بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه درس اخلاق (1395/01/26)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما أفضلهم و خاتمهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین، سیّما بقیّة الله فی العالمین، بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».
مقدم شما فرهیختگان, بزرگواران حوزوی و دانشگاهی و عزیزان سپاهی و بسیجی را گرامی میداریم، ماه پربرکت رجب را به همه شما تهنیت عرض میکنیم! از موالید این ماه پربرکت بهره میجوییم و از ذات اقدس الهی میخواهیم به برکت این ذوات قدسی به امت اسلامی آنچه خیر و صلاح و فلاح است برساند!
در بحثهای اخلاقی به ما سفارش کردند که اهل محاسبه باشید: «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحْاسَبُوا»،[1] محاسبه کردن در امور عادی و عرفی دشوار نیست محاسبه کردن در اموری که به تعبیر خود قرآن کریم ثقیل و وزین است آسان نیست و بررسی و محاسبه راهی که شناخت آن از مو باریکتر و پیمودن آن از لبهٴ تیز شمشیر تیزتر است دشوار است. اینکه به ما اصرار کردند: «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحْاسَبُوا» برای آن است که ما یک روز حسابی را در پیش داریم، اگر هماکنون محتسِب خود بودیم، کمبود را ترمیم میکنیم, عیب را تصحیح میکنیم, نقص را تکمیل میکنیم به «دارالسّلام» بار مییابیم و اگر اهل محاسبه نبودیم ممکن است عیب افزوده شود و نقص اضافه پیدا کند و آن عیب تصحیح نشود و آن نقص تکمیل نشود و وارد «یوم الحساب» بشویم.
قرآن کریم را ذات اقدس الهی به عنوان قول وزین یاد کرده است: ﴿إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾؛[2] این سنگین است؛ یعنی وزین است؛ ولی دشوار نیست. بین سنگین و دشوار خیلی فرق است، فرمود: ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾[3] این کتاب دلپذیر است آسان است؛ شما اگر فطرت خود را آلوده نکنید به آسانی معارف قرآن را باور میکنید؛ ثقیل بودن, وزین بودن غیر از دشوار بودن است، فرمود: ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ آسان است؛ یعنی دشوار نیست ثقیل, وزین و پرمحتواست؛ یعنی خفیف و تهیمغز نیست این چهار مطلب کنار هم ذکر میشود: وزین است تهیمغز نیست, آسان است سخت نیست، ﴿إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾؛ اما ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ آسان هست؛ ولی وزین است تهیمغز نیست; لذا در روایات از صراط مستقیم به عنوان اینکه «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَ أَحَدُّ مِنَ السَّیْفِ»[4] است یاد شده؛ ما با این محاسبه باید درگیر شویم، به ما فرمودند محاسبه کنید!
یک بیان نورانی از حضرت امیر که این ماه, ماه ولادت آن حضرت است نقل شده که این نمونه دشوار بودن این مطلب محاسبه است. فرمود: «کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسِّتْرِ عَلَیْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ»[5] ما یک استدراج داریم که عذاب الهی است و یک احسان داریم. گاهی ذات اقدس الهی به افرادی نعمتهای فراوانی میدهد, اگر در حوزه است نعمتهای علمی است, اگر در دانشگاه است نعمتهای دانش است, اگر در بازار است نعمتهای مال است؛ اما این نعمتهای فراوان علمی و مالی, استدراج است؛ یعنی کم کم میخواهد انسان را بگیرد و هر چه بالاتر برود از همانجا سقوط کند، مرگش قطعیتر است, هلاکت او قطعیتر است. استدراج در قرآن فرمود که برخیها خیال میکنند ما داریم به آنها احسان میکنیم ما درجه، درجه اینها را بالا میبریم که از همانجا اینها را پرت کنیم و سقوط کنند. فرمود برخیها متنعّماند؛ نمیدانند که این فضیلت است یا گرفتنِ خدا، «کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ». شما این بادبادکها را دیدید که نخ میدهند بروند بالا بعد قطع میشود از همانجا گرفتار باد میشود؛ برخیها آنقدر بالا میروند که وقتی پایین افتادند چیزی از آنها نمیماند. فرمود اینها را ما درجه درجه بالا میبریم که از همانجا پرتشان کنیم؛ برای اینکه سالیان متمادی ما کمالات و نعمتها را فراوان در اختیارش گذاشتیم این بیراهه رفت، حالا میخواهیم این را مؤاخذه کنیم، راه مؤاخذه این است که این را بالا ببریم همانجا پرت کنیم این نمیداند که این نعمتهای فراوان این درجات استدراجی است نه احسان است؛ «کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ»؛ خیال میکند که خدا نسبت به او دارد احسان میکند، در حالی که او دارد میگیرد. یک بیان نورانی از امام(سلام الله علیه) است که مرحوم کلینی نقل کرد فرمود: «اتَّقِ الْمُرْتَقَی السَّهْلَ إِذَا کَانَ مُنْحَدَرُهُ وَعْراً»[6] فرمود: آن بالا رفتنی که پایین آمدنش سخت است نروید! بعضی از درختهاست که به طمع یک میوه یا دو میوه انسان بالا میرود؛ ولی راه برگشت ندارد، فرمود آن بالا رفتنی که برای شما نیست, حقّ شما نیست غاصبانه دارید میروید همانجا شما را رها میکنند و از همانجا باید سقوط کنید، «اتَّقِ الْمُرْتَقَی السَّهْلَ إِذَا کَانَ مُنْحَدَرُهُ وَعْراً»، «وعر»؛ یعنی دشوار. این همان بیان نورانی حضرت امیر است که فرمود: «کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ» خدا دارد او را درجه درجه میگیرد این خیال میکند که خدا دارد نسبت به او احسان میکند؛ چون اهل محاسبه نیست, اهل آن معرفت دقیق نیست, اهل آن بینش دقیق نیست، بین استدراج و احسان فرق نمیگذارد، این یک. «وَ مَغْرُورٍ بِالسِّتْرِ عَلَیْهِ»؛ او لغزشهای فراوانی دارد هر بار لغزش کرده است ما ستّاری کردیم، پوشاندیم، عیب او را پوشاندیم, نقص او را پوشاندیم. مستحضرید که بین عیب و نقص خیلی فرق است؛ یک وقت است انسان فرشی را میخرد این فرش دوازده متر است فرش سالم است؛ ولی اتاق پذیراییاش بیست متر است این فرش سالم است؛ ولی ناقص است، جوابگوی او نیست، نقص در برابر کمال است. یک وقت است نه, این فرش زده است آسیبدیده است یک گوشهاش سوخته است این را میگویند عیب؛ انسان باید از هر دو مشکل نجات پیدا کند. فرمود ما نقص او را پوشاندیم, عیب او را پوشاندیم, ستّاری کردیم، او مغرور میشود، خیال میکند عزیزِ نزد ماست «وَ مَغْرُورٍ بِالسِّتْرِ عَلَیْهِ»؛ ما عیب او را پوشاندیم, نقص او را پوشاندیم این خیال میکند عزیز نزد ماست. «وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ»؛ ما او را در فتنه و آزمون قرار دادیم، عدهای از او تعریف میکنند, مینویسند, این خیال میکند که مقبول نزد ما و جامعه است، این در فتنه گیر کرده, این در آزمون گیر کرده؛ ولی نمیداند.
محاسبه برای همین است که ما این کارهای خودمان را بررسی کنیم، سوابق و لواحق کارمان را بررسی کنیم، بازده الهی را هم بررسی کنیم ببینیم این نعمت است که ما شاکر باشیم یا نقمت است دارد ما را میگیرد که تا توبه کنیم. فرمود شما باید بین اینها فرق بگذارید که از آن قبیل است یا از این قبیل است. این است که فرمودند: «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحْاسَبُوا». این کار چون کار قرآنی است ثقیل است, دشوار است و چون کار معرفتی را به همراه دارد «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ» است و «أَحَدُّ مِنَ السَّیْفِ»عملاً. اگر کسی موی باریک را با چشم عادی بخواهد ببیند بسیار دشوار است؛ اما محقّقانی هستند که این موی باریک را نه تنها با چشم میبینند، بلکه این موی باریک را عمودی از بالا دو نیم میکنند. اینکه ما در تعبیرات فارسی از یک محقّق یاد میکنیم میگوییم موشکاف است و در کتابهای عربی از محقّقان پژوهشگر یاد میکنند «هم من الذین شقّقوا الشَعْر» این تعبیر مشترک بین تازی و فارسی است, بین عرب و عجم است ما میگوییم موشکاف, آنها میگویند «شْقَّقَ الشَعْرَ»؛ از بالا موی باریکی را شکافتند، کار دشواری است این یک تحلیل عمیق علمی میخواهد که ما بین ثقیل؛ یعنی وزین با دشوار فرق بگذاریم و خیال نکنیم احکام دین دشوار است؛ در پایان سوره «حج» فرمود هیچ دشواری در دین نیست: ﴿مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّیْنِ مِنْ حَرَجٍ﴾،[7] ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾؛ کار, کار آسانی است؛ برای اینکه ما چیزی که بر جان شما تحمیل باشد نگفتیم و نمیگوییم, این دلپذیر است، حرفهای ما با جان شما آشناست. میبینید شما در این مهدکودک این بچهها مشغول بازیاند سروصدا در مهدکودک زیاد است، هر کس یکی از این بچهها را صدا بزند، این مشغول بازی است گوش نمیدهد؛ اما وقتی مادر یکی از این کودکان آمد، این کودک را به اسم صدا زد، این کودک میبیند این صدا آشناست، این غریبه نیست فوراً برمیگردد نگاه میکند. صدای قرآن برای فطرت ما, گوش جان ما آشناست حرف بیگانه نیست، حرفی میزند که دل آن حرف را میپذیرد؛ حالا یا عمل میکنیم یا عمل نمیکنیم مطلب دیگر است؛ ولی حرف قرآن حرف دلپذیر است، چون یک بار این حرفها را به ما گفته: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[8] آن وقتی که میخواست ما را هستی بدهد هستی ما را با اینها مخلوط کرد به ما مفهوم نداد تا از یادمان برود, به ما حقیقت داد که در جان ما آمیخته است؛ لذا یادمان نمیرود، ممکن نیست آنچه را که خدا به ما الهام کرد از یاد ما رخت بربندد.
آنچه در حوزه و دانشگاه میخوانیم مفهومی است که از بیرون آمده ممکن است از ذهن ما برود؛ اما آنچه را به نام ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ به ما داده است از سنخ تصور و تصدیق نیست, از سنخ علم حصولی نیست, از سنخ مفهوم نیست؛ یعنی ساختار ما را عالمانه و ملهمانه آفرید، این حرف را ما یک وقت شنیدیم. الآن شما وقتی سخن از عدل میگویید, سخن از عقل میگویید, سخن از صلح میگویید, سخن از صفا و وفا میگویید, میبینید شرق عالم و غرب عالم, ملحد و مشرک و کافر و غیر کافر میپذیرند، این حرف را یک بار شنیدهاند؛ چون این حرف را شنیدهاند دلپذیر است ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ برای همه آشناست؛ لذا جهان میتواند در یک سلسله اصولی با هم هماهنگ باشد، چون این حرفها برای آنها آشناست؛ لذا فرمود حرفهای قرآن سخت نیست آسان است. اینگونه از محاسبهها برای اینکه ما یک روز حساب دقیقی داریم «فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِیرٌ»[9] خیلی از نعمتها را که خدا به ما میدهد ما به جای اینکه فوراً توبه کنیم، گاهی سر به سجده مینهیم، درست است این سجده به خیال ما شکر است؛ ولی اینجا جای توبه است نه شُکر، «کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ».
در بخشی از سوره مبارکه «مؤمنون» و امثال آن آمده است که ﴿نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ﴾[10] به آنها مال دادیم, بنین دادیم, فرزندان خوب دادیم، خیال میکنند نعمت است برای آنها، خیال کردند ﴿نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ﴾؛ در حالی که داریم اینها را میگیریم, چرا؟ برای اینکه چندین بار ما آزمودیم، به اینها خدمات فراوانی دادیم، اینها کجراهه رفتند هم بیراهه رفتند, هم راه دیگران را بستند.
بنابراین این محاسبه که «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحْاسَبُوا» خودتان را به حساب بکشید سرّش این است. جنبهای در درون ماست که این امانت الهی است که آن در حقیقت خلیفه است. ما یک موجود بسیطی نیستیم آنچه در کتابهای حکمت و کلام و امثال آن است میگویند انسان روحی دارد, بدنی دارد، اینها کارهای حوزه و دانشگاه است؛ بله انسان مرکب از روح و بدن است؛ اما آنکه برای ماه رجب است و برای دعای ماه رجب است و برای اعتکاف ماه رجب است یک چیز دیگر است. ما جانی داریم که آن جان برای ما نیست او «خلیفة الله» است او «امانة الله» است، او ما را راهنمایی میکند، در درون ما هم هست خود ما هم هستیم؛ اما اگر بیراهه رفتیم به او ظلم کردیم.
در بخشی از آیات دارد اینها به خودشان ظلم کردند: ﴿لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾[11] این ظالم و مظلوم دوتا لفظ است دوتا مفهوم است دوتا مصداق میخواهد این نظیر عاقل و معقول و عالِم و معلوم نیست که با هم جمع بشوند علت و معلول با هم جمع نمیشود, محرّک و متحرک با هم جمع نمیشود, ظالم و مظلوم با هم جمع نمیشود، بعضیها دوتا مفهوماند که الاّ و لابد باید مصداقهایشان با هم فرق بکند، بعضیها دوتا مفهوماند که ممکن است در مصداق واحد جمع شوند کسی که به خودش علم دارد هم عالم است هم معلوم, هم از حیثی عالم است هم از حیثی معلوم؛ اما ظلم به نفس ممکن نیست که مثلاً «الف» به خودش ظلم بکند؛ زیرا معنای ظلم این است که «الف» از حدّ خود تجاوز کرده وارد قلمرو «باء» شده، «باء» را مظلوم قرار داده؛ لذا ممکن نیست «الف» به خودش ظلم کند، «الف» حدّی دارد حدّ خودش هست. کلمه ظالم و مظلوم الاّ و لابد مصداقهایش فرق میکند. در بخشی از آیات دارد اینها به خودشان ظلم میکنند این یعنی چه؟ ظالم کیست؟ مظلوم کیست؟ معلوم میشود در درون ما یک صبغه الهی هست که خدا او را به عنوان خلیفه به ما داد، او را به عنوان امانت به ما داد، آن مِلک ما نیست، ما مطیع او باید باشیم، اگر حرف او را گوش ندهیم به او ستم کردیم، به آن خودِ ربّانیمان ستم کردیم ﴿لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ او هرگز نیّت بد نمیکند, خلاف بد نمیکند, او همان است که ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾؛ چرا نفس لوّامه را در کنار مسئله قیامت ذکر کرد، این نفس لوّامه که ما را سرزنش میکند که چرا این کار را کردی, کسی که در روز خیانتی بکند شب وقتی وارد بستر شد خوابش نمیبرد، مرتب گرفتار عذاب وجدان است، چه کسی سرزنشش میکند؛ او همان ماییم که ظلم کردیم یا ماییم که حرف ما را گوش ندادند. پس یک نور الهی در درون ما هست که او نه ظالم است نه ظلم را امضا میکند.
یک وقت است ممکن است انسان اینقدر بیراهه برود که او را منزوی بکند او بشود حاکم معزول که ﴿قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها﴾؛[12] فرمود دسیسه کردن این کلمه «دسّاها» که بارها عنایت کردید این باب تفعیل است اصل آن «دسّس» بود، یکی از این سه «سین» تبدیل به «یاء» شد بعد تبدیل به «الف» شد، شده «دسّاها»؛ این باب تفعیل, مبالغه «دسّ» است که ﴿أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ﴾[13] دسیسه که ثلاثی مجرّد است این است که انسان خاکها را کنار بزند، چیزی را درون خاک بگذارد، بعد روی آن خاک بریزد این را دفن کنی که به آن دسیسه میگویند؛ ﴿أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ﴾ این است. نسبت به این نور الهی گاهی انسان تدسیس میکند که بالاتر از دسیسه است، آنقدر حرف او را نادیده میگیرد, آنقدر به او ستم میکند که اغراض و غرایز را روی او میگذارد او را در این وسطها دفن میکند؛ ولی او از بین رفتنی نیست. او تا سر برآورد ما را ملامت میکند که نفس لوّامه همین است؛ این برای ما نیست این خود ما نیستیم، مِلک ما نیست، این امانت ماست این «امانت الله» است این «خلیفةالله» است که در درون ما به ما مرتبط است این همان جنبه ارتباطی «یاء»ِ ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ است که ارزش ما به همان است، ما از آن جهت که بگذریم یک بشر عادی هستیم با حیوانات مشترک هستیم؛ اما آن فخر ماست که یک وقت هم این شعر را توجه کردید در زمان سنایی خواستند کعبه را با پارچههای پرنیانی مزیّن کنند جواهری, زینتی, ابریشمی به کعبه بپوشانند او را مزیّن کنند در عصر جناب سنایی؛ ایشان گفت کعبه همان بیت عتیق بودنش, مطاف بودن و قبله بودن, جلال و جمال و شرف اوست او احتیاج به زر و زیور ندارد گفت:
کعبه را جامه کردن از هوس است٭٭٭ یاء بیتی جمال کعبه بس است[14]
شما بخواهید به کعبه زر و زیور بدهید این بر اساس هوس دارید این کار را میکنید، کعبه یک زینت دارد و آن یایی است که ذات اقدس الهی به ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿طَهِّرا بَیْتِیَ﴾[15] این «یاء» جمال کعبه است:
کعبه را جامه کردن از هوس است٭٭٭ یاء بیتی جمال کعبه بس است
برای انسان هم زر و زیور او را جمال بدهد این هوس است؛ آن همان «یاء» بیتی که فرمود: ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾[16] این جمال انسان است، وگرنه چیزی نمیتواند جمال انسان باشد، «یاء بیتی جمال کعبه بس است» این «یاء» بیتی را هم خدا نسبت به انسان هم داد؛ لذا مرحوم حکیم صدرالمتألهین و سایر حکمای الهی میگویند درخت هرگز ترقّی نمیکند. افرادی هم هستند که زندگی گیاهی دارند، بعضیها هستند زندگی حیوانی دارند؛ ولی برخیها زندگی گیاهی دارند یک گیاه، خوب غذا میخورد, خوب بالندگی دارد و خوب سرسبز و خرّم است و جامه در برمیکند همین! همین سه کار برای گیاه است آن نموّش, آن رشدش و این تولیدش؛ بعضیها حیاتشان حیات گیاهی است هنوز به حیات حیوانی نرسیدند. ایشان میفرمایند: هیچ درختی در عالم ترقّی نمیکند برای اینکه این چیزی که بالا آمده فروعات اوست سر او, دهن او, ریشه او, مغز او در لجن است، شما میبینید سرِ درخت کجاست, دهن درخت کجاست؛ اینکه بالا آمده دُم درخت است. برخیها مرتب برج بساز, زینت بساز دمشان بالا آمده، دهنشان در لجن است و در خاک است؛ بعد هم حیات گیاهی آنها خاتمه پیدا میکند. آن روح الهی را با این اغراض و غرایز تدسیس کردند ﴿قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها﴾ حرف او را نمیشنوند.
از این مرحله اگر بالا آمدند به بخشهای عاطفی رسیدند تازه حیات حیوانی دارند، عمده حیات انسانی است که مراحل بعدی است که اگر کسی صراط مستقیم را بشناسد، یک; اهل محاسبه باشد، دو; قدم به قدم در بستر صراط مستقیم گام بردارد، سه؛ و
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس٭٭٭ چرا بایدت دیگری محتسب[17]
حساب روشنی داشته باشد چهار; این میشود انسان. چون آن لطیفه الهی برای ما نیست آن امانت خداست آن خلیفه الهی است، اگر ما گناه کردیم به او ستم کردیم ﴿وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾، وگرنه اگر انسان همه حقیقتش برای خودش باشد، دیگر ظالم و مظلوم جمع نمیشود؛ اگر تمام هویّت او مِلک طلق او باشد دیگر ظالم و مظلوم جمع نمیشود, نمیشود گفت این به خودش ستم کرده معلوم میشود بخشی برای ما نیست، فقط نور الهی است, امانت الهی است, خلیفه الهی است که ما موظفیم از او پاسداری کنیم.
من مجدداً مقدم شما را گرامی میدارم و امیدواریم همگان از این فیض پربرکت ماه رجب استفاده کنیم و ذات اقدس الهی به برکت موالید این ماه، آنچه خیر و صلاح و فلاح ملّت و همه شماست مرحمت کند! پروردگارا امر فرج ولیّات را تسریع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را در سایه رحمت بیانتهایت با شهدای صدر اسلام محشور بفرما! به جانبازان و آزادگان و ایثارگران آنچه خیر و صلاح و فلاح آنهاست مرحمت بفرما! خطر داعشی و سلفی و تکفیری را به استکبار و صهیونیسم برگردان! مشکلات مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد مقاومتی و ازدواج جوانها همه را در سایه ولیّات برطرف بفرما! جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بده! آبروی ما را در دنیا و آخرت حفظ بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . مصباح الشریعة، ص86.
[2] . سوره مزمل، آیه5.
[3] . سوره قمر، آیه17.
[4] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج8، ص312.
[5] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، حکمت 112.
[6] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص336.
[7] . سوره حج، آیه78.
[8] . سوره شمس، آیه8.
[9] . الإختصاص، النص، ص341.
[10] . سوره مؤمنون، آیه56.
[11] . سوره هود، آیه101.
[12] . سوره شمس، آیه10.
[13] . سوره نحل، آیه59.
[14] . سیر العباد الی المعاد(سنایی ـ چاپ تهران)، ص 101.
[15] . سوره بقره، آیه125.
[16] . سوره حجر، آیه29؛ سوره ص، آیه72.
[17] . حافظ، قطعات، قطعه شماره 1.
http://javadi.esra.ir/-/%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87-%D8%AF%D8%B1%D8%B3-%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82-1395-01-26
- ۹۵/۰۲/۰۵