In the name of God
شاید دربین آشنایان شنیده باشید که بعضی از رفتگان نزدیک از جریانات پس از مرگ خود به بعضی نزدیکان خود چیزهایی گفته باشند.
این جریانی که می نویسم اظهارات یکی از اقوام نزدیک است که بردار دو قلوی خود را پس از مرگش درخواب دیده است و لحظات پس از مرگ را برای او تعریف کرده ،برادرش درخواب بسیاری از مراحل را که برایش اتفاق افتاده به او شرح داده ولی ازاو خواسته که به جز مقداری اندک از اول ماجرا به احدی درخصوص این مراحل چیزی نگوید.حتی خواهرش هم که او را درخواب دیده و از اتفاقات پس از مرگش سئوال کرده ، برادر مرحوم به خواهر گفته که من اجازه بازگویی ماجرا را ندارم.
مرحوم علی جوانی است که 6 ماه پیش درسن 25 سالگی به علت سکته قلبی درخواب به دیار باقی شتافت.
علی این چنین تعریف می کند:
وقتی که بیدار شدم خودم را دیدم که روی زمین دراز کشیده بودم.ولی فکر کردم که دارم خواب می بینم.دریک لحظه به اتاقی رفتم که تو و بابا دران خوابیبده بودید و لی دلم نیامد که شما را بیدار کنم.
دوباره دریک لحظه بالای بدن خود آمدم که دراز کشیده بود....
درهمان حالی که بالای بدن خود بودم دریک آن خود را دربلندی کوههای اطراف شهرمان دیدم و انجا یک نفر را دیدم که دست مرا گرفت و به سمت آسمان برد.
حال بسیار خوشی داشتم
درهمان لحظه کنار شما آمدم که بیدار شده بودید
سخت ترین لحظه زمانی بود که پدر درکنار جسم من امد و پس ازاینکه متوجه مرگ من شد شروع به ناله و گریه کرد....درآن لحظه من متوجه مرگ خود شدم و برایم بسیار تلخ و سخت بود........و بقیه مراحل که توسط برادر دو قلو بازگو نشده است
یکی از نکاتی که علی به برادرش گفته بود سختی مراحلی است که پس از دفن پیموده است که باعث شده درحالی که برادر لب باز نمیکند و چیزی نمی گوید ولی بسیار افسرده تر و شکسته تر شده است.
خواهر می گوید که درخواب از علی پرسیدم آیا ان چیزهایی که می گویند راست است؟
سئوال جواب و حساب و کتاب وجود دارد؟
علی درجواب خواهر گفته که : بله راست است و خیلی هم سخت است
ولی بعد ازگذر ازیک سری مراحل سخت الان وضعم خوب است و نگران من نباشید و به پدر بگو که اینقدر بیتابی نکند.
شادی روح همه رفتگان ،مخصوصا علی عزیز حمد و صلوات بفرستیم.
http://www.ezrila.blogfa.com/
- ۹۵/۰۲/۰۷