اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اکانت باهم: Jordangames

بایگانی

۱۵۲ مطلب با موضوع «خواندن قرآن و دعا و قصه و شعر» ثبت شده است

یک داستان عاشقانه

چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۲۳ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .
به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”…

 

میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .

 

تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با وقار خاص و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟ متشکرم”
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود:
” تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمی‌دونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….
ای کاش این کار رو کرده بودم ……………..”

تلاوت سوره قلم

يكشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۰۴ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

ببخشید

يكشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۱ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

رباعی خیام از آمدن و رفتن ما

پنجشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۶ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

 

 

از آمدن و رفتنِ ما سودی کو؟

وز تارِ وجودِ عمرِ ما پودی کو؟

در چَنْبَرِ چرخ جان چندین پاکان،

می‌سوزد و خاک می‌شود، دودی کو؟

 

تلاوت سوره واقعه

سه شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۷ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

رباعی خیام یک چند

دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۳۷ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

یک چند به کودکی به استاد شدیم؛ یک چند ز استادی خود شاد شدیم؛ پایان سخن شنو که مارا چه رسید: چو آب برآمدیم و چون باد شدیم!

رباعی خیام ددته

يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۰۵ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

 

* آن‌کس که زمین و چرخِ اَفلاک نهاد،

بس داغ که او بر دلِ غمناک نهاد؛

بسیار لبِ چو لعل و زُلفینِ چو مشک

در طَبلِ زمین و حُقّهِٔ خاک نهاد!

 

رباعی خیام گر آمدنم

شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۲۳ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

گر آمدنم به من بُدی، نامَدَمی.

وور نیز شدن به من بدی، کی شدمی؟

 بِهْ زان نَبُدی که اندرین دیْرِ خراب، 

نه آمدمی، نه شدمی، نه بُدَمی.

دعای مختصر آمرزش گناهان

شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۸ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

معوذتین و دعا برای ظهور امام زمان(عج)

شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۷ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

خاطره اسارت

جمعه, ۳۰ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۴۱ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

پخش آنلاین صدا:

دانلود صدای اسارت:
http://s5.picofile.com/file/8152765442/khatere.mp3.html

منبع خواندن مطلب:
http://khaterat-m.blogfa.com/post-924.aspx

متن خاطره:


میهمان نوازی میزبانان ما!!

بارها مسئولین رده بالا ونگهبانان عراقی می گفتند شما میهمان ما هستید!!!!(انتم ضیوفنا)

آخه کی میهمانش را داخل گودال فاضلاب میندازه وبعد وسط حیاط رو خاک می غلطاندش؟کدوم میزبان ؛میهمان را با کابل؛نبشی؛چوب؛فانسقه و...میزند یا با اتو می سوزاند؟کدوم میزبان درب توالتش را برروی میهمان میبنده وبدترین غذایش رابرای میهمان میبرد آنهم به اندازه ای که یکطرف شکمش را نگیرد؟؟!!!

کدام میزبان میهمانش را به اجبار وادار می کند که محوطه خاکی اردوگاه را هر روز صبح با کف دست از ابتدا تا انتها جارو کند؟! چه کسه بر روی میهمانش برق وآب را قطع میکند؟!

شایدبرای این بوده که قدر عافیت را هر چه بهتر بدانیم وشایدوشاید این هم از لطفشان بوده وما درک نمیکردیم!!!!!

این بود میهمان نوازی میزبانان ما!!

عجب با میهمانهای خود رفتار کردید که هنوز بعد از سالهای سال خاطره ی آن میهمانی را به یاد داریم.هیچ آزاده ای نیست که کادویی از آن میزبانان مهربان !!! به همراه نداشته باشد.

من که از سالمترین بچه ها هستم حداقل روزی دو یا سه قرص می خورم .قرص فشار ؛معده و...میهمان نوازیتان در تاریخ حتما ثبت خواهد شد ای میزبانان بی وفای ما.

+ نوشته شده در  سه شنبه بیستم آبان 1393ساعت 19:37  توسط محمد سلیمان زاده  |  یک نظر

نوبخت

جمعه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۳، ۰۳:۳۹ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

خوب حالا باید برای دمیدن روح دین در این بازه ی زمانی یه کار دیگه م بکنیم یه زمانی بود که افراط افراطیون با آرزوی سلامتی طوری بود که نمیشد درمورد حضرت آقا صحبت کرد اصلا چه برسه بیماریشون و ترس بود و یه سری آدمای مافیایی بحث میکردن و علما خوب اون برمیگرده به حیطه ی زمانی خودش با اون شرایط بیشتر سیاسی تا جاسوسی آقا برای حفظ نظام سیاستشون این بود و نمیشه خعلی ایراد گرفت راه مملکت هم یه چیز دیگری بود و شرایط حساس دشمنی و نامعلوم و ناشناسای بودن حق که مردم در چه جبهه ای اند و یه مرتبه جاسوسان و دشمن خارجی یه توطئه ای میکردن یه گروه فداکار اسلامی فدای اهداف جاهلانه میشد حالا کار نداریم به قبل الان افراطیون کوتاه اومدن باید دوباره مجالس بحث و گفتگو زیاد بشه الان من یه کارایی دارم میکنم خودم میبینم به پای من نرسیدین به حرفای حضرت آقای خامنه ای (ره) نرسیده یم یعنی پخته نشده دم نکشیده و داره هدر میره آقا آگاهی نیست روانشناسان باید گروه تفکر و حزب و اتاق فکر داشته باشن که الان سیاست امروز و برنامه دشمن چیه نباید ماسمالی کرد دست های پشت پرده با مدیریت انقلابی و مذهبی و کارشناسی شده نه تنها باید حزب داشته باشن و بشینن گفتگو کما اینکه نظر تنها هم بدن بلکه مردم هم باید عضو جزئی از برنامه های پیشرفت ملی که در زمینه ی علمی باشه یا فرهنگی یا دینی یا سیاسی و همش نه دانشجویان بلکه همه ی مردم باید بخشی از راه رو طی کنند و عضو بشن و مجلس بزارن متاسفانه اگه مجلسی هم رخ بده تحت شدید حراست امنیتی هست و هم میخوان یه سری حرفایی و نتیجه های و سیاست خودشون رو القا کنند و مردم نقش ندارند و آگاه نمیشن و فرهنگشون بالا نمیره و اینا کاری هم از دست صداوسیما برنمیاد اونم تبلیغات و پول و کارشناس عاقل و مجتهدی هم که نیست اپنم سیاست خودشه پس باید مجتهدین که آگاهنند در راس باشن و مردم شرکت کنند و بحث کنند و نترسند از زندان و حرفشون تا هم آگاهی و شعور و پیشرفت بالا بره هم سوءتفاهم ها حل شه و به شوخی هم گرفته نشه و به صورت همایش و مافیایی نباشه بلکه مردم خودشون عقل دارن بایدمثلا قیام مردمی فرهنگی خود مردم رخ بده در بین خودشون با گفتگوها مثلا در زمینه حجاب و یا حتی آشنایی ها در این مجالس که شوهر کنند اگه شده و آشنا شن و مردمی بشه فقط ریسک گمراهی افراد بالاست که باید مجتهد نظارت کنه نه سیاسیون و نظامی و پلیس تا ما بفهمیم برنامه چیه و کشور در چه مرحله ای و گذر تاریخی است و کار رو باید بسپاری به خود مردم مخصوصا در فرهنگ 

لذا ما در زمینه ی مجازی چت و اخبار فیلم و اینترنت قوی شدیم و گروه ها هستند ولی در جمع چایی cخوردن و صفا عقبیم و همدل نیستیم بله ریسکش بالاست عوض شدن و قیام رخ میده همینم هدفه ولی اگر در همین فضای مجازم از دور حرف و سخنرانی مجتهدین رو گوش بدیم که اعلی است

رباعی ۹خیام

چهارشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۵۸ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

اجرام که ساکنان این ایوان اند/اسباب تردد خردمندان اند/هان تا سر رشته ی خرد گم نکنی/کانان که مدبرند سرگردانان اند

رباعی خیام ۸

چهارشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۵۶ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت/کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت/هرکس سخنی از سر سودا گفته است/زان روی که هست کس نمی داند گفت

رباعی ۷ خیام

چهارشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۵۲ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من/وین حرف معما نه تو خوانی و نه من/هست از پس پرده گفت و گوی من و تو/چون پرده برافکند نه تو مانی و نه من

رباعی خیام ۶

چهارشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۱۷ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

تا چند زنم به روی دریاها خشت/بیزار شدم ز بت پرستان و کنشت/خیام که گفت دوزخی خواهد بود؟/که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت؟

رباعی خیام ۵

چهارشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۱۴ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

دل سر حیات اگر کماهی دانست/در مرگ هم اسرار الهی دانست/امروز که با خودی ندانستی هیچ/ فردا که ز خود روی چه خواهی دانست

رباعی خیام ۴

سه شنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۳۲ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

 

ای دل تو به ادراک معما نرسی/در نکته ی زیرکان دانا نرسی/اینجا ز می و جام بهشتی می ساز/کانجا که بهشت است رسی یا نرسی

رباعی خیام ۳

سه شنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۲۷ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

از آمدنم نبود گردون را سود/وزرفتن من جاه و جلالش نفزود/وز هیچکسی نیز دو گوشم نشنود/کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود

رباعی یک

دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۳۷ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

هرچندکه رنگ و روی زیباست مرا/چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا/معلوم نشد که در طربخانه خاک/نقاش ازل بهر چه آراست مرا