اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۲۹ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

داستان کوتاه: روزی مردی درد میکشید و افسرده بود و آرامش میخاست و بس ولی همیشه راه رو اشتباه میرفت نمیدونست باید خدارو صدا بزنه اگرم بهش میگفتن بنال میگفت مگه مرد میناله و غرورش نمیزاشت که مثل زن ها گریه کنه و حتی الکی الکی خودش رو به گریه بزنه و خدا رو حتی بیصدا در دل بخونه و صدا بزنه تا اینکه یه روز یه بچه ش رو دید که الکی برای شکلات پیش مامانش گریه میکنه و مامانش هم بهش بی توجه هست ولی بچه نمیدونست که در دل مادر چی میگذره و بیشتر گریه میکرد و مادر نه اینکه شاد بشه ولی یه آرامشی از گریه بچه میگرفت ولی باز بی توجهی میکرد خعلی دلش میخاست بچه رو محکم بگیره و بغل کنه و ببوسه و بهش بگه بچه جان شکلات برات بده ولی هم بچه فقط شکلات میخاست و هم صدای بچه انگار رحمت خدارو در خانه بیشتر میکرد و فرشته ها جمع میشدن و انگار همه داشتن نگاه میکردن و هیچ نمیگفتن ولی کسی ظاهرا نبود توی خانه انگار با گریه بچه خدا داشت بهشون نگاه میکرد وای خدا فقرا اونایی که ندارن اونایی که شب گرسنه میخابن و قلم شکست...

  • محمد علی رضائیان جهرمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی