بازگشت به صفحه کامل
جلسه درس اخلاق (1395/09/25)
00:00
00:00
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) و أهل بیته الأطیبین الأنجبین، سیّما بقیّة الله فی العالمین، بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».
فرا رسیدن میلاد سید انبیا(علیه آلاف التّحیة و الثناء) و وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیهما) را به پیشگاه ولیّ عصر و عموم علاقهمندان به قرآن و عترت و شما برادران و خواهران ایمانی تهنیت عرض میکنیم. بهترین عیدی برای علاقهمندان به قرآن و عترت، شناخت مقام شامخ نبوت، رسالت، امامت و خلافت، وظایفی که ما در برابر این ذوات قدسی داریم و عمل به اینها است.
ذات اقدس الهی به وجود مبارک رسول گرامی فرمود کارهایی که به عهده شماست و من به عهده شما واگذار کردهام، برخی از اینها در درون عقل مردم به صورت ضعیف هست، تو باید اینها را شکوفا کنی. برخی از این امور اصلاً در درون عقل اینها نیست، اینها توان اینکه آن را ادراک بکنند از خود ندارند، تو باید اینها را کم و بیش آشنا کنی و علمی هم که من در این دو بخش به تو آموختم و تو به جامعه منتقل میکنی یک علم نافذ است. ببینید در دعاهای سحرهای ماه مبارک رمضان، ما از خدا هر علمی را طلب نمیکنیم، علمی که فقط صورت حصولی و ذهنی باشد و در گوشه ذهن تعبیه شده باشد این کارآیی ندارد. ما از خدا علم نافذ میطلبیم، علمی که بتواند در حوزهِ کاری انسان نفوذ داشته باشد، میگوییم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ عِلْمِکَ بِأَنْفَذِهِ وَ کُلُّ عِلْمِکَ نَافِذ».[1]میبینید بعضیها چه در حوزه چه در دانشگاه علمی فراهم میکنند، ولی گاهی به آن علم عمل نمیشود، این علمِ نافذ نیست، این علمی معزول است؛ یعنی جهل آن را معزول کرده است و منظور از این جهل، آن جهالت عملی است، نه ندانستن. وقتی جهالت عملی، علم را معزول میکند، این شخص میشود عالِم بیعمل؛ اما علم الهی هیچ عاملی آن را معزول نمیکند، میشود علم نافذ. اگر کسی از آن علم سهمی بُرد، یقیناً عمل میکند. وجود مبارک رسول گرامی و همچنین امام صادق و سایر ائمه(علیهم السلام) از علم الهی برخوردار بودند. وقتی خدا میفرماید: ﴿وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ﴾[2] علمی را خدای سبحان به حضرتش آموخت که او از جای دیگر نمیتوانست فرا بگیرد، این علم میشود علم نافذ. به ما هم دستور دادند چه در نماز چه بعد از نماز از ذات اقدس الهی یک چیز را بخواهیم و از چیز دیگر نجات پیدا کنیم؛ از خدا علم نافع طلب بکنیم: «اللهم إنّا نسئلک علماً نافعاً»، علم نافع گاهی به لحاظ معلوم است، گاهی به لحاظ اثرگذاری خود علم. گاهی انسان چیزهایی را یاد میگیرد که فقط اطلاع است، نه علم؛ موضوعی داشته باشد، محمولی داشته باشد، نسبتی داشته باشد، کارآیی داشته باشد نیست. این همان است که مرحوم کلینی نقل کرد که وجود مبارک حضرت وقتی وارد محفلی شد دید عدهای دور کسی جمع شدند، حضرت فرمود چه خبر است؟ عرض کردند این علامه است. فرمود علم او چیست؟ گفتند این نسّابه است؛ این آبا و اجداد جاهلیت را میشناسد قبایل را میشناسد. حضرت فرمود: «ذَاکَ عِلْمٌ لَا یَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا یَنْفَعُ مَنْ عَلِمَه»؛[3]
برخی از علوماند که جزء اطلاعات هستند، برهان در آن نیست؛ موضوعی باشد، محمولی باشد این محمول عرضِ ذاتی موضوع باشد اثبات بخواهد، این چنین نیست، بلکه صِرف اطلاعات است که چه کسی راهزنی کرده، چه کسی بُرده، چه کسی داده و مانند آن. فرمود: این علمی است که «لَا یَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا یَنْفَعُ مَنْ عَلِمَه». پس گاهی نافع بودن علم به لحاظ معلوم است که انسان باید چیزهای خوبی را فرا بگیرد. سِحر و شعبده و جادو و این گونه از علوم، علوم نافع نیست.
بخش دیگر علمی است نافع، ولی در اثر اینکه جهالت فرمانروای درون است، این علم را به منزله حاکم معزول قرار میدهد. این علم دارد، فقط در گوشه ذهن او بایگانی شده است؛ لذا به ما گفتند که «أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ»،[4] علم غیر نافع یا در اثر آن است که معلومش سودآور نیست، یا در اثر این است که خود علم کارآیی ندارد. اما علم الهی هر دو کمال را دارد؛ یعنی هم معلوم آن سودآور است و هم خود علم کارآیی دارد؛ لذا در سحرهای ماه مبارک رمضان ما علمی را میخواهیم که علم الهی باشد، «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ عِلْمِکَ بِأَنْفَذِهِ وَ کُلُّ عِلْمِکَ نَافِذ» این علم یقیناً با عمل همراه است، این یک مطلب.
ذات اقدس الهی به رسولش فرمود: من سه علم به تو میدهم که همه این علوم نافذ است؛ برخی از آن علوم زمینه آن در دلهای افراد عادی هم هست: «وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ»، یک؛ «وَ الْحِکْمَةَ»، دو؛ «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون»،[5] این سه. فرمود ما مسائلی را در قرآن گفتیم؛ به عنوان حکمت گفتیم، تربیت گفتیم، تعلیم گفتیم، این زمینهاش در بسیاری از افراد هست، برای اینکه ما به اینها آموختیم: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[6] ما این زمینهها و مواد خام و اوّلیه را به اینها دادیم. اما بخشی از علوم است که در دسترس عقل بشر نیست؛ نباید شُبهه براهمه هند را گوش داد.
در کتابهای کلامی شما مستحضرید شبههای از براهمه هند مطرح است که بشر نیازی به پیامبر ندارد، چرا؟ برای اینکه انبیا که میآیند، حرفشان یا مطابق عقل است یا مخالف عقل؛ اگر مطابق عقل بود خود عقل کافی است و اگر مخالف عقل بود که مطرود است، این شبهه کسانی است که میگویند جامعه بشری نیازی به وحی و نبوت ندارد. اما انبیا آمدند و خدای سبحان به وسیله انبیا به مردم و به این گروه فهماند که انسان اگر موضوعی را خوب بررسی کند، محمول را یا بر آن ثابت میکند یا ثابت نمیکند، قضیه در اینجا یا موجبه است یا سالبه. اما اگر موضوع قضیه را خوب درک نکرد، بعضی از امور است که اصلاً عقل توجه نکرد خبر ندارد نسبت به آنها، نه رأی اثباتی دارد نه رأی سلبی، نه قضیه موجبه دارد نه قضیه سالبه. فرمود انبیا تنها چیزهایی را نیاوردند که در دسترس عقل بشر باشد، «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون»، این «ما لَمْ تَکُونُوا» عدم ملکه است؛ یعنی چیزهایی را انبیا آوردند که مقدور بشر نیست درباره آنها رأی بدهد «لا ثبوتاً و لا سلباً». چیزی که مربوط به جهان غیب است، در دسترس تجربه بشری نیست، انسان چگونه میتواند درباره آنها اظهار نظر کند، نه به صورت قضیه موجبه، نه به صورت قضیه سالبه. فرمود: «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون»، این «ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون»، غیر از «ما لا تعلمون» است. یک وقت استاد به شاگرد میگوید چیزی که تو نمیدانی ما به شما یاد میدهیم، ممکن است این شاگرد بزرگ بشود از دیگری بپرسد خودش بررسی بکند یاد بگیرد؛ اما یک وقت میگوید من چیزی به تو یاد میدهم که مقدور تو نیست از هر کس بپرسی یاد بگیری! این جمله «ما لَمْ تَکُونُوا»، «کان» منفی این پیام را دارد. اگر خدا فرموده بود، «و یعلمکم ما لا تعلمون»، یعنی چیزهایی که نمیدانی به شما یاد میدهد، ممکن است کسی بگوید ممکن بود بشر خودش ترقی کند یاد بگیرد؛ اما وقتی تعبیر قرآن این است که «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون»؛ یعنی بشر آن نیست که خودش یاد بگیرد، انبیا برای این میآیند.
بنابراین شبهه براهمه هند قابل طرح نیست؛ آنها میگویند رهآورد انبیا یا مورد علم بشر است یا مورد انکار بشر است یا قبول بشر است یا مورد نفی. اما این تقسیم حاصل نیست، خیلی از چیزهاست که بشر نمیفهمد تا اظهار نظر بکند. قبل از این نظام، عالَم چه خبری بود، بعد از برچیدن این نظام کجا میرویم، بهشت یعنی چه؟ جهنم یعنی چه؟ برزخ یعنی چه؟ قیامت یعنی چه؟ حقیقت روح یعنی چه؟ اینها علمی نیست که در کتابهای بشری قابل تحلیل باشد. لذا فرمودند ما چیزهایی به شما یاد میدهیم «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون»، این را ذات اقدس الهی درباره رهآورد انبیا فرمود. به خود انبیا هم فرمود، مخصوصاً به وجود مبارک رسول گرامی ﴿وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ﴾؛ یعنی تو ای پیغمبر با همه هوش و استعدادی که خدا به تو داد، یک سلسله مطالبی را خدا به تو منتقل میکند که تو آن نیستی که از طرف خودت فرا بگیری. این نگار، گرچه به مکتب نرفت، گرچه به غمزه مسئله آموز صدها مدرّس شد؛[7] اما در بسیاری از موارد ممکن نبود یاد بگیرد. فرمود ما چیزهایی را به تو دادیم، ﴿وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ﴾، نه «ما لا تعلم».
بنابراین ما منتظر هستیم که وجود مبارک پیامبر و امام معصوم این ذوات قدسی که عِدل قرآن کریماند، آنچه را که آوردند ما آن را بشنویم و عمل کنیم و اما آن بخشهایی که خود عقل دسترسی دارد گاهی اشتباه میکند سهو و نسیان و غفلت و جهل و اینها را از حریم این علم بزداید و این را ناب کند. این همان بیان نورانی حضرت امیر است که در خطبه اوّل نهج البلاغه فرمود: انبیا آمدند که انقلاب فرهنگی ایجاد کنند، «ثوره»؛ یعنی انقلاب، گاو را که میگویند «ثور»؛ برای اینکه این شیار میکند و انقلابی در مزرعه ایجاد میکند، خاکها را زیر و رو میکند، «خافِضَةٌ رافِعَة»،[8] تا کشاورزی سامان بپذیرد، از این جهت میگویند «ثور». «بَقْر» هم از همین قبیل است، باقر بودن هم به همین معناست. فرمود: «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ».[9] آن دفینهها را با ثوره و شیار کردن و زیر و رو کردن شکوفا میکنند. این بیان نورانی حضرت امیر است که در خطبه اوّل نهج البلاغه راجع به سلسله انبیا بیان فرمود. بنابراین ما باید این دلها را مزرعه بکنیم؛ منتها به ما گفتند که هر مزرعهای یک آبی لازم دارد، تنها آبی که میتواند مزرعه دل را شکوفا کند، آن اشک چشم است.
مستحضرید که این را بارها به ما فرمودند که اگر کسی با دشمن بیرون بخواهد بجنگد، آهن لازم است و مانند آن. با دشمن درون بخواهد بجنگد آهن مشکل را حلّ نمیکند، «آه» مشکل را حلّ میکند که «سِلَاحُهُ الْبُکَاء».[10] این اشک چشم آن مزرعه را آماده میکند تا «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» آدم علمی پیدا کند که هم به لحاظ معلوم نافع باشد، بداند چه درس بخواند چه درس نخواند، علمی که کارآیی ندارد آن را فرا نگیرد، صِرف اطلاعات باشد به درد نمیخورد و بر فرض وقتی علمی فراهم کرد این علم نافذ باشد. اینکه ما میبینیم بعضی از ما علم داریم و عمل نمیکنیم، این حاکمِ معزول بودن برای اینکه جهل دارد حکومت میکند؛ لذا وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) آمده با جاهلیت مبارزه کرده؛ چه جاهلیت درون، چه جاهلیت بیرون.
یک بیان نورانی از کلمات رسول گرامی است فرمود: شما یک دشمن دارید خواه از درون خواه از بیرون؛ شما هم مال دارید هم جان دارید هم دین؛ اما این دین را در وسط بگذارید در آن قلعه امن بگذارید، اطراف این دین را جانتان جا بدهید، اطراف جانتان را مال جا بدهید. این سنگرسازی را وجود مبارک حضرت در سه ضلع بیان کرده است. به تعبیرات دیگر هم از ائمه(علیهم السلام) این رسیده؛ ولی اصل آن از وجود مبارک پیامبر است. بسیاری از احادیثی که در روایات اهل بیت هست از وجود مبارک پیامبر است و ـ الحمدلله ـ کلمات نورانی آن حضرت جمع شده است. کلمات حضرت چه در کتابهای برادران اهل سنت چه در کتاب شیعه جمعآوری شده. فرمود: «فَإِذَا حَضَرَتْ بَلِیَّةٌ فَاجْعَلُوا أَمْوَالَکُمْ دُونَ أَنْفُسِکُمْ وَ إِذَا نَزَلَتْ نَازِلَةٌ فَاجْعَلُوا أَنْفُسَکُمْ دُونَ دِینِکُمْ»؛[11] یعنی مرزبندی کنید، سنگربندی کنید، چند تا سنگر داشته باشید، این دین را در درون بگذارید و جان خود را یک سنگر محافظ قرار بدهید که این آسیب به دین شما نرسد و مال و امکانات سلاحی خود را سنگر قرار بدهید تا به جان شما نرسد که اگر حادثهای از دشمن رسید، به مالتان برسد، به جانتان نرسد و اگر آن حادثه جلوتر آمد به جانتان برسد به دینتان نرسد، وقتی به جانتان رسید دیگر آسیبی به دین نمیرسد، چون با همان دین رحلت میکنید. هیچ لحظهای برای انسان شیرینتر از لحظه شهادت نیست.
مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) برای مؤمنین عادی این را نقل میکند، چه رسد برای شهدا. شما الآن میشنوید که عده زیادی از آزادی حلب لذّت بردند، میدانید این ثوابش چقدر است؟! ثواب مدافعان حرم چقدر است؟! فرمود هیچ لذّتی برای مؤمن به اندازه لذّت حالت مرگ نیست. این را مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی در کتاب «جنائز» ذکر کرد؛ برای اینکه وجود مبارک پیامبر را میبیند، اهل بیت را میبیند، حسین بن علی(سلام الله علیهم اجمعین) را میبیند، آنها میآیند به بالین مؤمن که الآن تمام افتخار ما این است که دستمان به ضریح مطهر حضرت برسد؛ اما اگر خود حضرت را زیارت بکنیم دیگر چه خواهد شد! ولی درباره شهدا از این بالاتر ذکر کرد، فرمود: اینها «عند الله»ایاند: «یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ فَرِحیْنَ»[12] خوشحالاند. اگر کسی جانش را در وسط قرار داد که سنگرِ دین را حفظ بکند و مالش را دور جان قرار داد، دینش میشود محفوظ. این سفارش حضرت است، رهآورد حضرت این است که اگر جامعه بخواهد عقلانی بشود و از جاهلیت نجات پیدا کند، این سنگربندیها لازم است که «فَإِذَا حَضَرَتْ بَلِیَّةٌ فَاجْعَلُوا أَمْوَالَکُمْ دُونَ أَنْفُسِکُمْ وَ إِذَا نَزَلَتْ نَازِلَةٌ فَاجْعَلُوا أَنْفُسَکُمْ دُونَ دِینِکُمْ»، این دین را در حصن و در دژ الهی قرار بدهید، دژبان آن هم خداست که «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی»[13] اینها رهآورد اسلام است که توانست جاهلیت را به این صورت عقلانیت در بیاورد.
آن روز حجاز نامی نداشت، مکه و مدینه نامی نداشتند، دو امپراطوری قَدر در خاورمیانه بودند: یکی امپراطوری ایران بود در شرق حجاز؛ دیگری امپراطوری روم بود در غرب حجاز؛ اما حیاط خلوت این دو امپراطوری به برکت اسلام طوری شد که هر دو امپراطوری را رام کرده است. اسلام توانست هم امپراطوری ایران را فتح کند هم امپراطوری روم را فتح کند، براساس عقلانیت بود که این کار را کرده است. حضرت از آن به بعد فرمود: «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه»؛[14] یعنی مسلمین «یعلون و لا یعلی علیهم شیء»، هرگز امت اسلامی تابع کسی نخواهد بود، مطیع کسی نخواهد بود، بنده کسی نخواهد بود. فرمود چیزی ما به امت اسلامی دادیم که در دسترس هیچ کسی نیست، «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون». اگر چنین چیزهایی در اسلام هست چرا اسلام حرف اوّل را نزند؟! البته معارف دینی، آن تحقیقات عقلی این حرف اوّل را میزند، ولی جامعه باید به این سَمت هم حرکت کند. خود حضرت فرمود، امام صادق(سلام الله علیهما) هم فرمود، هر دو این اصل کلّی را فرمودند، فرمودند حوزه و دانشگاه، اینها محورهای اصلی دانشاند. به ما گفتند که «طَلَبُ العِلمِ فَرِیضَةٌ»؛[15] اما گفتند چه علمی بخوانید یا نه؟ گفتند چگونه عالم بشوید یا نه؟ اوّلاً به ما گفتند معلوم شما کارآیی داشته باشد، یک؛ علم شما هم نافذ باشد، دو. اگر کسی دید با اینکه عالم است، مع ذلک گاهی بیراهه میرود یا راه کسی را میبندد، معلوم میشود این علم، علم الهی نیست. علمی الهی است و «لله» خوانده شد که نافذ باشد؛ چون «وَ کُلُّ عِلْمِکَ نَافِذ». «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ عِلْمِکَ بِأَنْفَذِهِ»؛ خدایا آن علمی که نتواند مرا فرشته کند من آن علم را نمیخواهد، باید در من نفوذ کند. اگر ما عالمان حوزوی و دانشگاهی داشته باشیم که اینها کار فرشته را میکنند جامعه ما مشکل پیدا میکند. مردم تشنه عالم عادلاند. فرمود علمِ با عمل «عطر» است، معطّر است، چه کسی عطر را استشمام کرده و به دنبال آن نرفته؟ ممکن نیست کسی منظره زیبا ببیند، بوستانی ببیند و به دنبال آن نرود. نافعی استشمام بکند و به دنبال آن نرود، نوری را ببیند و به دنبال آن حرکت نکند ﴿وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاس﴾.[16] وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) این را فرمود امام صادق(سلام الله علیه) هم فرمود، فرمود اسلام گفته علم فرا بگیرید، چه در دانشگاه چه در حوزه؛ اما «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ» با «إنّما» هم شروع شده. اینها را مرحوم کلینی نقل کرده که شما مستحضرید، فرمود: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَة»،[17] فرمود ما آیه محکمه آوردیم، فریضه عادله آوردیم، سنت قائمه آوردیم، ما اخلاق و حقوق آوردیم فقه و امثال فقه آوردیم و علوم عقلی آوردیم، توحید آوردیم، معارف آوردیم خداشناسی آوردیم، معادشناسی آوردیم، انسانشناسی آوردیم. ما به انسان گفتیم شما مرگ را میمیرانید نه بمیرید؛ این حرف جزء حرفهایی است که «یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون» است. شما مشرقِ عالم بروید مغربِ عالم بروید همه میگویند مرگ آخر خط است. هیچ کس این حرف را زده در عالم که انسان مرگ را میمیراند، غیر از انبیا؟! اینها هستند که آمدند گفتند شمائید که مرگ را از پا درمیآورید، شما مرگ را میچشید و هضم میکنید، مرگ شما را هضم نمیکند. در هیچ جای قرآن نیامده که «کلّ نفس یذوقها الموت»؛ مرگ او را میچشد! سخن از این است که هر انسانی مرگ را میچشد. اگر شما شربت، آب، چایی یا یک لیوان آب را نوشیدید، شما هضم میکنید یا آن شما را هضم میکند؟ ما هستیم که مرگ را میمیرانیم، ما هستیم که مرگ را هضم میکنیم، ما هستیم که از مرگ عبور میکنیم آن طرف ما هستیم و دیگر مرگ نیست، ما هستیم و ابدیت ما. این حرف، حرف تازه نیست!؟ از غیر انبیا چنین حرفی کسی زد؟! هر کسی میترسد و از هر چه میترسد برای اینکه خیال میکند از بین میرود؛ اما وقتی ثابت شد که انسان مرگ را میمیراند و نمیمیرد، دیگر ابدی است، هراسی هم ندارد، «کلّ نفس ذائقة الموت». فرمود ما چیزهایی آوردیم که در عقل هیچ کسی نیست، اینها که با قرآن آشنا هستند به این مکتب آشنا هستند. شما در بین این هفت میلیارد دانشمندان فراوانی هم هستند، به این فکر هستند که به زیر آوردن چرخ نیلوفری را! بر فرض هم رفتند کره مریخ همین حرفهاست، همین استکبار است؛ اما دین آمده گفته آنجا هم بروید «وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِله»[18] تو یک روز از بین میروی؛ ولی باید بدانی که انسان مرگ را میمیراند، انسان موجودی است ابدی و برای همیشه هست، این حرف حرف کسی نیست که از وحی خبر نداشته باشد. فرمود ما حرفهای تازه آوردیم. این بیان حضرت سید الشهداء روز عاشورا همین طور بود در بحبوحه جنگ که «وَ أَقْبَلَتِ السِّهَامُ مِنَ الْقَوْمِ کَأَنَّهَا الْقَطْر»[19] که مانند قطرات باران تیر میآمد، حضرت فرمود: «صَبرَاً بَنِی الکِرَام فَمَا المَوتُ إِلاّ قَنطَرَة»؛[20] حضرت در آن روز مرگ را معنا کرد، فرمود مگر پلی است زیر پای شما، نه در برابر شما. شما مرگ را زیر پا دارید، روی این پل پا میگذارید، میروید آن طرف دیگر خبری از مرگ نیست، شما هستید برای ابد ﴿خالِدینَ فیها أَبَدا﴾.[21] این حرف حرفهای تازه است. فرمود ما آمدیم جاهلیت را به عقلانیت تعبیر کنیم، ما آمدیم بگوییم مرگ پوسیدن نیست، از پوست به درآمدن است، انسان یک موجود ابدی است؛ لذا فرمود این موجود ابدی اگر درون و بیرون به این فکر نباشد که عدلپرور باشد، یک؛ ظلم را از بین ببرد، دو؛ «من لم یحدّث نفسه بِحُسْنِ الْعَدْلِ وَ بقبح الظُّلْم فقد بارز الله بالمحاربه»؛ این بیان بوسیدنی نیست؟ فرمود در درون هر کسی این نفی و اثبات باید باشد این باید عدلمدار باشد و ظلمستیز. اگر کسی عدلمحور و ظلمستیز نبود، در برابر خداست، به جنگ خداست. اگر کسی خواهان عدل نبود و علیه ظلم قیام نکرد و حرف نزد: «فَقَدْ بَارَزَ اللهَ بِالْمحَارَبَة» در برابر خداست. این حرف، حرف بوسیدنی نیست؟! آن جشن گرفتن و شربت تقسیم کردن، کارهای بسیار خوبی است، اما اصل میلاد برای این حرفهاست، این حرفها جشن دارد. فرمود شما ابدی هستید، یک؛ تمام تلاش و کوشش شما این باید باشد که در مدار عدل زندگی کنید، دو؛ با ظلم مبارزه کنید، سه؛ و آن سنگربندی هم یادتان نرود؛ یعنی مال دارید این را جلو، جان دارید دنبال و دین دارید در هسته مرکزی قرار بدهید؛ اگر حادثهای آمد به جانتان رسید دیگر انسانی که شهید شد که دینش آسیب نمیبیند. این حرفهای پیغمبر است.
مشابه این حرفها در فرمایشات نورانی امام صادق(سلام الله علیه) هم است و ایام وحدت هم از بهترین رهآورد خود اینهاست. یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج البلاغه است که نامهای برای کسی نوشت، فرمود در بین امت اسلامی هیچ کسی به اندازه من حامی وحدت نیست. فرمود: «لیس فی وحدة امته(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) رجل احرص منی فاعلم»، نامه را برای آن شخص نوشت، فرمود: بدان هیچ کس مثل علی خواهان وحدت نیست! این است! بعد هم فرمود من حرفی میزنم از سنّت الهی خبر میدهم نه از تاریخ «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَی وَ لَا مِمَّنْ بَقِی»؛[22] در آن نامه مرقوم فرمود، فرمود: من از تاریخ سخن نمیگویم تا شما بگویید تاریخ برایگذشته است آینده شاید عوض بشود! من از سنّت الهی خبر میدهم، میگویم سنّت الهی این است که هیچ جامعهای با اختلاف خیر نمیبیند و هیچ جامعهای از اتّحاد آسیب ندیده است: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ»؛ یعنی با افتراق و اختلاف، «خَیْراً مِمَّنْ مَضَی وَ لَا مِمَّنْ بَقِی» من براساس تاریخ نمیگوییم تا شما بگویید در تاریخِ گذشته این طور بود، شاید آینده عوض بشود. گفتم چه در گذشته چه در آینده با اختلاف، هیچ امتی خیر نمیبیند. اختلافات علمی سر جایش محفوظ، اختلافات کلامی سر جایش محفوظ است، این داعش و تکفیری محصول کدام اختلاف است؟ بیگانه هم منتظر نشسته اختلافی رخنه کند تا این اختلاف را چماق قرار بدهد. انسان فکر دارد فکر در بحثهای کلامی است، اینها را شکوفا میکند. این اختلاف نظر و تضارب آرا چیز خوبی است؛ اما مادامی که از حوزه علمی و اندیشه بیرون نرود. اینها بیانات نورانی این ذوات قدسی است که جامعه را معطر میکند: ﴿وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاس﴾ فرق نمیکند بین حیات اینها و ممات اینها. کلمات اینها نور است «کَلامُکُم نُورٌ»[23] حالا لازم نیست انسان در حضور خود امام باشد، با کلمات او، با کتاب او، با کتیبه او، با سیره او، با سنّت او که مأنوس است، «کَلامُکُم نُورٌ»، این کلام هم در بین جامعه منتشر میشود.
من مجدّداً مقدم شما حوزویان، دانشگاهیان، بزرگواران، اساتید، مدیران محترم، برادران و خواهران دانشجو و همه عزیزان را میداریم، از ذات اقدس الهی مسئله میکنیم به همه شما خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت مرحمت کند.
پروردگارا! امر فرج ولیّات را تسریع بفرما!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما!
مشکلات دولت و ملّت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوانها را به بهترین وجه حلّ بفرما!
خطر سلفی و داعشی و تکفیری را به استکبار و صهیونیسم برگردان!
این کشور ولیّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطری محافظت بفرما!
هر کس حاجتی، نیازی، مشکلی دارد تو را به قرآن و عترت قَسم سریعاً حوایج مشروعه همه را برآورده به خیر بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . الإقبال بالاعمال الحسنة(ط ـ الحدیثة)، ج1، ص176.
[2] . سوره نساء، آیه113.
[3] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)،ج1، ص32.
[4] . کنز الفوائد، ج1، ص385.
[5] . سوره بقره، آیه151.
[6] . سوره شمس، آیه8.
[7] . دیوان حافظ، غزل 167؛ « نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت٭٭٭ به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد».
[8] . سوره واقعة، آیه3.
[9]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه 1.
[10] . مصباح المتهجد و سلاح المتهجد، ج2، ص850.
[11] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص216.
[12] . سوره آل عمران، آیه170.
[13] . عیون الاخبار، ج 2، ص 134.
[14] . من لا یحضره الفقیه، ج4، ص334.
[15] . الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج1، ص30.
[16] . سوره انعام، آیه122.
[17]. الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج1، ص32.
[18] . سوره زخرف، آیه84.
[19]. اللهوف علی قتلی الطفوف(فهری)، ص100.
[20]. معانی الاخبار، النص، ص289.
[21] . سوره نساء، آیات57 و ... .
[22] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه176.
[23] . من لا یحضره الفقیة، ج2، ص616.
دیشب راستش قسمت 6 از سریال همسایه هارو دانلود کردم ببینم بعد یه جاییش بود که داش مهران گل داشت با موبایلش مخ میزد توی تختخوابش و با سه نفر صحبت و مشتری و میخواست خلاف کنه بعد یهو قلبش گرفت سکته کرد بعد مرد بعد صحنه ی مرگش رو نشون میداد که خیلی ترسناک بود حالا چند نکته میخام بگم اولا من خودمم افراط که میکردم در فکر جنسی تو رختخواب هم قلبم درد میگرفت میخواست وایسه ولی بی اهمیت بودم دوما بعد اینکه آقا مرگ یادش خعلی توصیه شده ما همش دنبال دنیا هستیم ولی اگه بعد مرگ به دادمون نرسن چی ما آدم گندی هستیم خودمونم خبر نداریم ولی امروز صبح که قلیون کشیدم نوحه گداشتم گریه م گرفت چون داشتم به مرگم قبلش فکر میکردم غفلت هام از بین رفتش واقعا کی میخواد به دادمون برسد!! خوب آدم بیدار میشه دیگه درصورتیکه بارهای قبل گریه م نمیگرفت غفلت زده شده بودم کلا یاد مرگ خعلی اهمیت داره شما هرجایی رو میخوای فکر کن به زمانی که روح جدا میشه سخته دیگه به جایی که نئشه ت رو ببینی به جایی که در قبر بزارن بشورن نکیر منکر به جایی که تنهات بزارن اینا همش سخته دیگه البته اگر حضرت اباالفضل (ع) بیاد که جز خوشی نیست به هرجا فکر کنی دردناکه به جایی که پوسیده میشه بدن به جایی که از یاد ها میریم به جایی که باید جواب بدیم به جایی که هرچند خوبیم حسرت میخوریم واقعا مثل بازی نیست سخته دردناکه فشار قبر به جایی که مالت از دست رفته و بدرد نمیخوره و به جایی که باید جواب بدی هرچند توی دنیا جوابگوی هیچکس نبوده ای به جایی که مادر و پدر و همسر و فرزندت هم میزارنت میرن به جایی که فقط اعمال خوب خودمون هست که همنشین و سرمایه مون هست اینا طبیعی برای همه هست ولی روز حساب چی اونجاهایی که گیر میافتیم مو رو از ماست میکشند شوخی ندارن حسرت بخوریم اینا دردناکه دیگه این چیزارو همه میدونیم وای به حالمون اگر شهدا به دادمون نرسند ما که از خودمون چیزی نداریم همش غفلت زده شدیم لذا توجه کنیم به مرگ واقعا پامون گیره غفلت زده نباشیم در خلوت و اینا ما مسول کار خودمون هستیم در پشیگاه خدا چه جواب هایی که باید بدیم حتی مهم نیست برامون الان دنیا است دیگه خلاف کردیم اصلا برامون اهمیت هم نداره در صورتیکه فکر میکنیم کارمون درسته داشتیم اصلاح هم میکردیم اونجاست که معلوم میشه دل شکستن چقدر بده بله حالا وضع بدتر از اینا هست که بخوایم توضیح بدیم اگه حسابرسی کنیم معلومه ولی غفلت زده هستیم لذا در همین مراحل اولیه ی غفلت هم یه قول قراری بزاریم که بهتر بشیم کار نداشته باشیم که محکوم نشدیم در دنیا اینجا بی قانونی زیاده حتی حقمون هم میخورن ولی باز طلبکار خدا که نیستیم ما هرکاری هم بکنیم باز کم گذاشتیم در مقابل خدا اینجا ما جنایتکارانی هستیم که محاکمه ی الهی نشدیم لذا بیدار بشیم من نوحه که گذاشتم چند تا اشک ریختم و سبک شدم و به یاد حضرت اباالفضل علیه السلام افتادم فورا همون اولش و تازه فهمیدم که چقدر آرام بخش هست مراسم عزاداری امام حسین(ع) که برای مردگان برقرار میشه و نجات بخشه!!