یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

ای که به دور کعبه و منکر حیدری / کعبه ولادتگه اوست دور حیدر مگرد

بایگانی

ejtemaع

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۴ ب.ظ | علی | ۱ نظر


من خودمم دفعه ی قبلی که تنها شدم تو خونه تو شبهه گیر کردم .

در خارج اغلب که اینکارارو میکنن به خاطر دوربین که دیده میشن عقل نصفه و کاری دارند گرچه کارشون زشته زشته مخصوصا ما ببینیم و ستایش نمی کنیم اصلا کارشون رو ولی بالاخره همین خشکی مقدسا تو رختخواب شب بدترشو میکنن و فحش میدن به هم در صورتیکه گفتن مست نشوید و باید عقلی داشته باشیم و به هوش باشید در حالیکه اگه بهوش هم نباشید در حالت سکس به حالی و حولی خواهید رسید بالاخره ولی مضراتش بیشتره اینم بدبختگی همیشه جامعه ی ما بوده که اینا فرزندان باشعورتری دارند نسبت به ما گرچه دارند اشتباه میرند به پیش!!!!!!!!!!!!!!!همین یا شاید مسخ شدیم و خبر نداره طرف مرتیکه...

TIMTIM & EJTI & SHAKHSIKOLAT

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۲ ب.ظ | علی | ۰ نظر


در حین سکوت چیزایی به دهنم رسید هنوز در جیبم یه خورده پوست

پسته هست و لیکن ذهنیاتم رو از قبل موضوعش رو نوشته ام تا الان توضیح بدهم و شاید شما که همیشه از من جلوتر بوده اید بدونید و کنجکاو بودیدا ولی باور کن ارزش این چرندیات رو نداره...

فیلم السون و والسون که بود که دو تا آقا پسر بودند من همیشه به خودم میگفتم که این دوپرنده به منزله فرشته هستند و نمی فهمیدم هم که چه کار می کنند و کوچیک بودم انگار کاری نمیکردند...حالا یه دون دون هم بود که میگفت پسته رو با دندونات بیا و بشکن و همیشه انگار در حال اعفال طرف باشه و به منزله ی شیطان یا فرد جاهلی بود که قصد اغفال داشت و لیکن کارش برای از کار گذشته ها بود شاید که میگفت حالا که دندونات خرابه بگیر بشکن و بخور هر چی دلت میخواد حتی پسته رو با دندون! یا بادوم رو! همین دیگه بی کار نشسته بودم یه دونه پوست پسته کردم در دهان و شکستم و  خوردم انقدر تیکه تیکه کردم در حدود یک ساعت و با بزاق قاطی کردم یه چیز هضم شدنی دراومد که شد بحوریم برای امراض جدید!!!!!!!!!!!!!!!!! چون میدونید امراض جدید خدا نعمت هاشو زیاد کرده و داده در ضمن یکی بود داشت تلوزیون نگاه میکردیم میگفت من دور ریختنی و آشغال ندارم هندونه رو هم با پوسش میخورم که تعجب کردم!!

البته اگه خیالاتی نشده باشم که واقعا ریز ریزکردن مخصوصا با بزاق و دندون عامل کشنده ی بیماری جدید هست یا نه البته زمانیکه که از پودر استخوان استفاده می کنند و ژله می سازند میدن دست بچه ی مردم..

در مورد چیزای دیگه هم فکر کردم مثلا ریشم رو طبق آمار نتراشم ببینم خودش میریزه یا دست نزنم ببینم شیطان  پیداش میشه فقط دعا کنید کسی نیاد من قرصم رو نخوردم که بگم من روانی نیستم و زن رو میتونم بگیرم با خیال راحت شاید...دعا کنید که مثل دفعه ی اول حالا که قفل دارم و مثل اون دفعه قفله گم نشده نابود نشم و مثل دفعه ی اول که رفتم اونجا با زور و پلیس نیان دفعه ی آخر هم یه مامور شخصی اومد و بردم به اون تیمارستان ولی خوب خلاصه اومد تو تیمارستان گفت منو میشناسی گفتم همونی که که دستم روبست زبونش رو گاز گرفت که یعنی هیچی نشده و شتر دیدی ندیدی و منم همین کاروکردم..

بعد فکریات دیگه داشتم اینجا نوشته وقتی که اعتماد به من علی نبود که تو دیگه کی هستی که داری اینکارارو میکنی و نظام برای من شخصیتی تعریف نکرده بود فقط نکشینش همین.. اون موقع من چه باید می کردم؟؟ برای نجات خود و آینده...

اینجا  نوشتم که من دیشت تا حالا بلند با خودم صحبت نکردم و چون میدیدم که بله از بیرون فکرم رو میخونند و بلند هست نمازم رو زنونه و یواش خوندم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نمی دونم چی شد که در مورد زمین کشاورزی هم صحبت شد که باید شیب دار باشه که از بالا آب سر بخوره البته در روش غیر قطره ای ها...

ًقرآنی

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۷ ب.ظ | علی | ۰ نظر


میگه خدا همه چیز رو گذاشته و ما رو ول کرده دست خدا یعنی خودش و رفته و دیگه قدرتی نداره!!!

الان شما نگاه کن این هواپیمایه رو که دزدیدیمش اگر شب میومد و روز کلی باهم فرق داشت اوضاعش و قدرتش و مانورش و گرفتنش حتی.

در صورتیکه ابر قدرتند ها ولی رو شب و روز حساب باز میکنند الان داشتم قرآن میخوندم پشت سرهم ها بعد رسیدم به این آیه که یه تفسیرش همین بود که عرض شد:

سوره زمر آیه ی 5

...و یکور الیل علی النهار و یکور النهار علی الیل...

این قدرت خداست که میخواد بگه تا ابر قدرتاشم روش حساب باز میکنن اینا رو گفتم که نه؟؟حالا دید نداریم بزار صبح بشه یا دید شب بهتره دشمن نمیبینتمون!!!


تیم & شخص ثالث

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۶ ب.ظ | علی | ۰ نظر


داشتم به خودم یعنی جوونیام نگاه می کردم من باید دائم الخمر که چه عرض شود همین دائم الخمار باشم و سر حال نباشم و چشمام باید همیشه یه خورده روی هم باشه چه میدونم دکترا تشخیص دادند و مامانم هم برام قرص و دارو میاره تقصیر خودمه بله درست میفرمایید و یه کمی هم حسادت شیاطین و شمایا!خلاصه پام هم باید 24 ساعته از شبانه روز چند ساعتیش بلرزه و تکون بدم چه میدونستم اینجوری میشه یعنی پرونده ی اشخاص روبروم نبوده ما باید خام به بار بیاییم!!!یا هیچکی نشونمون ندن شاید بگی فیلم ولی خدا وکیلی فیلم بچه ی 22 ساله ی اندازه ی من خمار که یه چند سالی هست نشون میده...شاید به مواد افیونی حتما دچارمون کردند...

آخه داشتم تو وبکم خودم رو نگاه میکردم و فیلم چند ماه گذشته قبل از تیمارستان که قرص خوردن رو ترک کردم داشتم باهاش مقایسه میکردم حالا هم اگه بدنم واکنش نشون نده خدایی نکرده و خمار نباشم و قوی بشم دوباله میرن قرص رو قوی تر از اولش میکنن و پدرم بدتر درمیاد!!!چه میدونم چه گویی خوردیم اینطوری شده بعدم میگن چرا عاشق نیستی سرکار نیستی یعنی سرحال همین امروز داشتم تصمیم میگرفتم دیگه درس رو ادامه ندم بعد دیپلم زورکیم!یعنی الیکیم گفتم زورکی که خوشش بیاد..

میدونی که برای چی سرم این اومد ما جوانیم دلرباییم این شیاطین میدیدند زورشون میگرفت وگرنه الان با سرعت 90 متر بر ثانیه شاید پلک میزدم و چشمم رو دور حول محور عولا میگردوندم یعنی یه بار جلوی نت اینکارو کردم و خودنمایی که نبود چند سال پیش زورشون اومد که از دست در رفته ام حالام موندم چه کنم برم قرآن بخونم گور باباشون؟ یا الان بشینم مطالب خودم رو بخونم...هرچی هم تو علی لر بلاگ یا بلاگ لر گفتم بیاین با هم آدم بشیم حالا بماند خوشکل بعد قبول نمیکنن اینا و ... بماند. بعد میگم بابا جان عزیز من اگه قرص نمیخورم برای اینه که پارتی روحی روانی دارم مگه میشه حضرت ام البنین من در مورد حضرت اباالفضل نوشتم یعنی باهم کار کردیم من سگ روسیاهش و یا در حالت خوب نوکرش بعد نسخه ی روحی که کار اینا هست رو برام نپیچه و خلاصه نجاتم نده حالا توسط دعای مادربزرگ مثلا همین بسم نیست میگه نه باید قرص بخوری یا نهایتا آمپول و همین شد که فرستادنم تیمارستان یعنی یه دلیل اصلیش همین قرص نخوردنم بود البته تو اون خانه مادربزرگم که قرص میداد اغلب میخوردم اما قرص بخورم تا از کار بیافته و حالم بد باشه وگرنه خودشون میدونن اگه ما حال داشته باشیم و خمار نباشیم چه بلایی سرشون میاد فکر جونشون در خطره یا آبرو ما که همه چیز بهتون دادیم بابا..حالا دارید با دست خودمون میگیرید؟ این لر بلاگ یا بلاگ لر بود جلو نیومد منم دیگه اونجا آپ نکردم باهامون کنار نمیان بعضی ها میگم باشه میخوای سر حال باشیم با هم میخوایم آدم باشیم با هم دعا اصلا کنیم برای هم خوب بشیم تا دارو نخوریم دکتره یعنی پرستاره تو تیمارستان دومین بار میگفت یواشکی که قرص نمیخوری؟ اینو بای تا 40 50 سالگی هم بخوری دیگه امید به بعدش نداشت..

من که گفته بودم پررویم و چهره های متفاوتی دارم..ولی همیشه از بابت امام و نوکری حضرت اباالفضل هم نکردماولی که همش بخوام ربطش بدم به بالاتر ولی دلشاد بودم شما دلشاد باشی و غمی نداشتم چون اصلا ظرفیتشو ندارم و حالام نمیدونم چرا شما اقدر به خودتون فشار میارید که من غمزده و عصبانی باشم تا شاد و قبراق

من سیستمم اتوماتیکه میدونم جایی که دعا نمیکنن درست کار نمیکنم و خدمات عرضه نمیدارم بی حوصله می نویسم که کاری کرده باشم ولی دعام نکنید چیزی هم گیر خودتون نمیاد از رحمت و منم دعاتون نمیکنم خرج داره اینجا دعا کنم چون تا من دعا کنم اول شیاطین که پارتی دارند میان البته میدونم دعا معنیشو نمیدونی بلخره بحل گره هاست که شما خودت هم خبر نداری وگرنه نمیگفتی به دردم نمیخوره!!

ولی حالا که درست می نگرم میبینم همه جا حسودی همینطوریه حسودا خودشون رو بعضی هاشون میکنن زیر چادر میشن برای خراب شدن ما دکرمیگن!! مومن هوای مومن رو دیگه نداره و منزویشون کردندهمه جا مخصوصا تو شهر ما اصلا همرو نمیشناسند برو بابا تو هم ها.

دینیکولات

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۵۴ ب.ظ | علی | ۱ نظر

سخنرانی حاج آقا فاطمی نیا:

http://www.4shared.com/audio/LR48B5Rh/_15_.html


در مورد:

+حضور آیت الله یزدی در جلسه

+کف زدن و صوت زدن در مجالس

+حکومت برزخی برخی افراد(بدون توپ و تانکها)

+تمام کارهای ما زیر ذره بین اهل بیت است و اشراف دارند بر این کارها

+زیر ذره بین باشیم و مراقب اعمال خود نباشند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

+اختلاف بین شام و مصر در قبر شریف حضرت زینب(س) که شامش درسته؟

+که یقین هرکس برای خودش حجته

+ماجرای پسر میرزای بزرگ شیرازی که گفته در مورد قبر حضرت زهرا؟ نه. زینب (س)که در شام است!

+و یقین ایشان یعنی آیت الله فاطمی نیا که در شام است حرم ایشان و زیر ذره بین بودن ما

+آیه ی که بیانگر اینه که اعمال ما زیر ذره بین بودن ما

+بهشت و تقریب ذهن که ما نمی دونیم و نشنیده ایم و به گوشمون هم خطور نکرده

+مثلا یه سیب بخوره یه موسیقی خوب هم براش پخش میشه و موسیقی اونجا فرق داره و شراب اونجا آدم رو پاک میکنه مثلا شاخه های بهشت میشکنه و بهترین موسیقی پخش میشه و هر چی نفس ها بخوان هست و بهشت زنده است ما نمیدونیم چیه

+حضرت می فرماید:هر چیزی بیانش از عیانش بزرگتره (مثلا توصیف باغ که اونطوری نیست) فقط یه چیزی هست که عیانش از بیانش بزرگتره که اونم بهشته.

+زینت دستگاه خدا که حضرت حسین و حسن علیهم السلام برای بهشت

+دعای پیغمبر رحمت هیچگاه رد نمیشه و...

+مثلا مژده ی پیامبر در دعا:پیامبر(ص):خدایا من حسین و حسن رو دوست می دارم و تو هم او را دوست داشته باش هرکسی را که امام حسین و حسن را دوست داشته باشد .

+عاقبت دوستان حضرت مجتبی(ع) به خیره اگه یه قدری مراقب باشیم

+مگر خودمون خودمون را ضایع کنیم وبی تقوا بازی دربیاریم

+امام حسن(ع):ان احسن الحسن الخلق الحسن و اگر اخلاق درست نباشه دوروبر آدم خالی میشه و...

+مظلومیت ائمه در این است که با چه کسانی طرفند حتی اگر دشمن هم نداشتند روی زمین این ها زجر میکشیدند

+:دلیل بیارید که چرا پیغمبر روی زمین مانده بود اگر دشمن هم نداشته باشند

+یه قطره از پلیدی های معاویه که پسر مغیره میگه پدرم با معاویه شب نشینی داشتند (همین دیگه باید درس گرفت و الهام از همین) رفتم پرسیدم از (با مدرک الاخبار الموقدیات (نفهمیدم گوش کنید)) پدرم که چرا ناراحتی گفت امشب از نزد کافرترین مردم دارم میام یعنی معاویه و نمی دانستم که چه شده مگه گفت:نام مبارک پیامبر به میان آمد معاویه ناسزا گفت به ایشان.گفتم معاویه چطور به پیغمبر با اون عظمت اینطور حرف میزنی گفت معاویه که تو خیلی ساده ای خیال کردی با امام حسن طرفم؟با علی بن ابی طالب طرفم به خدا قسم میخوام نام پیغمبر دفن بشه.گفتم بیا دست بردار گفت والله که میخوام ای بی مادر نام پیغمبر دفن بشه!!!!!!!!!!!!

+دیگه حالا دو دستگی شده و خیلی ها روشن شدند درمورد معاویه پلید!و نگند دیکه معاویه رضی الله است.

+شیعه باید بداند که هر امامی در زمان خودش پاسداری از دین کرده است.

+در هیچ سرزمین نمیشه این همه مردم مثل ایران جمع کرد در دین!!

+در عصر یزید میگن که تمام دین در خطر بود که با قیام حضرت حسین(ع) احیا شد.

+و غیره ها

ej & tim

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۶ ب.ظ | علی | ۰ نظر


الان دیگه تموم شد ولی قبل اینکه فیلم تا ثریا تموم بشه داشتم نگاه میکردم که این زنه ثریا خانوم داشت چادرشو جلوی دهان مبارک گذاشته بود و  حرف میزد بعد من یاد خودم تو همون خانه خالیمون افتادم که فیلم هم بازی میکردم و اینا دیگه مهم نیست و از دست رفته است چون عالم بالا دیده حالا نمیدونم جن یا شما باخبر باشی خونه که خالی بود!!!

خلاصه چادر سر میکردم می انداختم روی دوشم و نه سر و صورت حرف که میزدم صدای ابلیس بیرون میومد من انداختم روی سرم به خاطر فیلم بازی ها بعد ادای مادر شهید ع در میوردم و صدام میشد پیرزن یعنی نقاشی میشدم به هر سبکی یه مرتبه میرفتم تو اتاق زیر چادر قلدر میشدم و یه نقش دیگه ی بود با چادره هم یه بلایی سرش اوردم که از گفتنش بگدریم که چه شد بی ادبی بود ولی توی تصورم تو حمام دیدم زنی رو که چادر داشت یه کمی هم روسری صورمعه ایش معلوم بود میخواستم ادای ایشون رو درآورم که تصور کردم میرفتم جلوی آینه و خودم رو عوض میکردم وقتی هم که بازیم تموم میشد چادر رو می انداختم و پهن میکردم رو زمین میدیدم که جلب توجه به چادرس نه من و انگار دارند نگاهش میکنن والا روح که دیگه چادر مقنعه فکر نکنم داشته باشه که ببینیم تو خیال چرا؟ من چه میدونم!!!خلاصه همین رو میخواستم بگم که تجربه کسب کردم که چادر رو جلوی دهان بزاریم و حرف بزنیم صدامون و در نتیجه نقشمون تغییر میکنه و اینا رو همونجام گفتم و از آب گذشته ست ها وگرنه هیچی و خلاصه بعضی زنا میکنن تو دهنشون چادر و حرف میزنن که چندش آوره برای مردا که نگاشون میکنن اینا اسراره بود که جلوی دهان بزاری و حرف برنی ها. و خلاصه تو فیلم قهوه ی تلخ هم بود که دستمال داشتند تو دست که یه مزایایش دوری چشم بد و چندش شدن طرف لامصب هست که باهاش بازی می کردند هنگام گفتگو اینم مثل اون سرشه بوای آمریکایی هم نگاه میکرد تو یاهو نشون میداد وقتی مسنجر رو باز کردم که فوکوله چیه پاپیون زده بودند و اوضاع الی بود قبل از جنبش 99%..


دینیاتک

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۱ ب.ظ | علی | ۱ نظر

خدایا دهنم گل بگیره که اقدر مکشوف

حالا یه چی گفتیم که فکرا دیدها به یه نقطه بعد باید عوضش کرد با ذکر خوب امام حسین هم میگفتم چرا این  امام حسین انقدر قرآن میخواند چرا صحبت نمی کرد با فرزندانش میدونی چی شد؟ همین چقدر غیرت الله بود ولی باز سنگ میزدند لبشو بعد شهادت هم دهان ها دندان ها شکسته که چرا قرآن میخواند و میدونستند 100% که دیگه حق داره میگه دیگه معجزه است ولی بازم کوتاه نمی یومدند عده ای اصلا برای قدرت نمایی اومدن در ظلم عده ای برای آزمایش و امتحان جمع شدند خدا لعنتشون کنه همشون رو با خدا هم جنگیدن...

حالا فهمیدی برای چی سر مبارک امام حسین رو طفل سه ساله میخواست؟؟چون بیاد نزدیک قرآن بخونه برای اینم بود. برای این که داشتند عمه ی سادات رو و دختران حرم رو امام رو بد نگاه میکردند و نگاه داری می کردند  و اذیت می کردند تو خرابه ی شام و فهمیده بودند و آزمایش کرده بودند که سر مبارک باید فاصله داشته باشه براشون از توی راه میدونستند...اینا یه همچین کسان ملعونی بودندها

اشخاض

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۸ ب.ظ | علی | ۰ نظر


حالا که اینحووو رسیدیم بابا اقدر روی من حساب باز نکنیدا مثل قدیما. من الان روی نقطه پرگار؟پرتگاهم الان راحت میتونم گمراهتون بکنم بریم حهنم با هم هم من هنوز همون علی یه ام حواست جمع باشه نه گول منو بخور نه کسی عقل هست منطق اگه قبول کرد که کرد ما سعی داریم عقلانی صحبت کنیم در چرندیات من حساب باز نکن همین

دیان

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۷ ب.ظ | علی | ۰ نظر

"ذکر و فکر

ذکر آرد فکر را در اهتزاز                              ذکر را خورشید این افسرده ساز

این قدر گفتیم باقی فکر کن                        فکر اگر جامد بود رو ذکر کن

                                                                                               مولوی در مثنوی"

خوب رسیدیم اینجا در کتاب تحفه ها

این همه قرآن میگه لا یعقلون حالا ما به خودمون فشار بیاریم یا بریزند تو کاسه مون چیزی؟؟ این یه حقیقته که اگه دلت پاک باشه میریزند مثلا آخوندها که نه عقب مونده ها آیا فکر میکنند؟؟ ولی یک حرفایی میزنند آدم شاخ در میاره خلاصه کار نداریم حالا به اون ها به این لایعقلون کار داریم که یعنی چی بالخره در قرآن بله گفته است که فکر باعث حرکت نه یعنی ذکر باعث حرکت فکر می شود والا فکرم میشه مگه چی داشتم میگفتم اشتباهی؟؟ خلاصه مصرع دوم هم که نفهمیدم ولی الان که داشتم می نوشتم میگه که ذکر خورشید است فکر رو کاری کن افسرده  بشه!!! مثلا بعضی ها ها فکرشون دیگه کار نمیکنه و به یه عالم خلصه ای میرند و زیر لب یه چیزی میگن مخصوصا عرفا رو منظورمه که دست خودشون نیست میخوان سکته کنند شاید چه میدونیم حالشون رو!!

بعد تو مصرع بعدی هم میگه اقدر گفتیم به سرای باقی فکر کن تو قرآن هم همین رو میگه دیگه میگه فکر بکن یه عمری نه تا ابد میخوای یه جایی زندگی کنی کجا رو دوست داری حالا؟ جهنم؟ بهشت؟ مثلا.بعد میگه اگه فکرتم از بین رفت ککه دیگه مثلا تو کاسه ات هم چیزی نمیریزند نه انشالله برو ذکر بگو یعنی مثلا یه خلی مثل من اگر قدرت فکر کردن رو ازت گرفت که دیگه فکر نمی کنی و تایید میکنی مثلا بروبابا داری چه کار میکنی برو چند تا ذکر بگو وولمون کن بابا ها! اینم از جنبه ی خودم جنبه های دیگه هم هست آدمی که گناه کنه نعوذ بالله ممکنه به جایی برسه که فکرش جامد بشه باید استفعار کنه یا در عرفان هم من خبر ندارم دیگه نمیکشه طرف نمی دونه چه کارکنه فکرش رو باید عوض کنه روی اون نقطه چه کنه ؟ ذکر خدا بگه قرآن بخونه که اینا با تجربه به دست میاد..

shakhskolat

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۱ ب.ظ | علی | ۰ نظر


ماجرا از اون جایی شروع شد که گرفتم خوابیدم بعد که بیدار شدم دیدم همه ی نقشه هام برای جلب توجه نابود شده حالا مهمون ها هم هستند نکنه خواب اصحاب کهف کردم ولی مزه ی غذا یادمه نمیدونم چی شده انگار هیچی نشده ولی چه کارم کردند که باید از نو شروع کنم...انگار هیچی نشده و کاری نکردم!!!

خلاصه بابا بزرگ عزیز تر از ما رو فیلمشو گرفتم همین امشب:

 http://www.aparat.com/v/330e1029061501db08c7bf7e9b37a9a284189

http://www.aparat.com/v/564d67267b9b4410e6bfe47032a20d4584096

بعدش بابام گفت تو خوشت میاد ازت فیلم بگیرن منم گفتم از خدامه :

 http://www.aparat.com/v/376a7ebd03d433f52ee6ea1c0a0e44a284102

بعدش با دایی رضام رفتیم بازی کردن:

 http://www.aparat.com/v/f4b0977dc32cdd41675c985c8305d5b984106

http://www.aparat.com/v/4db6b4f93bb90fabd643a3e0b7c2590184108

بابا بزرگم اصلا پاش که داغون از درخت نخل افتاده بود کوچیک هم که بوده هم ناشنوا شده هم پاش از همون موقع درد میکرده دیگه بدتر شده و چشمش هم که چند سال پیش عمل کرد و همشم با موتور تصادف میکنه چون میره از خانه بیرون و دستش شکسته شد دفعه ی آخر چند هفته پیش:اسمشون هم محمد خسین مصلی نژاد هست بعد مادرم میگفت محله ی مصلی مال اونه شوخی میکرد ها ولی چون تو مرکز اونجاست بعد امروز که رفتیم بیرون مهمانی برای برگشت میگفت یا اسم بچه هاتو رو بزارید (به من و دایی میگفت) محمد حسین یا به قول دایی امیر حسین یا میر حسین یا میزا حسین!

بعد یادمه تو وبلاگ pqrstu هم نوشتم اینو که من و بابا بزرگم با ایشون رفتیم بالای درخت نخل البته کوچیک بودا بعد بهم گفت من اشعار حافظ رو همشو میدونم یعنی میفهمم حالا حرف چندین سال پیشه که میتونست خوب راه بره ولی من هنوزه که هنوز نمی فهمم حافظ رو و اگر میفهمیدم هم سرشو باز میکردم اینجا پس حقه ولی نه لیافتم میخواد و سن و سال جوانی

برای همینه که گفتیم که به زندگی جوانان وارد میشید اشتباهه برین هوای اینا رو داشته باشین تا یه خولی مثل من رو بپایید

timtim

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۳ ب.ظ | علی | ۰ نظر


خلاصه توی حمام اون خانه که تنها بودم همش که حرف نمی زدم یه بار تو وبلاگی نوشتم که به من نگاه نکنید حالا یه گویی خوردیم متناسب با حالمون وسیاست یا نوشتم که به نگاه درون من که از چشمم میاد توجه کنید یعنی من ننوشتم فضولات همیشه دنبال همچین چیزی بودند که من بالاخره چی میبنم و روح میبینم و چشم برزخیم باز هست یا نه و منتقلش کنند به تلوزیون یا دستگاهی شبیه همین خلاصه مو تو اون خونه دین دنیوی داشتم ولی دستگاه دید ملکوتیه اغلب زنانه ی مجتهده رو نشان میداد کار شیاطین!!یا آلهه زیر نظر ائمه...

خلاصه باید ترجمه میکردم تکرار میکردم باید میگفتم اینه هرچیزی هم که میگفتم میگفتن که دارند همه همیتو میگن و خلاصه اوضاع الی شده بود که بعد مجبور شدم بگم که خودمم یه آیینه ای بود تو حمام نشستم با خودم صحبت ککردن مثلا با خودما برای شما بود برای خدا بود که دست از سرم بردارید یا ندارید که همین هم فتنه است بگم وردارید فردا با یه شکل و هیبت دشمنانه تر و بدتری همدیگر رو دیدار خواهیم نمود خلاصه روح های مختلفی رو احضار کردیم با آینه بابا روح که اجضار میکنی به چشم خودت تو آینه نگاه  نکن درونت کسانی هستند یا نگاه کن من فتنه ایجاد نمی کنم من برای اینکه اثبات کنم خودم هستم ومرض گرفته بودم که میخواستم خودنمایی کنم که کارمنه خودم رو نگاه  میکردم تو آینه و زل میزدم یا ابروم رو یا جاهای دیگه و خلاصه آقای فاطمی نیا قبلانا شنیدم که کسی بوده روح طرف رو احضار میکرده تو آینه به صورت نورانی نگو که طرف داشته خودش رو میدیده و چشم آقا باز بوده کنارش ایستاده بوده و روح میدیده که تناسخ رخ داده در این جیوان یا یه همچین چیزایی بوده وگرنه روح احضار کردن مگه سخنه یا علمی میخواد!منم نمی دونم...تو فکر بکن به ابو عمره یه چیزی شاید اگه سیمت وصل باشه و خودتم تلاش فکری کنی یادت بیاد اصلا پاکستانیه ثواب قرآن هر آیه ای رو حفظ کردنش رو میداده به شهدای انقلاب ما حفظش میشده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ghoraniat

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۵۷ ب.ظ | علی | ۰ نظر


مجتمع ساختمان (اجتماعی)

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۵۸ ب.ظ | علی | ۰ نظر


حالا که موضوع سرگرمی شد بد نیست بگیم که اگه یه روزم دیدیم یه مجتمغی تو شهرمون ساخته شده مدرن یقین میکنم که ار مردم میخوان پول بکنن و کار دولت و رئیس جمهور نیست مثلا همین بزرگترین مجتمع تفریحی استخری هست چیه که ساختن همش برای پول گرفتنه و هرجا هم پول گرفتنه باید به سیستمش بسازیم نه اون با ما درسته ایراد میگیریم ولی پشت پرده هایی داره که آدم راحت نیست مثل اینه که بری توی یه رستوران مدرن باید مثل بقیه مدرن باشی تا بری مثلا کبابی سنتی کازرون (تو شهر  ماها) بعد این یه معنی دیگه داره باید مردم احساس آرامش و راختی هم بکنن در این چور چیزا همین همشم میدونیدا ولی صبتشو نمیکنید...اصلا آدم میره همچین جاهایی یه آرامشی هم میگره برمیگرده که خبری از چیزی نیست که بخواد بگیره و زشت باشه مثلا و هرچی دیگه که وسواس دارند مخصوصا خانما که وسواسشون به حق هم هست میخوان پیش همسرشون باشن و دل به اون بدن تا کلاس طرف

دینی مینی

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۵۱ ب.ظ | علی | ۰ نظر


وقتی میگیم نام این 5 تن و نورشون بوده از اول یعنی چه؟ یعنی چسبیده بوده به خدا یه همچین چیزی یعنی ائمه اطهار علیهما السلام بودند و آفریده نشدند حالا چرا این 5 تن؟ خوب امام های دیگه زن هایی داشتند و به خاطر زن هاشونه که اسمشون برده نشده چون از یه زن دیگری و عادی زاده شدند اگرچه زن امام حسن بهش خیانتم نکردها بد شد اونم دلش سوخت برای امام حسن (ع) که اینکارو کرد گفت بیا به خیر و خوشی تمومش کنیم با هم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!شایدشما بگی مجنون بود و از عشق زیادی و علاقه ش به امام اینکارو کرد یه چی میدونست که ما نمیدونیم حتما چه میدونم والا سرنوشت برادرش حضرت امام حسین(ع) رو خونده بود شرایط بی وفایی رو میدونست چی بود خدا میدونه!اصلا خودش میخواست قیام کنه بعدش هم رفت تو کاخ یزید دید چه خبره و کارش عاقلانه بوده شاید من هم تو حموم قبل از اینکه بگیرنم میگفتم که خیلی هم عاشقانه ازدواج کنم اگر سرنوشتی بهتر از این نخواهم داشت.

اجتماعیش

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۵ ب.ظ | علی | ۰ نظر


حالا میریم سراغ بعدیش تو کتابه البته مو نمیخوام کسی رو  موعظه کنم دارم رو کتاب میام بالا و خلاصه نویسنده اش کی بوده خدا میدونه همین استاد علی اکبر رو میگم شاید کار یکی دیگه باشه این فقط نوشته؟؟ها.

خلاصه خیلی حال کردیم با این کتاب و میدونی برای سن ماست دیگه گیر ندین چرا بالانر نمینویسی بلد نیستم همین

نمی دونم کی رو تو خواب دیدم سیدمون بود خودش بود یه گوشه نشسته بودم بعد اومد یه ذکری رو گفت و هنوز ملک الحق المبینش رو نگفته بود خوندم ذهنش رو که میخواد همین روو بگه و با هم توی دلم گفتم ببین چه تیز هوشم ولی نگاه تو همین کتاب میگه کار عقل و هوش نیست!!!!!!!!!!!!!

جهاد اکبر

"ای شهان کشتیم ما خصم برون         ماند خصمی زو بدتر در اندرون

کشتن این کار عقل و هوش نیست      شیر باطن سخره ی خرگوش نیست"

مولوی مثنوی

خصم که پرسیدم یعنی دشمن و سخره هم یعنی ذلیل و مقهور و زیر دست کسی شدن

یعنی ما دشمن بیرونی رو کشتیم و فتحشم شاید کرده باشیم اصلا ولی دشمن درون که بدتر

ببین میگه همون نفسی که کشتنش دست عقل و هوش هم حتی نیست یعنی ممکنه گمراهانه و کفرانه و نامشروع اصن باید کشته هم بشه تو سیستم غلط ما و همون نفسی که روانشناسا میگن راحت باش و اصلا میگن وجود نداره توهمه باید آزاد باشی این کار ما نیست کشتنش و باید از یه طریق بالاتر کشته شود و اون بیت هم که میگه شیر باطن سخره ی خرگوش نیست هم اینم به نظرم نکاتی داره که به ذهن من نمیخوره و باید مشورت هم کرد یعنی سخته شاید این معنی ش باشه ولی معنای دیگری هم باید داشته باشه خلاصه این روانشناسا مسخره میکنن شیر باطن رو!!!!

حالا همین کارشناسایی که مولوی رو قبول دارند و براش سیمنار چند میلیونی ترتیب می دن در ایران و خارج همین نظریه های پوچ رو دارند ها و انگار شعراشو نمیدونن وو میخوان جنگ تبلیغاتی علیه اسلام راه باندازن چرا؟چون برخی عرفا زیرکانه قبول نداشتند کاملا مولوی رو و ما هم نداریم ماهم به قول آیت الله  فاطمی نیا همه ی شعر های ایشون رو قبول نداریم و میگیم مثل هر انسانی ممکنه اشتبی هم کرده باشه مثل من و شما و تو..

تدفین

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۸ ب.ظ | علی | ۰ نظر

تو را چشمی زدن کشتن                           که وردی خواندن و رد شد

تو را دیدند و دردی آه                               صدای ساعت و زنگ شد

صدای پر درآوردن                                از اینجا کوچ آخر شد

توان دیدنت را نیست                                  که بانگ الله اکبر شد

شخصیتفلک

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۲ ب.ظ | علی | ۰ نظر

امروز میخواهم درمورد یه مطلبی بنویسم و اما حالا ه ما در این شرایطیم چه کنیم من نمیتونم مستقیم بگم که چه باید کرد از روش من استفاده کنید بی محلی نگاشم نکنید خوبه؟نه داستان چیه؟ نمیگم خواب معلم فیمینسم رو باز دیدم داشت با احساسات بازی می کرد و از این حرفا شما که جای ما نیستن که بفهید چه جنایاتی می کنند اما نمیخوام در مورد جنگ روانی حاکم بر دروس این معلم ها و بزرگ دانستن طبیعی این معلم ها مخصوصا توی دبستان که تک معلمند میره که کار درست باشه و خوار شمردن دانش آموز ضعیف و امل دانستنشان گرفته همشم خانم معلم ها. چرا منو توی این موقعیتای خطیر قرار میدین حالا راستی خودم اومدم جاش این جا نبود با تشکر اینکه ما یه چی دیگه میخواستیم بگیم و اون مطلب نبود ان شاالله اون درست بشه با این وضع خراب تدریس که نیست حکومت زنان بر آقایان بلکه اینو میخواستم بگم که می بینی که کار فراوانی انجام میشه ها ولی در نهایت می بینی خشنودی امام زمان (عج) حاصل و بدست نمیاد این چه فایده ای داره برای من؟؟ یامن دارم وقتمو تلف می کنم و گولتون میزنم نه اینکه جای گفتنش اینجا نبود..خلاصه باید یه کاری کرد همین 

 

ن

برای رب (دینی)

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۸ ب.ظ | علی | ۰ نظر

دیشب داشتم بدین فکر می کردم البته کوتاه حالا جلوه ش میدهم اینکه یکی از صفاتی که آدم موقع پیری به دست میاره و دیگه دیره ریا نکردن برای مردمه حالا ما نمیگیم 100 % پیر چاپلوس تملق گوی هم هست اما با پیر شدن دیگه بعضی توان ها گرفته میشه آدم یه نماز رو هم به زور میخونه حالا برای غیر خدا بحونه؟ حالا کاری هم به نماز ندارم همش اما یه عمر داشته برای مردم کار میکرده تشویق مردم خودمو میگما باید تنها اون موقع به فریادش برسن یا دردی آهی مبتلا بشه که این افکار غلط از بین بره ؟؟؟؟؟؟؟خدا هدایتمون کنه

حالا درسته آیت الله بهجت (ره) هم فرمود که ریا در غیر عبادت اشکال نداره ولی برای کی بود؟؟ بالاتری ها بود فکر کنم اما شما اینو هم در نظر بگیر خوشا آنان که دائم در نمازند و اینو که اومد پیش رجبعلی و گفتش که (حالا من نمیگم آدم ریا کاری نیستما که اینو تعریف میکنم) نه نگفتش اومد پیشش و یه تکیه سنگ رو برداشت و تبدیل به گلابی کرد داد به رجبعلی خیاط بعدش رجبعلی یه نگاهی کرد و گفت اینو برای من انجام دادی برای خدا چه کرده ای؟ حالا شما در نظر بگیر این طرف که بعدش گریه هم کرد و متحول هم شد بزای رجبعلی اینکارو کرده بود یعنی چه؟ یعنی همونی که آقای بهجت (ره) فرمودند برای بالاتر برای شاه اینکارو کرد ولی رجبعلی کی بود و چه کار کرده بود و چه طوری خدا رو در نظر داشت که میگفت برای من بود این برای خدا چه کرده ای؟؟ در صورتیکه طرف زده بود تو هدفا ولی اینطوریه بالخره 

شخصیتمنش

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۵ ب.ظ | علی | ۰ نظر

شما در نظز بگیر یه مرتاضی رو که چه میکنه و خواسته اش بالاخره الهی هست یا نه؟

این میشینه 24 ساعته مقابله با نفس که نه فشار بر روی نفس هم که نه خلاصه کار میکنه  ضد نفسش تا از این راه بتونه کاری بکنه خارق عادت یا عاده خوب این بالخره تمامش که علیه نفسش نیست و بالاخره یه خواسته ای داره در نهایت مثلا میخواد فکر شما رو بخونه همین دیگه این خواسته ی نفسانیشه دیگه همین و اگه یه روز موفق بشه یه روز نشه فزدا تلاش دوباره میکنه و ناراحت میشه که چرا نتوسنه با خواسته ش برسه دز صورتی که داشته یه عمری با خواسته ش مبارزه میکرده تازه خواسته ای نامعقول تر یعنی ناطبیعی تر و سخت تر و غیر معمولی که هر مردم عادی نمیتونه پس این خطرناک تره

حالا که در مورد خودم حرف زدم مجبور شدم اینو بگویم باز

کلیپ های علی

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۵۳ ق.ظ | علی | ۰ نظر

1.ویدیو و کلیپ های علی کلیک کنید لطفا


وووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو