بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه درس اخلاق (1395/02/23)
أَ0عُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین سِیَّمَا خَاتَمهم وَ أَفْضَلهم مُحَمَّد وَ أَهْلِ بَیْتِه الأطْیَبِین الْأَنْجَبِین سِیَّمَا بَقِیَّةَ اللَّه فِی الْعَالَمِین بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرّءُ إِلَی اللَّه».
مقدم شما بزرگواران حوزوی و دانشگاهی و عزیزان سپاهی و بسیجی و گروههای قرآنی را گرامی میداریم! اعیاد پربرکت شعبانیه را به پیشگاه ولیّ عصر و عموم علاقهمندان قرآن و عترت و به شما بزرگواران، برادران و خواهران ایمانی تهنیت عرض میکنیم! سالروز میلاد امام چهارم امام زینالعابدین(سلام الله علیه) است که این عید را هم به پیشگاه ولیّمان تهنیت عرض میکنیم!
وجود مبارک امام سجاد گذشته از آن بیانات نورانی که در صحیفه سجادیه یا نامههای خصوصی و کلمات قصار دارد، یک رساله پنجاه اصلی درباره حقوق دارد، طرزی این رساله پنجاه اصلی را تنظیم کرده است که بین تشریع و تکوین تطابق باشد؛ یعنی صِرف حق را بیان نکرده است، بلکه منشأ حق, کیفیت انتشار فروع از آن اصول و کیفیت ظهور آن اصول در این فروع را در این پنجاه اصل مشخص کرد، بعد فرمود: «فَهَذِهِ خَمْسُونَ حَقَّا» فرمود همانطوری که در جهان خداست و لاغیر! حاکمیّت جهان به عنایت الهی است و لاغیر و همه امور در تحت تدبیر اراده الهیاند و لاغیر که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾,[1] ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ﴾[2] در مسئله حقوق هم اوّلین حق, حقّ توحید است و لاغیر! سایر حقوقی که به معرفت نفس, معرفت افعال, معرفت اسما, معرفت اجزا, شئون مربوط به اجزا برمیگردد زیرمجموعه توحید است؛ یعنی اصل عالَم خداست و همه امور مظاهر فیض او هستند در جریان حقوق, اصلِ حق توحید است و همه حقوق از توحید نشأت میگیرد، این عصاره تحلیل آن حضرت است در این رساله پنجاه حقّی.[3]
مطلب دیگر آن است که آن حکمت نظری که جریان توحید است به بحث درباره بود و نبودِ عالم برمیگردد و رساله حقوق که حکمت است به باید و نباید برمیگردد، آیا بین این باید و نباید و آن بود و نبود ارتباط هست یا نه؟ مستحضرید که در حکمت نظری اگر ما یک قیاس و برهانی داشتیم که هر دو مقدمهاش سخن از «بود و نبود» بود، هرگز ممکن نیست یک باید و نبایدی از «بود و نبود» استنباط شود، «بود و نبود» نتیجهاش «بود و نبود» است, اگر گفتیم «الف», «باء» است و «باء»، «جیم» است نتیجهاش این است که «الف», «جیم» است نه اینکه باید فلان کار را انجام داد. چه اینکه اگر ما قیاسی داشتیم هر دو مقدمهاش باید از باید و نباید, بود و نبود استنباط نمیشود؛ یعنی دانش از ارزش, ارزش از دانش استفاده نمیشود، چون جهان اینچنین است ما باید اینچنین بکنیم اینطور نیست; لکن قیاسی میشود ترتیب داد که یکی از دو مقدمه از سنخ «بود و نبود» باشد, مقدمه دیگر از سنخ باید و نباید, چون نتیجه، تابع اخصّ مقدّمتین است، نتیجه هم از سنخ باید و نباید خواهد بود؛ مثلاً میتوان گفت خدا ولیّنعمت است این از سنخ «بود و نبود» است و حکمت نظری است و دانش و از ولیّنعمت باید پیروی کرد این سخن از ارزش است و حکمت عملی است و از سنخ باید و نباید. این قیاسی که یک مقدمهاش از سنخ «بود و نبود» است و یک مقدمهاش از سنخ باید و نباید؛ نتیجهٴ «باید» میدهد، خدا منشأ خیر و رحمت است, یک; از منشأ خیر و رحمت باید پیروی کرد, دو; پس از خدا که ولیّنعمت است باید پیروی کرد, سه. این سبک استدلال قیاس مؤلّف از «بود و نبود»، یک; باید و نباید، دو; استنتاجِ باید و نباید از این مجموع، سه; در این رساله نورانی امام سجاد هست.
فرمود آنچه در جهان حاکم است فیض خدا, فعل خداست، خداست و لاغیر! آنچه در جهان هست فیض اوست و لاغیر! چون تنها منشأ هستیبخش اوست تنها منشأ لطف و کَرم و علم اوست، باید از منشأ علم و کَرم پیروی کرد؛ پس باید خدا را شناخت, باید او را پرستید, باید حرف او را اطاعت کرد؛ لذا اوّلین حق, حقّ توحید است، بعد حقوق دیگر. وقتی این را در مقدمه به عنوان طلیعه ورود در «رسالة الحقوق» ذکر فرمود، آنگاه میفرماید: «أما الأوّل»؛ اوّلین حق این است که او را بشناسی و او را عبادت کنی و لاغیر! مشکل ما این است که ما در توحید, خالص نیستیم، هر کس در توحید خالص بود این هم خیر دنیا دارد هم خیر آخرت. این بیان نورانی قرآن کریم با بعضی از روایات اهل بیت(علیهم السلام) خوب تبیین شد، در قرآن فرمود: ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾؛[4] یعنی اکثر مردم گرفتار یک شرک رقیقیاند. از امام(علیه السلام) سؤال کردند چگونه اکثر مؤمنین, مشرک هستند، فرمود: ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾؛ یعنی اکثر مؤمنین مشرکاند. فرمود سرّش این است اینکه میگویید: «لَوْ لَا فُلَانٌ لَهَلَکْت» اگر فلان کس نبود مشکل ما حلّ نمیشد؛ فلان کس را چه کسی آفرید، فکر او را چه کسی آفرید، قلب او را چه کسی به شما متوجه کرد، آن رابطه بین شما و او را چه کسی برقرار کرد، چرا آن «فیّاض علی الاطلاق» را نمیبینید؟ فرمود همین که میگویید: «لَوْ لَا فُلَانٌ لَهَلَکْت» این یک نحوه شرک است،[5] در بخشی از تعبیرات میگویند اوّل خدا دوم فلان کس، خدا اوّلی نیست که دومی داشته باشد: ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ﴾[6] اگر آیه دارد: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ اگر آیه دارد: ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ﴾ باید گفت خدا را شکر میکنیم که از این راه مشکل ما را حلّ کرده. این دعاهای روز چهارشنبه و ایام دیگر را میبینید که میگوییم: «هُوَ الَّذِی أَمْرَضْتُ وَ شَفَیْتُ»؛[7] خدایا اگر بیماری هست در اثر یک سلسله عواملی است که مخلوق تو هستند، درمان هست از ناحیه لطف توست. بنابراین توحید محض؛ یعنی خدا هست و لا شریک له, باور ما هم این باشد که او ما را آفرید و او ما را اداره میکند و او ما را تأمین میکند «و لا شریک له»؛ آن وقت این حقوق پنجاهگانه که اصلش توحید است نسبت به سایر اعضا و جوارح ما هم معنا پیدا میکند, این هم یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه حضرت در تبیین رساله حقوق که پنجاه حق ذکر میکنند به ما میگوید چشم شما غیر از شماست, دست شما غیر از شماست, گوش شما غیر از شماست, همه اینها حقوقی دارند که باید حقوق اینها را رعایت کنید. چگونه دست ما و چشم ما و اعضا و جوارح ما غیر از ماست؟ شما مستحضرید در قیامت وقتی سخن از محکمه الهی شد، اعضا و جوارح علیه انسان شهادت میدهند: ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ﴾,[8] ﴿قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا﴾[9] این مضمون برخی از آیات قرآن کریم است. دست شهادت میدهد؛ یعنی چه؟ یعنی غیر از ماست. در محکمه اگر خود متّهم سخن بگوید میگویند اغراق کرده است و اگر بیگانه علیه او حرف بزند میگویند شهادت داد. فرق جوهری شهادت و اقرار این است، اگر خود متّهم بپذیرد میگویند اقرار کرد, اگر دیگری علیه او سخن بگوید میگویند شهادت داد؛ معلوم میشود دستِ ما غیر از ماست, زبان ما غیر از ماست, اعضا و پوست بدن ما غیر از ماست، اینها اقرار نمیکنند، آن دستی که رشوه گرفته است این دست شهادت میدهد نه اقرار، چون شخص گناه میکند نه دست, زبانی که دروغ گفت و خلاف کرد ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ خود شخص گناه کرد نه زبان، این زبان غیر از ماست و در اختیار ماست و حقّی دارد باید آن حقوق را ما رعایت کنیم. رساله امام سجاد(سلام الله علیه) برای تبیین این مطلب است که زبان ما برای ما نیست و زبان ما غیر از ماست و این زبان, حقوقی دارد و ما موظفیم حقوق این زبان را ادا کنیم و اگر حقوق این زبان را ادا نکردیم، همین زبان در قیامت علیه ما شهادت میدهد: ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾, ﴿نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ﴾؛[10] دهن را میبندند، زبان شهادت میدهد حالا زبان در درون کام بسته شهادت میدهد یا زبان را بیرون میآورند بعد کام را میبندند مطلب دیگر است؛ به هر حال زبان برای ما نیست، دستی که گناه کرد، رشوه گرفت اختلاس کرد برای ما نیست، دست چیز دیگری است، خدا به ما داده و ما حقّ این دست را باید ادا کنیم و اگر حقّ این دست را ادا نکردیم در قیامت علیه ما شهادت میدهد. دست گناه نمیکند دست ابزار کار ماست؛ لذا وقتی دست حرف میزند میگویند دست شهادت داد, زبان وقتی حرف میزند میگویند زبان شهادت داد, پا که انسان نباید جایی میرفت وقتی رفت در قیامت حرف میزند، میگویند پا شهادت داد؛ اما از گوهر هستی ما وقتی کلام درمیآید میشود اعتراف: ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعیرِ﴾[11] اگر از درون ما حرف بجوشد این میشود اقرار، ولی از اعضا و جوارح بیرونی اگر سخن شنیده شود این میشود شهادت؛ معلوم میشود دست ما غیر از ماست، امانت الهی است و در اختیار ماست و حقوقی دارد.
این رساله پنجاه اصلی امام سجاد(سلام الله علیه) برای تبیین این حقوق پنجاهگانه است که حقّ دست شما چیست؟ حقّ چشم شما چیست؟ چه چیزی را نگاه کنیم چه چیزی را نگاه نکنیم؟ کجا برویم کجا نرویم؟ چه سخنی را بگوییم چه سخنی را نگوییم؟ مبادا اگر در جایی رفتیم سخنی شنیدیم به عنوان خبرنگار بودیم به میل خود تفسیر کنیم یا به میل خود ـ خدای ناکرده ـ تطبیق کنیم، با آبروی کسی بازی کنیم؛ چون ذات اقدس الهی آبروی مؤمن را به این آسانی مورد تعرّض دیگری قرار نمیدهد. فرمود به میل خودتان تطبیق نکنید, به میل خودتان تفسیر نکنید, امین الله باشید اگر امانت را حفظ کردید هم در دنیا محفوظ هستید هم در آخرت؛ اما اگر ـ خدای ناکرده ـ ما با آبروی کسی بازی کردیم ذات اقدس الهی در فرصت لازم و ضروری، آبروی ما را مستحضرید ممکن است ـ خدای ناکرده ـ از بین ببرد. این رساله به ما میفرماید پنجاه اصل است از توحید شروع میشود، بعد معرفت نفس و مانند آن که اینها از مسائل رسمی است.
اما این درودهایی که در هنگام زوال روزهای پربرکت ماه شعبان که ماه پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) است میخوانیم, ماه رحمت و برکت است، در این دعاها و صلوات به ما آموختند که به خدا عرض کنیم خدایا! آن راه مستقیمی که شما ارائه کردید این راه بدون کمک اهل بیت بسیار سخت است. صراط مستقیم «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَ أَحَدُّ مِنَ السَّیْفِ»[12] است، در وصف صراط مستقیم با این دو اصل ما را متوجه کردند که از نظر معرفت و شناخت، بسیار باریک و دقیق است و از نظر عمل بسیار تند و تیز است. کسی بخواهد حقّ صراط مستقیم را خوب بررسی کند، این «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ»، از موی باریک, باریکتر است. آن موهای بسیار باریکی که به زحمت دیده میشود، اگر کسی بخواهد آنها را بنگرد و درباره آنها بحث کند، یک باصره قوی میخواهد. از این موهای باریک تشخیص صراط مستقیم باریکتر است، این از نظر معرفت و شناخت و از نظر عمل, از رفتن روی لبه تیز شمشیر دشوارتر است؛ هم شناختِ وظیفه، کار سنگین است هم عمل به وظیفه، کارِ دشوار که «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَ أَحَدُّ مِنَ السَّیْفِ»؛ البته مردان بزرگیاند که نه تنها این موهای باریک را میشناسند، بلکه قدرت تحلیل هم دارند. در تعبیرات عربی میگویند فلان محقّق جزء کسانی است که «من الذین شقّق الشعر»، در ادبیات فارسیِ ما میگوییم فلان شخص موشکاف است؛ یعنی این موی دقیق را میشناسد و آنقدر قدرت تحلیل دارد که او را از بالا بشکافد، وگرنه مو را از وسط دو تکّه کردن و از بالا برای موی باریک دو شعبه ترسیم کردن کار دشواری است میگویند این موشکاف است؛ یعنی خیلی دقیق است آن هم «من الذین شقّق الشّعر» است. به هر تقدیر از نظر راه مستقیم, معرفتش دشوار, عملش سخت.
اما در این صلواتی که مربوط به هنگام ظهر روزهای پربرکت ماه شعبان است، درباره وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) عرض میکنیم، خدایا! این ماه, ماه شعبان است، درود بر این پیامبر و ارتباط ما با آن حضرت, پیوند آن حضرت با ما, رابطه لطف و کَرم آنها با ما را اینطور قرار بده «وَ اجْعَلْهُ لِی شَفِیعاً مُشَفَّعاً وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعا»؛[13] یعنی خدایا به پیامبر اجازه بده که از ما شفاعت کند و شفاعت پیامبر را درباره ما بپذیر! در قیامت به اولیای الهی گفته میشود: «قِف تَشفَع لِلنَّاس»[14] این هر دو فعل ثلاثی مجرّد و ثلاثی مزید مجزوم است، چون جواب امر است «قِف» بایست, چرا؟ «تَشْفَعْ»؛ تا شفاعت کنی وقتی «تَشْفَعْ» شد؛ یعنی «إشفع» جوابش «تُشَفَّع» آن هم مجزوم است؛ یعنی شفاعت شما مقبول است. اگر گفته شد فلان شخص «شَفِیعٌ مُشَفّعٌ»؛ یعنی او شفاعت میکند، یک; شفاعتش مورد قبول الهی است، دو. اگر شفیع, شفاعتش مقبول نباشد، این دیگر شفیع مشفّع نیست. ما از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم وجود مبارک حضرت را برای ما شفیعِ مشفّع قرار بدهد; «وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعا» درست است صراط مستقیم صراطی است باریک؛ اما لطف شما, عنایت اهل بیت طوری باشد که ما این راه را وسیع بشناسیم، برای ما این راه را توسعه قرار بده! راه وسیع نظیر راههای بیابانی را میگویند «طریق مهیع». قبل از اینکه سیلی بیاید بخشی از این میقات را از بین ببرد، یکی از این میقاتهای معروف به نام میقات مهیعه بود، «مهیعه»؛ یعنی بیابان باز و وسیع, بعد از اینکه سیلی آمده بخشی از این بیابان را بُرد به اصطلاح اجحافی در این منطقه رخ داد از این به بعد این میقات را گفتند «جُحفه», اصلِ این میقات, «مهیعه» بود، بعد شده «جحفه»؛ یعنی بیابان باز و وسیع, چنین طریقی را میگویند طریق مهیعه, میقات جحفه قبلاً مهیعه نام داشت،[15] بعد شده جحفه, بیابان باز و وسیع که هر کس بخواهد برود نه مانعی در کار است نه مزاحمی برای او مطرح است میگویند این طریق, طریق مهیعه است. در این درود ما از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم وجود مبارک پیغمبر و همچنین اهل بیت را, سنّت آنها را, احکام آنها را, روش آنها را, لطف آنها را نسبت به ما طریقِ مهیع قرار بده، ما به خوبی بشناسیم به خوبی این راه را برویم نه کسی در شناخت مزاحم ما باشد نه کسی در پیمودن این راه مزاحم ما باشد، این میشود طریقِ مهیع، این ماه, ماه اوست و این دعاها برای آن است که انسان از آن به بعد دیگر احساس خستگی نمیکند. ماه مبارک رمضان هم که در پیش هست با همین طریق مهیعه بودن پیغمبر و اهل بیت(علیهم الصلاة و علهیم السلام) به مقصد میرسد که امیدواریم این دعا در حقّ همه علاقهمندان قرآن و عترت مستجاب باشد!
مجدداً این اعیاد را تبریک عرض میکنیم مقدم شما را گرامی میداریم از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان(ارواحنا فداه) حفظ بفرماید!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرماید!
خطر سلفی و تکفیری و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگرداند!
مشکلات دولت و ملت و مملکت، مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوانها را در سایه لطف ولیّاش به بهترین وجه حلّ بفرماید!
جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بدهد!
این دعاها را در حقّ همه مؤمنین مستجاب بفرماید!
«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَکُمْ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه»
[1] . سوره فتح، آیات4 و 7.
[2] . سوره مدثر، آیه31.
[3] . تحف العقول، النص، ص272.
[4] . سوره یوسف، آیه106.
[5] . عدة الداعی و نجاح الساعی، ص99.
[6] . سوره حدید، آیه3.
[7] . المصباح للکفعمی(جنة الأمان الواقیة)، ص123.
[8] . سوره نور، آیه24.
[9] . سوره فصلت، آیه21.
[10] . سوره یس، آیه65.
[11] . سوره ملک، آیه11.
[12] . الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج8، ص 312.
[13] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص829.
[14] . علل الشرائع، ج2، ص394.
- ۹۵/۰۲/۲۷