اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اکانت باهم: مراد ۶۸

بایگانی

۱۵۲ مطلب با موضوع «خواندن قرآن و دعا و قصه و شعر» ثبت شده است

bolboli

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۵۰ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر


http://s4.picofile.com/file/8100277818/bolboli.mp3.html

دانلود مستقیم

دانلود غیر مستقیم

 

sage velgard

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۴۹ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر


دانلود

دانلود

 http://s4.picofile.com/file/8100269376/sage_velgard.mp3.html

سگ ولگرد
چند دکان کوچک نانوایی, قصابی, عطاری, دو قهوه خانه و یک سلمانی که همه آنها برای سد
جوع و رفع احتیاجات خیلی ابتدایی زندگی بود تشکیل میدان ورامین را می داد. میدان و
آدمهایش زیر خورشید قهار, نیم سوخته, نیم بریان شده, آرزوی اولین نسیم غروب و سایه
شب را می کردند. آدمها, دکانها, درختها و جانوران از کار و جنبش افتاده بودند. هوای گرمی
روی سر آنها سنگینی می کرد و گرد وغبار نرمی جلو آسمان لاجوردی موج می زد, که به
واسطه آمد و شد اتومبیلها پیوسته به غلظت آن می افزود.
یک طرف میدان درخت چنار کهنی بود که میان تنه اش پوک و ریخته بود, ولی با سماجت
هرچه تمامتر شاخه های کج وکوله نقرسی خود را گسترده بود و زیر سایه برگهای خاک
آلودش یک سکوی پهن بزرگ زده بودند, که دو پسربچه در آنجا به آواز رسا, شیربرنج و
تخمه کدو می فروختند. آب گل آلود غلیظی از میان جوی جلوی قهوه خانه, به زحمت
خودش را می کشاند و رد می شد.
تنها بنایی که جلب نظر را می کرد برج معروف ورامین بود که نصف تنه استوانه ای ترک ترک
آن با سر مخروطی پیدا بود. گنجشک هایی که لای درز آجرهای ریخته آن لانه کرده بودند,
آنها هم از شدت گرما خاموش و چرت می زدند فقط صدای ناله سگی فاصله سکوت را می
شکست. این سگ اسکاتلندی بود که پوزه کاه دودی و به پاهایش خال سیاه داشت, مثل اینکه
در لجنزار دویده و به او شتک زده بود. گوشهای بلبله, دم براغ, موهای تابدار چرک داشت و
دوچشم باهوش آدمی در پوزه پشم آلود او می درخشید. در ته چشمهای او یک روح انسانی
دیده می شد, در نیم شبی که زندگی او را فراگرفته بود یک چیز بی پایان در چشمهایش موج
می زد و پیامی باخود داشت که نمی شد آنرا دریافت, ولی پشت نی نی چشم او گیر کرده بود.
آن نه روشنایی و نه رنگ بود, یک چیز باورنکردنی مثل همان چیزی که در چشمان آهوی
زخمی دیده می شود بود, نه تنها یک تشابه بین چشمهای او و انسان وجود داشت, بلکه یک
نوع تساوی دیده می شد. دو چشم میشی پر از درد و زجر و انتظار که فقط در پوزه یک سگ
سرگردان ممکن است دیده شود. ولی به نظر می آمد نگاههای دردناک پر از التماس او را کسی
نمی دید و نمی فهمید! جلو دکان نانوایی پادو اورا کتک می زد, جلو قصابی شاگردش به او
سنگ می پراند, اگر زیر سایه اتومبیل پناه می برد, لگد سنگین کفش میخ دار شوفر از او
پذیرایی می کرد. وزمانی که همه از آزار رو خسته می شدند, بچه شیربرنج فروش لذت
مخصوصی از شکنجه او می برد. در مقابل هر ناله ای که می کشید یک پاره سنگ به کمرش
می خورد و صدای قهقهه او پشت ناله سگ بلند می شد ومی گفت: بد مسب صاحاب!
مثل اینکه همه آدمهای دیگر با او همدست بودند و به طور موزی و آب زیرکاه او را تشویق
می کردند, می زدند زیر خنده. همه محض رضای خدا او را می زدند و به نظرشان خیلی
طبیعی بود سگ نجسی را که مذهب نفرین کرده و هفتاد جان دارد برای ثواب بچزانند.
بالاخره پسر بچه شیر برنج فروش به قدری پاپی او شد که حیوان ناچار به کوچه ای که طرف
برج می رفت فرار کرد, یعنی خودش را با شکم گرسنه, به زحمت کشید و در راه آبی پناه برد.
سر را روی دودست خود گذاشت, زبانش را بیرون آورد, در حالت نیم خواب و نیم بیداری,
به کشتزار سبزی که جلویش موج می زد تماشا می کرد. تنش خسته بود و اعصابش درد می
کرد, در هوای نمناک راه آب, آسایش مخصوصی سر تا پایش را فرا گرفت. بوهای مختلف
سبزه های نیمه جان, یک دانه کفش کهنه نم کشیده بوی اشیاء مرده و جاندار در بینی او
یادگارهای درهم و دوری را زنده کرد. هردفعه که به سبزه زار دقت می کرد, میل غریزی او
بیدار می شد و یادبودهای گذشته را در مغزش از سر نو جان می داد, ولی این دفعه به قدری
این احساس قوی بود, مثل اینکه صدایی بیخ گوشش او را وادار به جنبش و جست و خیز می
کرد. میل مفرطی حس کرد که در این سبز ها بدود و جست بزند.
این حس موروثی او بود, چه همه اجداد او در اسکاتلند, میان سبزه آزادانه پرورش دیده بودند.
اما تنش به قدری کوفته بود که اجازه کمترین حرکت را به او نمی داد. احساس دردناکی
آمیخته با ضعف و ناتوانی به او دست داد. یک مشت احساسات فراموش شده, گم شده همه به
هیجان آمدند. پیشتر او قیود و احتیاجات گوناگون داشت. خودش را موظف می دانست که به
صدای صاحبش حاضر شود, که شخص بیگانه و یا سگ خارجی را از خانه صاحبش بتاراند,
که با بچه صاحبش بازی بکند, با اشخاص شناخته چه جور تابکند, با غریبه چه جور رفتار
بکند, سر موقع غذا بخورد, به موقع معین توقع نوازش داشته باد. ولی حالا تمام این قیدها از
گردنش برداشته شده بود.
همه توجه او منحصر به این شده بود که با ترس و لرز از روی زبیل, تکه خوراکی به دست
بیاورد و تمام روز را کتک بخورد و زوزه بکشد, این یگانه وسیله دفاعی او شده بود. سابق, او
با جرات, بی باک, تمیز و سرزنده بود, ولی حالا ترسو و توسری خور شده بود, هر صدایی
ک ۴ه می شنید و یا چیزی نزدیک او تکان می خورد, به خودش می لرزید, حتی از صدای
خودش وحشت می کرد. اصلا او به کثافت و زبیل خو گرفته بود. تنش می خارید, حوصله
نداشت که کیک هایش را شکار بکند ویا خودش را بلیسد. او حس می کرد که جزو خاکروبه
شده و یک چیزی در او مرده بود, خاموش شده بود.
از وقتی که در این جهنم دورافتاده بود, دو زمستان می گذشت که یک شکم سیر غذا نخورده
بود, یک خواب راحت نکرده بود, شهوتش و احساساتش خفه شده بود, یک نفر پیدا نشده
بود که دست نوازشی روی سر او بکشد, یک نفر توی چشمهای اونگاه نکرده بود.گرچه
آدمهای اینجا ظاهرا شبیه صاحبش بودند, ولی به نظر می آمد که احساسات و اخلاق و رفتار
صاحبش با اینها زمین تا آسمان فرق دارد.
در رویاهای خودش غرق شده بود, یاد مادرش افتاد و برادرش و بازیهایی که در آن باغچه سبز
با هم می کردند. نصف شب پات از صدای ناله خودش از خواب پرید. هراسان بلندشد, در
چندین کوچه پرسه زد, دیوارها را بو کشید و مدتی ویلان و سرگردان در کوچه ها گشت.
بالاخره گرسنگی شدیدی احساس کرد. به میدان که برگشت بوی خوراکی ها ی جوربه جور
به مشامش رسید. بوی گوشت شب مانده, بوی نان تازه و ماست, همه آنها با هم مخلوط شده
» بود, ولی او درعین حال حس می کرد که مقصر است و وارد ملک دیگران شده, باید از ای
آدمهایی که شکل صاحبش بودند گدایی بکند واگر رقیب دیگری پیدا نشود که او را بتاراند,
کم کم حق مالکیت اینجا را به دست بیاورد و شاید یکی از این موجوداتی که خوراکی در
دست آنها بود, از او نگهداری بکند.
پات حس می کرد وارد دنیای جدیدی شده که نه آنجا را از خودش می دانست و نه کسی به
احساسات و عوالم او پی می برد. چند روز اول را به سختی گذرانید. ولی بعد کم کم عادت
کردو بعلاوه سر پیچ کوچه, دست راست جایی را که سراغ کرده بود که آشغال و زباله در آنجا
خالی می کردند و درمیان زباله ها بعضی تکه های خوشمزه مثل استخوان, چربی, پوست, کله
ماهی و خیلی از خوراکی های دیگر که نمی توانست تشخیص دهد پیدا می شد. و بعد هم
باقی روز را جلوی قصابی و نانوایی می گذرانید. چشمش به دست قصاب دوخته شده بود,
ولی بیش از تکه های لذیذ کتک می خورد, و با زندگی گذشته فقط یک مشت حالات مبهم و
محو و بعضی بوها برایش باقی مانده بود و هروقت به او خیلی سخت می گذشت, درین
بهشت گمشده خود یک نوع تسلیت و راه فرار پیدا می کرد و بی اختیار خاطرات آن زمان
جلوش مجسم می شد.
ولی چیزی که بیشتر از همه پات را شکنجه می داد, احتیاج به نوازش بود. او مثل بچه ای بود
که همش توسری خورده و فحش شنیده, اما احساسات رقیقش هنوز خاموش نشده. چشمهای
او این نوازش را گدایی می کرد و حاضر بود جان خودش را بدهد, درصورتی که یکنفر با او
اظهار محبت کند و یا دست روی سرش بکشد.
مست شدن پات باعث بدبختی او شده بود. چون صاحب پات نمی گذاشت او از خانه بیرون
رود و دنبال سگهای ماده بیفتد, از قضا یک روز پاییز صاحبش با دونفر دیگر که پات آنها را
می شناخت و اغلب به خانه شان آمده بودند, در اتومبیل نشستند و پات را صدا زدند و در
کنارشان نشاندند. پات چندین بار با صاحبش با اتومبیل مسافرت کرده بود, ولی در این روز او
مست بود و شور و اضطراب مخصوصی داشت. بعد از چند ساعت راه در همین میدان, پیاده
شدند. صاحبش با آن دونفر دیگر از همین کوچه کنار برج گذشتند ولی اتفاقی بوی سگ ماده
ای پات را یک مرتبه دیوانه کرد و او را به سوی باغی کشاند و.... همین که به خودش آمد به
جستجوی صاحبش رفت. ولی او را پیدا نکرد. آیا صاحبش رفته بود؟ چطور پات می توانست
بی صاحب, بی خدایش زندگی بکند؟ چون صاحبش برای او حکم خدا را داشت...
در حالی که خاطرات گذشته را درذهن مرور می کرد و درحالی که بسیار گرسنه بود, درهمین
وقت یکی از اتومبیل ها با سر و صدا و گرد وخاک, وارد میدان ورامین شد. مردی از اتومبیل
پیاده شد, به طرف پات رفت و دستی روی سر حیوان کشید, این مرد صاحبش نبود. پات گول
نخورده بود, ولی چطور یک نفر پیدا شد که او را نوازش کرد؟ آن مرد برگشت و دوباره دستی
روی سر پات کشید و حرکت کرد و پات دنبالش راه افتاد. آن مرد داخل آن اتاقی شد که پات
خوب می شناخت و پر از خوراکی بود. روی نیمکت کنار دیوار نشست. برایش نان گرم,
ماست و تخم مرغ و خوراکی های دیگر آوردند. آن مرد تکه های نان را ماستی می کرد و جلو
او می انداخت. پات اول به تعجیل و بعد آهسته تر آن نان ها را می خورد و چشمهای میشی
خوش حالت و پر از عجز خودش را از روی تشکر به صورت آن مرد دوخته بود و دمش را
می جنباند. آیا در بیداری بود یا خواب می دید؟ پات یک شکم غذا خورد و بی آنکه با کتک
باشد. آیا ممکن بود که صاحب جدیدی پیدا کرده باشد؟ آن مرد بلند شد. رفت در همان کوچه
برج, کمی آنجا مکث کرد و بعد از کوچه های پیچ و واپیچ گذشت. پات هم به دنبالش, تا
اینکه از آبادی خارج شد, رفت در همان خرابه ای که چند تا دیوار داشت و صاحبش هم تا
آنجا رفته بود. شاید این آدمها هم بوی ماده خودشان را جستجو می کردند. پات کنار سایه
دیوار انتظار او را کشید . بعد از راه دیگر به میدان برگشتند.
آن مرد باز هم دستی روی سر او کشید و رفت دریکی از اتومبیلها که پات می شناخت
نشست. پات جرات نمی کرد بالا برود, کنار اتومبیل نشسته بود, به او نگاه می کرد.
یکمرتبه اتومبیل میان گرد و غبار به راه افتاد. پات هم بی درنگ دنبال اتومبیل با تمام قوا شروع
به دویدن کرد. نه, او این دفعه دیگر نمی توانست این مرد را از دست بدهد. له له می زد و با
وجود دردی که در بدنش حس می کرد با تمام قوا دنبال اتومبیل شلنگ بر می داشت و می
دوید. اما اتومبیل از او تندتر می رفت. اتومبیل از آبادی دور شد و از میان صحرا گذشت. پات
دوسه بار به اتومبیل رسید ولی باز عقب افتاد. اتومبیل از او تندتر می رفت. او اشتباه کرده بود,
علاوه بر این که به اتومبیل نمی رسید, ناتوان و شکسته شده بود. دلش ضعف می رفت و
یکمرتبه حس کرد که اعضایش از اراده او خارج شده و قادر به کمترین حرکت نیست. تمام
کوشش او بیهوده بود. اصلا نمی دانست چرا دویده, نمی دانست به کجا برود, نه راه پس
داشت و نه راه پیش. ایستاد, له له می زد, زبانش از دهنش بیرون آمده بود. جلو چشمهایش
تاریک شده بود, با سر خمیده, با زحمت خودش را از کنار جاده کشید و رفت در یک جوی
کنار کشتزار, شکمش را روی ماسه داغ و نمناک گذاشت, و با میل غریزی خودش که هیچ
وقت گول نمی خورد, حس کرد که دیگر از اینجا نمی تواند تکان بخورد. سرش گیج می
رفت, افکار و احساساتش محو و تیره شده بود, درد شدیدی در شکمش حس می کرد و در
چشمهایش روشنایی ناخوشی می درخشید. در میان تشنج و پیچ و تاب, دستها و پاهایش کم
کم بی حس می شد, عرق سردی تمام تنش را فراگرفت. یک نوع خنکی ملایم و مکیفی بود...
نزدیک غروب سه کلاغ گرسنه بالای سر پات پرواز می کردند, چون بوی پات را از دور شنیده
بودند, یکی از آنها با احتیاط آمد نزدیک او نشست, به دقت نگاه کرد, همین که مطمئن شد
پات هنوز کاملا نمرده است, دوباره پرید. این سه کلاغ برای درآوردن دو چشم میشی او آمده
بودند.

از صادق هدایت

 

ashki

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۳۹ ق.ظ | پلیسعلی | ۱ نظر

http://s4.picofile.com/file/7999304515/ashk.mp3.html

 دانلود غیرمستقیم

دانلود مستقیم

اشکی در گذرگاه تاریخ

------------------------------------

از همان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی که فرزندان آدم

زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید

آدمیت مرد

گرچه آدم زنده بود

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب

گشت و گشت

قرنها از مرگ آدم هم گذشت

ای دریغ

آدمیت برنگشت

قرن ما

روزگار مرگ انسانیت است

سینه ی دنیا ز خوبی ها تهی است

صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است

صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست

قرن موسی چمبه هاست

روزگار مرگ انسانیت است

من که از پژمردن یک شاخه گل

از نگاه ساکت یک کودک بیمار

از فغان یک قناری در قفس

از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار

اشک در چشمان و بغضم در گلوست

وندرین ایام زهرم در پیاله اشک خونم در سبوست

مرگ او را از کجا باور کنم

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای جنگل را بیابان میکنند

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

آنچه این نامردان با جان انسان میکنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این مصیبت ها صبور

صحبت از مرگ محبت مرگ عشق

گفتگو از مرگ انسانیت است

از فریدون مشیری

 

kalagh

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۳۳ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر


http://s4.picofile.com/file/7997863010/ghorob_paeez.mp3.html

دانلود غیر مستقیم

دانلود مستقیم

غروب پاییز

------------------------

دلم خون شد از این افسرده پاییز
از این افسرده پاییز غم انگیز
غروبی سخت محنت بار دارد
همه درد است و با دل کار دارد
شرنگ افزای رنج زندگانی ست
غم او چون غم من جاودانی ست
افق در موج اشک و خون نشسته
شرابش ریخته جامش شکسته
گل و گلزار را چین بر جبین است
نگاه گل نگاه واپسین است
پرستوهای وحشی بال در بال
امید مبهمی را کرده دنبال
نه در خورشید نور زندگانی
نه در مهتاب شور شادمانی

فلق ها خنده ای بر لب فسرده

شفق ها عقده ای در هم فشرده!!!
کلاغان می خروشند از سر کاج
که شد گلزار ها تاراج تاراج

درختان در پناه هم خزیده

ز روی بام ها گردن کشیده
خورد گل سیلی از باد غضبناک
به هر سیلی گلی افتاده بر خاک
چمن را لرزه ها در تار و پود است
رخ مریم ز سیلی ها کبود است
گلستان خرمی از یاد برده
به هر جا برگ گل را باد برده
نشان مرگ در گرد و غبار است
حدیث غم نوای آبشار است

چو بینم کودکان بی نوا را

که می بندند راه اغنیا را.

مگر یابند با صد ناله نانی

دراین سرمای جان فرسا مکانی
سری بالا کنم از سینه ی کوه
دلم کوه غم و دریای اندوه

نگاهم می شکافد آسمان را

مگر جوید نشان بی نشان را.


به دامانش درآویزد به زاری
بنالد زین همه بی برگ و باری
حدیث تلخ اینان باز گوید
کلید این معما باز جوید
چه گویم بغض می گیرد گلویم
اگر با او نگویم با که گویم؟
فرود اید نگاه از نیمه ی راه
که دست وصل کوتاهست کوتاه
نهیب تند بادی وحشت انگیز
رسد همراه بارانی بلاخیز
بسختی می خروشم های ،باران!
چه می خواهی ز ما بی برگ و باران
برهنه بی پناهان را نظر کن
در این وادی قدم آهسته تر کن
شد این ویرانه ویرانتر چه حاصل
پریشان شد پریشان تر چه حاصل
تو که جان می دهی بر دانه در خاک
غبار از چهر گل ها می کنی پاک
غم دل های ما را شستشو کن
برای ما سعادت آرزو کن

از فریدون مشیری

shiraz

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۳۱ ق.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

http://s4.picofile.com/file/7997823973/ivan.mp3.html

http://upload4u.org/images/4qogn6n8m7rj7dp97qpl.mp3

دانلود غیر مستقیم

دانلود مستقیم

در ایوان کوچک ما

------------------

جز خنده‌های دختر دردانه‌ام «بهار»

من سال هاست باغ و بهاری ندیده ام!

وز بوته‌های خشک لب پشت بام‌ها،

جز زهرخند تلخ،

کاری ندیده‌ام،

بر لوح غم گرفته ی این آسمان پیر

جز ابر تیره، نقش و نگاری ندیده ام!

در این غبارخانه ی دود آفرین ، دریغ

من رنگ لاله و چمن از یاد برده‌ام

وز آنچه شاعران به بهاران سروده‌اند

پیوسته یاد کرده و افسوس خورده‌ام.


در شهر زشت ما،

اینجا که فکر کوته و دیواره ای بلند

افکنده سایه بر سر و بر سرنوشت ما!

من سال‌های سال

در حسرت شنیدن یک نغمه ای نشاط،

در آرزوی دیدن یک شاخسار سبز،

یک چشمه، یک درخت،

یک باغ پرشکوفه، یک آسمان صاف،

در دود و خاک و آجر و آهن دویده ام!


تنها نه من، که دختر شیرین زبان من،

از من «حکایت» گل و صحرا شنیده است!

پرواز شاد چلچله‌ها را ندیده‌است

خود، گرچه چون پرستو، پرواز کرده‌است

اما، از این اتاق به ایوان پریده است!


شب‌ها که سر به دامن «حافظ» روم به خواب،

در خواب‌های رنگین، در باغ آفتاب

شیراز می‌شکوفد، زیبا تر از بهشت

شیراز می‌درخشد، روشن تر از شراب.


من با خیال خویش،

با خواب‌های رنگین،

با خنده‌های دختر دردانه‌ام بهار

با آنچه شاعران به بهاران سروده‌اند

در باغ خشک خاطر خود شاد و سرخوشم


اما «بهار» من،

این بسته بال کوچک، این بی بهار و باغ،

با بال‌های خسته در ایوان تنگ خویش،

- در شهر زشت ما،

اینجا که فکر کوته و دیواره ا ی بلند،

افکنده سایه بر سر و سرنوشت ما-

تنها چه می‌کند؟

می‌بینمش که  غمگین، در ژرف این حصار، 

در حسرت شنیدن یک نغمه ای نشاط،

در آرزوی دیدن یک شاخسار سبز،

یک چشمه، یک درخت،

یک باغ پرشکوفه، یک آسمان صاف،

حیران نشسته است!

در ابرهای دور

بر آرزوی کوچک خود چشم بسته‌است.


او را نگاه می‌کنم و رنج می‌کشم!

---(((از فریدون مشیری)))---

http://ali.bloglor.com/p41.html

يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۵۲ ب.ظ | پلیسعلی | ۲ نظر

 

دانلود و گوش کردن

عشق عشق عشق عشق

بعد همه در به دری          بعد همه در به دری          بعد همه در به دری      بعد همه در به دری

من عاشق تو هستم      به پای تو نشستم    برای تو می رقصم.....

ما زیاران

يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۷ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

سوره یس

يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۹ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

﴿ سورة الواقعة - سورة ٥٦ - تعداد آیات ٩٦

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ﴿١﴾ لَیْسَ لِوَقْعَتِهَا کَاذِبَةٌ ﴿٢﴾ خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ ﴿٣﴾ إِذَا رُجَّتِ الأرْضُ رَجًّا ﴿٤﴾ وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا ﴿٥﴾ فَکَانَتْ هَبَاءً مُنْبَثًّا ﴿٦﴾ وَکُنْتُمْ أَزْوَاجًا ثَلاثَةً ﴿٧﴾ فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ ﴿٨﴾ وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ﴿٩﴾ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ﴿١٠﴾ أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ﴿١١﴾ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ﴿١٢﴾ ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِینَ ﴿١٣﴾ وَقَلِیلٌ مِنَ الآخِرِینَ ﴿١٤﴾ عَلَى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ ﴿١٥﴾ مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ ﴿١٦﴾ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ ﴿١٧﴾ بِأَکْوَابٍ وَأَبَارِیقَ وَکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ ﴿١٨﴾ لا یُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلا یُنْزِفُونَ ﴿١٩﴾ وَفَاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ ﴿٢٠﴾ وَلَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ ﴿٢١﴾ وَحُورٌ عِینٌ ﴿٢٢﴾ کَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ ﴿٢٣﴾ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿٢٤﴾ لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا تَأْثِیمًا ﴿٢٥﴾ إِلا قِیلا سَلامًا سَلامًا ﴿٢٦﴾ وَأَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ ﴿٢٧﴾ فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ ﴿٢٨﴾ وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ ﴿٢٩﴾ وَظِلٍّ مَمْدُودٍ ﴿٣٠﴾ وَمَاءٍ مَسْکُوبٍ ﴿٣١﴾ وَفَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ ﴿٣٢﴾ لا مَقْطُوعَةٍ وَلا مَمْنُوعَةٍ ﴿٣٣﴾ وَفُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ ﴿٣٤﴾ إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً ﴿٣٥﴾ فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَارًا ﴿٣٦﴾ عُرُبًا أَتْرَابًا ﴿٣٧﴾ لأصْحَابِ الْیَمِینِ ﴿٣٨﴾ ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِینَ ﴿٣٩﴾ وَثُلَّةٌ مِنَ الآخِرِینَ ﴿٤٠﴾ وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ ﴿٤١﴾ فِی سَمُومٍ وَحَمِیمٍ ﴿٤٢﴾ وَظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ ﴿٤٣﴾ لا بَارِدٍ وَلا کَرِیمٍ ﴿٤٤﴾ إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُتْرَفِینَ ﴿٤٥﴾ وَکَانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ ﴿٤٦﴾ وَکَانُوا یَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿٤٧﴾ أَوَآبَاؤُنَا الأوَّلُونَ ﴿٤٨﴾ قُلْ إِنَّ الأوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ﴿٤٩﴾ لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ ﴿٥٠﴾ ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ ﴿٥١﴾ لآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ ﴿٥٢﴾ فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿٥٣﴾ فَشَارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ ﴿٥٤﴾ فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ ﴿٥٥﴾ هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ ﴿٥٦﴾ نَحْنُ خَلَقْنَاکُمْ فَلَوْلا تُصَدِّقُونَ ﴿٥٧﴾ أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ ﴿٥٨﴾ أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ ﴿٥٩﴾ نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ ﴿٦٠﴾ عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ وَنُنْشِئَکُمْ فِی مَا لا تَعْلَمُونَ ﴿٦١﴾ وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الأولَى فَلَوْلا تَذَکَّرُونَ ﴿٦٢﴾ أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ ﴿٦٣﴾ أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ﴿٦٤﴾ لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ ﴿٦٥﴾ إِنَّا لَمُغْرَمُونَ ﴿٦٦﴾ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ﴿٦٧﴾ أَفَرَأَیْتُمُ الْمَاءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ ﴿٦٨﴾ أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ ﴿٦٩﴾ لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلا تَشْکُرُونَ ﴿٧٠﴾ أَفَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ ﴿٧١﴾ أَأَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِئُونَ ﴿٧٢﴾ نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْکِرَةً وَمَتَاعًا لِلْمُقْوِینَ ﴿٧٣﴾ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ ﴿٧٤﴾ فَلا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ ﴿٧٥﴾ وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ ﴿٧٦﴾ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ﴿٧٧﴾ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ﴿٧٨﴾ لا یَمَسُّهُ إِلا الْمُطَهَّرُونَ ﴿٧٩﴾ تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٨٠﴾ أَفَبِهَذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ ﴿٨١﴾ وَتَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ ﴿٨٢﴾ فَلَوْلا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ ﴿٨٣﴾ وَأَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ ﴿٨٤﴾ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَلَکِنْ لا تُبْصِرُونَ ﴿٨٥﴾ فَلَوْلا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ ﴿٨٦﴾ تَرْجِعُونَهَا إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿٨٧﴾ فَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ﴿٨٨﴾ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِیمٍ ﴿٨٩﴾ وَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ ﴿٩٠﴾ فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ ﴿٩١﴾ وَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ ﴿٩٢﴾ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ ﴿٩٣﴾ وَتَصْلِیَةُ جَحِیمٍ ﴿٩٤﴾ إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ ﴿٩٥﴾ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ ﴿٩٦﴾

بینه

يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۳ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

دانلود و گوش دادن

﴿ سورة البینة - سورة 98 -   تعداد آیات ٨ ﴾

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ مُنْفَکِّینَ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ ﴿١﴾ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً ﴿٢﴾ فِیهَا کُتُبٌ قَیِّمَةٌ ﴿٣﴾ وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَةُ ﴿٤﴾ وَمَا أُمِرُوا إِلا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَیُقِیمُوا الصَّلاةَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ وَذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ ﴿٥﴾ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أُولَئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ ﴿٦﴾ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ ﴿٧﴾ جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ ﴿٨﴾

کمیل

يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۲ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

دانلود و گوش دادن

بسم الله الرحمن الرحیم

اَللّـهُمَّ إنِّی أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْء ، وَ بِقُوَّتِکَ الَّتی قَهَرْتَ بِها کُلَّ شَیْء ، وَ خَضَعَ لَها کُلُّ شَیء ، وَ ذَلَّ لَها کُلُّ شَیء ، وَ بِجَبَرُوتِکَ الَّتی غَلَبْتَ بِها کُلَّ شَیء ، وَ بِعِزَّتِکَ الَّتی لا یَقُومُ لَها شَیءٌ ، وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتی مَلأَتْ کُلَّ شَیء ، وَ بِسُلْطانِکَ الَّذی عَلا کُلَّ شَیء ، وَ بِوَجْهِکَ الْباقی بَعْدَ فَناءِ کُلِّ شَیء ، وَ بِأَسْمائِکَ الَّتی مَلأَتْ أرْکانَ کُلِّ شَیء ، وَ بِعِلْمِکَ الَّذی أَحاطَ بِکُلِّ شَیء ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذی أَضاءَ لَهُ کُلُّ شیء ، یا نُورُ یا قُدُّوسُ ، یا أَوَّلَ الأوَّلِینَ وَ یا آخِرَ الآخِرینَ .اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی تَهْتِکُ الْعِصَمَ ، اَللّـهُمَّ اغْفِـرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی تُنْزِلُ النِّقَمَ ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی تُغَیِّـرُ النِّعَمَ ، اَللّـهُمَّ اغْفِرْ لی الذُّنُوبَ الَّتی تَحْبِسُ الدُّعاءَ ، اَللّـهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی تُنْزِلُ الْبَلاءَ ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لی کُلَّ ذَنْب اَذْنَبْتُهُ ، وَ کُلَّ خَطیئَة اَخْطَأتُها .اَللّهُمَّ اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ بِذِکْرِکَ ، وَ اَسْتَشْفِعُ بِکَ إلى نَفْسِکَ ، وَ أَسْأَلُکَ بِجُودِکَ أن تُدْنِیَنی مِنْ قُرْبِکَ ، وَ أَنْ تُوزِعَنی شُکْرَکَ ، وَ أَنْ تُلْهِمَنی ذِکْرَکَ ، اَللّهُمَّ إنی أَسْأَلُکَ سُؤالَ خاضِع مُتَذَلِّل خاشِع أن تُسامِحَنی وَ تَرْحَمَنی وَ تَجْعَلَنی بِقِسْمِکَ راضِیاً قانِعاً ، وَ فی جَمیعِ الأحوال مُتَواضِعاً .اَللّهُمَّ وَ أَسْأَلُکَ سُؤالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فاقَتُهُ ، وَ اَنْزَلَ بِکَ عِنْدَ الشَّدائِدِ حاجَتَهُ ، وَ عَظُمَ فیما عِنْدَکَ رَغْبَتُهُ .اَللّـهُمَّ عَظُمَ سُلْطانُکَ ، وَ عَلا مَکانُکَ ، وَ خَفِی مَکْرُکَ ، وَ ظَهَرَ اَمْرُکَ وَ غَلَبَ قَهْرُکَ ، وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ ، وَ لا یُمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ .اَللّهُمَّ لا أجِدُ لِذُنُوبی غافِراً ، وَ لا لِقَبائِحی ساتِراً ، وَ لا لِشَیء مِنْ عَمَلِی الْقَبیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَکَ ، لا اِلـهَ إلاّ أنْتَ ، سُبْحانَکَ وَ بِحَمْدِکَ ، ظَلَمْتُ نَفْسی ، وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلی ، وَ سَکَنْتُ إلى قَدیمِ ذِکْرِکَ لی وَ مَنِّکَ عَلَیَّ .اَللّهُمَّ مَوْلای کَمْ مِنْ قَبیح سَتَرْتَهُ ، وَ کَمْ مِنْ فادِح مِنَ الْبَلاءِ اَقَلْتَهُ ، وَ کَمْ مِنْ عِثارٍ وَقَیْتَهُ ، وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ ، وَ کَمْ مِنْ ثَناءٍ جَمیلٍ لَسْتُ اَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ .اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلائی ، وَ اَفْرَطَ بی سُوءُ حالی ، وَ قَصُرَتْ بی اَعْمالی ، وَ قَعَدَتْ بی اَغْلالی ، وَ حَبَسَنی عَنْ نَفْعی بُعْدُ اَمَلی ، وَ خَدَعَتْنِی الدُّنْیا بِغُرُورِها ، وَ نَفْسی بِجِنایَتِها ، وَ مِطالی یا سَیِّدی فَأَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ أن لا یَحْجُبَ عَنْکَ دُعائی سُوءُ عَمَلی وَ فِعالی ، وَ لا تَفْضَحْنی بِخَفِی مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرّی ، وَ لا تُعاجِلْنی بِالْعُقُوبَةِ عَلى ما عَمِلْتُهُ فی خَلَواتی مِنْ سُوءِ فِعْلی وَ إساءَتی ، وَ دَوامِ تَفْریطی وَ جَهالَتی ، وَ کَثْرَةِ شَهَواتی وَ غَفْلَتی ، وَ کُنِ اللّهُمَّ بِعِزَّتِکَ لی فی کُلِّ الأحوالِ رَؤوفاً ، وَ عَلَی فی جَمیعِ الاُْمُورِ عَطُوفاً .اِلـهی وَ رَبّی مَنْ لی غَیْرُکَ أَسْأَلُهُ کَشْفَ ضُرّی ، وَ النَّظَرَ فی اَمْری ، اِلهی وَ مَوْلای اَجْرَیْتَ عَلَی حُکْماً اِتَّبَعْتُ فیهِ هَوى نَفْسی ، وَ لَمْ اَحْتَرِسْ فیهِ مِنْ تَزْیینِ عَدُوّی ، فَغَرَّنی بِما اَهْوى وَ اَسْعَدَهُ عَلى ذلِکَ الْقَضاءُ ، فَتَجاوَزْتُ بِما جَرى عَلَیَّ مِنْ ذلِکَ بَعْضَ حُدُودِکَ ، وَ خالَفْتُ بَعْضَ اَوامِرِکَ ، فَلَکَ الْحَمْدُ عَلی فی جَمیعِ ذلِکَ ، وَ لا حُجَّةَ لی فیما جَرى عَلَیَّ فیهِ قَضاؤُکَ ، وَ اَلْزَمَنی حُکْمُکَ وَ بَلاؤُکَ .

وَ قَدْ اَتَیْتُکَ یا اِلـهی بَعْدَ تَقْصیری وَ اِسْرافی عَلى نَفْسی مُعْتَذِراً نادِماً مُنْکَسِراً مُسْتَقیلاً مُسْتَغْفِراً مُنیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً ، لا أجِدُ مَفَرّاً مِمّا کانَ مِنّی ، وَ لا مَفْزَعاً اَتَوَجَّهُ إلیه فی أَمْری ، غَیْرَ قَبُولِکَ عُذْری ، وَ اِدْخالِکَ اِیّایَ فی سَعَة رَحْمَتِکَ .اَللّـهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْری ، وَ ارْحَمْ شِدَّةَ ضُرّی ، وَ فُکَّنی مِنْ شَدِّ وَثاقی .یا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنی ، وَ رِقَّةَ جِلْدی ، وَ دِقَّةَ عَظْمی ، یا مَنْ بَدَأَ خَلْقی وَ ذِکْری وَ تَرْبِیَتی وَ بِرّی وَ تَغْذِیَتی هَبْنی لاِبـْتِداءِ کَرَمِکَ ، وَ سالِفِ بِرِّکَ بی .یا اِلـهی وَ سَیِّدی وَ رَبّی ، اَتُراکَ مُعَذِّبی بِنارِکَ بَعْدَ تَوْحیدِکَ ، وَ بَعْدَ مَا انْطَوى عَلَیْهِ قَلْبی مِنْ مَعْرِفَتِکَ ، وَ لَهِجَ بِهِ لِسانی مِنْ ذِکْرِکَ ، وَ اعْتَقَدَهُ ضَمیری مِنْ حُبِّکَ ، وَ بَعْدَ صِدْقِ اعْتِرافی و َدُعائی خاضِعاً لِرُبُوبِیَّتِکَ ، هَیْهاتَ أنْتَ اَکْرَمُ مِنْ أنْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ ، أوْ تُبَعِّدَ مَنْ أدْنَیْتَهُ ، اَوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَیْتَهُ ، اَوْ تُسَلِّمَ اِلَى الْبَلاءِ مَنْ کَفَیْتَهُ وَ رَحِمْتَهُ ، وَ لَیْتَ شِعْری یا سَیِّدی وَ اِلـهی وَ مَوْلایَ ، اَتُسَلِّطُ النّارَ عَلى وُجُوه خَرَّتْ لِعَظَمَتِکَ ساجِدَةً ، وَ عَلى اَلْسُن نَطَقَتْ بِتَوْحیدِکَ صادِقَةً ، وَ بِشُکْرِکَ مادِحَةً ، وَ عَلى قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِإلهِیَّتِکَ مُحَقِّقَةً ، وَ عَلى ضَمائِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِکَ حَتّى صارَتْ خاشِعَةً ، وَ عَلى جَوارِحَ سَعَتْ إلى أوْطانِ تَعَبُّدِکَ طائِعَةً ، وَ اَشارَتْ بِاسْتِغْفارِکَ مُذْعِنَةً ، ما هکَذَا الظَّنُّ بِکَ ، وَ لا اُخْبِرْنا بِفَضْلِکَ عَنْکَ .یا کَریمُ یا رَبِّ وَ اَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفی عَنْ قَلیل مِنْ بَلاءِ الدُّنْیا وَ عُقُوباتِها ، وَ ما یَجْری فیها مِنَ الْمَکارِهِ عَلى أهْلِها ، عَلى أنَّ ذلِکَ بَلاءٌ وَ مَکْرُوهٌ قَلیلٌ مَکْثُهُ ، یَسیرٌ بَقاؤُهُ ، قَصیرٌ مُدَّتُهُ ، فَکَیْفَ احْتِمالی لِبَلاءِ الآخِرَةِ ، وَ جَلیلِ وُقُوعِ الْمَکارِهِ فیها ، وَ هُوَ بَلاءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ ، وَ یَدُومُ مَقامُهُ ، وَ لا یُخَفَّفُ عَنْ اَهْلِهِ ، لاَِنَّهُ لا یَکُونُ إلاّ عَنْ غَضَبِکَ وَ اْنتِقامِکَ وَ سَخَطِکَ ، وَ هذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّمـاواتُ وَ الأرْضُ ، یا سَیِّدِی فَکَیْفَ لی وَ أنَا عَبْدُکَ الضَّعیـفُ الـذَّلیـلُ الْحَقیـرُ الْمِسْکیـنُ الْمُسْتَکینُ .یا اِلهی وَ رَبّی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلایَ لأیِّ الاُْمُورِ اِلَیْکَ اَشْکُو ، وَ لِما مِنْها أضِجُّ وَ اَبْکی ، لألیمِ الْعَذابِ وَ شِدَّتِهِ ، أمْ لِطُولِ الْبَلاءِ وَ مُدَّتِهِ ، فَلَئِنْ صَیَّرْتَنی لِلْعُقُوباتِ مَعَ أعْدائِکَ ، وَ جَمَعْتَ بَیْنی وَ بَیْنَ أهْلِ بَلائِکَ ، وَ فَرَّقْتَ بَیْنی وَ بَیْنَ أحِبّائِکَ وَ أوْلیائِکَ ، فَهَبْنی یا إلـهی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلایَ وَ رَبّی صَبَرْتُ عَلى عَذابِکَ ، فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِکَ ، وَ هَبْنی صَبَرْتُ عَلى حَرِّ نارِکَ ، فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إلى کَرامَتِکَ ، أمْ کَیْفَ أسْکُنُ فِی النّارِ وَ رَجائی عَفْوُکَ ، فَبِعِزَّتِکَ یا سَیِّدى وَ مَوْلایَ اُقْسِمُ صادِقاً لَئِنْ تَرَکْتَنی ناطِقاً لاَِضِجَّنَّ إلَیْکَ بَیْنَ أهْلِها ضَجیجَ الآمِلینَ ، وَ لأصْرُخَنَّ إلَیْکَ صُراخَ الْمَسْتَصْرِخینَ ، وَ لأبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکاءَ الْفاقِدینَ ، وَ لاَُنادِیَنَّکَ اَیْنَ کُنْتَ یا وَلِیَّ الْمُؤْمِنینَ ، یا غایَةَ آمالِ الْعارِفینَ ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ ، یا حَبیبَ قُلُوبِ الصّادِقینَ ، وَ یا اِلهَ الْعالَمینَ .أفَتُراکَ سُبْحانَکَ یا إلهی وَ بِحَمْدِکَ تَسْمَعُ فیها صَوْتَ عَبْد مُسْلِم سُجِنَ فیها بِمُخالَفَتِهِ ، وَ ذاقَ طَعْمَ عَذابِها بِمَعْصِیَتِهِ ، وَ حُبِسَ بَیْنَ اَطْباقِها بِجُرْمِهِ وَ جَریرَتِهِ ، وَ هُوَ یَضِجُّ إلَیْکَ ضَجیجَ مُؤَمِّل لِرَحْمَتِکَ ، وَ یُنادیکَ بِلِسانِ أهْلِ تَوْحیدِکَ ، وَ یَتَوَسَّلُ إلَیْکَ بِرُبُوبِیَّتِکَ ، یا مَوْلایَ فَکَیْفَ یَبْقى فِی الْعَذابِ وَ هُوَ یَرْجُو ما سَلَفَ مِنْ حِلْمِکَ ، أَمْ کَیْفَ تُؤْلِمُهُ النّارُ وَ هُوَ یَأْمُلُ فَضْلَکَ وَ رَحْمَتَکَ ، اَمْ کَیْفَ یُحْرِقُهُ لَهیبُها وَ أنْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ تَرى مَکانَه ، اَمْ کَیْفَ یَشْتَمِلُ عَلَیْهِ زَفیرُها وَ أنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ ، اَمْ کَیْفَ یَتَقَلْقَلُ بَیْنَ اَطْباقِها وَ أنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ ، اَمْ کَیْفَ تَزْجُرُهُ زَبانِیَتُها وَ هُوَ یُنادیکَ یا رَبَّهُ ، اَمْ کَیْفَ یَرْجُو فَضْلَکَ فی عِتْقِهِ مِنْها فَتَتْرُکُهُ فیها ، هَیْهاتَ ما ذلِکَ الظَّنُ بِکَ ، وَ لاَ الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِکَ ، وَ لا مُشْبِهٌ لِما عامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدینَ مِنْ بِرِّکَ وَ اِحْسانِکَ ، فَبِالْیَقینِ اَقْطَعُ لَوْ لا ما حَکَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذیبِ جاحِدیکَ ، وَ قَضَیْتَ بِهِ مِنْ اِخْلادِ مُعانِدِیکَ ، لَجَعَلْتَ النّارَ کُلَّها بَرْداً وَ سَلاماً ، وَ ما کانَ لأحَد فیها مَقَرّاً وَ لا مُقاماً ، لکِنَّکَ تَقَدَّسَتْ أسْماؤُکَ اَقْسَمْتَ أنْ تَمْلاََها مِنَ الْکافِرینَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ اَجْمَعینَ ، وَ أنْ تُخَلِّدَ فیهَا الْمُعانِدینَ ، وَ أنْتَ جَلَّ ثَناؤُکَ قُلْتَ مُبْتَدِئاً ، وَ تَطَوَّلْتَ بِالإنْعامِ مُتَکَرِّماً ، اَفَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ .إلهی وَ سَیِّدى فَأَسْأَلُکَ بِالْقُدْرَةِ الَّتی قَدَّرْتَها ، وَ بِالْقَضِیَّةِ الَّتی حَتَمْتَها وَ حَکَمْتَها ، وَ غَلَبْتَ مَنْ عَلَیْهِ اَجْرَیْتَها ، أنْ تَهَبَ لی فی هذِهِ اللَّیْلَةِ وَ فی هذِهِ السّاعَةِ کُلَّ جُرْم اَجْرَمْتُهُ ، وَ کُلَّ ذَنْب اَذْنَبْتُهُ ، وَ کُلَّ قَبِیح أسْرَرْتُهُ ، وَ کُلَّ جَهْل عَمِلْتُهُ ، کَتَمْتُهُ أوْ اَعْلَنْتُهُ ، أخْفَیْتُهُ أوْ اَظْهَرْتُهُ ، وَ کُلَّ سَیِّئَة أمَرْتَ بِاِثْباتِهَا الْکِرامَ الْکاتِبینَ الَّذینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ ما یَکُونُ مِنّی ، وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَیَّ مَعَ جَوارِحی ، وَ کُنْتَ أنْتَ الرَّقیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرائِهِمْ ، وَ الشّاهِدَ لِما خَفِیَ عَنْهُمْ ، وَ بِرَحْمَتِکَ اَخْفَیْتَهُ ، وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ ، وَ أنْ تُوَفِّرَ حَظّی مِنْ کُلِّ خَیْر اَنْزَلْتَهُ أوْ اِحْسان فَضَّلْتَهُ ، أوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ ، أوْ رِزْق بَسَطْتَهُ ، أوْ ذَنْب تَغْفِرُهُ ، أوْ خَطَأ تَسْتُرُهُ ، یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ .یا اِلهی وَ سَیِّدی وَ مَوْلایَ وَ مالِکَ رِقّی ، یا مَنْ بِیَدِهِ ناصِیَتی ، یا عَلیماً بِضُرّی وَ مَسْکَنَتی ، یا خَبیراً بِفَقْری وَ فاقَتی ، یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ ، أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ ، وَ اَعْظَمِ صِفاتِکَ وَ اَسْمائِکَ ، أنْ تَجْعَلَ اَوْقاتی مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَةً ، وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَةً ، وَ اَعْمالی عِنْدَکَ مَقْبُولَةً ، حَتّى تَکُونَ أعْمالی وَ أوْرادی کُلُّها وِرْداً واحِداً ، وَ حالی فی خِدْمَتِکَ سَرْمَداً .یا سَیِّدی یا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلی ، یا مَنْ اِلَیْهِ شَکَوْتُ أحْوالی ، یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ ، قَوِّ عَلى خِدْمَتِکَ جَوارِحی ، وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزیمَةِ جَوانِحی ، وَ هَبْ لِیَ الْجِدَّ فی خَشْیَتِکَ ، وَ الدَّوامَ فِی الاِْتِّصالِ بِخِدْمَتِکَ ، حَتّى أسْرَحَ إلَیْکَ فی مَیادینِ السّابِقینَ ، وَ اُسْرِعَ إلَیْکَ فِی الْبارِزینَ ، وَ اَشْتاقَ إلى قُرْبِکَ فِی الْمُشْتاقینَ ، وَ اَدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الُْمخْلِصینَ ، وَ اَخافَکَ مَخافَةَ الْمُوقِنینَ ، وَ اَجْتَمِعَ فی جِوارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ .اَللّهُمَّ وَ مَنْ اَرادَنی بِسُوء فَاَرِدْهُ ، وَ مَنْ کادَنی فَکِدْهُ ، وَ اجْعَلْنی مِنْ أحْسَنِ عَبیدِکَ نَصیباً عِنْدَکَ ، وَ اَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْکَ ، وَ اَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْکَ ، فَاِنَّهُ لا یُنالُ ذلِکَ إلاّ بِفَضْلِکَ ، وَ جُدْ لی بِجُودِکَ ، وَ اعْطِفْ عَلَیَّ بِمَجْدِکَ ، وَ احْفَظْنی بِرَحْمَتِکَ ، وَ اجْعَلْ لِسانی بِذِکْرِکَ لَهِجَاً ، وَ قَلْبی بِحُبِّکَ مُتَیَّماً ، وَ مُنَّ عَلَیَّ بِحُسْنِ اِجابَتِکَ ، وَ اَقِلْنی عَثْرَتی ، وَ اغْفِرْ زَلَّتی ، فَاِنَّکَ قَضَیْتَ عَلى عِبادِکَ بِعِبادَتِکَ ، وَ اَمَرْتَهُمْ بِدُعائِکَ ، وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الإجابَةَ ، فَاِلَیْکَ یا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهی ، وَ اِلَیْکَ یا رَبِّ مَدَدْتُ یَدی ، فَبِعِزَّتِکَ اسْتَجِبْ لی دُعائی ، وَ بَلِّغْنی مُنایَ ، وَ لا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِکَ رَجائی ، وَ اکْفِنی شَرَّ الْجِنِّ وَ الإنْسِ مِنْ اَعْدائی .یا سَریعَ الرِّضا اِغْفِرْ لِمَنْ لا یَمْلِکُ إلاّ الدُّعاءَ ، فَاِنَّکَ فَعّالٌ لِما تَشاءُ ، یا مَنِ اسْمُهُ دَواءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفاءٌ وَ طاعَتُهُ غِنىً ، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مالِهِ الرَّجاءُ ، وَ سِلاحُهُ الْبُکاءُ ، یا سابِـغَ النِّعَمِ ، یا دافِعَ النِّقَمِ ، یا نُورَ الْمُسْتَوْحِشینَ فِی الظُّلَمِ ، یا عالِماً لا یُعَلَّمُ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد ، و َافْعَلْ بی ما أنْتَ اَهْلُهُ ، وَ صَلَّى اللهُ عَلى رَسُولِهِ وَ الأَئِمَّةِ الْمَیامینَ مِنْ آلِهِ ، وَ سَلَّمَ تَسْلیماً کَثیراً “

یس

يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۱۹ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر

 دانلود و گوش دادن


﴿ سورة یس - سورة ٣٦ -   تعداد آیات ٨٣ ﴾

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

یس ﴿١﴾ وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ﴿٢﴾ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ﴿٣﴾ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿٤﴾ تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ ﴿٥﴾ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أُنْذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ ﴿٦﴾ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ﴿٧﴾ إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلالا فَهِیَ إِلَى الأذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ ﴿٨﴾وَجَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ ﴿٩﴾ وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ﴿١٠﴾ إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمَنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ کَرِیمٍ ﴿١١﴾ إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ ﴿١٢﴾ وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلا أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ﴿١٣﴾إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ ﴿١٤﴾ قَالُوا مَا أَنْتُمْ إِلا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَمَا أَنْزَلَ الرَّحْمَنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلا تَکْذِبُونَ ﴿١٥﴾ قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ ﴿١٦﴾ وَمَا عَلَیْنَا إِلا الْبَلاغُ الْمُبِینُ ﴿١٧﴾ قَالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَئِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ﴿١٩﴾ وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَى قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ ﴿٢٠﴾ اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ ﴿٢١﴾ وَمَا لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿٢٢﴾أَأَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمَنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَلا یُنْقِذُونِ ﴿٢٣﴾ إِنِّی إِذًا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ ﴿٢٤﴾ إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ ﴿٢٥﴾ قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ ﴿٢٦﴾ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ ﴿٢٧﴾

الجزء ٢٣

وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا کُنَّا مُنْزِلِینَ ﴿٢٨﴾ إِنْ کَانَتْ إِلا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ ﴿٢٩﴾ یَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ ﴿٣٠﴾ أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ ﴿٣١﴾ وَإِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنَا مُحْضَرُونَ ﴿٣٢﴾ وَآیَةٌ لَهُمُ الأرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ ﴿٣٣﴾ وَجَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ ﴿٣٤﴾ لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَفَلا یَشْکُرُونَ ﴿٣٥﴾ سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الأزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الأرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لا یَعْلَمُونَ ﴿٣٦﴾ وَآیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُمْ مُظْلِمُونَ﴿٣٧﴾ وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿٣٨﴾ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ ﴿٣٩﴾ لا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ﴿٤٠﴾ وَآیَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ ﴿٤١﴾وَخَلَقْنَا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ ﴿٤٢﴾ وَإِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِیخَ لَهُمْ وَلا هُمْ یُنْقَذُونَ ﴿٤٣﴾ إِلا رَحْمَةً مِنَّا وَمَتَاعًا إِلَى حِینٍ ﴿٤٤﴾ وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَمَا خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿٤٥﴾ وَمَا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِمْ إِلا کَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ ﴿٤٦﴾ وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ ﴿٤٧﴾ وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿٤٨﴾ مَا یَنْظُرُونَ إِلا صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ یَخِصِّمُونَ ﴿٤٩﴾ فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَلا إِلَى أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ﴿٥٠﴾ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُمْ مِنَ الأجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ ﴿٥١﴾ قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ ﴿٥٢﴾ إِنْ کَانَتْ إِلا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنَا مُحْضَرُونَ ﴿٥٣﴾ فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَلا تُجْزَوْنَ إِلا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٥٤﴾ إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فَاکِهُونَ ﴿٥٥﴾ هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِی ظِلالٍ عَلَى الأرَائِکِ مُتَّکِئُونَ ﴿٥٦﴾ لَهُمْ فِیهَا فَاکِهَةٌ وَلَهُمْ مَا یَدَّعُونَ ﴿٥٧﴾ سَلامٌ قَوْلا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ ﴿٥٨﴾ وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ ﴿٥٩﴾ أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ ﴿٦٠﴾ وَأَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ ﴿٦١﴾ وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلا کَثِیرًا أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ ﴿٦٢﴾ هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ﴿٦٣﴾ اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ﴿٦٤﴾ الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ﴿٦٥﴾ وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى یُبْصِرُونَ ﴿٦٦﴾وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَکَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِیًّا وَلا یَرْجِعُونَ ﴿٦٧﴾ وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَفَلا یَعْقِلُونَ ﴿٦٨﴾ وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلا ذِکْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِینٌ ﴿٦٩﴾ لِیُنْذِرَ مَنْ کَانَ حَیًّا وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکَافِرِینَ ﴿٧٠﴾ أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِکُونَ ﴿٧١﴾ وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَکُوبُهُمْ وَمِنْهَا یَأْکُلُونَ ﴿٧٢﴾وَلَهُمْ فِیهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلا یَشْکُرُونَ ﴿٧٣﴾ وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ ﴿٧٤﴾ لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَهُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ ﴿٧٥﴾ فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ ﴿٧٦﴾ أَوَلَمْ یَرَ الإنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ ﴿٧٧﴾وَضَرَبَ لَنَا مَثَلا وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ ﴿٧٨﴾ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ ﴿٧٩﴾ الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الأخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ ﴿٨٠﴾ أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَى وَهُوَ الْخَلاقُ الْعَلِیمُ ﴿٨١﴾ إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ﴿٨٢﴾ فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿٨٣﴾

qurans

يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۱۴ ب.ظ | پلیسعلی | ۰ نظر


دانلود قرائت سوره ی بلد           و گوش کردن سوره بلد

دانلود قرائت سوره ی حدید         و گوش دادن سوره حدید

دانلود خواندن سوره ی حشر        و استماع سوره ی حشر

 

دانلود خواندن سوره ی ملک       و استماع سوره ی ملک

دانلود خواندن سوره ی واقعه       و استماع سوره واقعه