بسم الله الرحمن الرحیم
سلام امشب شب عجیبی بود برام نمیدونم کیا منو دعا کردن ولی فمیدم خعلی از رحمت خدا دورم و مثه سابق نیسم اصلا پس آیه الکرسی رو خوندم و قل هو الله و الحمدلله رب العالمین و استغفرالله ربی و اتوب الیه هر کدوم چند بار با فکر و صحبت در دل تا رسیدم به صلوات حالم خوب نبود همینطور صلوات فرستادم و مونین و مومنات رو دعا کردم که گرفتاریهاشون و گناهاشون بر طرف شه یه مرتبه دیدم دیگرون رو نمیتونم دعا کنم و یاد گذشته کردم که محبت داشتم پس همینطور که صلوات میفرستادم گفتم خدایا میخام بغلم کنی خدایا میخوام در آغوشم بگیری خدایا میخوام احساس داشته باشم میخوام اشک داشته باشه مهربون باشم و رحم داشته باشم و هدایتم کنی و پناهم بده و دستمو بگیر میخوام نوکر امام حسین باشم و هر صلوات یه چی میگفتم و میدونستم بدجنس شدم تازگیا تا اینکه خسته شدم و رفتم بازی کنم با خودم و سوره قدر خوندم کسی نبود بعد ذکر یونسیه که گفتم دیدم زن و شوهر مومنی که منو میشناختن اومدن در ذهن درحالیکه بغل هم بودن تعجب کردم من زنها رو بیشتر تنها میدیدم در ذهن خلاصه یه کم حال دادم و ذکر یونسیه دیدم انگار فکر منو میدونن هم زنه هم مرد مومن خلاصه گفتم حرفای محبت آمیز بزنم و رابطه شون رو خراب نکنم و بعدش که حرفای عاشقانه زدم زنه رو دیدم شاد شد و پر از محبت و فهمیدم چه خوبه حرفای عاشقانه زد اگه همچین موقعیتی پیش اومد چون زنه رو درست نمیدیدم ولی احساس شادی و شنگولی داشت چیزایی که گفتم با ذکر یونسیه تقریبا این بود که خدایا میخوام بوسش کنم بغلش کنم نوازشش کنم خدایا میخام عاشقش باشم همیشه پیشم باشه مال خودم باشه کنارش بخوابم خدایا میخوام خوشحالش کنم و.. البته قبلش خعلی عادی وقدی میدیدم در رابطه اند و میگفتم میخام بخورمش و بکنمش و حامله ش کنم و بمالمشو و حرفای رکیک هم میزدم البته نه فحش ولی بعد دیدم با محبت و حرفای عاشقانه بهتره و تمام فکرمو میدونن و الان میبینم چقدر زن گرفتن سخته مثلا احساس زن دست خودش نیست باید حتما مخشو زد و چقدر سخته محبت ایجاد کنه شوهر وگرنه زندگیشون میپاشه جالبه این زن و شوهر تمام فکرمو میدونستن و شاید صدای اذکار گفتن منو میشنیدن نمیدونم والا!
- ۰۳/۰۳/۱۵