بسم الله الرحمن الرحیم

سلام باز ما قلیون کشیدیم و بازی کردیم و ذکر گفتیم و کلی هم حال کردیم و زنی بود با اینکه دومین بار تو ذهنم میدیدمش ولی فکرام رو دقیق میدونست چی تو دلم میگم و حتی خودش میخاست یه چیزایی بخام از خدا ما از مسجد برگشتیم و قلیون کشیدیم و این زن رو قبل اذونم دیدم پیش شوهرش خلاصه خادم شدیم و دیدم تا آیت الکرسی خوندم این زن همراه شوهرش آماده ن و ما هم معطل نکردیم و فورا بعد از آیت الکرسی ذکر یونسیه گفتیم که خدایا میخام ممه های فرمانده مو بخورم خلاصه روزگار بد نیاد قبل از اذون هم این زوج جوان رو دیدم که وقتی ممه خواستم از خدا ممه های زنش رو گرفت قبل اذون ولی الان نمیدونم عصبانی بود مرده یهو ممه زنش رو پنجیل گرفت چون زنش خوشحال بود و میخندید که من از خدا ممه میخام و من که صداشون رو نداشتم و تو ذهن میدیدمشون یهو زن ناراحت شد و گفت چته وحشی و یه حرف زشت یا فحش به شوهرش یا به من داد و دردش گرفت و ناراحت شد و پشتش کرد به شوهرش و دمر لخت بود و من دیدم هر چی ممه بخام دیگه فایده نداره و وضع خرابه و زنه عذاب وجدان داشت که چرا فحش داده و همش گریه میکرد شوهرشم پیشش بود و من برای اولین بار تو عمرم گفتم هنگام ذکر یونسیه که خدایا میخام عشقم منو ببخشه!! و میخام عشقمو خوشحال کنم و زنه فکرمو میدونست و کمی شاد شد وگفتم  خدایا میخام ممه عشقمو نوازش کنم و با خودم بازی میکردم و آب عشق میومد و زنه رو به پهلو شد و گفتم خدایا میخام عشقمو بغل کنم و از حالت دمر درومد و متوجه به من بود زنه رو تا حالا از نزدیک ندیده بودم و تمام فکرمو میدونست و من که از خدا میخاستم میومد میگفت که بخام که بکنمش و حامله ش کنم و بهم حتی بعدش پا داد از دور و ذهنی و بازم خندید و کوچکترین افکارمو میدونست ولی شوهرش آشنا بود ولی زنش رو تا حالا ندیده بودم و تو ذهن میدیدم برای بار دوم و معلوم بود کلی وقته روم کار میکنن و فهمیدم کوچکترین افکار و توجه و صحبت در دل چه تاثیر عمیقی رو خودمون و حال کردن و رابطه دیگران داره