرگز درِ آن به روی کفار باز نمیشود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾،[14] این آسمانها که الآن کفار در آنجا ترمینال دارند، مسافر میبرند، مسافر میآورند، این کدام آسمان است که خدا در قرآن فرمود درِ آن به روی کفار باز نیست؟ فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾. وجود مبارک حضرت امیر خودش یا امام مجتبیٰ(سلام الله علیهما) فرمود اگر منظور آسمان ظاهر است، «مَدُّ الْبَصَرِ»؛ تا چشم میبیند، اگر منظور آسمانی است که فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾، آه مظلوم است. این همین که گفت: «یا الله»، به آسمان میرسد. آن وقت آن دعا یقیناً مستجاب است. این یک سطر متأسفانه در نهج البلاغه نیست، در تتمه نامههای وجود مبارک حضرت هست. حالا ما تبرّکاً این نامه شصت را قرائت کنیم تا این مطالبی که گفته شد روشن بشود که از کجا شروع میشود و به کجا ختم میشود.
فرمود: «و من کتاب له علیه السلام إلى العمال الذین یطأ [عملهم الجیوش] الجیش عملهم»؛ این نامه را مرقوم میفرمود برای مسئولان، یک؛ مأموران اخذ زکوات و اینها، دو؛ که نیروهای پیاده نظام و سواره نظام از حوزه مأموریت و قلمرو مسئولیت آنها عبور میکنند، «یطأ الجیش مواضعهم»؛ یعنی قدم مینهند، نیروهای پیاده نظام و سواره نظام در حوزه مأموریت اینها. این عنوان نامه است: «مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَی مَنْ مَرَّ بِهِ الْجَیْشُ مِنْ جُبَاةِ الْخَرَاجِ وَ عُمَّالِ الْبِلَادِ»؛ این بیان آن «مَن» است کسی که نظامیها در حوزه آنها عبور میکنند. این نامه را به کسانی نوشت که مأمور اخذ زکات و مالیات بودند، در باغها به سر میبردند و مسئولانی بودند که آن منطقهها را باید حفظ میکردند، به این مسئولان و مأموران نوشت که نیروی نظامی پیاده نظام و سواره نظام وقتی عبور میکنند شما مواظب اینها باشید. «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی قَدْ سَیَّرْتُ جُنُوداً هِیَ مَارَّةٌ بِکُمْ»؛ من این نیروهایم را اعزام کردم جنگی را بر من تحمیل کردند؛ چه در جمل چه در صفّین که من نیرو را اعزام بکنم «إِنْ شَاءَ اللَّهُ»، این یک. بخش بعدی: «وَ قَدْ أَوْصَیْتُهُمْ بِمَا یَجِبُ لِلَّهِ عَلَیْهِمْ مِنْ کَفِّ الْأَذَی وَ صَرْفِ الشَّذَا»؛ من آنچه لازمه احکام فقهی و اخلاقی و رعایت عدل بود به این نیروهای نظامیام گفتم که اینها مبادا در بین راه مال کسی را آسیب برسانند یا به کسی ضرر برسانند، این یک بخش دیگر. سوم: «وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَیْکُمْ وَ إِلَی ذِمَّتِکُمْ مِنْ مَعَرَّةِ الْجَیْشِ»؛ اگر ـ خدای ناکرده ـ یکی از اینها آسیبی رساند، من الآن خودم را تبرئه میکنم، چون من همه اینها را به آنها گفتم؛ نه اینها را بدون دستور رها کردم، نه به کار اینها اگر ـ خدای ناکرده ـ ظلمی کردند یا به کسی آسیبی رساندند راضی هستم. مگر اینکه در قرآن در سوره مبارکه «بقره» فرمود: ﴿فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عَادٍ﴾؛[15] اگر کسی گرسنه است و هیچ راهی برای تأمین رزق ندارد مگر اینکه از باغ کسی بگیرد او مستثناست؛ اما بیش از سیر شدن حق ندارد. «إِلَّا مِنْ جَوْعَةِ الْمُضْطَرِّ لَا یَجِدُ عَنْهَا مَذْهَباً إِلَی شِبَعِهِ»؛ به اندازه سیر شدن، که گرسنه اگر بخواهد سیر بشود چارهای ندارد. بعد فرمود: «فَنَکِّلُوا مَنْ تَنَاوَلَ مِنْهُمْ شَیْئاً»؛ اگر بیخود مزاحم باغ کسی، مزرعه کسی شد، مال کسی را تلف کرد، میوه کسی را تلف کرد، کاملاً جلوی او را بگیرید، پروندهسازی بکنید و شکایت به من بکنید، این نه! خودتان باید مستقلاً جلوی اینها را بگیرید، «ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ»؛ جزای ظلم را ظلم میدهد. این تعبیر خیلی تعبیر ادبی است، این دومی ظلم نیست، دوم عدل است، «ظلما بظلم» نظیر ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها﴾[16] است؛ یعنی یک ملّت توسریخور نباشید.
یک بیان نورانی دیگری حضرت امیر دارد، فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاء»؛[17] یک کسی سنگ زد، این سنگ را بگیرید و شکایت بکنید و اینها نیست، سنگ را از همان جایی که آمد به همان جا برگردانید. اینکه نیروی مقدس اسلامی، دفاع مقدسی کرد مبارزان داخل و خارج، همه «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاء» بود. فرمود یک ملّت آزاده باشید، سیلی، توسری و سنگخور دیگری نباشید، هر جا سنگ آمده، فوراً به همان جا برگردانید. نمیخواهید مگر مستقل باشید؟ امضا کردن ستم، زیر بار ظلم رفتن، فرمود در مرام ما نیست، «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاء» این سنگ ظلم را این ملت ایران برگرداند سرجای خود و «بحمدالله» هم پیروز شد. اینجا هم فرمود: «ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ» البته دومی عدل است؛ لکن بر اساس قرینه جهت مشاکله فرمودند، مثل ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها﴾ وگرنه جزای سیّئه، عدل است و عدل حسنه است. فرمود: «ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ»؛ اما «وَ کُفُّوا أَیْدِیَ سُفَهَائِکُمْ عَنْ [مُضَادَّتِهِمْ] مُضَارَّتِهِمْ» مبادا که کسی بیجهت به اینها هتک حیثیت کند، حرف بدی بزند، مزاحم اینها شود، اینها نیروهای الهیاند باید مسیر خودشان را طی کنند تا به جبهه برسند. «وَ کُفُّوا أَیْدِیَ سُفَهَائِکُمْ عَنْ [مُضَادَّتِهِمْ] مُضَارَّتِهِمْ وَ التَّعَرُّضِ لَهُمْ فِیمَا اسْتَثْنَیْنَاهُ مِنْهُمْ»؛ ما آنجاها را هم استثنا کردیم، گفتیم اگر گرسنه هستند هیچ راهی ندارند، پولی ندارند از شما تهیه کنند، خواستند میوهای از این درخت بچینند، کاری نداشته باشید؛ اما اگر پول دارند باید از شما بخرند. «فِیمَا اسْتَثْنَیْنَاهُ مِنْهُمْ». بعد فرمود: «وَ أَنَا بَیْنَ أَظْهُرِ الْجَیْشِ»؛ من در وسط نظامیها هستم، با همانها هستم.«فَارْفَعُوا إِلَیَّ مَظَالِمَکُمْ»؛ اگر نتوانستید «ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ» خودتان دفاع کنید، آنها چند نفر بودند شما یک نفر، فوراً به من گزارش بدهید. «وَ مَا عَرَاکُمْ مِمَّا یَغْلِبُکُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ»؛ بیش از آن مقداری که شما وظیفهتان است حق ندارند تحمیل بکنند و شما هم بیش از این نمیتوانید تحمّل کنید.«وَ مَا لَا تُطِیقُونَ دَفْعَهُ إِلَّا بِاللَّهِ وَ بِی»؛ اگر جایی کار مشکل شد، نتوانستید حلّ کنید به من مراجعه کنید، چون کار در درجه اوّل در دست ذات اقدس الهی است، در درجه دوم و سوم «الی غیر النهایة» در دست خداست، ما هم مأموران الهی و مظاهر قدرت او هستیم. «فَأَنَا أُغَیِّرُهُ بِمَعُونَةِ اللَّهِ إِنْ شَاءَ اللَّه»؛ چون خدا مرا دستور داد که من کمک بکنم، اگر قدرتی نداشتید به من مراجعه کنید من دفاع میکنم.
پایان بخش این جمله همین تعبیر است «و کتب علیه السلام» فرمود: «و احضروا من الله تعالی من الادهان و ترک القیام»؛ شما در برابر ظلم ساکت نباشید، نه اهل ادهان باشید نه اهل ایهان، چون خودش فرمود در راه حق من نه اهل ادهان هستم، نه اهل ایهان. ادهان و ایهان؛ ادهان یعنی روغنمالی این همه قاچاقهایی که میشود برای این است که آنها روغنمالی میکنند در دین. فرمود اهل دُهن و روغنمالی و مصالحه و فاکتورسازی نباشید، وگرنه این همه قاچاقها داخل کشور میآید. اهل ایهان هم یعنی وهن نباشد، در کارتان جدّی باشید. مسامحه نکنید. در قرآن کریم فرمود که کفار مایلاند ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾؛ بیگانهها علاقهمندند که شما در امور کشورداری با روغنمالی کشور را اداره کنید تا خودشان هم با روغنمالی، اهل دُهن باشند. یک بیان رسمی خود حضرت امیر دارد که فرمود: «مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ، وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَان»؛[18] نه من اهل روغنمالی هستم نه اهل سُستکاری، این یک؛ در قرآن کریم ذات اقدس الهی به موسی و هارون(سلام الله علیهما) فرمود شما باید با فرعون مبارزه کنید، تنها داشتنِ اژدها کافی نیست، عصا اژدها میشود، بله میشود؛ معجزات دیگری هم هست، آن هم هست؛ اما ﴿وَ لا تَنِیا فی ذِکْری﴾؛ این ﴿تَنِیا﴾ یک نهی آن تثنیه است؛ اصل آن «وَنی» است، این مثال واوی و آخرش هم «یاء» است، «وَنی»؛ یعنی سُستی. فرمود: ﴿وَ لا تَنِیا فی ذِکْری﴾؛ در نام من، یاد من، دین من، به خودتان وَنی و سُستی راه ندهید، نگویید ما عصا داریم اژدها میشود، خودتان هم باید جدّی باشید. کشور را با نیروهای نظامی نمیشود اداره کرد با عدل و عقل میشود اداره کرد. یاد خدا و نام خدا در هر قیام و قعودی، آن کشور را اداره میکند. فرمود: ﴿وَ لا تَنِیا فی ذِکْری﴾، در نام من یاد من وَنی و سستی به خود راه ندهید. اینجا هم وجود مبارک حضرت امیر این جمله را مرقوم فرمود، فرمود: «من الادهان بترک القیام بالحق فإن دعوة المظلوم لیس لها حجاب دون الله»،[19] اگر کسی مظلوم واقع شد و هیچ پناهی ندارد، کسی هم به هر جا نامه مینویسد جوابی نمیگیرد، او یک آه میکشد. بین آه او و رسیدن به بارگاه ملکوتی خدا هیچ حجابی نیست، این دعا اثر دارد.
وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) میفرماید پدرم امام سجاد(سلام الله علیه) آخرین وصیتی که به منِ امام پنجم میکرد این بود که فرمود: پسرم! آخرین وصیتی که پدرم حسین بن علی(سلام الله علیهما) در کربلا به من کرد این بود؛ یعنی آخرین وصیت سیّدالشهداء به امام سجاد، همان آخرین وصیّت امام سجاد به امام باقر است، فرمود پسرم! «إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه»؛[20] فرمود ظلم همه جا حرام است، جزء گناهان کبیره است؛ اما آن ظلمی که مظلوم هیچ پناهی جزء خدا ندارد، از او بترسید، چون او به هر حال آه که میکشد خدا را میخواهد، غیر از خدا کسی دیگر را ندارد. فرمود بین آه مظلومی که هیچ پناهی ندارد، با بارگاه ملکوتی خدا هیچ حجابی نیست. ای کاش سید رضی این یک سطر را هم در پایان این نامه ذکر میکرد که همراهی تأثیر دعا با بخشنامههای نظامی، سیاسی، کشورداری و اینها خواهد بود، این پشتوانه آن بخشنامههاست که امیدواریم ـ إنشاءالله ـ همه ما این چنین باشیم.
من مجدّداً مقدم همه شما را گرامی میدارم و این ایام پُربرکت را برای همه شما و همه علاقهمندان به قرآن و عترت خیر و سعادت دنیا و آخرت مسئلت میکنم. از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم امر فرج ولیّاش را تسریع بفرماید!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرماید!
مشکلات دولت و ملّت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوانها را حلّ بفرماید!
خطر سلفی و تکفیری و داعشی و آل سعود را به استکبار و صهیونیسم برگرداند!
این کشور ولیّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطری محافظت بفرماید!
این دعاها را در حق همه علاقهمندان به قرآن و عترت مستجاب بفرماید!
جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بدهد!
«غَفَرَ اللهُ لَنٰا وَ لَکُمْ وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکٰاتُه»
[1]. وسائل الشیعه، ج2، ص356.
[2]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص803.
[3]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص804.
[4] . سوره یوسف، آیه106.
[5]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه193.
[6]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه220.
[7] . معانی الأخبار، النص، ص361.
[8]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه193.
[9]. سوره شوری، آیه40.
[10]. سوره یوسف، آیه106.
[11] . المحاسن، ج1، ص30.
[12]. الغارات(ط ـ الحدیثة)، ج1، ص188.
[13]. سوره ذاریات، آیه22.
[14]. سوره اعراف، آیه40.
[15] . سوره بقره، آیه173.
[16]. سوره شوری، آیه40.
[17] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، حکمت314.
[18] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه24.
[19] . تمام نهج البلاغة.
[20]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص331.