یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

ای که به دور کعبه و منکر حیدری / کعبه ولادتگه اوست دور حیدر مگرد

بایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

يكشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۷، ۱۲:۳۷ ق.ظ | علی | ۰ نظر

خوب روضه ی حضرت قمربنی هاشم شد من توجه کردم دیدم اصلا در ذهنم این نبود که با چه وضعی حضرت به شهادت رسید اصلا امام حسین علیه السلام تصورشم نمیتونست بکنه خاری به پای حضرت بره با چه وضعی دیدش که دست در بدن نداره و بر فرق مبارکش عمود آهن اینطوری بوده یعنی وقتی دستور میدن که یا عباس علیه السلام برو آب بیار تکه تکه شدنش در نظر حضرت نمیتوانست باشه پس حضرت غافلگیر شد موقه شهادتش و کمرش انگار شکست نه اینکه بگیم بله همه شهید میشن پس باید تحمل میکرد امام حسین علیه السلام بلکه ببین چه وضعی بوده بیشتر بگم اینکه شیخ جعفر مجتهدی با یه شعری خیلی گریه میکرده اینکه ( یادم ز وفای اشجع الناس آید/ وز چشم ترم سوته الماس آید/ گر آید به گیتی حسین دگری/ هیهات برادری چو عباس آید) من همیشه فکر میکردم روضه ی وفای حضرت که ایشون گریه میکرده لب فراته که آب نخورد و شرمنده میشدم فقط که بله هیشکس نمیتونه اینکارو کنه که آب نخوره لب فرات ولی حالا که پست قبلی رو نوشتم فهمیدم وفا جاییه که حضرت دست راست بریده میشه و به دست چپشون میدن و دست چپ بریده میشه و به دهان میگیرن تا اینکه مشک پاره میشه چه یلی پهلوانی غیرتی و همش وفا لب فرات نیست که آب نخوردو یادم رفته بود که چه حماسه ای اون موقه رخ داده که تاریخ تکرار دیگه نمیشه در حق کسی با چنین وفایی یه موضوعم شوق شهادت حضرت عباس علیه السلام هست که انگار خودش رو نشون امام حسین میداد تا بره بجنگه دمار از روزگار یزیدیان دربیاره ولی تنها امید امام حسین علیه السلام و اهل خیمه ها  بود اگه آب میخورد و برای آب شهید بود اصلا نعوذبالله شهادت محسوب نمیشدگرچه آب اونموقه حکم جان داره در تشنگی شدید اصحاب و یاران و زن و کودکان و یزیدیان انقدر زورشون اومده بود که حتی مسخره نکردن که بیا هرچی میخای آب ببر ما که میخایم همتون رو شهید کنیم بلکه واقعا ترسیده بودن از ابالفضل العباس که توان بگیره با کمی آب و همشون رو به درک واصل کنه و این ترس رو حتی بعد از شهادت حضرت داشتن چون یه بار حضرت پیش از آب آوردن یه زهر چشم نشون داد و به سمتشون حمله کرد که لشکر یزیدیان از هم پاشید لذا خود ابالفضل آماده ی شهادت بود که بره بجنگه ولی نمیدونم چه حالی داشت زمانیکه امام حسین گفت سفیر من باش و بچه هام و نجنگ و آب بیار!!

  • علی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی