یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

ای که به دور کعبه و منکر حیدری / کعبه ولادتگه اوست دور حیدر مگرد

بایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

پنجشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۱۱ ق.ظ | علی | ۰ نظر

دیشب تا صبح تو خواب یه مثالی به ذهنم میومد و تکرار میشد تا بیدار شدم مثال شاید اینطور بود که تو اونقدر حرف میزنی که دعوات بشه؟! تو اونقدر میخوابی که نمازت قضا بشه؟!  بیدار که شدم فهمیدم قضیه صحبت نکردن ماست که با اشاره حرف میزنیم و صدا از دو لب مبارکمون خارج نمیشه یا کمتر اینکه من وقتی مخصوصا با بابام بحث میکنم چون همش بابام میاد رو مخم بعد بحثمون بالا میگیره  و چرت و پرت خیلی میگم و به ناکجا آباد منحرف خوب کسی هم که اینطور شد پیش خدا و فرشتگان و خوبان و اینا حقیقتا خوار و ذلیل میشه لذا اگر ساکت بمونم یعنی خط مشیم این باشه که بابا من جوابتو نمیدم اصلا اگرم خواستم بدم با  اشاره خودشم والا خوشاله یک درگیری هایی بالامیگره که جمع شدنی نیست یه مرتبه میبینی برای هیچ و پوچ داریم دعوا میکنیم مثه بچه های دو ساله بابامم که مخش تو حرف زدن و بحث کردن کم نمیاره خوب خودم ذلیل میشم از اونور مامورا منتظرن رو صدای من کار کنن چون یه بحث ها و غلطکاریایی تو اینترنت با شما کردیم و سخندانی هایی داشتیم که فعلا همونم نمیکنم خوب اینا خط آدم رو میگیرن دیگه خط فکری خط فرشتگان و  نور و وصل میشن به ما و هر طرف خواستن وسوسه میکنن و میبرن و مثلا فکر مارو عوض و مشغول میکنن که هر طور اونها خواستن ما صحبت کنیم و بدبختمون میکنن دیگه چرا میگن تو عصبانیت تصمیم نگیر چون تصمیمت شیطانی است این ها خط حرفایی که تو خونه میزنم رو  میگیرن به سمت خودشون و میکشند مارو و جذبمون میکنن حتی از صحبت های معمولی ما مارو جذب میکنن دیگه شغلشون هست که خودمونی میشن و ضربه رو اونجایی که فکرشو نمیکنیم میزنن لذا من ساکت شدم و وبلاگنویس شدم دوباره یه موقه بود من وبلاگنویس بودم مامورای خونه همش جاسوسی میکردن که من عقلم چقدره بعد میدیدن مثه مونگلا حرف میزنم و فکر خاصی ندارم و صحبت پند آمیزی با هیشکه نمیکنم حساستر میشدن میگفتن بابا این تو وبلاگ کلی حرفای بلند بالا میزنه این چرا تو خونه عقل تو کله ش نیست لذا گیر میدادن به بابام که شاید اون وبلاگنویسه گیر میدادن به مامانم خوب منم تو وبلاگ نویسی خدا میخواست همه جارو بهم میزدم ولی واقعیتش تو زندگی اهل بریز بپاش نبودم و 4تا صبح بخیر و شب بخیر و گشنمه و اینا از صدام بیرون میومد لذا فکر میکردن من دیوانه ام و چیزی بهشون نمیرسید تا اینکه گذشت ما بعد از مدتی گفتیم بحث کنیم جلوی دوربین و سیاستم این بود که اسمش رو بزارم چرت و پرت یعنی موضوع بحث مثلا چرت و پرت 11 باشه چرت و پرت گذاشتم تا هم پاک نشه تو آپارات و حذفش نکنن و هم گیر ندن دیگه به ما خلاصه با چرت و پرت کاری هم چند تا ویدیو دادیم تا اینکه دیدن انگار شهر آروم شد و خوششون اومد از لهجه و صحبت های شیرین ما لذا موضوع دادیم و همینطور برای شما بحث کردیم تو آپارات در قسمت (سخندانی) تا اینکه گذشت و گذشت چند سال دیگه وبلاگنویسیو کنار گذاشتمو و رفتم تو فیلم سازی که حالا گفتم چی شد حتی مامورا هم دیگه گیر نمیدن که ما عقلمون چقده و حال ندارن صدای مارو بشنون تو خونه و زده شدن همه از بس چزت و پرت میگم غمزده هم میشن و دیگه کنجکاو نیستن که صحبت هامو بشنون منم که چیز مفیدی نیسی=ت توی صحبتمام تو خونه وضع بدتر میشه!

 

  • علی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی