بسم الله الرحمن الرحیم
داستان دقیق حضرت عیسی چیست؟ایا واقعا ایشان به صلیب کشیده شده اند؟و اگر نه چرا مسیحیان به این اعتقاد دارند؟
پاسخ اجمالی
طبق عقیده ی بیشتر مسیحیان حضرت عیسی زمانی که حدود 30 سال سن داشت،به وسله ی یحیی غسل تعمید یافت و سپس زندگی عادی خود را آغاز کرد. پس از 40 روز تفکر و تنهایی در خلوت و بیابان، به کرانه های جلیله برگشت و 12 نفر پیرو او شدند که اصطلاحا آنها را حواریون عیسی می خوانیم .به مدت سه سال به اتفاق آنان از یک نقطه به نقطه یدیگر رفته و مردم را هدایت و بیماران را معالجه می کند.
در کتاب عهد جدید اشاره به معجزات و کرامات متعدد او در شفای بیماران شده است.هر چند مواظب بود چیزی بر خلاف قوانین مذهبی یهود به زبان نیاورد،پیوسته درباره عشق به خداوند و وظیفه انسان به همنوع خود موعظه می کرد ولی مکررا مورد آزار متعصبین یهودی بوده است.
حاکمان سرانجام تصمیم به جلو گیری از او گرفتند.زیرا که روحانیان یهود از اینکه او هر روز پیروانی می یافت حسادت می کردند و مقامات سیاسی هم از افزاشی نا آرامی ها در منطقه ی جودیه نگران بودند. بالاخره او را توقیف کردند و پیش پونتیوس پیلات دادستان رومی ردند و او عیسی را محکوم به مرگ کرد او را در تپه ای در خارج اورشلیم بر ده ساق به صلیب کشیدند.پیروان او معتقدند که چند ساعت پس از مرگش عیسی از صلیب رها شده و به آسمان رفت.به دنبال قتل او دین عیسی در دنیای قدیم گسترش یافت و به فاصله ی 300 سال دین مسیحیت دین رسمی امپراطوری روم شد.!
اما طبق گفته ی صریح قرآن در آیات 157 و 158 سوره نسا آمده است:(و گفتارشان که ما مسیح عیسی بن مریم پیامبر خدا را کشتیم، در حالی که نه او را کشتند و نه بر دار آویختند لکن امر بر آنها مشتبه شد.و کسانی که در مورد قتل او اختلاف کردند ، از آن در شک هستند و علم به او ندارند و تنها از گمان پیروی می کنند، و قطعا او را نکشتند ، بلکه خدا او را به سوی خود برد و بالا برد و خداوند توانا و حکیم است.
پاسخ تفصیلی
هر چهار انجیل چگونگى دست گیرى، محاکمه و به صلیب کشیده شدن حضرت عیسى را با تفاوت هایى جزئى نقل کرده اند. خلاصه ى داستان از انجیل مرقس بدین قرار است:
دو روز به عید فصح مانده بود. سران کاهنان و ملایان یهود درصدد بودند عیسى(علیه السلام) را مخفیانه دست گیر کنند و به قتل برسانند. آنان مى گفتند: این کار را در ایام عید نباید کرد مبادا که مردم آشوب کنند... بعد از آن یهوداى اسخریوطى، که یکى از آن دوازده حوارى بود، پیش سران کاهنان رفت تا عیسى را به آنان تسلیم نماید. آنان وقتى این را شنیدند تسلیم شدند و به او وعده ى پول دادند. یهودا به دنبال فرصتى بود تا عیسى را تسلیم کند... او هنوز صحبت مى کرد که ناگهان یهودا، یکى از آن دوازده حوارى، همراه با جمعیتى که همه با شمشیر و چماق مسلح بودند، از طرف سران کاهنان به آن جا رسیدند. تسلیم کننده ى او به آنان علامتى داده و گفته بود: «کسى که مى بوسم همان شخص است او را بگیرید». پس همین که یهودا به آن جا رسید، فوراً پیش عیسى(علیه السلام) رفت و گفت: «اى استاد» و او را بوسید. آنها عیسى را گرفتند و محکم بستند... سران کاهنان و تمام اعضاى شوراى یهود درصدد بودند که مدرکى علیه عیسى به دست آورند تا حکم اعدامش را صادر کنند، اما مدرکى به دست نیاوردند. بسیارى علیه او شهادت نادرست دادند، اما شهادت هایشان با یکدیگر سازگار نبود... کاهن اعظم از او پرسید «آیا تو مسیح پسر خداى متبارک هستى؟».
عیسى گفت: «هستم؛ و تو پسر انسان را خواهى دید که در دست راست خداى قادر نشسته و بر ابرهاى آسمان مى آید.»
کاهن اعظم گریبان خود را چاک زد و گفت: «دیگر چه احتیاجى به شاهدان هست، شما این کفر را شنیدید. رأى شما چیست؟»
همه او را مستوجب اعدام دانستند... پیلاطس دستور داد عیسى را تازیانه زده، بسپارند تا مصلوب شود... .
سربازان او را بیرون بردند تا مصلوب کنند. آنان شخصى به نام شمعون اهل قیروان را مجبور کردند که صلیب عیسى را حمل کند. آنها عیسى را به محلّى به نام «جُل جتّا» برده به او شرابى دادند که آمیخته به دارویى به نام مرّ بود، اما او آن را قبول نکرد، پس او را به صلیب میخ کوب کردند... ساعت 9 صبح بود که او را مصلوب کردند... در وقت ظهر تاریکى تمام آن سرزمین را گرفت و تا سه ساعت ادامه داشت. در ساعت سه بعدازظهر عیسى با صداى بلند گفت: «ایلى ایلى لما سَبَقتنى؛ خداى من خداى من چرا مرا ترک کردى؟»... عیسى فریاد بلندى کشید و جان داد... .
در آن جا عدّه اى زن بودند که از دور نگاه مى کردند و در بین آنها مریم مجدلیه و مریم مادر یعقوب کوچک دیده مى شدند. این زنان وقتى عیسى در جلیل بود به او گرویدند و او را کمک مى کردند. بسیارى از زنان دیگر نیز همراه او به اورشلیم آمده بودند. غروب همان روز، یوسف از اهل رامه که یکى از اعضاى محترم شوراى یهود بود، پیش پیلاطس رفت و جسد عیسى(علیه السلام)را از او خواست. پیلاطس باور نمى کرد که عیسى به این زودى مرده باشد. پس به دنبال سروانى که مأمور مصلوب کردن عیسى بود فرستاد و از او پرسید: «آیا او به همین زودى مرد؟» وقتى پیلاطس از جانب سروان اطمینان یافت، به یوسف اجازه داد که جنازه را ببرد. یوسف کتان لطیفى خرید و جنازه ى عیسى را پایین آورد و در آن پیچید و او را در مقبره اى که از سنگ تراشیده شده بود قرار داد و سنگى جلوى در آن غلطاند.
مریم مجدلیه و مریم مادر شویا دیدند که عیسى کجا گذاشته شد.
پس از پایان روز سبت مریم مجدلیه و مریم مادر یعقوب و سالومه روغن هاى معطرى خریدند تا بروند و بدن عیسى را تدهین نمایند. صبح زود روز یکشنبه، بر سر قبر رفتند. آنها به یکدیگر مى گفتند: «چه کسى سنگ را براى ما از جلوى قبر خواهد غلطاند؟» وقتى خوب نگاه کردند، دیدند که سنگ بزرگ از جلوى قبر به عقب غلطانیده شده است. پس به داخل مقبره رفتند و در آن جا مرد جوانى را دیدند که در طرف راست نشسته بود و لباس سفید بلندى در برداشت. آنها متحیّر ماندند، اما او به آنان گفت: تعجب نکنید، شما عیساى ناصرى مصلوب را مى جویید. او زنده شده و دیگر این جا نیست. نگاه کنید؛ این جا جایى است که او را گذاشته بودند. حالا بروید و به شاگردان او، خصوصاً پطرس، بگویید که او پیش از شما به جلیل خواهد رفت و همان طور که خودش به شما فرموده بود او را در آن جا خواهید دید... .[1]
این گزارش انجیل مرقس را سه انجیل دیگر با تفاوت هایى جزئى نقل کرده اند.[2] بر اساس این گزارش ـ که مسیحیان به آن عقیده دارند ـ حضرت عیسى به صلیب کشیده و دفن شد، ولى پس از سه روز زنده شد و به آسمان رفت و نزد خداوند جاى گرفت.
قرآن نیز این ماجرا را گزارش مى دهد، و بر اساس آن مسیح اکنون زنده است و در نزد خدا جاى دارد؛ با این تفاوت که ظاهر قرآن دلالت بر این دارد که حضرت عیسى مصلوب نشد و او را نکشتند، بلکه این امر بر دشمنان او مشتبه شد و حضرت مستقیماً به آسمان برده شد.
قرآن در مورد بنى اسرائیل مى گوید:
و به خاطر قولشان که: «ما، مسیح، عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم.» در حالى که نه او را کشتند و نه به صلیب کشیدند، لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کسانى که در مورد قتل او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروى مى کنند و قطعاً او را نکشتند، بلکه خدا او را به سوى خود بالا برد، و خداوند توانا و حکیم است.[3]
مسئله ى به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح(علیه السلام) از مسائل بسیار مهم و اساسى در مسیحیت به شمار مى رود، به گونه اى که مى توان گفت: «همان طور که اساس اعتقادات مسلمانان را «عقیده به توحید و یکتاپرستى» تشکیل مى دهد، اساس عقاید مسیحیت را در آموزه ى «تصلیب» و «فدا» و «رستاخیز» حضرت عیسى(علیه السلام) باید جستوجو کرد».[4]
برخى از اندیشمندان مسیحى، که سعى در نزدیک کردن مواضع قرآن با انجیل دارند، مى کوشند که آیه ى فوق را به گونه اى معنا کنند تا تعارض از بین برود:
آیه ى 156 سوره ى نساء مستقیماً علیه یهودیان است و تأکید مى کند آنان عیسى را نکشته اند. در یک معنا این موضوع حقیقت دارد؛ زیرا تصلیب، کار سربازان رومى بوده است؛ و نیز در معناى عمیق ترى هم صحیح است؛ چون وقتى به تصلیب از دیدگاه رستاخیز عیسى بنگریم، مى بینیم که بر صلیب شدن عیسى، براى یهودیان پیروزى به بار نیاورد.
جمله ى «شبّه لهم؛ بر آنها مشتبه شد»، را مى توان به طرق نسبتاً متفاوتى تفسیر کرد. تفسیر رایج در میان مسلمانان دال بر این است که شخص دیگرى و احتمالاً «یهودا» به جاى عیسى تصلیب شده است. پیروان فرقه ى احمدیه[5] در زمان معاصر معتقدند: «عیسى فقط بر روى صلیب از هوش رفت و سپس او را زنده پایین آوردند و بهبود یافت و آن گاه به سوى مشرق زمین رفت».[6]
آن چه از تأمل در مورد مسئله ى مصلوب شدن یا نشدن حضرت مسیح(علیه السلام)به دست مى آید این است که: هر چند این مسئله به ظاهر ساده به نظر مى رسد ـ چون واقعیت هرچه باشد، حضرت مسیح الآن زنده و در آسمان ها نزد خداست ـ لکن تأکید قرآن بر «مصلوب نشدن حضرت عیسى به خاطر این است که برخى از عقاید مسیحیت، مانند الوهیت حضرت عیسى و آموزه ى گناه ذاتى و بازخرید گناهان بازاء مصلوب شدن آن حضرت که همگى از عقیده به مصلوب شدن آن حضرت نشأت گرفته اند،[7]را تخطئه کند و توجه مسیحیان را به این نکته جلب نماید که «نجات» را در گرو اعمال باید دید، نه در پناه بردن به صلیب؛ و عیسى مسیح پیامبرى هم چون سایر پیامبران بزرگ خدا بود، نه خدا و نه پسر خدا. و «فدا» و قربانى شدن، به خاطر گناهان دیگران نمى تواند مطلبى منطقى باشد و هر کس در گرو اعمال خویش است و رستگارى نیز از راه ایمان و عمل صالح میسر مى شود.
از دیدگاه برخى مفسّران قرآن، قراینى وجود دارد که مسئله ى «مصلوب شدن حضرت عیسى» را تضعیف مى کند:
1. کسانى که براى دست گیرى حضرت عیسى(علیه السلام) رفته بودند، عده اى از سربازان رومى بودند که عیسى را نمى شناختند.
2. حمله به محل حضرت عیسى(علیه السلام)، شبانه انجام گرفت و طبعاً شناسایى در تاریکى شب نمى تواند دقیق باشد.
3. شخص گرفتار شده، در حضور «پیلاطس» (حاکم رومى بیت المقدس) سکوت اختیار کرده و در برابر اتهامات از خود دفاعى نکرد؛ در صورتى که حضرت عیسى(علیه السلام)، شخصى شجاع و سخن دان و داراى بیانى شیوا و رسا بود.
4. شخص محکوم بر روى صلیب فریاد مى زند «خدایا خدایا چرا مرا تنها گذارده اى؟!» در حالى که اگر حضرت عیسى(علیه السلام)، همان خداى متجسّد است که به دنیا آمده و به دار آویخته شده تا قربانى گناهان بشر شود، نباید چنین جمله اى از دهان او خارج گردد.[8]
پی نوشتها:
[1]. انجیل مرقس، باب 14 و 15.
[2]. انجیل متى، باب 26 و 27؛ انجیل لوقا، باب 22 و 23؛ انجیل یوحنا، باب 18 و 19.
[3]. سوره ى نساء، آیه ى 156 ـ 157.
[4]. محمدر ضا زیبایى نژاد، درآمدى بر تاریخ و کلام مسیحیت، ص 164.
[5]. پیروان احمد بن موسى (شاه چراغ).
[6]. ویلیام مونتگمرى وات، برخورد آراء مسلمانان و مسیحیان، ص 37.
[7]. نامه ى پولس به قرنطیان.
[8]. ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 4، ص 200 ـ 202.
منبع: مسیحیت، سید محمد ادیب آل على، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم
منبع: مجمع جهانی شیعه شناسی
- ۹۵/۰۷/۰۵