بسم الله الرحمن الرحیم
احمد معلم است و یک 405 سفید دارد مدل 82 و هرچه زن و بچه ها میگویند ماشین نو و خارجی بخر او گوش نمیدهد و میگوید همکارانم با موتور به مدرسه می آیند و چشممون میزنن و ناراحت میشن ماشین نو بخرم ولی از خرجشم میترسه احمد و اعتقاد داره ماشین خارجی هم بخره باید 5 سال سوارش بشه و بفروشدش سریع وگرنه تعمیراتش خرج زیاد داره و این 405 رو مانند جونش دوست داره و هر وقت پنچر شه میگه عمدا یکی از دانش آموزان یا یه حسودی ماشین رو پنچر کرده و هر هفته ماشین یه مشکلی براش پیش میاد که احمد میخواد گریه کنه و میگه ای خدا چرا من چرا ماشین من و حواسش نیست ماشینش قدیمی شده و دیگه حتی تولید هم نخواهد شد و استاندارد کافی نداره احمد از ماشین برای مسافر کشی استفاده نمیکنه ولی اگه روزای بارونی مخصوصا کسی رو ببینه و یا همکارانش رو تا جایی میرسونه و زنش هم کار میکنه و پولدار هستن ولی دلش نمیاد ماشین نو بخره و میگه برای داخل شهر ماشینش مناسبه و دخترش هم خعلی بدش میاد که احمد با ماشین کهنه ش اونو برسونه به مدرسه و کلاسش انگار پایین میاد احمد هر جمعه ماشینش رو میاره دم در خونه و با تاید و پودر رخت شویی و آب زیاد اونو با دقت میشوره و چند ساعت فقط شستنش طول میکشه و خیلی دقیق و کامل شیشه هارو تمیز میکنه و همسایه ها میگن این اگر انقدر به ماشینش میرسه به زنش دیگه چقدر میرسه؟! احمد کم جریمه میشه و اگه شد کلی با پلیس حرف میزنه که ننویسه براش و پلیس میگه من مامورم قبض دستمه باید تا شب پرش کنم!! تا اینکه دیروز موتور ماشینش صدا میداد و احمد ناراحت شد و رفت تعمیرگاه تا تعمیر بشه ولی بهش گفتن که اگه موتور ماشین رو عوض کنی خرجت پایین تر میاد و حالا احمد مونده ماشین جدید بخره یا نه و خیلی فکرش درگیره!!
- ۹۸/۱۰/۲۱