بسم الله الرحمن الرحیم
ببین من درمورد بابای کثافتم صحبت کردم و همش به زندگی خانوادگیمون ربط نداره من وبلاگ نویس بودم هیچگاه پلیس جرات نداشت به من نزدیک بشه تا دیدن دارن میشن یا اوضاع به هم ریخته است بعد بابای کثافت من که سه بار زنگ زده منو ببرن تیمارستان اصلا بزار واقعیتشو بگم که همین الانم نمیدونم شغلش چیه فقط میدونم کارمند مخابراته ولی هرموقع پرسیدم ازش چونکه جلوی فامیل ضایع نشه و لو نره و سوتی نشه هیچی نمیگه که داره دقیقا چکار میکنه خلاصه نه تنها عامل پسرفت و بدبختی من و مامانم و بچه هاست بلکه امروز بعد نماز تو دستشویی حس کردیم که بازجوی زنان هم هست یا بوده!!! البته همه ی بدبختی های بابام هم تقصیر کارای خودمه ککه وبلاگ دارم و اون بدبخت خودشو سد راه من کرده تا جایی که لقمه ی حرام تا جایی که هر بدبختی که داشتن که سر من خالی کنن سر ایشون خالی کردن خوب منم بهش حق میدم که جرا زنده ام اصلا با وجود این غول عوضی ولی اگر راستش رو بخوای خودش دوست داشت و داره که رئیس باشه که زور بگه و بپرستنش و زن بازه و نمیدونم چند تا زنم داره خودش پیش مامانم به من خسودی میکنه اگه ننه م بهم محبت کنه زورش میاد اگه به فقیری کمک کنم زورش میاد و همه رو هم گول زد یعنی همه فکر کردن که استاد من بابامه و همه کاره اونه درصورتیکه اینطور نبود میگفتن که اگه این بچه این حرفا بزنه دیگه باباش کیه و طرفداری از اون کردن و منو هم راهی تیمارستان اصلا وبلاگ منو سال 88 فیلتر کردن که کار خودش بود چون زورش اومد!!! خعلی ظالم کرده ولی پیش من خعلی اولش مهربونه و نگاه میکنه ببینه من محافظت میشم یا نه اگه مثلا فرشته ها پیشم باشن و وبلااگ بنویسم نمینونه با هم حتی حرف بزنه ولی اگر راه بازه باشه باهام درگیر میشه و میاد رو مخم راه میره!!! ریاکاره خلاصه!!!بله تقصیر کارای من بود که رفته پلیس شده از زنانی که رو مخ من بودن بازچویی کرده و استاد بازجویی و سوال و رو مخ رفتن و عصبانی کردنه حالا دیگه بنده ی خدا اونموقع من نور داشتم و کمکش میکردم از درون ولی الان دیگه اونطور نیست وضع و من شناخته شده ام چون سیتستم رو بست روی فالمیل و فامیل ما هم جاسوسی و هرکاری بکنن و اینا و اگه مثلا من حرفی منطقی هم بزنم فقط حرف بابام رو گوش و طرفداری کنن ولی الان جدیدا حس میکنم یه زنانی همش میگن آخه ی آخه ی بدبختا دلشون رحم اومده یعنی رنگ عوض کردن کار نداریم تا جایی که بیچاره ننم رو فرستاد بیمارستان و هممون رو روانی کرد خوب منم غیرتم اجازه ی وبلاگ نویسی داد و تقصیر منم نیست اینا آشغالن یه مشا پشت آشغال که جز زور گفتچیزی بلد نیستن و از خودشون و قدرت و جایگاهشون میترسن امام زمانم کاری نمیتونسته بکنه!خلاصه چندین سال پیش قبل تیمارستان دوره ی دبیرستانم دیدن نمیتونن کنترل کنن اوضاع رو بعد بابام رو بازجو کردن که کسانی که روی مخ منن از جمله زنان رو بارجویی کنه خود بابام چون وضع خودم بد بود مجبور شدن بابامو داخل کنن تو ولی اوضاع اونم معصوم نبود و الان سد کارای منه چه گناه چه وجدان چه هرجایی خرابکاریه اینا اومدن درسش کنن نتونستن چون خدارو نداشتن و دکتر بود و زور و منم تیمارستان البته اون موقع بازجویی زنان اون موقع مشکل کشور زنان بودن که دوست ندارم باز بپرستن مارو!
- ۹۴/۱۰/۱۷