اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

سه شنبه, ۵ تیر ۱۴۰۳، ۰۹:۱۲ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

سلام آقا ما تو مسجد پریشب روحانی مسجد گفتن به کسی نگینا فردا شام میدیم آقا ما دیشب با یه عشقی رفتیم مسجد وایسادم صف اول نماز بخونم خعلی خوش گذشت خلاصه ما دیدیم جا نیست رفتم فورا تکه دادم به پشتی دیدم حاج آقا که صبحها برامون سخنرانی میکنه اومد پیشم نشست خلاصه مسجد ما خعلی خوبه ما نشسته بودیم سخنرانی کنن و شعر بخونن برم شام بخورم ولی بابام بعدا فمیدم به خاطر مناظره دیشب زودتر پاشد رفت خلاصه ما دیدیم شیر قهوه برامون اوردن و دونات شکلاتی اقدر هول شدم که بسم الله یادم رفت و مسجد ما خیلی خوبه خیلی خوشمزه بود اصلا یک حال خوشی بهم دست داد و خودشون هرچی میخاستن میزاشتن جلو روت و ما میخوردیم یادمون میرفت شکر خدا کنیم لاعقل اصلا وقتی مراسم تمام شد رفتم شام بگیرم مرغ و پلو تو اوج ملکوت تشریف داشتم یه حسی داشتما تو حال خودم نبودم اصلا جدی میگم مسجد ما خیلی خوبه چیزای با کلاس بهمون میده راستی تا نشستم تکه بدم تسبیم پاره شد و پرده ها هم کشیده بودن زنها داشتن ما مردا رو میدیدن و منم همش دنبال دونه ها بودم دیدم آخرش دیدم پنجاه تا دونه داخل تسبیه و پنجاه تا بیرون افتاده و خلاصه یه کی کم بود و حاج آقا هم داشت دنبال مهره های تسبیح من میگشت گفتم خیلی ممنون چیزی نیست و و آقا زاده شم داشت مداحی میکرد مسجدم پر شده بود و داشتم منم آبروریزی میکردم بعد که بلند شدم شام بگیرم دیدم کدر شدم و نورانیت ندارم گفتم شاید حاج آقا نفرینم کرده اذیتش کردم خلاصه امروز صبح رفتم مسجد رفتم جای دیشبی هر چی گشتم اون یکی مهره پیدا نشد ناامید شدم گفتم حتما شیطان این یکیو دزدیده ضد جال بزنه رفتم کنار اپنجایی که گم شده بود رو صندلی نشستم و حاج آقا برامون سخنرانی کرد تو روز عید غدیر خم و زیر صندلیم یه مهره از یه تسبی دیگه پیدا کردم خلاصه سخنرانی که تموم شد از حاج آقا پرسیدم اگه خلافت امام علی رو غصب نمیکردن سنی ها نبودن؟! و خندید و فورا یه بزرگواری که سید بود و پول و عیدی به هممون داده بود و دیشب مسجد رو میگردون و سخنران رو پیش روحانی و حاج آقا میورد و میگفت تو بلند گو شیرقهوه میدیم و خلاصه خیلی فعاله گفت بزار من جوابشو بدم و یه چیزایی گفت یادم رفت ولی حاج آقا بعدش گفت که سنی ها از زمان امام صادق اومدن و قبلش سنی ها و شیعیان یکی بودن و ... خلاصه حاج آقا جواب منو داد داشت جواب یکی دیگه رو میداد که پاش رفت کنار صندلی رو مهره ای که گم شده بود و خودش دادش به من و من کلی خوشحال شدم دیشب حاج آقا میگفت باید مهره ها صد و یکی باشه و نگاه کرد که مهره های وسطی هست و خلاصه کلی اذیتش کردم ولی خودش مهره آخری رو برام پیدا کرد و کلی خوشحال شدم و خندیدم!!

  • محمد علی رضائیان جهرمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی