بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از حالگیری های بدی که همه مون داریم ممکنه و پیش اومده اینه که کرامتی ازم سر بزنه بعد یکی بیاد تو دلم بعدش بگه کار من بود بزرگش نکن!!! یعنی بدجور حالم گرفته میشه ها! بعد میبنی ما هیچکاره ایم و اصلا خدا رو هم نداریم بعد نفسمون میخواد کرامت بده میبنی بیشتر از مرتاض هندی که فرمودند مرتاض ها بوسیله ی جن نیرو میگیرن قدرت دارن بعد ما فکر میکنیم عارفیم بعد خودمون رو گنده که کار ما بود وگرنه خدا همه جا هست! و بیکار نشسته ولی! و ما بودیم که اینطور شد اونطور حالا همونم خدا داده ولی باز ما عارف خداییم و برنمیگردیم به سمت خدا همونم ازمون میگیرن! بعد نگاه میکنی میبینی حالا عارفان هیچ غم و اندوه و نگرانی ندارن و نیست و اسلام پیروز است! یعنی عرفا ممکنه پیرمرد باشه و شغل نداره ولی عملی کار میکنه یعنی چیزی که میخواد و خدایی هم میخواد به فعل تبدیل میشه حالا ما چهار ساعت براتون بنویسیم فایده ای نداره! گویا آینده رو میبینه و قبل از ما پای درس حاظر چواب کار کرده و ما نمایشگرانشونیم! بازیگران! یعنی اگه بخواد نشه خوب نمیشه دیگه جوش نمیزنه حالا ما یه سوسک بیاد کنارمون پرواز میکنیم به آسمون و حالا که سوسک؟! اینکه یادش بخیر قبلا فکر میکردم که هر حیوانی که پر داشته باشه پرواز کنه فرشته است واز پرندگان خوشم میومد و نقاشان هم پرنده میکشن اونایی که بهشت میکشن لذا به سوسک و پشه هم شک داشتم که چه غلطی کرده که خدا ظاهرش کرده سوسک رو یعنی فرشته رو پیش ما که بکشیمیش حالا که مرد هیچکه نمیدونه این فرشته نابود شد و واقعا مرد یا یک فرشته ای دیگر میشه و تناسخم داره؟! آخه دیروز یه سوسک اومد تو مراسم نوحه قلیان تو آشپرخونه مون دلم نیومد بکشمش که یادشون کردم چه میدونی شاید دیونه شده میخواد فدایی بشه شاید فکر دیوانه ای تزریق کرده بهمون خدا شاکی شده ولی خدا شاکی بشه مهربونه ظاهرش خراب شده زشت شده شاید مقرب بشه پس از مرگ و کشتنش ولی من نکشتمش تا خونش به پام نکشه!!! چه میدونی مامانم میگفت فرشته ها تو قیامت با انس ها ازدواج میکنن!!ولی جای دیگه بود حتما فارقش میکردم از دنیا!چه میدونی شاید اومده بود بگه با زن عموت اینا بد نباش و دختراش اونا خودمونی ان و درموردشون جاهل نشی بد ننویسیا چون اونا خیرتو میخوان و رتبه پایینه اشتباه زیاد که باید در سلوک پله پله راه جهالت طی بشه لذا عقلت پایینه که رو مختن نه کارشون غلط باشه!! چه میدونی شاید هشدار میداد تو نوحه ها و روضه ها نخندم!!!منم چه میدونستم دقیق رو مخمه دختره سکوت اختیار کرده بودم بعد یکی نان تعارف کرد دم در تو خونه تو خیابون دیروز صبح که دنبال ریگ میگشتم بکنم تو دهان گفتم نه من صبحونه خوردم بعدا دیدم هم باید میخوردم و هم قرار بود ساکت باشم دیگه تو خونه مخصوصا هیچی دیگه خط دلمو فهمیدم کار دختر عمومه که خودشو سپر کرده داره به جای من حرف میزنه لذا گفتم کارش اشتباه است بعد حالا فهمیدم عقل من کمه نه اون وگرنه اگه ساکت نبودم وکم حرف خطش رو نمیفهمیدم که خودشو وقف من کرده بوده!!! هیچی دیگه اومدیم برگشنم تو خونه تو پله های حیاط یه ریگ خوب پیدا کردم کردم تو دهن هنوز همرامه دیشب هم غذا آوردن برام بعد گذاشتمش تو سینی بعد دعوام شد با مامانم که دیس و سینی رو که بردی کو سنگم و الکی دعوا کردم چیزی که زیاده ریگ الکی دعوا نکنیم پس که حالم خعلی بد شد بعد دعوا حالام توبه کردم دعوا کنم باهاش!!! لذا تا ما فهمیدم کار دختر عمومه هست اومدیم بنویسیم که فلان بعد دیدم اشنباه است فکرم بعد قلیان کشیدیم دیروز صبح و درمورد جن ها و فضا هم صحبت شد ولی سوسک هشدارشو داد دیگه که کار به دختر عموت این یکی نداشته باش طفلک!!! و اومد تو آشپرخونه و ما هم گفتیم کاری بهش نداشته باشیم و قلیان و نوحه بکشیم ولی ترسوندم بعد که اومدم بنویسم اومد کنار لب تاپم منم با دمپایی هلش دادم اونورااا شانس اورد نکشتمش خخ!!! مامانم که استاد سوسک گیری هست قبلانا با پلاستیک توی خونه اونوریمون میگرفتشون دست میکرد تو پلاستیک بعد میگرفتش بعد پلاستیک رو وارونه میکرد از بچه ی کوچک همسایه وقتی خواهرم دبستان بود پرسیده بودیم شما سوسکارو چه میکنین یادمون داد!!
- ۹۵/۰۲/۱۳