شخصولوکیات
امروز در عبادت فهمیدم ای خدا که تو رو تا زمانی میخواهم که دلم میخواهد و میزارمت کنار به موقش و اصلا من بلد نیستم که یادی ازت کنم و عبادتام رنگ تو رو نداره و تا از گناهی ناراحت میشم فرشته ها برام استغفار میکنن و تا تموم نشده یه گناهی دیگه به دنبالش و مسخره ی من و با این حال و احوال انتظاری نیست که حال خوشی در عبادت داشته باشم ه ه و تو هم در این حال از من انتظاری نداری که من کمی تحمل تحمل کردن غم های اندکی ازگناهان گذشته ام را داشته باشم و در این حال کفر نورزم و بخشیده شوم.
ای خدا انگار من به بن بست رسیده ام و راهمان از هم جدا شده و تو دیگر مرا نمی خواهی و نمیبری و یاد تو شد در هنگام بعد از گناهی ای وای بر من پس من کجا روم و به که پناهی؟؟؟
این چه حال بدی است درون من ازگناه؟ که دل من تو را نمی خواهد استغفرالله استغفرالله میخواهدا ولی چرا با تو خلوت نمی کند دیگر و تو رانمی خواند؟ و بر روی غیرتو وقت می گذاشت در حالیکه برای تو نه!!!
و من فهمیدم آنچه من میخواهم نیست همیشه آنچه تو می خواهی هست همیشه
- ۹۳/۰۴/۰۹