بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۲۹ ق.ظ |
محمد علی رضائیان جهرمی |
۰ نظر
درس اخلاق 1394/10/10
|
دانلود صوت جلسه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیما خاتمهم و افضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء إلی الله».
مقدم شما بزرگواران حوزوی و دانشگاهی و عزیزان سپاهی و بسیجی و سایر نهادها را گرامی میداریم. از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم به همه شما برادران و خواهران خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت مرحمت کند و برکت این ایام که با میلاد وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) و وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) مزیّن شده است، این ایام خجسته برای همه شما خیر و رحمت را به همراه داشته باشد.
چون میلاد وجود مبارک آن حضرت است، قرآن کریم برکات فراوانی را برای آن حضرت یاد میکند. یکی از آن برجستهترین حرکتها و رهاوردهایی که در سوره مبارکه «انفال» بیان کرده است این است که فرمود: استجابت دعوت و دعای آن حضرت شما را زنده میکند.[1] یک استجابت است که خدا نسبت به نیایش افراد دارد که فرمود: ﴿إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ﴾[2] این خواستههای انسان را که با خدا درمیان میگذارد، خدا اجابت میکند، از غیر خدا هم هیچ کاری ساخته نیست، مگر اینکه وسیله باشند. اما به ما فرمود پیامبر دو حرف دارد: یک دعوت دارد, یک دعوا; دعوت او به توحید است و معاد, دعوای او این است که او مدّعی است من نبیّ هستم, اگر دعوت او که مربوط به مبدأ و معاد است بپذیرید, ادّعای او را که مربوط به وحی و نبوّت است بپذیرید، زنده میشوید. حیات را یک بیان مشترکی قرآن دارد موت را هم یک بیان مشترکی. وقتی گیاهان زنده میشوند, حیوانات زنده میشوند, انسانها زنده میشوند، از این امور به عنوان حیات یاد میشود. مرگ هم برای همه اینها هست؛ اما آن تفاوت اصلی که برای انسان هست هم به موت برمیگردد هم به حیات. یک حیات انسان دارد که موجودات دیگر ندارند, مرگی انسان دارد که موجودات دیگر ندارند. درباره حیات قرآنی در سوره «انفال» فرمود: ﴿إِسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾؛[3] وقتی رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) آمده، دعوت خود را راجع به مبدأ و معاد طرح کرده, دعوا و ادّعای خود را درباره وحی و نبوّت طرح کرده، شما استجابت کنید بپذیرید، پذیرشِ این شما را زنده میکند خدا شما را به حیات جدید میرساند. این حیات, مرگ ندارد، حیات گیاهی مرگ دارد حیات حیوانی مرگ دارد؛ اما حیات انسانی اگر گفته شد: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[4] یا فرمود: ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ﴾[5] این مرگ را معنا کرده است و «توفِّی» هم به همراه آن هست، گیاه میمیرد؛ اما اینچنین نیست که فرشتهای بیاید روح آن را قبض کند, حیوان میمیرد؛ اما اینطور نیست که فرشته بیاید روح او را قبض کند. انسان که میمیرد خدا مرگش را معنا کرده است، فرمود گرچه کلمه «موت» یک جامع مشترکی است بین حیوان و نبات و انسان; ولی انسان که میمیرد وفات میکند نه فوت, گیاه که میمیرد فوت دارد، حیوان که میمیرد فوت دارد، انسان فوت نمیکند وفات دارد. مستحضرید که در وفات این «واو» جزء کلمه است و اصل است و «تاء» زائد بر کلمه است و جزء کلمه نیست. وفات از مادّهای است که «إستیفاء, توفِّی, متوفّیٰ» با آن همراه هستند، اگر کسی همه حقوق خود را گرفت میگویند حقّ خود را استیفا کرد, اگر استادی در تدریس همه مطالب را خوب بیان کرد میگویند بیانش مستوفا بود، اگر سخنران و خطیبی چیزی کم نگذاشت، صدر و ساقه حرف او مبرهن بود میگویند سخنش مستوفا بود. «إستیفاء, وفیٰ» آن اخذ تام است که چیزی نمیریزد. فرمود شما فوت نمیکنید وفات دارید و «توفِّی» شما هم در درجه اوّل به دست ذات اقدس الهی است که ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها﴾؛[6] بعد به وسیله دستور ذات اقدس الهی فرشته مرگ, عزائیل(سلام الله علیه) روح شما را قبض میکند که ﴿یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾،[7] در بخش سوم فرشتگانی که زیرمجموعه عزرائیل(سلام الله علیه) هستند، آنها مسئول توفّیاند که فرمود وقتی مرگ بعضیها رسید: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾[8] مرگ را درباره گیاه یک طور دیگر معنا کرد, درباره حیوان طور دیگر معنا کرد, درباره انسان کلّاً وضع را برگرداند. آن حیات گیاهی مرگ دارد، حیات حیوانی مرگ دارد؛ اما حیات انسانی مرگ به معنای فوت ندارد، مرگ به معنی وفات دارد; یعنی انسان یک موجود ابدی خواهد بود. این تفاوت فوت و وفات یک تفاوت جوهری است، مرهون آیه سوره مبارکه «انفال» است، فرمود اگر دعوت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، یک؛ دعوا و ادّعای آن حضرت را، دو؛ بپذیرید زنده میشوید، وقتی زنده شدید دیگر موت به معنای فوت ندارید، موت به معنای وفات دارید؛ بنابراین شما هستید که هستید. آن حیاتی که ابدیّت شما را تأمین کند در سایه استجابت پیام ذات مقدس رسول خداست که فرمود: ﴿اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾؛ چنین انسانی چه بمیرد چه زنده باشد زنده است، آثار علمایی که رخت بربستند مثل زمان حیات آنها زنده است. برخیها قبل از اینکه بمیرند مردهاند، یک جنازه عمودیاند، بعد که بدنشان سرد شد میشوند جنازه افقی. این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) را ملاحظه کنید، فرمود: یک عدّه حیاتشان در خوردن و نوشیدن و پوشیدن است و دیگر هیچ! به مسائل و معارف دیگر نمیاندیشند: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ ... وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء»؛ او در بین زندهها مُردهای است که حرکت میکند و ایستاده است، یعنی جنازه عمودی است؛ بعد هم میافتد میشود جنازه افقی. فرمود اینها مُردهاند و اینها فوت دارند نه وفات, اگر اینها حیواناند و حیات انسانی پیدا نکردند مرگ اینها هم مرگ فوتی است نه مرگ وفاتی، ««فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ ... وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء»؛ اما درباره خودش و دودمان خودش و به تبع آنها عالمان و مؤمنانی که به اینها ملحق شدند فرمود: «یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِمَیِّتٍ وَ یَبْلَی مَنْ بَلِیَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِبَال»؛[9] ممکن است از ما کسی بمیرد ولی مرگ به سراغ او نمیآید, ممکن است بدن برخی افراد بپوسد ولی هرگز اینها پوسیدنی نیستند، اینها از پوست به درمیآیند، کهنگی برای مردان الهی نیست: «یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِمَیِّتٍ وَ یَبْلَی مَنْ بَلِیَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِبَال»؛ مردان الهی کهنه نمیشوند و تاریخ مصرف ندارند، چون فوق زمان و زمیناند. اگر موجودی «زمانی» نبود، متزمّن نیست, «مکانی» نبود متمکّن نیست، از این دو نبش که بالا آمده است تاریخ در آنها اثر ندارد، جغرافیا در آنها بیاثر است، برای همیشه زندهاند، فرمود: ما از آنها هستیم که برای همیشه زندهایم، کسانی هم که به ما ملحقاند برای همیشه زندهاند: «یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِمَیِّتٍ وَ یَبْلَی مَنْ بَلِیَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِبَال»، پس انسان میتواند یک موجود ابدی شود؛ البته ابدیّت موجودات غیر الهی، «ابدیّت بالعرض» است, «بالمجاز» است, «بالغیر» است، آنکه ابدی بالذّات است ذات اقدس الهی است.
پس برکت نبوّت این است که انسان را ابدی میکند, انسان را به یک حیات جدیدی میرساند این حیات جدید, مرگ به معنای فوت ندارد مرگ به معنای وفات دارد؛ آنگاه متوفّی او فرشتگاناند و او متوفّای فرشتههاست و اگر آن لیاقت را داشته باشد ذات اقدس الهی متوفِّی او خواهد بود، چه اینکه در هنگام قبض روح رسول، خدا ذات اقدس الهی شخصاً روح او را گرفته و به عزرائیل(سلام الله علیه) تحویل دادند، اینطور نبود که عزرائیل قبض روح کند.
به هر تقدیر این راه برای انسان باز است که بخواهد به مرحلهای برسد که ابدی شود و اگر گیاهی فکر کرد یا حیوانی فکر کرد در همان حدّ است, اگر گیاهی و انسانی فکر نکرد فرشتهخوی شد در حدّ فرشتههاست. خیلی از فضایل را قرآن کریم برای ملائکه نقل میکند، از یک سو؛ برای انسانهای وارسته نقل میکند، از سوی دیگر و انسانها را هم تشویق میکند که در مرز فرشتهها راه پیدا کنید. بارها به عرض شما رسید سالانه چندین همایش تشکیل میشود ـ همایش علمی هم است, کار مفیدی هم است ـ برای تشخیص بیماریهای مشترک بین انسان و دام و فتوای این همایش را هم آزمایشگاه جواب میدهد و درست هم است یک کار علمی است؛ منتها مقدار مصرف درمانیاش فرق میکند. خیلی از بیماریها مشترک بین انسان و دام است و هر چه در آزمایشگاه تجربه شده است کارآمد است؛ منتها حالا با یک تفاوت در حیوانات و در انسان با تفاوت دیگر. این همایشها, همایشهای علمی است بسیار خوب هم است. اما یک سلسله همایشهایی جایش خالی است و آن همایش این است که تشخیص فضایل مشترک بین انسان و فرشتهها، ما چه چیزی از ملائکه کمتر داریم. ما قبول داریم بدنِ ما با دام مشترکات فراوانی دارد, قبول داریم که این آزمایشگاه، آزمایشگاه خوبی است جواب خوبی هم میدهد این را قبول داریم؛ اما آنها را هم باید قبول کنیم که ما مشترکات فراوانی با فرشتهها داریم. فرشتههایی که میآیند فرّاشی بشر را به عهده میگیرند پر پهن میکنند یعنی هر طلبه, هر دانشجوی الهی متدیّن، وقتی وارد کلاس میشود آن خادم به حسب ظاهر در را باز میکند، اتاقها را آماده میکند، برق را روشن میکند و مانند آن; ولی فرّاشان واقعی که فرش پهن میکنند فرشتگاناند. این روایت نورانی از بس مورد احترام است که از کافی کلینی تا معالم صاحب معالم و از معالم صاحب معالم تا کافی کلینی همه این روایت را نقل کردند که «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْم».[10] این کم مقامی نیست که فرّاشی محافل علمی را فرشتگان عهدهدار باشند، همین ﴿أَجْنِحَةٍ﴾ که در آغاز سوره مبارکه «فاطر» آمده است: ﴿أُولی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾[11] این پرهای ویژه فرشتهها به صورت فرش زیر پای طالبان علوم پهن میشود، اینها که آمدند: ﴿اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾ دعوت خدا و پیغمبر را قبول کردند و زنده شدند، فرّاشانِ اینها فرشتهاند تا انسان فرشتهخوی شود کسی که روی بال فرشته نشسته است پرواز میکند. بارها شنیدید پرواز «در جهت» نیست، «از جهت» است. این مرغها شما میبینید از قطب به استوا, از استوا به شمال یا از شمال به جنوب از جنوب به شمال یا از شرق به غرب از غرب به شرق به طمع تالاب حرکت میکنند، این پرواز در جهت است. یک روحانی, یک عالم, یک دانشمند, یک دانشجوی الهی «از جهت» حرکت میکند نه «در جهت» کشور را اینها به خوبی اداره میکنند، دیگر سخن از طعم تلخ اختلاس و اختلاف و امثال آنها نیست، نام اختلاس را اینها بشنوند متعذّر و متأثرند، بوی بد اختلاف اینها را رسوا میکند، انسان به جایی میرسد که شامّهاش باز میشود بوی گناه را استشمام میکند. این بیان نورانی پیغمبر که فرمود: «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ لَا تَفْضَحْنَّکُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوب»؛[12] خود را با استغفار معطّر کنید وگرنه بوی بد گناه شما را رسوا میکند. بعضی از گناهها بویش به شامّه کسی که دارای شامّه هستند میرسد و اگر کسی به آن شامّه نرسید لااقل همین بگیر و ببندها و امثال آنها همان بوی بد است که درمیآید، فرمود: «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ». اینها که شاعرانه سخن نگفتند, اگر کسی شاعرانه حرف بزند: «أَحسَنُهُ أَکذَبُه»[13] که در کتابهای ادبی خواندهاید؛ اما اینها «أَصدَقهُ أَحسَنُه», «أَصدَقُ کَلِمَةٍ قَالَتِ العَرَبُ کَلِمَةُ لَبِید»؛ وقتی وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) سخن میگوید، وضع ادبیات را عوض میکند. شما غالباً باید مطوّل خوانده باشید در آنجا آمده است که «أَحسَنُهُ أَکذَبُه». بهترین شعر آن است که غلوّ, کثرتگویی, تشبیهات, استعارات و کنایات آن بیشتر باشد میگوید، اینقدر من اشک ریختم که طوفان نوح نزد آن یک قطره است، این از سنخ «أَحسَنُهُ أَکذَبُه» است؛ اما وقتی شعر در مکتب وحی مطرح شد، میشود «أحسنه أصدقه»، بهترین شعر آن است که برهانیتر باشد, حکیمانهتر باشد, راستتر باشد. حضرت فرمود: «أَصْدَقُ کَلِمَةٍ قَالَتْهَا الْعَرَبُ کَلِمَةُ لَبِید» است که فرمود:
أَلَا کُلُّ شَیْءٍ مَا سِوَی اللَّهِ بَاطِلٌ وَ کُلُّ نَعِیمٍ لَا مَحَالَةَ زَائِل[14]
اگر کسی اینچنین شد دیگر به طمع تالاب حرکت نمیکند، درس نمیخواند که جای بالا بنشیند یا درس نمیخواند که به او عظما بگویند، این بازیها را دربیاورد، این درس میخواند ببیند ملائکه چه میگویند, حرف فرشتهها چیست, حرف قرآن چیست, حرف پیغمبر چیست. حیف آدم است که مردار بشود! فرمود شما مردار میشوید: «وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء» از بدترین مردارها همین مردار انسانی است که بویش از همه بدتر است که میگویند فوراً اینها را دفن کنید. چرا ما مردار بشویم؟ ما که میتوانیم مثل فرشتهها طیّب و طاهر شویم و راه هم برای فرشته شدن باز است و ملائکه با ما مصافحه کنند، چرا مردار شویم؟
این بیان نورانی مرحوم کلینی در جلد هشتم کافی در روضه کافی نقل کرد،[15] فرمود: اولاً رسول خدا صبح که میشد از شاگردان سؤال میکرد: «مَا فَعَلتُم بِالبَارِحَة» شما نخوابید که بخوابید, بخوابید که به کلاس بروید! خیلی از علوم در عالم رؤیا برای انسان حلّ میشود، آدم اینقدر میخورد, اینقدر میخوابد که هیچ خواب خوب نبیند. فرمود: اگر خواستید خواب راست ببینید مواظب زبان و قلم خود باشید، آدم دروغگو خواب راست نمیبیند, آدم بداندیش خواب خوش نمیبیند, آدم بدطینت خواب خوب نمیبیند؛ تا فرشتهمنش نشدیم رؤیای خوب نصیب ما نمیشود. فرمود: «مَا فَعَلتُم بِالبَارِحَة». خوابیدن برای شاگردان حضرت کلاس درس بود، حضرت فرمود: دیشب چه دیدید؟ این را مرحوم کلینی در جلد هشت کافی نقل کرد. اینها رؤیاهای خوبی داشتند و مشاهدات خوبی داشتند همه حرفها که در کتابها نیست اگر همه حرفها در کتابها بود که علم ترقّی نمیکرد، فرمود: خیلی از حرفهای از جای دیگر به شما میرسد از درون شما باید بجوشد، آدم تا چه وقت میتواند استخر باشد، استخر بالأخره آب آن عاریه است از جای دیگر میآید. فرمود شما میتوانید چشمه بشوید از درون خود بجوشید. غالب ماها گرفتار استخریم؛ محفوظات داریم, در آخر عمر هم «من آنچه خواندهام همه از یاد من برفت»[16] بالأخره آب استخر تمام میشود؛ اما فرمودند بالأخره یک آب از خودت تهیه کن! «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِه»؛[17] فرمود تا میتوانید سعی کنید چشمه باشید؛ حالا کم یا زیاد, پس چشمه شدن ممکن است همهاش انسان جدولی داشته باشد، حرفها را از این و آن بگیرد بعد از چند وقت تمام میشود و خشک میشود؛ اما چشمه باشد همیشه تر و تازه است. فرشتهها پر پهن میکنند که انسان مثل مَلک پر دربیاورد و از بازیگری و بازیگران پرواز کند، این راه باز است همیشه این هست و حیف است انسان عمری را به بازیگری صرف کند و تعبیر لطیف و نمکین قرآن کریم این است که آنها میمیرند, فوت میکنند؛ اما شما وفات دارید ما خودمان شخصاً شما را جذب میکنیم.
مگر عزرائیل فرشته کمی است، مگر عزرائیل(سلام الله علیه) برای قبض روح هر کسی میآید، این جزء حاملان عرش است، غالب افراد را زیرمجموعه عزرائیل(سلام الله علیه) قبض روح میکنند: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾[18] آنها که ﴿یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾[19] گروه اندکاند؛ ولی به هر حال راه باز است، فرمود: شما باید درس بخوانید این سمع را به شما دادیم, چشم را دادیم که استخرگونه آب را از کتابها و اساتید بگیرید این مقدار، لازم است ولی کافی نیست شما باید:
چو دریا به سرمایه خویش باش٭٭٭ هم از بود خود سود خود برتراش[20]
کسی که در دریا آب نریخت فرمودند: «چو دریا به سرمایه خویش باش»؛ اگر میخواهی مردار نشوی؛ امّا اگر میخواهی مردار بشوی مختار هستی، «هم از بود خود سود خود برتراش». وقتی ما میتوانیم ابدی باشیم فوت نداشته باشیم وفات داشته باشیم و به دست خود ما هم هست چرا نرویم؟ یک بیان نورانی از وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) در کتاب شریف تحفالعقول هست، حضرت فرمود بالأخره برای هر کسی چه کسانی که کارهای دولتی دارند, چه کسانی که کارهای شخصی دارند برای همه، دنیا دو روز است: یک روز است که اقبال دارد, یک روز است که ادبار دارد; یک روز نعمت میرسد انسان به مقامی میرسد, یک روز است که گرفته میشود. حضرت فرمود: «فَنِعْمَتِ الْمُرْضِعَةُ وَ بِئْسَتِ الْفَاطِمَة» [21] دنیا دو روز است و دو رنگ بیشتر ندارد: یک روز برای انسان مرضعه است، یک روز برای انسان فاطمه. شما میدانید این کودک که به دنیا آمد اوّلین لحظهای که لذّت میبرد همان شیر پستان مادر است، مادر که پستان را در کام کودک میگذارد این میشود مرضعه. بهترین لذت برای این کودک همان وقتی است که پستان مادر را دارد میمکد، بعد از دو سال که لحظه فِطام فرا رسید؛ در کتابهای فقهی در مسئله رضاع، مستحضرید گفتند: «لا رِضَاعَ بَعدَ الفِطَامِ»؛[22] یعنی وقتی دو سال تمام شد بچه را از شیر گرفتند، اگر یک زن دیگری به این بچه شیر بدهد دیگر مسئله محرمیت مطرح نیست. «فطام»؛ یعنی انقطاع؛ آن لحظهای که مادر پستان را از کام کودک میگیرد، این لحظه را میگویند لحظه «فطام».[23] فرمود دنیا دو روز است یک لحظه رضاع دارد که به انسان پُستی را میدهند, یک لحظه فطام دارد که برگه عزل به دست او میرسد فرمود: «فَنِعْمَتِ الْمُرْضِعَةُ وَ بِئْسَتِ الْفَاطِمَة»، برای همه همینطور است؛ یک روز این پستان پُست را به دهن انسان میگذارند این برایش لذیذ است، همه تبریک میگویند, یک وقت این پستان را از دهنش میگیرند میشود دوره فطام، برای همه هست. فرمود: دنیا دو روز دارد: «فَنِعْمَتِ الْمُرْضِعَةُ وَ بِئْسَتِ الْفَاطِمَة» و انسان میتواند در هر دو دوره طرزی زندگی کند که راحت باشد. دوره رضاع که کودک است اگر از پدران خوب و مادران خوب به دنیا بیاید او میفهمد دارد چه میکند ولو قدرت حرف زدن ندارد؛ این روایت از غرر روایات ماست که خدا سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی را غریق رحمت کند! که شرح خوبی نسبت به این روایت کردند، مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) این را در توحید نقل کرد که گریه کودک در آن چهار ماه اوّلش اقرار به وحدانیت حق و مانند آن است, در چهار ماه دوم، فصل دوم مربوط به احترام به پیغمبر, گرامیداشت مقام شامخ نبوّت و رسالت است, فصل سوم چهار ماه سوم نسبت به پدر و مادر دعا کردن است؛[24] ایشان یک شرح خوبی دارد که کودک چطور فصل اول را توحید, فصل دوم را وحی و نبوّت و فصل سوم دعا نسبت به پدر و مادر؛ ولی به هر حال آنها میفهمند که دارند چه میکنند. این را «ابنسبعین» درباره وجود مبارک پیغمبر نقل میکند[25] که این ایام, ایام میلاد آن حضرت است؛ میگوید: به ما اینچنین رسیده است که انبیای قبلی(سلام الله علیهم) که هر کدام از آنها حامل این نطفه بودند؛ اینکه ما در زیارت این ذوات قدسی میگوییم: «لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِیَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تَلْبِسْکَ مِنْ مُدْلَهِمَّاتِ ثِیَابِهَا»[26] و شما در ارحام مطهّره و اصلاب شامخه بودید این بزرگوار میگوید هر پیغمبری که نطفه از صُلب او به رَحِم همسرش منتقل شد او کمبودی احساس میکرد چه خلیل حق, چه ذبیح حق بالأخره این نطفه آمد حالا یا به تعبیری ژن یا به تعبیری نطفه «أو ما شئت فسمّه»؛ اینکه در زیارت این ذوات قدسی میگوییم در اصلاب شامخه و ارحام مطهره بودید، بالأخره یک اصل و نور و چیزی است که این راههای طولانی را طی کرده. اگر از صُلب پیغمبری به رحِم همسرش منتقل میشد از آن به بعد آن پیغمبر یک احساس کمبودی میکرد، این مقام شامخ نبوّت است که الآن به صورت قرآن و عترت درآمده و ما در کنار این سفرهایم و این یک موجود عادی نیست. فرمود برای همه هست: «فَنِعْمَتِ الْمُرْضِعَةُ وَ بِئْسَتِ الْفَاطِمَة». این بیان نورانی حضرت در کلمات نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) ظهور کرد؛ ریشه هر دو هم قرآنی است که حضرت فرمود: زهد را خدای سبحان در دو کلمه از کلمات قرآن کریم در سوره «حدید» مشخص کرد: ﴿لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ﴾[27] عرض کردند، «مَا الزُّهدُ؟» فرمودند: دو کلمه از کلمات قرآنی شرح حال و جنس و فصل زهد را مشخص میکند: ﴿لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ﴾؛چیزی را که از دست دادید نگران نباشید جبران میشود, چیزی را هم که به دست آوردید فضیلت نیست عاریهای است که چند روز شما نگه میدارید بعد منتقل میشود؛[28] این همان بیان نورانی حضرت است که فرمود: «فَنِعْمَتِ الْمُرْضِعَةُ وَ بِئْسَتِ الْفَاطِمَة».
من مجدداً مقدم همه شما برادران و خواهران را گرامی میدارم، از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم به همه شما و به عموم علاقهمندان قرآن و عترت صلاح و فلاح دنیا و آخرت مرحمت کند! پروردگارا امر فرج ولیّات را تسریع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما! روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرما! خطر تکفیری و سلفی و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگردان! خطر آنها را به خود آنها مسترد بدار! مشکلات دولت و ملت و مملکت را در سایه لطف ولیّات برطرف بفرما! مشکلات اقتصاد مقاومتی و ازدواج جوانها را در سایه لطف ولیّات حلّ بفرما! جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بده! بین ما و قرآن و عترت در دنیا و برزخ و قیامت جدایی نینداز!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . سوره أنفال، آیه24.
[2] . سوره بقره، آیه186.
[3] . سوره أنفال، آیه24.
[4] . سوره آل عمران، آیه185؛ سوره أنبیاء، آیه35.
[5] . سوره زمر، آیه30.
[6] . سوره زمر، آیه42.
[7] . سوره سجده، آیه11.
[8] . سوره أنعام، آیه61.
[9] . نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه87.
[10] . الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج1، ص34.
[11] . سوره فاطر، آیه1.
[12] . وسائل الشیعه، ج16، ص70.
[13] . ربیع الابرار و نصوص الاخیار, ج5, ص218.
[14] . مصباح الشریعة، ص60.
[15] . الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج8، ص142.
[16] . دیوان سعدی، شماره421؛ «آنها که خواندهام همه از یاد من برفت ٭٭٭ الّا حدیث دوست که تکرار میکنم».
[17] . جامع الأخبار(الشعیری)، ص94.
[18] . سوره انعام، آیه61.
[19] . سوره سجده، آیه11.
[20] . نظامی، خمسه، شرف نامه، بخش22.
[21] . تحف العقول، النص، ص35.
[22] . دعائم الإسلام، ج2، ص241.
[23] . الحدائق الناضره فی أحکام العترة الطاهرة، ج23، ص365.
[24] . التوحید(للصدوق)، ص331؛ «لَا تَضْرِبُوا أَطْفَالَکُمْ عَلَی بُکَائِهِمْ فَإِنَّ بُکَاءَهُمْ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ الصَّلَاةُ عَلَی النَّبِیِّ وَ آلِهِ وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ الدُّعَاءُ لِوَالِدَیْه».
[25] . أنوار النبی صلّی الله علیه و آله و سلّم أسرارها و أنواعها، ج1، ص167: «و عن ابن عباس رضی اللّه عنهما مرفوعا قال:«إن قریشا کانت نورا بین یدی اللّه عزّ و جلّ قبل أن یخلق آدم علیه السّلام بألفی عام، یسبح ذلک النور فتسبّح الملائکة بتسبیحه، فلما خلق اللّه آدم جعل ذلک النور فی صلبه، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: فأهبطه اللّه علی الأرض فی صلب آدم علیه السّلام، فجعل فی صلب نوح فی السفینة، و قذف فی النار فی صلب إبراهیم، و لم یزل ینقلنی من أصلاب الکرام إلی الأرحام حتی أخرجنی من بین أبوای، لم یلتقیا عل سفاح قط».
[26] . مصباح المتهجد، ج2،ص721.
[27] . سوره حدید، آیه23.
[28] . تحف العقول، النص، ص278.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیما خاتمهم و افضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء إلی الله».
مقدم شما بزرگواران حوزوی و دانشگاهی و عزیزان سپاهی و بسیجی و سایر نهادها را گرامی میداریم. از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم به همه شما برادران و خواهران خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت مرحمت کند و برکت این ایام که با میلاد وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) و وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) مزیّن شده است، این ایام خجسته برای همه شما خیر و رحمت را به همراه داشته باشد.
چون میلاد وجود مبارک آن حضرت است، قرآن کریم برکات فراوانی را برای آن حضرت یاد میکند. یکی از آن برجستهترین حرکتها و رهاوردهایی که در سوره مبارکه «انفال» بیان کرده است این است که فرمود: استجابت دعوت و دعای آن حضرت شما را زنده میکند.[1] یک استجابت است که خدا نسبت به نیایش افراد دارد که فرمود: ﴿إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ﴾[2] این خواستههای انسان را که با خدا درمیان میگذارد، خدا اجابت میکند، از غیر خدا هم هیچ کاری ساخته نیست، مگر اینکه وسیله باشند. اما به ما فرمود پیامبر دو حرف دارد: یک دعوت دارد, یک دعوا; دعوت او به توحید است و معاد, دعوای او این است که او مدّعی است من نبیّ هستم, اگر دعوت او که مربوط به مبدأ و معاد است بپذیرید, ادّعای او را که مربوط به وحی و نبوّت است بپذیرید، زنده میشوید. حیات را یک بیان مشترکی قرآن دارد موت را هم یک بیان مشترکی. وقتی گیاهان زنده میشوند, حیوانات زنده میشوند, انسانها زنده میشوند، از این امور به عنوان حیات یاد میشود. مرگ هم برای همه اینها هست؛ اما آن تفاوت اصلی که برای انسان هست هم به موت برمیگردد هم به حیات. یک حیات انسان دارد که موجودات دیگر ندارند, مرگی انسان دارد که موجودات دیگر ندارند. درباره حیات قرآنی در سوره «انفال» فرمود: ﴿إِسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾؛[3] وقتی رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) آمده، دعوت خود را راجع به مبدأ و معاد طرح کرده, دعوا و ادّعای خود را درباره وحی و نبوّت طرح کرده، شما استجابت کنید بپذیرید، پذیرشِ این شما را زنده میکند خدا شما را به حیات جدید میرساند. این حیات, مرگ ندارد، حیات گیاهی مرگ دارد حیات حیوانی مرگ دارد؛ اما حیات انسانی اگر گفته شد: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[4] یا فرمود: ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ﴾[5] این مرگ را معنا کرده است و «توفِّی» هم به همراه آن هست، گیاه میمیرد؛ اما اینچنین نیست که فرشتهای بیاید روح آن را قبض کند, حیوان میمیرد؛ اما اینطور نیست که فرشته بیاید روح او را قبض کند. انسان که میمیرد خدا مرگش را معنا کرده است، فرمود گرچه کلمه «موت» یک جامع مشترکی است بین حیوان و نبات و انسان; ولی انسان که میمیرد وفات میکند نه فوت, گیاه که میمیرد فوت دارد، حیوان که میمیرد فوت دارد، انسان فوت نمیکند وفات دارد. مستحضرید که در وفات این «واو» جزء کلمه است و اصل است و «تاء» زائد بر کلمه است و جزء کلمه نیست. وفات از مادّهای است که «إستیفاء, توفِّی, متوفّیٰ» با آن همراه هستند، اگر کسی همه حقوق خود را گرفت میگویند حقّ خود را استیفا کرد, اگر استادی در تدریس همه مطالب را خوب بیان کرد میگویند بیانش مستوفا بود، اگر سخنران و خطیبی چیزی کم نگذاشت، صدر و ساقه حرف او مبرهن بود میگویند سخنش مستوفا بود. «إستیفاء, وفیٰ» آن اخذ تام است که چیزی نمیریزد. فرمود شما فوت نمیکنید وفات دارید و «توفِّی» شما هم در درجه اوّل به دست ذات اقدس الهی است که ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها﴾؛[6] بعد به وسیله دستور ذات اقدس الهی فرشته مرگ, عزائیل(سلام الله علیه) روح شما را قبض میکند که ﴿یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾،[7] در بخش سوم فرشتگانی که زیرمجموعه عزرائیل(سلام الله علیه) هستند، آنها مسئول توفّیاند که فرمود وقتی مرگ بعضیها رسید: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾[8] مرگ را درباره گیاه یک طور دیگر معنا کرد, درباره حیوان طور دیگر معنا کرد, درباره انسان کلّاً وضع را برگرداند. آن حیات گیاهی مرگ دارد، حیات حیوانی مرگ دارد؛ اما حیات انسانی مرگ به معنای فوت ندارد، مرگ به معنی وفات دارد; یعنی انسان یک موجود ابدی خواهد بود. این تفاوت فوت و وفات یک تفاوت جوهری است، مرهون آیه سوره مبارکه «انفال» است، فرمود اگر دعوت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، یک؛ دعوا و ادّعای آن حضرت را، دو؛ بپذیرید زنده میشوید، وقتی زنده شدید دیگر موت به معنای فوت ندارید، موت به معنای وفات دارید؛ بنابراین شما هستید که هستید. آن حیاتی که ابدیّت شما را تأمین کند در سایه استجابت پیام ذات مقدس رسول خداست که فرمود: ﴿اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾؛ چنین انسانی چه بمیرد چه زنده باشد زنده است، آثار علمایی که رخت بربستند مثل زمان حیات آنها زنده است. برخیها قبل از اینکه بمیرند مردهاند، یک جنازه عمودیاند، بعد که بدنشان سرد شد میشوند جنازه افقی. این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) را ملاحظه کنید، فرمود: یک عدّه حیاتشان در خوردن و نوشیدن و پوشیدن است و دیگر هیچ! به مسائل و معارف دیگر نمیاندیشند: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ ... وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء»؛ او در بین زندهها مُردهای است که حرکت میکند و ایستاده است، یعنی جنازه عمودی است؛ بعد هم میافتد میشود جنازه افقی. فرمود اینها مُردهاند و اینها فوت دارند نه وفات, اگر اینها حیواناند و حیات انسانی پیدا نکردند مرگ اینها هم مرگ فوتی است نه مرگ وفاتی، ««فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ ... وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء»؛ اما درباره خودش و دودمان خودش و به تبع آنها عالمان و مؤمنانی که به اینها ملحق شدند فرمود: «یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِمَیِّتٍ وَ یَبْلَی مَنْ بَلِیَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِبَال»؛[9] ممکن است از ما کسی بمیرد ولی مرگ به سراغ او نمیآید, ممکن است بدن برخی افراد بپوسد ولی هرگز اینها پوسیدنی نیستند، اینها از پوست به درمیآیند، کهنگی برای مردان الهی نیست: «یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِمَیِّتٍ وَ یَبْلَی مَنْ بَلِیَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِبَال»؛ مردان الهی کهنه نمیشوند و تاریخ مصرف ندارند، چون فوق زمان و زمیناند. اگر موجودی «زمانی» نبود، متزمّن نیست, «مکانی» نبود متمکّن نیست، از این دو نبش که بالا آمده است تاریخ در آنها اثر ندارد، جغرافیا در آنها بیاثر است، برای همیشه زندهاند، فرمود: ما از آنها هستیم که برای همیشه زندهایم، کسانی هم که به ما ملحقاند برای همیشه زندهاند: «یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِمَیِّتٍ وَ یَبْلَی مَنْ بَلِیَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِبَال»، پس انسان میتواند یک موجود ابدی شود؛ البته ابدیّت موجودات غیر الهی، «ابدیّت بالعرض» است, «بالمجاز» است, «بالغیر» است، آنکه ابدی بالذّات است ذات اقدس الهی است.
پس برکت نبوّت این است که انسان را ابدی میکند, انسان را به یک حیات جدیدی میرساند این حیات جدید, مرگ به معنای فوت ندارد مرگ به معنای وفات دارد؛ آنگاه متوفّی او فرشتگاناند و او متوفّای فرشتههاست و اگر آن لیاقت را داشته باشد ذات اقدس الهی متوفِّی او خواهد بود، چه اینکه در هنگام قبض روح رسول، خدا ذات اقدس الهی شخصاً روح او را گرفته و به عزرائیل(سلام الله علیه) تحویل دادند، اینطور نبود که عزرائیل قبض روح کند.
به هر تقدیر این راه برای انسان باز است که بخواهد به مرحلهای برسد که ابدی شود و اگر گیاهی فکر کرد یا حیوانی فکر کرد در همان حدّ است, اگر گیاهی و انسانی فکر نکرد فرشتهخوی شد در حدّ فرشتههاست. خیلی از فضایل را قرآن کریم برای ملائکه نقل میکند، از یک سو؛ برای انسانهای وارسته نقل میکند، از سوی دیگر و انسانها را هم تشویق میکند که در مرز فرشتهها راه پیدا کنید. بارها به عرض شما رسید سالانه چندین همایش تشکیل میشود ـ همایش علمی هم است, کار مفیدی هم است ـ برای تشخیص بیماریهای مشترک بین انسان و دام و فتوای این همایش را هم آزمایشگاه جواب میدهد و درست هم است یک کار علمی است؛ منتها مقدار مصرف درمانیاش فرق میکند. خیلی از بیماریها مشترک بین انسان و دام است و هر چه در آزمایشگاه تجربه شده است کارآمد است؛ منتها حالا با یک تفاوت در حیوانات و در انسان با تفاوت دیگر. این همایشها, همایشهای علمی است بسیار خوب هم است. اما یک سلسله همایشهایی جایش خالی است و آن همایش این است که تشخیص فضایل مشترک بین انسان و فرشتهها، ما چه چیزی از ملائکه کمتر داریم. ما قبول داریم بدنِ ما با دام مشترکات فراوانی دارد, قبول داریم که این آزمایشگاه، آزمایشگاه خوبی است جواب خوبی هم میدهد این را قبول داریم؛ اما آنها را هم باید قبول کنیم که ما مشترکات فراوانی با فرشتهها داریم. فرشتههایی که میآیند فرّاشی بشر را به عهده میگیرند پر پهن میکنند یعنی هر طلبه, هر دانشجوی الهی متدیّن، وقتی وارد کلاس میشود آن خادم به حسب ظاهر در را باز میکند، اتاقها را آماده میکند، برق را روشن میکند و مانند آن; ولی فرّاشان واقعی که فرش پهن میکنند فرشتگاناند. این روایت نورانی از بس مورد احترام است که از کافی کلینی تا معالم صاحب معالم و از معالم صاحب معالم تا کافی کلینی همه این روایت را نقل کردند که «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْم».[10] این کم مقامی نیست که فرّاشی محافل علمی را فرشتگان عهدهدار باشند، همین ﴿أَجْنِحَةٍ﴾ که در آغاز سوره مبارکه «فاطر» آمده است: ﴿أُولی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾[11] این پرهای ویژه فرشتهها به صورت فرش زیر پای طالبان علوم پهن میشود، اینها که آمدند: ﴿اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾ دعوت خدا و پیغمبر را قبول کردند و زنده شدند، فرّاشانِ اینها فرشتهاند تا انسان فرشتهخوی شود کسی که روی بال فرشته نشسته است پرواز میکند. بارها شنیدید پرواز «در جهت» نیست، «از جهت» است. این مرغها شما میبینید از قطب به استوا, از استوا به شمال یا از شمال به جنوب از جنوب به شمال یا از شرق به غرب از غرب به شرق به طمع تالاب حرکت میکنند، این پرواز در جهت است. یک روحانی, یک عالم, یک دانشمند, یک دانشجوی الهی «از جهت» حرکت میکند نه «در جهت» کشور را اینها به خوبی اداره میکنند، دیگر سخن از طعم تلخ اختلاس و اختلاف و امثال آنها نیست، نام اختلاس را اینها بشنوند متعذّر و متأثرند، بوی بد اختلاف اینها را رسوا میکند، انسان به جایی میرسد که شامّهاش باز میشود بوی گناه را استشمام میکند. این بیان نورانی پیغمبر که فرمود: «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ لَا تَفْضَحْنَّکُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوب»؛[12] خود را با استغفار معطّر کنید وگرنه بوی بد گناه شما را رسوا میکند. بعضی از گناهها بویش به شامّه کسی که دارای شامّه هستند میرسد و اگر کسی به آن شامّه نرسید لااقل همین بگیر و ببندها و امثال آنها همان بوی بد است که درمیآید، فرمود: «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ». اینها که شاعرانه سخن نگفتند, اگر کسی شاعرانه حرف بزند: «أَحسَنُهُ أَکذَبُه»[13] که در کتابهای ادبی خواندهاید؛ اما اینها «أَصدَقهُ أَحسَنُه», «أَصدَقُ کَلِمَةٍ قَالَتِ العَرَبُ کَلِمَةُ لَبِید»؛ وقتی وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) سخن میگوید، وضع ادبیات را عوض میکند. شما غالباً باید مطوّل خوانده باشید در آنجا آمده است که «أَحسَنُهُ أَکذَبُه». بهترین شعر آن است که غلوّ, کثرتگویی, تشبیهات, استعارات و کنایات آن بیشتر باشد میگوید، اینقدر من اشک ریختم که طوفان نوح نزد آن یک قطره است، این از سنخ «أَحسَنُهُ أَکذَبُه» است؛ اما وقتی شعر در مکتب وحی مطرح شد، میشود «أحسنه أصدقه»، بهترین شعر آن است که برهانیتر باشد, حکیمانهتر باشد, راستتر باشد. حضرت فرمود: «أَصْدَقُ کَلِمَةٍ قَالَتْهَا الْعَرَبُ کَلِمَةُ لَبِید» است که فرمود:
أَلَا کُلُّ شَیْءٍ مَا سِوَی اللَّهِ بَاطِلٌ وَ کُلُّ نَعِیمٍ لَا مَحَالَةَ زَائِل[14]
اگر کسی اینچنین شد دیگر به طمع تالاب حرکت نمیکند، درس نمیخواند که جای بالا بنشیند یا درس نمیخواند که به او عظما بگویند، این بازیها را دربیاورد، این درس میخواند ببیند ملائکه چه میگویند, حرف فرشتهها چیست, حرف قرآن چیست, حرف پیغمبر چیست. حیف آدم است که مردار بشود! فرمود شما مردار میشوید: «وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء» از بدترین مردارها همین مردار انسانی است که بویش از همه بدتر است که میگویند فوراً اینها را دفن کنید. چرا ما مردار بشویم؟ ما که میتوانیم مثل فرشتهها طیّب و طاهر شویم و راه هم برای فرشته شدن باز است و ملائکه با ما مصافحه کنند، چرا مردار شویم؟
این بیان نورانی مرحوم کلینی در جلد هشتم کافی در روضه کافی نقل کرد،[15] فرمود: اولاً رسول خدا صبح که میشد از شاگردان سؤال میکرد: «مَا فَعَلتُم بِالبَارِحَة» شما نخوابید که بخوابید, بخوابید که به کلاس بروید! خیلی از علوم در عالم رؤیا برای انسان حلّ میشود، آدم اینقدر میخورد, اینقدر میخوابد که هیچ خواب خوب نبیند. فرمود: اگر خواستید خواب راست ببینید مواظب زبان و قلم خود باشید، آدم دروغگو خواب راست نمیبیند, آدم بداندیش خواب خوش نمیبیند, آدم بدطینت خواب خوب نمیبیند؛ تا فرشتهمنش نشدیم رؤیای خوب نصیب ما نمیشود. فرمود: «مَا فَعَلتُم بِالبَارِحَة». خوابیدن برای شاگردان حضرت کلاس درس بود، حضرت فرمود: دیشب چه دیدید؟ این را مرحوم کلینی در جلد هشت کافی نقل کرد. اینها رؤیاهای خوبی داشتند و مشاهدات خوبی داشتند همه حرفها که در کتابها نیست اگر همه حرفها در کتابها بود که علم ترقّی نمیکرد، فرمود: خیلی از حرفهای از جای دیگر به شما میرسد از درون شما باید بجوشد، آدم تا چه وقت میتواند استخر باشد، استخر بالأخره آب آن عاریه است از جای دیگر میآید. فرمود شما میتوانید چشمه بشوید از درون خود بجوشید. غالب ماها گرفتار استخریم؛ محفوظات داریم, در آخر عمر هم «من آنچه خواندهام همه از یاد من برفت»[16] بالأخره آب استخر تمام میشود؛ اما فرمودند بالأخره یک آب از خودت تهیه کن! «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِه»؛[17] فرمود تا میتوانید سعی کنید چشمه باشید؛ حالا کم یا زیاد, پس چشمه شدن ممکن است همهاش انسان جدولی داشته باشد، حرفها را از این و آن بگیرد بعد از چند وقت تمام میشود و خشک میشود؛ اما چشمه باشد همیشه تر و تازه است. فرشتهها پر پهن میکنند که انسان مثل مَلک پر دربیاورد و از بازیگری و بازیگران پرواز کند، این راه باز است همیشه این هست و حیف است انسان عمری را به بازیگری صرف کند و تعبیر لطیف و نمکین قرآن کریم این است که آنها میمیرند, فوت میکنند؛ اما شما وفات دارید ما خودمان شخصاً شما را جذب میکنیم.
مگر عزرائیل فرشته کمی است، مگر عزرائیل(سلام الله علیه) برای قبض روح هر کسی میآید، این جزء حاملان عرش است، غالب افراد را زیرمجموعه عزرائیل(سلام الله علیه) قبض روح میکنند: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾[18] آنها که ﴿یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾[19] گروه اندکاند؛ ولی به هر حال راه باز است، فرمود: شما باید درس بخوانید این سمع را به شما دادیم, چشم را دادیم که استخرگونه آب را از کتابها و اساتید بگیرید این مقدار، لازم است ولی کافی نیست شما باید:
چو دریا به سرمایه خویش باش٭٭٭ هم از بود خود سود خود برتراش[20]
کسی که در دریا آب نریخت فرمودند: «چو دریا به سرمایه خویش باش»؛ اگر میخواهی مردار نشوی؛ امّا اگر میخواهی مردار بشوی مختار هستی، «هم از بود خود سود خود برتراش». وقتی ما میتوانیم ابدی باشیم فوت نداشته باشیم وفات داشته باشیم و به دست خود ما هم هست چرا نرویم؟ یک بیان نورانی از وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) در کتاب شریف تحفالعقول هست، حضرت فرمود بالأخره برای هر کسی چه کسانی که کارهای دولتی دارند, چه کسانی که کارهای شخصی دارند برای همه، دنیا دو روز است: یک روز است که اقبال دارد, یک روز است که ادبار دارد; یک روز نعمت میرسد انسان به مقامی میرسد, یک روز است که گرفته میشود. حضرت فرمود: «فَنِعْمَتِ الْمُرْضِعَةُ وَ بِئْسَتِ الْفَاطِمَة» [21] دنیا دو روز است و دو رنگ بیشتر ندارد: یک روز برای انسان مرضعه است، یک روز برای انسان فاطمه. شما میدانید این کودک که به دنیا آمد اوّلین لحظهای که لذّت میبرد همان شیر پستان مادر است، مادر که پستان را در کام کودک میگذارد این میشود مرضعه. بهترین لذت برای این کودک همان وقتی است که پستان مادر را دارد میمکد، بعد از دو سال که لحظه فِطام فرا رسید؛ در کتابهای فقهی در مسئله رضاع، مستحضرید گفتند: «لا رِضَاعَ بَعدَ الفِطَامِ»؛[22] یعنی وقتی دو سال تمام شد بچه را از شیر گرفتند، اگر یک زن دیگری به این بچه شیر بدهد دیگر مسئله محرمیت مطرح نیست. «فطام»؛ یعنی انقطاع؛ آن لحظهای که مادر پستان را از کام کودک میگیرد، این لحظه را میگویند لحظه «فطام».[23] فرمود دنیا دو روز است یک لحظه رضاع دارد که به انسان پُستی را میدهند, یک لحظه فطام دارد که برگه عزل به دست او میرسد فرمود: «فَنِعْمَتِ الْمُرْضِعَةُ وَ بِئْسَتِ الْفَاطِمَة»، برای همه همینطور است؛ یک روز این پستان پُست را به دهن انسان میگذارند این برایش لذیذ است، همه تبریک میگویند, یک وقت این پستان را از دهنش میگیرند میشود دوره فطام، برای همه هست. فرمود: دنیا دو روز دارد: «فَنِعْمَتِ الْمُرْضِعَةُ وَ بِئْسَتِ الْفَاطِمَة» و انسان میتواند در هر دو دوره طرزی زندگی کند که راحت باشد. دوره رضاع که کودک است اگر از پدران خوب و مادران خوب به دنیا بیاید او میفهمد دارد چه میکند ولو قدرت حرف زدن ندارد؛ این روایت از غرر روایات ماست که خدا سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی را غریق رحمت کند! که شرح خوبی نسبت به این روایت کردند، مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) این را در توحید نقل کرد که گریه کودک در آن چهار ماه اوّلش اقرار به وحدانیت حق و مانند آن است, در چهار ماه دوم، فصل دوم مربوط به احترام به پیغمبر, گرامیداشت مقام شامخ نبوّت و رسالت است, فصل سوم چهار ماه سوم نسبت به پدر و مادر دعا کردن است؛[24] ایشان یک شرح خوبی دارد که کودک چطور فصل اول را توحید, فصل دوم را وحی و نبوّت و فصل سوم دعا نسبت به پدر و مادر؛ ولی به هر حال آنها میفهمند که دارند چه میکنند. این را «ابنسبعین» درباره وجود مبارک پیغمبر نقل میکند[25] که این ایام, ایام میلاد آن حضرت است؛ میگوید: به ما اینچنین رسیده است که انبیای قبلی(سلام الله علیهم) که هر کدام از آنها حامل این نطفه بودند؛ اینکه ما در زیارت این ذوات قدسی میگوییم: «لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِیَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تَلْبِسْکَ مِنْ مُدْلَهِمَّاتِ ثِیَابِهَا»[26] و شما در ارحام مطهّره و اصلاب شامخه بودید این بزرگوار میگوید هر پیغمبری که نطفه از صُلب او به رَحِم همسرش منتقل شد او کمبودی احساس میکرد چه خلیل حق, چه ذبیح حق بالأخره این نطفه آمد حالا یا به تعبیری ژن یا به تعبیری نطفه «أو ما شئت فسمّه»؛ اینکه در زیارت این ذوات قدسی میگوییم در اصلاب شامخه و ارحام مطهره بودید، بالأخره یک اصل و نور و چیزی است که این راههای طولانی را طی کرده. اگر از صُلب پیغمبری به رحِم همسرش منتقل میشد از آن به بعد آن پیغمبر یک احساس کمبودی میکرد، این مقام شامخ نبوّت است که الآن به صورت قرآن و عترت درآمده و ما در کنار این سفرهایم و این یک موجود عادی نیست. فرمود برای همه هست: «فَنِعْمَتِ الْمُرْضِعَةُ وَ بِئْسَتِ الْفَاطِمَة». این بیان نورانی حضرت در کلمات نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) ظهور کرد؛ ریشه هر دو هم قرآنی است که حضرت فرمود: زهد را خدای سبحان در دو کلمه از کلمات قرآن کریم در سوره «حدید» مشخص کرد: ﴿لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ﴾[27] عرض کردند، «مَا الزُّهدُ؟» فرمودند: دو کلمه از کلمات قرآنی شرح حال و جنس و فصل زهد را مشخص میکند: ﴿لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ﴾؛چیزی را که از دست دادید نگران نباشید جبران میشود, چیزی را هم که به دست آوردید فضیلت نیست عاریهای است که چند روز شما نگه میدارید بعد منتقل میشود؛[28] این همان بیان نورانی حضرت است که فرمود: «فَنِعْمَتِ الْمُرْضِعَةُ وَ بِئْسَتِ الْفَاطِمَة».
من مجدداً مقدم همه شما برادران و خواهران را گرامی میدارم، از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم به همه شما و به عموم علاقهمندان قرآن و عترت صلاح و فلاح دنیا و آخرت مرحمت کند! پروردگارا امر فرج ولیّات را تسریع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما! روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرما! خطر تکفیری و سلفی و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگردان! خطر آنها را به خود آنها مسترد بدار! مشکلات دولت و ملت و مملکت را در سایه لطف ولیّات برطرف بفرما! مشکلات اقتصاد مقاومتی و ازدواج جوانها را در سایه لطف ولیّات حلّ بفرما! جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بده! بین ما و قرآن و عترت در دنیا و برزخ و قیامت جدایی نینداز!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . سوره أنفال، آیه24.
[2] . سوره بقره، آیه186.
[3] . سوره أنفال، آیه24.
[4] . سوره آل عمران، آیه185؛ سوره أنبیاء، آیه35.
[5] . سوره زمر، آیه30.
[6] . سوره زمر، آیه42.
[7] . سوره سجده، آیه11.
[8] . سوره أنعام، آیه61.
[9] . نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه87.
[10] . الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج1، ص34.
[11] . سوره فاطر، آیه1.
[12] . وسائل الشیعه، ج16، ص70.
[13] . ربیع الابرار و نصوص الاخیار, ج5, ص218.
[14] . مصباح الشریعة، ص60.
[15] . الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج8، ص142.
[16] . دیوان سعدی، شماره421؛ «آنها که خواندهام همه از یاد من برفت ٭٭٭ الّا حدیث دوست که تکرار میکنم».
[17] . جامع الأخبار(الشعیری)، ص94.
[18] . سوره انعام، آیه61.
[19] . سوره سجده، آیه11.
[20] . نظامی، خمسه، شرف نامه، بخش22.
[21] . تحف العقول، النص، ص35.
[22] . دعائم الإسلام، ج2، ص241.
[23] . الحدائق الناضره فی أحکام العترة الطاهرة، ج23، ص365.
[24] . التوحید(للصدوق)، ص331؛ «لَا تَضْرِبُوا أَطْفَالَکُمْ عَلَی بُکَائِهِمْ فَإِنَّ بُکَاءَهُمْ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ الصَّلَاةُ عَلَی النَّبِیِّ وَ آلِهِ وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ الدُّعَاءُ لِوَالِدَیْه».
[25] . أنوار النبی صلّی الله علیه و آله و سلّم أسرارها و أنواعها، ج1، ص167: «و عن ابن عباس رضی اللّه عنهما مرفوعا قال:«إن قریشا کانت نورا بین یدی اللّه عزّ و جلّ قبل أن یخلق آدم علیه السّلام بألفی عام، یسبح ذلک النور فتسبّح الملائکة بتسبیحه، فلما خلق اللّه آدم جعل ذلک النور فی صلبه، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: فأهبطه اللّه علی الأرض فی صلب آدم علیه السّلام، فجعل فی صلب نوح فی السفینة، و قذف فی النار فی صلب إبراهیم، و لم یزل ینقلنی من أصلاب الکرام إلی الأرحام حتی أخرجنی من بین أبوای، لم یلتقیا عل سفاح قط».
[26] . مصباح المتهجد، ج2،ص721.
[27] . سوره حدید، آیه23.
[28] . تحف العقول، النص، ص278.
- ۹۴/۱۱/۰۵