أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».
مقدم شما بزرگواران و برادران و خواهران ایمانی را گرامی میداریم. اعیاد خجسته دینی و ملّی که در پیش داریم برای همه شما خیر و رحمت و برکت را به همراه بیاورد و از میلاد پُربرکت صدیقه کبری(صلوات الله و سلامه علیها) هم فیوضات الهی ـ إنشاءالله ـ نصیب نظام ما و عموم علاقمندان به قرآن و عترت بشود!
بحثهای ما در شرح نهجالبلاغه امیرالمؤمنین(سلام الله علیه)، به نامه 59 رسید؛ این نامهها به صورت بخشنامهای بود که توسط وجود مبارک امیرالمؤمنین برای والیان و مسئولان منطقهای مختلف نوشته میشد. بخشی از این بخشنامهها و نامهها مربوط به خود حوزه عراق و بخشی هم مربوط به استانهای متنبّه ایران بود؛ برای اهواز و بصره و کرمان که یک محدوده استانداری بود نامه مینوشتند؛[1] برای آذربایجان نامه نوشتند؛[2]برای استانهای دیگر نامه نوشتند که غالب این نامهها در نهجالبلاغه هست. این نامه 59 به «أسود بن قطبة صاحب جند حلوان» است؛ این حلوان را بعضی از شارحان نهجالبلاغه همین منطقه سرپلذهاب و این منطقه نقل کردند، برخیها هم این را جزء استان فارس دانستند، بالاخره این مربوط به ایران است که طبق تفسیر و شرح بخشهای قابل توجهی از نهجالبلاغه، این را برای استانداران ایران نوشتند و ظاهر نامه هم همین مقدار است، آن طوری که در کتاب تمام نهجالبلاغه آمده، بیش از این مقدار نیست. گاهی مرحوم سید رضی(رضوان الله علیه) این نامهها را تقطیع میکردند؛ یعنی آن مقداری را که لازم میدانستند را نقل میکردند و آن مقداری را هم که مصلحت نبود نقل نمیکردند. نامهای که حضرت برای سردمداران جنگ جمل نوشتند سه بخش بود: بخشی از آن مربوط به طلحه بود، بخشی از آن مربوط به زبیر بود که اینها هماهنگ بودند، بخشی از آن هم مربوط به عایشه بود که آن بخش مربوط به عایشه را به احترام پیغمبر نقل نکرد؛ یعنی سید رضی در نهجالبلاغه آن بخش را نقل نکرد.
اما این نامه 59 که به «أسود بن قطبة صاحب جند حلوان» میباشد را کاملاً نقل کرده است. اصل نامه این است که نامهای از طرف «عبدالله»، معمولاً نامه را وجود مبارک حضرت امیر به عنوان بنده خدا شروع میکرد؛ مرقوم میفرمودند که نامهای از «عبدالله علی بن ابیطالب»، آن لقب را در آخر ذکر میکرد. امیرالمؤمنین به فلان استاندار: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْوَالِیَ إِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذَلِکَ کَثِیراً مِنَ الْعَدْلِ»؛ فرمود انسان اگر راههای گوناگون داشته باشد، او از بسیاری از عدالت محروم میشود. در خیلی از جاها توفیق اجرای عدل را از دست میدهد. نه اینکه او نمیتواند عدالت فراوان داشته باشد، بلکه در بخشهای فراوانی از عدالت محروم میشود، چون هویٰ و هوس با عدل سازگار نیست. عدل این است که هر چیزی در جای خود قرار بگیرد،[3]هویٰ آن است که هر چیزی به نفع خود آدم باشد، این هویٰ با آن عدل اصلاً سازگار نیست. فرمود اختلاف هویٰ و گرایشها و میلهای متعدّد، در بسیاری از موارد جلوی عدلپروری و عدلگستری را میگیرد. معنای این جمله این نیست که او از عدالت فراوان محروم است، معنای جمله این است که او در بسیاری از موارد از عدالت محروم است! «اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذَلِکَ کَثِیراً مِنَ الْعَدْلِ»، این مطلب اول.
آنطوری که ابنمیثم و دیگران نقل کردند، همین نامه چند سطری به شش یا هفت اصل حقوقی و نظام دینی برمیگردد. فرمود: «فَلْیَکُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَکَ فِی الْحَقِّ سَوَاءً»؛ اولاً حقمحور باشید، یک؛ و این حقمداری را نسبت به همه حفظ بکنید، دو. نسبت به یک عدّه حق و عدل را رعایت بکنید و نسبت به یک عدّه رعایت نکنید، این ظلم است. پس یک مطلب این است که حقمدار باشید، دوم این است که این حقمداری نسبت به همه اصناف و طبقات رعایت بشود. بعد فرمود: «فَإِنَّهُ لَیْسَ فِی الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ»؛ شما اگر عدل را رها کنید در قبالش چه چیزی را میخواهید بگیرید؟ یک وقتی انسان یک کالایی را میدهد و در مقابل معامله میکند و یک چیزی میگیرد؛ یک وقت است که یک کالایی را میدهد و چیزی نمیگیرد؛ یک وقت است که یک کالایی را میدهد و سَمّ میگیرد. در اینجا سه مسئله است: یک وقت است که کسی کالای گرانی میدهد و یک کالای ارزشمندی میگیرد ولو یک مختصر کمتر، اینجا میگویند او مغبون شد. یک وقت است که یک کالایی را میدهد و هیچ نمیگیرد، اینجا میشود سفاهت. یک وقت است که نه، کالا را میدهد و در برابرش سمّ میگیرد! فرمود شما در عوض عدل چه چیزی میخواهید بگیرید؟ اگر عدل را عمل نکردید این معنایش صِرف ترک عدل که نیست! عدل را دادی و ستم را گرفتی، اینکه نمیتواند عوض این باشد، این میشود خسارت، چون انسان خود سرمایه را میبازد. فرمود: «لَیْسَ فِی الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ»؛ بعد فرمود همه ما این توفیق را نداریم که در حوزهها یا دانشگاهها شرکت کنیم همه مسائل اخلاقی، همه مسائل حقوقی و همه مسائل شرعی را بدانیم، فرمود این کار آسان نیست که آدم همه مسائل شرعی را بداند، اما خدای سبحان یک ترازوی عدلمداری را در درون همه ما نصب کرد، فرمود شما همنوع و یکسان هستید، دیگر دو حقیقت که نیستید! یک بیان نورانی از خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است که «النَّاسُ سَوَاءٌ کَأَسْنَانِ الْمُشْطِ»؛[4] فرمود این شانه که بالاخره موی سر و صورت را با آن شانه میکنند، اینها پستی پستی و بلندی ندارد یکدست است، فرمود مردم مثل دندانه شانه هستند، اگر بخواهند یک مشکلی را حل کنند، یکی بلند بشود و یکی پایین باشد این مشکل حل نمیشود. البته استعدادها و شرایط مختلف است، ولی در رعایت قوانین همه یکسان هستند، همه در برابر قانون یکسان هستند، ولو قانونها فرق میکنند؛ قانون بزرگتر، قانون کوچکتر، قانون زن، قانون مرد، قانون باسواد، قانون بیسواد، قانون کسی که خیلی رشد علمی دارد با کسی که رشد علمی ندارد، قانونهای فرق میکند اما همه در برابر قانون مساوی هستند. این دو اصل حقوقی کاملاً از هم جداست. قانونِ یک مرجع با یک مقلّد فرق میکند، قانونِ یک انسان خوشاستعداد با درسنخوانده فرق میکند؛ اما وقتی قانون درسنخوانده این شد و قانون درسخوانده آن شد، اینطور نباشد که درسنخوانده محکوم به قانون باشد و درسخوانده محکوم به قانون نباشد. پس قانونها فرق میکند، یک؛ همه در برابر قانون یکسان هستند، این دو. قانون کسی که در ابتدایی است با آنکه دانشآموز است، با آنکه دانشگاه هست که ارشد میخواند یا متخصص است یا فوق تخصص است یا دکترا است قانونهایشان فرق میکند؛ اما همه در برابر قانون یکسان هستند، اینطور نیست که قانون در برابر این شخص اجرا بشود و در برابر او اجرا نشود، این دو اصل حقوقی باید از همه هم تفکیک بشود و هم رعایت شود.
فرمود به اینکه خدای سبحان انسان را آفرید، انسانها دو نوع که نیستند، هر چه برای خودت نمیپسندی برای دیگران نپسند، یک؛ هر چه دیگران اگر نسبت به یکدیگر روا بدارند تو روا نمیداری تو انجام نده! این دو؛ یعنی اگر کسی یک کاری را نسبت به تو کرد و این کار ناپسند بود، تو این کار را نکن، این یک؛ اگر کسی کاری را نسبت به دیگری کرد و تو نمیپسندی آن را، خودت نسبت به دیگری انجام نده، این دو. فرمود چیزی را که با ترازوی فطرت تو هماهنگ نیست انجام نده. نگو من کجا درس بخوانم؟ آن دقائق فقهی و فلسفی که در جامعه مطرح نیست، آنکه در جامعه مطرح است، عدل است و مساوات است و مواسات است و اینها تشخیصش خیلی آسان است.
فرمود آنچه را که دیگران نسبت به تو بکنند نمیپسندی، یک؛ آنچه را که دیگران نسبت به یکدیگر انجام دهند که تو نمیپسندی، دو؛ هیچکدام از اینها را انجام نده، سه. فرمود: «فَاجْتَنِبْ مَا تُنْکِرُ أَمْثَالَهُ»؛ و آن نفس ما ترازوی خوبی است، ما از چه چیزی بدمان میآید و از چه چیزی خوشمان میآید دیگران هم همینطورند! «وَ ابْتَذِلْ نَفْسَکَ فِیمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْکَ رَاجِیاً ثَوَابَهُ وَ مُتَخَوِّفاً عِقَابَهُ»؛ این نفس خود را بذل بکن، بازسازی بکن، مگر امید رحمت الهی را نداری؟ مگر از عذاب الهی نمیترسی؟ این نفس را بازرسی بکن که چه میکند و چه نمیکند؟ این محاسبه برای همین است! خیلی از بزرگان دستور دادند که شب و روز یکساعت یا نیم ساعت انسان خلوت بکند که من در این 24 ساعت چه کردم؟! قلب چه کسی را رنجاندم؟ دل چه کسی را به دست آوردم؟ چه مال حلالی را به دست آوردم؟ چه مال حرامی را گرفتم؟ چه حرف خوبی زدم؟ چه ح رف بدی زدم؟ چه نماز مستحبی خواندم؟ چه قضای نمازی را به جای آوردم؟ چه کار خلافی کردم؟ چه کار وفاقی کردم؟ فرمود بازسازی بکن! بعد فرمود: «وَ اعْلَمْ أَنَّ الدُّنْیَا دَارُ بَلِیَّةٍ»؛ این زندگی ـ حالا هفتاد سال یا هشتاد سال ـ جای امتحان است. ما هشتاد سال داریم کنکور میدهیم! هیچ لحظهای انسان از آزمایش بیرون نیست. انسان وقتی یک کنکور میدهد، فرض کنید در یک روز و برای یکسال یا سه چهارسال راحت است. ما هشتاد سال کنکور میدهیم برای هشتاد میلیارد و ابد! این هشتاد سال کنکور برای ابد زمان کمی است! ما اگر یک مدت محدودی بعد از مرگ داشتیم، میگفتیم به همان اندازه باید تلاش و کوشش بکنیم، اگر ما ﴿خالِدینَ فیها أَبَداً﴾،[5] یک موجود ابدی هستیم، ابد نه زمان برمیدارد نه زمین. موجودات مادی مکان و زمان و تاریخ برمیدارند؛ یعنی میشود الآن بررسی کرد براساس راههای نجومی و دقیق که مثلاً فلان سیاهچاله یا کره مریخ چند میلیارد سال سن آنهاست، اما نمیشود بحث کرد که دو دوتا چهارتا چند سالش است؟ بعضیها ثابت هستند، نه ساکن و نه متحرّک! از نَبش زمان و زمین انسان بالا میرود، آن وقت دیگر زمان و تاریخ برنمیدارد! لذا کسانی که در بهشت هستند خسته نمیشوند، چون خستگی برای یک موجودی است که در نَبش زمان و زمین باشد. الآن هیچ کسی سؤال میکند که دو دوتا چهارتا خسته نشد میلیاردها سال گذشت و همیشه دو دوتا چهارتاست؟ ما یک ثابت داریم که در قبالش ساکن و متحرّک است؛ موجود یا مادی است یا مجرّد، مادی که شد یا ساکن است یا متحرّک، هر دو خسته میشوند؛ اما ثابت خستگی ندارد فوق اینهاست، ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ﴾،[6] ما یک چنین عالمی در پیش داریم!
بنابراین این هشتاد سالی که زندگی میکنیم، این هشتاد سال «کَحَلْقَةٍ فِی فَلَاة»[7] است؛ لذا فرمود دنیا تا انسان زنده است «دار بلیه» است. «بلیه» یعنی ابتلاء و ابتلاء یعنی امتحان. در بخشهایی از سوره مبارکهٴ «فجر» دارد که مردم همه مبتلا هستند؛ بعضی مبتلا به مرض هستند که در بیمارستان هستند. بعضی مبتلا به سلامت هستند! ما خیال میکنیم که انسان سالم مبتلا نیست. ابتلاء که به معنی مرض نیست! ابتلاء یعنی امتحان. بعضیها مبتلاء به فقر هستند، بعضیها مبتلاء به ثروت هستند. این بخشهای سوره مبارکهٴ «فجر» را ملاحظه بفرمایید، فرمود: ﴿فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ٭ کَلاَّ﴾؛[8] فرمود بعضیها مبتلا به ثروت هستند، بعضی مبتلا به فقر هستند، بعضی مبتلا به سلامت هستند، بعضی مبتلا به مرض هستند. ما اگر کسی را مبتلا به ثروت بکنیم میگوید خدا مرا گرامی داشت، ﴿کَلَّا﴾؛ ما گرامی نداشتیم! گرامی داشتن برای آخرت است. ما شما را میآزماییم! بعضیها را با ثروت، بعضیها را با فقر، بعضیها را با سلامت و بعضیها را با مرض میآزماییم. الآن کسانی که در خانهها زندگی میکنند و سالم هستند، اینها مبتلاء به سلامت هستند. آنها که در بیمارستان هستند مبتلا به مرض هستند. «الإبتلاء هو الامتحان»،[9] هر دو را قرآن کریم ابتلا میداند؛ هم کسانی که متنعّم هستند مبتلا به نعمت هستند و هم کسانی که بیمار هستند مبتلا به مرض هستند. فرمود کلّ دنیا «دار بلیه» است. «بلیه» به معنی ابتلا، بلا و بلوا یعنی آزمون است. اینها را به استاندارش میفرماید: «وَ اعْلَمْ أَنَّ الدُّنْیَا دَارُ بَلِیَّةٍ لَمْ یَفْرُغْ صَاحِبُهَا فِیهَا قَطُّ سَاعَةً إِلَّا کَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَیْهِ حَسْرَةً»؛ چون مورد امتحان است، اگر یک ساعتی را مشغول به گفتگو و خندیدن بود و به بطالت گذراند، این حجّت خداست علیه او! دستور دینی هم این است که انسان وقتی یک جا نشسته است میخواهد پا شود بگوید: ﴿سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ﴾[10] که اگر این یکساعتی که اینجا نشسته، حق این مکان را ادا نکرده، لااقل استغفار کند و بلند شود. مستحب است که انسان در جایی که نشسته است وقتی که میخواهد پا شود بگوید: توجه داریم، از تو غفلت نکردیم ﴿سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ﴾. «إِلَّا کَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَیْهِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ أَنَّهُ لَنْ یُغْنِیَکَ عَنِ الْحَقِّ شَیْءٌ أَبَداً»؛ این تقریباً معادل همان مطلب است که اگر عدل را دادی، عوض نگرفتی. هیچ چیزی عوض عدل نیست، اینجا هم میفرماید اگر حق را نگفتی چیزی را عوض نگرفتی. وقتی حق را نگفت یا ساکت است یا باطل میگوید. یک بیان نورانی در این صوت العدالة از وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) نقل شد، فرمود: «السّاکِتُ عَنِ الحَقِّ شَیطانٌ اَخرَس»؛[11] چقدر این بیان زیباست! فرمود کسی که باید در جامعه حق را بگوید، در یک جایی، عضو یک هیأتی است باید بگوید، در جامعهای به سر میبرد میبیند که یک عدّه باطل میگویند، این حق را نمیگوید این از گفتن حق ساکت است، «السّاکِتُ عَنِ الحَقِّ شَیطانٌ اَخرَس» یک شیطان دهن بسته است. بعضی لال هستند، فرمود این یک انسان لال نیست او یک شیطان لال است، «السّاکِتُ عَنِ الحَقِّ شَیطانٌ اَخرَس». حالا اگر باطل را گفت که دیگر بر بطلانش را افزوده است.
فرمود: «لَنْ یُغْنِیَکَ عَنِ الْحَقِّ شَیْءٌ أَبَداً وَ مِنَ الْحَقِّ عَلَیْکَ حِفْظُ نَفْسِکَ وَ الِاحْتِسَابُ عَلَی الرَّعِیَّةِ بِجُهْدِکَ»؛ حالا روشن شد که اگر حق را نگفتیم چیزی عوض نگرفتیم، رهایی حق بدل ندارد، مثل رهایی عدل بدل ندارد که حالا ما یک چیزی گرفتیم ولو با ارزش کمتر، اینطور نیست. امام میفرماید اگر عدل را ندادی، چیزی در نهایت گیر تو نیامده است. حق را نگفتی، چیزی گیر شما نمیآید. یک وقتی انسان یک معامله میکند یک فرش نویی میدهد یک فرش کهنه میگیرد، بالاخره یک چیزی گیرش آمده است. اما یک وقت است که یک فرش نویی را میدهد و سَمّ میگیرد، چیزی گیرش نیامده است! فرمود عدل را دادی، چیزی گیر تو نیامده است. حق را دادی، چیزی گیر شما نیامده است. این را به استاندار سرپلذهاب گفته است. این حلوان را بعضی گفتند که ایالتی است از ایالتهای فارس که برخی از شارحان نهجالبلاغه نقل کردند[12] و بعضیها هم گفتند که همین سرپلذهاب است.[13]
بعد فرمود این معنا را بدان که اگر به مردم خدمت کردی، نه تنها چیزی کم نداری، نه تنها عدل دادی و عدل گرفتی، حق دادی و حق گرفتی، یک معامله پایاپاست، اینطور نیست! تو استاندار ما هستی و یک حقوقی داری، اگر به معیشت مردم، اشتغال مردم، تولید مردم و تأمین زندگی مردم کردی، چند تا کار کردی: یکی اینکه حقوق خود را گرفتی، این حقوق حلال است؛ دیگر اینکه رضای مردم را جلب کردی که این پشتوانه خوبی است؛ اما اینها یک امور جزئی است. فرمود بدان آن خدمتی که تو به مردم میکنی، در قبال آن پاداشی که از ناحیه مردم به وسیله ذات اقدس الهی، یعنی در حقیقت به دستور الهی به تو میرسد اصلاً قابل قیاس نیست! تو کارمند ما هستی و حقوق میگیری، وقتی به مردم خدمت کردی، این عدل است. حقوق تو حلال است، مردم هم راضی هستند و از تو حمایت میکنند. اما تنها تا اینجا ختم نمیشود! حکم الهی که بهشت است منتظر توست و آن دیگر قابل قیاس نیست! فرمود چیزی که از ناحیه خدمت به مردم به تو میرسد، خیلی بیش از آن است که تو نسبت به مردم داری انجام میدهی. تو فقط برای مردم مسکن میسازی، غذای اینها را تأمین میکنی، معیشت اینها را تأمین میکنی، شغل اینها را تأمین میکنی، همین! حداکثر کاری که میکنی این است. اما رضای مردم که زمینه رضای الهی را به همراه دارد، آن تأمین سعادت ابد است برای تو. حقوقی که میگیری درست است، مردم هم به تو علاقمند میشود درست است، اما اینها نسبت به آن پاداشی که خدا به تو میدهد قابل قیاس نیست! نظام اسلامی یعنی این! چقدر این بیانات شیرین است!
فرمود: «فَإِنَّ الَّذِی یَصِلُ إِلَیْکَ مِنْ ذَلِکَ أَفْضَلُ مِنَ الَّذِی یَصِلُ بِکَ»؛ کاری که به وسیله تو انجام میگیرد این است که اشتغال ایجاد کردی، تولید میکنی، کار ایجاد میکنی، معیشت مردم را ایجاد میکنی، همین! حقوقی هم که میگیری حلال است. اما از این ناحیه چه چیزی نصیب تو میشود؟ نه اینکه از این ناحیه حقوقی که میگیری حقوق حلالی است، اینکه کاری نیست. آن رضای الهی است که ابد را تأمین میکند؛ لذا فرمود آنچه که از ناحیه خدمت مردم به تو میرسد خیلی بیشتر از آن است که تو برای مردم انجام میدهی! این است که میتواند نظام اسلامی را اداره کند، این است که میتواند جامعه مسلمانان را اداره کند. وجود مبارک حضرت که آمد این چنین میکند؛ یعنی همه کارمندان این را باور دارند که اینجا سه مسئله است: یکی اینکه باید به مردم خدمت بکنند؛ دوم اینکه حقوقی که میگیرند باید حلال باشد؛ اما تمام نمیشود، چون جهان غیر اسلامی هم همین را دارد. الآن کشورهای کفر چه کاری میکنند؟ این کشورهایی که میگویند خدا نیست، مثل کشورهای کمونیستی چکار میکنند؟ میگویند اگر یک کارمندی و یک استانداری به وظیفه خود عمل کرده، حقوقی که میگیرد صحیح است و زندان ندارد و در نظام کمونیستی محترم هم هست، همین! باید برای مردم کار تولید کند، اشتغال تولید کند، صنایع تولیدی، کشاورزی و دامداری داشته باشد، تا حقوقی که میگیرد حلال باشد، همین! مطلب سومی که در کار نیست، چون اینها میگویند مرگ پایان راه است، انسان که میمیرد میپوسد. حضرت امیر فرمود انسان که میمیرد از پوست در میآید، تمام خبر مال بعد از مرگ است! اینجا سه امر است، نه دو امر: یکی اشتغال و تولید برای مردم، تأمین معیشت مردم، سعادت مردم، زندگی مردم، امنیت مردم، آرامش مردم و دیگری هم حقوقی که میگیری حلال است؛ اما امر سوم آن است که آنچه که از ناحیه خدای سبحان به وسیله انجام وظیفه به تو میرسد خیلی بیش از آن است که از تو به مردم میرسد! «فَإِنَّ الَّذِی یَصِلُ إِلَیْکَ مِنْ ذَلِکَ أَفْضَلُ مِنَ الَّذِی یَصِلُ بِکَ»؛ به وسیله تو چه کاری به مردم میرسد؟ این است که مختصری دنیای آنها را تأمین میکنی، اما در برابر آنچه که «إِلَیْکَ» به تو میرسد خیلی بیش از آن است که به وسیله تو به مردم میرسد. پایان جمله همین است، بعد میفرماید: «وَ السَّلَام». امیدواریم که نظام ما اینچنین باشد، همه ما هم اینچنین باشیم.
مجدّداً مقدم شما را گرامی میداریم، اعیاد مذهبی و ملی که در پیش داریم برای همه خیر و رحمت و برکت باشد! صله رحِم را ـ إنشاءالله ـ فراموش نکنیم. در همه موارد تلاش و کوشش بکنیم که عید ما، نشاط ما، سرور ما ـ إنشاءالله ـ با مشروعیت همراه باشد.
پروردگارا نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما!
مشکلات دولت و ملت و مملکت، مخصوصاً در بخش اشتغال و ازدواج جوانها را به لطف الهی و به برکت الهی تأمین بفرما!
خطر سلفی و تکفیری و داعشی و آل سعود را به استکبار و صهیونیسم برگردان!
این کشور ولیّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطری محافظت بفرما!
مشکلات جوانها را مخصوصاً در بخش اشتغال و ازدواج به برکت خاندان عصمت و طهارت به بهترین وجه برطرف بفرما!
دعای ولیّ عصر را نسبت به جوانهای ما مستجاب بفرما!
ادعیهٴ پدران و مادران را نسبت به ازدواج جوانها مستجاب بفرما!
این کشور ولیّ عصر را از هر آسیبی محفوظ نگه بدار!
«غَفَرَ اللهُ لَنٰا وَ لَکُمْ وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکٰاتُه»
[1]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), نامه 20؛ «و من کتاب له علیه السلام إلى زیاد ابن أبیه و هو خلیفة عامله عبد الله بن عباس علی البصرة و عبد الله عامل أمیر المؤمنین علیه السلام یومئذ علیها و علی کور الأهواز و فارس و کرمان و غیرها».
[2]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), نامه 5؛ «و من کتاب له علیه السلام إلى أشعث بن قیس عامل أذربیجان».
[3]. نهج البلاغة، حکمت437؛ «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا».
[4] . تحف العقول، النص، ص368.
[5]. سوره نساء، آیه169؛ سوره جن، آیه23.
[6]. سوره طور, آیه23.
[7] . الکافی (ط - الإسلامیة)، ج8، ص154.
[8] . سوره فجر، آیات15 ـ 17.
[9] . النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج1، ص155؛ «و الابْتِلَاء فی الأصل الاختبار و الامتحان».
[10] . سوره صافات، آیه180.
[11] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2، ص376؛ فقه السنه، ج2، ص611.
[12] . منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج20، ص346.
[13] . نهج البلاغه (ترجمه شهیدى)، ص531.