رباعی خیام گر آمدنم
گر آمدنم به من بُدی، نامَدَمی.
وور نیز شدن به من بدی، کی شدمی؟
بِهْ زان نَبُدی که اندرین دیْرِ خراب،
نه آمدمی، نه شدمی، نه بُدَمی.
گر آمدنم به من بُدی، نامَدَمی.
وور نیز شدن به من بدی، کی شدمی؟
بِهْ زان نَبُدی که اندرین دیْرِ خراب،
نه آمدمی، نه شدمی، نه بُدَمی.
آخه کی میهمانش را داخل گودال فاضلاب میندازه وبعد وسط حیاط رو خاک می غلطاندش؟کدوم میزبان ؛میهمان را با کابل؛نبشی؛چوب؛فانسقه و...میزند یا با اتو می سوزاند؟کدوم میزبان درب توالتش را برروی میهمان میبنده وبدترین غذایش رابرای میهمان میبرد آنهم به اندازه ای که یکطرف شکمش را نگیرد؟؟!!!
کدام میزبان میهمانش را به اجبار وادار می کند که محوطه خاکی اردوگاه را هر روز صبح با کف دست از ابتدا تا انتها جارو کند؟! چه کسه بر روی میهمانش برق وآب را قطع میکند؟!
شایدبرای این بوده که قدر عافیت را هر چه بهتر بدانیم وشایدوشاید این هم از لطفشان بوده وما درک نمیکردیم!!!!!
این بود میهمان نوازی میزبانان ما!!
عجب با میهمانهای خود رفتار کردید که هنوز بعد از سالهای سال خاطره ی آن میهمانی را به یاد داریم.هیچ آزاده ای نیست که کادویی از آن میزبانان مهربان !!! به همراه نداشته باشد.
من که از سالمترین بچه ها هستم حداقل روزی دو یا سه قرص می خورم .قرص فشار ؛معده و...میهمان نوازیتان در تاریخ حتما ثبت خواهد شد ای میزبانان بی وفای ما.
خوب حالا باید برای دمیدن روح دین در این بازه ی زمانی یه کار دیگه م بکنیم یه زمانی بود که افراط افراطیون با آرزوی سلامتی طوری بود که نمیشد درمورد حضرت آقا صحبت کرد اصلا چه برسه بیماریشون و ترس بود و یه سری آدمای مافیایی بحث میکردن و علما خوب اون برمیگرده به حیطه ی زمانی خودش با اون شرایط بیشتر سیاسی تا جاسوسی آقا برای حفظ نظام سیاستشون این بود و نمیشه خعلی ایراد گرفت راه مملکت هم یه چیز دیگری بود و شرایط حساس دشمنی و نامعلوم و ناشناسای بودن حق که مردم در چه جبهه ای اند و یه مرتبه جاسوسان و دشمن خارجی یه توطئه ای میکردن یه گروه فداکار اسلامی فدای اهداف جاهلانه میشد حالا کار نداریم به قبل الان افراطیون کوتاه اومدن باید دوباره مجالس بحث و گفتگو زیاد بشه الان من یه کارایی دارم میکنم خودم میبینم به پای من نرسیدین به حرفای حضرت آقای خامنه ای (ره) نرسیده یم یعنی پخته نشده دم نکشیده و داره هدر میره آقا آگاهی نیست روانشناسان باید گروه تفکر و حزب و اتاق فکر داشته باشن که الان سیاست امروز و برنامه دشمن چیه نباید ماسمالی کرد دست های پشت پرده با مدیریت انقلابی و مذهبی و کارشناسی شده نه تنها باید حزب داشته باشن و بشینن گفتگو کما اینکه نظر تنها هم بدن بلکه مردم هم باید عضو جزئی از برنامه های پیشرفت ملی که در زمینه ی علمی باشه یا فرهنگی یا دینی یا سیاسی و همش نه دانشجویان بلکه همه ی مردم باید بخشی از راه رو طی کنند و عضو بشن و مجلس بزارن متاسفانه اگه مجلسی هم رخ بده تحت شدید حراست امنیتی هست و هم میخوان یه سری حرفایی و نتیجه های و سیاست خودشون رو القا کنند و مردم نقش ندارند و آگاه نمیشن و فرهنگشون بالا نمیره و اینا کاری هم از دست صداوسیما برنمیاد اونم تبلیغات و پول و کارشناس عاقل و مجتهدی هم که نیست اپنم سیاست خودشه پس باید مجتهدین که آگاهنند در راس باشن و مردم شرکت کنند و بحث کنند و نترسند از زندان و حرفشون تا هم آگاهی و شعور و پیشرفت بالا بره هم سوءتفاهم ها حل شه و به شوخی هم گرفته نشه و به صورت همایش و مافیایی نباشه بلکه مردم خودشون عقل دارن بایدمثلا قیام مردمی فرهنگی خود مردم رخ بده در بین خودشون با گفتگوها مثلا در زمینه حجاب و یا حتی آشنایی ها در این مجالس که شوهر کنند اگه شده و آشنا شن و مردمی بشه فقط ریسک گمراهی افراد بالاست که باید مجتهد نظارت کنه نه سیاسیون و نظامی و پلیس تا ما بفهمیم برنامه چیه و کشور در چه مرحله ای و گذر تاریخی است و کار رو باید بسپاری به خود مردم مخصوصا در فرهنگ
لذا ما در زمینه ی مجازی چت و اخبار فیلم و اینترنت قوی شدیم و گروه ها هستند ولی در جمع چایی cخوردن و صفا عقبیم و همدل نیستیم بله ریسکش بالاست عوض شدن و قیام رخ میده همینم هدفه ولی اگر در همین فضای مجازم از دور حرف و سخنرانی مجتهدین رو گوش بدیم که اعلی است
اجرام که ساکنان این ایوان اند/اسباب تردد خردمندان اند/هان تا سر رشته ی خرد گم نکنی/کانان که مدبرند سرگردانان اند
این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت/کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت/هرکس سخنی از سر سودا گفته است/زان روی که هست کس نمی داند گفت
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من/وین حرف معما نه تو خوانی و نه من/هست از پس پرده گفت و گوی من و تو/چون پرده برافکند نه تو مانی و نه من
تا چند زنم به روی دریاها خشت/بیزار شدم ز بت پرستان و کنشت/خیام که گفت دوزخی خواهد بود؟/که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت؟
دل سر حیات اگر کماهی دانست/در مرگ هم اسرار الهی دانست/امروز که با خودی ندانستی هیچ/ فردا که ز خود روی چه خواهی دانست
ای دل تو به ادراک معما نرسی/در نکته ی زیرکان دانا نرسی/اینجا ز می و جام بهشتی می ساز/کانجا که بهشت است رسی یا نرسی
از آمدنم نبود گردون را سود/وزرفتن من جاه و جلالش نفزود/وز هیچکسی نیز دو گوشم نشنود/کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
هرچندکه رنگ و روی زیباست مرا/چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا/معلوم نشد که در طربخانه خاک/نقاش ازل بهر چه آراست مرا
http://s5.picofile.com/file/8131273550/87ahkhoda.mp3.html
-------------------
آخ خدا سوی تو رهگذرم کوی تو همسفرم دربه درم خانه سرم روی تو
از دگران تاج سران پرس و دوابروی تو دلبر من همسفرم آخ خدا حور تو آه خدا حور تو
در همه جا نور تو از همه رنگ عود تو از دو جهان برهمگان دربرمن جود تو
آه خدا مانده ام شاخه ی گیسوی تو از من دل خورده نگیرند و بدان خوی تو
ای دل من شاه دین رفته پی اش بی کمین نعره کشان تاله کنان بربکند موی تو
از سره کین تازه نوین می برد اندوه تو از من افسرده بپرس حال بدان جون تو
http://s5.picofile.com/file/8131273350/88javan.mp3.html
--------------------------------------------------------------------------------
راست بگو راست بگو راست خونه ی عبدل کجاست
بر من مسکین نظری نظری کن صوفی مجنون کجاست
از دگران پرس اگر ننگرند که چرا که چرا سم دواست
لیلی مجنون به خدا به خدا رفته و پیش شماست
ای امان از دل غمگین امان از دست این دل امان امان امان امان امان امان جان
لیلی من لیلی تو لیلی ما همه جا لیلی من رفته است
از سر کوی دگران به زبان به روان به خزان به نهان رد کرده است
ای دل غافل دل من تو کجا بوده ای بوده ای هرزه زبان هرزه زمان راه جوان خورده است
امان از دله غافل امان امان امان امان امان ای دل من دل تو دل ما جوان ای جوان ای جوان
راه بدان راه جوان برهان برهان ای صنم ای صنم از سر دلبر بچپان بچپاندن ای دلم ای دلم
از من مسکین گذران گذران ای جوان ای جوان گوش به فرمان توام به زبان به زبان ره مران ره مران
مورچه کنان مورچه روان مورچه خوران ره من تاکجا تا کجا گریه کنان موی کنان رنج کشان غم مران غم مران
http://s5.picofile.com/file/8131273284/89khoda_khoda.mp3.html
-----------------------------------------------------------------------
خدا خدا خدا خدا خدای من فدایت بخور یه سیب خنده و بکن دوا برایت
هر از شبی که کرده ای به یاد من ثوابت بزن پریز تلفنت به سیم برق فازت
خدای من خدای من خدای من خدایم بگیر تا کی رو من سوار کنم هنوز به پایت
برای ساعت دوازده و سه ربع به جایت بخور عزیز بخور عزیز گیرت نیاد چشایش
خدای من خدای من خدای من صدایت کنم هنوز به روی پشم شیشه ای برایت
بزن بالا هر آنچه کرده ای صدا برایم بزن به چارقد خودت یه سوزنی به پایت
خدا خدا خدا خدا کنم صدا دعایت که بگذرد هر آنچه شد برای من سزایت
روم به خانه ای که آن بنا بشد برایم بکش بکش به جای من سه پاکت سیگارت
دانلود مستقیم شعر خوانی / لینک دو دانلود مستقیم /لینک سه دانلود مستقیم شعر/آپلود غیر مستقیم چهار
خدایا لطف کن دیگر بمیرم...
به گوری خاک در آغوش گیرم...
چرا بی اختیارم آفریدی؟!!...
که در این پیکر خاکی اسیرم...
نمی خواهم تپد در سینه ام قلب...
وگر مرگم رسانی می پذیرم...
نفس هایم اگر می شد نیایند...
چه می شد ...از خودم بسیار سیرم...
فریدون مشیری
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک ،
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابر سپید ،
برگ های سبز بید ،
عطر نرگس رقص باد ،
نغمه شوق پرستو های شاد ،
خلوت گرم کبوتر های مست...
نرم نرمک می رسد اینک بهار ،
خوش به حال روزگار !
خوش به حال چشمه ها و دشت ها ،
خوش به حال دانه ها و سبزه ها ،
خوش به حال غنچه های نیمه باز ،
خوش به حال دختر میخک - که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب.
خوش به حال من ، گرچه - در این روزگار -
جامه رنگین نمی پوشی به کام ،
باده رنگین نمی نوشی ز جام ،
نقل و سبزه در میان سفره نیست،
جامت - از آن می که می باید - تهی یست
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم !
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب !
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار.
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ ؛
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ!