بسم الله الرحمن الرحیم
سلام من تازه هنوز چهل سالم نرسیده نمیگم ناامیدم و سی و پنج سالمه و نزدیکانم رو الهی شکر از دست ندادم غیر از مادربزرگمو و تنها نشدم و هنوز رو به افول و پیری و سراشیبی و تنهایی نیستم و با خانواده ام زندگی میکنم ولی دیگه شوق و شور جوانی رو ندارم و نمیخام مشهور شم دیگه یا زن بگیرم بچه دار شم و تنهایی رو دوست دارم و دیگه دل ندارم برم سفر و آرامش از بیرون بگیرم درسته سنم هنوز زیاد نشده ولی دل کندم از خعلی چیزا از رقابت از راحتی مفرط از شیطون بازی و آرامش از خارج گرفتن ولی نه ناامید نیستم و هنوز زوده در این موارد صحبت کنم ولی یه سنی که رسیدی و تنها شدی و همه رفتن یا ازدواج کردن نزدیکات یا از دنیا رفتن شاید بیدار شی و دلت پیر میشه اون موقع مسجد دلت رو شاد میکنه و نماز و ذکر و عبادت وگرنه زندگی همه پوچه دیگه آهنگ های شاد حالت رو خوب نمیکنه مگر معنویت باشه دیگه همه دلخوشیات میره و روحت سنگین میشه من دارم خودمو آماده میکنم برای بعد مرگ یا مردن نزدیکام و دلم میخاد خونه ام آروم باشه و پدرم خوشحال و میبینم روز به روز پدر مادرم شکسته تر میشن و روز جدایی و مرگ نزدیکه و قدر هم رو ندونستیم حالا به چی دلخوش باشم چطوری همه چیز رو کنار بزارم برم دنبال خوش گذرانی و زن بگیرم برم خارج و حتی به این چیزا فکر نمیکنم و زندگی طعمشو از دست نداده بلکه آرامش رو پیش خودم و خدا میبینم آره بدون زن نمیشه زندگی کرد ولی عشقای خیالی و ارواح همیشه هستن خدا پیشمه ولی نفهمیدم میبینم فرشته ها اینجان در دلم و ازشون غافل بودم و از بیرون میخاستم ولی دیگه حس فیلم گرفتن و شهرت و ثروت نیست و باید از باهم بودن لذت برد و باید صدام پیش پدر و مادر مثل معتادا ضعیف و بیچاره باشه نه طلبکار و خشن حالا قدر خانواده م رو بیشتر میدونم و ترس از آینده دارم درحالیکه توکل به خدا ندارم و میگم روزای سختی در پیشه درسته از همه بیشتر حال میکنم و آب عشق میریزم هر روز و خوشم ولی میخام با خدا باشم و از معنویت لذت ببرم و از یه سنی که رسیدی همه چیز فرق داره نمیدونم اگر پیر شم چه حسی دارم و چی خوشحالم میکنه در حالیکه پیری سن ناتوانیست!
- ۰۳/۰۵/۱۴