أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی‏ جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین‏ سِیَّمَا خَاتَمهم وَ أَفْضَلهم مُحَمَّد وَ أَهْلِ بَیْتِه‏ الأطْیَبِین‏ الْأَنْجَبِین‏ سِیَّمَا بَقِیَّةَ اللَّه‏ فِی الْعَالَمِین‏ بِهِمْ نَتَوَلَّی‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّءُ إِلَی اللَّه.

مقدم شما بزرگواران, فرهیختگان حوزوی و دانشگاهی, برادران و خواهران قرآ‌نی و ایمانی را گرامی می‌داریم و این اعیاد پربرکت مخصوصاً خجسته‌ترین عید این ایام؛ یعنی میلاد وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) را به پیشگاه آن حضرت و عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت و به شما برادران و خواهران بزرگوار تهنیت عرض می‌کنیم!

در پایان ماه پربرکت شعبان قرار داریم و در آستانه ماه مبارک رمضان؛ مستحضرید که قبلاً هم به عرض شما رسید آ‌نها که اهل سیر و سلوک‌اند، سال عبادی و اخلاقی خود را از اوّل ماه مبارک رمضان شروع می‌کنند و ماه شعبان, آخر سال آن‌هاست و تمام سعی و کوشش آ‌نها این است که در آخر سال همه حقوق الهی را از عهده خود خارج کنند که با یک احرام پاک وارد ماه مبارک رمضان بشوند. آنچه در این نوبت مطرح است این است که در بعضی از تعبیرات دینی آمده که صراط مستقیمی که ما مأموریم آن را طی کنیم هم باریک‌تر از مو هست, هم تیزتر از شمشیر که صراط«أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَ أَحَدُّ مِنَ السَّیْفِ»؛[1] یعنی معرفت آن از شناخت و دیدن موی باریک دشوارتر است و عمل به آن از رفتن روی لبه شمشیر تیز دشوارتر, این در روایات ما هست. با این حال در همین «صلوات شعبانیه» می‌خوانیم که از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم، طریق پیغمبر و اهل پیغمبر برای ما یک راه وسیع و باز باشد که طریق مهیع را یک وقت شرح کردیم باز هم ممکن است عرض کنیم که طریق مهیع یعنی چه. اگر صراط, باریک‌تر از موست چطور میدان وسیع است و اگر رفتن این کار از لبه شمشیر تیز دشوارتر است چرا فرمود: ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ﴾[2] این دین, سهل است؟ این سؤال همراه با بعضی از سؤال‌های دیگر یکجا طرح می‌شود و یکجا جواب داده می‌شود. پس صراط از نظر معرفت‌شناسی باریک‌تر از موست و از نظر عمل, دشوارتر از رفتن روی لبه تیز شمشیر. در منزل زیدبن‌أرقم که محفل قرآنی بود از وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) سؤال شده است، قیامت را که خدا در قرآن فرمود: ﴿خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾؛[3] آن روز پنجاه هزار سال است «مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوم»، چه روز طولانی است؟! وجود مبارک حضرت در پاسخ این سائل گفت: «وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ»؛ قسم به ذات اقدس الهی که جانم در دست اوست این پنجاه هزار سال برای مؤمن «صَلَاةٍ مَکْتُوبَة»؛[4] به اندازه وقت یک نماز است، یک نماز چهار رکعتی با همه تأنّیات آن ممکن است ده دقیقه وقت بخواهد؛ چطور این پنجاه هزار سال برای بعضی‌ها ده دقیقه است؟ چطور آن لبه تیز برای یک عده سهل و روان است؟ چطور آن موی باریک برای یک عده میدان وسیع است؟ سرّش آن است که امور مادی اگر اضافه‌ای داشتند به اصطلاح، متواقفةالأطراف است؛ ولی همین امور نسبت به معارف متخالفةالأطراف می‌شود. اضافه‌های متوافقةالأطراف اضافه‌هایی است که دو طرفش یک سنخ است مثل اضافه اخوّت, اضافه مساوات, اضافه مواسات, اضافه مقابله؛ اگر آن دیوار با این دیوار مقابل‌اند این هم مقابل اوست, اگر آن دیوار از این دیوار دور است این هم دور است, اگر این دیوار به آن دیوار نزدیک است آن دیوار هم به این دیوار نزدیک است؛ قُرب و بُعد این‌طور است, مساوات این‌طور است, مواسات این‌طور است, به اینها اضافه متوافقةالأطراف می‌گویند.

اضافه متخالفةالأطراف مثل ابوّت و بُنوّت که یکی پدر است یکی پسر, اضافه او پدری است اضافه این پسری است. در امور مادی اگر چیزی به چیزی نزدیک بود آن هم به این نزدیک است؛ اما ممکن نیست چیزی به چیزی نزدیک باشد و آن از این دور باشد؛ ولی در معارف, در امور معنوی این‌طور است که «الف» به «باء» نزدیک است «باء» از «الف» دور, ذات اقدس الهی به همه نزدیک است ﴿وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ﴾[5] نه تنها ﴿قَریبٌ﴾ که در سوره مبارکه «بقره» است بلکه در سوره مبارکه «واقعه» فرمود: ﴿وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ﴾[6] یا در بخش‌های دیگر فرمود من به انسان از رگ گردن او نزدیک‌تر هستم: ﴿مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ﴾.[7] در بخش چهارم فرمود: من به انسان از خود انسان نزدیک‌تر میباشم: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾[8] حقیقت ما همان قلب ماست. اگر قدرت الهی بین خود ما و خود ما فاصله است قبل از اینکه ما خودمان بفهمیم در قلبمان چه گذشت او می‌فهمد؛ برای اینکه اگر او حائل بین ما و قلب ماست، قلب که منظور این دستگاه پالایش خون نیست؛ اینکه درباره منافق و امثال منافق گفته شد: ﴿فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾[9] که این قلب نیست. اگر بین ما و قلب ما خدا فاصله است؛ یعنی طبق روایتی که مرحوم کلینی نقل کرد ما اجوف هستیم. انسان, صمد نیست, مُصْمَت نیست نه صمد است نه مُصْمَت, پُر نیست درون‌تهی است، اگر درون‌تهی است درونش را قدرت غیب پر کرده. ذات اقدس الهی صمد است جای خالی ندارد چیزی خالی نیست؛ ولی ما درونمان تهی است. این روایت که مرحوم کلینی نقل کرد این است که «لِأَنَّ الْمَخْلُوقَ أَجْوَفُ مُعْتَمِل‏»[10] درون ما پُر نیست، درون ما برای خود ما نیست پر نیست ما صمد نیستیم، بلکه ما اجوف هستیم؛ لذا در سوره مبارکه «انفال» فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ تمام مخزن فکری و علمی‌مان قلب ماست. اگر ما بخواهیم بفهمیم چه اندیشیدیم قبل از اینکه ما بفهمیم او می‌فهمد. آیا ما اوّل می‌فهمیم بعد خدا ـ معاذ الله ـ یا ما و خدا با هم در یک رتبه می‌فهمیم هر دو باطل است یا او اوّل می‌فهمد بعد ما «و هو الحق». پس مسئله قُرب در سوره «بقره» است که ﴿فَإِنِّی قَریبٌ﴾، اقرب بودن از حاضران ﴿وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ﴾ است در سوره «واقعه», ﴿أَقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ﴾است در بعضی از آیات دیگر, ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ که بخش چهارم است در سوره «انفال», پس بین ما و خود ما قدرت او فاصله است، ما اگر بخواهیم رابطه خود را با خدا بررسی کنیم آن‌ها که الهی نمی‌اندیشند، طبق بیان قرآن کریم ﴿یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ﴾؛[11] خیلی از خدا دورند، اما خدا به آن‌ها نزدیک است، پس می‌شود در امور معنوی از یک طرف دوری باشد از طرف دیگر نزدیکی، آن‌ها ﴿یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ﴾؛ ولی ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾؛[12] هر جا باشند ذات اقدس الهی با آن‌ها هست. این اضافه‌ها در امور معنوی متوافقةالأطراف نیست متخالفةالأطراف است، از باب تشبیه معقول به محسوس می‌بینید اگر کسی بصیر و بینا باشد در کنار یک بصیر و بینای دیگر قرار بگیرد هر دو به هم نزدیک‌اند؛ ولی اگر یک کسی برادری, مسافری داشته باشد عزیز اوست و سالیان متمادی از او دور است و محروم، همیشه به انتظار اوست، او حالا آمده کنارش نشسته؛ ولی این نابیناست او را نمی‌بیند، آن برادر نسبت به این نزدیک است و این همچنان آه می‌کشد و خود را از او دور احساس می‌کند چون نابیناست. می‌شود در بعضی از امور «الف» به «باء» نزدیک باشد ولی «باء» از «الف» دور, در امور معنوی این‌طور ممکن است.

به ما فرمودند ذات اقدس الهی به شما نزدیک است، قُرب الهی نسبت به مؤمن و کافر که فرق ندارد. در جریان موسی و هارون(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿اذْهَبا إِلی‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی﴾،[13]﴿إِنَّنی‏ مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَری﴾؛[14] من با تویِ موسی, با توی هارون, با فرعون هر سه هستم، در محفل مذاکره شما من آن‌جا حضور دارم؛ با اینکه فرعون ﴿یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ﴾ از دور, «بعید من الله» است ﴿یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ﴾[15] است. بنابراین در امور معنوی ممکن است که از یک طرف قُرب باشد از طرف دیگر بُعد.

در جریان صراط هم همین‌طور است. این صراط مستقیم, درک دین کار آسانی نیست آن ظرایف دین کار آسانی نیست از مو باریک‌تر است و عمل به آن هم انسان عادلانه رفتار بکند خیلی سخت است. اما در این «صلوات شعبانیه» از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم که اهل بیت این راه را به سرعت می‌روند اینها خودشان راه هستند: «أَنْتُم الصِّرَاطُ الأَقْوَم»؛[16] یعنی ما یک راه دیگری داریم که اینها آن راه را می‌روند یا شریعت را از اینها می‌فهمیم اگر قول معصوم حجّت است, فعل معصوم حجّت است, تقریر معصوم حجّت است، ما یک قانون نوشته‌ای داریم که برنامه‌های علی و اولاد علی را با آن تطبیق می‌کنیم، برنامه‌های پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را با آن تطبیق می‌کنیم ما که قبلاً برنامه‌ای نداشتیم، برنامه را از همین‌ها می‌گیریم، قول اینها, فعل این‌ها, سنّت اینها برای ما حجّت است؛ لذا می‌گوییم: «أَنْتُم الصِّرَاطُ الأَقْوَم» اینها که صراط‌اند راه را به آسانی طی می‌کنند, اگر کسی با اینها باشد «وَ اجْعَلْهُ لِی شَفِیعاً» یک; «مُشَفَّعاً» دو; «وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعا»؛[17] سه. درخواست شفاعت می‌کنیم.

 مستحضرید که شفاعت با دو عنصر محوری‌اش اثر دارد: یکی اینکه شفیع باید مأذون باشد, یکی اینکه مشفوع‌له باید مرتضی‌المذهب باشد ﴿لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی﴾[18] و مرتضی‌المذهب هم در سوره مبارکه «مائده» مشخص شد که ﴿رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً﴾،[19] بعد از ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾، بعد از ﴿أَتْمَمْتُ﴾ اگر با ولایت بود این شخص مرتضی‌المذهب است وقتی مرتضی‌المذهب بود مشفوع‌ٌله است، آنها هم که اذن شفاعت دارند؛ پس شفیع‌اند.

در تعبیرات دینی دارد که به برخی از اولیای الهی می‌گویند: «قِف تَشفَع لِلنَّاس»[20] که این هر دو مجزوم به امر است بایست که شفاعت کنی که شفاعت تو مقبول است، «قِف تشفع تشفّع». شفیعِ مشفّع, شفیعی است که شفاعتش مقبول باشد. ما در این «صلوات شعبانیه» طبق دستور وجود مبارک امام سجاد از خدا مسئلت می‌کنیم: «وَ اجْعَلْهُ لِی شَفِیعاً مُشَفَّعاً» یک; «وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعا»، طریق مهیع؛ یعنی بیابان باز, قبلاً که راه خاصی نبود این بیابانِ وسیع بین نجف و کربلا که از هر جا حرکت می‌کردند به کربلا می‌رسیدند، این بیابان باز که هیچ مانعی ندارد تپّه‌ای, چاله‌ای, حفره‌ای, گودالی, کوهی, درّه‌ای, طریقی که انسان را مستقیم به مقصد می‌رساند می‌گویند طریق مهیع. یکی از میقات‌های معروف به نام جُحفه است. در تاریخ این جُحفه اصلش مهیعه بود؛ یعنی بیابان باز, بعد از اینکه سیل آمد گوشه‌ای از این را بُرد و به تعبیر عرب‌ها اجحافی در این سرزمین رخ داد از آن به بعد گفتند جُحفه وگرنه جُحفه اسمش مهیعه بود؛[21] یعنی بیابان باز! در بیابان باز که هیچ مانعی نباشد رفتن آسان است. همین دینی که برای یک عده مثل رفتن روی شمشیر است برای یک عده خیلی آسان است.

الآن ما ماه مبارک رمضان را در پیش داریم. بعضی‌ها می‌گویند چگونه ما هفده ساعت غذا نخوریم؟ آن‌ها که «بدنی» فکر می‌کنند آنها را غصه‌ می‌گیرد که من به هر حال آب می‌خواهم, نان می‌خواهم همیشه ساعت را نگاه می‌کنند که چه وقت اذان می‌شود، آنها که الهی فکر می‌کنند اصلاً منتظرند, روزشمارند که ماه مبارک رمضان بیابد. در بین حکمای بزرگ مثل مرحوم بوعلی و امثال آن که از بزرگان و مفاخر اسلامی هستند این‌ها آمدند به شما گفتند اگر کسی با یک غذای کمی دارد زندگی می‌کند شما این را باور کنید، برای اینکه طب، یک و معارف برتر از طب، دو; این را تجویز می‌کند، سه. مرحوم بوعلی مثالی ذکر می‌کند و می‌گوید انسان روحی دارد و بدنی, نه بدن اصل است نه همتای هم‌اند، برای اینکه بدن را روح دارد اداره می‌کند. این بدن غذا می‌خواهد؛ ولی در حال نشاط و اندوه, ما می‌آزماییم که این بدن چیزی نمی‌خواهد. اگر کسی ـ ان‌شاءالله ـ برای فرزندش جشنی در پیش داشته باشد این از صبح تا نیمه شب مرتب در حرکت است به استقبال و بدرقه مهمان‌ها می‌پردازد، از صبح که شروع کرده چیزی نخورده تا نیمه شب و نیمه شب هم که شد به او شام تعارف می‌کنند می‌گوید من میل ندارم از بس خوشحال است، در نشاط و خوشحالی, روح به بدن توجه ندارد، به آن هدف والای خودش متوجه است، چون به بدن توجه ندارد، بنابراین غذا نمی‌خواهد سالم هم هست؛ ولی می‌گوید میل به غذا ندارم ـ خدای ناکرده ـ در اندوه و غم اگر کسی عزیزی را از دست داد از صبح تا غروب مرتب حمل جنازه و تشییع کردن و دفن کردن و تلقین کردن و بدرقه کردن, نیمه شب کارش تمام می‌شود؛ اما هیچ اشتها به غذا ندارد, چرا؟ چون روحش جای دیگر است؛ بدن, اصل نیست.

شما می‌بینید دو برادر از یک خانواده یکی گرفتار شکم است مرتب ساعت نگاه می‌کند مرتب می‌گوید روز طولانی است؛ اما یکی دیگر که اهل معناست، اصلاً نمازش را هم اوّل وقت می‌خواند، چون خیلی فضیلت دارد نماز مغرب و عشا را انسان به حالت روزه بخواند، قبل از افطار گرچه وقتی اوّلِ اذان شد شخص صائم نیست، دیگر روزه ندارد، ولی قبل از اینکه چیزی میل کند این نماز مغرب و عشا را بخواند نه تنها فضیلت اوّل وقت است, فضیلت صلات صائم را دارد، حواسمان جمع باشد!

بنابراین اساس، روح است و روح اگر گرفتار تن شد مرتب ساعت را نگاه می‌کند؛ اما اگر روح ملکوتی اندیشید درد احساس نمی‌کند، بدن آب نمی‌خواهد نه اینکه آب می‌خواهد و انسان این را تحمل کند و بعد بیمار بشود، این‌طور نیست، حرف مرحوم بوعلی این است که چرا انسان در حال نشاط، آن روزی که صبح تا نیمه شب برای جشن فرزندش مرتب در حرکت است مریض نمی‌شود، فردا سالم است با اینکه دیروز اصلاً غذا نخورده. روح اگر به لقای الهی شوق داشته باشد ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾[22] عده‌ای از بزرگان می‌گویند ما هر وقت مشکل داشته باشیم یا خودمان یا دیگری قرآن بخواند همین که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾[23] را ما شنیدیم تمام خستگی‌هایمان رفع می‌شود، چون صدای محبوب است این کلام الهی است چرا می‌گویند بگویید «لبیک»، چون این کلام, زنده است.

بارها به عرض شما رسید خدا قرآن را نازل کرد؛ اما نه آن‌طوری که باران را نازل کرد که به زمین انداخته باشد، قرآن را نازل کرد آن‌طوری که طناب را آویخت, یک طرف به دست اوست مگر ـ معاذ الله ـ مثل باران قرآن را نازل کرد؟! فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾[24] این طناب اگر طنابی باشد انداخته شده کنار مغازه، این مشکل خودش را حلّ نمی‌کند، اعتصام به او چه اثری دارد، این طناب که قرآن و عترت است این به جای بلند بسته است، گرفتن به این چند فایده دارد، آدم نمی‌افتد بعد هم می‌تواند بالا برود, اگر ـ معاذالله ـ خدا آن‌طوری که باران را انداخت آن‌طور قرآن را نازل کرده بود، قرآن می‌شد زمینی؛ اما قرآن را آویخت نه انداخت، «أَحَدُ طَرَفَیهِ بِیَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالی»[25] این نشاط می‌آورد. اینکه اینها گفتند وقتی ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ را خود ما یا دیگران می‌خوانند و ما می‌شنویم خستگیِ ‌ما رفع می‌شود، صدای حبیب را آدم می‌شنود، این راه باز است. بنابراین آنکه وجود مبارک حضرت فرمود: «وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ»؛ قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست، این پنجاه هزار سال برای بعضی‌ها مثل ده دقیقه است، مثل کسی که در حال نشاط است چطور این دوازده ساعت یا سیزده ساعت یا چهارده ساعت از اوّل صبح تا نیمه شب مثل یک ساعت یا نیم ساعت است، اینها را آدم احساس می‌کند. اگر ما روحانی زندگی کنیم این شکم، مشکل ما نخواهد بود، این نیست، درد ما این است که ما تمام توجه‌مان به این بدن است این را رها کنیم این بردهٴ ماست، اگر برده ما بود، حواس ما جای دیگر بود «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة» بود یا «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»[26] بود خیلی توجه نداریم مرتب ساعت نگاه کنیم, مرتب دوازده ساعت, سیزده ساعت چیز نخوردن, اصلاً ماه مبارک رمضان را خدا قرار داد، چون اکثر بیماری ما برای همین محدوده شکم است، هشتاد درصد بیماری برای بدخوری و پرخوری است. در محفل پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) کسی «یَتَجَشَّی»؛ یعنی آروغ زد، حضرت فرمود: «اکْفُفْ جُشَاءَک»؛[27] آدم این‌قدر می‌خورد که در مجلس آروغ بزند؟! با آن ادب پیغمبر, فرمود آن‌قدر بخور که تو را اداره کند نه تو او را اداره کنی! غذای زائد را انسان باید اداره کند چگونه هضم کند, چگونه دفع کند این بلایی است برای آدم. فرمود مجلس محترم است، آدم این‌قدر غذا می‌خورد که در مجلس آروغ بزند؟! آن پیغمبری که در زمان جاهلیت، فرهنگ جاهلی را زیر پا گذاشت، آن روز رسم عبد و اَمه گفتن یک واژه رسمی بود بازار برده‌فروشی بود می‌گفتند این عبد است آن اَمه است. حضرت قبل از نبوّت اصلاً این واژه‌ها را به کار نمی‌برد، به عبد می‌گفت «فتی»، به امه می‌گفت «فتات».[28] مستحضرید که فارسیِ ما در عین حال که یک فرهنگ غنی است؛ اما هرگز به پای عربی نمی‌رسد. بسیاری از کلمات است که در عربی هست و معادل فارسی نداریم. ما در فارسی می‌گوییم جوان؛ اما جوان غیر از «فتی» هست فتوّت و جوانمردی چیز دیگر است او هم شاب دارد هم «فتی» دارد هم غلام دارد ما هر سه را می‌گوییم جوان, ما می‌بینید اصلاً تثنیه نداریم ما به یک نفر می‌گوییم «تو» به دو به بالا می‌گوییم «شما»؛ اما در عربی برای تثنیه حرف دارند، برای میانی حرف دارند؛ لذا ترجمه قرآن بسیار سخت است، چون معادل نداریم ناچاریم چندتا کلمه را کنار هم قرار بدهیم.

به هر تقدیر در قرآن کریم فرمود حواس شما جمع باشد! روح اصل است و بدن تابع و این ماه مبارک رمضان شهر الله است مهمان الهی هستید «صُومُوا تُصِحّوا»[29] هم همین است؛ البته کسی مریض است حرف دیگری دارد؛ اما یک انسان سالم بگوید روزه مرا مریض می‌کند این راه علمی ندارد؛ یعنی انسانِ بانشاط می‌تواند به خوبی شانزده ساعت چیز نخورد، به دلیل اینکه بیست ساعت چیز نمی‌خورد؛ در این عروسی‌ها نه مادر نه پدر نه خواهر آن‌ها که غرق در نشاط‌اند شانزده ساعت, هفده ساعت, هجده ساعت غذا نمی‌خورند، اصلاً میل به غذا ندارند نه اینکه گرسنه هستند و می‌گویند وقت نداریم، شما بررسی کنید می‌بینید اصلاً اشتها ندارند روح، این بدن را تأمین می‌کند، نه به عکس. بنابراین این ماه مبارک رمضان در پیش است و جامعه را همین اداره می‌کند. آن‌ها که ـ معاذالله ـ از راه حرام انباشته کردند، فرشته‌ها با آن‌ها حرف‌های دیگری دارند؛ حالا در آستانه ماه رحمت هستیم، این حرف‌ها را من نقل نکنم. اساس کار ما این است که مُردن را پوسیدن ندانیم، مُردن را از پوست به در آمدن بدانیم. مرگ آخر خط نیست، یک بیان نورانی سیدالشهداء(سلام الله علیه) در همان بحبوحه روز عاشورا دارد که «وَ أَقْبَلَتِ السِّهَامُ مِنَ الْقَوْمِ کَأَنَّهَا الْقَطْر»[30] فرمود: «صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ»[31] فرمود یاران من صبر کنید! مرگ پلی بیش نیست، زیر پای شماست، شما از این پل می‌گذرید آن طرف خبری است، «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ». این‌ها که خیال می‌کنند مرگ آخر خط است می‌گویند ما باید راحت باشیم مرگ پوسیدن نیست، مرگ آخر خط نیست، مرگ از پوست به در آمدن است، مرگ پلی است زیر پای آدم.

مجدداً مقدم شما را گرامی می‌داریم! امیدواریم سالی که در پیش داریم؛ یعنی ماه مبارک رمضان، برای همه خیر و رحمت و برکت باشد! با قلب طیّب و طاهر، با قلب بیکینه، با قلب همراه وفاق و اتحاد به لقای این ماه پر برکت که ضیافت الهی است برویم و دعاهای ما هم در این ماه ـ انشاءالله ـ مستجاب باشد!

پروردگارا! امر فرج ولیّات را تسریع بفرما!

 نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دنیا و آخرت ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سایه ولیّات حفظ بفرما!

روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرما!

خطر بیگانگان را به خود آنها برگردان!

مشکلات مملکت، ازدواج جوان‌ها همه را در سایه ولیّ‌ات حل بفرما!

جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بده!

«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَکُمْ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه»

 


[1] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج8، ص312.

[2] . سوره قمر، آیات17 و 22 و ... .

[3] . سوره معارج، آیه4.

[4] . بحار الأنوار،ج‏7، ص123؛ «وَ رَوَی أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ قَالَ: قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ فَقَالَ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ إِنَّهُ لَیُخَفَّفُ عَلَی الْمُؤْمِنِ حَتَّی یَکُونَ أَخَفَّ عَلَیْهِ مِنْ صَلَاةٍ مَکْتُوبَةٍ یُصَلِّیهَا فِی الدُّنْیَا».

[5] . سوره بقره، آیه186.

[6] . سوره واقعة، آیه85.

[7] . سوره ق، آیه16.

[8] . سوره انفال، آیه24.

[9] . سوره بقره، آیه10.

[10] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص110.

[11] . سوره فصلت، آیه44.

[12] . سوره حدید، آیه4.

[13] . سوره طه، آیه43.

[14] . سوره طه، آیه46.

[15] . سوره آلعمران، آیه30.           

[16] . من لا یحضره الفقیه، ج2، ص612.

[17] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص829.

[18] . سوره انبیاء، آیه28.

[19] . سوره مائده، آیه3.

[20] . علل الشرائع، ج2، ص394.

[21] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص318.

[22] . سوره قمر، آیات54 و 55.

[23] . سوره بقره، آیات104 و ... .

[24] . سوره آلعمران، آیه103.

[25] . غرر الاخبار، ص62.

[26] . علل الشرائع، ج1، ص57.

[27] . بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج‏63، ص 332.

[28] . مجمع البحرین، ج1، ص326؛ «لَا یَقُولُ أَحَدُکُمْ عَبْدِی وَ أَمَتِی وَ لَکِنْ فَتَایَ وَ فَتَاتِی‏».

[29] . دعائم الإسلام، ج1، ص342.

[30] . اللهوف علی قتلی الطفوف(فهری)، ص100.

[31] . دعائم الإسلام، النص، ص289.