داستان اینه که ما امامان رو قبول نداشتیم داستان اینه که امام زمان (عج) هم الان قبول نداشته ایم و نداریم و داستان اینه که باید با زور هم که شده لااقل قبول کنیم تا حضرت تو چشم ما بیان و ظاهرا هم ببینیم همه حالا اختلافه که در آینده آیا پیش بیاد که مثلا از طریق تلوزیون و از راه دور امام زمان (عج) رو نمایش بدن و باید تا چقدر حفظ و سود کنیم و بیارزه برای اینکار که لیافت بگیرن ولی همین هم کلی چیز میخاد یعنی امام خودش غیرت کرده و خواسته و مردم هم میپذیرن و عادی نشان خواهند داد اگر از راه دور و مجازی ظهور کنند برای همه که همه حق رو بشناسند اینطوری است که عادی است برای مردم ولی اگر اول انقلاب امام زمان عج تشریف میاوردند در تلوزیون خودشون اصلا جنگ داخلی هیچ که مردم زیر دست و پا له میشدند خارج هم مقاومت نداشتیم پس خورده هم نمیشه گرفت! و داستان اینه که شهدا زنده اند؟ خوب این یه وجه ش رو باز کنیم به فرموده ی استاد که براتون گذاشتم که نوح (ع) در بهشته و اصلا نمیدونه و یادش نیست که فرزندش در آتش جهنم میسوزد! خوب شهدا زنده اند یعنی در مجالس ما یعنی مجالس روضه شرکت میکنند گریه میکنند شاید عاشورا رو هم به اندازه ی قربشون دیده باشند اصلا! بله آقا ما علمای بزرگمون هنوز شک دارن که علی اکبر علیه السلام و الصلاه اصلا چند سالشون بوده است در کربلا آیا مثلا ایشان بزرگتر بوده سنشون یا حضرت امام سجاد (ع)؟؟!! حالا از روح بپرسی داره خوشی میکنه در بهشت و نمیدونه و فرصتی است برای ارواح حهنمی که اصلا دنیا جهنم هست وگفتن پست ترین عالم عالمی است که ما در ان هستیم یعنی دنیا در اینجاست که گناه میکنیم و فرصت داریم که عاشورا رو درک کنیم وگرنه رفتیم اون دینا اگه بهشتی هم باشیم خبری از درد و رنج و نارحتی واشک و آه نیست اینجا بخشیده شدی که شدی درک کردی روضه گوش دادی گریه کردی اینا ارزشه که فرصت داریم ما و شهدا! لذا امام حسین (ع) هم اسیر بودن در موقع زندگانی اسارت به این معنا که بهشتی که خواستن رو امامان نزاشتند مردم و حکومت اونارو از رحمت دور کرده بود وگرنه اگه فرصت داشتن بهشت رو پیاده میکردن و همه ی خیرات و نزولات نازل میشد لذا وضع اون دوران خعلی بدتر از حالا بوده اونا با امامان در جنگ بودن و مردم هم دسترسی نداشتند به اون صورت هرکس هم تک ونوک میومد برای آزار میومد در خونه اشون و مزاحم بوده الان داریم ما با زور هم شده با قدرت روحانیت در ایران داریم کمکم بیدار میشیم ان شاالله که بپذیریم زیر سلطه ی ولایت امام زمانمون رو عجل الله داریم با زور هم شده قبول میکنیم البته همش زور نیست ولی من اگر بیمار باشم و پاشم از جا یعنی شفاعتم کنند و شفا پیدا کنم بیماریم هیچ شکر که نمیگم هیچ دوباره همون آدم مریض بداخلاق میشیم دنیاست دیگه بی وفاییم لذا اینو قبول نداریم ما ما باید اول اصلاح بشیم لااقل سیستم مملکت درست بشه و مردم درست بشن و بپذیرند حکومت اسلامی انقلابی شیعی ما رو تا اماممون بیاد وقتی هم اومد سیستم مثل ما نیست شوخی نداره عدالت پس باید اول قبول کنیم که آقا ایا ما سیستم امام زمانمون رو برای تشکیل حکومت قبول داریم؟؟؟!!!وگرنه عیسی مسیج (ع) زنده اند ولی تا حالا حکومت ندادند تشکیلش رو!
درس اخلاق 1394/11/15
|
http://s7.picofile.com/file/8238093342/Arzi_Maddahi_Imam_Hossain_4_.mp3.html
http://s7.picofile.com/d/e9939e7b-9161-4057-b14f-50ba99096c32/Arzi_Maddahi_Imam_Hossain_4_.mp3
http://0up.ir/do.php?downf=Arzi-Maddahi-Imam-Hossain-4-_ef404.mp3
http://0up.ir/do.php?filename=Arzi-Maddahi-Imam-Hossain-4-_ef404.mp3
http://qr.0up.ir/R9Wtd
روزی که جام می به کف ارباب ما گرفت جان های ما ترانه قال وبلا گرفت
ارباب میگسار چو گرداند باده را هر کس به قدر معرفتش جام را گرفت
وقتی که عقل درد جهان را دوا نکرد بانی عشق آمد و کار خدا گرفت
زنجیر عقل پاره شد و دانه دانه ریخت زنجیر عشق هر دل دیوانه را گرفت
روز ازل که خانه دل می فروختند دل های ما قباله ای از کربلا گرفت
روزی که کاروان به زمین بلا رسید سالار عشق خیمه زد و کارها گرفت
عباس بود و اکبر و قاسم رکابدار وقتی که قلب زینب کبری(س) نوا گرفت
چون پای آسمان به زمین بلا نشست آتش به جان خاک و گل نینوا گرفت
باده به دست صبح ازل ظهر کربلاست هستی خویش را به حراج وفا گرفت
چیزی ز روز واقعه نگذشته بودکه بازار تیر و نیزه وشمشیرها گرفت
هنگامه شد به ساعت عصر دهم گهی که تیغ کین اجازه خون خدا گرفت
خون ها به آسمان وزمین عاشقانه ریخت قلب زمین شکست و فضای هوا گرفت
با عده ای اسیر پس از مقتل امیر زینب مسیر کوفه و شام بلا گرفت
بانو پیام دین خدا را چه خوب برد عشق حسین عاطفه ها رافرا گرفت
روزی که جام می بکف ارباب ما گرفت /جان های ما ترانه ی قالو بلا گرفت /...تو به دنیا اومدی که عاشق نبودی...روزی که جام می بکف ارباب ما گرفت /جان های ما ترانه ی قالو بلا گرفت / ارباب میگسار چو گرداند باده را/ هرکس بقدر معرفتش جام را گرفت/ ...تمام انبیا اولیا عشاق تا بیا پایین سینه زنها ...هرکی به اندازه ی معرفتش جام را گرفت.../وقتی که عقل درد جهان را دوا نکرد/بانی عشق آمد و کار خدا گرفت/بانی عشق آمد و کار خدا گرفت/زنجیر عقل پاره شد و دانه دانه ریخت/زنجیر عشق هر دل دیوانه را گرفت/ ...تا دیونه ت نکردن تشخصت نتونستن به خدا یه عده تشخصات مجازیشون نمیزاره تو این مجالس بیان !!تو همه رو ریختی دور اومدی نشستی گفتی: من حسین را دوست دارم حب الحسین وسیله السعدای...چی شد؟!! زنجیر عقل پاره شد و دانه دانه ریخت/زنجیر عشق هر دل دیوانه را گرفت/روز ازل که خانه ی دل میفروختند/ دل های ما قباله ای از کربلا گرفت/ دل های ما قباله ای از کربلا گرفت/حسِِِِِِِِِِِــــــــین جان/آره بگو بگو شاید من جان دوباره ای بگیرم بقیه ی شعر رو بخونم!حســـین جان فقط فکر فردا شب باش نه ما اینجاییم که برا حسین گریه کنیم حالا هرکی هرجاست نه اباعبدالله زنده است !!! یک زینب و یک کاروان. همراه شو با ساربان!! حســـین جان حســــین جان حســــین جان. روزی که کاروان به زمین بلا رسید/ سالار عشق خیمه زد و کارها گرفت/عباس بود و اکبر و قاسم رکابدار/وقتی که قلب زینب کبری نوا گرفت/ نواش چی بود؟ حسین من حسین من حسین من حسین من حسین من حسین من/چقدر قشنگ میگی ایشالا زنده باشی سال های سال برای ابی عبدالله زبون بگیری منتهی این اسم مال زینبه تو داری نیابتا از بی بی میگی کسی ساکت نباشه. حسین من حسین من حسین من حسین من حسین من. چون پای آسمان به زمین بلا نشست/آتش بجان خاک و گل نینوا گرفت/باده بدست صبح ازل ظهر کربلا/هستی خویش را به حراج وفا گرفت/ای قربونت برم حسین جون.چیزی ز روز واقعه نگذشت بود که/ بازار تیر و نیزه و شمشیرها گرفت/هنگامه شد به ساحت عصر دهم گهی/ که تیر کین اجازه ی خون خدا گرفت/ خون ها به آسمان و زمین عاشقانه ریخت/ قلب زمین شکست و فضای هوا گرفت/ با عده ای اسیر پس مقتل امیر/ زینب مسیر کوفه و شام و بلا گرفت/حســِین جان. خوب حالا اینا شد و زینبم راه افتاد چی شد؟ نتیجه باید بده که تو بدونی الکی نیومدی بگی من خودم اراده کردم خودم فهمیدم.زینب پیام دین خدا را چه خوب برد/ عشق حسین عاطفه ها را فرا گرفت/میخواستم اینو بهت بگم: بچت میمیره میگی حسین بابات میمیره میگی حسین زنت میمیره میگی حسین مادرت میمیره میگی حسین همه کست میمرن میگی حسین... بعد از هزار و سیصد واندی ز ماجرا/ این قافله رسید و سر راه ما گرفت/ گفت آی بیاید بریم کربلایی بشیم همتونوصدا زد همه تونو صدا زد دعیتم الی ضیافت الحسین هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله / هرکه دارد سر هر راهی ما بسم الله/ بعد از هزار و سیصد و اندی ز ماجرا/ این قافله رسید سر راه ما گرفت/ که محب مدعی سوگوار عشق/ عاشق نوا و عاطفه را از کجا گرفت؟/ چرا میگی بغلدستیم بهتر گریه میکنه من نمیتونم این چه جوری فهمیده حسینو بچه ها ناراحت نباشین واقعا از دوستان و عزیزان و برادرانم و خواهران گرام میخوام بدونن همه چی دست اونهاست اگه یخوان اجازه میدن براشون گریه کنی ...عاشق نوا و عاطفه را از کجا گرفت؟/ بیرونیا نشستن رو زمین میگن حسین جون شب عاشوراس ما دربدری رو بخاطر تو قبول کردیم از زندگی راحتمون زدیم با زن و بچه مون اومدیم تو این خیابونا مردم تا صبح میزنن به طبل به زنجیر به خودشون هی میگن مکن ای صبح طلوع صبج فردا بدنش زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوع امشبی را شه دین در حرمش میهمان است.آی حســـــِین با من زمزمه کن حســــــِین حســیــِن حســــین آخه ی هلال میگه یا هلال بن نافع هردوتاشون نوشتن و نافع بن هلال در لشگر بن سعد یکی از این دو نوع بوده خبرنگار ولی این غلام مخصوص آقاست گفت آقا زد از خیمه بیرون گفتم بمیرم باید پشت سرش باشم به هیچکس ابی عبدالله اجازه نداد ولی وقتی این غلام زد بیرون نگفت چرا بی اجازه اومدی هلال میگه دنبالش اومدم تو بیابون پشت خیمه ها رو بررسی میکنه دونه دونه خارها رومیکنه میاندازه توی اون خندق پشت خیمه حسینه دیگه خدای عاطفه است آخه فرداشب این خارها بچه ها رو اذیت میکنن... صدای پای منو آقا شنید کیستی؟ گفتم آقا غلامتم ترسیدم بجانت گفت برای چی دنبالم اومدی گفتم بمیرم میترسم اذیتت کنن آقا جون چرا تنهایی زدی بیرون بزبان ما فرمود دارم بررسی می کنم ببینم از چه راهی دشمن میتونه از پشت سر حمله کنه راهارو ببندم دارم دشمنو دیده بانی میکنم تا فردا کار ما با اینا چه میشود همه جارو بررسی کرد اومد تو خیمه دید عقیله ی بنی هاشم دامن کشان دوید تو خیمه داداش کجا رفتی چند لحظه تورو ندیدم هلال میگه من حیا کردم عقبتر ایستادم از خیمه اما صدارو میشنیدم دیدم با داداشش داره حرف میزنه راستی راستی فردا میخوان تو رو بکشن فرمود خواهرم تو انقدر مقامت بالاست که من بدعای نافله ی شبت محتاجم رک منو از فردا شب در نماز شبت دعا کن آی برادرا خواهرا امشب نگیری بخوابیا عیبی نداره یه ذره اذیت میشی خیال کن بچت مریضه تو بیمارستانه بکشنت این مادر پلک نمیزنه عزیزت تو بیمارستانه هی میگن پاشو برو بخواب میگه خوابم نمیاد پریشونم امشب دلتو بزار بغل دل زینب فرمود دلم پریشانته گفت عزیزم مبادا صبرتو شیطان ببره تو عابده ی آل علی هستی گفت تو رو میکشند؟ فرمود حالا داره هی نرم نرم براش میگه شب آخر دیگه فرمود زینب جان فردا تو امیر غافله ای گفت فردا مواظب این بچه ها باش گفت تورو میکشن تمام مقاتل میگن چنان به صورتش زد رو زمین افتاد حالش بد شد زینب بعضیا میفرمایند مقدار آب کمی که مانده بود حسین مقداری ریخت رو صورتش من میگم با اشکش بیدار کردگفت اینطوری تو صورتت نزن فردا جلوی دشمن نزنی خودتو یعنی تو رو میزنن نمیخواد دیگه خودتو بزنی تو شنیدی دست رو سینه ش گذاشت چندین بار آرام بگیر زینب جان میکشی مرا حسین میکشی مرا حسین بعد فرمود این اصحابتو امتحان کردی گفت چرا اینومیگی فرمود زینبه عاقله است محدثه است عقیله که بهش میگی یعنی این به هیچکس تو نمیتوانی به هیچ زن عالمی حتی زهرا بگی عقیله فقط زینب فرمود داداش اونروز یادته امام حسن (ع) ده هزار لشگر جمع کرد ده هزار نفر شبونه فروختنش حضرت تو نماز شب بود یه وقتی زیرپاشو کشیدن با صورت خورد زمین بعد نگاه کرد فرمانده ها رفتن آی فرمانده ها مخصوصا بچه های سپاه فرمانده های ارتش هم قبول من دارم با اون ها صحبت میکنم چیزی که نشده بهتون میگم هوشیار باشید اگر بخوان زمینه ی زمان امام حسن رو پیاده کنن وای وای فرمانده ها گفت داداش امتحانشون کردی گفت آره عزیزم زینب جان اینا اگر هزار بار اینارو قطعه قطعه کنن بازهم برای من میمیرن هلال میگه من دیگه طاقت نیاوردم رفتم دم خیمه ی اصحاب دیدم همه دور حبیب بن مظاهر جمعند با گریه گفتم حبیب پاشو پاشو دختر علی مارو قبول نداره پاشو بریم کنار خیمه ی بی بی همه شمشیرهارو کشیدن اومدن پشت خیمه ی زن ها صدا زدن یا بنات فاطمیا یا بنات رسول الله یا فاطمیا زنا ریختن بیرن ترسیدن حبیب فریاد زد الان اجازه بگیرید از اربابمون ما شبونه بزنیم تو لشگر شنیدیم زینب مارو قبول نداره های همه گریه کردن زن ها اصحاب ابی عبدالله آرومشون کرد اومد اینور معرکه ی عشق دیدعباس بنی هاشمو بلاخص داداشو جمع کرده داره سخنرانی میکنه آی بنی هاشم نزارید اصحاب فردا زودتر از شما کشته بشن فردا اول صبح اجازه میگیرید تو قلب لشگر میزنید چه غوغاییه
یه مساله ای هست باید بیشتر فکر میکردم یا لااقل تحقیقی یا با حواس جمع و اینا اگه بخوایم ساده بگیم مساله رو اینکه آیت الله خامنه ای (ره) وقتی سخنرانی ایشان یا امام خمینی ره رو میشنویم آیا احترام ایشان و عزت و قدر دانستن و اینا آیاخود ایشان بالاتره یا حرفشون در نزد ما؟؟ یعنی کدومش مهمتره خودشون یا سخنانشون ؟وقتی فکرشو میکنم قاطی میکنم و چند دور میچرخم اصلا!!! و تحلیل که میکنم در افراد مختلف فرق داره مثلا من خودم حرفایی که اینجا مینویسم خعلی بالاتر از چیزی است که عمل میکنم یا هستم و خودم نیستم اصلا و فقط یک سیستم پیشرفته ساختن که ظاهرا تو خونه نشسته در خلوت و تایپ میکنه!!! ولی امام خمینی(ره) یا رهبر عزیرمون اونا که انسان کامل اند و خطایی ندارند خوب آدم گیر میکنه که سخنانشون بالاتر هست یا خودشون؟ بله من اولش میگم احترام خودشون بالاتره یعنی من باید قدر امام رو بدانم قدر رهبرمون رو بیشتر بدانم اولا احترام و حرمت مومن بیشتر از کعبه است یعنی نمیشه مقایسه کرد احترام رو با ارزش سخنان و نوشته ها دوما در سخنرانی بقدر فهم ما سخن میگن و همه ی اسرار رو نمیگن و هرچیزی که بلدند رو بلکه میسنجن که فهم طرف چقدره و قصد مخ زنی ندارن ولی دشمن رو در نظر دارند ولی ما مدام میخوام منفعت کسب کنیم و مخ بزنیم!!! و هی میخوایم بگیم ما بیشتر میفهمیم و استادیم و تا یه چیزی خورد به مغزمون مینویسیم براتون و شما هم میگویی به به طرف نابغست معلوم نیست کدوم شیطان القا کرده و بعدش هم دروغ درمیاد چرا اینکه حدیثه که برای دروغ گفتن همین بسه که هرچی بشنوی بگی!! بله دیگه باید تفکر و عقل داشت و سنجید نه همینطوری گفت هرچند اگر فرشته هادارن میگن و القا میکنن شما دروغگو میشی اگر عقلتو بکار نبری و خودت فهمت زیاد نشه و صرفا نویسنده باشی پس ما اول باید موعظه گر خودمون باشیم دوم باید لااقل به حرفای خودمون عمل کنیم!!!خلاصه جدا نشیم بعد میگم نه امام خمینی که نمیشه شناختش بلکه باید آثارش رو نگاه کرد تا بفهمیم که چقدر بزرگه!! بعد دوباره قاطی میکنم یه چیزی هست اینجا مشکل از چیه پس؟؟ مشکل از عمل کردنه ؟ مشکل از ماست که نفهمیم اصلا و نه قدر سخنان رو میدانیم نه قدر خودشون رو؟؟ بله شاید همین مشکل باشه که عقل نداریم و به جای احترام و تبعیت دنبال هوای نفس خودمونیم! بعد میگیم اگه ما قدر خودشون رو ندانیم که قدر سخنانشون رو نمیدانیمب بعد میگم نه اگه ما حرفشون رو گوش ندیم هم قدرشو نمیدانیم یعنی هم باید به دقت حرفشونو گوش داد و عمل کرد و هم به همون اندازه به سلامتی ایشان و دعا و آبرو و حفظ ایشان همت گماشت یعنی اگر خودشون نباشند خدایی نکرده و یا اذیت بشوند دیگه ما اون سخنرانی و حراست و اون فرد بزرگی که جامعه را نجات میدهند هر بار از گزند دشمن با هوشیاری نخواهیم داشت البته این یک بعدش هست که تا خود ایشان سالم نگه نداریم در آینده یاری ایشان از ما کم میشه ولی بعد های دیگری هم هست که فقط ایشان سخنرانی که نمیکنند ایشان مدیریت هم میکنن مثلا ایشان دعا هم میکنن که کسی مثل ایشان دعاش نمگیره در حق ما ایشان هزاران پست مخفی دارن که ما اثر و نفوذ ایشان و بود و نبودشون رو درک نکرده ایم و خبر هم نداریم خوبه نفوذ ایشان رو بدون تملق بچه ها باز کنن که چه ارزش و نعمت بزرگی داریم و نمیفهمیم و بله چشم و گوشمون بسته است ولی باز یه عده اکثرا خبر ندارن فقط اخبار اگه سخنرانی شون رو مختصرا بیان کنن همین فقط؟؟؟ اصلا بحث انگار یه تقابلی است بین تفکر و عشق یعنی تفکر از روی آثار و عشق به وجود عزیز پیغمبر و ائمه و امامان تا ایشان علیهم السلام و نکته ی بعد اینه که عقل درست و حسابی نداریم که آثارشون رو درک کنیم و نه قلبی که عاشق بشیم یعنی دل ها دست خداست کجای دنیا مردم جمع میشن اینطوری و عشق به بزرگانشون و ائمه اطهار دارن؟؟؟ دل ها دست خداست ولی ما خودمونم باید خدایی باشیم و احساس داشته باشیم یعنی انتظار نیست که گناه کنیم ولی امام زمانی باشیم ولی بعضی مواقع مومنان که گناه کنن پیش میاد عکس قضیه مخصوصا در جوانان بی عقل و جاهل! دوما برای عقل هم میشه مطالعه کرد و تجربه افزود علم زیاد کرد با مطالعه و ... تا روش های دیگر عقلی که مثلا بازی فکری کرد حالا دقیقا الان در ذهنم نیست برای زیاد شدن عقل دیگه باید چه ها کرد با وجود قرص روان پیما ولی دوباره گناه هم بر عقل اثر سوء میزاره حتما پس تقابل ذهن با قلب یا عقل و عشق رو فراموش نکنیم که به قول آیت الله جوادی آملی (ره)جهاد اکبر همین نوعه!