بسم الله الرحمن الرحیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».
مقدم شما نخبگان, فرهیختگان, حوزویان و دانشگاهیان و برادران و خواهران ایمانی را گرامی میداریم! ماه پربرکت رجب در حالت وداع است. امیدواریم که ادعیهای که این ماه داشتید و اعتکافهایی که در این ماه پربرکت صورت گرفت، مورد قبول ذات اقدس الهی باشد و زمینهای باشد، برای ادراک فضایل ماه پربرکت شعبان که در پیش داریم و این دو ماه که یکی ماه ولایت و دیگری ماه رسالت است، زمینه توفیقی را فراهم کند که ـ إنشاءالله ـ به برکات «شهرالله»؛ یعنی ماه مبارک رمضان نائل بشویم!
بحثهای روز پنجشنبه درباره نهجالبلاغه بود. سلسله بحثهایمان به نامه 62 رسید. این نامه 62 را وجود مبارک امیرالمؤمنین برای مردم مصر نوشت. مستحضرید که وقتی وجود مبارک حضرت امیر به حکومت رسید، کلّ خاورمیانه یک کشور پهناور بود که والی و حاکم آن، علیبنابیطالب بود، ایران با همه وسعتی که داشت چندتا استانداری بود و لاغیر! مصر با آن عظمتی که داشت یک استانداری بود. ایشان برای مصر یک استانداری به عنوان «مالک» اعزام کرد و آن عهدنامهای که برای اداره مصر مرقوم فرمودند، جداگانه در نهجالبلاغه آمده است. یک نامه دیگری برای مردم مصر نوشت. در آن نامه به مردم فرمود کشور را تنها رهبرِ خوب اداره نمیکند، تنها داشتن چند مسئول خوب و بلندهمّت اداره نمیکند، عنصر محوری یک کشور, مردم آن مملکتاند؛ این سه قسمت را وجود مبارک امیرالمؤمنین در این نامهای که برای مردم مرقوم فرمود جداگانه نوشت. آن نامهای که برای مالک نوشت ظاهراً کلّ آن نامه در نهجالبلاغه آمده، مفصّل هم هست. ممکن است بخشی از آن مطالب نیامده باشد؛ ولی قسمت مهمّ آن نامه که بخشنامه حضرت بود در نهجالبلاغه آمده و اما این نامهای که برای مردم مصر نوشت تقریباً سی صفحه است حداکثر آن دو صفحه در نهجالبلاغهآمده به مردم مصر فرمود: داشتن رهبر خوب لازم است ولی کافی نیست, داشتن بعضی از مسئولان خوب و مدیر و مدبّر لازم است ولی کافی نیست. نگویید رهبری مثل علیبنابیطالب داریم, نگویید مسئولی مثل مالک اشتری داریم، شما میبینید دشمن از هر طرف حمله کرده است.
مستحضرید حفظ این انقلاب کار آسانی نیست. شما هر روز میشنوید عدهای از عزیزترین و بهترین فرزندان این سرزمین برای حفظ این سرزمین شربت شهادت مینوشند، همین خبر را اخیراً همه شما شنیدهاید. آن بیگانهٴ استکبار و صهیونیست این سلفی و داعشی و تکفیری را آماده کرده است. کم نیست که انسان چندین سرباز را یک روز تقدیم نظام اسلامی بکند، اینها کار کوچکی نیست؛ اما دشمن از هر طرف دارد حمله میکند.
این نکته را عزیزان حوزوی و دانشگاهی باید بیشتر توجه کنند. حوزه از نظر عقلانیّت و علم الآن دستش خالی است. فقه دارد که فقه احکام فرعی را دارد، کلام در آن نیست, فلسفه در آن نیست, تفسیر در آن نیست, نهجالبلاغه نیست, صحیفه سجادیه نیست. ما بخواهیم به مردم بگوییم شما انقلابی باشید، آقایان! انقلابی بودن با سفارش و موعظه حلّ نمیشود. انقلابی بودن مثل درسهای مجلس ترحیم و مجلس فاتحه نیست که انسان با سفارش حلّ کند. انقلاب, حداقل یک علم قوی غنی میخواهد؛ مثل نهجالبلاغه. این نهجالبلاغه هم باید در دو سطح; یک عده کسانی که رسائل ومکاسب میخوانند، بخشی از نهجالبلاغه را بخوانند, یک عده کسانی که کفایه و قسمت دوم نهجالبلاغه، این گروه دوم یقیناً نهجالبلاغهبفهم نمیشوند.نهجالبلاغه یک علم جانگیری دارد؛ ولی آن مقداری که برای اداره کشور کافی باشد، این مقدار را میتوانند بفهمند، وگرنه نهجالبلاغه بدون علوم عقلی, بدون کلام غنی و قوی قابل حلّ نیست. وقتی در نهجالبلاغه شما میخوانید «وَ کُلُّ قَائِمٍ فِی سِوَاهُ مَعْلُول»[1] طرفِ شما یکی دکارت است یکی کانْت است، این دارد علیّت را ثابت میکند. حضرت امیر در این خطبه میفرماید چیزی که هستیِ او عین ذات او نیست، الاّ ولابد علّت میخواهد، شانس و بخت و اتفاق و طبیعت و اینها همه باطل است. اگر کسی بخواهد این بخش از نهجالبلاغه را بفهمد این با کفایه و مکاسب و اینها حلّ نمیشود. این طرف مقابلش مستقیم با دکارت درگیر است و کانْت است و مانند آن. در بخشهای اصولی انسان شبهه کعبی را نقل میکند، گذشت آن زمانی که شبهه رسمی حوزه, شبهه عبائیه بود، الآن شبهه کانْت و دکارت است. این را مطئمن باشید که نهجالبلاغه در حدّ کفایه و مکاسب قابل فهم نیست، حواسّ شما جمع باشد؛ اما برای ضرورت این است که نهجالبلاغه را دو قسمت بکنند: یک قسمتش خطبه و نامه و کلماتی تا حدودی نرمتر این برای رسائلخوان, آن بخش دومش یک مقدار دشوارتر هست برای کفایه و کسی که بخش دوم مکاسب و اینهاست، همراه با بدایه و نهایه و منظومه واسفار و اینها.
اگر کسی بخواهد انقلابی باشد باید جریان سقیفه را کاملاً بداند, جنگ جمل را بداند, چطور علیبنابیطالب را با آن عظمت و جمال و جلال علمی که داشت خانهنشین کردند. امروز که دشمن نفوذیتر است و آگاهتر است و سیاستبازتر است و خطرناکتر است. این کنزالفوائد کراجکی چندتا رساله است کنار هم جمع شده، یکی از آن رسالهها به نام «العجب» است، اصلاً این رساله خیلی مفصّل نیست، ولی اسمش به نام «عجبٌ» است. همانطور که قوانینِ مرحوم صاحب قوانین را قوانین گفتند، برای اینکه بحثهای آن «قانونٌ» است یا کتاب قانون بوعلی این است، فصول را فصولگفتند برای اینکه بحثهای آن «فصلٌ» است؛ اما این کتاب به نام «عجبٌ» است؛ یعنی «فصلٌ» در آن نیست, «اصلٌ» در آن نیست، میگویند «عجبٌ» بعد یک قصّه را شروع میکند، یک بحث را شروع میکند، این بحث که تمام شد، «عجبٌ» یک بحث دیگر شروع میکند. سرّ نامگذاری این رساله به نام «عجب» این است که میگوید؛ بعد از رحلت وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت امیر به عنوان شاخصترین مرد آن روزگار بود، همه هم به عظمت حضرت امیر آگاهی داشتند. زنی در جهان اسلام همسان صدیقه کبرا(سلام الله علیها) نبود و نیست، نه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) دومی داشت نه حضرت امیر. بعد از رحلت پیغمبر، وجود مبارک صدیقه کبرا چند شبانهروز درِ خانه مهاجر و انصار پیغام میداد سفارش میکرد، بیایید علیبنابیطالب را یاری کنید هیچ کسی حرکت نکرد. بعد از گذشت چند مدت که خود حضرت امیر به حکومت رسید، یک زن دیگری که میدانید کیست، آن زن به مردم همین مدینه گفت بیایید علیبنابیطالب را بکُشید، صدها نفر شمشیر کشیدند و آمدند «عجبٌ».[2] اصلاً این رساله به نام «عجبٌ» است که چطور شد دختر پیغمبر مردم مدینه را دعوت میکند بیایید علی را یاری کنید کسی جواب نمیدهد، عایشه میآید میگوید بیایید علی را بکُشید صدها نفر شمشیر میکشند. پس میشود در عصر پیغمبر که تازه حضرت را دفن کردند، شخصیتی که مثل حضرت امیر شناختهشده بود, شخصیتی مثل زهرا(سلام الله علیها) شناختهشده بود، این دیگر کسی نبود که «سیّدة نساء العالمین» بودنِ او را نشنیده باشند. پس میشود ملّتی که پیغمبر را درک کرد, امام را درک کرد, صدیقه کبرا را درک کرد او را طرزی فریب داد که حق را زیر پا بگذارد و باطل را علنی کند.
سفارشی نیست که ما بگوییم آقایان انقلابی باشید, انقلاب را حفظ کنید, در انتخابات شرکت کنید علمی است. تا نهجالبلاغه روشن نشود مثل کفایهدرسی نشود, مثل رسائل درسی نشود، انسان راز و رمز بیگانهها را نفهمد که چگونه میشود یک ملت نبوی و علوی را خاک کرد, چگونه میشود عمروعاصها را حاکم کرد, چگونه میشود باطل را بر حق پیروز کرد, چگونه میشود دهان حق را بست، نه حوزه انقلابی میشود نه دانشگاه. این نامه را وجود مبارک حضرت امیر برای مردم مصر نوشت، فرمود نگویید ما رهبری مثل علی داریم, نگویید مسئولی مثل مالک اشتر داریم «إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ»؛ فرمود ما در میدان جنگیم «لاَ تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلاَّ غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً» این کلمات بوسیدنی است. فرمود همه ما الآن در سنگر هستیم. دشمن آماده است و دارد حمله میکند. اینها که در سنگرند چه کار میکنند؟ میخوابند. یا میبینید کسانی که در ماه مبارک رمضان روزه دارند وقتی میخواهند وضو بگیرند آب را مضمضه میکنند آب را که نمیخورند. فرمود خواب در چشم شما فقط باید به صورت مضمضه باشد «لاَ تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلاَّ غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً» این انقلاب است. همه ما الآن باید از این نظر که اگر از بیگانهها غافل هستیم به اندازه مضمضه دهان، همان یک لحظه غافل باشیم بقیه باید بدانیم که دارند چه کار میکنند.
الآن وقتی انسان میشنود چندین سرباز، به هر حال اینها عزیزان ما هستند. این دشمن است، این هم در کمین است. مردم وقتی انقلابی میشوند که حوزه انقلابی باشد, دانشگاه انقلابی باشد، محور فکری این است. حوزه هم با رسائل و مکاسب انقلابی نمیشود، حوزه با نهجالبلاغه انقلابی میشود. این نامه سی صفحه است که متأسفانه دو صفحه آن در نهجالبلاغه آمده. بخشی از این نامه در هفته قبل خوانده شد، بخش دیگر آن را ـ إنشاءالله ـ امروز در خدمت شما میخوانیم.
حضرت فرمود من وضع خودم را روشن میکنم، شما هم وضع خود را روشن کنید! هم دین در خطر است, هم مملکت در خطر است, هم مردم; این سه عنصر را خوب تبیین کرد. در عهدنامه مالک، آنجا حضرت به مالک چه فرمود؟ فرمود مالک! دین بود, نماز بود, روزه بود, مکه بود, حج بود, عمره بود؛ اما اسیر بود. مالک «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا». مگر الآن اسلام در سعودی نیست, مگر در بحرین نیست، مگر در این کشورهای مزدور بیگانه نیست، نماز هست. فرمود نماز, اسیرِ اینهاست، نمازجمعه اسیر اینهاست, سخنرانی اسیر اینهاست, حج و عمره اسیر اینهاست. این بیان صریح حضرت است در نهجالبلاغه؛ «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا». پس معلوم میشود، ممکن است جمعیتی نماز بخوانند, روزه بگیرند, حج بروند, نمازجمعه داشته باشند, نماز جماعت داشته باشند, سخنرانی داشته باشند؛ اما سخنرانیِ اسیر, نمازِ اسیر, آن نماز اسیر که دیگر عمود دین نیست. فرمود مالک! ما نیامدیم قیام کنیم که خودمان راحت باشیم، ما آمدیم دین را آزاد کنیم، دینِ آزاد به مردم شرف میدهد؛ آن وقت ما نه اختلاسی داریم, نه نجومی داریم, نه زندانی داریم. این حرفهای ضروری حوزه است، حوزه و دانشگاه اینها را باید از حفظ بداند. «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ» علی که خانهنشین بشود, صدیقه کبرا(سلام الله علیهما) که خانهنشین بشوند، دین به اسارت میرود، «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا». حضرت نامهای که برای مردم نوشت، فرمود شما اگر بخواهید بخوابید رهبرِ تنها چه کند؟ استاندار و مسئولِ خوب چه کند؟ محور اصلی قیام, مردماند، مردمِ متفکّر، آنها کشورشان را حفظ میکنند.
فرمود اگر مردم خواب باشند ما سه اصل را از دست خواهیم داد: یکی خطر متوجه دین میشود, یکی خطر متوجه مملکت میشود: یکی اینکه خطر متوجه خود مردم میشود؛ این درسها خواندنی نیست؟! حوزه که از اینها خبر ندارد، حداکثر خبری که حوزه و دانشگاه از نهجالبلاغه داشته باشند آن کلمات قصار است و چند جمله نصیحت! چطور میشود حرف صدیقه کبرا را کسی گوش ندهد و حرف عایشه را گوش بدهد؟! چطور میشود علیبنابیطالب را بگذارد کنار و عثمان را مطرح کند؟! وجود مبارک حضرت امیر فرمود اینها که بر مالک و عمار مسلّط شدند، اینها مثل گوسفند و گاو به بیتالمال حمله نکردند. میدانید این گوسفند و گاو وقتی وارد مزرعه میشود این علف را میخورد تمام شد و رفت، این علف بعد از دو روز باز رشد میکند؛ اما این شتر چون گرسنه است خبری از علف ندارد آنچه را که در بیابان است از ریشه میکَند؛ لذا جایی که شتر تغذیه کرد مدتها علف روییده نمیشود، چون ریشهای نمیماند. تعبیری که وجود مبارک حضرت امیر درباره حکومت عثمان دارد که اینها با بیتالمال چه کار کردند، فرمودند: «یَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خَضْمَ الْإِبِلِ»، نه «خضمة البقر», نه «خضمة الشاة»، گوسفند و گاو این روی علف را قطع میکنند ریشه است، بعد روییده میشود؛ مثل اختلاس که وقتی که چند هزار شد اینطور میشود «یَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خَضْمَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِیعِ»؛ بهار که شد این شتر وقتی وارد آن منطقه بیابان میشود که چهارتا علف روییده این را با آن دهن پهنی که دارد از ریشه میکَند، این میشود اختلاس چند هزار میلیاردی، این میشود نجومی! آن وقت مالی در مملکت نمیماند که شما بخواهید اشتغال و تولید ایجاد کنید، باید بروید بانک وام بگیرید که اوّل بدبختی است. این جمله ﴿یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا﴾[3] که فعل مضارع است و مفید استمرار است، فرمود: ﴿یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا﴾ کسی با بانکهای ربوی که قدرت تولید ندارد, قدرت اشتغال ندارد. این حرفها در حوزه، درسخواندنی است با مطالعه که حلّ نمیشود, با درس هم حلّ نمیشود، چون با بنای عقلا و فهم عرف و لغت، مراجعه کردن نهجالبلاغه حلّشدنی نیست، این استاد قوی غنی میخواهد تا کلمات را برای ما معنا کند ما بفهمیم حضرت امیر چه میخواهد بگوید.
حالا این نامه سی صفحه است، حداکثر دو صفحه آن در نهجالبلاغه آمده که بخشی از این قبلاً به عرض شما رسید، بخش دوم آن را امروز میخوانیم. حضرت خودش را معرفی کرد، بعد آن سه خطر را گوشزد کرد که دشمن در کمین است، هم به دین خطر میرساند, هم به مملکت خطر میرساند, هم به مردم آسیب میرساند. آن بخش دوم این است، فرمود: «إِنَّی وَ اللَّهِ لَوْ لَقِیْتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلاَعُ الْأَرْضِ کُلِّهَا مَا بَالَیْتُ»؛ من خودم را معرفی کنم، من ادعایم نسبت به آینده نیست، من نسبت به گذشته میگویم، این کارها را کردم، نه این کارها را میکنم، اگر کسی بگوید من این کارها را میکنم، میشود ادّعا و باید بیّنه بیاورد؛ اما کسی که این کارها را کرده. فرمود تنها کسی که در تمام این صحنهها پیروز بود ما بودیم. الآن هم ما همان هستیم. من سوگند یاد میکنم اگر تمام این منطقه زمین پر از دشمن باشد و من تنها باشم رویبرگردان نیستم، از عهده اینها برمیآیم؛ این برای من. «إِنَّی وَ اللَّهِ» سوگند یاد میکند «لَوْ لَقِیْتُهُمْ وَاحِداً»؛ من تنها باشم، «وَ هُمْ طِلاَعُ الْأَرْضِ کُلِّهَا»؛ کلّ این سرزمین را این دشمنها پر بکنند «مَا بَالَیْتُ»؛ من باکی ندارم، «وَ لاَ اسْتَوْحَشْتُ»؛ هیچ وحشتی از اینها ندارم، این از نظر نیروی نظامیِ من. از نظر نیروی اعتقادیِ من «وَ إِنِّی مِنْ ضَلاَلِهِمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ وَ الْهُدَی الَّذِی أَنَا عَلَیْهِ لَعَلَی بَصِیرَةٍ مِنْ نَفْسِی وَ یَقِینٍ مِنْ رَبِّی»؛ از نظر اعتقاد دینی هم مثل روز برای من روشن است که من بر حقّ هستم و آنها بر باطل هستند، من تردیدی ندارم. پس از نظر نظامی از هیچ کسی ما هراسی نداریم و از نظر اعتقادی هم صد درصد حق با من است و آنها صد درصد باطل; این دو مطلب مربوط به خود من.
و از طرفی هم من اصلاً عاشق رفتن هستم: «وَ إِنِّی إِلَی لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ حُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاج»؛ من اصلاً برای شهادت روزشماری میکنم. پس از نظر نظامی ما هراسی نداریم, از نظر فرهنگی و اعتقادی در حق بودن خود و بطلان آنها تردیدی نداریم، آدم ترسو هم نیستیم، ما اصلاً مشتاق شهادت هستیم؛ این برای ما. «وَ إِنِّی إِلَی لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ حُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاج»؛ پس این نگرانی ما برای چیست؟ نگرانی ما برای سه اصل است. «وَ لَکِنَّنِی آسَی أَنْ یَلِیَ أَمْرَ هذِه الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِینَ حَرْبا وَ الْفَاسِقِینَ حِزْباً»؛ من میترسم مملکت آشوب شود و کار به دست افراد غیرصالح بیفتد، افراد صالح خانهنشین بشوند، مالِ خدا دُوَل بشود. چون مستحضرید از نظر اقتصاد, مال مملکت نه بر اساس دولتسالاریِ سوسیال شرق باید توزیع شود، نه بر اساس کاپیتال غرب که سرمایهسالاری است باید اداره شود، الآن ثروت در دنیا اینطور است. در کشورهای کمونیستی دستِ دولت است، دولتسالارند، در کشورهای سرمایهداری در بخش خصوصی است، بقیه کارگرند. آن کسی که با تلفن دوتا کشتی میفروشد, چهارتا هواپیما میخرد, چهارتا کارخانه میخرد, دویستتا اتومبیل میخرد در یک روز, بقیه عَملهاند، این طور نیست که در غرب سرمایه دست همه مردم باشد. چه سرمایه دست دولت باشد دولتسالاری باشد که نظام سوسیال شرق آن است کمونیستها, چه دست گروه خاص باشد کاپیتال غرب باشد، این را قرآن نهی کرده فرمود: ﴿کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُم﴾[4] فرمود مردم کشور مثل این دایره 360 درجهای هستند، یک; ثروت و مالِ مملکت مثل خون است، دو; این خون باید در تمام این مملکت جریان داشته باشد، سه; منتها هر عضوی به اندازه استعداد خودش چهار; یعنی آن استخوان بزرگ با آن پوست کوچک یک انگشت که به اندازه هم نمیتوانند خون بگیرند، هر کسی به استعداد خود؛ مثل حوزه و دانشگاه، این راه باز است هر کسی به اندازه استعداد خودش درس میخواند تا به جایی میرسد، جلوی کسی هم نگرفتند، این چهار. در سوره «حشر» فرمود: مبادا ثروت در یک مدار خاص یک نیمدرجه یا منحنی خاص بگردد، بقیه فلج باشند. چقدر این کتاب شیرین است!
ما در فارسی کسی که مال ندارد میگوییم گدا, گدا یک بار علمی ندارد، گدا یعنی ندار؛ اما قرآن کشوری که جیبش خالی است، کیفش خالی است که نمیگوید گدا, معادل عربی گدا فاقد است، «فاقد»؛ یعنی ندار, اگر ما به کسی بگوییم این فاقد است، همان است که در فارسی میگویند گدا, گدا حرف علمی نیست؛ اما قرآن گدا نمیگوید, میگوید فقیر، ﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراء﴾، فقیر به معنی گدا نیست این فعیل به معنی مفعول است. فقیر یعنی کسی که ستون فقرات او شکسته است. ملّتی که جیبش خالی است، کیفش خالی است، این گدا نیست، این فقیر است، این ویلچری است این قدرت قیام ندارد چه برسد به مقاومت. شما با سفارش میخواهید اقتصاد مقاومتی درست کنید؟ اگر گدا بود یعنی ندار؛ اما قرآن که نمیگوید گدا؛ میگوید فقیر, میگوید مسکین, مسکین یعنی زمینگیر, ساکن, بیحرکت, این قدرت پویایی ندارد، کشوری که جیبش خالی است، مردمی که کیفشان خالی است فقیر و ویلچری هستند. چقدر این کتاب شیرین است! ای کاش هر شب به ما دستور قرآن به سر گرفتن میدادند و میبوسیدیم.
در بخش دیگری درباره فقرایی که در اثر شدت فقر در جاهلیت بچهها را میکُشتند، تعبیر قرآن این است که ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ﴾،[5] نه یعنی از ترس گدایی بچهها را نکُشید, از ترس املاق نکشید, املاق یعنی چه؟ یعنی کسی که جیبش خالی است, کسی که کیفش خالی است او اهل املاق است، یعنی اهل تملّق و چاپلوسی است، او دیگر عزیز نیست, او دیگر کریم نیست، او ایستاده نیست، ایستادگی ندارد، او قائم نیست چه رسد به اینکه مقاوم باشد، این کتاب است. اینها را حضرت امیر فرمود اینها غریباند آنها که مال دستشان است، اینها مثل شتر از ریشه کَندند چیزی دست دیگری نمیرسد، حالا چهارتا باران هم بیاید وقتی که اینجا ریشه نباشد چه چیزی را سبز کند؟! این کتاب الاّ و لابد در حوزهها باید درسی باشد وگرنه چهارتا شهید را میآورند مخصوصاً شهدای گمنام را چهار نفر گریه میکنند, چهار نفر علاقه پیدا میکنند بروند مدافع حرم بشوند؛ این ریشه ندارد، این نه حوزه را انقلابی میکند نه دانشگاه را انقلابی میکند تا فکر نباشد, فرهنگ نباشد, عقیده نباشد, علم نباشد, سواد نباشد، خبری از انقلاب نیست. فرمود اینها اینطوری هستند، اینها مال را دُوَل قرار دادند، در حالی که سوره مبارکه «حشر» فرمود: ﴿کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُم﴾ مال باید تداول داشته باشد، در این 360 درجه به دست همه برسد. چرا مزدوری در اسلام مکروه است؟ ما نتوانستیم مردم را مزدور هم بکنیم. چندین روایت درباره نهی از مزدوری است؛ منتها این فقهای ما(رضوان الله علیهم اجمعین) این نهیها را حمل بر تنزیه کردند، نه تحریم. این روایت را مرحوم صاحب وسائل در بخشهای مسکن و کتاب اجاره ذکر کرده که مزدوری در اسلام مکروه است. آدم برای دیگری کار کند یعنی چه! انسان باید برای خودش کار کند محترمانه و کریمانه محصول کار خودش را کنار سفره خودش بیاورد، ما نتوانستیم مردم را مزدور هم بکنیم. وجود مبارک پیغمبر که دست مزدور را نبوسید، دست کارگر را بوسید،[6] آن کسی که کشاورز بود، باغدار بود برای خودش کار میکرد، حضرت دست او را میبوسید، این است! اسلام یعنی این! فرمود اگر بیگانه دین را اسیر کند، این حرفها که مطرح نیست. این نهجالبلاغه میشود اسیر, بحثهای دیگر در میدان میآید، فرمود مبادا این کار را بکنید.
پس نسبت به خودم موضع من مشخص است که اگر همه جمع بشوند، قدرت نظامی من محفوظ است، یک; من حقانیت خودم را صد درصد میدانم، دو; بطلان آنها را صد درصد میدانم، سه و مشتاق شهادت هم هستم، چهار; اینها برنامههای من است. اما اینها که روی کار آمدند، مال را دُوَل قرار دادند «بین الأغنیاء»، در دست مردم که نیست، مردم جیبشان خالی است، کیفشان خالی است. فرمود این وضعیت هست و سفها اینطورند، من نگران این هستم «فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلاً وَ عِبَادَهُ خَوَلاً وَ الصَّالِحِینَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِینَ حِزْباً». حالا آن روز اینطور بود، امروز ـ إنشاءالله ـ اینطور نیست. فرمود الآن بعضی از کسانی که مسئول کارند، «چون به خلوت میرسند آن کار دیگر میکنند»، حضرت فرمود کسانی زمان عثمان روی کار بودند که سابقه میگساری داشتند و حد بر آنها جاری شد «فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِی قَدْ شَرِبَ فِیکُمُ الْحَرَامَ وَ جُلِدَ حَدّاً فِی الْإِسْلاَمِ وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ یُسْلِمْ حَتَّی رُضِخَتْ لَهُ عَلَی الْإِسْلاَمِ الرَّضَائِخُ»، «رضائخ»؛ یعنی عطایا, دودمان اموی تا چیز نگرفتند, ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم﴾[7] نشدند، از پیغمبر مال نگرفتند که اسلام نیاوردند، بعضیها هم همینطور بودند، الآن هم اینها سر کارند. «فَلَوْ لاَ ذلِکَ مَا أَکْثَرْتُ تَأْلِیبَکُمْ وَ تَأْنِیْبَکُمْ وَ جَمْعَکُمْ وَ تَحْرِیضَکُمْ»؛ اگر این دردها نبود من اصرار نداشتم شب و روز نمیگفتم که در صحنه حاضر باشید، من این خطرها را میبینم, این خطرها را احساس کردم.
«وَ لَتَرَکْتُکُمْ إِذْ أَبَیْتُمْ وَ وَنَیْتُمْ»؛ شما که حالا ترک میکنید همراه ما نیستید، مبتلا به «وَنْی» هستید، «ونی»؛ یعنی سُستی. این بیان نورانی قرآن کریم به موسای کلیم و هارون(سلام الله علیهما) این است که ﴿اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی﴾[8] ﴿وَ لا تَنِیا﴾، این ﴿تَنِیا﴾ تثنیهای است که با «لا»ی امر جزم پیدا کرده، اصل آن «ونْی» است، «ونی»؛ یعنی سستی. ﴿وَ لا تَنِیا فی ذِکْری﴾،[9] یعنی تو ای موسی و برادرت هارون(سلام الله علیهما) ونی, وهن, سستی به خود راه ندهید، در اینجا باید مصمّم باشید ﴿وَ لا تَنِیا فی ذِکْری﴾. وجود مبارک حضرت امیر در نامهای که برای مردم مصر نوشت فرمود:«وَنَیْتُمْ»؛ گرفتار ونی و سستی شدید، شما وقتی که گرفتار ونی و سستی بشوید، این خطرهایی که گفتم و داریم میگوییم شما را تهدید میکند «أَ لَا تَرَوْنَ إِلَی أَطْرَافِکُمْ قَدِ انْتَقَصَت»؛ مگر بعضی از شهرهایتان را نگرفتند, مگر بعضی از کشورها را نگرفتند, مگر بعضی از منطقهها را از شما جدا نکردند,«وَ إِلَی أَمْصَارِکُمْ قَدِ افْتُتِحَت»؛ که شهرهایتان را اینها فتح کردند و گرفتند. «وَ إِلَی مَمَالِکِکُمْ تُزْوَی»؛ هم منزوی میشوید, هم تنگتر زاویه میگیرید, هم به گوشه میافتید «وَ إِلَی بِلَادِکُمْ تُغْزَی»؛ هر سال یک گوشه جنگ را بر شما تحمیل میکنند؛ در سوریه اینطور, در عراق اینطور, هشت سال در کشور عزیزمان اینطور.
«انْفِرُوا»؛ این «انْفِرُوا» همانطوری که در قرآن کریم آمده است چون دوتا نَفْر در قرآن کریم آمده؛ یعنی کوچ کردن: یکی نَفْر فرهنگی است که در سوره «توبه» آمده: ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون﴾؛[10] این نَفْر فرهنگی است، بروید باسواد بشوید, بروید حوزهها, بروید دانشگاهها، حرکت کنید، کوچ کنید، عالم و دانشمند بشوید. یکی نَفْر نظامی است: ﴿انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً﴾؛[11] پیادهرو, سبکبار بروید به طرف جبههها. این نَفْری که وجود مبارک حضرت امیر در این بخش دارد، این نفر نطامی است، آن نفری که در سوره مبارکه «توبه» آمده این نفر فرهنگی است، انسان باید حرکت کند, مسافرت کند, کوچ کند هم محقّق و دانشمند بشود، هم حافظ مرز و بوم.«انْفِرُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ إِلَی قِتَالِ عَدُوِّکُمْ وَ لَا تَثَّاقَلُوا»؛ این «تثّاقلوا» از همان ﴿اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْض﴾[12] است که در قرآن کریم است، فرمود شما وقتی حرکت کنید؛ مثل اینکه به زمین بستهاید. اگر کسی به زمین بسته باشد، وقتی بخواهد حرکت کند، کلّ این زمین را میخواهد بکِشد، نمیتواند. علاقه به زمین همین مشکل را به همراه دارد «إِلَی قِتَالِ عَدُوِّکُمْ وَ لَا تَثَّاقَلُوا إِلَی الْأَرْضِ فَتُقِرُّوا بِالْخَسْفِ وَ تَبُوءُوا بِالذُّلِّ»؛ به فرو رفتگی, به ذلّت, به درماندگی خودتان تن در بدهید. آن وقت «وَ یَکُونَ نَصِیبُکُمُ الْأَخَسَّ وَ إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ وَ مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْهُ»؛ این جمله پایانی حضرت است. فرمود مردِ جنگ, بیدار است «وَ مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْهُ»؛ ملّتی که بخوابد دشمنِ بیدار میتازد، دشمن که نمیخوابد. اگر هم خواستید، بخوابید این را در جملههای دیگر فرمود: «وَ لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلَّا غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَة»؛[13] این خواب را به چشمتان راه ندهید؛ مثل اینکه آدم روزهدار وقتی وضو میگیرد مضمضه میکند، آب را به حلق نمیرساند، در فضای دهن آب را میگرداند و بیرون میکند. خوابِ غفلت همینطور است، انسان باید شبانهروز بخوابد بدن احتیاج به خواب دارد، عمده خواب غفلت است. این ماه مبارک رمضان که در پیش داریم همان دعاهای روز اوّل و دوم این است که «وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغافِلِین»؛[14] از نَوم و خواب غفلت ما را بیدار کن! غفلت, جهالت, جاهلیت، اینها خواب است. فرمود اگر یک وقت از این خوابها دامنگیرتان شد در حدّ مضمضه قابل قبول هست؛ اما بیش از این قابل قبول نیست. این دو جمله پایانی را در نامهای که برای مردم مصر مرقوم فرمودند یادداشت کردند «إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ»؛ یعنی کسی که در میدان جنگ است بیدار است. آن جمله «وَ مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْهُ»؛ کسی که بخوابد دشمنِ بیدار بر او میتازد و نمیخوابد.
من مجدداً مقدم شما را گرامی میدارم. امیدواریم تمام اعمال و برکاتی که در ماه رجب داشتید، مقبول پروردگار باشد و توفیق فیضبرداری و بهرهبرداری از فیوضات ماه پربرکت شعبان را به همه شما مرحمت کند همه ما ـ إنشاءالله ـ آماده باشیم برای ادراک فیوضات ماه عظیم رمضان الهی!
پروردگارا امر فرج ولیّات را تسریع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملّت و مملکت ما را در سایه ولیّات حفظ بفرما!
مشکلات دولت و ملّت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوانها به بهترین وجه حلّ بفرما!
مرزداران ما را در سایه لطف ولیّات از هر خطری محافظت بفرما!
خطر سلفی و تکفیری و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگردان!
این کشور ولیّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطری محافظت بفرما!
اشتغال جوانها, اقتصاد مملکت, ازدواج جوانها از کمک و لطف ولیّات همه اینها را برخوردار بفرما!
جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت قرار بده!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه186.
[2] . التعجب من أغلاط العامة فی مسألة الإمامة، ج1، ص128؛ «فمن عجیب الأمور و طریفها: أن تخرج فاطمة الزهراء البتول سیّدة نساء العالمین، ابنة خاتم النبیّین، تندب أباها و تستغیث بامّته، و من هداهم إلى شریعته، فی منع أبی بکر من ظلمها فلا یساعدها أحد، و لا یتکلّم معها بشر، مع قرب العهد برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و مع ما یدخل القلوب من الرّقة فی مثل هذا الفعل إذا ورد من مثلها حتّی تحمل الناس أنفسهم علی الظلم فضلا عن غیره، ثمّ تخرج عائشة بنت أبی بکر إلى البصرة تحرّض الناس علی قتال أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام، و قتال من معه من خیار الناس، ساعیة فی سفک دمه و دماء أولاده، و أهله و شیعته ، فتجیبها عشرة آلاف من الناس، و یقاتلون أمامها، إلى أن هلک أکثرهم بین یدیها، إنّ هذا لمن الأمر العجیب!»
[3] . سوره بقره، آیه276.
[4] . سوره حشر، آیه7.
[5] . سوره إسراء، آیه31.
[6]. اسد الغابه، ج2، ص269.
[7] . سوره توبه، آیه60.
[8] . سوره طه، آیه43.
[9] . سوره طه، آیه42.
[10] . سوره توبه، آیه122.
[11] . سوره توبه، آیه41.
[12] . سوره توبه، آیه38.
[13] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، نامه11.
[14] . الإقبال بالأعمال الحسنة (ط ـ الحدیثة)، ج1، ص230.
- ۹۶/۰۲/۱۵