اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

۱۶۵ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۱۱ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۱ نظر


بسم الله الرحمن الرحیم

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۴۹ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


بسم الله الرحمن الرحیم

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۳۹ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


بسم الله الرحمن الرحیم

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۲۲ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۰۱ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۴۰ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۳۲ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۲۷ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۲۹ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۵۰ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۲۴ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

خوب میفرماید امام زمان(عج) که اگه اشکم تمام بشه خون گریه میکنم برات یا امام حسین(ع) این نشون میده کشتی امام حسین(ع) شکسته است خوب چه جوری اشک تمام بشه ولی خون گریه کنه! اینه که یعنی از تو امام حسین(ع) حتی در مقابل گناهان و خونریزی هم جدا نمیشم و خون گریه میکنم اینه که ارزش مجالس امام حسین (ع) چقدر زیاده که ما راه انحراف هم میریم یعنی قلیون میکشیم و روضه گوش میدیم و دلمون میخاد به هر قیمتی اشک ریز امامون باشیم!!! ولی راه حقه چون راه امام حسین رو شیاطین میبندند لذا خونم گریه کنیم حقه اگه اشک نداشتیم اینه که قوانین و سنت الهی رو کشتی امام حسین (ع) تغییر میده بله و آسانترین راه رسیدن به خداست یعنی شما کافر هم باش باش ولی امام حسینی باش هرچند گنهکاری!!!حالا ما اگه اشکی هم ریختیم اینه که حوادت بدتر از کرب و بلا داشته ایم به قول آیت الله جوادی(ره) حوادث بدتر از کربلا رخ داده در همین ایران ما که از سرها کوه میساختند دشمنان خارجی ولی حالا ما میگیم که آقا دشمنی با امام حسین(ع) خلیفه اللهی است که ما الان روضه گوش میدیم بله چه بچه های کوچکی که مثل علی اصغر (ع) شدند  و جنایت رخ داد الان هم هیچکس یادش نیست و ثبت هم نشده اصلا در تاریخ اینا خدا اجرشون میده حوری و ملک اینا خیلی بیشتر از اون ها بهشون میده ولی در مورد امام حسین(ع) خدا کم آورده اصلا!!! یعنی بالاترین جنات بهشتی نصیب امام حسین(ع) بود کما اینکه قیام هم نمیکرد خدا چی بهش بده لذا ماییم که امام حسین(ع) نگران ماست ماییم که امام حسین میخاد نجاتمون بده و میتونه بالاتر از خدا و شفاعتمون دستشه این مقام رو داره امام حسین(ع) هرشهید حقی میبینه میخاد بهش لطف کنه در کنارش باشه و مقامش رو بالاتر میبره تا جایی که باشه میتونه اینکارارو بکنه حتی گنهکارای عالم رو میتونه  همشون رو بخره حالا ما جدا بشیم؟؟!!!

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۱۲ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


  • ایجاد آلبوم جدید
  • 181

    145 تصویر

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۳۵ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۱۲ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

تفسیر سوره ق جلسه 14 (1395/09/30)

   00:00            00:00    
 

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعیدِ (28) ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ (29) یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزیدٍ (30) وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ غَیْرَ بَعیدٍ (31) هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفیظٍ (32) مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنیبٍ (33) ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ (34) لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فیها وَ لَدَیْنا مَزیدٌ (35)﴾

سوره مبارکه «ق» همانطوری که ملاحظه فرمودید گرچه اصول دین را به همراه دارد؛ ولی بخش اساسی آن نسبت به مسئله معاد است. شئون گوناگون مسئله معاد را ذکر فرمود, بعد فرمود یک انسان طاغی وقتی وارد صحنه قیامت می‌شود، به قرین خود که شیطان است اعتراض می‌کند; شیطان هم می‌گوید که من کاری جز وسوسه و دعوت نداشتم و هیچ حجت و سلطه‌ای بر تو نداشته و ندارم و تو «مختاراً» مرا انتخاب کردی. ذات اقدس الهی در آیه 28 همین سوره مبارکه «ق» می‌فرماید که اینجا جای اختصام نیست، إختصام در حقیقت؛ مثل باب «افتعال» گاهی بین دو نفر است؛ مثل اختلاف؛ گرچه باب «افتعال» برای دو نفر نیست, آن بابی که برای دو نفر است باب «مفاعله و تفاعل» و اینهاست؛ ولی گاهی باب «افتعال» برای دو نفر هم می‌آید؛ مثل اختلاف، چون اختلاف حتماً با دو نفر است. إختصام در آنجا راهی ندارد, مگر اینکه یک انسان جنگجو, یک انسان شرور, ملکات او در آنجا ظهور می‌کند، وگرنه آنجا جای دعوا و جای مخاصمه نیست، چون حق برای همه روشن است. وقتی حق روشن است جا برای اختلاف نیست تا کسی اختصام کند؛ لکن ملکات اینها آنجا ظهور می‌کند; مثل اینکه در قیامت جا برای کذب نیست، فرمود: ﴿وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدیثاً﴾[1] روز قیامت چیزی مستور و مکتوم نیست: ﴿فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ﴾؛[2] ولی باز هم مشرک می‌گوید:﴿ما کُنَّا مُشْرِکین.[3] جِدّ و کذب بهطور جِدّ متمشّی نمی‌شود; ولی یک آدم دروغگو که ملکه نفسانی او کذب شد، این در خواب هم که حرف می‌زند دروغ می‌گوید. انسان در زمان بیداری, زبان او در اختیار اراده اوست؛ ولی در خواب زبان او در اختیار ملکات نفسانی اوست; در عالم قیامت هم همینطور است. در اوایل سوره مبارکه «انعام» گذشت که اینها می‌گویند: ﴿ما کُنَّا مُشْرِکین﴾؛ خدای سبحان هم به رسول خود می‌فرماید: ﴿انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلی أَنْفُسِهِم[4] کذب و بت‌پرستی آنها روشن است, عین آن عملشان الآن مجسّم است و می‌بینند; اما عادت به کذب این است, عادت به اختصام هم همین است, وگرنه در محکمه عدل, وقتی اعمال طرفین روشن است, جا برای اختصام نیست, جا برای فریب و دروغ و امثال آن نیست. فرمود: ﴿لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ﴾ من همه حرف‌ها را به شما گفتم, اتمام حجت را کردم, حتی آنهایی هم که نمی‌پذیرفتند: ﴿مَعْذِرَةً إِلى‏ رَبِّکُمْ﴾,[5] انبیای من اینها را گفتند: ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَة﴾;[6] آن وقت ما چیزی را مکتوم و مستور و امثال آن نکردیم. عمده آن است که ما در سطح نظام هستی چند کار کردیم؛ آنها که منزّه از تغییر و تبدّل هستند «عند الله»ی هستند, چون ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ﴾.[7] آنها که «عند الله» و ثابت هستند از آنها به عنوان ﴿أُمُّ الْکِتابِ﴾ یاد کردیم که تغییر و تبدّل در آنجا نیست، یک؛ آنها که در حوزه زمان و زمین هستند, در عالم حرکت و تغییرپذیر هستند, امور آنها را در کتاب محو و اثبات تنظیم کردیم: ﴿یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتاب[8] این حوزه زمان و زمین, قلمرو تغییر است و جای محو و اثبات است; دعا, صدقه و صله رحم, در اینجا برای شفا, برای طول عمر و مانند آن اثر دارد. قطع رحامت و قطع کارهایی که واجب است: ﴿وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ[9] عمر را کوتاه می‌کند, مال را کم می‌کند, این کم و زیاد در عالم حرکت و زمان است; اینها را هم گفتیم. وقتی این دو حوزه مشخص شد که کجا جای تغییر, توسّل, شفاعت, دعا, صدقه و اینهاست و کجا جای اینها نیست و کدام عالَم, جا برای تغیّر نیست و در کدام عالم جا برای تغیّر هست, وقتی این مجموعه را مشخص کردیم, گفتیم سنّت الهی این است که کجا جای تغییر است و کجا جای ثُبات است, کجا جای ﴿یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِت﴾ است, کجا جای ﴿أُمُّ الْکِتابِ﴾ است و مانند آن. بعد می‌گوییم: ﴿وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً﴾[10] این با «لا»ی «نفی جنس» است, این نظام تغییرپذیر نیست. شفاعت حق است, توسل حق است, دعا حق است؛ اما یک قلمرو خاص دارد یک قضای «الَّذِی لَا یُرَدُّ وَ لَا یُبَدَّل‏»[11] آنجا جای تحویل نیست, بلکه ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ﴾؛ اما ﴿وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ﴾. وقتی قلمروها مشخص شد با «لا»ی نفی جنس در سوره مبارکه «فاطر» فرمود که ﴿وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً﴾; آیه 43 سوره مبارکه «فاطر» این است: ﴿فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً﴾ وگرنه تغییر و تبدیل او ﴿مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ﴾ هست, ﴿مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ‏﴾ است, ﴿مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ﴾[12] است؛ اما اینها در حوزه زمان و زمین است و در حوزه ماده و حرکت است؛ اما آنجا که ﴿أُمُّ الْکِتابِ﴾ است, تغییر و تبدیل نیست. درباره اصل خلقت نسبت به نظام کلّی با «لا» نفی جنس فرمود: ﴿لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه﴾;[13] فرمود این نظام عوض شدنی نیست، نه من عوض می‌کنم, چون به احسن وجه آفریدم و نه دیگری عوض می‌کند, چون قدرت ندارد؛ لذا با «لا» نفی جنس فرمود این نظام عوض شدنی نیست، برای اینکه خدای سبحان﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾.[14] همانطوری که «کان» تامه را او آفرید: ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ء; «کان» ناقصه را به زیباترین وجه آفرید﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾ این برای «کان» ناقصه است, آن برای «کان» تامه که از این زیباتر ممکن نیست. حالا که از این زیباتر ممکن نیست, جای تغیّر معلوم است, جای سواد معلوم است, جای توسل و دعا معلوم است, جای شفاعت معلوم است, «شفعاء» معلوم هستند, «مشفوعٌ له» معلوم است, همه اینها که مشخص شد فرمود: ﴿وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً﴾﴿وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً﴾﴿لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه﴾, این «لا» نفی جنس برای این است نه من عوض می‌کنم چون به احسن وجه آفریدم؛ نه دیگری عوض می‌کند چون قدرت ندارد. در قیامت هم فرمود اینجا جای مخاصمه نیست ما همه حرف‌ها را گفتیم حجت را هم تأمین کردیم شفاعت هم که حق است؛ اما ﴿فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعینَ﴾[15] شفاعت شرایطی دارد این اصل کلّی است شفیع باید مأذون باشد، بله اهل بیت مأذون هستند؛ اما «مشفوعٌ له» باید «مرتضی المذهب» باشد: ﴿لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی‏﴾;[16]برابر ﴿وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا﴾, اگر کسی ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْت﴾ را نپذیرفت, ﴿أَتْمَمْتُ عَلَیْکُم﴾ را نپذیرفت, ﴿وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا﴾ را نپذیرفت, «مرتضی المذهب» نیست. «مشفوعٌ له» هم باید «مرتضی المذهب» باشد: ﴿وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی﴾[17] این یک اصل ثابت است; حالا اگر کسی مشرک بود, کافر بود, ملحد بود, توقّع شفاعت داشت, این اصل کلّی است, فرمود ما همه را گفتیم: ﴿لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ﴾، ﴿ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَی﴾ اینجا جای تغییر و تبدیل نیست; پس اختصام آنها ظهور ملکات آنهاست.

پرسش: ...

پاسخ: بله، این در محدوده خاص خود است: ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ﴾ این هم هست؛ اما ﴿وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِک﴾[18] آن هم هست; اما ﴿لِمَنْ یَشاءُ﴾ مشرک, ملحد, کافر و امثال اینها محروم از مغفرت هستند, چون در دنیا هر کاری که ممکن بود کردند, راه برای بازگشت باز بود, خیلی‌ها یک «لا اله الا الله» و شهادت به رسالت دادند و مُردند و به بهشت رفتند. در صدر اسلام همینطور بود, براساس «الْإِسْلَامُ یَجُبُّ مَا قَبْلَهُ».[19] خیلی‌ها اینطور بودند که محضر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شرفیاب شدند, معجزه حضرت را دیدند, اسلام را شناختند و اسلام آوردند و هنوز تکلیفی نیامده, روزه‌ای نیامده, حجّی نیامده, زکات و خمسی نیامده و مُردند و وارد بهشت می‌شوند همه آنها بود؛ اما «الیوم»; یعنی معاد, کسی وارد صحنه معاد بشود با شرک, کفر و امثال آن در سوره مبارکه «سبأ» فرمود: ﴿فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعینَ﴾, برای اینکه این «مشفوعٌ له» شرط «مشفوعٌ له»ی را باید داشته باشد و باید «مرتضی المذهب» باشد; اما این که نیست. فرمود همه حرف‌ها را ما گفتیم, اینجا جای این حرف‌ها نیست: ﴿لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعید﴾, این دیگر اینجا جای تغییر و تبدیل و امثال آن نیست: ﴿ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَی﴾, ما همه حرف‌ها را منظّماً گفتیم و با نظام أحسن هم جهان را اداره کردیم; حالا شما دلتان می‌خواهد ما این نظام أحسن را به هم بزنیم! این که نمی‌شود: ﴿وَ ما أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ﴾.[20] در پنج جای قرآن کریم کلمه «ظَلاَّم» به ذات اقدس الهی اسناد داده شد, ما «ظَلاَّم» نیستیم; یعنی اهل ظلم نیستیم. حالا این «ظَلاَّم» یا صیغه مبالغه است یا حرفه است. اگر ذات اقدس الهی بخواهد به احدی ظلم بکند چون عبد که نیست عبید هستند, به هر کدام از اینها یک مختصر هم ظلم بکند می‌شود «ظَلاَّم»، این یک؛ اگر این قضیه، قضیه موجبه باشد بگویند «زید ظَلاَّم» یعنی «کثیر الظلم» است؛ اما اگر بگویند «زید لیس بظَلاَّم»; معنای آن این نیست: «لیس بظَلَّام و لکنه ظالم» این کلمه که مفهوم ندارد. اگر موجبه باشد کثرت را می‌رساند؛ اما اگر سالبه باشد که کثرت را نمی‌رساند. قرائن دیگری مشخص می‌کند که ذات اقدس الهی اصلاً به هیچ وجه ظلم نمی‌کند. در سوره «کهف» فرمود: ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾؛ این نکره در سیاق نفی است. هیچ کسی از طرف ذات اقدس الهی و از ناحیه او ظلم نمی‌بیند. در سوره مبارکه «یونس» در بخش‌های دیگر فرمود که اصلاً ذات اقدس الهی به کسی ظلم نمی‌کند, خدای سبحان ﴿لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئا﴾; این ﴿النَّاسَ﴾ که همه را شامل می‌شود. آیه 44 سوره مبارکه «یونس» این است: ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئا﴾; هم ﴿النَّاسَ﴾ عام است, هم «شیء» نکره در سیاق نفی است. به هیچ کس ظلم نمی‌کند، به هیچ اندازه ظلم نمی‌کند. شفاف‌تر از این در سوره مبارکه «نساء» است که می‌فرماید ذات اقدس الهی به احدی به مثقال ذره‌ای ظلم نمی‌کند: ﴿لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ﴾, اصلاً به اندازه ذرّه‌ای ذات اقدس الهی به کسی ستم نمی‌کند، آیه چهل سوره مبارکه «نساء» است: ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ﴾, پس ﴿لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئا﴾ داریم, در سوره «کهف» ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ را داریم, در آیه چهل سوره «نساء» ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ﴾ را داریم. پس ظلم «بالقول المطلق» از ذات اقدس الهی منفی است؛ البته در خصوص معاد خصیصه‌ای هست; در دنیا ذات اقدس الهی به احدی ظلم نمی‌کند؛ اما ظلم در دنیا هست: «یظلم بعضهم بعضا»؛ ولی در آخرت به نحو نفی جنس فرمود: ﴿لا ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾؛[21] امروز جای ظلم نیست; اما ذات اقدس الهی که منزّه از ظلم است به همین چند آیه‌ای که اشاره شد. عقلاً هم همینطور است, نقلاً هم همینطور است; دیگری هم قدرت تجاوز ندارد, آنجا که جای تکلیف نیست, یا قدرت داشته باشد به کسی ستم بکند نیست؛ لذا نفی جنس را به خود معاد اسناد داد، فرمود امروز جای ظلم نیست: ﴿لا ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾؛ مثل «لا کذب الیوم».

پرسش: ...

پاسخ: جهنم هم که باشد هیچ کدام ظلم نمی‌کنند, هیچ کدام نسبت به دیگری ظلم نمی‌کنند; این فحش‌هایی که به هم می‌دهند, همان ظهور ملکات دنیاست که نسبت به هم بدرفتاری دارند; ﴿لا ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾ در جهنم هم هیچ کس بیش از اندازه استحقاق خود نمی‌سوزد; فرمود: ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾[22] که قبلاً هم بحث شد. این ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ در قرآن کریم یک بار آمده و درباره خصوص کیفر تبهکاران است, نه درباره پاداش بهشتیان، این دو؛ و این ﴿وِفاقاً﴾ معنای آن این نیست که به اندازه معصیت اینها ما اینها را کیفر می‌دهیم که دو طرف را نفی بکند: هم زیاده و هم نقیصه؛ بلکه ناظر به نفی زیاده است: ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾؛ یعنی بیش از اندازه معصیت اینها ولو یک ذره ظلم نمی‌شود؛ اما کمتر می‌شود, عفو دارد, تخفیف دارد. اینکه فرمود: ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ تحدید آن نسبت به زائد از استحقاق است, نه مادون استحقاق. در قیامت اصلاً ظلم فرض ندارد، چون کسی کاره‌ای نیست و کاری ندارد ﴿یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئا﴾; همه برده حق هستند, صحنه قدرت، آن روز روشن می‌شود: ﴿وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾. بنابراین دیگران قدرت ندارند که نسبت به کسی تجاوز بکنند, آن روز به نحو سالبه کلیه یا نفی جنس ﴿لا ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾.

«فتحصّل أن الله سبحانه تعالی» منزه از ظلم است: ﴿لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئا﴾، یک؛ ﴿لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ﴾ ، دو؛ ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾، سه؛ در معاد هم که ﴿لا ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾. پس ﴿لَیْسَ بِظَلاَّمٍ﴾ که تقریباً چهار یا پنج مورد در قرآن کریم آمده ناظر به همین‌هاست.

پرسش: منشأ اینکه در خدا ظلم راه ندارد، همین است که عجز و جهل و احتیاج در خدا نیست، یا چیز دیگری است؟

پاسخ: دوتا حرف است: یکی اینکه عقل اینها را می‌فهمد یا نمی‌فهمد؟ امامیه می‌گویند عقل این را می‌فهمد, معتزله می‌گویند عقل می‌فهمد به اصطلاح عدلیه می‌گویند که عقل می‌فهمد که «العدل حسنٌ», «الظلم قبیحٌ» و امثال آن. اشعری می‌گوید که عقل، حُسن و قبح عقلی را نمی‌فهمد؛ لذا هر کاری را که خدا بکند عدل است و هر کاری را که خدا نمی‌کند نمی‌توانیم بگوییم عدل است. اگر ـ معاذالله ـ او مؤمن را به جهنم ببرد, این عدل است, خُلف وعده بکند عدل است, چون عقل این چیزها را نمی‌فهمد, چون منکر حُسن و قبح عقلی هستند; اینها از بحث دور است. عمده آن تفاوتی است که بین امامیه و معتزله است؛ معتزله قائل هستند که عقل حُسن و قبح را ادراک می‌کند، یک؛ و درباره ذات اقدس الهی هم فتوا می‌دهد، دو؛ منتها فتوای عقل درباره خدا این است که «یجب علی الله أن لا یظلم أحدا»; خدا محکوم به این است که به کسی ستم نکند، خدا موظف است که عدل را رعایت کند; این حرف معتزله است. اما امامیه می‌گوید که ذات اقدس الهی همه کارهای او بر نظام احسن و عدل است و هرگز ظلم نمی‌کند؛ اما نه از باب اینکه «یجب علی الله أن لا یظلم»؛ بلکه «یجب عن الله أنه لا یَظلم»; یعنی خدا یقیناً ظلم نمی‌کند، نه اینکه باید ظلم نکند. حرف معتزله ـ معاذالله ـ تکلیفی بیرون از عقل بر الله نازل می‌کند. حرف امامیه می‌گوید که بیرون از خدای سبحان قانونی نیست تا ما بگوییم برابر این قانون خدا موظف و محکوم است که عادل باشد و ظالم نباشد. چیزی در عالم نیست الا عدم محض. فرض ندارد که ما یک قانون نوشته یا نانوشته‌ای داشته باشیم و بگوییم برابر این قانون خدا موظف است که عادل باشد, خدا موظف است که ظلم نکند; «یجب علی الله» نداریم. این از تعبیرات بلند مرحوم بوعلی است که می‌گوید: «یجب عن الله» است, ما یقین داریم که ذات اقدس الهی عدل را اعمال می‌کند و ظلم را اعمال نمی‌کند, نه اینکه ما قانون ـ معاذالله ـ قانون نوشته‌ای در خارج داریم برابر آن قانون خدا را محکوم می‌کنیم.

بنابراین اینکه ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ وقتی اشعری بخواهد این آیه را معنا کند می‌گوید: «هر چه آن خسرو کند شیرین بود»;[23] اگر مؤمن را به جهنم ببرد هم عدل است. معتزله که بخواهد معنا کند می‌گوید حتماً خدا نباید ظلم بکند. امامیه که بخواهد معنا کند می‌گوید یقیناً ظلم نمی‌کند و یقیناً عدل را رعایت می‌کند.

پرسش: قوانین الهی شامل فعل نمیشود؟

پاسخ: قوانین الهی شامل فعل او می‌شود, فعل که بر فاعل حاکم نیست. ذات اقدس الهی قانون را براساس عقل و عدل آفرید. تمام اینها «حدوثاً و بقائاً» در تحت تدبیر ذات اقدس الهی هستند, بیاید یک فعل بر الله حکومت کند; این محال است. چیزی که «حدوثاً و بقائاً» به خود ذات اقدس الهی تکیه می‌کند, این فرض ندارد؛ لذا فرمود که ﴿ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ راز آن معلوم است, ﴿وَ ما أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ﴾, سرّ آن هم معلوم است. درباره قیامت که احکام و آثار آن روز را ذکر میکند، می‌فرماید: ﴿یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزیدٍ﴾; روزی است که ما به جهنم می‌گوییم آیا پُر شدی؟ جهنم می‌گوید: ﴿هَلْ مِنْ مَزیدٍ﴾. حالا این ﴿هَلْ﴾ به معنای استفهام است یا استفهام انکاری است؛ یعنی «ما من مزید» دیگر جا نیست، پُر شد و مانند آن; اما ظاهر آن آین است که ﴿یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ﴾, برخی‌ها گفتند که گفتمانی که بین خدا و جهنم است, در حقیقت گفتگو بین خدا و ملائکه‌ای است که مسئولان امور جهنم هستند: ﴿وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَة﴾,[24] آنها که مسئولان جهنم هستند ذات اقدس الهی با آن ملائکه سخن می‌گوید. برخی‌ها گفتند که این خلاف ظاهر است, ما چرا تقدیر بگیریم خود جهنم مراد است; منتها به نحو تمثیل که مرحوم شیخ طوسی در تبیان[25] و سایر متفکران گفتند این در حد تمثیل است؛ اما راهی که سیدنا الاستاد و بزرگان دیگر طی کردند, گفتند برابر آیات سوره مبارکه «فصّلت» که مشخص کرد ذات اقدس الهی که اعضا و جوارح حرف می‌زنند وقتی صاحب این اعضاء و جوارح به آنها گفت ﴿لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾;[26] معلوم می‌شود هر چیزی می‌تواند حرف بزند. اگر در آیه که آمده است ﴿قالُوا لِجُلُودِهِم لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾, پس معلوم می‌شود ﴿کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ شاعر و مدرِک هستند. اگر ﴿کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ تسبیح می‌گویند: ﴿إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[27] و اگر ﴿کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ اهل اسلام هستند: ﴿أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾,[28] اگر ﴿کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ ساجد «لله» هستند: ﴿وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾,[29] اگر ﴿کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ مطیع الله‌ هستند: ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾,[30] حرف هم می‌زنند. حالا ما حرف را نمی‌شنویم مطلب دیگری است وگرنه آنها کاملاً حرف می‌زنند, کاملاً ادراک می‌کنند; اینطور نیست که ما بخواهیم اینها را حمل بر تمثیل بکنیم.

پرسش: ...

پاسخ: سؤال و جواب می‌کنند; حالا برای دیگران اتمام حجت است که آیا پُر شدی یا نه؟ ایشان می‌گوید: ﴿هَلْ مِنْ مَزیدٍ﴾; این ﴿هَلْ﴾ را گفتند به معنای «ما» است; یعنی «ما من مزید»; یعنی پُر شد, برای اینکه شما خودتان گفتید که ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ﴾;[31] من پُر می‌کنم; با «لام» قسم هم ذکر کردی, حالا هم پُر شد. البته بهشت جای پُر شدن نیست, از بس وسیع است و بهشتی کم هستند; اما جهنم پُر می‌شود. فرمود: روزی است که خدای سبحان به جهنم می‌فرماید: ﴿هَلِ امْتَلَأْتِ﴾; پس خطاب جهنم ممکن است, جواب سؤال ممکن است و در سوره مبارکه «فرقان» گذشت که آتش جهنم مثل آتش دنیا نیست, بلکه درک می‌کند و تشخیص می‌دهد, فرمود: ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیرا﴾;[32] در صحنه معاد با فاصله‌ها زیاد همین که جهنم این کفار و مشرکین را دید, از دور نعره می‌زند; این رؤیت را قرآن را به جهنم نسبت داد. یک مقدار رؤیت است که به خود انسان‌های جهنمی نسبت می‌دهد و به آنها نشان می‌دهند: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُون﴾;[33] خدای سبحان جهنم را به اینها نشان می‌دهد می‌فرماید: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُون﴾; اما یک وقت است که رؤیت را به خود آتش نسبت می‌دهد: ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیرا﴾; گویا «تمتازوا من الغیظ»; از شدّت غضب می‌خواهد تکه‌تکه بشود. می‌گویند در بین حیوانات غضبان و جنگلی، پلنگ از همه عصبانی‌تر است. این «تنمّر تنمّر» که می‌گویند خوی پلنگی; در حرف سعدی هم آمده که «پلنگان رها کرده خوی پلنگی».[34] «تنمّر» از شدّت غضب و عصبانیت این نَمِر حکایت می‌کند, می‌گویند او عصبانی‌تر از هر موجود درنده دیگری است; از گرگ از شیر و مانند آن. می‌گویند این پلنگ گاهی از شدّت غضب و عصبانیت ـ حالا درست یا نادرست ـ این خودش تکه‌تکه می‌شود, این حالت «تنمّر» است. این خوی و خشم که در «نَمِر» هست، در حیوانات جنگلی دیگر نیست. این خوی در جهنّم هست: ﴿تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ﴾;[35] جهنم وقتی کفار را دید، از شدّت عصبانیت گویا دارد تکه‌تکه می‌شود. این همه اوصافی که ذات اقدس الهی برای جهنم ذکر کرد، اینکه نمی‌تواند مجاز باشد. بارها عنایت فرمودید اگر جهنم برابر آیه سوره مبارکه «جن», هیزم آن خود ظالم‌ هستند: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾;[36] خود ربا به صورت آتش در می‌آید, خود بی‌حجابی و بی‌عفافی به صورت آتش در می‌آید, این می‌تواند اینطور باشد. این سنگ و گِل که نیست آنجا که فرمود: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾[37] نه تنها حطب آن انسان‌ هستند; «وَقود»; یعنی آتشزنه یا آتشگیره, «ما توقد به النار», آن هم انسان‌ است; سنگ‌هایی هم هست حالا سنگ‌هایی که به صورت بت و امثال آن در آمدند یا بعضی از احجار معدنی; ولی بخشی از «وَقود» خود انسان‌ هستند. این گناه از شدّت عصبانیت گناهکار را می‌خواهد جذب بکند. اگر چنین موجودی است, ما چه دلیلی داریم بگوییم این مجاز است! این فرمایش مرحوم شیخ طوسی در تبیان پذیرفتنی نیست; ظاهرش حق است, برای اینکه در آیه‌ای که فرمود آنها می‌گویند: ﴿لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ و همه چیز را ذات اقدس الهی به حرف در می‌آورد, وقتی که ﴿قالُوا لِجُلُودِهِم لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾, ما به چه دلیل بگوییم این حرف نمی‌زند، حالا ما نمی‌شنویم دلیل نیست که آنها حرف نمی‌زنند. پس ظاهر این معتبر است؛ البته گفتگو با «اصحاب النار» که ملائکه‌ هستند, آن هم ممکن است راه داشته باشد; ولی اینها مثبتین هستند, اینطور نیست که یکی را بر دیگری تقدیم بداریم یا حمل بکنیم. ﴿یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزیدٍ; دیگر جا نیست برای کسی. یا قبل از اینکه ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ﴾ عملی بشود, قبل از ﴿لَأَمْلَأَنَّ﴾ ذات اقدس الهی به جهنم می‌فرماید: ﴿هَلِ امْتَلَأْتِ; جهنم هم می‌گوید: ﴿هَلْ مِنْ مَزیدٍ, آن‌گاه آن ﴿لَأَمْلَأَنَّ﴾ صورت می‌پذیرد. پس اگر قبل از ﴿لَأَمْلَأَنَّ﴾ باشد, این سؤال و جواب می‌تواند استفهام باشد، اگر همزمان یا بعد از ﴿لَأَمْلَأَنَّ﴾ باشد, این ﴿ هَلْ استفهام انکاری است; یعنی «ما من مزید» و جا برای اضافه نیست; اینها درباره غضب الهی است.

اما رحمت الهی؛ ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ غَیْرَ بَعید﴾; نه اینکه بهشت الآن آماده است, بلکه بهشت دم دست انسان است; «ازلاف»; یعنی نزدیک کردن, ﴿زلفی; یعنی درجه نزدیک، «وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْک‏»[38] که در دعای کمیل آمده; یعنی همین، یعنی درجه نزدیک. ﴿أُزْلِفَتِ﴾; یعنی نزدیک، دم دست شما است. گاهی همین که انسان از این دنیا رحلت کرد, وارد «رَوْضَةً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ»[39] می‌شود; حالا اگر جنت برزخی باشد که دم دست است و اگر جنتی باشد که ﴿هُمْ فیها خالِدُون﴾[40] این بعد از جنت برزخی است. فرمود آماده است و دم دست شما است: ﴿أُزْلِفَتِ﴾; یعنی آماده شد. ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ﴾ برای متّقین دور نیست; البته نه زماناً دور نیست, مکاناً هم دور نیست, سخن از دیربودن نیست, سخن از دور بودن است; این دور نیست. گاهی انسان می‌بیند که این شخص مُرد و باید فردا تشییع کنند, پس فردا دفن کنند; این یکی دو روز طول می‌کشد; ولی هم اکنون این «رَوْضَةً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ» است; اینطور نیست که حالا این سرگردان باشد, در سردخانه باشد. بدن او در سردخانه است; اما واقعیت او«رَوْضَةً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ» است; اینطور نیست که در رنج باشد, بلکه ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ﴾، یک؛ ﴿غَیْرَ بَعید﴾، دو؛ آماده است و نزدیک هم هست. پس موجود است; طبق بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) که فرمود: از ما نیست کسی که بگوید بهشت و جهنم الآن خلق شد. [41]حضرت هم در آن وجود مبارک حضرت امیر هم در آن خطبه فرمود مردان الهی بهشت را می‌بینند و جهنم را می‌بینند: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ»;[42]پس این هست. ﴿أُزْلِفَتِ﴾ آماده شد, دور هم نیست, نزدیک هم هست: ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ غَیْرَ بَعید﴾. البته این تعبیرهای رحیمانه درباره جهنم نیست, جهنم حالا غیر بعید باشد و اینها، اینطور نیست, بلکه یک مقدار فاصله است.

﴿هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفیظٍ﴾ این بهشت برای کسی است که اهل «أوب و رجوع» باشد. در بحث دیروز گذشت که ما مشکل شرک داریم یا «بالمقابلة» یا «بالمعادلة. این نماز برای رفع همه خطرها کافی است, این عمود دین است; تمام اذکار آن همین است. حالا آن تعقیبات نماز, دعاهای نماز همین است, اذکار همین است, اصل آن که انسان مرتّب این نماز را که می‌خواند, مرتّب با توحید همراه است. اگر «سبحان الله» همین است, اگر «الله اکبر» همین است, اگر «لا اله الا الله» همین است, اگر «الحمد لله» است همین است, هم جلوی مقابله را می‌گیرد و هم جلوی معادله را می‌گیرد, آن وقت انسان راحت زندگی می‌کند. وقتی ببیند کار به دست دیگر است, او هم به احسن وجه دارد اداره می‌کند, نگران چیزی نیست. فرمود اگر کسی اهل «أوب و رجوع» بود، «آب»; یعنی «رَجَع»، ﴿اوّاب﴾; یعنی پُر رجوع. مرتّب دارد رجوع می‌کند; این کسی که دارد به طرف الله می‌رود دارد رجوع می‌کند: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ﴾[43] نه اینکه رفته و دارد بر می‌گردد. او «دائم الرجوع» است و حافظ هم هست, هم حافظ خودش است, هم حافظ نظام خودش است, هم حافظ جامعه خودش است; ﴿قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُم﴾[44] هم هست, حافظ زن و بچه خودش است, حافظ خانواده خودش است حافظ فامیل‌های خودش است.

﴿مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْب﴾, درست است که بعضی‌ها اهل شهادت و اهل حضور و ظهور هستند; اما کسی که از ﴿الرَّحْمنَ﴾ می‌ترسد, ﴿الرَّحْمنَ﴾ ترسی ندارد! چرا فرمود که ﴿إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ﴾؟[45] ﴿الرَّحْمنَ﴾ خشیتی ندارد; ولی شما کاری نکنید که این ﴿الرَّحْمنَ﴾ به غضب بیافتد! و قبلاً هم گذشت که ﴿الرَّحْمنَ﴾ غیر از ﴿الرَّحیم﴾ است. ﴿الرَّحْمنَ﴾ گاهی نقشه جهنم می‌کشد, گاهی نقشه بهشت می‌کشد. ما یک رحمت رحیمیه داریم که در مقابل آن غضب است; غضب در مقابل رحمت رحیمیه است و رحمت رحیمیه در مقابل غضب است; اما ﴿الرَّحْمنَ﴾ مقابل ندارد. چقدر آن دعای نورانی امام سجاد لطیف است! قبلاً هم به عرض شما رسید که درست است رحمت خدا بیش از غضب خداست; اما این کلمات این ادعیه معنای آن این نیست که رحمت خدا بیش از غضب اوست. معنای این این دعای نورانی است که رحمت خدا پیش از غضب اوست, نه بیش از غضب او: «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه‏»،[46] «أَنْتَ الَّذِی تَسْعَى رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه»;[47] معنای هیچ کدام از این ادعیه این نیست که رحمت خدا بیش از غضب اوست, بلکه معنای همه این ادعیه این است که رحمت خدا پیش از غضب اوست. امام غضب رحمت است، غضب به رحمت اقتدا می‌کند. کجا باید غضب باشد, جهنم باشد; منتظر است که رحمت کجا نقشه می‌کشد. کجا باید زندانی باشد, کجا باید اعدام بشود; رحمت نقشه می‌کشد که اینجا جای تنبیه است. «أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه» آن امام مقابل ندارد؛ یعنی کل عالم را رحمت رحمانیه دارد اداره می‌کند که ﴿رَحْمَتی‏ وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾[48] که در قرآن آمده; «یَا مَنْ وَسِعَتْ رَحْمَتُهُ کُلَّ شَیْ‏ء»[49] که در دعاست. پس مهندس جناب رحمت است، این رحمت نقشه می‌کشد کجا جهنم باشد کجا بهشت. جهنم رحمت است یا نیست در کل نظام؟ کیفر دادنِ به ظالم خوب است یا نه؟ عدل است یا نه؟ عدل رحمت است. تنبیه متجاوز عدل است یا نه؟ این رحمت است. حق مظلوم را از ظالم گرفتن, این رحمت است، این رحمت را رحمت رحمانیه نقشه کشیده فرمود کجا بزن بزن, است و کجا برو برو است, کجا روح و ریحان است. لذا اگر کسی از ﴿الرَّحْمنَ﴾ بترسد, یقیناً می‌داند که این غضب, غضب عادلانه است; این غضب غضب بجاست و بی‌مورد نیست, نه اینکه از غضبان بترسد, بلکه از ﴿الرَّحْمنَ﴾ می‌ترسد: ﴿مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنیب﴾.

«و الحمد لله رب العالمین»

 


[1]. سوره نساء، آیه42.

[2]. سوره ق، آیه22.

[3]. سوره انعام، آیه23.

[4]. سوره انعام، آیه24.

[5]. سوره اعراف، آیه164.

[6]. سوره انفال، آیه42.

[7]. سوره نحل، آیه96.

[8]. سوره رعد، آیه39.

[9]. سوره بقره، آیه27.

[10]. سوره احزاب، آیه62؛ سوره فتح، آیه23.

[11]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج‏4، ص72.

[12]. زاد المعاد و مفتاح الجنان، ص328.

[13]. سوره روم، آیه30.

[14]. سوره سجده، آیه7.

[15]. سوره مدّثر، آیه48.

[16]. سوره أنبیا، آیه28.

[17]. سوره أنبیا، آیه28.

[18]. سوره نساء، آیات48 و 116.

[19]. المجازات النبویة، ص67.

[20]. سوره آلعمران، آیه182؛ سوره انفال، آیه52؛ سوره حج، آیه10؛ سوره فصلت، آیه46؛ سوره ق، آیه29.

[21]. سوره غافر، آیه17.

[22]. سوره نبأ، آیه26.

[23]. دیوان شمس مولوی، غزلیات، غزل820..

[24]. سوره مدّثر، آیه31.

[25]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏9، ص369.

[26]. سوره فصلت، آیه21.

[27]. سوره إسراء، آیه44.

[28]. سوره آلعمران، آیه83.

[29]. سوره رعد، آیه15.

[30]. سوره فصلت، آیه11.

[31]. سوره هود، آیه119؛ سوره سجده، آیه13.

[32]. سوره فرقان، آیه12.

[33]. سوره طور، آیه15.

[34]. .

[35]. سوره ملک، آیه8.

[36]. سوره جن، آیه15.

[37]. سوره بقره، آیه24؛ سوره تحریم، آیه6.

[38]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص850.

[39]. الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام، ص170.

[40]. سوره بقره، آیات25و82و217.

[41]. الأمالی( للصدوق)، النص، ص461.

[42]. نهجالبلاغه، خطبه193.

[43]. سوره بقره، آیات156.

[44]. سوره تحریم، آیه6.

[45]. سوره فاطر، آیه28.

[46]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص696.

[47]. صحیفه سجادیه، دعای16.

[48]. سوره اعراف، آیه156.

[49]. البلد الأمین و الدرع الحصین، النص، ص10.

بسم الله الرخمن الرحیم

جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۵۴ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

یه کارهایی بعضی مقدس ها و حالا مقدس نماها میکنن بعد میگن ما عارفیم به این صورت که مثلا نگاه میکنن که در روز عاشورا یا تولد امام حسین(ع) حتی چه بچه هایی به دنیا میان بعد نحس یا مبارک میدونن من خودمم تولد حضرت علی(ع) بدنیا اومدم و کشیدم که میگم بدترشم کشیدم که حالا بازش میکنیم بله آقا اینا درست هم هستا بعضیاش بدیش اینه که از دخالت عرفانی بدر بیاد بله عرفا میان مثلا یه گلی رو ما حالا نمیدونیم دقیقا ولی یه گلی رو صلواتی حالا رمز و رازی چیزی هست مقدسش میکنن بعد مثلا میدونه این عارف که این گل بدست یه آدم مثلا اونجوری چه جوری؟؟ حالا بلخره رزق و روزیه بعد یه آدم های مقدس نما که جاسوسا میان یعنی میخوان اینکارای عرفا رو بکنن بعد اصلا سیستم رو میریزن بهم اصلا جرم میکنن مثلا یه دوربین مخفی میزاره توی یکی از دستشویی های پارک بعد میگه حالا هرکس توی این یکی دستشویی اومد مثلا فلانجوره برای خودشون قانون ساخته اند اینا بعد میگیم آقا چه ربطی داره میگه میخواست نیاد این یکی حتما خدا خواسته یا مثلا میرن در مغازه های آشی که آش شیرازی هم معروفه در شیراز خلاصه مثلا شامپو میریزن در یکی از آشی های کنار نانوایی یا تریاک میریزن روش بعد  نگاه میکنن که  چه آدم هایی میخرن بعد اون آدم ها محکوم میشن نه اونی که مسول تریاکیه آشی یعنی کار خودشون رو غلط نمیدونن بلکه ما تازه متهم هم میشیم این کارا قبلا زیاد میشد الان سیستم عوض شده تمرکز رفته یه جاهای دیگر کشور در سوریه جنگ داره تمرکز عوض شده بعد خودشون رو اصلاحگر میدونن عارف میدونن قدرت هم دارن دیگه از جاسوسی زیادی نمیدونستن چیکار کنن سم میکنن توی یه  محصول و بسته ی خاص نگاه میکنن که بدست چه کسی افتاد بعد میگن خدا خواسته این مریض بشه این مسموم بشه کشته بشه!!! توی یکی از چایی های  مسجد یا یکی از شیرینی های مهمونی سم میریزن بعد میگن این خودش برداشت پس حتما این آدم بدیه یا گنهکاریه هزارتا قضاوت نابجا هم میکنن نمیدونن که خدا هم مکاره مکارتر!!البته الان بیشتر هدفمند کار میکنن شناسایی مراحلش اتمامه!!

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۲۸ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

ببنید شرک به خداوند فقط این نیست که برای خدا شریکی قرار بدیم خدایی که اصلا نمیبینیمش و میگن که مومنان هم درجه ای از شرک دارن ببین شیطان که مارو ول نمیکنه در نمازم به سراغمون میاد اینه که ما داریم حرف میزنیم ولی شیطان دخالت داره ما عمل میکنیم ولی شیطان خودمونی شده و تسخیرمون کرده فکرمونم که میدانه ما هم خوابیم نمیدونیم مسلطه اینجاست که شریک شده و ما بی خبریم اینه که شرک داریم ما حالا ما عقل داریم خودمون حرفامون رو بزنیم اینم درست نیست که میگیم ما عاقلیم بلکه یاد خدا مهمتره که به یاد خداوند باشیم باید حتما به یاد خدا باشیم و ذکر بگیم والا در نماز هم که ذکر اکبر خدا میگیم اگر ذکرمون متناسب با حال شیطانی یا اصلا شیطان القا کنه که نمیشه باید فقط برای خدا ذکر گفت حالا میشه دیگران رو هم دعا کرد ولی نه اینکه بنده ی دیگران شد یا ترس داشت بله ترس هم مهمه ما میترسیم و ضعیفیم بعد بنده ی دیگران میشیم و از خدا دور پس ترس یکی از عوامل شرک به خداست این عرب های وهابی ما قرآن روهم ببوسیم میگن بهمون مشرک ولی هرچی خودشون حرف بزنن از طرف شیطان هست یا میدونن یانه بزرگترین مشرک ها هستند بعد به ما میگن مشرک و قضیه اونجاش بده که ما تسخیر شیاطین شده ایم و تمام حرف ها و اعمالمون  و گفتارمون از طرف شیطانی است که حتی در عبادت هم میخواد شریکمون بشه چه طور شمااگر یک شیطانی شریک بشه در اعمال جنسی با زنتون هنگام سکستون بدتون میاد خوب خدا هم بدش میاد و گفتم عقل کافی نیست شما حالا دو کلوم اینور و اونور برو شیطان که دست ور نمیداره امتحان میکنه قدرت داره امتحانت میکنه که تو آیا حرفی که دلش میخواد رو میزنی یا نه یه امتحان ساده اگر خدایی نباشی شکستت میده لذا مومنان هم شرک به خدا دارن و مومن هم ممکنه درصدی از صحبتاش از طرف شیطان باشه مادامی که یاد خدا نیست ولی خودشم بی خبره جنگه دیگه!

بسم الله الرحمن الرحیم

پنجشنبه, ۹ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۳۵ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

تفسیر سوره ق جلسه 15 (1395/10/01)

   00:00            00:00    
 

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿ قالَ قَرینُهُ رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ وَ لکِنْ کانَ فی‏ ضَلالٍ بَعیدٍ (27) قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعیدِ (28) ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ (29) یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزیدٍ (30) وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ غَیْرَ بَعیدٍ (31) هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفیظٍ (32) مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنیبٍ (33) ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ (34) لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فیها وَ لَدَیْنا مَزیدٌ (35)﴾

در سوره مبارکه «ق» که در مکه نازل شد, گرچه اصول دین مطرح است; ولی محور مهمّ آن مسئله معاد است، چون مشکل‌ترین مسئله آن روز همین مسئله معاد بود. بعد از اینکه فرمود: هر کسی هر کاری می‌کند, هم خودش آگاه است و هم فرشته‌هایی حفظ می‌کنند; فرمود: در قیامت گاهی انسان گناه خود را به عهده شیطان می‌گذارد، چون غالب دوست‌ها در دنیا در محور ماده و دنیایی دوست هستند و چون ظاهر دنیا, دنیاست و باطن آن جهنم است: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة»؛[1] لذا غالب دوستان در ظاهر دوست هستند و در باطن دشمن هستند. اگر «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة» است و اگر بسیاری از افراد محور دوستی‌ آنها دنیاست, پس محور دوستی‌ آنها «کُلِّ خَطِیئَة» است که ظاهر آن زیباست و باطن آن جهنم است و انسان, همین‌ها را می‌بیند؛ ولی درک نمی‌کند. همراه او، قرین او؛ خواه شیطان انس, خواه شیطان جن, می‌گوید من او را به طغیان نکشاندم, او خودش به طغیان کشیده شده است. کلمه «قرین» هم در آیه 23 آمده و هم در آیه 27؛ در آیه 23 که فرمود: ﴿وَ قالَ قَرینُهُ هذا ما لَدَیَّ عَتیدٌ﴾, ظاهر آن فرشته است که می‌گوید این نزد من و آماده بود گرچه در تفسیر کنز الدقائق از تفسیر روایی علی بن ابراهیم نقل کرده است که منظور از این «قرین» شیطان است;[2] ولی مستحضرید غالب این روایت‌های تفسیری اینها مُرسل‌ هستند. آن کاری که بزرگان ما در دو فنّ شریف رجال و درایه نسبت به فقه کردند، نسبت به روایات تفسیری, مقتل, تاریخ, اخلاق, حقوق و قصص انبیا این کارها را نکردند؛ لذا بسیاری از روایاتی که در تفسیر شریف نور الثقلین یا برهان یا کنز الدقائق آمده است یا مُرسل است یا روایات تفسیری آنها بحث نشده است. به هر تقدیر از تفسیر روایی علی بن ابراهیم نقل شده است که منظور از این «قرین» شیطان است؛ لکن به حسب سیاق، منظور آن فرشته‌ای است از فرشته‌هایی که او را همراهی می‌کنند؛ لذا هم مرحوم شیخ طوسی[3] این قول را پذیرفته که منظور از «قرین» فرشته است و هم سیدنا الاستاد؛[4] اما این قرینی که در آیه 27 است: ﴿قالَ قَرینُهُ﴾ این منظور شیطان است.

مطلب دوم آن است که در جریان آسمان و زمین، نمی‌شود گفت که بهشت مثلاً در آسمان است, جهنم در زمین است و مانند آن. قرآن مساحت بهشت را که ذکر می‌کند، می‌فرماید مساحت آن ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض‏﴾[5] است; مساحت بهشت این است. آیا مساحت کلّ بهشت این است یا مساحت بهشتِ هر بهشتی؟ ظاهر بعضی از روایات این است که مساحتِ بهشت هر مؤمن که اهل بهشت است ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض‏﴾ است؛ لذا دارد که اگر اوّلین و آخرین همه کسانی که در قیامت هستند مهمان یک بهشتی بشوند جا دارد; معلوم می‌شود دار و بوستان و جنت او ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض‏﴾ است. این یک مطلب.

مطلب دیگر این است که بهشت, نه در آسمان است و نه در زمین، چون برابر آیه سوره مبارکه «ابراهیم» و سایر آیات، کلّ این نظام برچیده می‌شود و قیامت ظهور می‌کند: ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُب‏﴾[6] که آن روز «سجلّ» معنا شد, «طیّ» معنا شد; کلّ آسمان و زمین بساط آن برچیده می‌شود, آن وقت آسمان و زمینِ بهشت ظهور می‌کند که ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ‏﴾، «سجلّ»; یعنی طومار، ﴿کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُب‏﴾, بعد بساط قیامت پهن می‌شود. در آیات سوره مبارکه «ابراهیم» هم بود که ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾;[7] یعنی «یوم تبدل السماوات غیر السماوات». بنابراین این آسمان و زمین جا برای بهشت و جهنم نیست, اینها بساط آن برچیده می‌شود و بهشت و جهنمی که مربوط به آسمان و زمین دیگر است تنظیم می‌شود.

پرسش: اگر بساط آسمان و زمین برچیده نشده، پس الان بهشت و جهنم کجا هستند؟

پاسخ: عوالم الهی که محدود همین عالم نیست. قبل از این آسمان و زمین یک عوالم فراوانی هم بود بعد از این هست. ما در یک محدوده خاصی داریم زندگی می‌کنیم, نه از گذشته باخبر هستیم  و نه از آینده باخبر هستیم.

این درباره آسمان و درباره زمین. آن هم دو مطلب درباره دو قرین که ظاهر قرین اوّل فرشته است, گرچه در تفسیر علی بن ابراهیم «علی نقل کنز الدقائق» قرین، شیطان شد, لکن نه مورد پذیرش شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان بود و نه مورد قبول سیدنا الاستاد بود و نه سیاق مساعد است; اما قرین دوم ﴿قالَ قَرینُهُ رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ﴾ این است. حالا گاهی هم شیطان، شیطان انس است: ﴿شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِن‏﴾.[8] همانطوری که در جنهم ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾,[9] بعد مستضعفان می‌گویند: خدایا! عذاب مستکبران را زیاد بکن! ﴿رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ﴾,[10] جواب الهی این است که ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾;[11] هم عذاب مستکبران دو برابر است, هم عذاب مستضعفان دو برابر است ﴿وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾; شما حساب نکردید. عذاب مستکبران دو برابر است: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾, برای اینکه هم ضالّ بودند و هم مضلّ، هم بد کردند و هم خیلی‌ها را وادار به گناه کردند. عذاب مستضعفان دو برابر است, برای اینکه منظور از مستضعف آن کفار و افرادی نیستند که دسترسی به حجت نداشتند; آنها که اصلاً اهل جهنم نیستند، آنها که حجت الهی به آنها نرسید و حجت الهی را ادراک نکردند که جهنم نمی‌روند; حالا یا اعرافی هستند یا جای دیگری هستند, حساب دیگری دارد; آن ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَة﴾.[12] الآن هم در کشورهای کمونیستی و غیر کمونیستی, آن روستاهای دوردست که اصلاً نگذاشتند نامی از اسلام به آن منطقه برود, آنها که اهل جهنم نیستند. اصلاً نشنیدند که پیغمبری هست و قرآنی هست, حجت بر آنها بالغ نشده است. آن مستضعفی که در عصر امام هست, وجود مبارک امام صادق و امام باقر و امثال ایشان را می‌بیند; ولی تن به مبارزه نمی‌دهد, حرف اهل بیت را گوش نمی‌دهد; ولی حرف طغیانگر را گوش می‌دهد، این هم عذاب او دو برابر است: یکی اینکه گناه کرده، یکی اینکه اهل بیت را در اثر گناه خود و یاری نکردن خانه‌نشین کرده است. وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به بعضی‌ها فرمود اگر شما نبودید که ما خانه‌نشین نمی‌شدیم; شما رفتید دستگاه بنی‌امیه را تقویت کردید, ما خانه‌نشین شدیم. قرآن کریم می‌فرماید خداوند در قیامت به اینها می‌گوید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾; مستکبر عذاب او دو برابر است, چون هم ضالّ بود و هم مضلّ. عذاب شما هم دو برابر است, چون حرف‌های آنها را تقویت کردید و اهل بیت را شما خانه‌نشین کردید, اگر اهل بیت را یاری می‌کردید که اینها خانه‌نشین نمی‌شدند. پس هر مستضعفی, اهل رحمت نیست; فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾.

 این «قرین» گاهی جزء شیاطین انس است گاهی شیاطین جنّ است؛ ولی آن گفتگوی بین شیاطین جنّ را در سوره مبارکه «ابراهیم» مشخص کرد, گفتگوی اینگونه از افراد در جهنم هست که گفتند: ﴿رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ﴾ آنها هم می‌گویند: خدایا! ما اینها را گمراه نکردیم, اینها خودشان به دنبال ما راه افتادند. آن وقت خدای سبحان داوری می‌کند: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾.

مطلب دیگر این است که در تفسیر آیات به آیات، کلّ قرآن ـ همانطور که در بحث دیروز روشن شد ـ یکدست است. یک وقت یک آیه خاصی مربوط به اهل بیت است؛ مثل آیه «تطهیر», آیه «مباهله», آیه «اکلمت», اینها معلوم است که مورد خاص دارد; اما اگر آیه‌ای, چه در مکه, چه در مدینه نازل شد ولو شأن نزول خاص داشته باشد؛ اما منحصر که نیست; هر قضیه‌ای که حکم آن شأن نزول را داشته باشد همین است. حالا یک وقت است شأن نزول آن جریان اصحاب کساء است, این معلوم است که مخصوص است یا شأن نزول آن مثل آیه سوره مبارکه مباهله است, این معلوم است که مخصوص است, چون آنجا عصمت شرط است, امامت شرط است و ولایت شرط است.

پرسش: شان نزول را باید از روایات بفهمیم؟

پاسخ: بله دیگر.

پرسش: روایات را هم که باید به قرآن عرضه کرد، این چگونه است؟

پاسخ: نه، دو تا حرف است; روایات را ممکن است که با تاریخ و اینها بفهمیم با اینکه حکم فقهی را به ما نمی‌رساند, شأن نزول که حکم فقهی را به ما نمی‌رساند; حالا شأن نزول این قصه واقع شده است؛ ولی آیه را با قرینه انسان تطبیق بکند. شأن نزول بر فرض هم باشد, مورد که گفتند مخصِّص نیست, پس هیچ نقشی ندارد مگر در وضوح مطلب، وگرنه به اطلاق آیه, به عموم آیه, به کلیّت آیه و به دلالت آیه استدلال می‌شود و اختصاصی به شأن نزول ندارد.

پرسش: اگر روایتی منتسب به پیامبر باشد... .

پاسخ: اگر روایت باشد حکم دارد.

پرسش: اگر منتسب به پیامبر نباشد ایشان فرموده ... .

پاسخ: درست است اگر روایتی باشد, چه از پیغمبر, چه از ائمه(علیهم الصلاة و علیهم السلام) حتماً باید بر قرآن عرضه بشود.

پرسش: اگر از ائمه و منتسب به پیغمبر نباشد دیگر که معصوم محسوب نمی‎‎شود.

پاسخ: اشتباه می‌کند; خود پیغمبر فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن‏».[13]

پرسش: در تفسیر المیزان ایشان فرموده که ... .

پاسخ: نه، فرمایش ایشان این است که ما قرآن را اوّل باید به صورت «المیزان» خطوط کلّی آن را تشخیص بدهیم, بعد روایاتی که به ما فرمودند بر قرآن عرضه کنید، دیگر دور لازم نیاید. ما اگر قرآن را بخواهیم به وسیله روایت بفهمیم، روایات هم دو طایفه است: یک طایفه جزء نصوص علاجیه است, یک طایفه جزء نصوص علاجیه نیست. هر دو طایفه را مرحوم کلینی و دیگران در جوامع روایی‌ خود نقل کردند. روایت چه معارض داشته باشد, چه معارض نداشته باشد, ائمه فرمودند به نام دروغ جعل می‌کنند;[14] اما به نام قرآن کسی نمی‌تواند دروغ جعل کند. لذا هر روایتی از ما نقل کردند بر قرآن کریم عرضه کنید. ما باید قرآن را به عنوان «المیزان» بشناسیم, بعد روایات را بر قرآن عرضه کنیم ببینیم این روایت صحیح است و جعلی نیست، آن‌گاه عمومات قرآن را با روایات, اطلاقات قرآن را با روایات, از جمع ثقلین قرآن و عترت یک حکم فقهی دربیاوریم یا یک حکم دینی دربیاوریم؛ اما شأن نزول اینطور نیست.

به هر تقدیر به استثنای شأن نزول‌های خاص, در هر جایی اگر شأن نزول آمد, چون مورد مخصِّص نیست . مورد مقیِّد نیست, این در وضوح دلالت سهم تعیین کننده دارد؛ اما اینطور نیست که قرآن را مخصوص کند به آن موردی که نازل شده. کلّ قرآن یکدست است. در سوره مبارکه «زمر» آمده که همه قرآن متشابه است. این تشابه; یعنی یکدست, همگون, همنواخت. یک تشابه است که در سوره مبارکه «آل عمران» است, آن در مقابل محکمات است که فرمود ما آیات قرآن را نازل کردیم: ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ﴾;[15] محکمات داریم, متشابهات داریم; تأویل متشابهات را جز راسخون علم کسی نمی‌داند. متشابهات را باید به محکمات ارجاع دارد, بعد از ارجاع متشابهات به محکمات, آن‌گاه کلّ قرآن می‌شود محکم. آیات قرآن هم در این زمینه سه طایفه است: یک طایفه می‌گوید که بعضی از آیات محکم هستند, بعضی از آیات متشابه هستند و این متشابهات را باید با محکمات حلّ کرد، چون هر کودکی را باید در دامن مادر پروراند: ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ﴾; حالا «أم» یا به معنی اصل است یا به معنی مادر است, اینها باید در دامن آن حلّ بشود. دو طایفه دیگر این است که حالا چون متشابهات به محکمات بر می‌گردد, یکدست می‌شود محکمات؛ لذا فرمود: ﴿کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ﴾;[16] ما اصلاً متشابه نداریم، برای اینکه بعد از ارجاع متشابهات به محکمات، همه می‌شود محکم: ﴿کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ﴾. طایفه سوم می‌فرماید که همه قرآن متشابه هستند. آن متشابه; یعنی هماهنگ, همگون, همسان, همتا، نه یعنی تشابهی که معنای آن روشن نباشد. آن را در سوره مبارکه «زمر» آیه 23 به این صورت فرمود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِی‏﴾; تمام قرآن متشابه است؛ یعنی شبیه هم است و برای تبیین معنای تشابه «مثانی» را ذکر کرده است. «مثانی» جمع «مثنی» است. «مثنی» از «إنثناء» و انعطاف و گرایش است. در کتاب‌های ادبی مستحضرید که وقتی گفتند «تثنیه»، نه یعنی دو تا؛ دو چیزی که هر کدام نسبت به دیگر «إنثناء» دارند, وگرنه انسان به «جنب الحجر» را که تثنیه نمی‌بندند. اگر یک وقت بگویید جسم‌ها چند تا جسم اینجا هست, بله می‌توانید بگویید انسان و حجر; اما نه انسان با حجر, مُجانس است, نه حجر با انسان; تثنیه نیست. تثنیه یک مرد و زن که تثنیه نیست; تثنیه یا برای دو تا مرد است یا برای دو تا زن است. این دو نفر اگر «إنثناء», انعطاف, گرایش, همسانی و همخوانی نداشته باشند, تثنیه نیست. اگر یک زن و یک مرد را خواستند تثنیه ببندند, «بما انه ما» مثلاً صنف انسان نیست, بلکه «بما انهما انسان» یا «بما انهما حیوان» یا «بما انهما جسم». سراسر قرآن «إنثناء» دارد, چون «إنثناء» دارد و شبیه هم‌ هستند, چون شبیه هم‌ هستند سراسر قرآن متشابه هستند; فرمود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً‏﴾; برخلاف آیات سوره مبارکه «آلعمران» که فرمود: آیات این قرآن یک مقدار محکمات‌ هستند و یک مقدار متشابهات، ﴿فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْه‏﴾; متشابهات را غیر از راسخان نمی‌فهمند و باید به محکمات ارجاع داد و محکمات هم ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ﴾ هستند; اما حالا که متشابهات به محکمات ارجاع داده شد, یکدست اگر بگوییم ﴿کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ﴾, درست است; بگوییم ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِی‏﴾, درست است. بنابراین از هر آیه می‌شود به آیه دیگر نشان داد و تأیید کرد, اگر ارتباط داشته باشد؛ اما اگر ارتباط نداشته باشد که از بحث بیرون است. بنابراین این معنای استفاده کردنِ از آیات در تفسیر یکدیگر است.

اما اینجا که فرمود: ﴿ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَی‏ّ﴾, می‌فرماید حرف‌های ما یکسان است که گفته شد. ﴿وَ ما أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ که بحث آن مطرح شد. ﴿یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزید﴾ این یک تهدید است؛ یعنی ما آنجا را پُر می‌کنیم, صِرف اینکه جهنّمی هست کافی نیست, ما اینطور نیست که بگوییم صِرف جهنم را فقط برای ترساندن خلق کردیم, خیر, پُر می‌کنیم.

پرسش: براساس تجسّم اعمال و اینکه جهنم درون خودش را پر میکند، چه معنایی دارد؟

پاسخ: حالا نه، درون هم بیرون می‌آید; فرمود: ﴿نُخْرِجُ لَه‏﴾,[17] درون انسان هم همین نیست که در تالار تشریح می‌بینند, درون انسان دریایی است که «سماوات و ارض» است. اگر عرض انسان سماوات و ارض است فرمود: مسابقه کنید به خیراتی که ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض‏﴾ است. درون انسان بیش از آسمان و زمین وسیع است; فرمود: ﴿نُخْرِجُ لَه‏﴾, ما آن «تطیّر» و اینها را از درون شما بیرون آوردیم. انسان وقتی مُرد می‌بیند که خیلی بیش از آسمان و زمین وسعت دارد. این بدن است که یک متر و نیم است. الآن شما تمام این بحث‌های ریاضی را می‌کنید, کلّ این آسمان و زمین را وجب به وجب, روی کاغذ می‌آورید و حساب می‌کنید, حکم آن را بررسی می‌کنید; این در مُشت شماست. راجع به زمان هم همینطور است; شما می‌گویید دو هزار سال قبل یا چهار هزار سال قبل, افلاطون این حرف را زده به نظر من درست است یا نه; این چهار هزار سال قبل اینطور است, پنج هزار سال قبل اینطور است, هم چهار هزار سال و پنج هزار سال قبل در مُشت انسان است, هم چهارهزار و پنج هزار سال بعد در مُشت انسان است, اگر ما یک منجّم بفهم و دقیق داشته باشیم, او می‌تواند کاملاً حساب خسوف و کسوف چهار هزار سال و پنج هزار سال قبل را مشخص کند; این در مُشت او است. ما چنین انسانی هستیم که زمان و زمین, دو نبش در اختیار ماست. اگر انسان هستیم این است و اگر﴿یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ﴾[18] حساب دیگری دارد. اگر در سوره «یس» فرمود: ﴿طائِرُکُمْ مَعَکُم‏﴾;[19] این مشئومی او, این شئامت او و این نحسی، این نحس در درون تو هست و ما درمی‌آوریم, آن وقت معلوم می‌شود که بیش از آسمان و زمین است.

پرسش: ...

پاسخ: بله، این برای بدن است, فرمود آن کسی که با فخر راه می‌رود, همینطور است; او زمینی فکر می‌کند, وگرنه انسان, انسانی فکر بکند کاری که ﴿حَمَلَهَا الْإِنْسان‏﴾;[20] اگر انسان بود کاری می‌کند که بار امانت را به نام او می‌زنند و آسمان و زمین بار آن امانت را نمی‌کشند. اگر آن رو را پیدا نکرد و آدم ﴿یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعام‏﴾ شد، اینجا ذات اقدس الهی می‌فرماید زمین از تو بالاتر است, کوه از تو بالاتر است, تو که همین هستی! ﴿إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولا﴾;[21] می‌فرماید به چه چیزی می‌نازی؟ اگر به شکم و همین است، زمین از تو بزرگ‌تر است: ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاس‏﴾;[22] فرمود: آسمان از شما بزرگ‌تر است. اگر آن معنویت نباشد همین خورد و خوراک باشد همه از تو بزرگ‌تر هستند: ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاس‏﴾؛ اما اگر انسان بود: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾;[23] همه می‌گویند که از ما بر نمی‌آید. این إباء, إبای اشفاقی است نه إبای استکباری. یک إبای استکباری است که کفر است که شیطان ﴿أَبى‏ وَ اسْتَکْبَر﴾;[24] اما یک إبا اشفاقی است, عرض کردند که ما نمی‌توانیم: ﴿فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها﴾;[25] مبادا کسی خیال کند إبا إبای استکباری است; یعنی ما نمی‌توانیم, ببخشید, از ما بر نمی‌آید, این عّرضه را نداریم :﴿وَحَمَلَهَا الْإِنْسان‏﴾.

بنابراین اگر انسان باشد, بار امانتی می‌کشد که آسمان نمی‌تواند بکشد; اما ﴿یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعام‏﴾ باشد, فرمود زمین از تو بالاتر است, کوه از تو بالاتر است; تو هفتاد هشتاد کیلو وزن هستی, چیزی دیگر که نیستی.

پرسش: اگر انسان در این مرحله باشد، چه کار کند که از این مرحله رهایی یابد؟

پاسخ: این همه سفارشی که به ما گفتند; تمسک به قرآن و اهل بیت راه است، صراط مستقیم راه است، این همه بت‌پرست‌ها راه اینها را رفتند، یکی شده اباذر, یکی شده مقداد. چرا ما این راه را نرویم؟! اینها که در صدر اسلام این همه اینها «میثمیّه», «تمّار» همه اینها جزء افراد بت‌پرست جاهلی بودند, همین قرآن توانست اینها را به این صورت دربیاورد حالا چرا ما نتوانیم؟! ما اگر بخواهیم کاملاً دم دست ماست.

فرمود چنین صحنه‌ای هست; پس کلّ قرآن یکدست است, کلّ قرآن محکم است, کلّ قرآن متشابه است, «أعنی مثانی» است. «إنثناء», انعطاف, گرایش و همخوانی دارد؛ لذا هر آیه‌ای می‌تواند مشکل آیه دیگر را حلّ کند, البته در صورتی که دلیل بر حصر نباشد. آیه ﴿هَلْ أَتی﴾[26] متعلّق به خودش است, آیه مباهله متعلق به خودش است, آیه ﴿أَکْمَلْتُ﴾[27] متعلّق به خودش است؛ اما آیاتی که مربوط به کلّ جامعه بشری است, اینها می‌توانند مشکل یکدیگر را حلّ کنند.

پرسش: اصلاً میشود در قرآن متشابه نباشد؟

پاسخ: آن در سوره مبارکه «آل عمران» بحث شد که اسرار فراوانی در این متشابهات است. ما دلمان می‌خواهد که یک غذای پخته‌ای داشته باشیم; یک جان کَندنی می‌خواهد, تلاشی می‌خواهد. فرمود این متشابه است که فکر را تولید می‌کند, ما عمداً این کار را کردیم که شما فکر کنید. فواید جعل متشابه در قرآن کریم, در سوره مبارکه «آل عمران» بیان شد.

 فرمود: ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ این را تحقیق کنید! این یک پایان‌نامه می‌تواند باشد, این «أزلفت»; یعنی «اُعِدَّتْ»، یا «اُزلِفَتْ»; یعنی «قُرِّبتْ»؟ بزرگان نوعاً «إزلاف» را به معنی تقریب معنا کردند, نه به معنی آماده. «زُلفی»; یعنی درجه; «اُزلفت»; یعنی نزدیک شد، نه آماده شد, چه چیزی نزدیک می‌شود؟ آن که دور است نزدیک می‌شود. ما در جریان جهنم ـ که خدا نکند گرفتار بشویم ـ آیه‌ای دیدیم که جهنم منقول است, حالا جهنم غیر منقول را ـ إن‌شاءالله ـ نبینیم و نرویم؛ ولی این جهنمی که قرآن نسبت به خیلی‌ها وعید داد, این آمد و رفت دارد, در سوره مبارکه «فجر» فرمود: ﴿وَ جی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾;[28] ما در قیامت جهنم را می‌آوریم. ذیل آن هم روایاتی است که با چند فرشته و زنجیر این را کشانکشان می‌آورند.[29] از این آیه سوره مبارکه «فجر» معلوم می‌شود که جهنم منقول است. اگر هیزم جهنم خود انسان است, اگر «وَقود» جهنم خود انسان است و اگر مواد سوخت و سوز جهنم خود انسان است, می‌شود منقول; چون شما الآن این کوره‌های بلند ذوب آهن اصفهان و امثال اصفهان چه کار می‌کنند؟ اینها یک مواد اوّلیه برای سوخت و سوز دارند, حالا یا ذغال سنگ است یا بنزین است یا گازوئیل است, اینهاست. یک ماده‌ انفجاری دارند, وقتی که به این ذغال سنگ یا گازوئیل یا بنزین می‌زنند, گُر می‌گیرد; حالا این کوره بلند گُر گرفته است. بعد آن مواد معدنی را در آن می‌ریزند, این پخته می‌شود. کار کوره‌ها همین است; در قرآن فرمود ما چنین کوره‌ای هم داریم; مواد سوخت و سوزش ذغال سنگ و بنزین و گازوئیل و هیزم جنگلی نیست, خود انسان است: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا﴾;[30] ما این هیزم‌ها را می‌آوریم. هیزم; مثل ذغال سنگ و بنزین است, تا یک ماده انفجاری نباشد که این گُر نمی‌گیرد; آن ماده انفجاری می‌شود «وَقود» که «ما توقد به النار». «وَقود» آن را هم فرمود: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ﴾.[31] حالا آن حجاره یا سنگ‌هایی است که به صورت بت و امثال آن بودند, در بعضی از روایات یا نقل‌ها هم دارد که بعضی از سنگ‌های معدنی است؛ ولی از بخشی از آیات به خوبی معلوم می‌شود که این «وَقود» خود انسان است: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ﴾; کدام ناس؟ آنها که در دنیا خودشان آتش بودند و دیگران را هم می‌سوزاندند. در طایفه سوم از آیات دارد که ﴿کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ﴾,[32] آل فرعون می‌شود ﴿ وَقُودُ النَّار﴾,[33] لذا ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾;[34] این پیشگام و پیشکسوت است و امام جهنمی‌هاست: ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّار﴾;[35] این امامان جهنمی «یوقد بهم النار», پس «وَقود» آن اینها هستند. حالا وقتی که آن مواد اوّلیه سوخت و سوز را ریختند; یعنی «حَطَب»‌ها، «وَقود» را هم یا قبلاً یا بعداً یا همزمان آوردند و کل این فضا گُر گرفت, می‌گویند «فادخلوا نار جهنم», یک گروه دیگر را می‌برند, البته این تقسیم کار شده است; چه کسی می‌شود «حَطَب»، چه کسی می‌شود «وَقود»، چه کسی می‌شود ﴿فِی النَّارِ یُسْجَرُون‏﴾;[36] تقسیم کار شده است, چون همه کفار, همه جهنمی‌ها که در دَرَکه واحد نیستند «بعضها دون بعض» و منافق ﴿فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار﴾[37] است. خدا نکند انسان آن صحنه را ببیند!

بنابراین ما از درون خود خبر نداریم; ولی درون ما می‌تواند کاری بکند که از آسمان و زمین ساخته نیست و اگر درون را خفه کردیم و همین بیرون شد, همه چیزها از ما بالاتر هستند; هم زمین, هم کوه و هم چیزهای دیگر.

پرسش: ..که درون هستند، اینها نفع و ضرری نداشتند که کسی را بسوزانند

پاسخ: چرا! ﴿یَقْدُم‏ قَومَهُ﴾ فرعون این کار را کرد, ائمه کفر ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّار﴾; این ائمه کفر, ضالِّ مضلّ هستند. فرعون ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه‏﴾;[38] چون شستشوی مغزی دادند, افراد را گمراه کردند و آنها هم از اینها پیروی کردند. اصلاً «وَقود»; یعنی «ما توقد به النار»; حالا قبلاً که بخاری و نفت و گازوئیل و اینها نبود آنها که قدری سنّشان بیشتر است می‌دانند, در خانه‌هایشان هیزم بود و ذغال بود و با اینها زندگی می‌کردند. مسئولان و کسانی که امور آشپزخانه در اختیارشان بود برای اینکه همیشه آتشِ آماده داشته باشد, بعضی از این هیزم‌ها که خیلی بادوام بود و چوب‌های بادوام، یک؛ و ضخیم، دو؛ اینها را در کنار آن اجاق می‌گذاشتند, اینها «وَقود» بودند, اینها همیشه آتش داشتند. به تدریج یک مقدار خاکستر روی آنها می‌ریختند که آتش آن هدر نرود, بعد موقع ظهر یا شب که می‌شد آشپزخانه می‌خواستند فعال باشد, هیزم می‌آوردند و این هیزم را با آن «وَقود» گُر میدادند. «وَقود»; یعنی «ما توقد به النار». آن وقت این «وَقود» که «ما توقد به النار» است, در دنیا ائمه کفر هستند: ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّار﴾ و در قیامت وقتی که «وَقود» را تبیین می‌کند می‌گوید: ﴿کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ﴾, بنابراین هر سه می‌شود انسان; اما اگر ـ خدای ناکرده ـ انسان به این صورت درآمد, همانطوری که در دنیا تنگ‌نظر است, در قیامت هم اینطور نیست که در جهنم که بردند این را جای وسیعی می‌دهند و می‌گویند اینجا باش و بسوز; در جهنم هم جای او تنگ است, هم بسته است و هم جای تنگ: ﴿مُقَرَّنینَ فِی الْأَصْفادِ﴾;[39] در زنجیرها دست و بالشان بسته است و می‌گویند همین جا باش و بسوز! برای اینکه در دنیا دست او بسته بود: ﴿مَنَّاعٍ لِلْخَیْر﴾[40] بود و کاری انجام نمی‌داد. نه کار خودش را انجام می‌داد و نه می‌گذاشت دیگری کاری انجام بدهد. اینطور نیست که در جهنم که وسیع است جای با وسعت به او بدهند که بتواند راه برود, بلکه ﴿مُقَرَّنینَ﴾ بسته‌هایی در زنجیر ﴿فِی الْأَصْفادِ﴾ هستند; اما درباره بهشت ـ که «طوبی لبهشتی و حُسن مأب» ـ این را تحقیق کنید که «أُزلفت» فقط به معنای «قُرّبت» است یا به معنی «اُعدّت»؟ اگر به معنای «اُعدّت» باشد, ما نمی‌توانیم استفاده کنیم که بهشت را نزدیک کردند; «اِزلاف»; یعنی «تقریب». «اُزلفت» یعنی «قُرّبت»، نه «اُعدّت»؛ نزدیک کردیم. معلوم می‌شود بهشت هم مثل جهنم منقول است و بهشت را دارند می‌آورند. آن وقت این بعید نیست; یعنی بُعد زمانی ندارد: ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ﴾[41] همین است, نه اینکه بُعد مکانی ندارد. اگر «اُزلفت» به معنی «اُعدّت» باشد; یعنی آماده باشد, ما دلیل نداریم بر اینکه او منقول است, بلکه این آماده است و دور هم نیست، نه دیر نیست، بلکه دور نیست; یکی برای زمان است و یکی برای مکان; اما وقتی «اُزلفت» به معنی «قُرّبت» شد دیر نیست, نه اینکه دور نیست؛ بعید نیست; یعنی دیر نیست، نه اینکه دور نیست. زماناً این شیء منقول است و زود هم می‌رسد.

 ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ غَیْرَ بَعید ٭ هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِکُلِّ‏ّّ چون «وَعْد» هم به معنای «وعید» است هم به معنی «وعده»; ﴿لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفیظ﴾; کسی که دائماً دارد مراجعه می‌کند. یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است که «نَفَسُ‏ الْمَرْءِ خُطَاهُ‏ إِلَی‏ أَجَلِهِ»;[42] ما هر نفسی که می‌کشیم یک خطوه یک گام، نه یک قدم، یک گام به طرف مرگ نزدیک می‌شویم: «نَفَسُ‏ الْمَرْءِ خُطَاهُ‏ إِلَی‏ أَجَلِهِ» به قول حکیم سبزواری:

دم چو فرو رفت هاست, هوست چو بیرون رود ٭٭٭ یعنی از او در همه هر نفسی های و هوست[43]

حیف است که آدم نفس بکشد و «لا اله الا الله» نگوید و «سبحان الله» نگوید! حیف است! این نفس که می‌آید بگوییم «لا اله الا الله، لا اله الا الله» درود بر اهل بیت هم گفتند «تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ التَّسْبِیحَ» مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب أمالی شریفش دارد صلوات بر اهل بیت «تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ التَّسْبِیحَ وَ التَّهْلِیلَ وَ التَّکْبِیر»[44] حیف است! این را مرحوم صدوق در امالی خود نقل می‌کند که این معادل آنهاست. این نفس که می‌آید, آدم این ذکر را بگوید, خیر همه را بخواهد, بد کسی را نخواهد, برای اینکه هر نفسی که ما می‌کشیم, یک گام به قبر نزدیک هستیم.

فرمود: ﴿مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْب‏﴾ خشیت هم بالاتر از خوف است. آن تأثر قلبی را می‌گویند خشیت، ﴿وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنیب‏﴾، «إنابه» قبلاً هم معنا شد که یا اجوف واوی است یا اجوف یایی است و غالباً اجوف واوی گرفتند و «ناب، ینوب» گرفتند؛ اما اگر اجوف یایی باشد; یعنی «ناب، ینیب»; یعنی «إنقطع». «ناب» هم به آن دندانی می‌گویند که قطع می‌کند; «ناب، ینیب»; یعنی «إنقطع الی الله», دقیق‌تر از «ناب، ینوب» است که «نوبت» گرفته است؛ ولی کسی که منقطع «الی الله» است به او می‌گویند به سلامت وارد شو! درباره حضرت مسیح هست, درباره حضرت یحیی است که با تعبیرات مختلف ﴿وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا﴾.[45] انسان که می‌میرد به هر حال مریض می‌شود و می‌میرد در حال سلامت که نمی‌میرد; اما سلامتی است که با مرگ هم می‌سازد, پس معلوم می‌شود سلامت بدنی نیست. فرمود روزی که می‌میرد سالم است; یعنی چه سالم است؟ تا مریض نشود, تا دستگاه بدن جواب نکند که انسان نمی‌میرد! فرمود روزی که می‌میرد سالم است و مریض نیست، آن مریضی که ﴿فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَض‏﴾[46] آن را ندارد و سالم است؛ لذا درباره مسیح است. فرمود این همه صحنه‌هایی که گفتیم، سالم هستید چون ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾[47] شما سالم هستید، مگر سکرات موت را این فرد نگذراند؟ مگر سکرات موت برای آدم آسایش می‌گذارد؟ فرمود شما سالم هستید و هیچ مشکلی ندارید. پس این ﴿مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْب‏﴾ می‌تواند سکرات موت را به سلامت پشت سر بگذارد; اینطور است. آدم حیف است این مقام را از دست بدهد! این برای ائمه که نیست, برای انبیا که نیست, ایشان فوق اینها هستند.

پرسش: ...

پاسخ: هر روزگاری بود که بدتر از این بود; چطور این همه می‌روند و آرزو می‌کنند می‌گویند شربت شهادت بنوشید, اوّلین ثواب این آزادی حلب را این مدافعان حرم می‌برند; همین الآن است. آدم را مدام می‌گویند که دعا کنید ما شهید بشویم! دعا کنید! پس این اصل می‌تواند این را بپروراند، حالا ما چهار تا خلاف را چرا می‌بینیم؟! چهار هزار تا وفاق را ببینیم! این همه جوان‌ها اصرار می‌کنند, التماس می‌کنند که دعا بکنید ما شهید بشویم.

پرسش: ...

پاسخ: همین از اینجا هم پیداست. الآن شما ببینید تمام نشاط‌هایی که این مردم سوریه به برکت آزادی حلب پیدا کردند, ثواب آن چقدر است؟ اوّلین ثواب را این شهدا می‌برند. غرض این است که اینطور نیست که ما فقط آن بدها و نقص‌ها و اینها را ببینیم, دنیا همین است. آن که ما را آفرید فرمود: قَسم یاد می‌کنم که من انسان را در رنج خلق کردم, جای گنج نیست; گنج جای دیگر است: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَد﴾;[48] «کبد»; یعنی رنج. این «لام»، «لام» قسم است و حرف هم حرف خداست. فرمود: من سوگند یاد می‌کنم که انسان تا زنده است در رنج است. اگر کسی مسیر خودش را عوض بکند, همین رنج می‌شود گنج. کم ثواب می‌برند الآن روح و ریحان می‌شود؟! قبرشان «رَوْضَةً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ»[49] می‌شود; این کم نیست!

«و الحمد لله رب العالمین»

 


[1]. مصباح الشریعة، ص138.

[2]. تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏12، ص383.

[3]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏9، ص366.

[4]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏18، ص351.

[5]. سوره آلعمران، آیه133.

[6]. سوره انبیاء، آیه104.

[7]. سوره ابراهیم، آیه48.

[8]. سوره انعام، آیه112.

[9]. سوره اعراف، آیه38.

[10]. سوره احزاب، آیه68.

[11]. سوره اعراف، آیه38.

[12]. سوره انفال، آیه42.

[13]. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج‏2، ص647.

[14]. الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏2، ص447.

[15]. سوره آلعمران، آیه7.

[16]. سوره هود، آیه1.

[17]. سوره إسراء، آیه13.

[18]. سوره محمد، آیه12.

[19]. سوره یس، آیه19.

[20]. سوره احزاب، آیه72.

[21]. سوره إسراء، آیه12.

[22]. سوره غافر، آیه57.

[23]. سوره احزاب، آیه72.

[24]. سوره بقره، آیه34.

[25]. سوره مائده، آیه3.

[26]. سوره انسان، آیه1.

[27]. سوره انسان، آیه1.

[28]. سوره فجر، آیه23.

[29]. الأمالی(للصدوق)، النص، ص176.

[30]. سوره جن، آیه15.

[31]. سوره بقره، آیه24؛ سوره تحریم، آیه6.

[32]. سوره آلعمران، آیه11؛ سوره انفال، آیات52 و 54.

[33]. سوره آلعمران، آیه10.

[34]. سوره هود، آیه98.

[35]. سوره قصص، آیه41.

[36]. سوره غافر، آیه57.

[37]. سوره نسا، آیه145.

[38]. سوره زخرف، آیه54.

[39]. سوره ابراهیم، آیه49؛ سوره ص، آیه38.

[40]. سوره ق، آیه25.

[41]. سوره قمر، آیه1.

[42]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه74.

[43]. ملاهادی سبزواری، غزلیات، غزل36.

[44]. الأمالی( للصدوق)، النص، ص73.

[45]. سوره مریم، آیه33.

[46]. سوره بقره، آیه10؛ سوره مائده، آیه52؛ سوره انفال، آیه49.

[47]. سوره صافات، آیه84.

[48]. سوره بلد، آیه4.

[49]. الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا(علیه السلام)، ص170.


بسم الله الرحمن الرحیم

پنجشنبه, ۹ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۲۵ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


بسم الله الرحمن الرحیم

پنجشنبه, ۹ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۴۰ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر