اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

۵۵۵ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

333e

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۴ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

خلاصه ش اینکه آقا میگن روایته حیواناتی که ذکر خدا نمیگویند به قتل می رسند اولا این چون ما درمورد ذکر حیوان صحبت کردیم بود دوما خودت نری دنبال مرغی بگیری بعد بکشیش بگی نشد ها قاتل قاتل قاتل...حالا چی؟

اینکه آقا فقط دندون ما امثال ما رو خراب می کنن تا توش میکروفون جاسازی کنن خوب خیوانات هم همینکارو بکنن دیگه گرفتی چی شد؟؟

آره دیگه تو دندون خرسی چه میدونم یوزپلنگی که میخواد شکار بشه اصن بهتر بگم شیر که کرد دنبال نمی دونم چی میگن گوزن توی دندانش جاساری بکنن موقع فرار میبیننذ که این چیزی نمیگه  قبل مرگ و شکار شدندش و میمیره و خورده میشه ولی اگه آهی کشید فرار میکنه از دست شیر حالا برین امتحانش بکنید تو این اوضاع 99% مردم که زنده هستند جنبششون بیکار نشینن این آمریکایی ها چون اینجا داره گوزن ها هم منقرض میشن برن تو آفریقا اصلا اگه چیزی به نام نمی دونم علمی صلحی مستندی چیزی باقی مونده کار شاخی هم نیستا معلومه..

e3e2

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۳ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

 

امروز حال کردم یعنی داشتم یعنی هوس کردم برم صحیفه باز کنم و از اولش بخونم نکته برای فکر کردن زیاده اگه عقلت برسه ولی گفتم برای تخلیه ی فکر دو نکته رو لحاظ کنم و بگویم اول اینکه

حمدی رو بگویم و بدی به من تا بگم ای خدا که باعث بخشش او و طاعتش شود خوب این یعنی چه چرا نگفته اولا بخشش خودت بشود گفته بخشش او مگه دعوای زن و شوهریه که خدای دوم شوهره!!! دوما حمد میتونه باعث طاعت خدا بشود و بخشش البته حمدی که خودش بدهد نه ما همینطوری بگیم و سیمه وصل نباشه همینطوری

نکته ی دومی که فهمیدم در مورد همین سیاست هست که آقا حدیثه برای خودشم معتبر که اگه فلان کارهارو بکنیم در درجه ی پیغبر خدا (ص) قرار میگیریم بعد توی دعا سیاست رو میشکونه و می فرمایند که (البته در دعای دوم صحیفه ها) که :

بار الها مرتبه ی او را به سبب زحماتی که در راه تو کشید(پیامبر عظیم شان(ص)) به بالاترین درجات بهشت بالا بر تا اندازه ای ککه هیچ کس در هیچ مقام ومنزلت با او یکسان نباشد.

حالا ظلم نیست این دعا رو نخونیم و مرتبه ی ای که خود پیامبر مظلوم میخواد خودش به دست خودش بعضی ها رو بالا ببره تا کنار خودش رو دعا کنیم که باز به سبب امام سجا (ع) و دعایی که کرده بالاتر باشند که دست هیچ احد الناسی بهشون نرسه و جدا بایفتیم و بهشتم میگن بالانرین لذتش رسیدن به اولیا و محشور شدن با اون هاست و قدم زدن با اون ها.حالا ظلم نیست این دعا رو نخونیم... ... ...

یعنی اگه اینجوریه که حدیث میگه یعنی مقام و بهشت پیغمبر رو بیاریم پایین اصلا...ولی اینطوریم نیست ولی توی دنیای سیاست هست.

یه نکته ای دیگه ی هم که فهمیدم اینه که نوشته و توسعوا فی رزقه فلم یشکروه و بعدش که یعنی اگه از روزی او فراخی می یافتیم و شکر خدا رو نمیکردند و ما نمی کردیم میشدیم مثل حیوانات و از حد حیوانیت یعنی همون انسانیت خویش خارج میشدیم بعد نوشته در دعای اول صحیفه رو میگما که جنان می بود که در کتاب محکمش فرموده که (ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا) خوب حالا تو کتاب دینی ما چی نوشته؟ نوشته خدا همه ی موجودات را هدایت عام یا خاص میکنه و از این خرفا که هدایت خاص شامل ماست پس اگه هدایته اون حیوانه پس چرا گفته بل هم اضل؟؟ دوما حالا ما اقدر پایینه سطحمون که بحث می کنیما دوما اینکه شاید میخواد هدایت عام رو با هدایت خاص دعوا باندازه که زمین تا آسمون فرق داره و انسان میتونه هدایت عام حیوانی هم داشته باشه ولی جز گمراهی نیست و بدتر اصلا انگار گفته اضل یعنی بدتر از هدایت اون ها ست اگه واقعا هدایت شدند که مثلا بچه به دنیا بیاره یا درخته ثمره بده البته نباید درخت رو قاطی کرد با اون حیوان چون توی بهشت درخت هست...ما نرفتیم ولی جنات که میگن

dwxw

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۲ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۱ نظر

دو تا داستان بگم دلمون باز شه یکی اینکه کوچیک بودم بالای خونمون یه زمینی بود افتاده بود و خوار و از این گل های بی بو معمولا پس از باران و بهار در میومد و ما میرفتیم بازی و گردشت یعنی همه جا بودیم تو کوچه خلاصه مامانم میگه 5سالت بود که اینطوری شد حالا چطور اینکه (خیلی با آب و تابه؟؟) خلاصه ش اینکه دوستم گفت بیا بریم خونه ی مورچه ها  رو خراب کنیم و من باید گوش میدادم چون سیاست بود اولا دوما بزرگتر بود و رئیس بچه ها و یه روز دو تایی حالا با هم افتاده بودیم وگرنه اون خودش دوست اختصاصی داشت خلاصه سنگ ورداشت و زد و ول کرد روی خونه ی مورچه ها به منم گفت منم ورداشته یه سنگی که بزرگتر از کف دو دستام بود زورم هم بش میرسید خلاصه رفتم بالای سر خونه شون وایسادم و مکثی کردم که باندازم یا نه و تو فکر بودم که از دستم ول شد و افتاد روی پام و خلاصه اومدم خونه با گریه و زاری بعد با باندیی بستن پام ناخنم هم شکسته بود و من گریه می کردم و تا یه دو هفته ای مامانم دستمو میگرفت خود مامانم که میگفت بغلت میکردم میبردم مدرسه شون و منم خوشحال بودم از اینکه اول مورد توجه شدم دوم مهدکودک نمیرم شایدم که نه ولی حالا محض احتیاط که همراشم سرکار!!خلاصه منم دیگه از این غلطا نکردم..امتحان وسوسه ای در معصومیت بود؟!...1./

دوم اینه که آقای فاطمی نیا تعریف می کرد که یکی میره نزد پادشاهی یه سیبی میوه ای پادشاهه بهش میده بعد این یارو همونجا میخوره میاد بیرون بهش یکی میگه سلطان و پادشاه که چیزی بهت داد باید بزاریش تو جیبت بعدا بخوریش خلاصه دفعه ی بعد میره پیش پادشاه بهش کوفته میده اینم میزارتش تو جیبیش. ه ه 

 

t5dm,

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۲ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


الان داشتم یک سخترانی از آیت الله قاطمی نیا گوش میدادم تموم نشده ارضا شدم ببخشید که نمیتونم همشو بگم یا پیاده کنم بنویسم ولی لینک دانلودشو سعی می کنم بزارم:

ولی نه حسش نیست:

می فرمود که ائمه رو براشون ربی بزارید بعد هر چقدر میخواهید بالاشون ببرید مثلا بگید میتونن مرده زنده کنند و تمام علوم رو دارند این یک دوم اینکه حدیثی برای یکی که ادعاش شد در مورد این سخن که ربی قرار بدهیم و بالاشون ببریم اینکه جواب دادن شما غیر از یک الف عیر معطوفه در مورد ما اهل بیت می دانید مثلا سلمان (ع) چند تا حرف دیگه هم یادشون داده بودند بعد چند تا داستان گفتند که این قرآن میزاریم روی سر و میگیم بعلی بعلی اینا راخت به دست ما نرسیده کلی علما زخمت کشیدن ورنج بردن که ما ساده میگیم بعد چند تا داستان رو تعریف کردند مثلا قلان عالم دست راستش از کار میافتاده با دست چپ مینوشته و قلم میزده تا آخر عمر حتی سینه اش هم پینه بسته بوده خلاصه اینم از این یا یه داستان دیگه که خون باید گریه کرد اینکه یه عالم یه کتاب شیعی رو در دست یه سنی ناصبی که این سنی ها فرق دارند با بقیه میبینه و میخواد ازش که اینو چی میگن بازنویسی کنه و اون موقع هم از این دستگاههای کپی و عکسبرداری که نبوده خلاصه اینم قبول نمیکنه بعد بهش میگوید که خوب من یک سال خدمت به تو میکنم که تو این کتاب رو بهم بدی یعنی یک سال میرم نون و ماست برات میخرم بعد قبول میکنه و اینو میگره کتابرو و خلاصه داستانی داشته که میره تو کشتی ومیافته توی آب وخودش رو پرتاب میکنه درون آب و ... میگفتش که این تازه در مورد همون الف هست که انسان مثلا یه میله داشته باشه و الف میسازه یه خورده کجش میکنه میشه ب و یه خورده کج تر میشه دال و تقریبا با میله میشه ساخت خلاصه این همه تلاش کردند در مورد همین الف بوده و سنی هام خیلی هاشون این الف رو بلندند حالا به روی خودشون نمی آرند هیچ بعد میگفت که این سنی های عربستانی اینا جو حاکم بر دتیا نمیزاره وگرنه اعلام میکردند این شیوخشون که هر کس کتاب الغدیر رو داشته باشه اعدام داره و باید بسوزونینش بعد یکی از خودشون میگه اینا که همش از علمای سنی خودمون هست و از این حرفا میتونید خودتون گوش بدید!!!!!!!!!!!!!!!!

البته من تا آخرشو گوش ندادم ولی شما میتونید از این لینک دانلود کنید

ffrfrf

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۱ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۱ نظر

یکی دیگر از اسرار مهم که فاش کردم و لزومی هم نداشت و در موردش صحبت کردم تو اون خونه خالی دیگرمون در مورد درد بود که آقا درد یعنی خدا قبلا هم در موردش صحبت شد توی وبلاگ دیگرم که پاک شده یعنی پاکش کردم خلاصه من سیاستم این بود یه زمانی که به درد کم بازی میکردم مثلا خارش شما وقتی دستت میخواره چه میکنی؟ زنونه یا مردونه میخارونیش؟؟ اینا مورد توجه دشمنن ولی ما درمورد این صحبت نمی کنیم و نمیگیم ماشین نمی دونم چی تراش بکش به سر و صورت به نام صاحب درد که خدا است درد خودش میاد سراغت مثلا پیرمرد زنا که پاشون درد میکنه میسازند یعنی دارند به خدا نزدیک میشن که اینا رو هم میگفتم بعضی ها دردشون که گرفت بیهوش میشن بعضی ها ذکر میگن بعضضی ها بی توجه اند که خدا داره بهشون صحبت میکنه درد کم رو میگماا ولی بعضی ها وسواس دارند که آقا برای این که این طور شد فلان که این خطرناکه وسواس رو میگم دردت اومد با خدا صحبت کن مثلا قلب سمت راست که قلب تو نیست قلب صاحب نفسه ناراحتش نکن وسواس هم نداشته باش یا پای راست که بعضی موقع ها بی حس میشه وگرنه تو ماشین هم بشینی پات تکون نخوره خودش خواب میره این نباید وسواس بشه که دلیل داره با خدا باش و خدایی کن فعلا سیاست اینه عوضش کنی به من ربطی نداره یکی میگفت قدیما اینا رو میگفتن ولی ممکنه سیاست الانتم باشه.. مراقب خودت باش مگه خانوم نمیخواستی خوش فرم باشی؟؟؟ و یا بشینی تو خانه با چادر و گفتیم که زنی بوده بعد ها که قبرشو باز کردن نپوسیده بوده چون تو خانه کسی موی سرشو هم ندیده بوده حالا ما که نمیتونیم اینطوری باشیم خیلی هامون ولی خوب ورزشکارها هم دارند درد رو میخرند که انقدر شوت میزنن یا می دون یا تنیس و راکت بازی میکنن نفسشون میگیره یه درد کمی میاد سراغشون بالاخره که تحمل میکنن غیر از خطا هاشون ها همونام باید باهاش ساخت ولی وسواس نشد مثلا فلان بازیکن فوتبال بگه چون رو من خطا شد و پام درد گرفت این به خاطر اونه این وسواسه اصلا نباید به این چیزا فکر کنن باید ادامه بازی بدن و  گل بزنن یا دفاع کنن یا پاس بدن ولی اگه پاش شکست این یه مسئله ی دیگه است که چرا پاش شکست عمدی بود اصلا؟ توطئه بود؟ تو فوتبال رو میگما!این سوالت ناخودآگاه میاد که شاید کاری کردم یا شده که باید دو هفته عقب باشم یه دکری صدقه ای میدادم نمیشد شاید به همین راحتی...

 

sibe

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۱۶ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


ببین تو بسم الله بگو شروع کن همه چیزارو شاید بهت بگن یه یا علی رمزشه از اول یکی هم بسه تا آخر..............................

من آرزوم اینه که یه مردی بیاد با خیال راحت حالا نه از زندگی بلکه به ما فیمینیست ها فحش بده بره خونه ش و هیچی نشه!!!!!!!!!!!

البته ما گفتیم سیاستمون اینه که فعلا فیمینیسم بشیم بسه داره دشمن چه سیاست حالا کار به سیاستشم داریم ولی خوب راه خودمون رو میریم دشمن چه حیله ای داره زود میایم فرضی میجنگیم با هم شمام ممکنه همش فش بدی به مو ولی خوب یه طوری بهت می فهمونن خودشون تو غصه شو نخور بیا جلو پارتی الهی هم داشته باش حرفتو بگو و برو حالا ممکنه من بگم که سیاستم اینه که هر جاییم بخاره بخارونمش و این جن ها فکر میکنن من چه دارم میکنم!!! ولی یادمه سیاست خود جنبه میگفت قبلا که نخوارون شاید دارند کار میکنن برای زیبایی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بسته به آدمش داره شما که نباید چیزاتو با من بسنجی و سیاست رو ببافی باید خودت سیاست مخصوص و زندگی متقابل خودت رو شما برای خودت داشته باشی و یا علی بگی و شروع کنی شاید جهاد شما خانم بچه داریتون باشه یکی دیگه یه چی دیگه منم همینی که هستم..خودشون کمکت میکنن تو که گفتی یاعلی و شروع کردی به کارت رسیدن نیاز به بافتن چیزی و نسخه نیست من الان شاید باورت نشه مادر بزرگم به ظاهر بی سواده ولی هزار نفر رو حریفه تنهایی رفته بود برای دایم خواستگاری گفته بود یه آبی بخوریم یه شاشی در کنیم (به همین راحتی بریم پی کارمون..)از کسی هم شنیده بوده ها..ولی خوب شنیده ها روزی به درد میخورند مخصوصا اونایی که تو کودکی یاد میگیری از بابا و مامانت

فامیلی شونم (تریاک کاران) هست حالا دیگه خودت حساب کن از من چی درمیاد وقتی از اون همچین آدم در بیاد و عوض هم نکرده فامیلیشو در حالیکه بقیه اشون بجز یه خواهریش همه عوض کردند....................

aaxxa

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۰۸ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

ای خدا نیش زنبور را برای کدامین مزاحمان آفریده ای؟ برای ما انسان ها یا به دیگر حیوانات هم نیش میزنه؟؟

ffrf

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۰۵ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


یادمه کوچیک که بودم این آهنگ کلاه قرمزی با شعرش تو نوار بود اول همین دایی جوادم داشت من وقتی میرفتم خونشون اغلب هر چی میخواستم گیرم میومد و ورمیداشتم میومدم شیراز خونمون ولی اینو یادمه اگرچه جواد بود نداد  و قهر کرد تا اینکه منصرف شدیم بچه بودیمااا آخرش دفعه ی بعدتراش که اومدم خونه دیدم بزرگ تر شده آهنگ های دیگه روش ضبط کرده بود یعنی گزارش تیم ملی فوتبال بود فکر کنم یا اینکه من کوچیک بودم بعد به مامانم گفتم من نمی دونم الا بالله نوار کلاه قرمزی میخوایم توی جای شلوغ و شهر هم بود یادمه دقیقا پیاده روش خلاصه بعد کلی دنگ و فنگ تصمیم گرفتم وای سم همونجا مادرم هم گداشت رفت پشت سرشم نگاه نکزد و نخرید انگار قسمت نباشه ها نوار صوتی شو میگم ها خلاصه منم ترسیدم گم شم رفتیم خانه آخه یه نوار دیگه رقص گل ها بود بابام خریده بود قشتگ بود 500000 هزار مرتبه گوش دادیم تو خونه با کمی و کاستش به قولا حالا تازه میفهمم چه آهنگ زیبایی بود به جز ترانه ش و قدیمی نمیشه حالا نوارشو پیاده کردم روی پی سیم/|

البته توی خانه ی مادر بزرگم از این باری های دسنی بود آخرشم اسمشو نفهمیدم آجر میچیدیم اونا هم داشتند بعد میرفتم بازی میکردم و دایی جوادم هم چیزی نمیگفت ولی بابا بزرگم برای اینکه سیاست یادم بده حالا سیاسی اش نکنیم با اون مهربونیش که باغ میبرد منو با مونور سیکلت و همه چیز برام می آورد که بخورم چیزای خوشمزه اصلا خودش  باغ انار داشت و داره و هنوزم هم با اینکه پیر و فرتوته شده نگی بهشا خیلیم پاش درد میکنه براش دعا کنید اگه دیدینش !!!باز میره باع وتازگی ها تصادف کرده با اون سیکلتش و دستش شکسته انگشت کوچکش دعاش کنیم 100 سال زنده بمونه خلاصه برای ما هم امسال انار گذاشت کنار تا بخوریم اناراشم اصلا شیمیایی نیست و   با این حال میگفت دست به کنترل تلوزیون یا این گیم دستی ها نزن من به خودم میگفتم چرا نزنم؟میگفت که جواد خودش بلده تو بلد نیستی حالا منم کوچیک بودم و احساس خطر نمیکردم کمه خراب بشه ها همینطوری میشنیدم یواشکی کار خودمو میکردم..اولش کنار میومدم میگفتم ما که خودمون تو خانه تلوزیون کنترل دار داریم ومن استفاده میکنم شاید مال اینا خاص باشه و یه طوری باشه که خراب بشه کنار میومدم ولی وقتی بابام میگفت یکی صداشو بلندتر کن چه باید میکردم؟؟؟

ولی کلاه قرمزی عجیبه اینطوری نیست همون کودکی کلی میفهمیدی و مفهمومی بود برای بچه و اخساسی چه الان و باید هر روز پخش بشه توی تلوزیون و هر روز سیاست ها رو بچرخونه چه اون گربه ی آوازه خوان چه اون دزد عروسک ها و چه اون یکی هر روز یکی ش باید پخش بشه به نظرم میرسه تا ظهور رو بچه های آینده خودشون بخواهند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1 و دوره شان عوض بشه با دوره ی بد ما..اصلا لذتش تو پخش صدا و سیما است که بچه ها بشینن و تعریف کنند که دیدی فلان برنامه رو یا نه؟ انگار خودشون زورشون میاد و ماهواره دارند که پخش نمیکنن همچین برنامه هایی رو دیگه هر روز که نه هر از گاهی کم و باید مدام مرتب پخش بشه تا بچه ها نگاه کنن و بیشتر بفهمند برای همه ی سنی هم هست توش الان پیرمرد هم بود که بازی میکرد من خود بابام چقدر میخندید اون موقع ها با این کلاه قرمزی حالا باید گریه کنه عجیبه یا شایدتم خودشون بچه کوچیک ندارند>؟ حالا اگه مگه شبکه ی 2 شبکه ی خانواده نبود خالا اگر به همین ایرج طهماسب و یارانش فرصت و فضا بدن و یه خورده برن کنار روبات های جدید هم دیده خواهند شد حالا بهشون نمیگیم روبات بگیم عروسک؟ همشون که عروس نیستند دامادک خوبه؟؟

slx n

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۰۳ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


انقدر نظر تنگ نباشیم نسبت به اینایی که فاسد شدند و اینکاره نیستند شاید البته اینا نزدیکترند.................................میوه ی فاسد هم کاربرد هایی دارد ساخته میشن میشن  مثل لواشک کمپوتی همه خریدارند و میرسند به دست یتیمی گشنه بچه ای لواشک مریضایی کمپوتش شوخی کردم نباید انقدر بدبین بود وگرنه تو انگلیس شما نگاه کن.شما نگاهی به شهر لوس آنجلس  نام تهران بکنید دختری مونده...نمیگم ب که برن خراب بشن مثلا فقر فحشا میاره عذرشه به هر حال ان شالله وضع هممون خوبتر بشه و بچه هامون دست احتیاج پیش هیشکی دراز نکنند!میگن انجیر خشک ساخته شده خاصیتش بیشتره کلا مویز ولی همه ی میوه ها هم هس ولی من علمشو ندارم فردا شما برید عرق درست کنی بدی دست مردم ها!!!!!!!!!!!

mts

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۰۱ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

البته مو قبلش با اجازه ی بابام رفته بودم اداره و کلی هم چیز میز دان کردم اما یه شعری از حبیب بود که میگه رو دادم دستش خودشم توش گیر افتاده بود که معنی اش یعنی چه اگه یه دبیرستانی بفهمه معنی شو خیلی باهوشه و بتونه تفسیر کنه من که خودم تنهایی نتونستم تازه ریختیم بابابام رو هم فکرامون رو تا تونستیم یه چی دربیاریم خیلی هم سخت نیستا برای بچه دبیرستانی بعد بابام از شعره یه پرینت گرفت حالا شعره مخصوص من نیست وگرنه براتون میذاشتمش:

به مژگان خارهای راه رفتن
به ناخن سنگ های خاره سفتن
به بی تقصیری اندر حبس تاریک
پیام حکم قتل خود شنفتن
مرا خوشتر بود ازیک تملق
به نزد مردمان سفله گفتن

تا کیدم رو آخر شعره که عجیب معنای دو طرفه داره ولی معلومه که نزد مردم سفله بریم تملق دیگران رو بکنیم نه بریم تملق مردمان سفله رو بکنیم اینم راهنماییش ولی خوشتر بود مرا از چه؟ این سوالی بودکه پرسیدم از بابا گفت همین به که با ناخن رو سنگ خاره سفتن و از این حرفا اگه راست باشه.

حبیب هم یه شعرایی میخونه ها کجا تا به تکنولوژیش برسیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من اول حبیب رو نمیشناختم فقط میدونستم یه شعری در مورد مادر شنیده بودم که خیلی قشتگ بود اول دبیرستان بعد فکر میکردم قیافتا مثل داریوش یا ابی باشه و اونا بودن که اینو خوندم خلاصه طرفشم نمیرفتم حالا همونام عذر دارند خلاصه بعد کلیپ مادر رو که دیدم قیافتا خوشم اومد ازش خلاصه میگن مشایی دعوتش کرده بود که اومده بود تو ایران شایدتم الان تو ایرانه ولی این تظر تنگا بفرستنش تیمارستان جایی ولی نه حالا چه شعرهایی میخونن همین ایران خودمون  بعد این یارو که ضد دین نمیخوند!میخونه؟

که حالا ما کاری نداریم به اینا به قولا

kthf

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۰۰ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

البته بگوما که برای روح های بهشتی دردی نبود اونا خودشون مستورند و جای بحث نیست که ما رو لخت نمی بینند حتی اگه بشیم ولی موقعی بود تو اون خانه خالی دومیمون که عریان میومدم بیرون چند لحطه حموم دیگه حوصلم سر رفته بود و خسته شده بودم  از این همه حرف زدن پشت سرهم حمام هم خانه و قبر منه تو اون خونه خلاصه گفتم شاید برای این مشکل پیش اومد!!!

ولی نه وقتی که عموم یا دایم میومدن یا دکتر اومده بود برای آمپول زدن خودم لباس می پوشیدم نهایتش یه شلوارک معمولی بود که اونم به خاطر اینکه توی این خونه بود لباسام و کمبودی احساس میشد یا شکست خورده بودم اتوماتیک که مجبور میشدم برم حمام غسل کنم آخه اینم شد سیما اینا هم همش دنبال شکست من که نبودند ولی میخوردم هم خودم هم اتوماتیک ولی باور کن اتوماتیکش بیشتر بود و میریخت و خودم روش نمیزاشتم خودش میشد حالا اینا چه فکر میکردن نمی دونم آخه حمام هم شد جای اینکارا...

آخه تو بهشت لختند یا عریان؟؟؟ خدا خودش ستاریت میکنه و لباس به موقع میپوشونه وگرنه ما که نمی تونیم من ختی تو حمام اون خونه گفتم که یه صدایی چیزی خودتون بزارید رو صدای خالص مو ولی انگار خودم باید جایی میرسیدم که بخونم..............................ولی باز این که نشد حسب اصلا امام حسین برای اقامه نماز رفته بود که به جا مانده از ایشان البنه سیرم بود و سلوک اما هر سلوکی که از طرف خودا نیست خودت چی میخوای اونم خیلی موثره که خواستت رو بسپاری دست خدا بری از اینجا......ما وقتی میگیم خدا درمورد حضرت زینبه ها وگرنه خدای ما ممکنه یه بچه باشه طفلی هم میشه خدای پدرش؟؟!یا برای مو همینه که اگه بیان یه تست بگیرن و گرفتن که این همه خدا خدا میکردی فلان فرشته است که نامشروع مردمه چون اگه فرشته رو دیدی دیگه بدبختی به نظر من چون داری شرک میبینی البته تو این دنیا در سیر سلوک بچه گانه ی منا وگرنه روزی کلی فرشته میبینیم بیرون خودمونم خیر نداریم همین گچ و ملات هموم که یه مرتبه آب میشد خودش یا طفله فرشته است یا چیز دیگری ولی گفتم قبلا که پاکش کردم این تخم گل چیه؟ اصلا تخم گل نرگس کجا گیر میاد کدوم مغازه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گل های دیگه هم همینطور... خلاصه این تخم ها مگه زنده اند مگه قرشته اند که زنده میشن و میرن بالا یا دیوار مگه مگه فرشته است که سخن میگه و ذکر خدا؟ که بخث پیچیده ای است که مو نمیدونم ولی میدونم آدم عاشق از سلام و راز و نیاز با این ها و کلا وسائل دیگر کوتاه نمیاد. آزمندیان هم همینا رو میگفت گمونم!!!خلاصه مادر بزرگ منم تو خونه شون باغچه نداره به اون معنا اما شما چی میگی؟ ما دلی یه دللی از اینا داره توش ریحون کاشته حالا خودشم نه قبلا هم هندونه توش بود که نمیدونم چی شد بوته اش رو میگما نه خود هندوانه خلاصه منم یه مرغ عشق براشون خریدم گذاشتم تو خانه مادر بزرگم خودمم داشتم ولی سه تا یا دو تا مونث خریدم سه تاش مرد مرغ عشق خاته مان...دفعه ی دیگه اگه خواستم از این چیزا بخرم بهتره قناری بخرم.خودش اصلا میتونه شغل خانگی بشه که مرغ عشق صادر کنی و بری بفروشیشون به همون مغازه دار که خریدی ازش. البته مرغ عشق های من هیچکدومشون بچه دار نشدند اما خانه ی مادر بزرگ اینطور نبود میگفت چند تا فکر کنم 3تا مرغ عشق آورده به عنوان بچه بعد مادرش نمیدونم پدرش همش انقدر یکی شون رو زده بود تو سرش که مرده بود و سرش سوراخ شده بوده تا مرده ولی یکی دیگه شون بچه مرغ عشق ها رو میگما اونو دوست داشتند و بزرگ شده بود شده بود عین پدر و مادرش هم رنگ اصلا نمیشد تشخیص داد به این سادگی من چه کنم منم برم بگیرم دوباره تا سرشو سولاخ کنند؟ البته یه مرغ عشق باقی مونده بود تو اون خونه خالیه تو حیاتش که اونم نمیدونم که آزادش کرد...شاید کار همین آقا حسن بود حالا که نگاه میکنم نه که حسودیم شده باشه سیرم بود که اخلاق حسن پیچیده بود تو من و من چه خوش رفتار بودم که دیگه ادامه نیافت و موقتی بود عجیب اخلاقی داشت اونر وزاکه من خراب شدم حالا شما نمیرید براشا اما رفته بود ماهواره گرفته بود و شاید تماشا میکرد ماجرای چند سال پیشه شاید الان تو خانه ی جدیدش داشته باشه خلاصه خدا هر جا هست نگه دارش باشه نه به این   حسن نه به اون امام زمان ساخته گیمون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بعدشم یه کم بیشتر شکست نمیخوردما به همین بهونه و وسواس پاکی میرفتم حمام یه مرتبه میدیدم نمازم قضا شد حالا باطل بگزریم وسطش! اصن نباید تو اون شرایط بلند میشدم اصن دیونه شده بودما نصف شب میرفتم دوچرخه سواری درمورد سگ صخبت میکردم سگ میومد جلو.تازه یه شهاب سنگ هم دیدم نصف شب تو کوچه و خیابون هم باز صحبت میکردم و رانندگی دوچرخه مم عجیب بود کندی نداشت بعد یهو میرفتم بعد میومدم خانه هر کاری میکردم نماز درست بخونم محض صدام که کشافیت داشت و عادت داشت جو روحی نمیشد درست خوند اصن به زبان خودم نماز میخوندم خدا ازم بگدره!آدم دو روز از ننه و بابای مومنش جدا شه چه میدونستم اگه ظرفیت نسازه ممکنه همین دو رکعت نمازم نتونه بخونه و به اونجاش برسونن که خانه شیطانی بشه و نحس و چه میدونم چی شده بود ولی خیلی مهم نیست این چیزا اینا تجربه است نمازو میشه قضاشو خوند ولی خیلی فرصت های جوانی دیگه بر نمیگرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

یه مرنبه تو حموم که بودم میگفتم من سگ اباالفضل (ع) هستم سیاست یه مرتبه عوض میشد که نماز میخوندم و میشد پسر میرفتم بیرون میشدم دختر خلاصه تا ازدواج نکردی فرق مرد  و زن رو نمیدونی هم خودت معلوم نیست چی هستی ولی سیاست رو داشتی سگ میگن بیش از 4 صدا در نمی تونه بیاره ما می آوردیم........

البته شکست یکی اش یا چند تاش از سیما بود خودمم روش میزاشتم وقتی تحمل دیدن تجسمات در بستن پلک رو نداشتم خیلی زشت بودا میگفتش بهم که اگه کسی اینکارو کرد دیگه قیچی و من هم اعلام میکردم میگفت دیگه پسر نمیتونه به دخترا بد نگاه کنه تو سیستم جدید ما ولی باز تجسم اشکال مختلفه بود که خیلی حالم رو گرفت و هم من تازه به اونجاش رسیده بودم هم این زنه مجتهده از راه دور چه میکرد گفتم این زن ها عالمشون فرق داره با عالم ملکوت ما مردا حالا چه شوهر داشته باشه چه بعضی وختا نه زن باید اندامش زیبا باشه و رو فرم و منم گفتم اونجا که چادر بپوش تو خانه بیرون نیا شوهرتم میتونی بزنی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!ولی باز میدیدیم نمیشه.

sjrf

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۵۸ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

شاید مد نظرت باشه تو بیمارستان چه گذشت اول اینکه یکی بود اصن صحبت نمی کرد و معلوم بود شخص بزرگیه یارو رپرستار هم نبود روپوش سفید داشت میگفتم دکتر بهشون اون گفت اگه راست میگی برو ازش حرف بکش منم گفتم این امامه و خودم میدیدم یه حالی داشت خاص امام علی کوجک بود آخه اون موقع تو خانه خالی هم گفتم که امام علی رو باید از مظلومیت در آورد که نمیشه شاید ما مظلوم بشیم اما موقتیه درست میشه ان شاالله ولی یکی مثل حضرت علی و دیگر ائمه علیهما السلام نمیشه باز کرد همین

یه زوز یه سیب قرمز برام گذاشته بودند من نخورده بودمش بعد رفتم و اومد از تو کمد تو بیمارستان ها دیدم یکی وسطش رو دقیقا یه دور زده بود سیب رو گاز گرفته بود اینم شد یه خاطره ی دیگه دیگه اینکه با دکترا خوب بودیم و اونایی که جوان تحصیلکرده بودند باهاشون حتی صحبت و حرف هم میزدم و کلی حالم خوب بودم یه بزرکمردی هم بود باهاش بحث می کردیم میگفت ازدواج نکردم بالا 40 میزد سنشو نمی دونم که گفتم قبلا چی شد و گفتیم یه فحشی هم به یه بزرگواری داد پانشدم برم ولی دستمو زدم رو پاش که یه کاری کرده باشم مرد خوبی بودا من بهش میگفتم سید و سوال ازش می پرسیدم بعد یه مدت رفت مرخصی دوباره برگشت یکی دیگه بود که یه پا داشت و آزادانه لخت میخوابید یعنی بدون پیراهن اونم معلوم بود مثل بقیه شون از اون آدم های بزرگه همشون بزرگند که میان این جور جاهان تا اینکه میدونی من 3 بار رفتم اون بیمارستان لعنتی اما بار دوم یکی از همین ائمه اومد گفت برای چی آوردنت اینحا یعنی ما خودمون هم نمیدونستیم لیاقتشو نداشتیم ولی خوب دل آدم باز میگرفت اونحا هوا آزاد نبود +خورشید دم دست نبود یه مساله دیگه هم نماز بود که اینا نمی خوندند اونجا هر کی اسیره باید نخونه حتما اینم نتیجه گیری من!!! بعد منم غذا نمیخوردم همین دیگه چی بگم از اونجا یه بار هم با یکی از این همین دکترا که دوست بودیم نصف شبی یواشکی رفتیم با هم در کمک بچه ها نمی دونم بعضی چیزاشون رو بر میداشت میداد دست من بعد تو راه گفت تو هم شریک جرمی و از این حرفا من هیچی نگفتم تو این فکرا نبودم ولی نمی دونم اشتباه کردم که رفتیم یا نه آخه اون پرستار ما بود دیگه و مردم همه خواب..حتی سر کمد اون که حرف نمیزد با کسی هم رفتیم خواب بود یا زده بود خودشو و چیپس هم ورداشتیم یه یارو هم بود لگد میزد به بچه ها و همش میبردنش تو اتاق ایزوله منم که غذامو نخوردم بردندم اونجا و جاتون خالی دو تا لگدم خوردم از این یاروه دست خودشم نبود...........حتی یه بار قبل از اینکه حتی ببینیم کی داره میاد بالا تو قسمت ما یه آهنگ دینگ دینگی زد این یارو پرستاره که گفتم به خودم این از کجا فهمید که یکی میخواد بیاد دختر هم هست!

ولی نه بهمون خوش نگذشت نه سیری نه مسافرتی نه خوبی همینطور می باید بپوسیم اونجا و خدا کنه ECT کسی نشه اونجاها یه یارو هم سن و سال منم بود شده بود ای سی تی بعد به من مبگفت تختم کجاست همه جا رو فراموش کرده کرده بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ffsef

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۵۷ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

خلاصه قرآن یادمه صفحه ش مهم نیست 316 که میخوند این فرعون ساحراش که ضایه شدند این تو سیاست هم هست مخصوصا شما با ما و درحالت بد که ما شبیه شما بشیم برای ما هم پیش میاد خلاصه ضایه که شدند اومد گفت که موسی نبینا و نمی دونم چی (ع) ساحر بزرگ شماست یعنی عبارت کبائر بود چی بود اومده بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!همین دیگه حالا خودش رفته بود اینا رو از یه گورستونی جایی امن و امان پیدا کرده بود آورده بودا حالا به سیستم کلی خودشم شک کرده که نه یقین داشت که فاسده و بده و از این حرفا کلی حرف میشه در این آیه زد که من بلد نیستم یعنی علمشو ندارم چی کار به من داری...

skhr4

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۵۶ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

البته من تو اون خونه نگفتم این بچه های سگ ولگرد اباالفضلیا بیان توی تلوزیون جا باز کنن بلکه یه موقعیت بدن که بیان حالا فحششونم بدن برن اتفاقا من گفتم اونجاا که دیگه زنا نباید دلشون بسوزه یا برن تو گج و سیمان و کارای بیرون و داخل رو بسپارن به مردها چون میدونی آخرالزمانه یا هم دیگه از صدا و سیما پاشونو باندازن بیرون و اتفاقا گفتم که تلوزیون مال زناست و دوربین مخصوص زن ساخته شده که بگیره و اینکه اتفاقانش اینجا بود که حالا بسپارن به مردا ببینیم اینا چه میخوان بکنن بدون زن و انفاقانش دیگه اینجا بود که از ضعیف تر هام استفاده کنیم آخه یه موقع بود برای امثال بنده از سست عنصرهای مجری استفاده نمی شد ولی حالا بد نیست از پسرهای زن نما استفاده بشه تا بخندند ازشون و کم کم ضعفشون رفع بشه البته من خود بین نیستم لااقل توی یه برنامه که میشه اینکارو کرد از یه پسر یا دختر ضعیف استفاده کرد که کم کم رو پیدا میکنه و قوی میشه مثل ما پرروی میشود این جنبه ی اعتماد به نفسی عمومی رو زیاد میکنه حالا من به قولا کار به این کارا ندارم میخواستم بگم که اینارو هم داشتم میگفتم آخه تلوزیون اونجا بود دستمال بود آدم میدید حرف میزد!

fgfd3

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۵۵ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

من نه اینکه به امام خسن حالا متوسل شدم اونم فرستادم بیمارستان و تیمارستان نه بردندم و تازه وقتی داشت میبرد منو توسط اقوام که کلید کجا بود نمی دونم و داشت تازه یه بار میله گذاشتم بین دو گیره ی در که قلف بود نمی دونم چطوری رد شد اومد داخل دایی جوادم این دیگه کی بود لابد امام جواد؟؟؟

خلاصه اقوام و جواد موقع بازداشت گفت روسری سرش نیست اقدر من بدبخت بودم که میخواستن سر یه پسر روسری کنن حالا به شوخی هم نمیگفت سیرش بود که ماموره کوتاه میاد یا نه ولی نیومد هرچی هم تو راه گفتم بابا جواد بیا منو ببر پارک دست و پا بسته البته تقصیر خودم نبودا بابا من از آمپول زدن بدم میاد یه نفر آوردند روز قبلش بعدشم تو بیمارستان دایی جوادم میگفت من همیشه همراهتم بعد اون علی عمع حوری م هم میخواست پی کی رو برداره ببره تمیرگاه ماشینمون هم تو اون خونه زنونه بود چه کنیم.خلاصه ماموران امام زمان برای آمپول زدن منو بردن بیمارستان بعد خودم خوب بازی نکردم که نه همش منو از مامورا میترسوند دایی ایم که حالا میاداا منم کوتاه اومدم که اومدم و منو جاگذاشت  و رفت حالا اینارو نمیخواستم بگم میخواستم بگم کار حسن  نبود که من اومدم اونجا شاید ماموریتم تمام شده بود و باید فضا عوض میشد و دوهفته تکمیل شده بود برای نوشتن این مطالب برای شمایا خلاصه میخواستم اینو بگم به آقا حسن که متوسل شدم و آوردمش تو فکرم راه پیشنهادی میومد تو ذهنم دیگه از زن ها هم فاصله گرفتم و حقم نبود ببرندم و زندانیم کنن ختی به مامورین اونجا چند تا زن گفتم که مورد عاق رهبر و احمدی نژاد قرار میگیرید چندروز نگه میداشتن بعد این یاروه یه روزم نشد یعنی تا شبی منو نگه داشتند اونجا آنتن هم نمیداد توسل کنیم آخه یه زندانی دیگه اومده بود و نام اتاق ما رو می آورد و دستبند دسش بود که من کار دارم باید برم منم رفتم گفتم مورد عاق واقع میشید ها آخه میدونید یه چند روزی پایین نگه ت میدارن تو تیمارستان بعد میریم بالا خلاصه خسن رو در نظر گرفتم آقا حسن رو بعد یهو میگفت دلم که دلم اباالفضلی که دلم میخواد وسط هال این خونه یه خاور شن و ماسه حالا بسته به سیاست عوض میشد میشد چیای دیگه مثل تریاک؟ نه بابا چی میگی دلم میخواد گچ سیمان شن و ماسه یه خاور خالی کنن من با کله برم توش. یا دلم میخواد جدی جدی ها یه قایق با کاغذ درست کنم با پا له ش کنم یا برم بالای پشت بوم با نایلکسی چیزی دوتا بال بسازم خودم باندازم پایین ببینم کار میکنه یا نه خلاصه همش کار اباالفضل العباس و هم حسن بود خلاصه شما چی در نظر داری میرفتم تو حیاط خونه خاک جمع میکردم و بالشت درست میکردم یه موضوع که انگار برای یه نفر خنده دار بود موضوع سهمیه بندی بود که صحبت می کردم حالا یادم نمیاد چی میگفتم که خودشون حقشونه که اینطوری بشه اصن حرف سهمیه بندی که میشد یکی میخندید انگار اصن حرف زدن من کلا برای خنده بود اینا فکر میکردن من دیونه شدم و ناراحت بودن وگرنه دکتر برای آمپول گفتم که اومد حالا اینا از کجا با خبر شدن من نمیدونم ولی شک ندارم که با امام زمان درارتباطند و همه ش من نیستم...همین دیگه

xzvc

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۵۳ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

حالا راه بندون نیستا ولی اوضاع شیاطین کار میکنن که آقا الا و بالله تو یار امام زمانی و از این 313 نفر اصن خودشی بیا بالا دست دست دست دست

حالا من چه بکنم گفتم من تو اون خونه خالی دو هفته ایم که بابا اگه معجزه میتونین به دست بزرگان انجام بدین توی این راه بندان ها که یکی مثل موره نپرستند یه مشت خاک تو دست بگیر بکن پرنده به اذن خدا اگه راست میگی و از این قبیل کارها بکنید تا مردم گول نخورند اینا برای اولیا خدا چیزی نیست و فرق شعبده و زنده بودن رو بفهمند نشون بدین اگه راه بند اومد! آخه اوضاع ما که خوب نبود تو اون دوهفته من باید راه میرفتم سیب زمینی تو دست میگرفتم و نامش رو میبردم به خاطر اینکه جاهای دیگه مثلا میگن آلو بهش یا دید ملکوتی درونی چشم من با دید ظاهربینی که من داشتم و دارم فرق میکرد باید کتک میخوردم بجاش خوب تو اون دوهفته چه میکردم شده بودم گوینده یه مرتبه توی حمام و خانه ام صدای ابلیس در میومد صدای خضر بیرون می آوردم که اینا میخوان بیان در آینده قدرت رو در دست بگیرند معلوم باشه برای یه عده و آشنا باشه یه مرتبه یه سوتی میزدم که در حالت عادی و الان امکان پذیر نیست بابا خدا و شیطان قدرت داره شما کسی رو دیدید که بگه من شیطونم؟ نه ولی شاید ممکنه هست توی عالم بچه ها به بچه هه راحت میگن شیطنت نکن شیطون...

و من اونجا دیگه زن مجنهده هست هر کی باشه از ناموس حسن پناه بردم به خودش حالا من نمیدونستم که دید ملکوتی خراب من که باید میگفتم بابا این دستگیره است نه چیز دیگه ی باید حرف میزدم خلاصه پناه بردیم به خود حسن که بیاد کارهارو درست کنه و میوه های تازه به دنیا بیاد که شیمیایی نباشه چه میدونم از روی چیز مردم کار نشده باشه آمپول به درخت...

 

ko9s

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۵۱ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

حالا نمیگم اجرا بشه خیلی فشار میاره در ضمن زمان و مکان و مشورت زیاد میخواد که حالا که صحبت از اباالفضلیا شد تو همون خونه خالی بودا گفتم  که یه سری بچه هایی که ابالفضلین و توجه نمیشه دارند چاقوکش میشن کفترباز میشن چه میدونم همه که مثل ما تحمل ندارند اینا رو بیارید گفتم هنوز زوده اینا بهشون توجه نمیشه ولی برای ریخت پاش سیما و صدا خیلی خوبه که بیان فقط حرف بزنن تا زندانیشون کنیم جایی برای محافظت و نسلشون مثل بره و ببر نیست که از بین بره همیشه هستند تا زن ندارن خیلی کار میتونن بکنن حالا دیگه بحثش جاش نیست یعنی میخواستم بگم این بحثا هم شده بود صلاح دیدن نیان هنوز برای تشویش ولی اگه طرحی باشه که اجرا نشه یا مشکل بود با استدلال های خاص خودشون همین جوان های 17 18 ساله اباالفضلی باید صحبت کنند خوب ثبت میشه یا خلافش میاد بیاد تا این همه محافظت ازشون بشه!!!!!

حالا اینطور نیست ولی صحبت شد اوضاع بهم خورده موقعیتشم نیست حالا اونایی که تریبون ندارند و احساس مردی میکنن برن تو خیابون یه دادی بزنن که این چه وضعشه بعد مردم جمع میشن اونی زنی هم که حجاب درست مرس نداره میترسه که شاید برای اینه صداش رفته بالا فردا رد نمیشه دیگه از اونحا خلاصه داد و هوار اونایی که تریبون ندارند تو خیابون خیلی مفیده همین که صدا بره بالا نه که خونریزی بشه ها اگه لازم باشه همینطور یه جمله ی امر به معروقی رو که یعنی واقعا هم یعنی نداره ما از این وضع و سامان ناراحتیم یه داد بزن تو خیابون دیگه بچه ها هم باید خواسشون جمع باشه که لو نره که راستای امر به معروف بوده اصن نیازه صدای پسر تو خیابون بالا بره حالا چه شافتک و سوت چه چیزای دیگه برای عاشقی باشه هم بد نیست!!!حالا اینا همشون اباالفضلی نیستند و ممکنه سوتی هم بدن یا بخندند ولی احساس مردانگی میکنن و تریبون هم مثل ما ندارند نه وبلاگ یه داد که میتونی بزنی یه آىه که میتونی بخونی فقط تشویش نشه که گفتم دیگه موقع این بحثا نیست با این وضع که تایرمون پیچید یه طرف دیگه و رفت.اصن همین نون خشکه ای ها هم کارشون برای من لو نرفته با صداهای مختلف!!!

abax

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۴۸ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

حالا که موضوع تواضع شد همش که توی کار نیست اول بگم که اون مسخ شدن در غیر اسلام مثلا یهودی هایی که میمون شدند و این باقی موند غیر از اسلام که به حرمت پیغمبر عظیم شان ما بود که آقای فاطمی نیا که فرموده بودند و من نوشتم و  نوشتم پاک شد متاسفانه قسمتیش یعنی خودم اشتباه کردم که اینطوری شد و باید سخنرانی رو گوش میدادین که گذاشتم چون که گفتیم که اینا که مسخ میشن غالبا بعد از سه روز میمرند و تناسل و چی میگن نمیتونن بچه دار بشن و نسل بیافرینند...

خلاصه تواضع بود که یکی مثل حاج محمود خودش اصلا ورزشکاره و کمربند مشکی داره و دان فلان اما من به ایشون کار ندارم باید اولیا حالا من اینارو تو خونه خالیمون گفته بودم قبل از بازداشت باز بگم بد نیست خلاصه باید اولیا بفرستند بچه هاشونو به نظر من به این کلاس های  رزمی و اینا خودشون دست خودشون نیست با چوب بزنند تو سرشون تو بدنشون به حد کافی یکی مثل حاج محمود گفتم دست خودش نیست و ضرب و آهنگش معلوم نیست یعنی برای ما معلوم نیستا برای خودشون مکشوفه حتی اومدیم خودش میدونه چقدر باید بزنه تا این یارو بچه هه کتک خور به بار بیاد من اینارو قبلانم گفته بودم اجرا نمیشه چرا؟ و کم میشه مربی خودش میدونه که چقدر گنهکاره و یا لازمه تا این به فرم بیاد اینم خودش یه تواضع دو طرفه است یه روز یادمه داشتیم با حاج حسن دوست بابام مرد خیلی گلی هست ایشون از کنار همین باشگاه ها رد میشدیم یه مرتبه گفتش که بیاین بریم دوسه تا کله بشکونیم بیایم...شوخی میکردا خدا کنه آخر زن گیرش بیاد آخه مجرده...

ascaz

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۴۶ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

ببین من داستان گو نیستم اما بالخره از جناب آقای فاطمی نیا چند تا داستان بود بگم هم خودم سبک بشم هم اینکه در مورد من نیست بلکه راه رو نشون میده اگه هم باشه کلیه و همگانیه وگرنه بیکاره تعریف کنه سوما مو نمی تونم مثل ایشون با اون آب و تاب و خلاصه قریب به مضمون میگم ولی سعی میکنم و باید کل رو بروسونم و خودت برو در مغازش بخر اگه کلیت داستان رو میخوای من همونطوری که فهمیدم میگم و یه کم عوضش میکنم ولی مضمونه که باقی است خلاصه:

1.نمی دونم کی بود که تعریف می کردند که بیش از 300 تا اولیای خدا رو تربیت کردند و یه خورده بیشتر مسائل رو باز میکرده واین بد ها میومدند تو مجلسش و بدتر میشدند خوب ها هم میومدن بهتر(مثل قرآن خوندن خیلی ها)

2.چه بسا کودک نادان که به غلط زند بر هدف تیری که گفتم یه بار داستانش اینه که پادشاهی بود یه حلقه ی رو گذاشتند و گفت هر کی به هدف بزنه و انگشتر هم نیافتد مال خودش باشه اون خلاصه همه میزدند از قضا کودکی بر پشت بامی ایستاده بوده پشت خط خلاصه این میزنه و از قضا که گفتیم به هدف میخوره بعد میان میبنن اینه میان بهش جایزه بدن زرنگ بوده انگار میبنین به جای که بیاد بگیرتش زود داره تیرکمونش رو میشکنه بعد ازش میپرسن چرا اینکارو میکنی؟ میگه تا دیگه نگن از اول اینکارو بکن.اینم از این

3.یه نفر بوده در زمان امام باقر فکر کنم بود وضع مالی ش هم خیلی خوب بوده اسمش محمد بود فکر کنم خلاصه امام بهش می فرماید فلانی تواضع پیشه کن و اینا تواضع داشتند اتفاقا یه کسی بوده که بیشترین حدیث ها رو گفته و هر جی داریم از امثال این افراده بعد منظور امام این نبوده که تواضع نداری بلکه تا قوی ترش کنه خلاصه اینم میگره از فرداش تصمیم میگیره که یه خورده خرما رو بزاره روی طبقی چیزی بره بفروشه مردم و اقوام میبینند میگن چی کار میکنی زشته و از این خرفا بعد میگن لااقل اینکارو مکن برو آسیابانی کن و اونجا هم میشه اینکارارو کرد بعد مییره بعد ایشون میگفت که من تحقیق کردم دیدم این محمد نام به نام آسیابان هم معروف بوده است. اینم درس بزرگی بود برای امثال من که کاری هم اگه بتونیم و مغرور نباشیم.بعد در مورد یه روحانی و آخوندی صحبت میکردند که این هم از روی تواضع و نه نیاز و سیر و سلوکش این بوده که زمان شاه فوتکوپی باز کنه و بفروشه و اینم از این که هیچ کس مثل ایشون اولش نمی دونستند که ایشان از اولیای خداست و از این خرفا خلاصه اینم از این مرد فوتکوپیه که قبلشم نماینده ی یکی از مراجع نمی دونم توی آلمان یا جای دیگه بوده که برگشته بود ایران و درس عبرتی شد...خلاصه اینم کارش در سیر و سلوکش بوده یعنی به خاطر این سیر و سلوکش بود!

از دستگاه چاه هم یه عده ای اومده بودند که بیا برای شاه کار کن و با حقوق بالا یارو قبول نکرده بوده بعد یه روز یه دختر دیوانه ای رو میارن خونه ی این طرف چون چادر خودشو پاره میکرده خلاصه غل و زنجیرش میکنن میارنش اینم روحانی بوده دیگه که نگه ش دارن فردا بفرستنش جایی نمی دونستند هم که چی کار کنن خلاصه خود دختره بعد از این که دستش رو میکنن توی تشتی و یه پیرمرد توسل به حضرت علی (ع) کرده بوده خلاصه نجات پیدا میکنه تو خونه ی یاروه!!!

sasaq

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۴۶ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر


حالا که موضوع امنیتی پشت پرده شد بگویما که اگه طرح رو نریزید همونجا پشت پرده روی میز و ننشینید به گفتگو و نگید و محلت نزارید تا طرحتون حل باید بشه مثلا تا یه هفته ی دیگر کار که از من بر نمیاد هیچ از امام زمانتون هم بر نمیادش!!!

طرح ممکنه خیلی پیشرفته نباشه مثلا فلان زن شهید یعنی مادر شهید 40 ماهه نخندیده این باید بخنده تا دل مام شاد بشه(ببین نخند واقعته) خلاصه ممکنه طرخ به این ریزی باشه و امنیتم خدا میده دیگه کار نداریم به این چیزا تاطرخ های خودباوری و جدید و بزرگ که شما روی میز نمیزارید دیگه و صحبتشو نمیکنید تا ما با گوش هفتممون بشنویم و خل کنیم اصلا انگار همه چیز ول شدیه...

گیر که افتادین من میام!!!

توطئن باید در دست طرح باشه در دست تعمیر باشه