من قرار بود رئیس جمهور بشم وقتی مدیر مدرسمون فهمید پیش دانشگاهی رو میخاهم غیر حضوری بخونم زنگ زد گفت بیا مدرسه صحبت کنیم یه نفر دیگه وقتی رفتم همراش بود پیشنهاد داد که میخای بری دانشگاه شریف؟؟ من خر که وبلاگ نویس بودم و سرامد نویسندگانی که هواپیماشون سقوط کرد در پرواز خارج گفتم شما؟!! مدیرمون گفت با من حرف بزن گفتم میخام برم دانشگاه خوب و قبول نکردم گفتم من پایه ام ضعیفه میخوام از اول بخونم نمیدونستم یه سال برم پشت کنکور میفرستنم به تیمارستان بدتر از زندان و جلوی مدارک و مدارجم رو با قرص روان خواهند گرفت حسودان نظامی اون دوران و خفه م خواهند کرد و منم تصمیم گرفتم حالا که از راه نویسندگی و دانش رییس جمهور شدن نمیشه پس دلقک بشم تا لااقل حرفامو بتونم براتون بگم و سخنرانی کنم و حرفارو به بالا و شما بتونم برسونم اگرچه با مسخره شدن و خندیدن و دیوانه بودنم ولی هرگز یه نفر از شما ویسگونیا درمورد یک دونه سخنرانی آپاراتم نظر ندادین که اینو یا از خفقان یا شاید کسانی که نظر میدن دکتر روان یا مامورن میدونم چه بسا دخترانی که میان و دخترن و چقدر خوش خیال بودم و بیشتر تلاش کردم و عکس گذاشتم به خیال اینکه دخترا اینجا صف بکشن ولی اونطور نشد!
اوفف الان که قد گاو براشون ارزش ندارم اون موقه خدا با ما بود و وضع کشور نا آرام!!